محتوای اخبار را چه کسی تعیین می‌کند؟

محتوای اخبار را چه کسی تعیین می‌کند؟

اشاره:  جامعه شناسان در پاسخ به چگونگی عملکرد رسانه ها پاسخ‌هایی متفاوت که البته گاهی با یکدیگر همپوشانی نیز دارند ارائه کرده‌اند. برخی با رویکردی مبتنی بر نهادهای کلان استدلال می‌کنند که ساختار دولت و شالوده اقتصادی ارگانهای خبری، فرایند خبرسازی و محتوای اخبار را معین می‌کند و ادعا می‌کنند که بدون پرداختن به شرایط سیاسی و اقتصادی که بنیان اصلی کار سازمانهای خبری است، مطلب زیادی از اخبار دستگیرمان نمی شود. برخی با رویکردی متفاوت تاکید دارند که این فرهنگ و رسوم متداول مبتنی بر نهادهای کلان است که نحوه جمع آوری، تولید و انتشار اخبار را شکل می دهد. شناخت روزنامه نگاری مستلزم بررسی و شناخت امور روزمره شغلی در ارتباط میان گزارشگران و منابع خبری آنها و آشنایی با قوانین و ارزشهای حاکم بر تحریریۀ خبراست. بسته به موقعیتهای اقتصادی و سیاسی خاص، نیازهای حرفه ای و سازمانی ممکن است کار روزانه روزنامه نگاران را بیش از تبلیغات کنندگان، تحلیلگران امنیتی، مدیران شرکتها یا وضعیت سیاسی عمومی، تحت الشعاع قرار دهد. رویکرد سوم بر قدرت تاثیرگذاری و سنتهای فرهنگی فراگیر تاکید دارد. از این منظر، خبر مانند داستان گویی است و بیش از آنکه کالایی تجاری یا محصول فعالیتی شغلی قلمداد شود، نوعی بیان فرهنگی است. مجموعه ای است منسجم که از انواع مفاهیم و معانی منتج می شود و با عقاید، گفتار، ارزشها ونمادهای ماندگار در ارتباط است. روزنامه نگاری بطور کاملا گزینشی از طریق علایق و گرایشات روزنامه نگاران به عرصه های ادبیات، منازعات، آداب و شعائر اجتماعی و رخدادهای عامه پسند جامعه، وارد گنجینه های فرهنگی اجتماع می شود.

***

 رویکرد مبتنی بر نهادهای کلان معمولا - اما نه لزوما - نقش عامل انسانی را به حداقل می رساند و بطور ضمنی اشاره دارد که شرایط ساختاری به تنهایی بخش بزرگی از ویژگی‌های محتوای خبر را معین می کند. این رویکردها بر قدرت امور روزمره، آداب و رسوم و فشار اجتماعی وارد شده به روزنامه نگاران، تاکید دارند، با این حال معتقدند که روزنامه نگاران بدون خطر از دست دادن جان یا شغلشان می توانند در برابر این فشارها مقاومت و بر موانع غلبه کنند. رویکردهای فرهنگی ممکن است یا بر نقش عامل انسانی که در آن خبرنگاران و ویراستاران از میان انبوه آراء و عقاید مختلف دست به انتخاب می زنند تاکید داشته باشند و یا قابلیت نمونه های بارز فرهنگی. بدین معنی که روزنامه نگاران هرگز قادر به جلب توجه عموم به یک ماجرا نخواهند بود مگر اینکه آن ماجرا را به عقاید و نمونه های بارز رایج و ریشه دار اجتماع مربوط سازند.

به نظر ما این سه رویکرد نه تنها در رقابت و هم عرض همدیگر نیستند بلکه مکمل یکدیگرند. جنبه های گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را باید با همدیگر تلفیق کرد تا مخاطبان قادر به درک اخبار تولید و منتشرشده و ویژگی‌های آنها باشند ( گرانهام 1990:10).

تقلیل گرایی، چه در شکل سازمان سیاسی-اقتصادی و چه در شمایل فرهنگی، قادر به درک پیچیدگی های روزنامه نگاری نیست. رویکردی که به خبر بعنوان شمایلی فرهنگی و شناور می نگرد، باید نسبت به ساختارهای اقتصادی و سیاسی خاص آن و فرایندی که روزنامه نگاران در تولید آن طی می کنند، حساس باشد. به همین ترتیب مطالعاتی که به روزنامه نگاری بعنوان بازتاب مطلق حاکمیت و فشار بازار، و به روزنامه نگار بعنوان منشیان تندنویس گردانندگان اقتصاد می نگرد، توان درک این واقعیت که چگونه کار مطبوعاتی عمیق، نظامهای اقتصادی و رژیم‌های سیاسی را درمی نوردد، ندارد. آنها حتی توجه ندارند که خبر، بعنوان قالبی احساس برانگیز، چگونه در شبکه گسترده معانی معلق است و منافع اقتصادی و نظامهای سیاسی را دور می زند.

فقط رویکردی منسجم، پاسخگوی حفظ تغییرات در ارتباط میان روزنامه نگاری و جامعه است.

چنین رویکرد چندبعدی و منسجمی حتی علاج نقش‌گرایی است که معمولا شالوده اصلی تقلیل گرایی را تشکیل می دهد. این ایده که شکل خاصی ازخبر در نظام فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی خاصی نقش دارد، پویایی و ناهماهنگی که عموما به روزنامه نگاری و اجتماع صورت و شکل می بخشد را متجلی نمی سازد. آری... عمده فعالیتهای روزنامه نگاری، تکراری، قابل پیش بینی و روزمره هستند. اما مطبوعات چرخ دنده ای نیستند که دقیقا متناسب  محوری باشند که بطور کامل احتیاجات هر نظام سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی را برآورده سازند. بعلاوه، مطالعات نقش گرایانه بر این فرضیه مبتنی است که روزنامه نگاری در واقع تسمه نقاله حرکت طرحهای عظیم اقتصادی سیاسی است که خوب روغنکاری شده و جزئی از عناصر قدرتمند فرهنگی بشمار می آید. بدین ترتیب در شناخت تعارضات و تغییرات در روزنامه نگاری بعنوان یک نهاد و در عرصه تولید و پوشش اخبار، نمی تواند نقش چندانی ایفا کند.

روزنامه نگاری در ارتباط با سیاست و بعنوان جزئی از آن، چگونه نقش آفرینی می‌کند؟ پاسخ به این سئوال به تعریف ما از سیاست بستگی دارد. می توان به فرهنگ سیاسی یا به نتیجه انتخابات و پیامدهای سیاسی آن یا به روشهایی که مطبوعات در جریانات سیاسی بعنوان نهادی شبه دولتی، ورود می کنند اشاره کرد. در خصوص فرهنگ سیاسی، سئوالاتی پیرامون نقش رسانه های خبری بعنوان معلمان فرهنگ و نگرش سیاسی جامعه مطرح می شود. آیا رسانه های گروهی سخنگوی احزاب سیاسی اند یا منتقد کنشهای افراطی آنان؟ آیا مشوق و پشتیبان اطاعت از نظم و قانون توسط دولتمردان بطور عام و سیاستمداران بطور خاص هستند یا مروج نگاه بدبینانه به سیاست و سیاستمداران؟ آیا رسانه ها اطلاعات را به شکلی مؤثر منعکس می کنند حتی اگر موجب هیچ تغیر و تحولی نشود؟ آیا رفتارهای سیاسی جامعه را بی آنکه لزوماً در جریانات سیاسی مداخله کنند یا در آن تأثیرگذار باشند، سامان می بخشند؟

     ممکن است کسی مایل باشد بداند چگونه روزنامه نگاری با تأثیر بر آرای رأی دهندگان بر نتایج انتخابات اثرگذار است؟ یا چگونه با تحت تأثیر قراردادن افکارعمومی، پیامدهای سیاسی بین دو انتخابات را متأثر می سازد؟ (برای مطالعۀ دقیق پیرامون تأثیر رسانه ها بر عرصۀ سیاست عمومی به  پالتز 1998 رجوع کنید. در جمع بندی وی به چگونگی این تأثیر از حیث زمان بندی، نوع، موضوع، فرایند و چارچوب زمانی و نظامهای سیاسی و مطبوعاتی توجه شود). آیا رسانه های خبری بدلیل ماهیت اساساً اقتصادی ساختارشان از نامزدهای محافظه کار پشتیبانی بعمل می آورند؟ آیا رسانه ها بدلیل انگیزه های سودمحور یا فرهنگ تبلیغاتی حاکم در ساختار کاریشان، رسوایی ها و مفاسد مسئولان را در هر منصبی که باشند افشا می کنند؟ رسانه ها دارای گرایشات و تمایلات راست یا چپ گرایانۀ سیاسی هستند؟ آیا رسانه ها چارچوبهای سیاسی را برای آحاد جامعه تعیین می کنند؟ محققین حوزۀ رسانه، مهمترین تأثیر رسانه های جمعی را برنامه ریزی آمرانه برای اجتماع می پنداشتند. بر همین مبنا طبق تعریف کلاسیکی از 'برنارد کوهن ' رسانه‌ها، به مردم نمی‌گویند چطور فکر کنند، بلکه می‌گویند دقیقاً به چه موضوعی فکر کنند.' 0کوهن 1963). امروزه حتی حامیان این نظریه هم با احتیاط پیرامون آن بحث می کنند ( آینگار و کیندر 1987). تأثیرات این نظریه، لزوماً قوی، دنباله دار و فراگیر نیستند ( مک لود، کوسیکی ،مک کلود  2002:227). در واقع خود رخدادها و منابع خبری که رسانه ها پوشش می دهند دلیل تأثیرات شگرف اعتقاد به نقش آمرانه آنهاست نه جهت گیریها و انتخابهای متغیری که مطبوعات انجام می دهند (مک کلود و سایرین 2002:227). تلاشهای چشمگیر مطبوعات ممکن است تأثیر قابل ملاحظه ای بر آحاد جامعه نگذارد، مانند نمونۀ انگلستان و مبارزات مطبوعات آن کشور در تائید و تأکید بر پول واحد اروپایی در انتخابات سال 1997(نوریس، کورتیس، سندرز، اسکامل و سمتکو 1999).

ممکن است برخی رسانه های جمعی را نهادی نیمه دولتی بدانند، یعنی نمایندگی که آشکارا در تملک دولت است یا بطور خصوصی توسط دولت مدیریت می شود و چون مسئولان دولتی تصمیمات خود را با آنها هماهنگ می سازند و تصمیم سازیها، سیاست گذاریها و راهکارهای خود را در ارتباط با آنها نهایی می کنند، آنها را بخشی از امور جاری دولتی بشمار می آورند (کوک 1998). در این صورت چگونه این رسانه ها فعالیتهای دولتی جدیدی را شکل می دهند و این امور را از آنچه در گذشته جریان داشته متمایز می سازند در حالیکه احتمالاً محوریتی در انجام امور دولتی نداشته اند؟ در بسیاری از کشورها، مجموعه گسترده ای از خروجی های رسانه های خبری مانند هنجارهای قدرتمند و فزایندۀ تبلیعاتی و شبهات ناشی از بدگمانی نسبت به تصمیم گیری پشت درهای بسته، منجر به دگرگونی شیوه ها و رویکردهای سیاسی شده است به نحوی که مطبوعات را مانند یک عامل به فعالیتهای روزمرۀ سیاستمداران پیوند می زند.

درک چگونگی تأثیر رسانه ها بر سیاست، بدون درک نحوۀ تأثیرگذاری سیاست بر رسانه ها کار مشکلی است. فرهنگها و نهادهای سیاسی مختلف به طرق گوناگون در کار مطبوعات دخالت و مانع تراشی می کنند. مشکل است که به شکل کلی رابطۀ سیاسی رسانه ها را تعریف کرد زیرا آنچه که تحت عناوین 'رسانه' و 'سیاست' یاد می شود متغیر هستند. در غالب اوقات ما روزنامه ها، مجلات، تلویزیون، رادیو و محتویات اینترنتی را که توسط متخصصینی که خود را روزنامه نگار بشمار می آورند و بطور تمام وقت به این امور می پردازند، رسانه فرض می کنیم بدون توجه به اینکه رسماً آموزش دیده باشند یا دارای مجوز فعالیت باشند. با این حال به بحثهایی داغ دربارۀ آثار سیاسی محتویات سرگرم کننده رسانه هایی که  مسائل سیاسی را نیز مطرح می کنند و گردانندگان آنها ادعای روزنامه نگار بودن ندارند و بحثهای رو به گسترش پیرامون نقش افراد حقیقی منتشر کنندۀ اخبار اینترنتی که خود را مقاله نویس قلمداد می کنند، توجه می کنیم.

در اینجا بررسی جامع 'تأثیر رسانه ها' خارج از حوصلۀ این گفتار است ( برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به مک لود 2002). بیشتر آثار حوزۀ ارتباطات جمعی دربارۀ تأثیرات رسانه ها بر تعمیم سازیهای روانشناسی-اجتماعی و روان شناسی شناختی غالباً به تحقیقات محققان آمریکایی متکی است و البته بدون توجه به تفاوتهای موجود میان ملتها و یا تفاوتهای ساختاری و فرهنگی میان نظامهای رسانه ای که احتمالاً بر نتایج تأثیرگذار هستند. در هر صورت این ادبیات تحقیقی به شکل دیوانه کننده ای فراگیر است. این موضوع تا حدی به این دلیل است که آنچه شاید مهمترین تأثیر رسانه ها باشد کمترین مطابقت را با میزان تغییر مواضع و دیدگاهها یا کسب اطلاعاتی دارد که هر دو معمولاً متغیرهایی وابسته هستند. اگر بزرگترین تأثیرات  رسانه ها، اعتباربخشی به افراد و موسسات، ترویج زبان، گرایش به ساخت هویتی فردی و ملی و فراهم کردن تریبونی آزاد و الگویی برای مباحثات منطقی در محافل عمومی باشد، آنگاه این رسانه ها حتی بدون وجود ابزار استاندارد لازم برای سنجش درستی آنها، نتایج سیاسی فوق العاده ای خواهند داشت ( شادسون 2003).

بعلاوه، این مطالعات به شدت بر تأثیرات رسانه ها بر روی مخاطبان عام متمرکز است نه بر گزارشات نهادها و مؤسسات. بعنوان مثال در ایالات متحده و بطور فزاینده ای در همه جا، تبلیغات سراسری و عمومی به راهکار انتخابی سیاستمدارانی تبدیل شده که نامزد انتخابات می شوند. آنها به جای کشاندن هزاران نفر به خیابانهای اطراف و اکناف شهر، منابع مالی خود را خرج تبلیغات تلویزیونی می کنند. این ترفند حتی در زمان تصدی مسئولیت نیز راهکار مطلوبی است. بعنوان مثال رؤسای جمهور برای جلب رأی موافق قانونگزاران کنگره، به جای بحث و مذاکرۀ مستقیم با نمایندگان، نظر مثبت افکار عمومی را به سوی خود جلب می کنند( کرنل 1986). ناظران اروپایی و آمریکایی بر این باورند که از آنجا که تأثیر احزاب سیاسی بر جوامع کاهش یافته، رسانه های خبری تبدیل به دلالان قدرت و - یا حداقل - تریبونی آزاد شده اند که مبارزات جناحهای سیاسی بر سر قدرت در آنجا جریان دارد ( مازولینی و شوتز 1999 پاترسون 1997:17). با این حال برداشت فراگیر و گستردۀ ' میانه سنجی' نوع تغییرات سیاسی و سازمانی که با نظرسنجی ها یا نتایج انتخابات قابل سنجش و اندازه گیری نیست را معین می کند.

به نظر ما روزنامه نگاری فرایند تولید و انتشار منظم و زمانبندی شدۀ اطلاعات از طریق روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون، یا اینترنت دربارۀ موضوعات مهم و مورد علاقۀ عموم جامعه معاصر است. واژۀ 'عمومی' که در اینجا بکار رفته برای خارج کردن هرگونه جمع آوری انحصاری اخبار تخصصی از این مقوله است. هر نوع اطلاعات که توسط آژانسهای اطلاعاتی و خبری به شکل خبرنامه یا مجلات داخلی تهیه می شود چه برای تعداد محدودی از مخاطبین یا جهت هزاران نفر در مشاغل و تجمعات و یا حتی مردمی که در قالب انجمنها دارای علائق و اشتراکاتی هستند، از این مقوله جداست. ما منحصراً تنها بر تولیدات خبری سازمانهایی مانند روزنامه ها و یا بخشهای خبری شبکه های تلویزیونی که هدف اولیۀ آنها تهیه خبر است تمرکزمی کنیم. شاید سایر ارگانهای فرهنگ ساز بویژه تلویزیونهای سرگرمی محور هم در امر انتشار اخبار از منظر فکاهی و سرگرمی مهم باشند. اشاراتی وجود دارد دال بر اینکه بخش قابل توجهی از مردم اخبار را از برنامه های سرگرم کننده ای مانند برنامه های آمریکایی  'آخر شب با دیوید لترمن' ، 'نمایش امشب با جی لنو' و 'برنامۀ زندۀ شنبه شب' کسب می کنند. کسی انتظار ندارد که این قبیل برنامه ها معتبر و موثق باشند. نه خودشان اقدام به کسب خبر می کنند و نه روزنامه نگار حرفه ای در استخدام دارند و حتی فاقد ادبیات معیار علوم اجتماعی هستند که محتوای این برنامه ها را رصد کند. مسلماً امروز در قیاس با گذشته، مرز میان برنامه های خبری از برنامه های سرگرمی واضح نیست اما علی رغم تمام محدودیتها، ما این مرزبندی را به کار می بریم و توجه مان را تنها بر بخش خبری معطوف می کنیم.