- علی اکبر قاضی زاده
- 1388-08-24 09:03:00
- کد مطلب : 2922
محدود بودن قلمرو واژگان مشکل محیط رسانهای ما نیست. کار خبر رسانی چون باید با شتاب و در مهلت محدود به اجرا گذاشته شود، ناچار تکرار و کلیشه در آن راه خواهد یافت؛ مگر آنکه خبرنگار بخواهد و نیاز آن را احساس کند که آرایش و گزینش متفاوتی در نوشتۀ خود رعایت کند...
از خود پرسیدهاید ترکیبهایی چون 'به قتل رساندن'، 'به عمل آوردن' یا ' ویران ساختن ' چگونه به ادبیات روزنامه نگاری ما راه یافته است؟ مگر قتل جایی است که کسی را بتوان به آن جا رساند؟ مگر به عمل آوردن ، به معنای فرآیند آماده کردن محصولی نیست؟ یا مگر دو مفهوم متضاد ویران و ساختن را میشود در کنار هم به کار برد؟
پاسخ در بیشتر زمانها این است: همه این طور مینویسند. بهانۀ جالبی هم در این مواقع شنیده میشود: غلط مصطلح! یعنی چون دیگران غلط گفتهاند و نوشتهاند، اگر من هم بنویسم، اشکالی ندارد.
محدود بودن قلمرو واژگان مشکل محیط رسانهای ما نیست. کار خبر رسانی چون باید با شتاب و در مهلت محدود به اجرا گذاشته شود، ناچار تکرار و کلیشه در آن راه خواهد یافت؛ مگر آنکه خبرنگار بخواهد و نیاز آن را احساس کند که آرایش و گزینش متفاوتی در نوشتۀ خود رعایت کند.
خیال ندارم بحث درست و نادرست نویسی را به میان بکشم. میخواهم از مشکل بزرگتری در فضای رسانهای ما به نام کلیشه بنویسم. در ادبیات، در هنر و در روزنامه نگاری کلیشه به معنای تکرار کامل کار موفق یکی، در اثر دیگری است. برای نمونه وقتی کارگردانی در فیلم خود از ترفندهای رایج در کار دیگران استفاده کند، میگویند او در فیلم خود، از فلان کلیشه بهره برده است. در کار رسانهای از آنجا که عنصر تکرار در شمارگان بالا وجود دارد، این کلیشهها و تکرارها بیشتر آزار دهنده به نظر میآیند. تصور کنید در یک صفحۀ حوادث در روزنامهای که ناچار چندین خبر از قتل کسی به دست دیگری دارد، ترکیب به قتل رساندن، چندین بار تکرار شود.
کلیشهها دو صفت برجسته دارند: بسیار تکرار میشوند و نویسنده در کاربرد آن خودکار و بدون اندیشیدن عمل میکند. از آن جا که نوجویی و تازه شدن از خصلتهای همیشگی روزنامهنگاری است، این هر دو خصلت به نگارش و گویش اهل رسانه لطمۀ جدی وارد میکند. چون تازگی و تنوع را که شرط اساسی 'خواندنی نوشتن' است را از نوشتار روزنامه نگار میگیرد. برای نشان دادن گستردگی دامنۀ کلیشهها، تعدادی از آنها را تنها در ادبیات رسانههای ورزشی میآورم. میتوان کلیشههای رشتههای دیگر روزنامهنگاری مثل هنری، سیاسی، اجتماعی یا حوادث را هم به همین شکل جمع آورد. کلیشههای ورزشی چون دایرۀ کاربرد گستردهتر و تکرار فراوانتر است، شاید به چشم آشناتر بیاید:
* واژۀ عربی مداوا، به معنای درمان به یاری دارو( دوا) است. در گفتار و نوشتار ورزشی، هر وقت ورزشکاری آسیب ببیند و درمان برای او لازم باشد، واژۀ مداوا به کار میرود؛ چه درمان به شکل گذاشتن یخ باشد، چه استفاده از حرکتهای کششی و نرمشی یا انتقال ورزشکار به بیمارستان برای بستری کردن یا جراحی و. . . کاربرد افشانۀ بیحس کننده.
* ترکیب جوان جویای نام: این ترکیب از شاهنامه است. اما در رسانهها هرگاه از یک جوان یاد میشود، به طور خودکار استفاده از صفت 'جویای نام بودن' برای او، گویا حتمی است.
* کلیشۀ ظاهر شدن، به جای کار کردن، بازی کردن، نشان دادن یا اجرا کردن: {. . .} امروز، خطرناک ظاهر شده یا {. . .} در این بازی خوب ظاهر شده یا {. . .} بسیار دونده ظاهر شده یا این تیم، در نیمه دوم پر تلاش ظاهر شد.
* وقتی تیم آ برده و تیم ب باخته باشد: زمان برای تیم آ به کندی و برای تیم ب به تندی میگذرد.
* وقتی مدافع تیم ب، یک یا دو خط در بازی جلوتر بازی کند: {. . . } مدافع پیش تاختۀ تیم ب . . .
* صرف فعل خواستن: دشوار است که امروز دریابیم اول بار چه کسی این ترکیب را به کار برده است. اما حالا هر تیمی یا ورزشکاری پیروز شود، در بارۀ آن میگویند :{. . .} فعل خواستن را خوب صرف کرد. یا برعکس، اگر موفق نباشد: فعل خواستن را درست صرف نکرد.
* کمند مصدومیت: این که خود مصدر مصدومیت درست یا نادرست است، بماند. اما هر بازیکنی به دلیل صدمه دیدن، مجروح بودن یا بیمار شدن در یک بازی حاضر نشود، گویا در بارۀ او فقط باید ترکیب:{... } امروز در کمند مصدومیت افتاده یا{. . . } هنوز از کمند مصدومیت رهایی نیافته را به کار برد. نیز گویا اگر بهبود یافت تنها باید از ترکیب {. . .} از کمند مصدومیت رها شده را به کار برد.
* تر کیب توپ در درون دستان دروازه بان هم ترکیب تازهای است: توپ، درون دستان دروازهبان جا گرفت. به هر حال توپ فوتبال را به هیچ ترفندی نمیتوان درون دست کسی گذاشت؛ مگر آن که منظور در دستان دروازهبان باشد.
* در گزارشهای ورزشی، کم اتفاق میافتد که نتیجه، به دست آید، یا حاصل شود یا . . . گویا تنها باید از ترکیب رقم خوردن استفاده کرد: با این نتیجه که امروز رقم خورد یا در این بازی هر نتیجهای رقم بخورد یا در این بازی نتیجۀ مساوی برای دو تیم رقم خورد.
* نکتۀ با مزه اینکه تا نزدیک به دو دهه پیش، پیروزی در بازی فوتبال دو امتیاز و مساوی یک امتیاز داشت. در نتیجه برابر شدن دو تیم به معنای تقسیم برابر امتیاز برد بازی بود( هر تیم یک امتیاز). این قاعده در مورد تیم برنده، این سالها تغییر کرده است. هر برد، سه امتیاز و هر مساوی یک امتیاز دارد. بنابراین وقتی دو تیم مساوی میکنند، دیگر نمیتوان فرض کرد دو تیم امتیاز بازی را بین خود تقسیم کردهاند! اگر قرار بود تقسیم کنند، به هر تیم یک و نیم امتیاز باید برسد؛ نه یک امتیاز.
* واژۀ چاشنی را عطاء بهمنش بنیانگذار گزارشگری ورزشی در رادیو و تلویزیون نخست به کار برد. حالا این کلیشه کاربرد گستردهتری یافته است: چاشنی خشونت، چاشنی شانس، چاشنی شدت، چاشنی دقت و حتی چاشنی بیدقتی!
* سر و شکل دادن امروز به جای نظم دادن، جا گیری یا تصحیح، کاربرد پیدا کرده است. مجسم کنید قرار است ضربهای به سوی دروازهای زده شود و مدافعان در برابر این ضربه صف ببندند. گفته میشود: دفاع، سر و شکلی به خودش میگیرد. یا اگر دروازه بان این کار را عهدهدار شود: دروازه بان سر و شکلی به صف مدافعان میدهد و. . . با این همه ترکیب کلیشهای سر و شکل برای ورزش بیگانهوار به نظر میآید.
* سر بریدن یادگار بیداد سرداران و حاکمان باستانی است. امروز این کار فقط در کشتارگاهها مصداق دارد. اما در فضای ورزشی ما هر گاه بخواهند بگویند به تیمی یا ورزشکاری ظلم شد یا حق تیم یا ورزشکاری را ندیده گرفتند، میگویند: سر{...} را بریدند. یا داور سر تیم{...} را برید. در این استعاره به هر حال اغراق بزرگی میشود سراغ کرد.
* ترکیب راهی شدن در ادبیات ورزشی ما کاربرد گستردهای یافته است: توپ راهی بیرون شد، ضربۀ فلانی راهی کرنر شد و . . .
* جا خوش کردن ترکیب جالبی است که به طور معمول مفهوم مثبتی را به ذهن میرساند. رسم شده است که میگویند: تیم فلان در قعر جدول جا خوش کرده است. به هر حال انتهای جدول نباید محل خوشایندی باشد.
* تفکر از مفهومهای عالی در فرهنگ انسانی است. این روزها در ورزش ما این واژه را به مفهوم سلیقه، روش، برداشت و روش و بیشتر برای مربیان به کار میبرند. اما برخی از این مربیان در ظاهر و در عملکرد خود، چندان مناسبتی با مفهوم عمیق تفکر ندارند.
* پرچم زدن در ادبیات نگارشی ما، تا این اواخر هیچ پیشینهای ندارد. گذشته از بی معنا بودن، در این کاربرد زیبایی هم نمیتوان سراغ کرد.
از این نمونهها فراوان میتوان به دست داد. تکرار میکنم: شاید بسیاری از این واژهها و ترکیبها نادرست نباشند. نکتۀ آزار دهنده در تکرار همیشگی آنها و این است که گویی هیچ ترکیب و واژۀ دیگری را نباید یا نمیتوان جایگزین اینها کرد. به یاد دارم در دهۀ 50 شمسی «آلبرت کوچویی» در رادیو، خبرهای هنری را تنظیم میکرد و در بخشهای خبری میخواند. هربخش اخبار هنری هم به یک رشته از هنرها اختصاص داشت. تصور کنید نویسنده باید خبرهای چند اجرای نمایش، برپایی چند نمایشگاه نقاشی یا پیکرهسازی یا چند برنامۀ نمایش فیلم را برای اجرا در فرصت پنج دقیقه آماده کند. کوچویی این هنر را داشت که متن خبرها را طوری تنظیم کند تا در مجموع، به هیچ شکل عامل تکرار در متنها راه نیابد. روشن است که چنین کاری نیاز به آمادگی ذهنی، پرهیز از کلیشهها و کوشش برای تنوع بخشی در کار خبری و گزارشی دارد.
نکتۀ دیگر سبک و شیوۀ نگارش ویژۀ هر خبرنگار یا گزارشگر رسانهای است. تردید نکنیم که سبک و شیوۀ قابل قبول و متفاوت با دیگران، حاصل پرهیز از کلیشههای رایج است. خبرنگار و گزارشگری که در کاربرد هر واژه و ترکیب، اندکی درنگ کند و تلاش کند تا با گسترۀ واژگانی بیشتر و متفاوتتر بنویسد، خواه ناخواه به سبک و شیوهای متفاوت در گویش و نگارش کارهای خود دست مییابد. اگر چنین نباشد، به نظر میرسد که تمام متنهای خبری و گزارشی در تمامی رسانهها را یک نفر یا یک دستگاه مکانیکی تولید متن، تدارک میکند.