بنیان‌گذاری شرکت‌های تبلیغاتی

بنیان‌گذاری شرکت‌های تبلیغاتی

 

 

 

 

[زمان: 9:22 - حجم: 3:21MB]

یک شرکت تبلیغاتی علاوه بر صاحبش مدیر خلاقیت می خواهد. مدیر خلاقیت می تواند نویسنده، طراح یا موزیسین باشد، در حقیقت کسی باشد که در جامعه بزرگ شده، کنجکاو است، می تواند موضوع خلق کند و از کوچکترین و بی اهمیت ترین چیزها یک ایده و طرح می سازد. این کار یک آتلیه مجهز می خواهد که باید آن را مدیر خلاقیت اداره کند. فرض کنید مثلا اگر طرحی برای بیلبورد می‌دهید یکسری محدودیتها دارید؛ این بیلبوردتان باید به چشم بیاید؛ چه رنگی استفاده کنید، چه مطلبی بنویسید، چه کار کنید که در این فضای شلوغ شهری در ذهن بنشیند، چند بار باید از زیرش رد شوید تا بتوانید جمله را حفظ کنید. این موارد را قبل از این که طرح را اجرا کنید مدیر خلاقیت باید عنوان کند، آتلیه اتود کند، انواع و اقسام طرح ها را بدهد یکی، دو تا از طرحها انتخاب شود، به مشتری نشان بدهید و اجرا کنید. مدیر خلاقیت نباید اکتفا کند  به آن چه که در ذهن خودش هست دائما باید پای اینترنت باشد، نشریات خارجی را ببیند، رادیو گوش بدهد، دائما باید فکر کند این مطالب را که قبلا گفته اند تکرارش فایده ای ندارد ما باید دنبال راهی بگردیم که تقریبا تا حالا هیچ کسی دنبالش نرفته است، یک کاری کنیم که اگر آگهی من توی روزنامه همشهری چاپ شد بین آگهی هایی که  در آن صفحه یا در چهار صفحه چاپ شده خودش را بیرون بیندازد و به خاطر سپرده شود، شعارم باید شعاری باشد که مخاطب را کنجکاو کند.

وقتی مشتری می گوید من x تومان بودجه دارم و می خواهم این کالا را معرفی، یادآوری یا به هرحال تبلیغ کنم این x تومان یک جوری در بین رسانه هایی که در آن جامعه موجود است، تقسیم شود. ما چند تا روزنامه داریم؟ این روزنامه ها چه تیراژی و چه مخاطبینی دارند؟ مخاطبی که این روزنامه را می خواند آیا روزنامه چهارم را هم می خواند؟ کسی که چهارمی را می خواند روزنامه ششمی راهم می خرد؟ تلویزیون چه بردی دارد؟ چه ساعتهایی چه بردی دارد؟ آیا اصلا به این قیمت می ارزد؟ حالا اگر ارزش داشت من چند درصد از این بودجه را به تلویزیون اختصاص بدهم؟ چقدر از آن را برای بیلبورد بگذارم که حرف تلویزیون را پشتیبانی کنم؟ چقدر برای مطبوعات بگذارم که بخواهم راجع به محصولم توضیح بدهم؟ چون این توضیح مفصل را درتلویزیون نمی توان داد در تلویزیون حداقل 30 ثانیه وقت دارید،  تکرار آن 30 ثانیه است که موضوع را ملکه ذهن می کند. ولی خوب در همان 30 ثانیه مثلا یک سری مطالبی را می توانی عنوان کنی و بگویی که به خصوص با حرکت در بیلبورد نمی توان انجام داد. بنابراین در بیلبورد باید نهایت خلاصه گویی را بکنی و یک جوری بتوانی تلویزیون و مطبوعات را پشتیبانی و یادآوری کنی که فیلمی را که دیشب دیدی یادت باشد مطلبی را که امروز یا دیروز در روزنامه خواندی یادت باشد  و رسانه سازی کنی. مثلا الان در خارج سایتهای اجتماعی رسانه هستند خوب ما کمتر تجربه کردیم ولی به هر حال در آنجا این امکان را به مشتریهای کوچک می دهند که با بودجه های کوچک بتوانند تبلیغ کنند و آرام آرام خودشان را بزرگ کنند. به هر حال یک مدیر رسانه کارش این است که بتواند بودجه تبلیغاتی را درست تقسیم کند. گاهی اوقات اگر مشتری بودجه کافی ندارد به یک منطقه قناعت کند. مثلا از شمیران شروع کند و کاری کند که این مشتری قدم به قدم و پله به پله موفق بشود و صاحب بودجه ای شود که بتواند یک کمپین ملی در سطح کشور برگزار کند. بنابراین مدیر یک شرکت تبلیغاتی باید یک آدم حرفه ای باشد؛ رسانه را بشناسد، قیمت ها را بداند. در شرکت های بزرگ بین المللی اساتید جامعه شناسی کار می کنند ولی وقتی قصد داری شرکتی کوچک راه اندازی کنی، رشد کنی و بزرگ شوی، باید این قبیل افراد را به خدمت بگیری یا خودت باید جامعه شناس شوی، در محله خودتان بگردی ببینی مردم چه چیزی کم دارند. چرا بیشتر چایی فلان را می خرند نسبت به چایی دیگر. با همسرت صحبت کنی با خواهرت صحبت کنی چون اینها بیشترکار خانم هاست گاهی. به طور کلی باید مخاطبین را بشناسی و بدانی کدام مخاطب به طرف چه چیزی می رود و چرا؟ به خاطر رنگ جعبه اش؟ به خاطر مزه اش؟ به خاطر این که مثلا داخل آن لیمو دارد؟ خیلی نکات ریز هست که مسئول یک شرکت تبلیغاتی باید در موردش بداند یا اطلاعات جمع آوری کند.

لذت کار به این است که مسئله را حل کنی، هر مشتری هم که به  آژانس می آید مسئله دارد یا محصولش به جامعه معرفی نشده یا فروشش افت کرده است یا می خواهد سهم بازار بیشتری را بگیرد  اینها همه مسئله است که تو باید به عنوان یک آژانس حل کنی.

مسئول مشتری که در حقیقت به او account manager می گویند، باید کسی باشد که بتواند شرکت را به مشتری درست معرفی کند و او را قانع کند که شما گروهی هستید که می توانید کارش را انجام دهید. بعد که کار را گرفت همه اعضای تیم شامل مدیر خلاقیت، آتلیه، طراح، مدیر رسانه و... باید زیر دست او باشند. در حقیقت مسئول مشتری نماینده مشتری در شرکت است. ما که هر روز با آقای x صاحب کالا که طرف نیستیم این مسئول مشتری است که  هر روز تلفنی یا با حضور در دفتر مشتری سعی می کند اطلاعات به دست بیاورد. بنابراین اگر او به من مدیر خلاق بگوید مشتری من این را می خواهد یا نیاز او از تبلیغات این است که مثلا فعلا پنیر سفیدشان فروش برود و کاری به عسل و...  ندارد پس تمرکزتان را روی پنیر بگذارید و کمیپن، کمپین پنیراست و بودجه اش هم مشخص است و بعد با مسسول رسانه صحبت می کند تا بودجه را تقسیم کند.

 شرکت تبلیغاتی غیر از آدمهایی که کار اداری یک شرکت را انجام می دهند هر فرد حرفه ای دیگری که خواست جامعه شناس، روانشناس، عکاس و فیلمبردار؛ خیلی از شرکتهای بزرگ این نیروها و خدمات را دارند ولی لزومی ندارد تو داشته باشی می توانی خدمت بخری می توانی از عکاسهای جامعه بهترینشان را انتخاب کنی از آتلیه های آنها استفاده کنی یا در یک مورد خاصی مثلا می خواهی بازاریابی یا سنجش بازار کنی هستند شرکتهایی که این خدمات را می دهند.