- علی اکبر قاضی زاده
- 1388-07-15 12:03:00
- کد مطلب : 2906
ترجمۀ کتاب گزارشگران بزرگ را تازه تمام کردهام. دیوید رندال نویسندۀ کتاب زندگی و آثار سیزده گزارشگر را که برابر سنجههای او شایستۀ صفت بهترینها هستند، در این کتاب آورده است. داوری در بارۀ ارزشمندی یا بیارزشی کتاب را به خوانندگان و صاحبنظران وامیگذارم. دریغم میآید اما ننویسم خواندن این کتاب تا چه اندازه از یک دیدگاه من را آزرده کرد: پیری زودرس روزنامهنگاران هموطن...
ترجمۀ کتاب گزارشگران بزرگ را تازه تمام کردهام. دیوید رندال نویسندۀ کتاب زندگی و آثار سیزده گزارشگر را که برابر سنجههای او شایستۀ صفت بهترینها هستند، در این کتاب آورده است. داوری در بارۀ ارزشمندی یا بیارزشی کتاب را به خوانندگان و صاحبنظران وامیگذارم. دریغم میآید اما ننویسم خواندن این کتاب تا چه اندازه از یک دیدگاه من را آزرده کرد: پیری زودرس روزنامهنگاران هموطن.
بچههای اهل روزنامۀ ما خیلی زود- اغراق یا غیر اغراق- برای خود سابقههای دست و پا میکنند و احساس 'کسوت' میکنند. یعنی فاصلۀ میان غوره بودن تا در عالم مویزی، کسی شدن را به سرعت میپیمایند. مستقیم و غیر مستقیم میخواهند بگویند دیگر از ما گذشته است. زمانی با روانشاد احمد عبادی مصاحبه میکردم که همه قبول دارند در نواختن سهتار بیمانند بود. سهتار را هم که بر زمین گذاشت، هنوز کسی با قابلیت او، از این ساز نتوانسته است نغمه بیرون بکشد. پوست کنده به من گفت: آفت موسیقی معاصر ما استاد پروری است. بگذارید اول چند نمونه از چهرههای کتاب را نمونه بیاورم و برگردم به بحث.
جرج سلدس 104 سال عمر کرد. در نوزده سالگی- 1909 میلادی- وارد دنیای روزنامهنگاری شد. در 27 سالگی گزارشگر جنگ بود. از جبهههای جنگ اول جهانی گزارش نوشت. با هیندن بورگ صدراعظم آلمان شکست خورده- دور از چشم نظامیان آمریکایی- مصاحبهای کرد که نگذاشتند چاپ شود. دفتر شیکاگو تریبیون را در پاریس بنا گذاشت و سالها از آنجا برای آن روزنامه گزارش فرستاد. از قحطی ویرانگر روسیه در دهۀ 20 قرن بیستم گزارشهای ماندگاری تهیه دید. ماجرای آلفرد لینگِل را او افشا کرد. از لینگل وقتی در خیابان کشته شد، چون یک قهرمان ملی تجلیل کردند. سلدس چند هفته بعد توانست فاش کند که آن مرد، از هواداران آل کاپون، گانگستر ترسناک شیکاگویی بوده و سالها از او دستمزد میگرفته است. از حکومت فاشیستی ایتالیا و از زندگی و شعارهای موسولینی گزارشهای نیشداری فرستاد و سپس ناچار شد از ایتالیا بگریزد. پیش از آغاز جنگ دوم هم گزارشگر جنگی بود. در این دوران در گزارشهایی، نقش شک برانگیز برخی از شرکتهای بزرگ آمریکایی را در همکاری با دولت آلمان هیتلری افشا کرد.
در سال 1938 وقتی دکتر ریموند پرل از دانشگاه جانز هاپکینز برای نخستین بار رابطۀ میان سیگار و سرطان را فاش کرد، سلدس از آن پژوهش گزارشی نوشت که کمتر روزنامهای جرأت کرد منتشر کند. چون در آن هنگام روزنامهها نزدیک به پنج میلیون دلار از شرکتهای توتون و تنباکو آگهی میگرفتند. رویارویی او با شرکتهای تولیدی بزرگ و روزنامههای وابسته به آنها از همین جا آغاز شد. در سال 1941 مجلهای را راهاندازی کرد که در آن غوغا انگیزترین گزارشها را با عنوان' آنچه روزنامههای دیگر نمینویسند' انتشار داد.
همین هم شد که بعد از سالها گزارشگری، مثل بسیاری از اهالی اندیشه در آمریکای دهۀ 50، دچار دادگاههای ضد چپی سناتور مککارتی شد و به او اجازۀ کار در مطبوعات بزرگ آمریکایی را ندادند. در دوران دوری از روزنامههای بزرگ چندین کتاب از خاطرات خود و آنسوی ماجراهای بزرگ دهههای پیشین آمریکا را انتشار داد که با شمارگان چشمگیر به فروش رفتند. سرانجام در سال 1995 و پس از هشتاد و چند سال روزنامهنگاری در گذشت.
الیزابت کوچران( نلی بلی) هم از چهرههای جالب کتاب است. این خانم در میان گزارشگران زن از اولینهاست. با زحمت توانست وارد حرفۀ روزنامهنگاری شود و به همین سبب باید با هر دشواری ممکن، خود را به دیگران اثبات کند. داوطلب تهیۀ گزارش از جزیرۀ کوچک بلک ول شد. این جزیره بیمارستانی روانی بود که خروج از آن ممکن نمیشد. نلی بلی کاری کرد که او را به نام بیمار روانی روانۀ بلک ول کردند. ده روز در این بیمارستان ماند و توانست گزارشی مستند و کمنظیر از روزگار ترسناک بیماران دردمند آن بیمارستان تدارک کند: بد رفتاری، خشونت و بی توجهی نسبت به بیماران، سوء استفادۀ گستردۀ مدیران و کارکنان در دارو، غذا و امکانات دولتی ویژۀ بیماران، تشخیصهای نادرست بیماری و نگاه به بیماران روانی به چشم مجرمان. گزارش او باعث تحولی گسترده در قوانین مربوط به بیمارستانها، برقراری نظارت دولت و جدی گرفتن وضع بیماران روانی شد.
نلی بلی کمی بعد دست به کار جالبتری زد که نتیجۀ آن توجه گستردهتر روزنامهها به کارآیی روزنامهنگاران زن بود: سفر به دور دنیا در 80 روز: بر روی نقشه مسیر سفر خیالی فیلیاس فاگ قهرمان کتاب ژول ورن را مشخص کرد و شرط گذاشت که پیش از 80 روز سفر خود را به پایان آورد. روزنامه او- نیویورک ورد با مالکیت جوزف پولیتزر- ترتیبی داد تا خوانندگان در بارۀ رسیدن نقطه به نقطۀ گزارشگر، در زمان مقرر، نظر دهند. این سفر در 14نوامبر 1889 آغاز شد و نلی بلی زنجیرهای از گزارشها از هر شهری که به آن میرسید، تهیه میکرد و با سریعترین وسیلۀ ممکن به نیویورک میفرستاد. زیباترین فصل این سفر دیدار نلی بلی با خود ژول ورن در فرانسه بود که باعث سه روز دیرکرد او از برنامه شد. این سفر 72 روز و شش ساعت و 14 ثانیه طول کشید و نام الیزابت کوچران را پرآوازه کرد. او گزارشهای خواندنی بسیار دیگری هم در عمر حرفهای خود به یادگار گذاشت. از جمله زنجیرهای از گزارشهای معروف به «نفوذی»- یعنی ورود به فضای گزارش با ظاهر ساختگی- نوشت. پر سر و صداترین این گروه گزارشها مراجعه به شش پزشک برای درمان یک نوع بیماری ادعایی بود؛ شش تشخیص و شش تجویز برای یک بیماری!
فلوید گیبسون- گزارشگر سوژههای ناممکن- گزارشگری بود که دشوارترین مأموریتهای گزارشی زمان خود را به پایان برد. در زندگی حرفهای خود- از 1907 تا 1939- چندهزار گزارش نوشت که بیشتر آنها را در بیرون وطن تدارک دید. خصلت گزارشهای او، حضور در دشوارترین صحنههای ممکن بود: جنگها، شورشها، جنایتهای بزرگ، قحطیها و بمبارانها. رندال دربارۀ او نوشته است:' گیبسون در نُه جنگ بزرگ، دو سقوط هواپیما، یک حادثۀ غرق شدن کشتی به دلیل برخورد اژدر، شلیک مستقیم به سوی او، از جانب ارتش هفت کشور مختلف، چهار بار بودن زیر بمباران هوایی و بیشماری ماجرای خطرناک دیگر حضور داشت و از تمام اینها جان به دربرد.'
ورود به اردوگاه پانچو ویلا انقلابی مکزیکی که بخشی از کشور خود را ناامن کرده بود و هر روز ارتش مکزیک در تعقیب او بود، از ماجراجوییهای عجیب اوست. پانچو ویلا قسم خورده بود که اگر یک خبرنگار آمریکایی را ببیند، بدون درنگ او را خواهد کشت. برخورد حرفهای این گزارشگر نه تنها باعث صرفنظر کردن از این قسم شد که پان چوویلا او را سوار بر یک قطار اختصاصی از بخش عظیمی از مکزیک عبور داد. گیبسون همچنین پس از پشت سر گذاشتن برخوردهایی پر خطر توانست از قحطی روسیه شوروی گزارش تهیه کند.
در سال 1918 و در گرماگرم جنگ اول جهانی، گیبسون همراه نظامیان آمریکایی شد تا از جریان جنگ با آلمان گزارش تهیه کند. با کمین نظامیان آلمانی رو بهرو شدند و گلولههای مسلسل، گروهی از همراهان او را کشت و زخمی کرد. گلولهای به سر او برخورد و یک چشم او را کور کرد. صحنۀ درگیری چنان خونین بود که تا سه ساعت نتوانستند او را از میدان جنگ بیرون آورند.
از خانم گزارشگر دیگری هم در این مجموعه یاد شده است: آن لسلی که از 1962- بیست و یک سالگی- تا کنون در روزنامههای نامآور آمریکایی گزارشگری میکند. این گزارشگر در دهههای پر آشوب نیمۀ دوم قرن بیستم و دهۀ نخست قرن بیست و یکم در صحنههای گوناگون حادثهها در گوشه و کنار دنیا حاضر بوده است. جالب آنکه وقتی در دفتر نمایندگی روزنامۀ دیلی اکسپرس در شهر منچستر کار خود را آغاز کرد و پس از آن تا چند سال، هدف بیشترین طعنهها و بدترین ریشخندها بود. فهرستی از گزارشهای مهمتر آن لسلی: حملۀ ارتش سرخ شوروی به مجارستان، خاندان کندی پس از ترور جان کندی، محاکمه و سپس آزادی نلسون ماندلا از زندان، محاکمۀ قاچاقچیان مواد مخدر در مکزیک، مجموعۀ حیرت انگیز کفش و لباس ایمیلدا مارکوس- همسر مارکوس خودکامۀ فیلیپینی-، محاکمۀ او.جِی. سیمپسون، رسوایی بیل کلینتون، گورباچف و فروپاشی اردوگاه شرق، هند در دوران خانم گاندی، کودتای یلتسین علیه گورباچف، کشتار گستردۀ مسلمانان در سارایهوو، قحطی در کرۀ شمالی، کوبا و خانوادۀ کاسترو، محاصرۀ هائیتی از سوی کشورهای غربی و گرسنگی مردم فرودست آن جزیره، خاکسپاری پرنسس دایانا، جنگ آمریکا علیه عراق در پی اشغال کویت از سوی عراق صدام حسین، بازگرداندن هنگ کنگ به چین، ویران کردن دیوار برلن، درگیری و کشتار در میدان تیان آنمن پکن، گزینش پوتین در آخرین شب قرن بیستم، یازدهم سپتامبر، رویدادهای وابسته به آن، ورود آمریکاییان به بغداد و. . .
در طول چهار دهۀ نخست روزنامهنگاری خود، آن لسلی به 45 کشور دنیا سفر کرد و از بسیاری از این کشورها بیش از یکبار گزارش تدارک دید و هنوز هم کار میکند.
این چند نمونه را به راستی اتفاقی آوردم و کارهای آنان را فهرستوار مرور کردم. آنانی که علاقهمند باشند، پس از انتشار کتاب میتوانند از کار آنان و چهرههای دیگر، بیشتر بخوانند. اما به پرسش اول بازگردم: چرا عمر روزنامهنگاری در فضای رسانهای ما چنین کوتاه است؟ نخست توضیح دهم که- چون حرفههای دیگر- روزنامهنگاران تازه پس از دهههای سوم به بعد کار حرفهای خود، میتوانند نقشی کارساز داشته باشند. این درست که حس و نیرو و پویایی دوران جوانی در این حرفه عاملی ارزشمند و بیبازگشت است. اما این هم هست که در دهههای پنجاهم و شصتم، روزنامهنگار به خرد حرفهای میرسد، از ماجراجویی فاصله میگیرد، میل رسیدن به ثروت، شهرت، محبوبیت و افتخار در وجود او متعادل میشود و - به شرط از سر گذراندن دهههای فعال- اکنون میتواند برای رسانۀ خود بهترین نقشهای حرفهای را بر عهده گیرد. این ثروت پر ارزش را در جهان توسعه یافته، به ارزانی از دست نمیدهند.
کوتاهی عمر حرفهای روزنامهنگاران فرآیندی انتخابی نیست که روزنامهنگاران در آن نقشی داشته باشند. در اساس گریز از این حرفه دلایل گوناگونی دارد که در مجموع اندکی از آن به روزنامهنگاران باز میگردد:
* مهمترین عامل، نبود امنیت حرفهای است. بنیانهای کامل نشدۀ سیاسی- اجتماعی روزنامهنگاران را به صف نخست لطمه دیدگان از تحولها و دگرگونیها میراند. در 170 سال تاریخ روزنامهنگاری همیشه و همواره در رویدادهای مهم، روزنامهنگاران، بیش از صاحبان مشاغل دیگر به مخاطره دچار شدهاند. در ماجرای برانداختن مجلس و مشروطه، روزنامهنگاران حتی بیش از سیاستمداران مخالف شاه قاجاری کشته دادند، راهی زندان شدند، رنج تبعید را پذیرفتند یا خانهنشین شدند. در جریان تغییر پادشاهی از قاجاری به پهلوی هم روزنامهنگاران بیش از دیگران ستم کشیدند. این روند همچنان ادامه دارد. بیش از هر عاملی آمیختگی روزنامهنگاری با سیاست این روند را قوت میبخشد.
در عین حال عامل ناامنی حرفهای بیشتر به مطبوعات غیر دولتی و مطبوعات هوادار احزاب ربط مییابد. مطبوعات دولتی و دارای سازمان گستردهتر همواره از این آسیب به دور میمانند. گو اینکه کارکنان روزنامههای ارگان دولت نیز با تغییر ساختار دولت و جابهجایی مدیریت از گرایشی به گرایش دیگر دچار مشکلات مشابه میشوند.
* ناامنی اقتصادی هم در کوتاهی عمر روزنامهنگاری اثر قاطعی میگذارد. حتی در مطبوعات دولتی، میزان دستمزد روزنامهنگاران، نسبت به مشاغل دیگر- با در نظر گرفتن میزان تحصیل- پایینتر است. در مطبوعات غیر دولتی، این تفاوت به حدی چشمگیر میرسد. همکاران جوان من، آنان که میپذیرند با همین دستمزد ناچیز بسازند و در کار خبر بمانند، برای آنکه چرخ زندگیشان از گردیدن نیفتد، چه باید بکنند؟ آنانکه نیاز فوریتر و همت بیشتری دارند و همزمان نمیخواهند کاری غیر از نوشتن در عهده گیرند، یکی دو کار دیگر در نشریههای دیگر مییابند. انصاف اما اینکه توان نوآورانه و تلاش حرفهای یک نفر- حال با هر اندازه آمادگی در کار- چنین گسترده نیست که روزنامهنگار بتواند در هر دو یا سه نشریهای که با آنها کار میکند، کارهایی ماندگار؛ (شاهکار، پیشکش) تولید کند. چنین است که این بچهها سالها میروند و میآیند، گزارش مینویسند، مصاحبه میکنند، یادداشت میدهند و . . . دریغ از پنج قطعۀ آبرومند حاصل این سالها که شوقی برانگیزد، الگویی باشد، یا اثری برجای گذارد.
بعضی که این اندازه ایستادگی ندارند، یا کار دوم را بیگانه با روزنامهنگاری- و گاه در برابر آن- بر میگزینند و با کار حرفهای روزنامهنگاری مدارا میکنند؛ تنها- شاید- با این انگیزه که روزی بهتر از راه برسد. برخی هم همین که روزنامهنگارشان بدانند، دل خوش دارند. برخی دیگر- رسم رایجتر این روزگار- توان حرفهای را یکسر وقف تمجید و تجلیل و بزرگداشت مجریان عرصههای تولید و خدمات میکنند. یعنی کار دشوار آگاهیرسانی را وامیگذارند و حرفۀ تبلیغ را بر میگزینند. اینان ریزهکاریهای حرفهای، جاذبههای مهارتی و زیباییهای زبانی را در این راه به خدمت میگیرند. ظاهر و 'زیست-رسم' اینان - بویژه جوانترکهاشان- هیچ شباهتی با روزنامهنگاران نسل من ندارد. بسیار مشتاقم که از نبود این شباهت شادمان باشم و بسیار مایلم این استدلال آنان را بپذیرم که:' اینهم وجهی از کارهای حرفهای است'؛ نمیتوانم اما.
گروهی هم هستند که خوش ظهور میکنند. یا دانشآموختۀ دانشکدههای چندگانۀ روزنامهنگاری هستند یا دورهای فشردهتر را جایی دیدهاند یا در ذات خود صاحب استعداد هستند. یکی دو سه گزارش، چند مصاحبه و چند مورد چیرهدستی در کار خبر از خود بروز میدهند تا دل کسانی را چون من را در نگاه امیدوارانه به فردای این حرفه، گرم کنند. ناگهان جاپای اینان از صفحۀ روزنامهها پاک میشود. خبر میآید که جایی در یک روابط عمومی یا جای دیگری در یک سازمان دولتی- اغلب جایی که حوزۀ خبری آنان بوده است- استخدام شدهاند.
نه! اشتباه نکنید. من تمام این بچهها را درک میکنم و به آنان حق میدهم. دارم روند گریزها را توضیح میدهم.
* عامل اثرگذار دیگر در عمر کوتاه روزنامهنگاران، عمر کوتاه خود روزنامههاست. بویژه در سالهای اخیر فاصلۀ میان طلوع و غروب روزنامهها بسیار کوتاه شده است. صرف نظر از چند روزنامۀ بزرگتر که هر یک به شکلی به بودجۀ عمومی وابستهاند- وبه همین دلیل پایداری بیشتری دارند- عمر پنج سال و ده سال، حداکثر سقف ماندگاری روزنامههای دیگر است. عمر تایمز لندن به حدود 250 سال میرسد و نیورک تایمز، منچستر گاردین، هرالد تریبیون و. . . از یک قرن بیشتر است.
* در توفیق روزنامهنگارانی که یادی از آنان شد، عامل مهم دیگری هم وجود دارد: پشتوانۀ مالکان و ناشران روزنامه. روزنامهنگاران ثروتهای زندۀ هر رسانه هستند. ناشر روزنامه خوب میداند که شبکۀ رایانهای و چاپخانه و ساختمان و سهام و نام و اعتبار و . . . وقتی دارای وزنی هستند که گروه پدیدآورندگان، روزنامه را بگردانند.
در همین نمونهها و در نمونههای دیگر کتاب، ایستادگی و حمایت ناشران و مالکان روزنامهها نقش اول را در کارهای حرفهای گزارشگران داشته است.
* عامل دیگری هم هست: دشواری و خطرپذیری در این حرفه. یک پایانۀ خبری رسانهای اوایل مهرماه امسال خبر داد که از اول سال 2009 تا آن زمان نزدیک به 1200 روزنامهنگار در دنیا به انگیزههای سیاسی و امنیتی دستگیر شدهاند، به زندان رفتهاند یا کار خود را از دست دادهاند. روزنامهنگاران به سبب ورود ناگزیر به عرصههای نا امن، در صف نخست آسیب بینندگان از تحولهای جامعۀ خود قرار میگیرند.
یک نکتۀ فرعی دیگر هم هست: در هیچ حرفهای چون کار خبر، شاغلان با سرعت از چند و چون فضای جامعهای که در آن زندگی میکنند، با خبر نمیشوند و در نتیجه در نگاه و برداشت سیاسی و اجتماعی آنان دگرگونی ایجاد نمیشود. مکرر شاهد بودهام که جوانی با عقیده و برداشتی خاص وارد یک تحریریه شده است و اندک زمانی بعد نظر و عقیدهای یکسره متفاوت با آن برداشت اولیه مییابد؛ این هم خصلت حرفۀ خبر است.
بر روی هم مدار این حرفه چنین است: گروه گروه شاغلانی با پیشینۀ تحصیلی و خانوادگی متفاوت وارد این حرفه میشوند. اما در این حرفه خیلی نمیپایند یا نمیتوانند بپایند. نتیجه آنکه محیط تحریریهها از روزنامهنگاران کارآزموده و به بلوغ حرفهای رسیده هرچه خالیتر میشود.