عکس خبری خوب چیست؟

عکس خبری خوب چیست؟

اشاره: علی شاکر-  بخش مهمی از اطلاعات ما نسبت به جهان اطراف به واسطه تصاویر منتقل می‌شوند. عکاسان خبری در این زمینه نقش بسیار مهمی دارند؛ چون چشم ما در گوشه‌گوشه عالم شده‌اند و آنها هستند که تصویر ذهنی مخاطبان را می‌سازند‌ اما همین شیوه عکاسی اقتضائاتی دارد که درباره آن با «اسماعیل عباسی»  مدرس و پیشکسوت این حوزه صحبت کرده‌ایم. عباسی مترجم و مولف کتاب‌های زیادی در عرصه عکاسی بوده است که یکی از شاخص‌ترین آن دایره‌المعارف عکاسی و ترجمه و تدوین کتاب دو جلدی فتوژورنالیسم است.

او در این گفت‌وگو عکس خبری خوب را ساده و اطلاع‌رسان می‌داند؛ عکسی که می‌تواند با بیننده‌اش ارتباط برقرار کند. وی همچنین از کیفیت عکاسی در نشریات سراسری و به‌ویژه نشریات شهرستانی گله می‌کند و مهم‌ترین راه رفع این مشکل را آموزش می‌داند. این مدرس دانشگاه درباره شبکه‌های اجتماعی اشتراک عکس و تاثیر آن روی دنیای عکاسی خبری معتقد است که اکنون افراد امکانات زیادی برای انتشار عکس در اختیار دارند ولی داشتن دید عکاسانه و درست دیدن بسیار مهم است و این می‌تواند نقطه قوت عکاسان حرفه‌ای باشد.

***

* عکس خبری خوب چه ویژگی‌هایی دارد؟

برای اینکه تعریفی از عکس خبری خوب ارائه دهم ابتدا ببینیم عکس خبری چیست. مثالی ساده می‌زنم. فرض کنید هم‌اکنون مراسم یا مسابقه‌ای در حال برگزاری است. ما دل‌مان می‌خواهد بدانیم آنجا چه خبر است. چون نمی‌توانیم در آنجا حضور داشته باشیم، فردی را به عنوان نماینده خودمان می‌فرستیم به آن محل تا بیاید و به ما بگوید آنجا چه خبر بوده است. این نماینده باید چشم بینا، گوش شنوا و زبان گویای ما باشد. او باید آنچه را که دیده و شنیده است به‌درستی بیان کند بی‌آنکه کوچک‌ترین تغییری در ماهیت آن اتفاق یا خبر بدهد. در واقع چون افراد جامعه از طریق خبرگزاری‌ها، در معنای کلی، از جهان پیرامون خود آگاه می‌شوند دادن اطلاعات درست به جامعه وظیفه اصلی هر روزنامه‌نگاری است. حال اگر این اطلاعات را تبدیل به زبان تصویر کنیم، این عکس باید واقعیت صحنه را به ما بگوید. زبانش برای مخاطبان قابل درک باشد. منظورم از زبان عکس، ساختار و بیان آن است. این ساختار را همه باید درک کنند. عکس خبری عکس مفهومی و هنری نیست که بخواهیم به آن ساختار فرمالیستی بدهیم. برخی از عکس‌های خبری چنان شیفته فرمالیسم هستند که وجهه اطلاع‌رسانی در آن گم می‌شود. مثل این می‌ماند که یک خبر ساده را با نثر فاخر گلستان سعدی ارائه کنید. عکس خبری باید ساده، صادق و اطلاع‌رسان باشد و بتواند با بیننده خودش ارتباط برقرار کند. ترکیب‌بندی در عکس خبری را می‌توان به شمرده گویی گوینده رادیو تشبیه کرد.

 

* ولی گاهی عکس‌های خبری فقط دنبال اطلاع‌رسانی هم نیستند و عکاس در پس تصویری که به ثبت رسانده می‌خواهد ادعایی را مطرح کند؛ مثلا عکاس به مجلس می‌رود و از نماینده‌ای عکس می‌گیرد که جوراب به پا ندارد. خود همین نکته می‌تواند پیام‌هایی فراتر از اتفاق صحنه را منتقل کند.

باید دید جوراب نپوشیدن نماینده یا چرت زدن او در جلسه ارزش خبری دارد یا نه. اگر پاسخ ما نه باشد محل ارائه عکس تغییر می‌کند. مثلاً در بخش طنز، نقد، یا جاهای دیگر. بخشی از عکس‌ها فقط در پی اطلاع‌رسانی‌اند. ما در این عکس‌ها دنبال تفسیر یا نقد نیستیم.البته جوراب نپوشیدن ولادیمیر پوتین در سازمان ملل متحد ممکن است ارزش خبری پیدا کند و در خبرها مطرح شود.

ولی ما یکسری بحث‌های دیگری داریم که در نقد یا مقاله و یادداشت می‌توانید به این ماجرا اشاره کنید. این تفاوت‌ها در عکس هم وجود دارد. باید ببینیم اگر عکس ارزش خبری ندارد می‌تواند در بخش دیگری به مشکلات مثلا مجلس و نمایندگان بپردازد.

 

*  در واقع مثل مقاله مطبوعاتی این‌نوع عکس‌ها به همراه خود ادعای عکاس و سازمان مطبوعش را یدک می‌کشد.

بله. یعنی شما در خبر فقط اطلاع‌رسان هستید و در مقاله می‌توانید نقد و بررسی هم بکنید. عکس هم همینطور است.

 

*  شما روی تغییر ماهیت عکس خبری بسیار حساس هستید. یعنی عکاس نباید صحنه را دستکاری کند یا بچیند...

قطعاً نباید! ببینید، عکاسی شاخه‌های زیادی دارد. برخی از آنها را با عنوان چیدمان می‌شناسند. یعنی ما پیش از عکاسی صحنه‌آرایی می‌کنیم. یا در عکس‌های کولاژ و مونتاژ عکس‌ها را هنگام پردازش از اساس تغییر می‌دهیم. اما عکس خبری سرراست‌ترین نوع عکاسی است. در این نوع عکس تغییر نکردنِ ماهیت صحنه بسیار اهمیت دارد. چون همین که نسبت به صحت و دقت عکس تردید کنید، بعد از آن دیگر هیچ عکسی را باور نخواهید کرد. دیده‌ام که عکاس از محل کار یک شخصیت معروف عکس گرفته در حالی که میز و محل کار آن فرد کاملاً دستکاری شده. یعنی آن آدم در صحنه واقعی کارش نیست. این عکس را مخاطب باور نمی‌کند. بالطبع عکس‌های دیگری که از این عکاس و رسانه منتشر می‌شود را نیز باور نخواهم کرد.

 

* پس دغدغه شما اعتبار عکاس و اعتبار رسانه است؟

دغدغه من بیشتر اعتبار عکس است تا عکاس و رسانه خاص. روزنامه از طریق عکس خبری اطلاع‌رسانی می‌کند و اگر در سندیت عکس و در صحت آن دخل و تصرف کند، بیننده و خواننده کل نظام رسانه‌ای را زیر سوال می‌برد. من وقتی می‌بینیم که در نشست جی 20 در صندلی خالی ترزا می عکس پوتین را مونتاژ کرده‌اند و گویی ترامپ در برابر او نشسته، بعد از آن دیگر حرف آن رسانه را باور نخواهم کرد. قضیه بسیار آشنای چوپان دروغگوست.

 

  * چنین اتفاقی با سیگار دست آقای طالقانی هم افتاد و در عکس یکِ روزنامه، آن سیگار را از میان انگشتان ایشان حذف کردند.

بله! یادم هست. ممکن است آقای طالقانی از این عکس‌های بدون سیگار زیاد داشته باشد ولی وقتی متوجه می‌شویم عکس او را دستکاری کرده‌اند، پس از آن من نسبت به صحت عکس‌های دیگر آن نشریه تردید خواهم کرد. ما بیش از 150 سال است که سندیت عکس را باور داریم. با این کار باور همگان را به عکس متزلزل می‌کنیم.

 

* به سندیت عکس و باورپذیری مخاطب پرداختید؛ برخی به درست یا غلط ایران را جامعه‌ای شفاهی می‌دانند که حکایت‌ها و نقل‌قول‌ها برایش مهم‌اند و نسل به نسل منتقل می‌شوند‌ اما حالا عکس اهمیت زیادی پیدا کرده است. فهم و تشخیص عکس درست و * واقعی نیازمند سطحی از سواد بصری است. شما به عنوان یک مدرس عکاسی سطح سواد بصری مخاطبان را چگونه ارزیابی می‌کنید در جامعه‌ای که تا همین دو قرن پیش به نقل‌قول‌ها و حکایت‌ها اهمیت زیادی می‌داد.

در کل باید گفت که سواد بصری ما چندان قدرتمند نیست. آشنایی کمی با تصویر داریم. اگر هم در دانشگاه یا کلاس‌های آموزشی چیزهایی را یاد می‌گیریم، به معنی آشنایی جامعه ما با این پدیده نیست. حتی در دانشگاه‌ها هم این آموزش در حد یکی، دو واحد درسی است. سواد بصری جامعه از کودکی باید آموزش داده شود. خانم وندی‌ایوالد، کتابی برای آموزش عکاسی به بچه‌ها نوشته به نام «ازم یه عکس بگیر». او در این کتاب می‌گوید ‌ از بچگی این مباحث را چگونه باید به کودکان آموخت. به طور نمونه می‌گوید کلاس‌های مهد کودک را با نشانه‌های تصویری باید از هم تفکیک کرد. آنجا بچه‌ها را با تصویر آشنا می‌کنند. ولی چنین امری در ایران گسترده نیست. حتی در رشته عکاسی نقد عکس یکی از درس‌هایی است که مدرس کارآمد کم دارد. البته توجه به این موضوع در حال افزایش است. کتاب‌هایی در این زمینه منتشر می‌شود. از جمله در نشانه‌ شناسی و سواد بصری.

 

* شاید همین پایین بودن سطح سواد بصری در میان مخاطبان باعث شده تا برخی از اهالی مطبوعات برای‌شان مهم نباشد چه عکسی را منتشر می‌کنند. چه خوب باشد چه بد مخاطبان چندان از این کیفیت سر در نمی‌آورد. نظر شما چیست؟

نه، من این‌جوری نمی‌بینم. من ریشه این مسئله را در بی‌سوادی بصری کل نظام روزنامه‌نگاری‌مان می‌دانم. زیرا اگر چنین آگاهی در روزنامه‌نگاری ما وجود داشته باشد قطعا به آموزش و فرهنگ‌سازی دست خواهند زد. بیشتر سردبیران ما تصویر را نمی‌شناسند و اهمیتی بدان نمی‌دهند. عکاسان مطبوعاتی ما هم اگر تحصیل‌کرده رشته عکاسی باشند، در مدت چهار سال تحصیل دو واحد عکاسی خبری را می‌گذرانند. در این دو واحد چه چیزی می‌توان به دانشجو گفت؟ تازه آیا کسانی که چنین درسی را ارائه می‌دهند، با سیستم کار روزنامه‌نگاری در ایران آشنا هستند؟ من با قطعیت می‌گویم که بیشتر مدرسان ما با این ماجرا یعنی عکاسی خبری آشنا نیستند. بیشتر همکارانم که برای تدریس فتوژورنالیسم دعوت می‌شوند عکاسی مستند درس می‌دهند. مسیر ورود دیگر خود رشته روزنامه‌نگاری است که فارغ‌التحصیل روزنامه‌نگاری عکاس خبری بشود  که کمتر اتفاق می‌افتد.دانشجوی روزنامه‌نگاری نیز دو واحد عکس خبری می‌خواند. ممکن است روزنامه‌نگاری بلد شود ولی با دو واحد نمی‌تواند برعکاسی خبری مسلط شود. اما گروه دیگری هستند که از این دو مجرا هم وارد نمی‌شوند. من به واسطه تدریس در مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، هر سال به یکی دو شهرستان برای بازآموزی روزنامه‌نگاران می‌روم. تجربه به من می‌گوید بیشتر عکاسان در شهرستان‌ها به دلیل خویشاوندی یا آشنایی با سردبیر روزنامه دوربینی در اختیار می‌گیرند و می‌شوند عکاس خبری. یا به دلیل پرداخت حق‌الزحمه ناچیز عکاس حرفه‌ای وارد کار نمی‌شود. من طبق فرمایش آقای دکتر نمکدوست، مدیر آموزش و پژوهش موسسه همشهری، چند سال پیش پژوهشی انجام داده‌ام که دریافته‌ام که بیشتر عکاسان روزنامه‌ها در شهرستان را کارمندان روابط‌ عمومی‌ها تشکیل می‌دهند. یعنی این افراد دوره عکاسی ندیده‌اند و کارمند روابط عمومی هستند. دوربین واحد خود را برمی‌دارد و از اتفاق‌ها عکس هم می‌گیرد. اینجاست در نهایت آن‌طور که باید به عکس توجه نمی‌شود. در واقع زنجیره‌ای از کمبودها از مرحله آموزش دانشجو تا کار در نشریه وجود دارد که منجر به مشکل می‌شود. متاسفانه اراده‌ای هم برای حل مشکل در بین نیست. فقط گله افرادی به گوش می‌رسد که احساس مسئولیت می‌کنند ولی پشتیبانی نمی‌شوند.

 

* شما یکی از اعضای کارگروه شاخص‌های رتبه‌بندی کارکرد عکس برای ارزیابی مطبوعات هم هستید. وضعیت عکس‌های مطبوعاتی را چطور دیدید؟

ما فقط به عکس توجه نمی‌کردیم.نکات متعددی را در عکس در نظر می‌گرفتیم. نگاه می‌کردیم که آیا این عکس‌ها ویژگی‌های عکس مطبوعاتی را رعایت کرده‌اند یا نه. رابطه عکس و مطلب درست است؟ شرح عکس دارد؟ اندازه عکس با توجه به ریزه‌کاری‌های آن درست است؟ عکس از نظر فنی بی‌عیب است؟ در روزنامه‌های محلی توجه می‌کردیم ببینیم آیا به اتفاق‌های محلی پرداخته‌اند یا نه. نتیجه‌ای که در کل گرفتیم این است که ما در زمینه عکاسی مطبوعاتی به شدت نیازمند آموزش هستیم؛ چون بیشتر نشریات ضعف‌ زیادی داشتند.

 

* حتی روزنامه‌های تهرانی؟

بله، حتی روزنامه‌های تهرانی! مثلا شما در روزنامه مشهور یکسری عکس می‌بینید. این عکس‌ها ریزه‌کاری‌ها و اجزایی دارند که گاهی یک ستونی و گاهی کمتر از یک‌ ستون کار می‌شود، گاهی همین عکس‌ها داخل نویسی هم دارند. گذاشتن عکس به این شکل در صفحه یعنی اینکه ما کارکرد عکس را نمی‌دانیم. از سوی دیگر در روزنامه‌ها هر مقامی که صحبتی کرده باشد، حتما عکسی پرسنلی یا شخصی از او استفاده می‌شود. در حالی که در روزنامه‌نگاری توصیه می‌شود «از اسم عکس نگیریم از فعل عکس بگیریم!» یک عکس پرسنلی بزرگ مثلا از رئیس‌جمهوری یا وزیر امور خارجه کار می‌شود، خب این عکس‌ها قرار است چه اطلاعاتی به ما بدهد؟ پس بهتر است از عملی که انجام داده‌اند عکس بگیریم. ما اطلاعاتی را که از طریق نوشتار نمی‌گیریم از راه عکس دریافت می‌کنیم. عکس پرسنلی چیزی را حل نمی‌کند. در واقع تزئین صفحه به حساب می‌آید. در مقایسه میان روزنامه‌های خودمان و روزنامه‌های جهان کاملا این تفاوت را متوجه می‌شویم. عکس‌های صفحه یک روزنامه‌ها را ببینید. حتی گاهی دیده‌ایم که مثلا پس‌زمینه‌ای که رئیس‌جمهوری حضور دارد را نیز حذف می‌کنند. در حالی که ما می‌خواهیم بدانیم او کجاست و چه کاری انجام می‌دهد.عکس فضا و زمان ندارد. به اصطلاح اگر عکس پرتره هم چاپ می‌کنید، پرتره محیطی چاپ کنید.

 

 * خود سردبیران ‌چقدر با عکس آشنا هستند؟

بیشتر سردبیران تخصص نوشتاری دارند تا تصویری. یعنی کارشان بیشتر نوشتن است. اینجاست که می‌بینیم در صفحه‌بندی روزنامه‌ها اگر جای مطلب کم بیاید، عکس را حذف می‌کنند نه اینکه از حجم مطلب بکاهند. یعنی اولویت با مطلب است. در حالی که طبق بررسی‌ها، اگر عکس داخل مطلب شما یک ستونی باشد، 23 درصد مخاطبان مطلب را می‌خوانند و اگر همین عکس 5 ستونی چاپ شود، 70 درصد آن را می‌خوانند. یعنی وجود عکس بزرگ‌تر به خوانده شدن مطلب کمک می‌کند. سردبیران ما متأسفانه با این مسئله آشنا نیستند. در انتخاب عکس‌ها اغلب مسائل حاشیه‌ای اهمیت پیدا می‌کنند تا ارزش تصویری. این وضعیت در روزنامه‌های شهرستان‌ها خیلی اسفناک است. وقتی برای تدریس به شهرستان‌ها سفر می‌کنم و دوستان مطبوعاتی عکس‌های‌شان را می‌آورند تا ببینم، از آنها می‌پرسم که چرا عکس نشست مدیران فلان اداره را از چند زاویه گرفته‌اید؟ و اگر هم گرفته‌اید چرا چاپ شده. می‌گوید اگر همه اعضای هیات مدیره در عکس نباشند مشکل پیدا می‌کنیم!یعنی به جای اینکه به معیارهای روزنامه‌نگاری حرفه‌ای توجه شود، مسائل حاشیه‌ای اهمیت بیشتری پیدا کرده است...

 

 * جالب است که در دنیای خبرنویسی هم گاهی چنین اتفاق‌هایی می‌افتد و اشخاص مهمتر از واقعه می‌شوند...

بله. شدت این ماجرا در روزنامه‌های شهرستانی بیشتر است. چون بیشتر روزنامه‌ها از سوی کسانی اداره می‌شود که چشم به سوی دنیای سیاست دارند و می‌خواهند از این طریق وارد میدان سیاست شوند. بنابراین روزنامه‌نگاری محملی است برای دیده شدن فرد.

  

  * همانطور که گفتید این یکی از راه‌های حل این مشکلات آموزش است. پیشنهاد شما برای آموزش بهتر عکاسان چیست؟

این یک زنجیره است. سیستم باید اصلاح شود. اگرچه آموزش درست‌تر دانشجوی عکاسی خبری اهمیت دارد اما این امر یکی از حلقه‌های ضعیف این سیستم است. داشتن دبیر سرویس خوب عکس، سردبیری که عکس را بشناسد و به عکس و شرح عکس اهمیت دهد، صفحه‌آرای آشنا به ارزش‌های عکس و روزنامه‌نگاری، داشتن مدرس عکس خبری که به روز و کارآمد باشد. از همه مهم‌تر درک این نکته مهم در این چرخه که عکس ابزاری برای پر کردن صفحه نیست، عکس مانند نوشته بخشی از بار بیانی را بر دوش دارد، عکس برای مصور کردن مقاله نیست مثل کتاب کودکان که وقتی می‌گوییم مریم یک اردک دارد، یک مریم و یک اردک نشان بدهیم. اینها فرهنگ‌سازی لازم دارد. شما اگر عکاس خبری خوب هم تربیت کنید او پس از آموزش وقتی وارد کار شود و ببیند در نظام مطبوعات برای چیزهایی که آموخته است کسی ارزشی قائل نیست، کاری نمی‌تواند بکند. اینجا آموزش‌های ارائه شده در عمل بی‌اثر می‌شوند. برای ایجاد اصلاح باید در چرخه کلی مطبوعات تغییری ایجاد کرد. تعداد مدرسان ما در عرصه عکاسی خبری کم است و نیروی کافی و کارآمد نداریم. از طرف دیگر عکاس می‌بیند در تحریریه سردبیر به عکس‌های ارزشمند توجهی ندارد. پس ارزش‌های روزنامه‌نگارانه و حرفه‌ای نیز برای عکاس زیر سوال می‌رود. ما در زمینه ویژوآل ژورنالیسم آیا اطلاعاتی داریم؟ در زمینه ویدئوژورنالیسم یا مالتی مدیا در کلاس‌های‌مان چقدر بحث می‌شود. شاید اگر آموزش از سردبیرها آغاز شود و آنها به اهمیت عکس پی ببرند و از عکاس و گزارشگر و گرافیست کار درست طلب کنند، اینجاست که تغییرات شروع خواهد شد. آموزش از پایین کمتر تاثیر دارد تا از بالا. بخشی از کار هم باید در ارتباط با مخاطبان نشریات باشد، یعنی فرهنگ‌سازی‌ که آنان نیز خوب و بد را بشناسد.

 

*  آیا به نظر شما به رفع این ضعف اهمیت داده می‌شود‌؟

به هر حال باید تلاش کرد. مهم این است که خود نشریات توجه کنند و در پی آن سیستم‌های آموزشی به میدان بیایند.

 

* بحث‌های مربوط به آموزش رسانه‌ای با ظهور بستر اینترنت جنبه‌های وسیع‌تری پیدا می‌کند. برای نمونه، اگر انتشار عکس در روزنامه به خاطر کمبود جا با محدودیت مواجه است، در سایت‌ها دست عکاسان بازتر است و در کنار تمامی نکات مثبت این ماجرا، آموزش ندیدن برخی عکاسان در عمل منجر به کاهش سطح کیفی تصاویری شده که در پایگاه‌های اطلاع‌رسانی منتشر می‌شوند...

جز استثناها، این عکس‌ها برای سردبیران چندان اهمیت ندارد که چگونه باشد. عکاس هم از سردبیر یا دبیر عکس راهنمایی خاصی نمی‌گیرد. خودش عمل می‌کند. گزینش عکس هم با بی‌دقتی انجام می‌شود. اینجاست که می‌بینیم 30- 40 عکس غیر مرتبط منتشر می‌شود به عنوان گزارش تصویری.

* که خیلی از آنها قابل حذف است...

متاسفانه گزارش‌های تصویری اصول درستی ندارند، اول اینکه زیرنویس ندارند و به جای آن یک تیتر کلی دارند. مثلا سفر رئیس‌جمهوری به فلان جا. دوم اینکه عکس‌ها تکراری است. یک عکس را از چند جهت گرفته‌اند که اطلاعات اضافی هم به بیننده منتقل نمی‌کند. پس در واقع اهمیت عکس شناخته نشده. سوم اینکه حادثه یا موضوع به طور کامل بیان نشده است. در کل، گزارش‌های‌مان سردرگم‌اند. چهارم. اگر شکل روایی دارد روایت درست نیست زیرا عکاس با داستان‌گویی آشنا نیست. در یک عبارت، گزارش‌های‌مان یک مشت عکس نا‌مربوط به هم است.حتی تفاوتی میان مقاله تصویری، داستان تصویری و گزارش تصویری قائل نیستیم.

 

*   گذشته از آموزش، موضوع اخلاق حرفه‌ای هم اهمیت زیادی دارد.

بله این نکته‌ای است که متاسفانه در بسیاری از رسانه‌های ما رعایت نمی‌شود. در حالی که رسانه باید منافع جامعه و جمع را در نظر بگیرد و نه جناح معینی را. رسانه باید گوش شنوا، زبان گویا و چشم بینای آحاد جامعه باشد‌ ولی متاسفانه خیلی از این رسانه‌ها اطلاعات غلط به ما می‌دهند یا گاهی عکس جعلی منتشر می‌کنند. افترا می‌زنند. توهین می‌کنند. گاهی هم در مقام دشمن (البته به ظاهر دوستدار مردم) همگان را زیر آتش توپخانه خود می‌گیرند. این با هیچ الگوی‌ روزنامه‌نگاری جور در  نمی‌آید. البته این امر فقط به عکاسی خبری و روزنامه‌نگاری بر نمی‌گردد، بلکه در کل جامعه بی‌اخلاقی و توهین رواج یافته است. به دیالوگ‌های مسئولان توجه کنید.

 

* مسئله خشونت آشکار در برخی از عکس‌ها نیز به همین بحث مربوط است. برخی معتقدند که دیدن عکس‌های خشن می‌تواند مخاطبان را آرام کند؛ مثلا اگر یک داعشی با آن قساوت آدم می‌کشد، تماشای بدن تکه‌تکه شده خود او می‌تواند دل مخاطبان را خنک کند.

این بینش به شدت غلط است. دیدن اعضای تکه‌تکه شده یک داعشی چه اطلاعاتی به ما می‌دهد؟ مگر برای خنک کردن دل‌ها نشریه منتشر می‌کنیم! حتی ممکن است قصه برعکس شود و مخاطب برای او دل بسوزاند. بگذارید مثال ساده‌تری بزنم. وقتی که در یک تصادف جاده‌ای دوربین فقط به سمت چهره مصدوم می‌رود در عمل این عکس تبدیل می‌شود به یک همدردی شخصی بین مخاطب و مصدوم. در حالی که قصه اصلی این است که این جاده خطرناک و تاکنون باعث آسیب‌ خیلی‌ها شده است ولی ما با تصویر غلط بیننده را از موضوعی کلی‌تر کشانده‌ایم به موضوعی جزئی‌تر. گاهی ممکن است نمایش خشونت لازم باشد. اما جایی که به تصویر کشیدن خشونت به کلیت ماجرا برگردد. من اگر یک دست قطع شده در ماجرای حمله‌های یازده سپتامبر ببینم تصویر درست‌تری است یا اینکه کلیت ماجرا و فرو ریختن آن دو ساختمان غول‌پیکر به همراه تمامی کسانی که در ساختمان بودند؟

  

  * باز بحث آموزش و اخلاق عکاسی وقتی به حوزه شبکه‌های اجتماعی اشتراک عکس می‌رسد، قصه حساس‌تر می‌شود. حالا با کاربرانی مواجه‌ایم که هر کدام یک شهروند-خبرنگار دوربین به دست هستند...

بله این شبکه‌ها فرصت‌هایی را فراهم آورده‌اند برای دیده شدن عکس‌ها. ولی روی این عکس‌ها تعمق نمی‌شود و کسی نقدی جدی به آن وارد نمی‌کند. این است که یکسری عکس بر اساس سلیقه عموم منتشر می‌شود. پسند مخاطبان است که اهمیت پیدا می‌کند و این امر به فضای روزنامه‌نگاری حرفه‌ای نیز راه پیدا کرده است. در حالی که ممکن است این عکس‌ها با معیارهای حرفه‌ای ارزش چندانی نداشته باشد. به هر حال تکنولوژی‌های جدید، فضاها و امکانات جدیدی فراهم می‌آورند و فرهنگ‌سازی می‌کنند؛ ولی باز چیزی ته‌ِ ته ماجرا باقی است که باید آن را حتما در نظر بگیریم «دید عکاسانه» است. درست است که افراد امکانات زیادی برای انتشار عکس در اختیار دارند ولی داشتن دید درست بسیار مهم است.

 

* عده‌ای معتقدند که چون کاربران در جاهایی حضور دارند که عکاسان حرفه‌ای نتوانستند حاضر باشند، از اتفاق‌هایی تصویر بر می‌دارند که می‌تواند جنجالی هم باشد و اینجاست که این عکس‌های کاربرمحور توانسته‌اند جای عکاسی پاپاراتزی را پر کنند. آیا واقعا چنین است؟

نگاه پاپاراتزی را اگر از نظر تاریخی دنبال کنیم، این عکاسان بیشتر دنبال جنجال‌اند. عکس‌های کاربر محور الزاما دنبال جنجال نیستند، بلکه تصاویر به نوعی به کنجکاوی پاسخ می‌دهند. بحث شهروند- خبرنگار اهمیت زیادی دارد که به جای خودش نیز می‌تواند موثر و مفید باشد. یعنی وقتی که خبرنگار اصلی یک رسانه به محل واقعه‌ای دیرتر می‌رسد کسانی که سر صحنه حاضرند می‌توانند با تهیه عکس نقش یک خبرنگار را برعهده بگیرند. به این‌ها نمی‌توانیم بگوییم پاپاراتزی. هرچند ممکن است همان عکس‌هایی که از حریم خصوصی افراد منتشر می‌شوند چنین رویکردی داشته باشند. مهم‌ترین نکته در این عکس‌های شهروند-خبرنگار تاثیرگذاری آنهاست. در روزنامه‌نگاری حرفه‌ای گاهی هر خبر بر اساس چندین منبع کنترل می‌شود اما اینجا منبع خبر یکی است و اگر او خطا کرده باشد ممکن است خیلی‌ها آن را بپذیرند. بنابراین بهتر است باورمان به عکس‌های خبری این گروه محتاطانه باشد.

 

  * عکس‌ها در رسانه‌ها فقط با عنوان عکس خبری منتشر نمی‌شوند، بلکه عکس‌های دیگری هم داریم. یکی از پرکاربردترین عکس‌ها در نشریات تصاویری هستند که بخش مهمی از آگهی‌ها را تشکیل می‌دهند. معمولا در انتخاب این عکس‌ها باید به چه مواردی توجه کرد؟

در این زمینه کسی باید اظهارنظر کند که متخصص آگهی است‌ ولی به عنوان کسی که با عکس سر و کار دارم درباره عکس‌هایی که در آگهی‌ها هست می‌توانم بگویم که این عکس‌ها باید بیان مشخص داشته باشد. فرض کنید که می‌خواهید یک خودنویس را تبلیغ کنید. باید عکسی انتخاب شود که به طور مشخص همین پیام را منتقل کند؛ اینکه این خودنویس خوب است و آن را بخرید. نباید عکس پیچیده و نیاز به رمزگشایی داشته باشد و هرکسی از ظن خودش یار پیام عکس بشود. عکس باید جذابیت تصویری داشته باشد که بتواند افراد بیشتری را جذب کند. از نظر فرهنگی به جامعه نزدیک باشد و از نظر روان‌شناسی با مردم رابطه برقرار کند.

 

 * شما به واسطه حرفه‌ای که دارید روی عکس‌های دور و برتان حساس هستید. امروزه آگهی‌های محیطی در شهرها رونق زیادی دارند. نظر شما درباره آن چیست؟

به طور کلی نمی‌توانم بگویم که این عکس‌ها خوبند یا بد. ما در این آگهی‌ها عکس‌های موفق و خوب هم می‌بینیم بد هم وجود دارد. آگهی‌های محیطی خوب مفهوم مد نظر آگهی‌دهنده را پرورش داده و به مخاطبان شهری رسانده. در برخی جاها هم می‌بینیم که این عکس‌ها ناموفق بوده‌اند.

  

  * البته در آگهی‌های محیطی شرحی که کنار عکس می‌آید اهمیت زیادی دارد...

شرح عکس، نه در آگهی‌های محیطی که در تمام عکس‌های مطبوعاتی بسیار مهم است. چیزی که دارد فراموش می‌شود. یک ضرب‌المثل انگلیسی را مدام تکرار می‌کنند که یک عکس بیش از هزاران کلمه حرف دارد. در حالی که چنین نیست. اگر در عکس‌های خبری این توضیح نباشد، خیلی از اطلاعات گم می‌شود.اول اینکه عکس فقط با یک حس ما، یعنی بینایی سروکار دارد. چهار حس کنار زده شده. دوم اینکه عکس قابل تفسیر است و بینندگان متفاوت بر اساس آگاهی‌های پیشین خود می‌توانند تفاسیر متفاوتی نسبت به آن داشته باشد. معمولا برای پرهیز از این مسائل شرح عکس به ویژه در عکس مطبوعاتی اهمیت پیدا می‌کند.