- علیاکبر قاضیزاده
- 1387-11-21 04:36:00
- کد مطلب : 2727
گزارشگری در جامعۀ رسانههای ما - تمام انواع رسانهها - نیاز به بازنگری اساسی دارد. این جامعه هنوز کارکردها و قلمروهای این مهارت اثرگذار را نه خوب میشناسد و نه درست میتواند به کار گیرد.
گزارش روایتی است از موضوعهای جالب برای مخاطب که بر مبنای کشفها، دیدهها، شنیدهها و تجربههای مستقیم گزارشگر، با نگارشی پر کشش نوشته میشود.
گزارشگری در جامعۀ رسانههای ما - تمام انواع رسانهها - نیاز به بازنگری اساسی دارد. این جامعه هنوز کارکردها و قلمروهای این مهارت اثرگذار را نه خوب میشناسد و نه درست میتواند به کار گیرد. این حرف البته نباید به این مفهوم نگریسته شود که دیگر عرصههای حرفهای، چنین مشکلی ندارند. گزارش را نهایت مهارت در گفتمان میان رسانه ومخاطب میدانند که به کمک آن میتوان آسانتر، روانتر، اثربخشتر و پایدارتر فرا گرد دوسوی ارتباط را به هم آشتی داد.
کتاب ' گزارشنویسی درست'[ 1] نوشتۀ آبراهام آمیدور را تازگی و به دلیلی، میبینم. کتاب دو بخش و شانزده فصل دارد. در بخش اول انواع و در بخش دوم عناصر و اجزای گزارش به بحث گذاشته شده است. در پیشگفتار، آمیدور تعبیر تازهای از گزارش میکند: نکتههایی که به دانستن آنها نیازی حس نمیکنیم، اما علاقه داریم بدانیم. برداشت جالبی است. شاید تفاوت خبر با گزارش در همین نکته باشد؛ گزارش نیاز فوری مخاطب نیست- برعکس خبر- اما مخاطب آن را میخواند (میشنود یا میبیند) چون دوست دارد سر در آورد.
از تعبیر آمیدور تلقی دیگری هم میتوان کرد: چون مخاطب به گزارش نیاز فوری ندارد، گزارش باید جاذبههایی فراتر از خبر داشته باشد. یعنی مخاطب باید درمتن گزارش به طور معمول طولانیتر از خبر جاذبههایی بیابد که در خبر نمییابد. چه جاذبههایی؟
گزارش روایتی است از موضوعهای جالب برای مخاطب که بر مبنای کشفها، دیدهها، شنیدهها و تجربههای مستقیم گزارشگر، با نگارشی پر کشش نوشته میشود.[ 2] اگر این تعریف را مبنا بگیریم، در مفهومی ساده شده، گزارش نخست به کشف گستردۀ در عرصۀ موضوع گزارش و آنگاه به شکل دادن آن کشفها در قالبی دارای جاذبه نیاز دارد. این دو کوشش (کشف و شکلدهی) هم نیاز به مهارت و هم نیاز به کار و ابتکار دارد.
در جامعۀ رسانههای ما، از آنجا که عرصۀ اول با انبوههای از موانع و محدودیتها (سعی میکنم توضیح دهم) مواجه است، گزارشگر تلاش غمانگیزی میکند تا متن گزارش را به مدد قلمریزیها، زیبانگاریها و آرایههای کلامی، قابل خواندن کند. تا یکی دو نسل پیش، چون روزنامهنگار مجبور بود کتاب بخواند، سفر کند، فیلم و نمایش ببیند، و... تجربه کند، حاصل این کوشش متنی خواندنی، اما بیرمق و اغلب خالی از کشف زمینهای میشد. همین جا تا نوشتهام بحرانیتر نشده بنویسم که این نظر، نگاه کلی است. اگرنه در کارنامۀ نسلهای روزنامهنگاران پیش و روزنامهنگاران امروزی، نمونههای خوب از گزارش را میتوان یافت.
بحران گزارشگری از آنجا آغاز میشود که گزارشگر بکوشد با زمینههای خالی از کشف، بدون جمعآوردن نکتهها و اطلاعات لازم، بدون درک و لمس کافی از موضوع گزارش، به مدد هنرهای نگارشی، متنی خواندنی تدارک کند. اما زیبا نوشتن، کرشمههای ادبی، آرایش کلام و در مجموع مخاطب را در برابر نگارشی پرکشش گذاشتن، کار بزرگی است که از هر قلم غنیناشده بر نمیآید.
آمیدور در بحث گزارش تحلیلی[ 3]، نمونههای را آورده که بسیار آموزنده است. گزارش، ناکارآمدی مقررات بیمۀ درمانی در آمریکا را با دنبال کردن سرگذشت یک بیمار بسیار پرهزینه و مبتلا به «ایدز» بررسی میکند. اماچگونه؟
متن گزارش را که میخوانیم، پیداست گزارشگر:
- دستِکم به چهار ایالت آمریکا سفر کرده است،
- پروندۀ درمانی « ادون هوتن» ( با حجم یک کتاب چند جلدی) را بررسی کرده است،
- دستکم با بیست نفر(منابع گزارش) گفت وگو کرده است؛ شامل مصاحبه با مدیران چند بیمارستان، پزشکان متخصص، پرستاران، مددکاران، مدیران آسایشگاه، کارشناسان بیمه، کارشناسان اخلاق پزشکی، حقوقدانان، قانونگذاران، سیاستمداران و...،
- اطلاعات کافی از بیماری ایدز، بیماری قند، رواندرمانی بیماریهای خطرناک و انواع عفونتها جمع آورده است.
جان دورشنر، گزارش را در ضمیمۀ روز یکشنبۀ روزنامۀ میامی هرالد [ 4] و در سال 1990 به چاپ داد که در حدود ده صفحۀ بزرگ کتاب را در برمیگیرد. خط برجستۀ این گزارش، تلاشهای خستگی ناپذیر مریلین، همسر اد ون هوتن [ 5] و مقاومت او در برابر قوانین جاری بیمه است. اگر این کوششها به ثمر نمیرسید، خانواده باید نزدیک به نیم میلیون دلار هزینۀ درمان اد را بپردازد. اد، اما دچار بیماری ایدز و مُردنی است؛ این را همه میدانند. اکنون بحث اینگونه مطرح میشود: مالیات هندگان چرا باید چنین هزینۀ هنگفتی را صرف بیماری کنند که امیدی به نجات او نیست؟ نیز این پرسش: کوشش برای زنده نگاهداشتن اد، به هر قیمت عادلانهتر است یا رهاندن او، جامعه و خانوادۀ او از پرداخت هزینۀ بیشتر؟ پاسخ به هر دو پرسش، نه ساده است و نه در دسترس.
مهم اینکه دورشنر، در گزارش 'زنده بودن'، چنانکه آمیدور نویسندۀ کتاب توضیح میدهد، هرگز نکوشیده است که به یاری واژهپردازی موضوع گزارش را خواندنیتر کند. حق با شماست! موضوع آنقدر پر کشش و غنی هست که بدون چنین کوششی هم خواندنی باشد.
آمیدور این نمونه را در گروه گزارشهای تحلیلی [ 6] به بحث گذاشته است. با همه گستردگی و با همه تلاشی که گزارشگر کرده، نویسنده این گزارش را در ردۀ گزارش پیگیرانه [ 7] قرار نداده است. زیرا سوژۀ آن، از اهمیت درجه اول ملی یا فراملی دور است و به علاوه حساسیت کافی برای جای گرفتن در این طبقه از گزارشها را ندارد.
ویژگی گزارش تحلیلی کاوش حرفهای و ژرف در یک نمونه (یک فرآیند، یک رویداد یا یک شخص) جالب است. در این مهارت گزارشگر تنها به طرح موضوع و چیستیها و چراییها قناعت نمیکند. بلکه زمینهها، پیشینه، عناصر کناری، عوامل اثرگزار (در حاشیه و متن) و هرآنچه را که احساس کند ممکن است برای مخاطب گیرا باشد، دنبال میکند.
حالا بگذارید موضوع را از زاویهای دیگر بنگریم. فرض کنیم اد ون هوتن یک بیمار ایرانی باشد. اگر این فرض را در عالم حرفهای پذیرفته بدانیم، پرسش این است: گزارشگران ما میتوانند از چنین سوژۀ جالبی یک گزارش تحلیلی خواندنی تدارک کنند؟ یا بگذارید بپرسیم، سوژههایی چون اد ون هوتن یا پدیدهها و فرآیندهایی شبیه به این، در جامعۀ ما یافت نمیشود تا بتوان از آن گزارشی در این استاندارد تهیه کرد؟
به یقین (تعارف را کنار بگذاریم) باید پاسخ پرسش اول را منفی و جواب دوم را، مثبت داد. این پاسخها به یقین کسی را غافلگیر نمیکند. مگر آنکه توضیح داده شود، چرا؟ اگر بپذیریم عوامل چهارگانۀ دخیل در کارِ آگاهیرسانی: رسانه، پیامگزار، فضای پیرامون و مخاطب است، میتوان از روی این عوامل، پاسخ را کاوید.
اول: رسانهها زمینۀ کارآگاهی رسانی را فراهم میآورند. تصور روزنامهنگار، بیرون سپهر رسانهها بیمعناست. مشکل اینجاست که در جامعۀ رسانهای ما، رسانهها یا از بُن و اساس دولتی هستند یا به سبب اراده و تشخیص حوزههایی از محافل و مجامع سیاسی (بسته به مقبولیت آن محافل و مجامع در بُرشی از زمان) امکان انتشار مییابند. چنین رویکری همیشه با قدرت یافتن یا خلع سلیقههای سیاسی در معرض دگرگونی قرار میگیرد. ارزشها ضد ارزش میشود و به تبع آن رسانه. کار حرفهای در محیط سیال و غیر ثابت، قابل تعمیق یافتن نیست.
دوم: یقین دارم (وهمه یقین دارند) که روزنامهنگاران ایرانی لیاقت و توان حرفهای قابل قبولی دارند. نیاز به استدلال دارد؟ فقط دو دلیل را به دست میدهم: هرگاه زمینه و امکان روزنامهنگاری فعال و حرفهای در جامعۀ ما فراهم بوده، روزنامهنگاران ما بیش از ظرفیت پیشبینی شده حتی کار کردهاند. [ 8] گرچه عوامل دیگری هم در مورد کار حرفهای روزنامهنگاران ما نقش دارند. مثل آموزش روزنامهنگاری، امنیت حرفهای و روانی روزنامهنگاران، نگاه سنتی جامعه به این حرفه و...
سوم: دستگاه اجرایی بیشتر از رسانهها انتظار تبلیغ دارد تا اطلاع رسانی. به علاوه آن محیط سیّال که ذکر آن رفت، حد و حدود این انتظار را مخدوش میکند. چنین انتظاری تنها با بزرگ داشت تمام اجراییات و چشمپوشی از تمام نارساییها بر آورده میشود؛ آنهم به شیوۀ مستقیم و سنتی آن. در نتیجه این انتظار شکلی بیحد و مرز به خود میگیرد و حالتی از بدبینی غیرقابل درمان به خود میگیرد.
صرفنظر از آثار مهیبی که از حکمرانی این فضای بدبینی گریبان جامعه را میگیرد (از جمله فضای بی اعتمادی، فراهمآوری محیط امن برای انواع سودجوییهای نامشروع و باز گذاردن فضا برای رسانههای برون مرزی و...)، بسته شدن و بسته ماندن تمامی فضاهای تعامل میان رسانه و بدنۀ اجراییات، روزنامهنگاران و در پی آنان مخاطبان را از دست یابی به منابع حیاتی تدارک خبر و گزارش محروم کرده است. همین نمونه را از این زاویه بازخوانی کنید. گردآوری چنین اطلاعاتی و دستیابی به چنان نکتههایی برای گزارشگر ایرانی چیزی در حد محال است. این فضای بسته، در روزگاری که در برابر جریان روان آگاهییابی هیچ مانع کارآیی نمیتوان بست، از تضادهای مهم زمانۀ ماست.
چهارم: یک برآورد سر دستی، تعداد مخاطبان روزنامهها را در کشور ما دست کم حدود 25میلیون نفر نشان میدهد؛ جمعیتی که شرایط چهارگانۀ دسترسی، توان تهیه، داشتن سواد و داشتن انگیزه را دارند. روزنامهها، پس از حدود صد و هفتاد سال پیشینه، از جذب بیش از نود درصد این مخاطبان بالقوه عاجزند. چرایی این پدیده هم نیاز به بحثی گسترده دارد. اجرای برخی سیاستهای محافظهکارانه نسلهای اخیر ما را شفاهی بار آورده است. خواندن، که در دو سه نسل پیشین نوعی تفاخر اجتماعی حساب میآمد، حالا نمیآید. میپذیرم. لابد استدلال میشود که رسانهها و امکانات نوآمد، فرآیندی جهانی است. اما چنین رویکردی فقط در جامعۀ ما اثر نوشتهگریزی دارد؟
باید دلایل دیگری هم باشد که به نظر من مهمتر از همه این است: مخاطب کمتر جلوهای، طعمی، رنگی، اثری یا نشانی از حیات پیرامون خود، در روزنامه میبیند. آن عوامل سهگانۀ پیشگفته آبگینهای کدر و پررنگ میان رسانه و مخاطب میگذارد. آن تلاش طاقتسوزی که چنین گفتمانی را جذاب و همیشگی میکند، در اساس میان رسانه و مخاطب شکل نمیگیرد. روزنامهنگاری در آخر به پیشهای مکانیکی، بیجاذبه و وابسته به روزمرّگی و انتظار تبدیل میشود که هر چهار عامل (روزنامهنگار، رسانه، جامعه و مخاطب) را میفرساید.
درازنویسی من را ببخشید. حاصل اینکه گزارش تحلیلی و هر شکل از کوششهای رسانههای تنها با آموختن رویهها و هنجارها تدارک نمیشود؛ به میدانی برای اجرا هم نیاز دارد.
1- Aamidor Abraham, Real Feature Writing, Lawrence Erlbaum Associate, New Jersey, 2006.
2 - لطفاً به کتاب 'گزارش نگاری' نوشتۀ علیاکبر قاضیزاده، اننشارات دفتر مطالعات و توسعۀ رسانهها صفحه 40 به بعد نگاه کنید. در این منبع تعریفهای دیگر گزارش، از نگاه صاحبنظران روزنامهنگاری هم آمده است.
3 - گزارشی که گزارشگر به عمق یک موضوع میرود. از گزارش پیگیرانه عمق و گستردگی کمتری دارد.3]-The Focus Story]
4 -Jhon Dorschner, Miami Herald
5 - Marilyn and Ed Van Houten
6- گزارشی که گزارشگر در عمق سوژه کند و کاو میکند. 'گزارش تحلیلی' به نظر من معادل مناسبی باید باشد.Focus Story- [6]
7- با احترام به گروهی از استادان، من این مهارت را در گزارشگری، پیگیرانه مینامم.Investigative story(report) -[7]
8- چهار دوره چنین امکانی فراهم آمده است: دوران مشروطه( 1285 شمسی)، دوران پس از فرار رضاشاه( 1320 و دورۀ ملی کردن صنعت نفت)، دورۀ پس از انقلاب(1357) و دوران معروف به اصلاحات( 1376). روشن است که در تمام این دوران چهارگانه، کاستیهایی هم میتوان یافت. نیز تردید نیست که تمام مطبوعات در این دورهها یکدست، موفق نبودهاند.