هنوز نمیدانم نام این کار را در گزارشگری چه بگذارم که منظور را برساند. توضیح میدهم، شاید روشن شود: گزارشگری برای آن که هرچه بهتر و نزدیکتر فرآیند یا پدیدهای را ببیند و بتواند نکتهها و اطلاعات دست اول از آن برای مخاطب گزارش کند، مستقیم وارد فضای آن فرآیند یا پدیده میشود و از درون یا از نزدیک آن را وامیرسد. پیداست حاصل چنین نزدیک شدنی، دریافت نکتههای دست اول و خواندنی، شنیدنی و دیدنی از موضوع گزارش خواهد بود.
برای گزارشگر رسانههای نوشتاری چنین امکانی آسانتر ممکن میشود. زیرا در رسانههای گفتاری و دیداری این کار نیازمند به همراه داشتن ابزاری است که آن نمایش و هدف آن را برملا خواهد کرد؛ گرچه از عملکرد این شیوه گاه گاه در تلویزیونها نشانههایی دیده میشود.
قدیمیترین گزارشگری که دست به ورود نمایشی خطرناکی از این دست زد، الیزابت کوچران آمریکایی معروف به 'نلی بلی'بود. این گزارشگر که برای روزنامۀ «نیویورک ورد» متعلق به جوزف پولیتزر معروف کار میکرد در سال 1888 پس از مدتی تمرین، نقش یک بیمار روانی را بازی کرد تا سر از بیمارستان روانی معروف آن روزها در جزیرۀ «بلک ولز» در نزدیک نیویورک در آورد. پس از ده روز اقامت، کوچران توانست گزارشی دست اول و تکاندهنده از رفتار پزشکان و پرستاران، خوراک و نگهداری، دارو و درمان و روشهای غیر انسانی رایج در آن بیمارستان تدارک کند. گزارش او وقتی چاپ شد، دولت وقت آمریکا ناچار در بسیاری از مقررات بهداشت و درمان تجدید نظر کرد.
کوچران بعدها نزدیک به ده گزارش پوششی دیگر هم نوشت. یکی از آنها که سروصدای فراوانی هم راه انداخت باز به روشهای تشخیص و درمان ربط مییافت: کوچران به داشتن نوعی سردرد تظاهر کرد و آن بیماری را با نشانههای یکسان برای ده پزشک نامدار نیویورکی توضیح داد. نتیجه حیرت انگیز بود: هفت نوع تشخیص مختلف! جالبتر اینکه آن پزشکان در دانشگاههای پزشکی درسها و دورههای مشترکی را خوانده و دیده بودند و همه از دستگاهها و امکانهای مشابهی برای تشخیص خود بهره میبردند.
گونتر وال رَف گزارشگر آلمانی هم از این نظر شهرتی به دست آورد. این روزنامهنگار برای ورود به درون فضای بسته و غیر قابل ورود، ظاهر، طرز حرفزدن، رنگ و شکل مو و چشم و حتی دندانهای خود را عوض میکند؛ درست مثل هنرپیشهای که گریم سنگینی را تحمل کند. والرف دلبستۀ تدارک چنین گزارشهایی است و بارها موفق به ورودهای عجیب به درون فضاهای ناشناخته شد و نقش بازی کرد. یکی از کارهای جالب او، تقلید صدای یک مسئول ارشد دولتی و ضبط و انتشار حاصل آن گفت وگو بود. در دهۀ 60 میلادی کارخانههای بزرگ آلمان برای مقابله با اعتصابها و درگیریهای کارگری ( بویژه کارگران مهاجر) گروههای شبهنظامی را شکل میدادند. گاهی که کار بالا میگرفت این گروهها را مسلح میکردند و به جان کارگران معترض میانداختند. این کار البته در پوشش حفاظت کارخانهها از دستبرد دزدان یا پیشگیری از حوادث ناگهانی صورت میگرفت و اتحادیۀ صنایع فدرال آلمان هم در جریان قرار داشت.
والرف پس از جمعآوری اطلاعات لازم در بارۀ آن گروههای مقابله کننده و اطمینان یافتن از کارکرد غیرقانونی آن گروهها، نخست از راه رسمی و به عنوان خبرنگار با مدیری به نام آقای 'بوکنکامپ' در کارخانۀ لاستیک سازی کُنتینانتال تماس گرفت. بوکنکامپ منکر تشکیل چنان گروهها، مسلح کردن اعضای آن و تیراندازی به سوی کارگران ناراضی شد. در آن زمان واحدهای صنعتی آلمان به دلایلی روشن به کارگیری کارگران مهاجر را به سود خود میدانستند. این کارگران که آشکارا مزایای کاری کمتری نسبت به کارگران آلمانی دریافت میکردند، گاهی دست به اعتراض و اعتصاب میزدند.
بوکنکامپ از این هم فراتر رفت و منکر فعالیت گروه معروف به دفاع شهری( برای فعالیت هنگام آتش سوزی، زلزله، طوفان و. . .) در آن کارخانه شد. چند روز بعد والرف با تقلید صدای مسئولی در وزارت کشور آلمان( ادارۀ دفاع غیر نظامی) دوباره با بوکنکامپ تماس گرفت. پرسید: درست است که شما مسئول سازماندهی واحد امنیت هستید؟ پاسخ مثبت بود. بعد گفت که دولت نگران برخی برخوردهای کارگری است که ممکن است به تولید لطمه بزند و: میشود بر روی آمادگی واحد شما حساب کرد؟ بوکن کامپ با حرارت از آمادگی واحد گفت و اینکه در موارد مشابه، واحد، عملکردی قاطع و عالی داشته است. بعد پرسید: وضع اسلحه و مهمات واحد چگونه است؟ بوکنکامپ با اندکی تعجب از این که سلاح و مهمات از سوی همان وزارت در اختیار کارخانه گذاشته است، گفت: تمرینها در زمان پیشبینی شده اجرا میشود و نقصی از این نظر وجود ندارد. والرف این گفت و گو را ضبط کرد. پیداست انتشار این گزارش چه غوغایی در آلمان و اروپا به راه انداخت و چه پیامدهایی را به دنبال آورد.
'مت تِی بی' گزارشگر نیویورک تایمز در دهۀ هفتاد کار جالبتری کرد: پس از در جریان گذاشتن سردبیر روزنامه در خیابان و در نزدیک پلیس گشت، کیف خانمی را ربود و تظاهر به فرار کرد. پس از دستگیری او را به ایستگاه پلیس بردند و بازداشت کردند. توانست ضبط صوت کوچکی را با خود همراه ببرد و گزارشی مستند و دست اول از رفتار پلیس با متهمان، رشوهگیری، قانونگریزی، خشونت، بی اعتنایی و محروم ماندن بازداشت شدگان از حقوق شهروندی تدارک کند.
چنین گزارشهایی همیشه به پایان خوش نمیرسد. هم والرَف و هم مت تیبی به دادگاه احضار شدند و از قضا در هر دو مورد این گزارشگران و روزنامۀ آنان جریمه پرداختند. در سال 1377 همکاری از روزنامۀ ما داوطلب شد از فروشندگان مواد مخدر در یکی از پارکهای تهران و با روش پوششی گزارش تهیه کند. فردای آن روز به من خبر دادند در بیمارستان بستری است. معلوم شد چنان نقش خود را بد بازی کرده است که او را به جای مأمور گرفتهاند و با چوب، ضربهای به کمر او وارد کردهاند. پیشتر از آن گزارشگر دیگری با لباس ژولیده و سر و وضع حقیرانه کوشید تا به محل زندگی گدایان خیابانی راه یابد و از کیفیت زندگی و داراییهای احتمالی آنان گزارش بنویسد. یک گروه از خشنترین گردانندگان تشکیلات و به مدت دو ساعت او را در محاصره گرفتند و بخت یار او بود که توانست جان سالم در ببرد.
گاهی هم اتفاقهای بامزهای در این زمینه میافتد: در اوایل دهۀ 90 میلادی و پس از فروپاشی اتحاد شوروی، موضوع داد و ستد غیرقانونی اورانیوم از بلوک شرق پیشین غرب را به خود مشغول کرده بود. پیداست چون همیشه گزارشگران مشتاق تهیۀ گزارش از این معاملهها باشند. گزارشهای پوششی شیوهای بود که برخی گزارشگران برای رسیدن به اطلاعات برگزیدند. گروههای پر تعداد از گزارشگران غربی خود را خریدار و مشتری اورانیوم شناساندند. پیداست ورود به چنین معاملههایی نیاز به پنهانکاری و گذر از مراحل پیچیده دارد. یک بار و در یک قرار زیر پوشش و مرموز، خریدار و فروشنده در برابر هم نشستند. معامله وقتی جدی شد، هر دو طرف دریافتند طرف مقابل، خود گزارشگر پوششی است!
دیوید رندال روزنامهنگار و نویسندۀ کتابهای روزنامهنگاری توصیه کرده است که گزارشگران تا مجبور نباشند و تا راه دیگری پیش روی نیابند، از شیوۀ پوششی استفاده نکنند؛ مگر آنکه راه دیگری نباشد یا گزارشگر مطمئن باشد کسانی اطلاعات و نکتههای را از افکار عمومی به عمد پنهان میکنند. او گزارش زیر پوشش را به مواردی کمیاب و غیرعادی محدود میشناسد و این کار را به ورود به پشت خط نیروهای دشمن در حال نبرد، بدون داشتن کارت شناسایی تشبیه میکند. رندال در کتاب خود( روزنامهنگاری جهانی) چند توصیه به گزارشگرانی که ناچار میشوند نقش بازی کنند، کرده است. نخست آنکه سردبیر و روزنامه در جریان این نقش پذیری باشند. دوم آنکه در موارد مربوط به کارهای غیر قانونی، خبرنگار ممکن است درگیر آن فعالیت غیرقانونی شود. مثل همکار ما که ممکن بود به جای مواد فروشان، هنگام معامله از سوی پلیس دستگیر شود. نیز باید به خاطر داشت که گروه آسیب دیده از گزارش گزارشگر( بویژه اگر خلافکار حرفهای باشند) این لطمه را به سادگی از یاد نخواهد برد.
در پی برخی شکایتها و تشکیل دادگاههایی به دلیل گزارشگری پوششی( نمایشی) اروپاییان و نخست حقوقدانان انگلیسی این رویه را غیر قانونی اعلام کردند. دلیل عمده این بود که اگر منابع اطلاعاتی که گزارشگر از آنها بهره میبرد، ندانند از آنچه میگویند یا بروز میدهند، چه استفادهای خواهد شد، اطلاعات آنان ارزش بازگویی به افکار عمومی را ندارد. بنابراین گزارشگر اگر در مترو، اتوبوس، رستوران یا در جمع خانوادگی بدون بروز دادن هویت حرفهای خود، کسی را به گفتن وادارد و سپس همان شنیدهها را مبنای یک متن گزارشی یا خبری قرار دهد، کاری غیر قانونی مرتکب شده است. بنا بر قانون شکایتهای مطبوعاتی انگلستان که پس از ایجاد اروپای متحد، در کشورهای دیگر اروپایی نیز نافذ است:
روزنامهنگاران به طور کلی نباید از طریق حیله یا استفاده از عنوان جعلی، اطلاعات یا تصویرهای مورد نیاز خود را به دست آورند. اطلاعات و عکسها باید تنها با رضایت صاحب آن دریافت و استفاده شود.[1]
خوشبختانه یا بدبختانه محیط رسانهای ما هنوز با چنین برخوردهای قانونی فاصله دارد. این قوانین در غرب بر پایۀ برخی حقوق پذیرفته شده و قانونی است که در جوامعی چون ما نخست باید در اندیشۀ آنها بود. با این حال حتی در سازمانهای خبری غربی که چنان قوانینی در آن جاری است، به گزارشگران این اجازه داده میشود که وقتی حقوق و منافع عمومی جامعه در خطر باشد و منابع لازم از پاسخگویی طفره روند، گزارشگر بتواند از هر وسیله و روش ممکن برای دستیابی به استنادها و اطلاعات لازم بهره گیرد. پیداست که همان سازمان خبری پیآمدهای آن اقدام غیرقانونی را به نفع جامعه و افکار عمومی بر عهده میگیرد. زیرا ورای قوانین و مقررات، یک اصل مهمتر در کارهای رسانهای جاری است: دانستن، حق مخاطبان است.
[1] - ر. ک. اخلاق روزنامهنگاری، کارل سندرز، مترجم علیاکبر قاضیزاده، انتشارات مؤسسۀ ایران- صص 101 تا 107