نگاه علی اکبر قاضی زاده به مصاحبه مازیار ناظمی با عادل فردوسی پور
ناظمی مصاحبهگر تازهکاری نیست. روان و راحت میپرسد و کمتر اهل ادا و اصولهای رایج در میان مصاحبهگران رادیویی و تلویزیونی این روزگار است. پیشینۀ حرفهای ناظمی، بیشتر عرصۀ ورزش است. پیداست در این پیشینه، با فردوسیپور زمینههای مشترک، فراوان دارد.
مصاحبۀ رادیویی مازیار ناظمی با عادل فروسیپور مجری و کارشناس فوتبال شبکۀ سوم تلویزیون بیشتر گپی دوستانه و غیر چالشی است تا یک مصاحبۀ عمقی. تمام مصاحبه در حدود 8 دقیقه است و بدون قطع شدن تا آخر پیش میرود.
نخست طی کنم: برعکس آنچه همکاران من - مثلاً در مطبوعات - میپندارند، مصاحبۀ رادیویی چندان ساده نیست. قبول؛ مصاحبۀ رادیویی رنج ضبط کردن، روی کاغذ آوردن- حالا یا روی صفحه کلید، تقّه زدن-، مقدمه نوشتن و پس و پیش کردن پرسش و پاسخها، تیتر زدن و تکلیفهای دیگر مصاحبههای مطبوعاتی را ندارد. اما مشکلهایی هم دارد: لحن و حرف مصاحبه شونده را نمیشود، ویرایش کرد، ترتیب پرسش و پاسخها را نمیشود تغییر داد- مگر با ترفندهای لطمه زننده- و از همه دشوارتر، وقت و زمان در این نوع مصاحبه محدودیت جدی دارد.
ناظمی، دراین مصاحبه در جمع 23 پرسش را طرح کرده و البته گاهی به میان حرفها هم - توضیح، تأیید یا تکرار - آمده است. نزدیک به 3 دقیقه از مجموع این بیش از 8 دقیقه مصاحبه، صدای مصاحبهکننده و پرسشهای اوست؛ که این حجم - بیش از یکسوم تمام مصاحبه-، کم نیست.
اکنون خیال دارم فروتنانه، نظر خود را در بارۀ این مصاحبه بنویسم. با این امید که دیگران در آن بتوانند نکتههایی بیابند که به کارشان آید:
- یک گپ کوتاه رادیویی به نظر بنده، اگر چنین گشوده شود،خیلی کمککننده نیست: 'میتونی خودت رو اول معرفی شناسنامهای کنی برای شنوندگان؟' این آغاز گپ من را به یاد کلیشۀ رقتانگیز دیگری میاندازد که بیشتر در مطبوعات رواج دارد: 'خودتونو معرفی کنین و بگین. . .' روانشاد منوچهر نوذری، زمانی مصاحبه با یک خواننده را چنین گشوده بود: ' رو به روی من خوانندۀ [...] سالهای نشسته که صدای او از [...] سال پیش، مهمون خونههای شماست.' یا آن مصاحبۀ معروف اسماعیل میر فخرایی با یک دانشمند ایرانی:' در یک بعدازظهر تابستانی در خدمت آقای دکتر [...] هستم. . .' من عقیده دارم- چه سعادتی دوستان دارند که هر گز به عقیدۀ من اهمیت نمیدهند- مضمون و فشردۀ مضمون آن 4 پرسش اول این مصاحبه را به سادگی میشد در یک متن ده دوازده ثانیهای در اول مصاحبه آورد؛ به نفع طرح پرسشهای شنیدنیتر دیگر.
- در جمع مصاحبه کننده، 9 بار نام مصاحبهشونده را در متن مصاحبه آورده است (نام و نام خانوادگی کامل، نام کوچک، با پسوند عزیز یا با قید آقای). در رادیوهای بیگانهتر رایج است که نام و نشان مصاحبهشونده را در متن - اگر مصاحبه خیلی طولانی باشد- برای اینکه شنونده بداند حرفهای چه کسی را میشنیده است-، در پایان مصاحبه، تکرار میکنند. اما در یک مصاحبۀ رادیویی و در طول 8 دقیقه و در 23 پرسش 9 بار تکرار، چندان پذیرفتنی نیست؛ بخصوص در مورد مصاحبه شوندهای که - به احتمال- بیش از 90 درصد شنوندگان او را و صدای او را میشناسند.
- حالا چرا« فروسیپور عزیز»؟ جرأت میکنم و از ناظمی میپرسم: مصاحبهگر حق کاربرد صفتهای مهرآمیز، تکریمی، تعظیمی و. . . را دارد؟ این«عزیزی» ممکن است از جانب شنوندگان باشد (اگر بپذیریم مصاحبهگر در رسانه از سوی مخاطبان نمایندگی دارد)؟ آقای ناظمی عزیز [!] میتواند اطمینان داشته باشد که تمام شنوندگان، آقای فردوسیپور را عزیز میدارند؟ به هر حال کسانی هم ممکن است پای رادیو باشند که چندان عزتی برای مصاحبهشونده در نظر نداشته باشند.
- در همین زمینه استفاده از افعال یا ضمیرهای غایب، وقتی مصاحبهشونده زنده و حاضر است، کار هوشمندانهای است. یکی از بستگان من (مسعود) عادت داشت، وقتی از خودش حرف میزد، از همین شیوه استفاده میکرد: 'مسعود هیچوقت منت کسی رو نمیکشه!' گویی میخواست برساند که این حرف را دیگران در مورد خود او میزنند. ناظمی این رویه را پیشترها هم به کار گرفته است. در این مصاحبه میشنویم:' عادل فردوسیپور عزیز از فوتبال شروع کنه'،' یادمه عادل فردوسیپور رو میدیدم'،' با مجلههای... زیر بغل، میومد...' عادل فردوسیپور روزهای اول تنیس گزارش میکرد... یادم هست رفت ورزشگاه...' ،'عادل فردوسیپور به ما میگه... چیزی که میخواسته، شده...' و... این رویه هم، مثل ابراز صمیمیت با مصاحبهشونده، نیاز به ظرافت دارد تا ساختگی و زننده از کار در نیاید.
- صاحبنظران روزنامهنگاری مثل سالی آدامز میگویند مصاحبه وقتی کامل است که چند شرط در آن رعایت شده باشد: داشتن اطلاعات پایه در بارۀ موضوع مصاحبه (مصاحبهشونده و موضوع گزارش)، داشتن طرح یا هدف مشخص (اینکه مصاحبه میخواهد چه نکتهای را روشن کند)، داشتن نقشۀ مناسب برای رسیدن به آن هدف و پیگرفتن دایم آن هدف و آن طراحی. یک شرط ضمنی هم، حتمی است: مصاحبه کننده نباید خواستها، دلمشغولیها، دغدغهها و نظر شخصی خود را در مصاحبه دنبال کند. باید خود را نمایندۀ گروه مخاطبان بداند؛ گرچه طبیعی است که گاهی در مواقعی این دو زمینه، عرصههای مشترک مییابند. در این مصاحبه، ناظمی بیشتر این شرطها را رعایت کرده است: اطلاعات پایۀ خوبی دارد، پرسشها را درست پی میگیرد و بر روی هم مصاحبه، خوب طراحی شده است. یک نارسایی اما دارد: بیشتر به یک گپ خصوصی شبیه است تا یک مصاحبۀ گیر اندازانه.
- مازیار ناظمی خود از جمله مجریان و کارشناسان ورزشی است که در اجراییات ورزشی در رادیو پیشینه دارد؛ از جمله پیشینۀ همکاری با فردوسیپور. شنونده این را میداند؟ پرسش حرفهایتر: باید بداند؟ اگر بداند، بد نیست. چون- لابد- دلیل این همه صمیمیت و خودمانیگری را بهتر درک میکند. نیز خوب است که شنونده حس کند مصاحبهگر نسبت به زمینهای که مصاحبه میکند، آگاهی مناسبی دارد. این امتیاز وقتی به نفع شنونده تمام میشود که مصاحبه گر، از این پیشینه نکتههای تکان دهنده یا افشاگرانهای را رو کند. مثل جایی در مصاحبه که ناظمی از ورود به حرفۀ فردوسیپور نکتهای را میآورد:'...روزی که تست میدادی، آنقدر صدات بد بود که این دوستان و رقبا میخندیدند...' یا:'... من یادمه عادل فردوسیپور رو میدیدم... با مجلههای «ورد ساکر» یا«شوت» زیر بغل میآمد گروه ورزشِ آن زمان، [در] ساختمان تولید؛ طبقۀ ششم.'یا :'... یادم هست رفت[ی] ورزشگاه آزادی، یکی دو تا فوتبال گزارش کرد[ی]... یادم هست خیلی بد راه میدادند... به گزارشگرها؛ خلاصه اجازه نمیدادند...' تکرار این ابراز آشناییها یا اعلام سابقهها، اگر خودنمایانه نباشد و اگر مثل این مصاحبه مکرر نشود، به روند صمیمی گزارش کمک میکند. اگر شنونده نگوید:' طرف چه زود با فردوسیپور پسر خاله شد!' عنایت دارید؟
گاهی هم مراتب رفاقت و عوالم همکاری و دوستی فراموش نمیشود:'... البته من سالهای زیادیه که شما رو میشناسم (توضیحی برای شنونده که بداند هر دو سوی گفتوگو - بویژه مصاحبهگر- رفقای حرفهای قدیم هستند) ، '... ولی الحمدللّله ... سماجت و حضور زیادت و اطلاعات فراوانی که داشتی...'... البته من نخندیدم ها (در مورد تست اول)'، ' اتفاقاً کار قشنگی هم بود...' و... که آشکارا درد دل دوستانه و خودمانی را به یاد میآورد.
- میشود درک کرد که ناظمی به هرحال باید مراقب برخی ملاحظهها هم باشد. اما در چند لحظه میشد بیتعارفتر و صریحتر بود (به نفع شنوندهای که مشتاق بیشدانستن از مصاحبهشونده است). میشد بعد از پرسش هفتم (چگونگی ورود به گزارشگری) پرسش صریحتر و ضربهایتری کرد:' پس آقای لارودی معرف شما بود؟'(با توجه به اینکه آقای ناظمی به یقین بیخبر نیست). یا وقتی پای یک رقیب را به میان میکشد، به جای پرسش محافظهکارانۀ ' الآن رابطهتون چطوره؟'، میشد صریحتر پرسید. پس از پرسش خوب نوزدهم: 'ولی عادل شیطنت هم میکنیها! من گاهی وقتا حس میکنم [شیطنت] از چشمات میباره...'، میتوانست مورد آن کمک داور را نمونه بیاورد که نام خانوادگی خود را از «کرباس فروش» به «کامرانیفر» عوض کرد. بعد هم فردوسی پور در مقابل بینندگان برنامه، این تعویض نام را آشکارا دست انداخت! یا ماجرای آن مربی را که جرأت کرده بود و در حضور دوربین با تلفن همراه خود، با کسی- گیرم کمک یا مشاور خود- تماس بگیرد و منِ بیننده هرگز نفهمیدم کجای این کار جرم است! و...
- مصاحبه، پرسشهای«گیراندازانه» هم دارد. اما نه پیگیری شده و نه مصاحبه کننده آنها را به جایی رسانده است. پرسش هشتم، وقتی میپرسد:« واقعاً پارتی نداشتی؟' پرسش گیرانداز خوبی است. فردوسیپور منکر این میشود که کسی او را کمک کرده باشد. اما توضیح میدهد که چون در روزنامهای ترجمه میکرده است، سردبیر - که از قضا چهرۀ معروفی هم هست و مصاحبهکننده هم اورا خوب میشناسد- او را به دوستان تلویزیونی معرفی کرده است. این پاسخ را- اگر قرار بر راه آمدن نباشد- میشد دنبال کرد و به جایی رساند.
- پرسش بیست و یکم را میشود Killing Question یا Target Question در نظر آورد؛ پرسشی که گویا از نخست، هدف مصاحبهکننده بوده است:'با شبکۀ دلالها در فوتبال هیچ برخورد کردهای تو؛ در برنامۀ 90؟' مازیار ناظمی، خوب میداند کجای این پرسش اهمیت دارد. اما باز آسان میگذرد. از اینها گذشته پرسشهای دهم و یازدهم- دربارۀ رقیب حرفهای مصاحبه- را هم میشد به جایی رساند. حالا اگر خود فروسیپور بود و رو در روی دوربین بود، چنین ملاحظههایی را در نظر نمیگرفت؛ میگرفت؟