• گفت و گو با مهدی محسنیان راد
  • 1387-12-27 14:24:00
  • کد مطلب : 2771
عراق امروز دریک نگاه ارتباطی

چندی پیش یک هیات فرهنگی و دانشگاهی ایران از عراق دیدار کرد. ارزیابی دستاوردهای این سفر از دیدگاه ارتباطات، موضوع گفت گوی مدرسه همشهری با دکتر مهدی محسنیان راد*، یکی از اعضای این هیات است که در ادامه می خوانید....

چندی پیش یک هیات فرهنگی و دانشگاهی ایران از عراق دیدار کرد. ارزیابی دستاوردهای این سفر از دیدگاه ارتباطات، موضوع گفت گوی مدرسه همشهری با دکتر مهدی محسنیان راد*، یکی از اعضای این هیات است که در ادامه می خوانید.

 

عراق امروز را از منظر ارتباطات چگونه دیدید ؟

عراق، کاملا شرایط اشغال را دارد. در بغداد، می دیدم که با این بالن های بسیار بزرگ دایم دارند همه جا را دیده بانی می کنند، امنیت نیست و به راحتی ممکن است اتفاقی برایتان بیافتد.

به دلیل ناامنی شدیدی که الان در عراق حاکم است، مخصوصا در مناطقی که زیارتگاههای شیعیان وجود دارد، همه جا  شدید کنترل می شود و شما از خیلی دورتر از حرم و هتل های اطراف حرم ، باید اتومبیل را ترک کنید و چمدانتان را به دست بگیرید و بکشانید تا به هتل برسید. مسافت زیادی است. ولی همیشه این مشرق زمینی ها راهی را ابداع می کنند دیگر. اینها هم یک گاری های چوبی درست کرده اند، چهار تا چرخ دارد و بار را حمل می کند. از شما 1000 تومان هم می گیرند. همین جا یک نکته ارتباطی به شما بگویم که برای من جالب بود در تمام عراق و شهرهایی که من رفتم، هیچ نیازی نبود که پول تبدیل کنم. پول ایران را استفاده می کردم. برایم جالب بود که می دیدم 5 هزار تومانی می دهم و بقیه اش را پول ایرانی می دهند. همه پول ایرانی مبادله می کردند، مثل یکی از ارزهای خارجی معتبر.

به این باربرها هزار تومان می دهید، بارتان را حمل می کنند. مسافر هم سوار این گاری ها می شود. به نوعی یک تاکسی هم محسوب می شود. یک چرخ دستی است که می بینید گاهی یک پیرزن و پیرمرد زائر هم روی آن نشسته اند و به سمت حرم می روند.

وقتی داشتیم کربلا را به سمت بغداد ترک می کردیم، باز مجبور شدیم از هتل، دو، سه تا چرخ بگیریم. چمدانهای ما را در این چرخ ها گذاشتند.  پسر نوجوان 13، 14 ساله ای، شبیه همین بچه هایی که در فیلم های مجید مجیدی دیده ایم، با یکی از این گاری ها چمدان های ما را برداشت. دیدم یک نگاهی به کل گاری های ما کرد و اشاره کرد که سهم او از بار کم است، رفت و کیف من را آورد، داخل گاری خودش گذاشت، در حالی که خوب، سهم و بار خودش سنگین تر می شد. من ترجیح می دادم کیف هایم کنار هم قرار بگیرند. رفتم و در کارش مداخله کردم و کیف هایم را آوردم گذاشتم سر جایش. یک نگاه اخم آلود هم به پسرک انداختم که مثلا دست نزن به این. راه افتادیم. از آن منطقه ایی که امنیت کنترل می شد گذشتیم و رسیدیم به ازدحام؛ جایی که می بایست اتومبیل می گرفتیم. یک اتومبیل آخرین سیستم که رد می شد مقداری از حریم راه این پسر را مسدود کرد. دیدم رفت محکم ایستاد جلوی ماشین. راننده هر چه بوق می زد، او کنار نمی رفت، راه را  بند آورده بود و داشت کار ما را هم به تاخیر می کشاند. با همان زبان عربی، به شدت و پا به پای طرف، درگیر شده بود. باز من رفتم چرخ را کشیدم عقب، راه را باز کردم که برویم به کارمان برسیم. آمدیم تا رسیدیم. یک ماشین می خواست پارک کند، داشت می افتاد در جوی که پسرک باز پرید و رفت به راننده فرمان داد، او را جلو و عقب برد که ماشینش را پارک کند. دیگر سوژه شده بود که من او را به شدت زیر نظر بگیرم.

آخر سر، آمد پیش من تا مزدش را بگیرد. هزار تومان مزدش بود. دست در جیب کردم و یک 2هزار تومانی به او انعام دادم. گفت: 'لا، لا'. پول اضافه را از من نگرفت. خیلی تعجب کردم. آن همراهمان که رفته بود تاکسی بگیرد قدری دیر آمد. وقتی آمد و پول داد، پسرک یقه اش را گرفت و گفت نه، من اینجا بیشتر ایستاده ام و معطل شده ام. چانه زد، جدل کرد و حقش را  گرفت. در حالی که انعام من را نگرفت. در ماشین که نشستم نگاهش می کردم. همین طور که می رفت، پول ها را تکان تکان می داد و نگاه می کرد.

من الان این آدم را نمادی از ملت عراق می بینم. نمادی از نسل جدید ملت عراق. ملتی که در سخت ترین شرایط دارد  زندگی می کند، اما به خفت تن نمی دهد، مقاومت می کند، می خواهد بجنگد. این مردم در چنین شرایطی دارند زندگی می کنند.

اما بطور کلی شرایط اصلا جالب نبود ، کافی بود یک انفجار کوچک برای یک اتومبیل آمریکایی اتفاق بیفتد و یک دفعه ببینید یک ساعت و نیم در ترافیک اتوبانهای عراق گرفتار شده اید، مشابه شبهای بمباران در ایران.

در مجموع، آن جریان سلسه مراتب نیاز های  مازلو را می دیدم که در عراق امروز حاکم است. وقتی نیازهای اساسی آن هرم تامین نشده باشد نیاز های بالاتر دیگر اعتبار و ارزش ندارد. به همین دلیل وقتی درباره آزادی مطبوعات از کسانی که می توانستم با آنها صحبت کنم، سوال می کردم، با یک حالتی نگاه می کردند و می گفتند خب، که چه؟ چه سودی دارد؟ چقدر مشکل فقر ما را حل می کند؟ به عبارت دیگر عراق امروز جامعه ای است کاملا در یک شرایط خاص.

من سه روز قبل از انتخابات شوراهای استانی، آنجا بودم. در عکس هایی که گرفتم، در و دیوار پر است از پوسترهای متنوع، کاملا هم مشخص است که انتخابات یک انتخابات ابتدایی است، سیستم ندارد. یک پوستر است با عکس یک آدم و اسمش، همین. که چه، آخر پشت این چه اندیشه ای وجود دارد؟

برای من اصلا جالب نبود که می دیدم تقریبا در همه حرم ها نماز جماعت به طور کامل برگزار نمی شود، چون مردم چند گروه هستند. یک دفعه شما می بینید که داخل یک حرم، مثلا چهار نماز جماعت دارد برگزار می شود با چهار امام جماعت وابسته به چهار تفکر شیعی. بنابر این می توان گفت فرقه گرایی و گروه گرایی  در حد بسیار سنگینی بر فضای ارتباطی عراق حاکم است  و این فرقه گرایی قطعا در انتخابات هم دخالت دارد، چنانکه در نماز جماعت شان هم دخالت کرده است.

پیش از این سفر چه تصوری از عراق داشتید؟

از قبل تجسمی نداشتم، اما تصوراتی داشتم. اولین بار در زمان شاه، سال  1973 که تازه لیسانس روزنامه نگاری ام را گرفته بودم، درسفری به ژنو رفتم. در مسیر بازگشت با اتومبیلم، در کنار رودخانه ای در ژنو نشسته بودم و داشتم غذا می خوردم، سه چهار نفر شرقی رد شدند، نگاه کردند و متوجه شدم دارند من را دست می اندازند. آن موقع روابط شاه و عراق خیلی بد بود. پا شدم رفتم دنبالشان، دیدم عراقی اند. بر اساس آن تبلیغاتی که شده بود داشتند من را دست می انداختند، نشستیم به صحبت با همان زبان انگلیسی و فرانسه، که 'به من و تو چه که رئیس هایمان دارند با هم دعوا می کنند؟ بیایید با هم درباره کشورهایمان صحبت کنیم.' این تصویر زشت را من از رابطه ایران و عراق در آن موقع دیدم.

بار دوم در وسط جنگ بودکه از طرف سازمان ملل برای مسابقه اختراعات سازمان پژوهش های علمی صنعتی ایران به مدت یک ماه به بلغارستان رفتم. ما وضعمان خوب نبود، دلار نداشتیم. در نتیجه من تنها رفتم، همه کشورها با هیات آمده بودند. دولت بلغارستان به من سه دستیار داد که کمکم کنند. نزدیک محلی که من اقامت داشتم عراقی ها غرفه

داشتند. من در مهمانی شوروی برای سرپرستی دپارتمان های مختلف شرکت کردم ،کراوات نداشتم، لباس آن چنانی نپوشیده بودم و باز عراقی ها من را دست انداختند. باز فردا شبش در مهمانی یونان با این ها صحبت کردم.

متاسفانه ما ملت های مسلمان، نه الان، که در طول تاریخ، بازیچه دست نبردهای مسلکی شده ایم. تصوری از شیعه الان در جوامع اهل سنت هست که اصلا درست نیست. نظر من این است آن شخصی که عملیات انتحاری می کند ، بازیچه همان پروپاگاندا شده، چنین سوء استفاده هایی دارد می شود. اما برای من جالب است وقتی من مهمان یک تسبیح فروش می شوم در شهر نجف، در خانه اش از ما پذیرایی می کند، به ما ناهار می دهد. زبان یکدیگر را هم درست متوجه نمی شویم و با کمک مترجم با هم صحبت می کنیم. اما همدیگر را درک می کنیم. ما ریشه های مشترک خیلی زیادی داریم نه فقط با عراق، با همه، دو ماه قبل از عراق برای سخنرانی در مسقط بودم. آنجا هم همین احساس را داشتم.

جمع بندی شما از این سفر چیست؟

فرصت یادگیری خیلی خوبی برای من بود. در قرآن می خوانیم که خداوند مسئولیت خطای جامعه را می اندازد بر گردن حکمرانان جامعه. ببینید یک حکمران بد می تواند کشور را به چه روزی بیندازد. آن شبهایی که تهران بمباران می شد، و ما آن وضع را داشتیم، بغداد مثل یک شهر اروپایی زندگی اش رامی کرد، بخاطر اینکه امام گفته بود شهر های عراق را نزنید. غرب هم به اینها پول می داد و رفاه را در عالی ترین وضع داشتند. اما اکنون چنین وضعی دارند؟

 وقتی از فرودگاه به خانه  آمدم، احساس امنیت و آسایش می کردم و می دیدم چقدر شهرمان فرق می کند، با این که داریم از ترافیک و آلودگی له می شویم.

 یک حکمران بد یک ملت را به نابودی می کشاند. یادمان نرود بین النهرین مرکز تمدن جهان است. من در هواپیما دو نهری را که عمری است می شنویم 'مرکز تمدن جهانی است' دیدم. حالا چه از آن تمدن باقی مانده است؟ جمع بندی نهایی من این بود که اگر سیستم را بد اداره کنید، منتهی به چنین وضعی می شود.

 

* دکتر مهدی محسنیان راد، استاد دانشگاه امام صادق و نویسنده کتاب هایی چون ' ارتباط شناسی'، ' ایران در چهار کهکشان ارتباطی' و ... است.