درسنامه روزنامهنگاری پژوهشی- 13
در سیزدهمین درسنامه موضوع سبک روایت و داستانپردازی را تکمیل میکنیم...
اشاره: در دوازده شمارۀ پیشین درسنامۀ روزنامهنگاری پژوهشی این مراحل را آموختیم:
چیستی روزنامه نگاری پژوهشی (درسنامه اول)، نحوۀ انتخاب سوژه در آن (درسنامه دوم)، اهمیت و کاربرد فرضیهها (درسنامه سوم) ، بررسی یک مورد گزارش فرضیهمحور (درسنامه چهارم)، معرفی منابع باز (درسنامه پنجم) ، بهرهگیری از منابع باز (درسنامه ششم)، کار با منابع انسانی (درسنامه هفتم)، شگردهای مصاحبه (درسنامه هشتم) ، عُرفهای ارجاعدهی به منابع انسانی (درسنامه نهم)، جمعآوری و ساماندهی مدارک (درسنامه دهم) ، استفاده از پروندۀ مادر (درسنامه یازدهم)، انتخاب سبک روایت (درسنامه دوازدهم) و اینک در سیزدهمین درسنامه موضوع سبک روایت و داستانپردازی را تکمیل میکنیم.
***
1- ساختن و شکستنِ گاهشماری
به قول ارسطو در کتاب بوطیقا [فن شعر]، روایتها آغاز و میانه و انجام دارند. این نکتۀ خیلی مهمی است اما برای روایتِ روزنامهنگارانۀ خوب، چیزهای بیشتری باید بدانیم.
نخست اینکه، معمولاً ما حتی موقعی که دست به قلم شدهایم که گزارشمان را بنویسیم، نمیدانیم سرانجام داستان چه خواهد شد [چون پروندۀ موضوعِ گزارش هنوز باز است و رویدادها ادامه دارند]. مثلاً یک قاتل را کشف کردهایم، ولی ما تصمیم نمیگیریم وی در آینده چه حکمی باید بگیرد. به علاوه، ما برای افکار عمومی کار میکنیم که میخواهد بداند (و از ما انتظار دارد بگوییم) الان چه خبر است. یعنی مردم بیش از سابقۀ یک ماجرا به آخرین تحولات و اوضاعِ جاریِ آن علاقمندند.
پس در یک روایت پژوهشی ما معمولاً از جایی که هستیم (زمان حال) شروع میکنیم، بعد به عقب میرویم تا بگوییم چطور به جایی که هستیم رسیدیم (سابقۀ خبر)، بعد گذشته خبر را دوباره به امروز وصل میکنیم (تا خواننده ماجرا را کاملاً درک کند) و در نهایت توضیح میدهیم که در آینده احتمالاً کار به کجاها خواهد رسید.
این ساختار (حال، گذشته، آینده) به سه سوال کلیدیِ مخاطبان از گزارشگرها پاسخ میدهد.
با همۀ اینها، و ضمن این واقعیت که چنین ساختاری، رایجترین ساختارِ روایت در روزنامهنگاری تفصیلی[1] است و اکثراً تأثیرگذارترین ساختار است، شما مجبور نیستید همیشه از این ساختار استفاده کنید.
در واقع، روش گاهشماری آنقدر استخواندار است که اگر خوب پیاده شود، بعداً هر وقت خواستید به راحتی میتوانید پیکربندیاش را تغییر دهید. مثلاً من گزارشی دربارۀ یک قتل نوشتم که از آینده شروع میشد: والدینِ مقتول برای جرمی که مرتکب نشده بودند به دادگاه فراخوانده میشدند. بعد گزارش ما به سراغ گذشته میرفت و نشان میداد که پلیس چطور دامن رسانهها را با اظهاراتی در حد حدسیات، پُر کرده بود. گزارش در آخر به زمان حال میرسید و انتقادهای افکار عمومی از این دادگاه را بازتاب میداد. برعکسِ این روال، شما میتوانید گزارش را از گذشته شروع کنید، جایی که ماجرا شروع شده است، سپس مستقیم سر وقت این سوال بروید: «سرانجام چه میشود؟» ولی اکثراً هستۀ گزارش شما جواب به این سوال است که: «چطور این ماجرا شکل گرفت؟»
وقتی به خطوط کلی گزارشتان نظمِ گاهشماری میدهید دو نکته را فراموش نکنید:
2- کاربرد پروندۀ مادر
پروندۀ مادر خاطرتان هست؟ فایلی که همۀ اسناد، شرح حالها، ایدهها و یادداشتهاتان را جمع میکردید؟ اگر چنین پروندهای را ساختهاید الان میتوانید خوشحال باشید. مخصوصاً اگر در تنظیمِ «طرح کلی» گزارش قبل از نوشتنِ اصلِ گزارش، کمی تنبل هستید؛ ما هم همین مشکل را داریم!
1- طرحریزی کلی با کمک پروندۀ مادر
تا اینجا کار بزرگی کردهاید. شما طرح کلی و اولیه گزارش را تهیه کردهاید. حالا در این فایل میتوانید یککله بنویسید و بروید جلو. به این صورت که از ابتدای فایل بند به بند طرح کلی را بازنویسی کنید و توسعه دهید تا گزارش نهایی از دل آنها بیرون بیاید. ارجاعاتِ اسناد را هم به پاورقیها منتقل کنید. با حفظ ارجاعها، چک کردنِ بعدیِ مطالب و سندیتشان سادهتر خواهد بود.
2- ساختار صحنه به صحنه با کمک پروندۀ مادر
اگر ساختار پیکارسک را ترجیح میدهید، رویکرد مناسب این است که اول عناوینِ تمام صحنههایی که میخواهید وارد گزارش شود، با رعایت دو نکتۀ زیر، بنویسید.
بعد، مطالبِ مرتبط با هر صحنه را از پروندۀ مادر جدا کنید و زیر عنوان مربوطه قرار دهید. در مورد هر صحنه باید بدانید آن مکان چه کیفیاتی داشت، چه کسانی حضور داشتند، چه کردند، چه گفتند (گفتگوها) و برداشت شما چه بود. صحنه را با کمک این عناصر میتوانید بازآفرینی کنید.
در قطعۀ پیش رو از یک تحقیق جنایی، دو شاهدِ بر جرم، به شخصِ مافوق خود گزارش میدهند. توجه کنید آنها چطور از جزییات استفاده کردهاند تا با تصدیق یک مدرک، تهمتهاشان را مشروع کنند.
«آنها وارد اتاق رییسشان - آقای هوبرت لاندیس - شدند و کاتالوگ کریستی را تقدیماش کردند. به گفتۀ آنها این شرکت در حال معاملۀ یک تابلوی مسروقه از آثار موریلو[3] بود. لاندیس پرسید: «مطمئناید نقاشی اخیراً در فرانسه بوده؟» لاکولته پوشهاش را باز کرد و یک برگه بیرون آورد که با ماشین تحریر قدیمی رویاش تایپ شده بود. یک گزارش دربارۀ موریلو بود که در آزمایشگاه موزۀ لوور تهیه شده بود و پای آن امضای موزهدارِ ارشد آزمایشگاه - مَگدالین اَورز - و تاریخِ 17 آوریل 1975 ثبت شده بود.»
اگر شما مصالح کافی و جزیی برای درست کردن یک صحنه ندارید یا توالی صحنهها طبیعی از کار در نمیآید، شما هنوز مهیای نگارش نیستید. در صورت اول باید بیشتر تحقیق کنید و در حالت دوم باید به درک بهتری از ماجرا برسید.
3- داستان مهمتر از واقعیت[4] است.
اشتباه سنتی محققان در ترکیببندیِ گزارش این است که ما را با اطلاعاتِ انبوه بمباران میکنند. این اِشکال یا از آنجا میآید که گزارشگر نتواسته است حجم مصالحی را که گردآورده مدیریت کند یا از آنجا که وی خواسته مخاطب را با نمایشِ جُزء جزءِ کشفیاتاش تحت تأثیر قرار دهد. دو فنِ مهم برای حل این معضل هست.
و همه را «اطلاعات» قلمداد نکنید. ما فکر میکنیم اطلاعات سخت گیر میآید اما همیشه دستمان با «جزییات» پُر است. جزییات به این کار میآیند که رنگ و لعاب یا معناهای خاصی به گزارش اضافه کنند، اما در این کار نباید زیادهروی کرد. پس فقط جزییات قابل توجه را یا آنهایی را که بصیرت مهمی میدهند، ارایه کنید. مثلاً تزییناتِ اتاقِ کار یک شخص و اشیایی که وی دور خودش جمع کرده اجمالاً به مخاطب میگوید چه چیزهایی برای این شخص مهم است. همکارِ ما نیلز هنسن[5] به این جزییات میگوید «طَلاپاره[6]»؛ تکههای برّاقِ این فلز قیمتی که در رودبارِ داستان میدرخشند.
یعنی هر منبعِ جدید، هر جای جدید، هر زمانِ جدید باید برجسته شود؛ دیده شود. این عناصر محملهایی میشوند برای بیان بودهها.
فراموش نکنید:
واقعیتها داستان تعریف نمیکنند؛ داستانْ واقعیتها را معرفی میکند.
اگر داستان زیر انبوۀ واقعیتها غرق شود، گزارشگر خرابکاری کرده است. واقعیتی را که معنای داستان شما را روشنتر نمیکند؛ هر چه هم جالب توجه باشد؛ وارد روایت نکنید.
[1] Long-form journalism
[2] این ساختار را در درسنامۀ 12 معرفی کردیم.
[3] Bartolomé Esteban Murillo نقاش اسپانیایی سبک باروک (1617-1682)
[4] facts
[5] نویسندۀ شمارههای دیگری از این درسنامه
[6] nugget