سکوت واکنش به انحصار رسانه‌ای

نظریه مارپیچ سکوت2

سکوت واکنش به انحصار رسانه‌ای

مقدمه: فریبا نباتی- زمانی که صاحبان رسانه ها افکار باب میل خود را به نام عقیده اکثریت جامعه معرفی کرده و می‌کوشند با این ابزار مخالفان خود را از صحنه خارج  و منزوی کنند، آنان که از این انزوا می‌هراسند، باورهای خود را سرکوب می‌کنند، زبان خود را در کام نگه می‌دارند و برای آنکه رسوا نشوند، همرنگ جماعت می‌شوند. هر میزان که رسانه های جمعی بر معرفی عقاید خود به عنوان عقیده غالب جامعه اصرار ورزند افراد بیشتری به آن می‌پیوندند و مارپیچ سکوت شکل می‌گیرد.

چگونگی شکل گیری نظریه مارپیچ سکوت، تاثیر آن بر مناسبات اجتماعی و سیاسی و اثر تکنولوژی های نوین اطلاعاتی و ارتباطی بر آن از جمله نکاتی بود که دکتر علیرضا دهقان دانشیار گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در بخش اول این گفت‌و گو که پیش از این از نظرتان گذشت به آن اشاره کرد. وی در بخش دوم این گفت‌وگو به رویارویی مارپیچ سکوت با دیگر نظریه های ارتباطات، انتقاداتی که بر آن وارد شده و کاربرد این نظریه در حل مناقشات سیاسی و اجتماعی می‌پردازد.

***

یک شباهت، چند تفاوت

شباهت نظریه مارپیچ سکوت با نظریه کاشت اثرهای فرهنگی، عمدتا در یک نکته است و آن تراکم محتوایی است که از طریق رسانه ها عرضه می‌شود. البته تاکید و توجه نظریه کاشت بر تلویزیون است و مارپیچ سکوت به همه رسانه ها تمرکز دارد. ولی در هر حال، کاشت به این دلیل رخ می‌دهد که ارزش های فرهنگی مندرج در محتواهای تلویزیون به ویژه محتوای نمایشی و سرگرم کننده به صورت مداوم و متراکم به بیننده عرضه می‌شود و ارزش های غالب در جامعه گسترش یافته و از تنوع ارزش های فرهنگی جلوگیری می‌شود. در مارپیچ سکوت هم یکی از عوامل موثر در شکل گیری عقیده عمومی، متراکم شدن و مسلط شدن عقیده اکثریت در یک موضوع مهم مورد توجه است به گونه ای که از مواجهه گزینشی جلوگیری می‌شود.

البته تفاوت این دو نظریه از شباهت آنها خیلی بیشتر است. نظریه کاشت بر شکل گیری و جا افتادن ارزش های فرهنگی از طریق مواجهه طولانی مدت با محتوای تلویزیون و عمدتا متمرکز بر جامعه آمریکا است، در حالی که در نظریه مارپیچ سکوت نحوه شکل گیری افکار عمومی به ویژه در مورد مسائل مهم و حیاتی است، به‌ویژه مسائلی که اکثریت و اقلیت و یا دو قطبی شدن نظر در مورد آن ها رخ میدهد. نکته دیگر اینکه در کاشت اثرهای فرهنگی و به ویژه در نسخه اولیه آن ارتباطات میان فردی و یا مکانیسم روان شناسی اجتماعی مورد توجه نیست.

 

تزریق سکوت

نظریه تزریقی صاحب نظر شناخته شده و مشخصی مانند سایر نظریه ها ندارد و شاید پس از شیوه تبلیغی رایج در دوره جنگ جهانی اول و دوم به ویژه تبلیغات آلمانی ها، به کتاب های نظریه های ارتباطات راه پیدا کرده باشد. در نظریه و یا اعتقاد به روش تزریقی تصور می‌شود رسانه های جمعی تاثیر قوی و منحصر به فردی دارند و تفاوت های فردی و اجتماعی در اثر پذیری از رسانه های جمعی به حساب نمی آید. به عبارتی رسانه های جمعی خیلی پرقدرت و قوی تصور می‌شوند. در نظریه مارپیچ سکوت هم این تصور پرقدرت و قوی بودن رسانه های جمعی در امر اثرگذاری دیده می‌شود. البته باید این را در نظر بگیریم که در این نظریه برای موثر واقع شدن لازم است نوعی انحصار رسانه ای برقرار باشد و رسانه ها هم صدا باشند و پیام آنها تداوم داشته باشد و مرتب تکرار شود تا مکانیسم ترس از انزوا و نگرانی از ابراز نظر مخالف با نظر اکثریت، مارپیچ سکوت صدای مخالف را تشدید و تکمیل کند.

 

دوراهی

اگر بخواهیم براساس مبانی نظری نظریه دریافت به موضوع نگاه کنیم به نتایج متفاوتی خواهیم رسید. به صورت کلی آنهایی که براساس نظریه دریافت پژوهش و نتیجه گیری می‌کنند بهای زیادی به تنوع فردی، تنوع اجتماعی و تنوع فرهنگی می‌دهند و به عبارت دیگر مخاطب رسانه های جمعی را در برابر این رسانه ها دست و پا بسته و گرفتار تصور نمی کنند و اثر رسانه ها را شدید و فراگیر نمی دانند. این پژوهشگران نه تنها عوامل فردی مثل سن، جنس، تحصیلات، سطوح شغلی و درآمدی را در پذیرش پیام های مندرج در انواع محتوای رسانه های جمعی دخیل می‌دانند بلکه تعلق گروهی و فرهنگی مخاطبان را نیز در این مورد در نظر می‌گیرند. با وجود این توضیح کلی لازم است در نظر داشته باشیم که موضوع مورد تحلیل و محیط جغرافیایی در این دو نظریه در خیلی از موارد متفاوت است و موضوعات کاملا واحد و در محیط جغرافیای واحد در دو نظریه کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است تا مقایسه دقیق تری صورت دهیم. موضوع مورد مطالعه در نظریه مارپیچ سکوت اغلب موضوعات سیاسی مهم است که در سطح ملی می‌تواند دوقطبی اکثریت و اقلیت به وجود آورد و جغرافیای این نوع مطالعات هم نظام های دموکراتیک و باز جهت سیاسی و فرهنگی نیست. ولی در نظریه دریافت، عموما میدان مطالعه کشورهای باز از نظر سیاسی و فرهنگی است و موضوعات هم الزاما موضوعات سیاسی مهم نیست و موضوعاتی چون تفسیر و پذیرش پیام یک فیلم یا سریال،داستان، موسیقی و از این قبیل است.

 

آغاز انتقادات

دو دسته انتقاد به این نظریه و یا نظریه پرداز مهم آن الیزابت نوئل نئومان مطرح شده است. یک دسته از انتقادها بیشتر جنبه سیاسی و ایدئولوژیک دارد ، دسته دیگر هم انتقادهای علمی و پژوهشی است.

 

ایدئولوژی سیاسی

از جمله انتقادهای سیاسی یا ایدئولوژیک انتقاد لئوبوگارت است. بوگارت که در سال 1980 جانشین نوئل نئومان و رئیس انجمن جهانی پژوهش افکار عمومی شد در سال 1991 در مجله کامنتری مقاله ای منتشر کرد و مدعی شد نظریه مارپیچ سکوت که در کتاب 'افکار عمومی پوست اجتماعی ما' مطرح شده ادامه افکار شخصیت معروف نازی در تبلیغات یعنی جوزف گوبلز است.

این قبیل انتقادها اهمیت زیادی ندارد حتی اگر تاثیرپذیری از نازی ها هم واقعیت داشته باشد. این نوع ایراد بیشتر از موضع واقعیت گریزی و دستی از دور بر آتش داشتن است. اگر بوگارت جای نئومان بود چه بسا همان کاری را می‌کرد که او انجام داد.

 

انتقادهایی با طعم علم

دسته دوم انتقادها که صبغه علمی دارد بیشتر قابل اعتنا و توجه است. اولین انتقاد این است که اصولا هنگامی که افکار عمومی در یک موضوع مهم شکل می‌گیرد تشخیص اینکه به شکل مارپیچ سکوت مطرح شده در نظریه رخ داده است یا خیر مشکل است یعنی روش شناسی دشواری را مشاهده می‌کنیم. چرا؟ چون عوامل دخالت کننده در رابطه میان احساس تعلق به اقلیت و ساکت ماندن یا ترس از اظهار نظرمتعدد است و کنترل کردن آنها در کار پژوهش افکار عمومی دشوار است. از جمله این عوامل اندازه گروه هایی که افراد به آنها تعلق دارند، ویژگی های فردی و تفاوت فرهنگ ها را می‌توان ذکر کرد. در گروه های کوچک اثر فشار گروه بیشتر از اثر در جمع بزرگ و در سطح ملی است به ویژه ترس از انزوا در خانواده و بستگان درجه یک شخص می‌تواند خیلی قوی تر باشد. ویژگی های شخصی و فردی نیز در سکوت اشخاص یا اظهار نظر آنها راجع به مسائل مهم و مورد اختلاف دخالت دارد. کسانی که عزت نفس یا اعتماد به نفس بالاتر و یا تحصیلات و تجارب زیادی دارند احتمالا بیشتر از سایر افراد جرئت ابراز نظر مخالف با نظر دیگران دارند. همچنین فرهنگ های متفاوت برای ابراز نظر عقاید متفاوت و مخالف دیگران درجه شجاعت و درجه تحمل متفاوتی را نشان می‌دهند. فرهنگ های فردگرا مانند آمریکای شمالی و اروپای شمالی آزادی عمل فردی بیشتری را فراهم می‌کنند و بیشتر امکان گفت‌وگو و مخالفت کردن را فراهم می‌کنند. فرهنگ های جمع گرا و مقید به تکریم و احترام به نظر بزرگتر ها، معلمان یا گروه های مرجع مانند فرهنگ های آسیای جنوب شرقی درجات متفاوتی از اظهار نظر فردی و یا ساکت ماندن در مورد مسائل مهم را اجازه می‌دهند.

علاوه بر تعدد عوامل دخیل در مارپیچ سکوت انتقاد دیگر، دشواری اندازه گیری و تعاریف نظری و عملی مفاهیم است. مثلا سئوال این است که تمایل به اظهار نظر چگونه اندازه گیری می‌شود ممکن است این تمایل را با اظهار نظر صریح سنجید یا با رای دادن که علنی نیست و یا خود سکوت کردن که می‌تواند همیشه به معنی رضایت تلقی نشود بلکه به معنی نارضایتی پنهانی تفسیر شود. اندرو هیز استاد ارتباطات دانشگاه اوهایو در مقاله ای برای رفع این مشکل مقیاسی را تهیه کرده است که اسم آن را ' مقیاس تمایل به خود سانسوری' گذاشته است. تمایل به خود سانسوری که اندرو هیز آن را عدم ابراز عقیده شخصی به مخاطبی که تصور می‌شود نسبت به آن عقیده مخالف است تعریف کرده است، می‌تواند همان سکوت به خاطر ترس از انزوا در نظریه مارپیچ سکوت باشد.

 

دشمنان مارپیچ سکوت

متغییرهای اجتماعی چون سن، سطح تحصیلات، درآمد و یا ارتباطات میان فردی در جامعه می توانند در برابر تاثیر عقیده عمومی مقاومت و یا آن را خنثی کنند.

در واقع همین عوامل موضوع مناقشه در مورد نظریه هایی هستند که رسانه ها را خیلی پرنفوذ تلقی می‌کنند و این دسته عوامل را در نظر نمی گیرند و یا اثر و مداخله آنها را ناچیز می‌دانند.در نظریه مارپیچ سکوت نیز مداخله این عوامل به صورت عوامل مقاوم در برابر شکل گیری عقیده عمومی در چهار چوب مارپیچ سکوت در نظر گرفته نشده است. یکی از پژوهشگران ارتباطات به نام لاسورسا در مقاله 'عواملی که بر علیه مارپیچ سکوت عمل می‌کنند' که در فصلنامه روزنامه نگاری منتشر کرد همین نکته را تصریح کرده است. به نظر وی درست است که شکل گیری عقیده، تحت تاثیر فضای عقیده راجع به یک موضوع خاص است یعنی اگر فضای عقیده در آن مورد به صورتی قوی و محسوس بر خلاف نظر شخص باشد احتمالا از ابراز نظر خودداری می‌کند به ویژه اگر مرتبط با مسائل سیاسی مهم باشد مثل افرد حکومتی یا مقامات مهم دولتی. اما علاوه بر این، عواملی مثل سن، جنس و درآمد می‌توانند به صورت عوامل مقاوم در برابر فشار عقیده اکثریت عمل کنند.

 

پایانی برای اختلافات

مارپیچ سکوت می تواند این استعداد را داشته باشد که اختلافات را در زمینه های مختلف سیاسی و اجتماعی بهبود بخشد. اصولا هر نظریه ای که وضعیت نامطلوبی را برای ما تبیین کند و توضیح دهد چرا چنین وضعیت نامطلوبی پیش می‌آید، می‌تواند راهنمای عمل اجتماعی باشد. توضیح نکته فوق این است که اگر شکل گیری افکار عمومی به صورتی که در نظریه مارپیچ سکوت گفته می‌شود و علل و چگونگی پیدا شدن آن در سطح گسترده ای آموخته شود و به صورت تجربه و یا سرمایه اجتماعی درآید در آن صورت ما می‌توانیم از تقابل و تضادهای اجتماعی پنهان و پیدا میان گروه های اکثریت و اقلیت کم کنیم و از تضادها و درگیری های اجتماعی پیش گیری کنیم و همبستگی، آرامش و تفاهم اجتماعی را بیشتر کنیم. اگر بیاموزیم انحصار رسانه ای و پرهیز از اظهار نظر و گفت‌وگو امر مطلوبی نیست در آن صورت می‌کوشیم این موانع اجتماعی را با سیاست گذاری و یا فرهنگ سازی کاهش دهیم و تفاهم و همدلی اجتماعی را بیشتر کنیم.