درحالیکه رویکرد مبتنی برنهادهای خرد، در پی عوامل موثر برخبر در روابط میان انسانهاست، دیدگاه فرهنگی در پی شناسایی عوامل موثر نمادین خبری در رابطۀ میان 'حقایق' و ' نمادها' است.
درحالیکه رویکرد مبتنی برنهادهای خرد، در پی عوامل موثر برخبر در روابط میان انسانهاست، دیدگاه فرهنگی در پی شناسایی عوامل موثر نمادین خبری در رابطۀ میان 'حقایق' و ' نمادها' است. تعریف فرهنگ خبری، ما را در تشریح نمونه ها و تصاویر شایع در رسانه های خبری یاری می کند. تصاویری مانند دلالان غارتگر بازار سهام و یا کارگران کارخانجات که از نظام و ساختار الگوهای ارتباط کاری پا را فراتر می نهند. روزنامه نگاران مطالب خبری را مانند داستانهای خبری نمی نویسند و دانسته یا نادانسته اصول قصه گویی از قبیل مبالغه، ساده نگاری و تمرکز بر شخصیتهای حقیقی و عملکردها را مراعات می کنند ( شادسون 2003 ). صرف نظر از تفاوتهای جغرافیایی و ملیتی در ساختار اقتصادی-سیاسی نظامهای رسانه ای، مشابهت های فراوانی در تعریف خبر در فرهنگهای مختلف وجود دارد. روزنامه نگاری از میراث فرهنگی و تصورات جوامع خاص استفاده می کند اما مشابهت هایی که در پوشش خبری اخبار اصلی و موضوعات فرعی وجود دارد قابل توجه است. روزنامه نگاری قالب فرهنگی خاصی است که به تعبیر جین چلبی، در انگلستان وایالات متحدۀ قرن نوزدهم متولد شد. با این حال اخیراً در فرهنگهای روزنامه نگاری نواحی مختلف، مشابهت هایی در پوشش خبری اخبار جنجالی (اسپارکس و تالوک 2000 ) و تجمعات انتخاباتی (سوانسون و مانچینی 1996 ) مشاهده می شود.
نیاز به پذیرش فرضیاتی دربارۀ ویژگیهای فراگیر طبیعی و علائق انسانی نیست ( اگر چه انکار کامل آن نیز کار ابلهانه ای است ) تا بپذیریم که برخی جنبه های تولید خبر فراتر از آن چیزی است که تحلیلهای جامعه شناسی سازمانهای خبری با آن سروکار دارد. به عنوان مثال، چرا در جریان گزارش جرائم خشونت بار تا این حد نسبت به حقیقت ماجرا، بزرگنمایی می شود؟ از مبالغه و بزرگنمایی مطبوعاتی در آمریکا ( کاتز 1987) و انگلستان، گزارشهای مستند تهیه شده است اما در انگلستان این نه تنها در مطبوعات عامه پسند بلکه حتی ( در مقیاسی کمتر ) در نشریات کیفی و ارزشی هم اتفاق می افتد ( شلزینگر و تامبر 1994:185 ). گرایش شدید به خشونت و هنجارشکنی های اخلاقی، فرهنگهای سیاسی و ملی را در می نوردد.
کاملاً منطقی است که فکر کنیم پدیده های فراگیر و دیرپا - مانند پوشش خبری وسیع جرائم در جوامع متعدد در دو قرن اخیر - ریشه های فرهنگی عمیقی دارد. شناخت شیوه ها و تغییرات پوشش خبری جرائم نیز اهمیت دارد. به عنوان مثال، برخی جرائم جدید و آشکار، تنها پوشش خبری گاه و بیگاه و اتفاقی دارند اما در سایر موارد، در فرهنگ قربانی پروری حاکم که از حمایتهای نهادینه شدۀ بهتری نیز بهره مند است، نحوۀ برخورد کاملاً سازمان یافته و دائمی است ( بست 1999 ). آنچه در اینجا در معرض خطر قرار دارد، تأثیر متقابل ابعاد عام فرهنگی و ساختارهای خاص اجتماعی است.
نقش رسانه ها را در ترسهای اجتماعی در نظر بگیرید ( کوهن و یانگ 1973 ). در این موارد رسانه ها با پوشش خبری بی وقفه دربارۀ رخدادی نادر که گمان می رود خطرات و عوارض وحشتباری را متوجه جامعه کند، ترس و اضطراب عمومی را تشدید می کنند. میزان و نوع توجهی که رسانه ها به این اضطراب مبذول میکنند، در ارتباط با عنوان 'ارزش خبری' آکنده از ترسهای فرهنگی شایع در اجتماع است ( گلاسنر 1999 ). بررسیهای متعدد رسانه ها را به بی مسئولیتی در بزرگنمایی احتمال وقوع رخدادی خاص ( مانند انواع جرائم، آلوده سازی مواد غذایی ) و ارائۀ تصویری شیطانی از گروهها و شهروندانی خاص ( مثل مهاجران ) متهم می کند. احتمالاً رسانه ها عموماً پیگیر اضطرابهای فرهنگی شایع هستند نه اینکه خود نقشی در پیدایش آنها داشته باشند. وقتی که فرهنگ فراگیر تغییر کند، رسانه ها هم تغییر می کنند. به عنوان مثال، در ایالات متحده و انگلستان، پوشش خبری همجنس گرایی در نسل گذشته باوجود وجود نگرانی فرهنگی در سطح جهان، بسیار تغییر کرده است. نگرانی ناشی از اینکه گروههای اجتماعی نابهنجار انسانی یا غیر انسانی، طبقه بندیهای فرهنگی استاندارد را مختل کنند. زنان ومردان همجنس خواه امروز بیش از پنجاه سال قبل در اخبار حضور دارند و به کرات تحت عناوین خبری معمولی بیشتر از حکایتهای اخلاقی پوشش خبری دریافت میکنند ( آلوود 1996، گراس 2001 ).
در مورد سیاست، وفور موضوع های گزارشی، نوعی هجمۀ رسانه ای است نه نوعی نگرانی کلی عمومی. در مورد رابطۀ رئیس جمهور بیل کلینتون با مونیکا لوینسکی، کارآموز جوان کاخ سفید، سیاسیون ساکن واشنگتن و رسانه های خبری همگی حالت تهاجمی شدیدی داشتند اما عموم مردم باوجود تحریک شدن و با وجود بی وفایی های رئیس جمهور در زندگی زناشویی، نظرشان را دربارۀ توانایی های وی در ادارۀ کشور تغییر ندادند ( زالر 1999 ).
بعد فرهنگی خبر به شکل و محتوای آن می پردازد. خبر شکلی از ادبیات است. از سنتهای فرهنگی روایی بهره می گیرد. از جمله منابعی که در اختیار خبرنگاران است تا با آن کار کنند آداب و رسوم داستان سرایی، توصیف رخدادها وجمله سازی است که آنان از فرهنگ خود با شماری از انگاره های حیاتی دربارۀ جهانی که در آن قرار دارد، به ارث می برند. به عنوان مثال در آمریکا شبکه های خبری معمولاً اطلاعات را به شکل موضوعی ارائه می دهند درحالی که روزنامه ها از شکل هرم معکوس استفاده می کنند. آنها نخست به مهمترین جنبه های ماجرا می پردازند و سپس سایر بخشها را به ترتیب میزان اهمیت در ادامه درج می کنند. این شیوه یکی از دستاوردهای منحصر به فرد روزنامه نگاری قرن نوزدهم آمریکاست که از شیوۀ متداول گزارش نویسی بر اساس زمان رخداد حوادث منبعث شده است. به روزنامه نگاران به عنوان کارشناسانی که قادرند اهم مطالب را در میان مجموعه ای از رخدادها تشخیص دهند، به طور ضمنی آزادی عمل داده شده است. در پوشش خبری امور سیاسی، این مورد کمک می کند تا سیاست را به عنوان موضوعی که مورد بحث کارشناسان است بازتعریف کنیم ( شادسون 1982 ).
بر اساس مطالعات حوزۀ خبر، در حوزۀ سنتهای ملی، استاندارد خبری مشترکی میان روزنامه نگاران وجود دارد. این ساده سازیهای مناسب، سزاوار توجه دقیقی است. خبرنگارانی که در گزارش یک تجمع انتخاباتی معیار بی طرفی را مراعات می کنند ( چیزی که محقق رسانه ها دانیل هالین از آن با عنوان حوزۀ گفتوگوی مشروع یاد می کند ) ممکن است دربارۀ موضوعی که در سطحی وسیع مورد اجماع است گزارش کند ( حوزۀ اجماع ) یا با تمسخردربارۀ موضوعی که اجماع عمومی پیرامون آن نیست بنویسد ( حوزۀ انحراف ). گویا روزنامه نگاران به شکل ناخودآگاه از مفسرانی بی غرض به نگهبانان وحدت اجتماعی تبدیل شده اند. بعد از یازدهم سپتامبر 2001، خبرنگاران و گویندگان خبر تلویزیون آرامتر و غمگین تر از قبل حرف می زنند. روزنامه نگاری معمولی به شکلی از روزنامه نگاری مقدس و کشیش وار تغییر کرده است. روزنامه نگاری که به جای بحث و جدل، مملو از اتفاق نظر و یکپارچگی عقاید است. الیهو کاتز و دانیل دایان نشان داده اند که روزنامه نگاری تلویزیونی در انگلستان، ایالات متحده و سایر کشورها چطور در زمان مراسمی مهم مانند ازدواج در خانوادۀ سلطنتی یا تراژدی های تأسف بار مانند خاکسپاری رسمی، حالت سرد و بی روح را کنار می گزارند و سبک غنایی اختیار می کنند (1992:108).
اینکه سبک روزنامه نگاری داستان گو بر بحثهای سیاسی حاصل انتخابات اثر می گذارد موضوع هیچ تحقیقی نبوده و مشخص هم نیست که چطور می تواند باشد. محققانی که بر سبک روایی اخبار و تأثیرات گستردۀ فرهنگی بر آن متمرکز هستند، تأکید دارند که یا اخبار قالبهای کلیشه ای را بازتولید می کند ( انتمان و روژکی 2000، گیلنز 1999 ) یا تلاش روزنامه نگاری در کسب مخاطب آن را به استفاده از پیش پا افتاده ترین سطرهای ملودراماتیک یک نمایش کم محتوا وامی دارد یا چهره های سیاسی خاص، خیلی سریع چنان تیپ سازی میشوند که هرگز قادر نخواهند بود از آن فرار کنند. جرالد فورد به عنوان فردی دست و پا چلفتی و بیل کلینتون به عنوان فردی حقه باز مثالهایی از این دست است. این ویژگیهای خبر از اقتصاد سیاسی یا سازمان اجتماعی آن جدا نیست اما به نظر می رسد راحت تر بتوان آنها را در ارتباط با پیش فرضهای فرهنگی جامعه و ملزومات هنر داستان گویی درک کرد.
نتیجه
این دیدگاه ها به تنهایی پاسخگوی نیاز ما برای شناخت عملکرد روزنامه نگاری نیست. به مثالی مهم توجه کنید. طبق مطالعات متعدد در اقصی نقاط دنیا، نحوۀ گزارش رخدادها از شکل اولیۀ آن به اشکالی که غیررسمی تر، صمیمانه تر، انتقادی تر و به طور بدبینانه ای بی تفاوت تر هستند تغییر کرده است ( مک نیر 2000 ). مصاحبه های تلویزیونی رسمی و مؤدبانه با سیاستمداران جای خود را به مصاحبه های انتقادی تر و تهاجمی تر داده و سیاستمداران را وادار به پاسخگو بودن به افکار عمومی کرده است( اسکانل 1989: 146). پخش برنامه ها در ژاپن تحت تأثیر شیوۀ کومه هیروشی در اعلام اخبار به شکلی مشابه تغییر کرده است. به نظر می رسد که بدبینی و موضع انتقادی وی نسبت به جامعه و دولت مورد پسند نسل جوانتر و اجتماع ستیز شهری است ( کراوس 1998:686 ). مطبوعات سوئد هم انتقادی تر شده اند ( ژرف پییر 2000). معروفترین روزنامۀ نروژ وردنس گانگ برای پوشش اخبار سیاسی، چارچوب احساسی روزنامه های قطع کوچک را برگزیده است. سیاستمداران در حکم فروشنده و رأی دهندگان هم مشتری قلمداد می شوند ( آیده 1997:179 ). پدیدۀ جدید پرخاشگری های کنجکاوانه در روزنامه نگاری آمریکای لاتین هم ازهمین مقوله است. در برزیل، آرژانتین و پرو افشا شدن جنجالها دربارۀ دولت نه در روزنامه نگاری حزبی قدیمی بلکه در روزنامه نگاری جدید و سرگرمی محورتر اتفاق افتاد که از روایتهای پیش پا افتاده و سریالهای تلویزیونی استفاده می کند که در آن سبک ارائۀ درس اخلاقی با تکیه بر شخصیت به کار گرفته شده است. رسواییها و مفاسد، موضوعی برای سرگرمی و تفریح شده و با بدبینی های سیاسی پیوند خورده است ( ویزبورد 1997:201 ).
در ضمن در مطبوعات کوچکتر و میزگردهای رادیویی و امثال آنها، گمانه زنی های بی پایه و اساس و گاهی اوقات حتی تعصبات بی شرمانه ( خصوصاً در تفاسیر دست راستی ) خیلی رایج و معقول جلوه داده می شود ( با این توجیه که دمکراتیک تر و به سلیقۀ همگانی نزدیک تر است ) در حالی که فاقد فرهنگ تکریم و حسن شهرتهای پوچ است. این مورد خصوصاً از آن جهت اهمیت دارد که سبک روزنامه نگاری جنجالی اعتبار قابل ملاحظه ای کسب کرده و در میان روزنامه نگاران بزرگ برای خود جا باز کرده است ( مازولینی و دیگران 2003 ، اسپارکز و تالوک 2000، تامپسون 2000 ). این دگرگونیها را میتوان هم مایۀ نگرانی و هم نویدبخش دانست یا حتی هر دو نوأمان. بستگی دارد به اجماع عقاید دربارۀ نقش رسانه ها و مطبوعات در نظام مردمسالار.
صرف نظر از قضاوتهای فرمایشی، چنین تغییراتی را چگونه می توان توضیح داد؟ آیا به اصلاحاتی که در ساختارهای اقتصادی-سیاسی صورت پذیرفته مربوطند؟ مانند اصلاحات در الگوهای مالکیت، ورود فناوریهای جدید، تغییرات نظامهای سیاسی، چارچوبهای قانونی. آیا این اصلاحات به دلیل تغییر در فرایند و فرهنگ کار تولید خبر رخ داده است؟ (روابط میان خبرنگار و منابع خبری، ترکیب انسانی تحریریه، ظهور و تثبیت منابع اطلاعاتی جایگزین، تأیید روحیۀ رقابت در میان روزنامه نگاران ). آیا روندهای فرهنگی کلان ( دوران بعد از جنگ ویتنام، دوران بعد ار واترگیت، دورۀ بعد از دهه شصت، ... ) بر نحوۀ انعکاس اخبار تأثیر گذاشت؟
تمام این تغییرات اثرگذار است. ترکیبی از دستاوردهای نهادهای کلان و خرد همراه با تغییرات فرهنگی گسترده منجر به تولید گونه ای از خبر شده است که نه جایگزین منابع اقتصادی سیاسی است و نه مایۀ تداوم سنتهای فرهنگی. تقریباً همانگونه که برخی روایتهای خبری، تنها نیروهای حاکم بر جامعه را از هر طبقه و جنسیت و نژاد و فرهنگ و جغرافیای سیاسی که باشد، نشان می دهند و در زیر سوال بردن آنها ناکامند، سایر روایتها، تنشها و منازعات اجتماعی را بیان می کنند.
روزنامه نگاری در جوامع آزاد، عامل استیلا یا ابزار مخالفت نیست. حتی تریبونی آزاد به شمار نمی آید که فرصت برابر برای ارائۀ تمام نظرات یا دیدگاه های منسجم یا فراگیر را فراهم کند. جهان گستردۀ اخبار نه حاصل یک مجموعه رخدادهای هم زمان است و نه محصولی همیشه ثابت و استاندارد. حاصل فرایندی نامرتب است که از منطق دور مانده و نمی توان آن را به عنوان واکنشی صحیح به نیازی اساسی پنداشت.
رویکردی تحلیلی که رویکردهای مبتنی بر نهادهای کلان و خرد را با جهت گیری های فرهنگی تلفیق کند، از اتخاذ نگرشی تاریخی و قیاسی بهرۀ فراوان می برد. در نظر گرفتن رسانه ها به عنوان نهادهایی سیاسی، پیشینۀ تاریخی ندارد زیرا که امکان بروز تغییر در ماهیت خبر را نادیده می گیرد و به ندرت هم قیاسی بوده است. بررسیهای قیاسی دست و پا گیرند و به لحاظ فکری نیزمشکل ساز. چطور می توان اخبار را در کشورهای مختلف با هم قیاس کرد در حالیکه گسترۀ مطبوعات در یک کشور در سطحی ملی و در کشوری دیگر محلی و منطقه ای است؟ چطور می توان بین رسانه های خبری کشوری که حیات فکری آن تنها بر چند رسانۀ عمده در پایتخت تمرکز یافته و کشور دیگری که دارای رسانه های عمده و متعدد و گسترده است، مقایسه به عمل آورد؟ بررسی رسانه ها اساساً با مقولات سیاسی ملی در ارتباط است. آنها ورای بحثهای دانشگاهی پیرامون وقایع سیاسی روزمره هستند. لذا انگیزۀ بررسیها عموماً بدون توجه به دغدغه های قیاسی به ذهن خطور می کند. اگر این مورد، پیوند سیاسی بی واسطۀ بررسیهای رسانه ای را تقویت کند، موجب تضعیف درازمدت ارزش علوم اجتماعی می شود. برای شناخت دقیق نحوۀ کارکرد روزنامه نگاری به دیدگاهی فراملی وتاریخی جهت درک رابطۀ بین عوامل مختلفی که در تولید خبر دخیلاند، نیاز است.
بررسیهای قیاسی ممکن است اشکال مختلفی داشته باشد. مطالب بسیاری را می شود از مقایسۀ کشورهایی که میراث فرهنگی وسیاسی مشترک ( ویزبورد 2000 ) یا مجموعه نهادهای آزاد مشابه و مشترک ( هالین و مانچینی 2004 ) یا رخدادهای خبری و روال مطبوعاتی مشابه دارند به دست آورد. پیشرفتهای مطالعات قیاسی در سالهای اخیر، باوجود نبود یک چارچوب مشترک برای تحلیلهای قیاسی رسانه ها از نگاه جامعه شناسی سیاسی، امیدبخش است. به ندرت واژگانی مشترک یا مجموعه ای از نمایه های ذهنی مشترک یا حتی زمینۀ مشترک برای نشستهای حرفه ای با حضور مطبوعات و انجمنهای گوناگون در رشته های علوم سیاسی، جامعه شناسی، روزنامه نگاری و ارتباطات وجود دارد. در حال حاضر این حوزه با میزان بالایی از گسیختگی فکری و در عین حال حجم انبوهی از مطالعات جاه طلبانه و نوظهور شناخته می شود.