• بیژن تفضلی
  • 1389-03-02 03:01:00
  • کد مطلب : 3039
اقتصاد سیاسی رسانه‌ها، نگاهی به مدل پروپاگاندا

5 قدرت بزرگ رسانه‌ه‏ا به بازیگران اصلی در تغییرات سیاسی کشور تبدیل شده‌‏اند. بنگاه­‌های رسانه‌ه‏ا همیشه از قدرت تأثیرگذاری بر سیاست برخوردار بوده‌‏اند. البته این موضوع در طول تاریخ تازگی ندارد. اما این 5 بنگاه برتر از قدرتی برخوردارند که در طول تاریخ سابقه ندارد. این قدرت را فن‏‌آوری‏‌های جدید و یک­پارچگی اهداف سیاسی‏شان به ارمغان آورده است. انباشتن مستمر قدرت در دنیای خبر، رادیو و تلویزیون، مجله، کتاب و فیلم‏های سینمایی به آنان اجازه انباشت قدرت مستمر را در سیاست داده است. رهبران سیاسی و احزاب می‏دانند که رسانه‌‏های خبری بر رأی مردم و انتخاب سیاستمداران تأثیر دارند.

مقدمه:

اسطوره بی‏طرفی در ارایه و انتشار اخبار عینی، همواره شاه­بیت سیاست‏ها و تبلیغات رسانه‏ای قدرت­های اقتصادی مبتنی بر بازار را تشکیل می‏داده است. بر مبنای این ادعا، اصل بر گزارش بی‏طرفانه، غیرمغرضانه و آزاد اخبار و اطلاعات است و عوامل مؤثر در این امر (از جمله عامل سیاسی، اقتصادی و...) تقریباً نادیده انگاشته می‏شود. درعین حال برخی منتقدین از جمله 'چامسکی'(Noam Chamsky)  و 'هرمان' (Edward S. Herman) به انتقاد از این طرز فکر و تلقی از آزادی رسانه‏ای پرداخته و در مدل معروف خود، 'مدل پروپاگاندا' (Propaganda model) عواملی را برمی‏شمارند (به عقیده آنان) که به کمک آنها، بازیگران سیاسی ـ اجتماعی مهم و قدرتمند به اخبار شکل داده و در حقیقت ما با بازار هدایت شده خبری مواجه‏ایم نه بازار آزاد خبری. چامسکی حتی از این هم فراتر می‏رود و اصولاً معتقد به دست­کاری نظام‏مند از طریق تبلیغات و روابط عمومی می‏شود که طبیعتاً ارایه اخبار و اطلاعات نقش عمده‏ای در آن بازی می‏کند.

موارد زیادی وجود دارد که عقیده 'چامسکی' را تأیید می‏کند. بزرگان و پایه‏گذاران عرصه ارتباطات و روابط عمومی گاهی صریحاً بر جهت‏دهی افکار تأکید کرده‏اند. پدر روابط عمومی آمریکا، 'ادوارد برنیز' (Bernays Edward) در کتاب راهنمای خود توضیح داده است: '... دست‏کاری آگاهانه و هوشمندانة عادات و عقاید سازمان یافته توده‏ها، عنصر مهمی در جامعه دموکراتیک است '. 'برای تحقق این وظیفه اساسی اقلیت روشنفکر باید پیوسته و نظام‏مند از تبلیغات استفاده کند'، زیرا فقط آنها هستند که 'روندهای ذهنی و الگوهای اجتماعی توده‏ها را درک می‏کنند' و می‏توانند 'از نفوذ و مهارت‏ خود برای کنترل افکار عمومی استفاده نمایند'. کمی بعد، برنیز به خاطر مقالاتش از سوی انجمن روان‏شناسی امریکا در سال 1949، مورد تشویق قرار گرفت. البته چند سال بعد، هنگام سرنگونی دولت مردمی 'جاکوب آربنز' (Jacobo Arbenz Guzman) در گواتمالا که مبادرت به ملی کردن دارایی‏های شرکت‏های آمریکایی کرده بود، کاملاً مشخص شد که هدایت افکار عمومی و دستکاری عقاید توده‏ها در جهت منافع جامعه دموکراتیک به چه معناست. 'توماس مک کن' (Thomas p. McCann) معاون سابق روابط عمومی شرکت 'یونایتد فروت' (United Fruit) شرکتی که بسیاری از زمین­هایش را از دست می‏داد و غرامتی که دولت گواتمالا پیشنهاد کرده بود و براساس ارزش تعیین شده از طرف خود شرکت به منظور مالیات‏بندی بود را رد کرد در کتاب خویش موسوم به 'یک شرکت آمریکایی'  (An American Company)درسال 1976 نقل می‏کند که چگونه سفرهای تفریحی روزنامه‏نگاران برجسته آمریکا به گواتمالا ترتیب داده شد، چگونه 'تظاهرات کمونیستی' به محض ورود خبرنگاران راه انداخته شد و چگونه افکار عمومی در آمریکا علیه دولت گواتمالا تغییر یافت ... 'مک کن' می‏گوید مسئول ترسیم بهترین چهره از راهبرد شرکت 'ادوارد برنیز' بود.

'والتر لیپمن' (Walter Lippman)که مدت­ها مهم­ترین شخصیت مورد احترام ژورنالیسم آمریکا و مفسری معروف بوده، می‏گوید 'اقلیتی هوشمند' از 'مردان مسئول' باید بر امر تصمیم‏گیری کنترل داشته باشند. وی در ادامه می‏افزاید که اقلیت هوشمند 'طبقه‏ای است متخصص' که مسئول تعیین سیاست و 'شکل دادن به عقاید عمومی سالم' است. 'لیپمن' ادامه می‏دهد: 'مردم باید سرجای خود نشانده شوند'.

'هارولد لاسول'(Halrold Lasswel56)یکی از بنیانگذاران علوم سیاسی در فرهنگ علوم اجتماعی، گوشزد می‏کند که مدیران اجتماعی باید به 'فنون کاملاً جدیدی از کنترل و اساساً از طریق تبلیغات' روی آورند.

محققان بسیاری به این گونه افکار اعتراض کرده و سعی کرده محدودیت‏های حاکم بر ارایه و انتشار اخبار را تحلیل کنند. دو تن از آنها 'نوام چامسکی' و 'ادوارد هرمان' بودند. آنها در کتاب فیلترهای خبری (عنوان اصلی: Manufacturing Consent: the political economy of mass media) پس از ارایه 'مدل پروپاگاند' به شکلی کاربردی، پوشش خبری وسایل ارتباط جمعی در ایالات متحده آمریکا را با تکیه بر این مدل تجزیه و تحلیل می‏کنند. این دو، چند عامل (فیلتر) را در دست­کاری و جهت‏دهی اخبار در جوامع غربی مؤثر می‏دانند که در متن حاضر به بررسی آنها پرداخته می‏شود.

فیلترهای خبری

'چامسکی' و 'هرمان' به 5 عامل در زمینه کنترل اخبار اشاره می‏کنند:

1. مالکیت و سودجویی وسایل ارتباط جمعی

2. آگهی‏های تبلیغاتی

3. منابع خبری وسایل ارتباط جمعی

4. مؤاخذه شدید

5. ضدیت با کمونیسم به مثابه ماشین کنترل.

1. مالکیت و سودجویی وسایل ارتباط جمعی

در جامعه سرمایه‏داری پیشرفته، با اطلاعات همچون کالا برخورد می‏شود و سرمایه‏داری شرکتی که روز به روز انحصارش را بر وسایل ارتباط جمعی تحکیم می‏بخشد، به اطلاعات و رسانه به چشم منبع تولید درآمد می‏نگرد. متفکر منتقد 'هربرت شیلر' (Herbert Schiller) می‏گوید: 'امروز با اطلاعات همچون کالا رفتار می‏شود. چیزی که همانند خمیردندان غلات صبحانه و اتومبیل به­طور روزافزون مورد خرید و فروش قرار می‏گیرد'. مجتمع‏های عظیم در حوزه ارتباطات و فرهنگ امروزه با توانایی بی‏رقیبی برای شکل دادن به محیط نمادینی که در آن به سر می‏بریم، پا به عرصه وجود نهاده‏اند. البته ظاهراً حوزه ارتباطات و فرهنگ نیز تنها یک تخم مرغ در سبد تخم‏مرغ‏های این شرکت­های تقریباً همه کاره محسوب می‏شود.

به عنوان مثال فهرست دارایی‏های شرکت 'ای اُ ال ـ تایم وارنر' (AOL- Time Warner) در سال 2000 بیش از 10 صفحه بود و 292 کمپانی مستقل وتوابعشان را دربرمی‏گرفت و یا کمپانی 'والت دیسنی'، دومین غول رسانه‏ای آمریکا، دارایی‏های عظیمی دارد از جمله: 8 انتشارات کتاب،17 مجله، شبکه تلویزیونی ABC با 10 ایستگاه تلویزیونی‏اش (که 5 مورد آن درصدر جدول بازارند) 30 ایستگاه رادیویی (همگی درصدر جدول پرمخاطب‏ترین‏ها)،11 کانال تلویزیونی،13 کانال تلویزیونی بین‏المللی،17 سایت اینترنتی،5 گروه موسیقی، یک چهار سهام تیم بیس بال 'آناهایم آنجلز'، 15 پارک تفریحی و خطوط تفریحی دریایی، شرکت­های تابعه‏ای که در زمینه تولید محصولات اینتراکتیو فعال‏اند، بیش از 100 فروشگاه خرده فروشی مخصوص محصولات دیسنی در سراسر آمریکا، بخشی از سهام شرکت نفتی '‏باس'، و ...

در سال 1990 'بن بگدکیان' در کتابش عنوان کرد که در سال 1981،46 شرکت بزرگ، کنترل بخش اعظم فعالیت روزنامه‏ها، مجلات، تلویزیون، کتاب­ها وفیلم­های سینمایی را در اختیار خود داشتند. امروزه این رسانه‏ها در مقایسه با گذشته درآمد بیشتری ایجاد می‏کنند ولی تعداد غول­هایی که بخش اعظم این درآمد را نصیب خود می‏سازند، از 46 شرکت به 23 شرکت تقلیل یافته است. چند سال بعد در سال 2004 وی می‏نویسد '5 شرکت با گستره‏ای جهانی که با بسیاری از ویژگی­ها و خصوصیات یک کارتل اداره می‏شوند، صاحب اکثر روزنامه‏ها، مجلات، انتشارات و استودیوهای تولید فیلم سینمایی و ایستگاه­های رادیو و تلویزیون در ایالات متحده‏اند' این پنج شرکت عبارتند از: 'تایم وارنر'، 'والت دیسنی'، 'نیوزکورپوریشن' (News  Corporation) 'وایاکام' و 'برتلزمان' در آلمان. ظاهراً انحصارات فشرده و فشرده‏تر می‏شوند و به قول 'بگدیکیان' گردانندگان رسانه‏های آمریکا که برای جمع شدن در سال 1983 احتیاج به یک سالن باله در یک هتل متوسط داشتند، در سال 2003، احتیاج به یک باجه تلفن دارند!

طبیعی است که مالکیت جلوی طرح ادعاها علیه صاحبان سرمایه را در رسانه بگیرد و مثال­های بیشماری نیز در این باره قابل ذکر است. به این ترتیب استاندارد دوگانه‏ای حاصل می‏شود: رسانه‏ها به کوتاهی‏ها وکم‏کاری­های نهادهای دولتی حساسیت نشان می‏دهند (البته در چارچوب حفظ نظم موجود) اما به کوتاهی‏های به همان اندازه مهم در بخش خصوصی حساس نیستند؛ به ویژه زمانی که پای بنگاه­های اقتصادی کشور به میان می‏آید. لازم به­ذکر است که منافع کمپانی‏های بزرگ نیز کاملاً درهم تنیده شده و مشترکات زیادی با هم دارند. به عنوان مثال براساس مطالعات آرون موور که در 'کلمبیا ژورنالیزم ریویو' شماره آوریل ـ مارس 2003 منتشر شده، در شرکت‏های 'نیوزکورپوریشن'، 'دیسنی'، 'وایاکام' و 'تایم وارنر' 45 درصد مدیریت مشترک وجود دارد و 5 مجموعه عظیم و چندمنظوره‏ای رسانه‏ای در مجموع 141 مورد 'سرمایه‏گذاری مشترک' (Joint Venture) دارند.

این 5 قدرت بزرگ رسانه‏ا به بازیگران اصلی در تغییرات سیاسی کشور تبدیل شده‌‏اند. بنگاه­‌های رسانه‌ه‏ا همیشه از قدرت تأثیرگذاری بر سیاست برخوردار بوده‌‏اند. البته این موضوع در طول تاریخ تازگی ندارد. اما این 5 بنگاه برتر از قدرتی برخوردارند که در طول تاریخ سابقه ندارد. این قدرت را فن‏‌آوری‏‌های جدید و یک­پارچگی اهداف سیاسی‏شان به ارمغان آورده است. انباشتن مستمر قدرت در دنیای خبر، رادیو و تلویزیون، مجله، کتاب و فیلم‏های سینمایی به آنان اجازه انباشت قدرت مستمر را در سیاست داده است. رهبران سیاسی و احزاب می‏دانند که رسانه‌‏های خبری بر رأی مردم و انتخاب سیاستمداران تأثیر دارند. هرچه قدرت رسانه‌ه‏ا بیشتر باشد، نفوذش بر سیاستمداران و سیاست‏های ملی بیشتر است. سیاستمداران محتاط و دوراندیش نیز با تمایلات همه بنگاه­های عظیم با احتیاط رفتار می‏کنند و رویکردشان نسبت به رسانه‏های قدرتمند توأم با تکریم و احترام است.

پیامدهای سیاسی، زیست محیطی و اجتماعی این مراکز مدت‏هاست که مورد توجه منتقدین رادیکال بوده است. این غول‏های اقتصادی، هم به­عنوان منابع کنترل مداخله‏گر در زندگی مردم ـ هم در کار و هم در خارج آن - و هم به­عنوان نیروهای یک­دست کننده‏ای که می‏کوشند آزادی فردی، خودجوشی، خلاقیت و آزادی انتخاب را سلب کنند، مورد انتقاد بوده‏اند.

'جرج اورول' (George Orvell) در رمان خود، 1984، داستان خیالی 'برادر بزرگ ' را به تصویر کشیده است. برادر بزرگی که به زندگی خصوصی مردم رخنه کرده و یک مالکیت بزرگ، تمامی رسانه‏های گروهی اجتماع را تحت کنترل درآورده است. برادر بزرگ از کنترل خود بر اخبار، اطلاعات و فرهنگ عامیانه برای تحقق جامعه موردنظر خود استفاده کرده است. بیشتر منتقدان با خواندن کتاب 'اورول' منطقاً به یاد جوامع کمونیست افتادند که در آنها درواقع تمامی افراد توسط یک مالک بزرگ رسانه‏های گروهی، احاطه شده‏اند. امروزه در دموکراسی‏های پیشرفته جهان از جمله آمریکا حرکتی در جهت مخالف برای کنترل تمرکز یافته رسانه‏های گروهی آغاز گردیده است. اما این بار نه از سوی حکومت­ها بلکه توسط چند شرکت بزرگ خصوصی.

2. آگهی‌‏های تبلیغاتی

با تسلط سیستم بازار، رسانه‏ها هرچه بیشتر برای بقا و ادامه حیات خود، محتاج به آگهی­های بازرگانی و درحقیقت اجازه‏نامه آگهی‏دهندگان بزرگ شدند پیش از مرسوم شدن آگهی‏های بازرگانی به شکل امروزیشان، هزینه‏های نشریه از طریق فروش تک شماره‏ای یا آبونمان تأمین می‏شد اما با رواج آگهی‏های تبلیغاتی، نشریاتی که توانایی جذب آگهی‏های بیشتری را داشتند، توانستند قیمت تک شماره خود را زیر قیمت تمام شده یک تک شماره قرار دهند و بدین ترتیب مشتریان بیشتری جذب کنند. همین امر سبب شد که نشریاتی که آگهی‏های بسیار جذب نمی‏کردند، در عرصه رقابت در موقعیت نامناسبی قرار گیرند و نه تنها قیمت تک شماره‏هایشان بالاتر باشد، بلکه دیگر توانایی سرمایه‏گذاری‏های جدید در مورد خرید تجهیزات، استخدام کارکنان مجرب و خرید مقالات چشمگیر را نداشته باشند و به تدریج از گردونه خارج شوند. نمونه‏های بسیاری رامی‏توان در این زمینه برشمرد از جمله ورشکستگی روزنامه 'دیلی هرالد' با 7/4 میلیون خواننده در دهه 1960 به دلیل ناتوانی از جذب آگهی، بنابراین نمی‏توان ادعا کرد که سیستم متکی بر آگهی­های تبلیغاتی سیستمی است که خواسته عموم مردم از طریق بازار آزاد بر آن حکمفرماست. چرا که آگهی‏های تبلیغاتی اجازه واقعی را به خریداران هر تک شماره برای ادامه فعالیت یک روزنامه نمی‏دهد و درحقیقت انتخاب آگهی کننده رشد و ادامه فعالیت نشریات را امکان‏پذیر می‏سازد نه انتخاب خریداران.

مسلماً شرکتهای آگهی‏دهنده به مخالفان و منتقدان خود از طریق دادن آگهی، پاداش پرداخت نمی‏کنند. وابستگی 50 تا 75 درصدی روزنامه‏ها و مجلات و تقریباً 100 درصدی تلویزیون (در دهه 1990)  نقش قدرتمند آگهی دهندگان را هرچه بیشتر نمایان می‏کند. اما این آگهی‏ها برای چه کسانی پخش می‏شوند؟ ظاهراً این­که نشریه‏ای خواننده داشته باشد (یا رسانه‏ای شونده و بیننده داشته باشد) چندان مهم نیست، آنچه مهم است، داشتن مخاطب مناسب است.

مخاطبان مناسب بیشتر افراد 49-18 سال طبقه مرفه هستند، چون آنان بیشتر خواهان آگهی‏اند گاهی برخی نشریات صراحت خاصی در این زمینه از خود نشان می‏دهند: مثلاً هفته نامه 'برودکاستینگ' برای جلب آگهی دهندگان، مطالب فراوانی در زمینه رونق رسانه‏ها منتشر می‏سازد. در یکی از این آگهی­ها با کلمات درشت در بالای عکس 'ما یک داگلاس' مجری یکی از نمایش­های تلویزیونی چنین نوشته شده است: 'زنان 49-18 ساله: ما یک شماره‏های شما را یادداشت کرد! در برنامه امروز مایک داگلاس، تعداد بیشتری از زنان 49-18 ساله حضور دارند ... درصدی بالاتر از زنان 18 تا 49 ساله، که در برنامه 'جان دیوید سون' شرکت دارند'.

در سیستمی مبتنی بر بازار آزاد و جذب هرچه بیشتر آگهی، سیاست­های شرکت­های ارتباطی در جهت جذب هرچه بیشتر مخاطب با سطوح درآمد بالا و همچنین عدم ارایه برنامه­هایی با محتوای آزاردهنده (رادیکال) است. فشار سازمانهای سرمایه‏گذار در وسایل ارتباط جمعی برای سود بیشتر که همراه با حذف مقررات مرکزی‏اند، سازمان­های ارتباطی را مجبور می‏کند که برنامه‏های جدی خود را حذف و فضای آگهی‏های تبلیغاتی را افزایش دهند. آگهی دهندگان به شکلی خواهان حذف برنامه‏های با محتوای جدی و جنجال‏برانگیز هستند. چرا که این نوع برنامه‏ها در تضاد با 'روحیه خرید' قرار می‏گیرند. بنابراین کاملاً قابل درک است که چرا آگهی‏ یک کالای گران قیمت نباید در کنار مقاله‏ای راجع به وضع بد معیشتی اقشار کم درآمد چاپ شود یا پخش برنامه‏هایی که دارای مضمون فرهنگی- مستند هستند خطرناک محسوب می‏شود (چرا که ممکن است کانال عوض شود) در نهایت نتیجه عقب‏نشینی اخبار به نفع آگهی و آگهی‏های خبرگونه است.

یکی از دردناکترین ملاحظه‏کاری‏ها در انتشار اخبار مرتبط با آگهی، ماجرای درج اخبار ضرر و زیان دخانیات برای سلامتی بوده است. در 24 فوریه 1936 دکتر 'ریموند پرل' (Raymond Pearl)  در مقاله خود چنین نتیجه گرفته بود که مصرف دخانیات عمر انسان را کوتاه می‏کند (پس از تحقیقات گسترده)، خبری که برای میلیون­ها خواننده مطبوعات و شنونده رادیو بسیار جالب و شنیدنی بود. نمایندگان رسانه‏ها در جلسه سخنرانی دکتر پرل حضور داشتند اما همگی یا در برابر این خبر سکوت کردند یا آن را لابه­لای گزارش­ها و اخبار خود مدفون ساختند. در سال 1954، انجمن سرطان آمریکا، نتیجه یک بررسی را که بر روی 187.000 مرد صورت گرفته بود، منتشر ساخت. براساس یافته‏های این بررسی، مرگ و میر مردان سیگاری که بر اثر بیماری­های مختلف فوت کرده بودند، 75 درصد بیشتر از مردان غیرسیگاری بوده است. سال 1954 زمانی است که از آن به بعد رسانه‏های خبری آمریکا دیگر هیچ توجیهی برای کتمان ارتباط میان استعمال دخانیات و مرگ و میر گسترده نداشتند. در سال 1954 یعنی همان سالی که گزارش انجمن سرطان امریکا منتشر شد، فهرست عناوین روزنامه نیویورک تایمز، چاپ 302 مورد مختلف از اخبار و گزارش­های مربوط به سیگار و سرطان را نشان می‏دهد. از این تعداد مطلب، که عمدتاً به ارتباط میان سیگار و بیماری­ها اشاره داشت، 32 درصد به تکذیب چنین رابطه‏ای از سوی صنعت دخانیات و تنها 20 درصد به شواهد پزشکی در این زمینه اختصاص داشت. شانزده سال بعد، یعنی در 1980 مطالب نشریات آمریکا بیش از آنکه به علت مرگ و میر ناشی از سیگار که از هر 7 مورد یکی ناشی از مصرف دخانیات می‏باشد، بپردازند به علل بیماری­هایی نظیر آنفولانزا، فلج اطفال و سل مبادرت ورزیدند.

جای تعجب نیست که چرا براساس نظرخواهی انجام شده از سوی 'گالوپ'  (Galup)، 'روپر' (Roper) و 'چیلتون'  (Chilton) که در سال 1980 صورت گرفت، 30 درصد مردم از رابطه سیگار و سرطان اظهار بی‏اطلاعی کردند، و 40 درصد مردان و زنان هیچ اطلاعی از این واقعیت نداشتند که 80 درصد از 98 هزار قربانی سالانه سرطان ریه را افراد سیگاری تشکیل می‏دهند. البته نمی‏بایست توقع داشته باشیم که رسانه‏های گروهی، منافع سرشار جذب آگهی صنعت دخانیات را فدای انتشار این اخبار می‏کردند.

موضوع سوءاستفاده از آگهی آن چنان ملموس و قابل فهم است که محافظه‏کاری چون 'جان کنت گالبرایت' (John Kenneth Galbraith ) نظر می‏دهد: '... سرمایه‏داری بزرگ درصدد بسط نفوذ خود بر مشتری از راه تبلیغ و آگهی و از طریق قدرت شرطی است. کسانی که آماج این تبلیغات هستند، کسانی که غرض از این تبلیغات تسلیم آنهاست، دست به دامان سازمان‏هایی می‏شوند که کارشان کشف ماهیت واقعی محصولات یا خواستار حقیقت‏گویی تبلیغات‏اند'.

یکی از شیوه‏هایی که رسانه‏ها می‏توانند اتکای خود را به آگهی­های بازرگانی کم کنند، دریافت یارانه از دولت است. البته این امر در واقع همانند تیغ دودم است و می‏تواند هم باعث نفوذ و تأثیرگذاری دولت در جریان انتشار اخبار و اطلاعات شود و هم می‏تواند استقلال نسبی رسانه‏ها را از آگهی‏دهندگان خصوصی تضمین کند. ناگفته نماند که گاه خود دولت نیز یکی از آگهی‏دهندگان بزرگ به مطبوعات محسوب می‏شود. به عنوان مثال در ایران درآمد کلی روزنامه‏ها از محل فروش 18 میلیارد تومان معادل 17 درصد و از طریق جذب آگهی 70 میلیارد تومان معادل 83 درصد است. اما در کنار راهکار افزایش قیمت، فروش و جذب آگهی، دولت ایران با هدف حمایت، تسهیلاتی را با عنوان یارانه مطبوعات در اختیار نشریات قرار می‏دهد که بسته به نوع نشریه، تیراژ، ترتیب انتشار، گستره توزیع، محتوا و برخی موارد دیگر، اختصاص این تسهیلات حمایتی متفاوت بوده و در شرایطی قابل افزایش است.این تسهیلات حدود 10 تا 12 درصد هزینه انتشار نشریه را پوشش می‏دهد. اما کسانی مانند 'عطریانفر' مسوول سیاستگذاری روزنامه توقیف شده 'شرق'، از اقدام دولت به عنوان آفت نام می‏برد که آسیب جدی به مطبوعات و ماهیت نشریات مستقل وارد می‏کند. وی معتقد است بخش قابل توجهی از این یارانه براساس پاره‏ای از روابط عمدتاً به روزنامه‏های دولتی و وابسته به نهادهای عمومی مانند 'کیهان'، 'جام جم'، 'اطلاعات' و 'همشهری' تعلق می‏گیرد. به این ترتیب دولت عملاً وارد بازار رقابت شده و به نفع طیفی خاص از رسانه‏ها و به ضرر مابقی اقدام می‏کند. این در حالی است که رویکرد دولت کاملاً با این نظرات مخالف است و 'صفار هرندی' (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) اعطای یارانه را متعلق به برآیند نهایی انتشار مطبوعات دانسته و این امر را از زاویه ممانعت از پرداخت پول بیشتر از سوی مردم برای خرید نشریات می‏نگرد.

منابع خبری

ضرورت­های اقتصادی و منافع متقابل، وسایل ارتباط جمعی را در همزیستی با نهادهای رسمی و افراد مقتدر جامعه به­عنوان منبع اطلاعاتی قرار داده است. رسانه‏ها همواره به یک منبع دایمی و قابل اعتماد اخبار احتیاج دارند. زیرا اصولاً امکانات اقتصادی تهیه اخبار از تمام صحنه‏های خبری مهم را ندارند؛ در عین حال آنها مجبورند در ساعات معینی پخش شوند یا صفحات خود را ببندند. بنابراین آنها تنها می‏توانند امکانات خود را بر روی اخبار بسیار مهم متمرکز سازند. سازمان­هایی که دایماً کنفرانس­های خبری برگزار می‏کنند مثل وزارت امور خارجه، همیشه مورد توجه خبرنگاران هستند. اخبار محلی نیز بسیاری اوقات از نهادهایی مانند شهرداری، پلیس و ... جمع‏آوری می‏شود. به همه این موارد می‏توان شرکت­های بزرگ تجاری و صنعتی را نیز افزود. این بورورکراسی و تکنوکراسی‏ها، حجم عظیمی از اطلاعات را به­طور مداوم و به شکلی قابل استفاده برای برنامه‏های خبری رسانه‏ها تهیه می‏کنند، تا آنها بتوانند برنامه‏های خود را در زمان کوتاهی که تا پخش دارند، ‏‏آماده کنند. 'مارک فیشمن' (Mark Fishman) این مسأله را 'اصل پیوند بوروکراتیک'  (The Principle of bureaucratic)می‏نامد. به این معنا که تنها بورورکراسی‏های دیگر می‏توانند احتیاجات بورورکراسی‏های خبری را برآورده سازند.

منابع رسمی معمولاً به­عنوان منابع خبری موثق شناخته می‏شوند و این امر با ادعای اخبار عینی رسانه‏ها مطابقت دارد. از طرفی اخبار نقل شده از طرف منابع رسمی،‏ احتیاجی به تحقیق در مورد صحت خبر ندارد وعواقبی مانند شکایت و مؤاخذه مقامات را در پی نخواهد داشت. این شیوه مخصوصاً در جوامعی که فشار بر خبرنگاران بیشتر است. مؤثرتر می‏باشد. دولت و بخش خصوصی نیز همان‏گونه امکاناتی برای رسانه‏های خبری فراهم می‏کنند تا به­عنوان منبع موثق خبری در جامعه شناخته شوند. از جمله تسهیلات اینکه: این نهاد و سازمان­ها مکان­های تجع خبرنگاران را برای کسب خبر راه‏اندازی می‏کنند، تصاویر لازم را تهیه می‏کنند، کپی سخنرانی­ها و کنفرانس­های خبری را قبلاً در اختیار خبرنگاران قرار می‏دهند و کنفرانس­های خبری خود را در ساعاتی برگزار می‏کنند که خبرنگار، زمان ارسال خبر را پیش از بسته شدن صفحه داشته باشد ... نتیجه این امور پایین آوردن هزینه کسب خبر 'موثق' برای رسانه‏هاست. اما از طرف دیگر سازمان­های مورد نظر با این هزینه‏ها دسترسی به افکار عمومی را از طریق رسانه‏ها تضمین می‏کنند. جالب توجه آن‏که هزینه پروپاگاندای عظیم برخی سازمان­ها که از طریق مالیات شهروندان اداره می‏شوند، مانندوزارت خارجه را در نهایت مردم می پردازند.

اخبار مطبوعاتی که توسط مؤسسات نظامی مانند 'ناتو'، 'پنتاگون' و غیره که در آنها به سؤالات روزنامه‏نگاران پاسخ و اطلاعات به آنها داده می‏شود، معمولاً تحریف شده است. لذا اطلاعاتی که نظامیان ارایه می‏کنند دستکاری شده است. بدون شک، روزنامه‏نگاران انتظار چنین چیزی را دارند اما آنچه که در مورد بسیاری از الگوهای تبلیغاتی رسانه‏ای صادق است، این است که به ندرت این اظهارات رسمی بررسی و پیگیری می‏شوند. به­خصوص زمانی که قضیه مربوط به کشور خودشان باشد، اغلب اعتماد بسیاری نیز نسبت به‏ آن وجود دارد و نتیجه آن تبلیغات و تحریف است که نسخه رسمی (Official Version) تلقی می‏شود. یکی از موارد بارز اظهارنظرهای رسمی و تحریف اخبار، اظهارات شخص رییس جمهور آمریکا 'جرج بوش پسر' است که در مورد سلاح­های کشتار جمعی عراق به دروغ‏پردازی پرداخت و در اعلامیه‏های بی‏شمار خود، این اتهامات را با اصرار تکرار نمود. وی طی بیانیه‏ای رادیویی خطاب به ملت آمریکا در روز 8 فوریه 2003 پا رافراتر نهاده و جزییات تازه‏ای را به ماجرا افزود: 'عراق تعدادی از متخصصان خود در زمینه مواد انفجاری و نیز جعل اسناد رسمی را به همکاری القاعده گماشته است، همچنین صدام به القاعده برای استفاده از سلاح‏های شیمیایی و بیولوژیک آموزش‏هایی داده است. یکی از مأموران القاعده در سال 1990 طی چندین نوبت به عراق اعزام شده تا برای بدست آوردن سموم و گازهای کمک کند'. این افشاگری‏ها در رسانه‏های بزرگ انعکاس وسیعی یافت و بی‏وقفه از شبکه‏های 'فاکس نیوز' (Foxnews)، 'سی ان ان' (CNN)، 'ام اس ان بی سی' (SNBC)، شبکه رادیویی 'کلیرچنل' و روزنامه‏های معتبری چون 'واشنگتن پست' و 'وال استریت ژورنال' پخش شدند.

مورد دیگری که استفاده از این منابع خبری در جهت تضعیف انتشار اخبار مؤثر خواهد بود، این است که حتی اگر اطلاعاتی برخلاف ادعاهای 'رسمی' سازمانها و شرکت­های موردنظر موجود باشد، احتمالاً منتشر نمی‏شود زیرا وسایل ارتباط جمعی نمی‏خواهند موجبات ناراحتی منابع دایمی و اصلی خبری خود را فراهم سازند. قدرتمندان به عامل مهم دیگری هم توجه می‏کنند آنها مرتباً متخصصین همفکر خود را تربیت می‏کنند تا این متخصصین 'بی‏طرف'نظرات منتقدین را خنثی کنند. دکتر 'ادوین فولنر' (Edwin  Feulner) از بنگاه 'هریتیج'(Heritage) بیان می‏کند که با خرید مغزهای دانشگاهی و 'فروش' دوباره این مغزها به مطبوعات می‏توان برای سیاست عمومی مملکت اعتبار کسب کرد.

'چامکسی' و 'هرمان' با بررسی برنامه 'ساعت خبری مکنیل لهرر' (Mc neil Lehrer news hour ) در نیمه سال 1980 به این نتیجه رسیدند که بدون در نظر گرفتن خبرنگاران،54 درصد از شرکت‏کنندگان در بحث‏های تلویزیونی، مقامات فعلی یا پیشین دولتی بوده‏اند، 7/15 درصد شرکت‏کنندگان محققین محافظه کار بودند که عمده آنان در سازمان تحقیقاتی بنام 'مرکز تحقیقات بین‏المللی و استراتژیک جرج تاون' فعالیت می‏کردند. این مرکز تحقیقاتی که به­وسیله گروهی از سازمان­های محافظه‏کار‏ تأسیس شده، به در پشتی وزارت امور خارجه و سازمان CIA مشهور است.

گروه دیگری از متخصصین، رادیکال­های بریده می‏باشند. اینها کسانی هستند که به­عنوان مثال مارکسیسم یا اسلام افراطی را رها کرده و به پرستش غرب می‏پردازند. آنها اغلب اشخاص گمنامی بودند که بعد از تغییر عقیده به شدت مورد توجه رسانه‏ها قرار می‏گیرند. این سیاست عمدتاً از دوران مک کارتیسم به­جای مانده است.

مؤاخذه شدید

'مؤاخذه' اشاره به واکنش­های منفی نسبت به محتوای وسایل ارتباط جمعی دارد. 'مواخذه' می‏تواند به شکل­های گوناگون انجام گیرد، نامه، تلگراف، تلفن،‏ طومار پرونده‏های قضایی، سخنرانی و حتی لوایح پیشنهادی به مجلس. آگهی‏دهندگان نیز قادرند با عدم سفارش پخش آگهی به رسانه‏‏های خاطی ضربه بزنند.

مؤاخذه مستقیم می‏تواند از طریق نامه یا تلفن از جانب دستگاه­های حکومتی یا بنگاه­های خصوصی صورت گیرد سازمان­هایی هم وجود دارند (عمدتاً محافظه‏کار) که می‏توانند با به­راه‏انداختن تبلیغات همه­جانبه‏ سیاسی رسانه‏هایی که برنامه‏های ناخوشایند پخش می‏کنند را تحت فشار قرار دهند.

'چامکسی' و 'هرمان' از مؤسساتی نظیر 'بنیاد حقوق آمریکا' ( the American legal foundation ) ، 'بنیاد حقوق سرمایه' (the capital legal foundation)، 'سازمان رسانه‏ها' (the media institute)، 'مرکز رسانه‏ها و مسایل اجتماعی'، 'خانه آزادی' (freedom house)، .... نام می‏برند و معتقدند هر­گاه که احساس شود وسایل ارتباط جمعی از خط محافظه‏کاری در مورد سیاست داخلی و یا در سیاست خارجی فاصله گرفته‏اند، این اهرم­ها بکار می‏افتند. وسایل ارتباط جمعی هر­گاه که کوچکترین قصوری از خط محافظه‏کاری نشان دهند، خود به خود منتظر مشکلات عدیده و 'مؤاخذه' می شوند.

در حال حاضر نیز فشار مؤاخذه به روزنامه نگاران قابل ملاحظه است و مطابق آخرین گزارش سازمان 'خبرنگاران بدون مرز' (RSF)، زنگ خطر در دنیا به صدا درآمده است و در همه جهان در سال 2006 پس‏رفت‏هایی در امر آزادی بیان دیده می‏شود. ایالات متحده به خاطر عدم اجرای کامل آزادی بیان علی­رغم قید صریح آن در قانون اساسی این کشور، مورد انتقاد قرار گرفت و در اروپا مشخصاً به مورد دانمارک اشاره شده و از عدم همبستگی اتحادیه اروپا با دانمارک در مورد جنجال چاپ کاریکاتورهای حضرت محمد(ص)، انتقاد شده است.

'چامسکی' و 'هرمان' زمانی این فیلتر را لحاظ کرده بودند که هنوز جنگ سرد پایان نیافته و ابرقدرت شوروی همپای آمریکا در مسایل جهانی تأثیر گذار بود و بنابراین در ایالات متحده حساسیت بسیاری در مورد اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. امروزه به نظر می‏رسد که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بنیاد‏گرایی اسلامی و تروریسم این موقعیت را در رسانه‏ها و سیاست­های ایالات متحده پر کرده باشد, خصوصاً بعد از 11 سپتامبر 2001.

اصولاً دشمنی آمریکا با روسیه شوروی (دیگر نه فقط با موضوع ذهنی کمونیسم بلکه به­عنوان کمونیسم واقعاً موجود) از همان آغاز انقلاب روسیه شروع شده بود. با اینکه ماده شش از چهارده ماده ویلسون در سال 1918، مقرر می‏داشت: 'تخلیه تمامی قلمروی روسیه از نیروهای خارجی ( مقصود نیروهای آلمانی است که نقاطی از روسیه را طبق قرارداد برست- لیتوفسک در تصرف خود داشتند)و حل تمامی مسایل مؤثر در وضع روسیه، با این هدف که بهترین و آزادترین همکاری سایر ملت‏ها را به منظور ایجاد فرصتی عاری از منافع و مزاحمت‏ برای مردم روسیه فراهم کند...'از 1918 تا 1920 عملاً در روسیه شوروی دخالت نظامی کرد.

در همین حال دیوان عالی کشور (آمریکا) در رأیی که در سال 1919 صادر کرد، به حکومت آمریکا حق و اختیار می‏داد که چنانچه اعمال آزادی بیان موجب 'یک خطر آشکار و موجود شود'، حق آزادی بیان را محدود سازد. این گونه احکام و اعمال به نقض فاحش حقوق بشر منجر شد. به عنوان مثال 'ویکتور برگر' که از سال 1910 به بعد به­عنوان یک نماینده سوسیالیست (ونه کمونیست) در کنگره آمریکا حضور داشت، در انتخابات نوامبر 1918 باز هم انتخاب شد اما مجلس نمایندگان آمریکا از پذیرش اعتبارنامه او خودداری کرد و حتی در دسامبر 1919 که وی طی یک انتخابات ویژه برگزیده شد، باز هم به او اجازه ندادند که یک کرسی را تصاحب کند. مجلس ایالتی نیویورک نیز مانع از آن شد که 5 نماینده سوسیالیست بتوانند به مجلس راه یابند، حتی موقعی که همچون مورد ویکتور برگر در انتخابات ویژه‏ای در سپتامبر 1920 از نو انتخاب شدند.

در مقاطع دیگر نیز همواره مطبوعات و رسانه‏های عمده به حمایت از خط‏مشی محافظه‏کارانه مقابل کمونیست­ها بر‏می‏خاستند. به­عنوان مثال چند هفته پیش از انتخاب ریاست جمهوری سال 1952، واشنگتن پست چاپ کاریکاتورهای 'هربرت بلاک' (Herbert block) را متوقف کرد. کاریکاتوری که کنار گذاشته شد، 'مک‏کارتی' (کمونیست ستیز معروف) و 'ریچارد نیکسون' نامزد معاونت ریاست جمهوری را نشان می‏داد که سطل لجن در دست، آماده لجن‏مالی‏اند. و یا سازمان CIA با 'نیویورک تایمز' قرار گذاشت که 'سیدنی گراسون'، گزارشگر روزنامه در آمریکای مرکزی را در هنگام تدارکات کودتا در گواتمالا از آن کشور خارج کند؛ پیش از آنکه روس­ها یک هواپیمای U-2 را ساقط کنند و قرار ملاقات 'خروشچف' با 'آیزنهاور' را به هم بزنند، 'نیویورک تایمز' از پرواز آن هواپیماها بر فراز شوروی خبر داشت اما در این باره چیزی ننوشت. 'نیویورک تایمز' پیشاپیش از نقشة CIA   برای حمله به خلیج خوک­ها در کوبا خبر داشت و این خبر را سانسور کردتا قریب‏الوقوع بودن آن و نقش CIA مکتوم بماند. هنگامی هم که تهاجم به خلیج خوک­ها انجام شد، در 20 آوریل 1961 چنین نوشت: 'نبردی که بر سر کوبا جریان دارد مانند جنگی طولانی، پیچیده و گسترده است. نبرد کوبا در چند روزآینده به شکست یا پیروزی خواهد رسید، اما 'جنگ' سالها ادامه خواهد یافت. ایالات متحده درگیر نبردی همه جانبه برای نجات نیمکره غربی به سود دموکراسی و آزادی است'. در موردی دیگر در 1987، شبکه ABC سریال‏‏های کوتاه تلویزیونی 'آمریکا' را به نمایش گذارد که زندگی در ایالت متحده پس از تهاجم روسها را نشان می‏داد.

با نگاهی گذرا می‏توان دریافت که ایالت متحده به بهانه مبارزه با کمونیسم رژیمهای بسیاری (عمدتاً دموکراتیک) را در سراسر جهان مستقیماً ساقط کرده و یا نیروهای دست نشانده فاسدی را در جهت قدرت‏گیری یاری کرده است. از جمله در شیلی (1973)، گواتمالا (1954)، کنگو (1964)، دومینیکن (1965)، گرانادا (1983)، تیمور شرقی (1975) و ... به این لیست می‏توان ده­ها مورد دیگر دخالت در جنگ داخلی علیه نیروهای چپ‏گرا مانند آنگولا، السالوادور، کلمبیا و ... را اضافه کرد و یا اعمالی مانند دخالت در عملیات مخفی علیه نیروهای چپ‏گرا مانند عملیات کندور که یکی از مخرب‏ترین نمونه‏های جرم‏ سازمان یافته دولتی بوده است که ایالات متحده در آن دست داشته است. طی این عملیات CIA به همراه پلیس مخفی کشورهای شیلی،‏آرژانتین، بولیوی، برزیل و پاراگوئه اقدام به ربودن و قتل صدها تن از مردم کردند و مداخلاتی دیگر از این دست. به این ترتیب درک فشاری که رسانه‏های پیشروی آمریکا از بابت پوشش دادن به اخبار مرتبط با موضوع کمونیسم متحمل می‏شدند، کار سختی نیست.

البته از دهه 1980 به­تدریج (در دوره ریاست جمهوری 'ریگان') شاهد موضع‏گیری تند علیه کشورهای اسلامی‏ای که مقابل آمریکا ایستادگی می‏کردند به همراه کشورهای کمونیستی بودیم. این قسمت از یکی از نطق‏های 'ریگان' در 1985به خوبی گویای این امر است: '... پس ما با ایران، لیبی، کره شمالی، کوبا و نیکاراگوئه روبرو هستیم که فرسنگ‏ها با هم فاصله و در قاره‏های متفاوتی قرار دارند ولی اهداف آنها یکسان است. من نیز مانند شما معتقدم که گسترش تروریسم در سال‏های اخیر معلول شرکت فزاینده‏ این دولت‏ها در اقدامات تروریستی در کلیه نقاط دنیا بوده است... و ما قصد نداریم حملات این دولت‏های یاغی را تحمل کنیم به دولت‏هایی که به­وسیله افراد دیوانه و غیر متعارف و جنایتکاران کثیف اداره می‏شوند که پس از رایش سوم نمونه نداشته‏اند'.

دوگانگی در فعالیت‏های سازمان یافته خبری

فیلترهای خبری می‏تواند تشریح کننده دوگانگی در انتشار اخبار در رسانه‏ها باشد. طبق این سیستم اخباری مورد توجه هستند که توسط سازمانهای خصوصی و دولت پشتیبانی می‏شوند. به عنوان مثال در جنگ اول خلیج‏فارس، CNN به­عنوان پیشگام تلویزیون‏های ماهواره‏ای، تصاویری از جنگ را به جهان مخابره می‏کرد که قدرت، اقتدار و پیروزی بلامنازع ارتش آمریکا و نیروهای مؤتلف‏ را به نمایش می‏گذاشت. کنترل کامل و سانسور رسانه‏ای حاکم بر اخبار جنگ نیز خط‏مشی مشخصی بود که پنتاگون و کاخ سفید اجرا کرده بودند.

'ادوارد هرمان'، می‏نویسد: 'پس از جنگ اول خلیج فارس در سال 1991، تصاویر تهیه شده از بولدوزرهای آمریکایی که هزاران سرباز عراقی کم و سن و سال را دفن می‏کردند، به طور کامل سانسور شدند، تصاویر سربازانی که بسیاری از آنها زنده بوده و برای تسلیم شدن تلاش می‏کردند. بدین ترتیب کشتار حالت عادی و طبیعی به خود گرفت'. در واقع آن سربازان عراقی، قربانیان بی‏ارزشی بودند که بنا به دلایل خاص نمی‏بایست تحت پوشش خبری قرار می‏گرفتند. مثال­های متعددی در این زمینه قابل طرح است. از جمله قربانیان پرواز شماره 007 کره جنوبی که با تجاوز به حریم‏ هوایی شوروی سابق سرنگون شد و دولت 'ریگان' با تبلیغات همه جانبه در مورد آن موفق شد بودجه نظامی ارتش را میلیون­ها دلار بیفزاید و قربانیان بی‏ارزش ایرباس خطوط هواپیمایی ملی ایران که در آبهای آزاد سرنگون شد و مورد بی‏توجهی رسانه‏های آمریکا قرار گرفت.

در ژوئن 1953، ساواک صدهاتن از شهروندان ایرانی را در ظرف یک روز به قتل رساند. شکنجه هم در زندان­ها معمول بود و عفو بین‏الملل اعلام کرد که 'هیچ کشوری در جهان پرونده‏‏ای سیاه‏تر از ایران در زمینه حقوق بشر ندارد'. اما 'روزنامه نیویورک تایمز' از دیرباز ایران را عرصه کارزار دائمی جنگ سرد می‏دید. چندی بعد گزارشگر آن، 'سام پوپ بوئر' (افسر سابق اطلاعاتی آمریکا که ارتباط نزدیکی با CIA داشت) درباره کامیابی شاه در مبارزه علیه کمونیسم و 'مبارزه‏ای بسیار موفق علیه عناصر مترصد براندازی' نوشت و این­که 'حزب طرفدار شوروی ایران منهدم به حساب می‏آید'. در واقع قربانیان ایرانی ارزشی برای مطرح شدن در روزنامه‏ای که همان سال­ها با 'شجاعت' می‏نوشت '... ما بر این حرف پای می‏فشریم که روح واقعی دموکراسی آمریکا محتاج احترام دقیق حتی برای پایین‏ترین فرد است' نداشتند.

 انتقاداتی به مدل پروپاگاندا (در نوشتن مطالب این بخش از مقاله نگاهی مجدد به مدل تبلیغ نوشته ادوارد اس هرمان و ترجمه احمد شایگان، برگرفته از کتاب جامعه انفورماتیک و سرمایه‏داری (مجموعه مقالات) استفاده شده است.

انتقاداتی به مدل پروپاگاندا وارد شده که در این قسمت به آنها پرداخته شده و پاسخ به آنها بررسی می‏شود:

1- نظریه توطئه

2- کوتاهی در محاسبه‏ی حرفه‏ای بودن و عینی بودن رسانه

3- کوتاهی در توضیح مخالفت و مقاومت‏ مداوم

4- مدل تبلیغی بسیار مکانیکی و عمل‏گرا است و فضا، رقابت و کنش متقابل موجود را نادیده می‏پندارد.

1- تئوری توطئه:

'هرمان' می‏گوید ما در کتاب ساختن توافق (ترجمه شده به فارسی: فیلترهای خبری) گفتیم:' ... این مدل تبلیغ را در بهترین حالت می‏توان یک سیستم بازار هدایت شده دانست' و صریحاً توطئه را رد کردیم اما چون متهم کردن یک نقد رادیکال به نظریه توطئه، برای لیبرال­ها گران نخواهد بود، لذا همچنان این نقد کلیشه‏ای برای این مدل به­صورت برچسب وارد می‏شود. وی تأکید می‏کند: 'مدل تبلیغ، رفتار و کارکرد رسانه‏ها را بر اساس عوامل ساختاری توصیف می‏کند و طرح مسأله هدف، یک نکته انحرافی و غیر قابل اندازه‏گیری است'.

2-کوتاهی در محاسبه‏ی حرفه‏ای بودن و عینی بودن رسانه‏ها:

'دان هالین' (dan hallin) استاد علوم ارتباطات، معتقد است که 'هرمان' و 'چامسکی' در مطالعاتشان روند بلوغ حرفه‏ای گرایی را دخالت نداده‏اند. وی معتقد است که در محافظت و توان‏بخشی حوزه مردمی، 'حرفه‏گرایی قطعاً بخشی از پاسخ است'. اما هرمان عنوان می‏کند: 'قواعد حرفه‏ای­گرایی و عینی‏گرایی، تظاهرات مبهم، انعطاف پذیر و مظاهر سطحی از مناسبات عمیق‏تر قدرت و روابط کنترل هستند'. هرمان اضافه می‏کند که حرفه‏ای­گرایی نه تنها تقبیح نشد، بلکه 'توسط بسیاری از صاحبان روزنامه‏ها فعالانه تشویق شد' و کارکردش هم این بود که به ظاهر به روزنامه‏نگاری مشروعیت داد و این پیام را به خوانندگان می‏داد که'اخبار تحت تأثیر تمایلات مالکین، تبلیغات­چی‏ها، یا خود روزنامه‏‏نگاران قرار نخواهد گرفت'. 'هرمان' می‏پذیرد که حرفه‏ای­گرایی درجه‏ای از خودمختاری را فراهم کرد اما بلافاصله از قول 'بن‏ بگدکیان' اضافه می‏کند: 'حرفه‏ای­گرایی باعث شده است که خبرنگاران نسبت به مصالحه‏ای که مرتباً با مراجع قدرت می‏کنند، بی‏خبر باشند'.

3- کوتاهی در توضیح مخالفت و مقاومت‏ مداوم:

'هالین' و 'والتر لافبر' (walter lafeber)مورخ به مخالفت با سیاست آمریکای مرکزی 'ریگان' اشاره می‏کنند که ظاهراً خلاف مدل پروپانگدا است. پاسخ 'هرمان' این است که 'منتقدین نتوانستند درک کنند که مدل تبلیغ درباره چگونگی کار رسانه‏هاست نه در باره میزان کارایی آنها' وی اضافه می‏کند: 'برپایه منطق این نوع انتقاد، چون بسیاری از شهروندان شوروی قادر نبودند خطوطی را که پراودا مطرح می‏کرد، هضم کنند، پس پراودا در خدمت یک نقش تبلیغاتی دولتی نبود'.

4- مدل تبلیغی بسیار مکانیکی و عمل‏گراست و فضا و رقابت و کنش متقابل موجود را نادیده می­گیرد.

این مجموعه نقدها بیشتر به­وسیله تحلیل‏گران متمایل به چپ انجام شد. مثل 'فیلیپ شله سینگر' (philipe Schlesinger)، 'جیمز کوران'  (james curran)، 'پیتر گلدینگ' (peter golding )، گراهام مرداک (graham Murdoc)، 'جان الدری (john eldridge)و همین‏طور 'دان هالین'. ' هرمان' می‏گوید: 'تنها شله سینگر است که هم عناصر مدل ما را به طور خلاصه ذکر می‏کند و هم شواهد ما را به بحث می‏گذارد.... اما در نهایت مدل ما را در یک دیدگاه به شدت جبرگرا درباره چگونگی عملکرد رسانه‏ها همراه با یک درک کارکردی واضح از ایدئولوژی می‏یابد...'. 'هرمان' می‏پذیرد که سیستم آنها 'توانای مطلق' نیست و خود این امر جبرگرایی آنها را مورد سؤال قرار می‏دهد. وی می‏گوید:'هر مدلی شامل عناصر جبرگراست'.

'هرمان' معتقد است مدل تبلیغ با موارد بسیار پیچیده‏ای سروکار دارد و در بعضی موارد ممکن است اصلاً کاربرد نداشته باشد و در بسیاری موارد محلی محتاج به تعدیل است. وی می‏افزاید 'معمولاً منتقدان عاقلانه خود را به کلیات محدود می‏کنند و هیچ نقدی از جزییات یا مدل بدیلی عرضه نمی‏کنند، زمانی که منتقدان بدیل‏هایی ارایه می‏دهند، نتایج چشمگیر نیست'وی متقابلاً منتقدان را به عمل‏گرایی متهم کرده و می‏گوید: '... ظاهراً تحلیل راهبردهای شرکت‏های کوچک برای تأثیرگذاری به رسانه‏ها قابل ستایش است ولی تمرکز بر کوشش‏های شرکت‏های جهانی برای تأثیرگذاری بر رسانه‏ها- همراه با تأثیرات مکمل‏ هزاران راهبرد محلی- یک عمل‏گرایی نامشروع است'.

در ادامه 'هرمان' این اتهام را که مدل تبلیغ هیچ محدودیتی برای صاحبان رسانه‏ها و مدیران قایل نیست را رد کرده و چالش این شرایط را عدم توافق در میان نخبگان و حدودی از گروه­های دیگر جامعه که نسبت به مسایل مطروحه علاقه‏مند و مطلع بوده و برای مبارزه درباره آنها سازمان‏یافته‏اند می‏خواند. در نهایت هرمان خود را دارای پیش‏فرضی می‏داند با این مضمون: 'تحلیل از کانون کنترل رسانه‏ها و مکانیزمی که با آن قدرتمندان قادرند بر جریان پیام‏ها مسلط باشند و فضا را برای گروههای معترض تنگ کنند'.

پایان سخن:

'چامکسی' و 'هرمان' تلاش کرده‏اند در مدل ابتکاری خود عواملی را برشمارند که از دید آنها توضیح‏دهنده مکانیسم روند هدایت اخبار و به تبع آن دستکاری افکار عمومی است. ظاهراً در غرب فیلترهای یاد شده، نقش دستور مستقیم دولت کشورهای توتالیتررا بازی کرده و اخبار از صافی آنها می‏گذارد تا پالایش شده و به مخاطبان برسد و اگر هم نشریات در رسانه‏های کم مخاطبی اقدام به انتشار اخبار فیلتر شده کنند شاید بتوان موضوع را در قالب یک نظام سرکوب، مهار کننده استدلال و بحث و جذب تمامی صور مخالف، همانند تساهل سرکوبگر (repressive tolerance) مارکوزه، بررسی کرد و یا شاید همانند 'هرمان' عدم توافق میان نخبگان و مبارزه دیگر گروه­های جامعه را موجب این امر بدانیم.

 موارد زیادی از زمان طرح مدل پروپاگاندا به این سو وجود داشته که این نظر را هرچه بیشتر تأیید می‏کند و ظاهراً عرصه روزبروز بر تفکر رادیکال تنگ‏تر می‏شود. شاید تنها راه چاره اکنون توسل و امید به تکنولوژی‏های نوین ارتباط همانند اینترنت باشد که قبل از تصاحب آن بدست حکومت و سرمایه، آزادی بتواند جای پای محکمی در آن بیاید.

پیوست:

چکیده:

پس از رد درخواست‏های مکرر حزب‏ا... لبنان برای آزادی زندانیان لبنانی دربند در اسراییل، حزب‏ا... طی حمله‏ای غافلگیرانه در نوار مرزی لبنان و اسراییل، 2 سرباز اسراییلی را به گروگان گرفته و 8 مرزبان دیگر را کشت. در پاسخ به این اقدام، اسراییل حملات گسترده‏ای را به اقصی نقاط لبنان آغاز کرد و متعاقب آن دو طرف وارد درگیری تمام عیاری به­مدت 33 روز شدند (12 جولای تا 14 آگوست 2006) که طی آن بیش از 1000 لبنانی و 157 اسراییلی زندگیشان را از دست دادند و قریب به 25% مردم لبنان خانه و کاشانه‏شان را. 

با کمی بازگشت به عقب قطعنامه 1559 زمانی از طرف فرانسه و ایالات متحده پیشنهاد و تصویب شد (در سپتامبر 2004) که حزب‏ا... تبدیل به قدرت بزرگی با نمایندگانی در کابینه و پارلمان بود. قطعنامه از جمله تقاضای خلع سلاح حزب‏ا... را می‏کرد. در واقع حزب‏ا... بدین شکل جایی در طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا و متحدان غربی آن از جمله بریتانیا نداشت.

در این مقاله، مقالات و گزارش­هایی برگزیده از BBC مورد بررسی قرار می‏گیرد که تقریباً مقارن با زمان جنگ تحریر شده باشد. روش کار توصیفی ـ تحلیلی است و سعی شده است به مقالات در بستر سیاست­های منطقه‏ای و جهانی نگریسته شود.

رویکرد BBC به حزب‏ا... لبنان در جنگ 33 روزه حزب ا... و اسرائیل؛ سوگیری یا بی‏طرفی

مقدمه:

دفاع از منافع ملی (یا چیزی که القا شده منفعت ملی است) همواره یکی از دغدغه‏های اساسی حاکمیت‏ها در دولت ـ ملت‏ها بوده و هست. آنها به این منظور از تمام امکانات و اهرم­های خود استفاده کرده و به اصطلاح تمام کارت­های خود را بازی می‏کنند. در سیستم لیبرال هم مانند سیستم­های محدودکننده آزادی از رسانه‏ها به این منظور به گستردگی استفاده می‏شود ولی با این تفاوت که رسانه‏ها تقریباً بدون هیچ اجبار مستقیمی، از برخی منافع غالب دفاع می‏کنند و این بدان علت است که به خوبی می‏دانند بقا و داوم آنها کاملاً به بقا و کارکرد سیستم وابسته است. البته مخالفت­هایی وجود دارد ولی هیچ­گاه هسته حیاتی سیستم (که همانا لیبرالیسم و دموکراسی به سبک غربی است) هدف قرار نمی‏گیرد.

اگرچه جنگ رسانه‏ای عمدتاً به هنگام جنگ‏های نظامی کاربرد بیشتری پیدا می‏کند، اما این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع جنگ رسانه‏ای در جریان نبوده و یا مورد استفاده قرار نمی‏گیرد. در پشت این جدال ژورنالیستی معمولاً چیزی به نام سیاست رسانه‏ای یک کشور نهفته است. در واقع بنیادی‏ترین تعریف از 'جنگ رسانه‏ای' استفاده از رسانه‏ها برای تضعیف کشور هدف و بهره‏گیری از توان و ظرفیت رسانه‏ها (اعم از مطبوعات، خبرگزاری­ها، رادیو، تلویزیون، اینترنت و اصول تبلیغات) به منظور دفاع از منافع ملی است. سربازان جنگ رسانه‏ای متخصصان تبلیغات، استراتژیست‏های تبلیغاتی بین‏المللی و کارگزاران هستند.

در حال حاضر جنگ رسانه‏ای بسیار زیرکانه و غیرمستقیم‏تر شده و در آن از روشهای پیچیده فنی و روانی بهره گرفته می‏شود. شاید بتوان گفت اصطلاح جنگ نرم کنونی، شیوه هوشمندانه‏تر و رسانه‏ای‏تر جنگ روانی است که از پیش به چشم می‏خورد (واژه جنگ روانی اولین بار در سال 1920 توسط یک تحلیل‏گر نظامی بریتانیا به­نام فولر بکار برده شده) به­عنوان مثال، 'ناپلئون بناپارت' قبل از حمله به مصر نامه‏ای خطاب به عموم مردم نوشت که در سراسر آن از جنگ روانی استفاده شده است. متفقین در اواخر جنگ جهانی اول، میلیون­ها اعلامیه به سراسر جبهه‏های آلمان فرو ریختند که کمک شایانی به شکست آلمان در سال 1918 کرد. دکتر 'ژوزف گوبلز'در مقایسه سلاح‏های شیمیایی و جنگ روانی می‏گوید: 'در سلول گاز می‏توان در آن واحد صدها نفر را دچار مسمویت کرد ولی با یک دروغ که به خوبی ساخته و پرداخته شده باشد، می‏توان ذهن صدمیلیون نفر را دچار مسمومیت کرد'. بعد از جنگ جهانی دوم جنگ روانی به­عنوان یک موضوع جدی در بین دولتمردان مطرح و راه‏کارهای پیشنهادی اجرا شد. سازمان جاسوسی آمریکا کار خود را از سال 1947 آغاز کرد. (قبل از آن O.S.S) این سازمان تلاش نمود با کنترل روزنامه‏های سراسری جهان، آنها را به نفع ایالات متحده و جهت کنترل اذهان عمومی به­کار گیرد و در این راه موفقیت‏هایی هم بدست آورد.

یکی از نمونه‏های موفق دیگر در عرصه جنگ­های روانی از طریق رسانه‏های گروهی، ماجرای 'خلیج تونکن' بود (1964) که طی آن ادعا شد قایق‏های توپدار دولت ویتنام شمالی به کشتی‏های جنگی ایالات متحده حمله کرده‏اند و همین امر دستاویز خوبی برای بمباران گسترده ویتنام شمالی شد. بعدها آشکار شد که کل ماجرا ساختگی بوده است. نکته قابل توجه در این مورد، حمایت بی‏چون و چرا و گسترده رسانه‏های آمریکایی و متحدان خارجی آمریکا در تأیید موضوع و حمایت از موضع دولت آمریکا بود. به عنوان مثال در همان زمان روزنامه 'واشنگتن پست' نوشت: 'پرزیدنت جانسون با اداره مؤثر و دقیق بحران ویتنام، دنیای آزاد و مردم این کشور را سپاسگزار کرده است. نیاز شدیدی به این بود که به مهاجمان ویتنام شمالی نشان داده شود. اشتباه آنها در نادیده گرفتن اخطار بی‏ابهام ایالات متحده و حمله به ناوگان آمریکا در دریای آزاد به ضرر خودشان تمام خواهدشد...'.

یکی از موارد بازر اظهارنظرهای رسمی و تحریف اخبار، اظهارات شخص رییس جمهور وقت ایالات متحده 'جرج بوش' است که در مورد سلاح­های کشتار جمعی عراق به دروغ‏پردازی پرداخت و در اعلامیه‏های بی‏شمار خود، این اتهامات را با اصرار تکرار نمود.اتهاماتی که به گستردگی از طریق رسانه های جمعی منعکس شدند.

لبنان، میدان زورآزمایی و جنگ رسانه‏ای

خاورمیانه از دیرباز منطقه مناقشه بین دولت­ها و قومیت­های مختلف بوده و پس از صدور اعلامیه 'بالفور'، پایه‏های پیدایش بازیگر جدید و دردسرسازی بنام اسراییل در آن شکل گرفته است. این کشور در سال 1948 پس از عقب‏نشینی نیروهای بریتانیایی رسماً اعلام استقلال کرد و تاکنون وارد درگیری‏های زیادی با همسایگان عرب خود شده است؛ از جمله آنها منازعات 1948، 1956، 1967، 1982 را می‏توان نام برد.

ریشه‏های بحران در لبنان به سالها قبل از ظهور حزب‏ا... باز می‏گردد. در لبنان پس از 1975، سازمان آزادی بخش فلسطین، پایگاه­های خود را در جنوب لبنان مستقر کرد و حملات آنها به اسراییل موجب واکنش تلافی‏جویانه اسراییل شد و درنتیجه آزادترین کشور جهان عرب، غرق در خونریزی گردید.

جنگ داخلی در سال 1975 آغاز شد. درگیری اصلی میان فلسطینی‏ها و متحدین شیعه چپگرای آنها از یک سو و مسیحیان مارونی از سوی دیگر بود و جرقه آن نیز به خاطر حمله فالانژیست­های لبنان به اتوبوس حامل فلسطینی­ها در عین الرمانه و قتل تعدادی از آنها زده شد. این امرآغاز یک­سری دخالت­های خارجی و درگیریهای مداوم چندین ساله در این کشور بود و طی آن اسراییل نیز چندین بار در این امر دخالت کرد؛ آخرین موج عظیم آن هم اشغال لبنان در سال 1982 و سپس عقب‏نشینی از این منطقه و کنترل نوار مرزی باریک در جنوب لبنان تا سال 2000 بود.

پس از تهاجم 1982 بود که حزب‏ا... برای مقاومت در برابر نیروهای اشغالگر در لبنان پدید آمد. این گروه شیعه از همان آغاز با قدرت عمل کرد و هیچ­گاه اشغال جنوب لبنان را به رسمیت نشناخت تا سال 2000 که اسراییل را مجبور به عقب‏نشینی از مناطق اشغالی کرد.

در سپتامبر 2004، قطعنامه 1559 به­وسیله آمریکا و فرانسه در شورای امنیت تصویب شد که طی آن خواستار خلع سلاح حزب‏ا... هم شده بودند، در حالی که اکنون حزب‏ا... تبدیل به قدرت عظیمی با نمایندگانی در پارلمان و کابینه بود. قتل 'رفیق حریری' نیز در این میان در 14 فوریه 2005، دستاویز دیگری (پیش از شروع جنگ) برای اصرار بر اجرای قطعنامه 1559 و تشدید اختلافات سیاسی در لبنان شد. حتی پیش از شروع جنگ کاملاً مشخص بود که یکی از اهداف عمده این اقدامات فشار بر ایران است؛ به­طوریکه 'لوموند دیپلماتیک' در جایی اشاره کرده بود: '... در اوضاع و احوال کنونی منطقه، اولویت نخست ایالات متحده بستن راه نفوذ ایرانیان است تا بر آسیب‏پذیری حکومت این کشوردر برابر فشارهای بین‏المللی بیافزایند تا وی را وادار به دست کشیدن از برنامه هسته‏ای خود سازند و یا دست کم، در صورت حمله به تأسیسات هسته‏ای، ‏توانایی مقابله به مثلش را محدود کنند. سد کردن راه نفوذ ایرانیان مستلزم ناگزیر ساختن سوریه یعنی آخرین دولت هم پیمان ایران در خاورمیانه به قطع این هم پیمانی و خلع سلاح حزب‏ا... است'.

سیاست حذف گروههای اسلامی و از جمله حزب‏ا... به وضوح در این اقدامات مشهود است. این سیاست از لوازم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ توسط آمریکا و پیاده کردن دموکراسی‏های محلی موردنظر آمریکا در منطقه (که در عین حال حامی غرب هم هستند) می‏باشد.

جنگ اخیر بین جنبش حزب‏ا... و دولت اسراییل در شرایطی آغاز شد که موج فزاینده بی‏ثباتی منطقه خاورمیانه را در برگرفته بود. بحران عراق همچنان از همه طرفین درگیر قربانی می‏گرفت و هیچ راه حل عاجلی در افق به چشم نمی‏خورد. این مسأله موجی از اتهام‏های متقابل میان بازیگران در عرصه عراق را متوجه هم می‏ساخت و اثرات منطقه‏ای بحران را عمیق‏تر می‏کرد، طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا البته در مورد رژیم‏های وابسته به ایالات متحده مانند پادشاهی سعودی که طی آن نیمی از اعضای شوراهای شهر (نیم دیگر را پادشاه تعیین می‏کند) منحصراً با رأی اتباع سعودی بدون حضور زنان برگزیده می‏شوند، خشنود بود. اصلاحات وعده داده شده از سوی رییس جمهور مصر اما به هیچ وجه تضمینی برای برقراری واقعی دموکراسی نبود و طوری تنظیم شده بود که هر کاندیدایی را که به تأیید شخص رییس جمهوری نرسیده باشد، از دور خارج می‏کرد.

بر خلاف انتظار ایالات متحده، احساسات ضدآمریکایی و غربی شدیدتر از همیشه بود، در فلسطین هم اوضاع بر سر ربوده شدن یک سرباز اسراییلی توسط گروه حماس به شدت ناآرام شده و بحث­های داغی نیز در محافل دیپلماتیک در مورد مسأله هسته‏ای ایران در جریان بود. به همه اینها از جمله می‏‏توان موج جدید عملیات انتحاری و مقاومت طالبان در افغانستان را اضافه کرد. در چنین شرایطی بود که جرقه کوچکی، بهانه­ای برای جنگی گسترده علیه حزب‏ا... شد. در این بین ظاهراً دولت­های غربی (مخصوصاً ایالات متحده و بریتانیا) موقعیتی استثنایی را به­دست آورند تا کارزار تبلیغاتی گسترده‏ای علیه ایران و سوریه (مخصوصاً ایران) در منطقه به راه اندازند. متأسفانه کشورهای عرب حامی آمریکا در منطقه هم به دلیل ترس از شکل‏گیری 'هلال شیعی' در منطقه و قدرتمند شدن شیعیان، ظاهراً با نظر مثبتی به این امر می‏نگریستند. در واقع ناکامی‏های غرب و حامیان منطقه‏ای آنان بدین وسیله به سوی ایران فرا فکنی شد.

 درک واقعیت سیاسی متحد بزرگ و نزدیک آمریکا یعنی بریتانیا احتیاج به نبوغ زیادی ندارد. البته رسانه مورد مطالعه یعنی BBC ثابت کرده است که همیشه هم چشم و گوش بسته از مواضع دولت حمایت نمی‏کند (با اینکه کاملاً به مالیاتی که دولت وضع کرده و منافعش مستقیماً مورد استفاده BBC است، وابسته می‏باشد) مثال بارز آن رسوایی بزرگی بودکه بر سر افشای جعلی بودن گزارش دولت، مبنی بر توانایی آمادگی حمله عراق(صدام حسین) با استفاده از سلاحهای نامتعارف ظرف 45 دقیقه توسط BBC رخ داد. امابه نظر می‏رسد در مورد جنگ اخیر حزب‏ا... و اسراییل علی‏رغم وجود نشانه‏هایی در مورد گزارش همه جانبه و عینی جنگ، گزارش­ها و تفسیرهایی هم از طرف BBC منتشر شده که هدف از آنها معرفی ایران بعنوان حامی تسلیحاتی حزب‏ا... و القاء نقش آتش افروزی ایران در منطقه بوده است.

موضوع BBC در قبال حزب‏ا... و ایران را می‏توان از4 محور مورد بررسی قرار دارد:

1- موجودیت حزب‏ا... به عنوان عامل خارجی ودست نشانده ایران.

2- معرفی حزب‏ا... به­عنوان مسبب جنگ و نقش ایران در این مورد.

3- نقش ایران در طول درگیری.

4- نتیجه جنگ.

موجودیت حزب‏ا... به عنوان عامل خارجی و دست نشانده ایران:

BBC در خلال گزارش­هایش درباره جنگ حزب‏ ا... واسراییل (12 جولای تا 14 آگوست 2006) به مسأله چگونگی تشکیل گروه حزب‏ا... پرداخته ونقش ایران را نیز از نظر دور نداشته است. بی‏شک حمایت معنوی جمهوری اسلامی ایران از گروه حزب‏ا... غیر قابل انکار است؛ اما حمایت تسلیحاتی ایران از حزب‏ا... همواره از جانب این کشور رد شده است. با این وجود BBC بدون ذکر منبعی خاص بارها ایران را به این امر متهم کرده است.

با توجه به حمایت گسترده مردمی از حزب‏ا... لبنان و پیروزی‏های چشمگیر انتخاباتی این گروه، شاید یکی از بهترین شیوه‏های وابسته معرفی کردن حزب‏ا...، ادعای شکل‏گیری و مسلح شدن این گروه توسط دولت ایران باشد.

در گزارش ویژه‏ای BBC دربحبوحه جنگ (July 18) به معرفی توان موشکی حزب‏ا... پرداخت اما عملاً محتوای گزارش به معرفی چند موشک ایرانی برد کوتاه و متوسط منحصر شد. در این گزارش از قول 'کارشناسان' نقل شده که موشک­های 'رعد 1' حزب‏ا... همان موشکهای 'شاهین1' انند. همچنین بدون توضیح بیشتری موشکهای 'فجر 3' و 'فجر 5' و 'زلزال' را نیز موشکهای ایرانی در اختیار حزب‏ا... می‏داند (گفتنی است که BBC با بی دقتی در این مقاله راکت (rocket) و موشک (missile) را به­جای هم به کار می برد در صورتی که راکت برخلاف موشک دارای هیچگونه سیستم هدایت درونی و بیرونی نیست).

لازم به ذکر است که موشک زلزال (طبق طرحی که BBC ترسیم کرده است) می‏تواند حتی تل‏آویو را هدف قرار دهد (عملی که هیچ گاه اتفاق نیافتاد). BBC حتی از یک مورد منبع رسمی و مشخص در مورد این ادعاها یاد نمی‏کند. به علاوه نه در اینجا و نه در هیچ مقاله (مورد بررسی) دیگری به این امر اشاره نمی‏کند که ایران همواره این ادعاها را تکذیب کرده است. در عوض این مسأله که تسلیحات حزب‏ا... هدایت شونده نیستند بارها مورد توجه BBC بوده است ودر گزارش یاد شده نیز بر آن تأکید شده است. BBC هدف حزب‏ا... را در عین حال مناطق شهری معرفی می‏کند. در این  بین شاید اولین نتیجه‏ای که به ذهن می‏رسد، کشتار هرچه بیشتر شهروندان اسراییلی از طریق حملات با موشکهایی است که بی‏هدف به سوی مناطق شهری شلیک می‏شود.

BBC به این امر اکتفا نکرده و روز بعد عملاً در مقاله‏ای می‏نویسد: 'تاکتیک حزب‏ا... ایجاد حداکثر تلفات غیر نظامی است...'.

با این وجود BBC توضیح نمی‏دهد که چطور شلیک 3699 راکت (به قصد کشتن شهروندان) فقط 43 شهروند اسراییلی را در طول جنگ (طبق گزارشات پلیس اسراییل) کشته است و در عوض حملات غیر عمدی اسراییلی‏های باعث مرگ 1109 غیر نظامی لبنانی شده است.

بدبینی نسبت به حزب‏ا... در مورد بی توجهی به جان شهروندان (حتی لبنانی) بی‏گناه حتی در سخنان مقاماتی که قاعدتاً باید بی‏طرف باشند، دیده می‏شود کما اینکه BBC سخنان 'یان انگلند' (Jan England) هماهنگ کننده کمک­های اضطراری سازمان ملل را نقل کرده که حزب‏ا... را متهم به تلاش برای مخفی شدن میان غیر نظامیان (و بنابراین تبدیل غیر نظامیان به اهداف نظامی) کرده و اظهار می‏کند گمان نمی‏کند که حزب‏ا... واقعاً اهمیتی به رنجی که متوجه مردم لبنان است، بدهد والبته بازهم تکذیبی از جانب حزب‏ا... دیده نمی‏شود.

در عین حال علاوه بر لبنان در عراق هم کارزار تبلیغاتی عظیمی علیه ایران از طرف خصوصاً آمریکا و بریتانیا به راه افتاده که ایران را تأمین کننده اسلحه و بمب­های به کار رفته در عراق برضد نیروهای اشغالگر معرفی می‏کرد.

این گونه تبلیغات می‏تواند به جو بی‏اعتمادی در منطقه دامن زده و در نهایت باعث نفاق روز افزون میان نیروهای شیعه و سنی و انزوای ایران در منطقه گردد. البته این اتهامات باید در دایره بزرگتری از جوسازی‏ها پیرامون مسایل لبنان، فلسطین،‏ عراق، برنامه هسته‏ای ایران و سایر اتهامات دیگر علیه ایران مورد بررسی واقع شود که در نهایت هدف افزایش هر چه بیشتر فشار بر ایران را دنبال می‏کند.

معرفی حزب‏ا... به عنوان مسبب جنگ و نقش ایران در این مورد:

در مورد علت و چگونگی آغاز جنگ نیز، BBC فقط به بخشی از جنبه‏های موضوع پرداخته و در گزارش­ها و تحلیل‏هایش به­نظر می‏رسد به قسمت‏‏هایی بیش از حد توجه نشان داده و تعادل را رعایت نکرده است.

به عنوان مثال BBC بارها علت شروع جنگ را (اغلب بصورت کوتاه) به گروگان گرفتن دو سرباز اسراییلی توسط حزب‏ا... می‏داند، اما هیچ­گاه به در خواست‏های مکرر و بی‏پاسخ حزب‏ا... پیش از آن برای حل مسأله زندانیان لبنانی در بند اسراییل اشاره نمی‏کند. حتی در یک مورد خبرنگار BBC تقاضای تعویض زندانیان را مانع برقراری راه حل دیپلماتیک می‏داند.

BBC همچنین موضع اسراییل را به­عنوان علت شروع جنگ مورد توجه قرار داد و این امر را اساساً کوششی برای انحراف اجلاسG8 می‏دانست. در موردی نیز مستقیماً آن­را یکی از سناریوهای احتمالی معرفی می‏کند.

در مجموع کفه ترازوی جنگ افروزی به ضرر حزب‏ا... در گزارش‏های BBC سنگین است و طبعاً انگشت اتهام در مرحله اول به­سوی ایران (و همچنین سوریه) نشانه می‏رود که بنا به گزارش‏های متعدد BBC تهیه کننده جنگ افزار و حامیان مالی این گروه است.

اصولاً شناسایی ایران به عنوان محرک جنگ می‏‏تواند در جهت بدبین کردن کشورهای عرب منطقه نسبت به ایران از طریق بازی کردن با کارت حزب‏ا... کمک کند و در نهایت در جهت هر چه بیشتر تحت فشار گذاشتن ایران مؤثر باشد.

نقش ایران در طول درگیری:

با طولانی شدن درگیری و افزایش تلفات غیرنظامیان، علی­رغم اینکه در ابتدا حتی کشورهای عربی منطقه اقدام حزب‏ا... را 'غیرمسئولانه و غیرقابل قبول 'خوانده بودند، تقاضای آتش‏بس فوری هرچه بیشتر مطرح می‏شد. در این مدت حزب‏ا... به سرعت میان مردم (عمدتاً سنی) کشورهای عربی منطقه محبوبیت کسب کرده بود و مواضع 'شیخ حسن نصرالله' (رهبر حزب‏ا...) مبنی بر این­که 'ما اکنون به خاطر تمام ملت­ها (مسلمان) می‏جنگیم'، اختلاف شیعه و سنی را در حمایت از حزب‏ا... کمرنگ کرده بود. حتی در بریتانیا که متهم بود با آمریکا و اسراییل برای حمله به لبنان همدستی کرده است، 'تونی بلر' پذیرفت که حمایتش از جرج بوش در مورد اسراییل ]که مخالف آتش بس فوری بود] کابینه‏اش را دچار دودستگی کرده است.

به نظر می‏رسد BBC تنها به انعکاس تقاضای آتش‏بس برخی دولت­ها اشاره کرده  به طور مشخص نامی از ایران به میان نیاورده است. به عنوان مثال در مقاله‏ای در 28 جولای 'راجر هاردی' (Roger Hardy) تحلیل گر BBC ضمن اینکه به مخالفت اولیه دولتهای عربی (حامی آمریکا) با حزب‏ا... برخلاف نظر شهروندان این کشورها اشاره می‏کند، از تقاضای آتش بس توسط اعراب یاد می‏کند. به عنوان نمونه از 'Iran' در این مقاله 4 بار استفاده شده که حتی یک مورد نیز به درخواست مشابه (آتش‏بس) از سوی ایران مربوط نبوده، بلکه به ترتیب به پشتیبانی ایران از حزب‏ا...، ترس از اعراب از افزایش نفوذ ایران و حزب‏ا...، باور اعراب به بهم خوردن تعادل منطقه به نفع ایران و تصور آنها نسبت به اینکه ایران و حزب‏ا... قصد دارند از جنبش فلسطین به نفع خودشان استفاده کنند، اشاره داشت. علاوه بر مورد یاد شده، در هیچ مورد دیگری نیز به درخواست ایران برای ترک مخاصمه فوری هم­نوا با جامعه جهانی اشاره نشده است.

BBC همچنین به طرز معنی‏داری از انعکاس نظرات برخی مقامات ارشد سیاسی بریتانیا که مخالف آتش بس فوری بودند، اجتناب می­کند و تنها از ایالات متحده و اسراییل در این زمینه نام می‏برد.

این در حالی است که همزمان دولت بریتانیا در داخل، با انتقادات زیادی مواجه شده بود و حتی 'تونی بلر' مجبور بود تقاضاهای اسقف اعظم کانتربری واعضای حزب کارگر در پارلمان را نیز برای آتش‏بس فوری رد کند. موضع دولت روشن بود: 'بریتانیا از اسراییل نخواهد خواست که حملاتش را علیه مواضع حزب‏ا... متوقف کند بدون آنکه گروه شبه نظامی حملات راکتی خود را متوقف کند و دو سرباز اسیر را اسراییل آزاد کند'. در واقع وقتی نهایتاً طرح صلح پیشنهادی آمریکا و فرانسه‏آماده ارائه شد (طرحی که مورد حمایت بریتانیا هم بود) به نظر می‏رسید اسراییل هزینه چندانی برای آن نخواهد پرداخت. به طوریکه 'رابرت فیسک' در'ایندیپندنت' اظهار نظر کرد که سیاست آمریکا به وسیله اسراییل اداره می‏شود. برای نمونه هیچ اشاره‏ای به پاسخ نامتناسب نظامی اسراییل علیه حزب‏ا... در آن نشده بود.

در نهایت شیوه یاد شده انتشار اخبار در قبال ایران همراه با انبوه اشارات مربوط به حمایت همه جانبه ایران از حزب‏ا... ممکن است شائبه تحریک حزب‏ا... به ادامه جنگ را به ذهن متبادر کند.

نتیجه جنگ:

علی رغم اینکه ظاهراً اسراییل به قصد نابودی توان حزب‏ا... وارد درگیری شده بود، اما در عمل نتوانست به راکت‏پرانی‏های آن پایان دهد و تا پایان جنگ بیش از 3600 راکت به این کشور شلیک شد. اسراییل حتی دو سرباز اسیرش را نیز هنوز نتوانسته بود‏ آزاد کند و این در حالی بود که به نظر می‏رسید گروه همچنان از توان مالی خوبی نیز برخوردار است و حتی به گستردگی به خسارت‏دیدگان جنگ کمک مالی می‏کند.

با وجود اینکه BBC در گزارشهایی پذیرش شکست از سوی اسراییلی‏ها را منعکس کرد، اما این امر پس از گذشت چند روز از پایان جنگ و بعد از اعتراف خود اسراییلی‏ها به این امر اتفاق افتاد.

این رسانه به­طور مثال در فردای پایان یافتن جنگ ترجیح داد از اظهارنظر قطعی خودداری کرده و موضوع را به آینده موکول کند. در واقع شرایط موجود را به منزله شکست اسراییل تلقی نمی‏کرد و تنها در صورتی که حزب‏ا... 'دست به جنگ طولانی و نامنظم چریکی' می‏زد اسراییلی‏ها را بازنده می‏دانست.

اعلام صریح پیروزی حزب‏ا... در این شرایط شاید می‏توانست به موقعیت برتر جدید حزب‏ا... که در پی جنگ حاصل شده بود مهر تأیید بزند و متعاقب آن موقعیت متحد نزدیک آن، ایران، در منطقه بهبود یابد، همان­طور که خود BBC هم اشاره کرده بود، دولت­های عربی از طرف مردم کشورهایشان به ضعف در برابر اسراییل متهم می‏شدند و نفوذ یک گروه شیعی حتی میان شهروندان کشورهای سنی که اکنون ا ختلافات فرقه‏ای آنان در مقابل هواداریشان از حزب‏ا... کمرنگ شده بود، باعث نگرانی دولت­های عرب عمدتاً حامی آمریکا در منطقه بود.

در خاتمه:

در این نوشتار به طور مختصر برخی از مواردی بررسی شد که در آن ظاهراً برخی مطالب BBC عامدانه علیه ایران و حزب‏ا... سوگیری داشته است. در نهایت باید توجه داشت که این برخورد BBC و پاره‏ای رسانه‏های غربی با مسأله باید در بستر بحران­های موجود فهمیده و بررسی شود و قطعه‏ای از پازلی است که در نهایت اهرم فشار بر ایران را در منطقه تکمیل می‏کند.

فهرست منابع:

-بگدکیان، بن. اچ(1385)، انحصار نوین رسانه‏ای، ترجمه علی‏رضا عبادتی، تهران، انتشارات روایت فتح.

-بویل، پیتر جی(1380)، تاریخ روابط آمریکا و شوروی ‎، مترجم محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.

-پارسا، خسرو(1383)، جامعه انفورماتیک و سرمایه‏داری (مجموعه مقالات)، تهران، انتشارات آگه.

-چامسکی، نوام(1379)، بهره‏کشی از مردم، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، نشر دیگر.

-چامسکی، نوام و هرمان، ادوارد (1377)، فیلترهای خبری، ترجمه تژا امیر فخرایی، تهران، انتشارات موسسه ایران.

-سورین، ورنر و تانکارد، جیمز (1381)، نظریه‏های ارتباطات، ترجمه دکتر علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

-ضیایی پرور، حمید (1383)، جنگ نرم، تهران، انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین‏الملی ابراز معاصر تهران.

-طیب، علیرضا (1382)، تروریسم، تهران، نشر نی.

-گالبرایت، جان کنت (1381)، آناتومی قدرت، ترجمه محبوبه مهاجر. تهران، انتشارات سروش.

-لوموند دیپلماتیک، سال 2، ش 12 و 13 (ژوییه و اوت 2005)

-مارکس، کارل (1384)، سانسور و آزادی مطبوعات، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، نشر اختران.

-مک سینز، پیتر (1383)، کار، تکنولوژی جدید و سرمایه داری، ترجمه خسرو پارسا، تهران، نشر آگه.

-واکر، مارتین(1382)، قدرتهای جهان مطبوعات، ترجمه م. قاعد، تهران، نشر مرکز.

-وبستر، فرانک(1384)، نظریه‏های جامعه اطلاعاتی، ترجمه مهدی داوودی، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.