- تژا میرفخرایی
- 1388-10-09 08:33:00
- کد مطلب : 2944
«خفاش شب» عنوانی است که مطبوعات عامه پسند ایران به جوان مسافرکشی دادند که تیرماه سال 1376، یازده دختر تهرانی را به قتل رسانده بود. نحوه پوشش این واقعه دلخراش و تاثرانگیز از سوی روزنامهها و مطبوعات عامه پسندایران و رویکرد و جهتگیری آنها نسبت به این واقعه و عوامل آن، موضوع پژوهش دکتر تژا میرفخرایی است که در ادامه از نظرتان میگذرد.
اشاره: «خفاش شب» عنوانی است که مطبوعات عامه پسند ایران به جوان مسافرکشی دادند که تیرماه سال 1376، یازده دختر تهرانی را به قتل رسانده بود. نحوه پوشش این واقعه دلخراش و تاثرانگیز از سوی روزنامهها و مطبوعات عامه پسندایران و رویکرد و جهتگیری آنها نسبت به این واقعه و عوامل آن، موضوع پژوهش دکتر تژا میرفخرایی است که در ادامه از نظرتان میگذرد.
***
تیر 1376، روزنامه ایران خبر دستگیری مسافرکشی را اعلام نمود که به قتل 11 دختر تهرانی اعتراف کرده بود. رسانهها بسیار زود برای این جوان که در 5 تیر (29 خرداد) همان سال در پیگیری یک ماشین سرقت شده توسط جوانان بسیجی در یک پست بازرسی در منطقه پونک دستگیر شده بود، اصطلاح خفاش شب را به کار گرفتند. صفحه حوادث روزنامه ایران، بار دیگر در زمینه این حادثه نیز فعالتر از سایر نشریات برخورد کرد. در مجموع با اینکه نشریات عامهپسند در آن مقطع با حوادث میانة خوشی نداشتند، به مسئله خفاش شب، کمابیش پرداختند. اما حجم یا به قول کمیگرایان سطح زیرچاپ مطالب مربوط به این موضوع در نشریات عامهپسند با توجه به تب شدید جامعه برای مطالبی در مورد خفاش شب، بسیار کم بود و این نشاندهندة ساخت سنگین و غیرقابل انعطاف این نشریات است. در پرسش از روزنامهنگاران و دستاندرکاران حرفهای این نشریات، تحقیق به این نتیجه رسید که به دلیل عدم رابطة ارگانیک مابین صفحات مختلف، عدم وجود مکان ثابتی به نام دفتر نشریه، همچنین نبود هیئت تحریریه به معنای واقعی کلمه، مسئول هر صفحه به طور روتین، مطالب مورد نیاز صفحه خود را جمعآوری و در یک روز مشخص به صفحهبند یا مسئول نشریه تحویل میدهد. بنابراین این نشریات قدرت عکسالعمل سریع نسبت به حوادث و رویدادهای ورزشی یا هنری غیر برنامهریزی شده مانند مسائل اجتماعی، حادثهای و سیاسی را ندارند و ساخت سازمانیشان نیز این اجازه را به آنها نمیدهد و نخواهد داد. بنابراین برعکس نشریات عامهپسند غربی که همیشه بر روی مسائل اجتماعی و حادثهای «سوار» هستند، نشریات عامهپسند ایرانی وقتی موج عظیم یک خبر همه جامعه را فرا گرفت، لنگانلنگان به دنبال آن روانه میگردند و این کار عمدتاً از طریق تماس با چند حادثهنویس معروف برای مدت محدودی، معمولاً در ویژهنامهها، انجام میشود. البته حادثهنویسان زبده ادعا میکنند که گاه عامهپسندنویسهایی که تخصصشان در حوادث نیست با استفاده از مطالب روزنامهها که به طور روزانه چاپ میشوند، صفحات محدود هفتهنامه خود را از رویدادهای همهگیر و فراگیر خبری مزبور پر میکنند و به عبارت دیگر به نوعی از «رونویسی» خلاقانه مبادرت میورزند. شاید به جرأت بتوان ادعا کرد که صفحه حوادث روزنامه ایران هم از نظر محتوا و هم از نظر شکل صفحهبندی حداقل در مقطعی که اخبار خفاششب جریان داشت، عامهپسندترین، صفحة نشریات ایران محسوب میشد و دقیقاً به همین دلیل است که روزنامهنگاران معتقدند اصطلاح «خفاششب» به وسیلة خبرنگاران همین نشریه برای اولین بار به کار گرفته شد. اصطلاحی که به زودی به شکلی فراگیر در سطح جامعه مرسوم گردید و تعیینکنندة جهت وجدان عمومی نسبت به این رویداد شد.
خفاششب، یک تحلیل استعارهای
در مطالعات ادبی کلاسیک و در مطالعات نشانهشناسانه که پس از انقلاب صنعتی و رشد علوم اجتماعی و مطالعة نظاممند زبان، نضج گرفت، تحلیل استعارهای به یکی از مباحث عمده و اصلی تبدیل گردیده است. امروزه با پیوستن بخشی از زبانشناسان و منتقدان ادبی به گرایش رشدیابندة گفتمانی، استعاره به یکی از مباحث اصلی این گرایش جدید تبدیل شده و مثلاً پاول ریکور (Paul Ricoeur) در کتاب نقش استعاره همه مفاهیم گذشته را در «ملغمهای» چند گرایشی قرار میدهد تا آن را با مباحث اصلی نظری گفتمانشناسی سازگار شود.
در مطالعات رسانهای بررسی محتوای رسانهها، با توجه به تحلیل استعارهای، عمدتاً از یک گرایش نشانهشناسانه مشتق شده است. در اوایل دهه 70 مطالعة خبر و مخصوصاً تیترهای خبری و اصطلاحات به کار گرفته شده در این تیترها، برای معرفی بازیگران اجتماعی یا رویدادها، به مثابه استعارههایی که معانی ضمنی متفاوتی را در ذهن مخاطبین بیدار میکردند، به یکی از شیوههای تحلیلی، مهم و اصلی در بررسی رسانههای خبری تبدیل گردید.
استعاره، توضیح نامعین و ناآشنا به وسیلة آشنا میباشد که از طریق بیرون کشیدن یک واژه از یک چارچوب و استفاده از آن در چارچوبی دیگر تعیین متنی میگیرد[1]. برای مثال اگر گزارشات زندة فوتبال که به وسیلة گزارشگر معروف و قدیمی بهمنش انجام میشد، تحلیل شود، تحلیلگر به آسانی درخواهد یافت که وی فوتبال را با اصطلاحات به قرض گرفته شده از کشتی توضیح میداد. اصطلاحاتی آشنا که فضای ناآشنای فوتبال در آن روزگار را ملموس میساخت. اما شاید به کارگیری بخشی از این اصطلاحات، امروزه کارکرد چندانی نداشته باشد، چرا که دنیای فوتبال و اصطلاحات خاص آن، جهانی کاملاً آشنا برای جوانان امروزی میباشد. استعارهها به طور همزمان از اختلاف و تشابه استفاده میکنند. در اختلاف، اصطلاحات بعدی جانشینانه و در تشابه، بعد همنشینانه پیدا میکنند. در جانشینی معنایی از یک سطح به سطح دیگر وارد میگردد تا اختلاف این دو سطح، معنای تازهای را تداعی کند. اما در همنشینی برای بسط معنا بهاصطلاح از یک سطح استفاده میشود.
میزان و نوع استفاده از استعاره در گفتمانهای گوناگون متفاوت است، مثلاً در نوول به مثابه یک ژانر ادبی، یا متون سینماتوگرافیک، رابطة همنشینی شکل عمده ربط مفاهیم است، حال آنکه در شعر عمدتاً از رابطة جانشینی برای تداعی استفاده میشود. آنچه اصطلاحاً زبان تصویر نامیده میشود (منظور «زبان تصویر» در سینما نیست) که فصایی گنگ و شاعرانه و رنگین دارد، عمدتاً بر استفادة خلاقانه از استعارهها استوار است و کاربرد اصلی آن در تبلیغات میباشد. اما آنچه «روزنامهنگاری زرد» نامیده شده است، در امریکا برای توضیح واقعیات اجتماعی از استعارههای متفاوت استفاده نمود و برای آنکه چهرهای محبوب یا مخوف از بازیگران اجتماعی ترسیم نماید، از اسمسازی[2] استفاده میکرد. در این اسمسازیها، عمدهترین مشخصههای روانی، اجتماعی و ابعاد فکری بازیگر اجتماعی مذکور در همین اسم یا نام خلاصه میشد که معمولاً از طریق یک اصطلاح استعارهای برای مخاطبین ملموس و آشنا میشد، قابل فهم میگردید (که این عمل میتوانست نوعی انگ زدن نیز محسوب گردد اما این بعد مسئله مورد نظر تحقیق نیست.)
با پیچیدهتر شدن اخبار، تنها در نامگذاری از بازیگران اجتماعی یا رویدادها از استعاره استفاده نمیشد. یعنی دیگر تنها با «جمعه سیاه» خواندن روز شکست وحشتناک بورس نیویورک، فاجعه را برای مخاطب آشنا نمیساختند، بلکه با بکارگیری خبرهای تک متنی در ملودرامهای خبری که با تکیه بر شخصیتپردازی همراه بود، بکارگیری استعارهها نیز افزایش یافت و هرچه بکارگیری استعارهها نیز افزایش یافت، کاربرد آن در تحلیل رسانهای نیز بیشتر میشد. در تحلیل استعارهای محتوای رسانهها باید توجه داشت که گرچه این حکم کاملا درست است که هرچه میزان استعاره بیشتر باشد، متن گنگتر و میزان لایههایی از معانی گوناگون یعنی «پلی سیمی» در متن بیشتر خواهد شد و بنابراین گزینههای مخاطب برای برداشت معنا بیشتر میگردد، اما در خبر، حداقل در معرفی بازیگران و رویدادهای اجتماعی، بکارگیری استعاره برعکس عمل میکند. یعنی معانی گوناگون را به یک معنا تنزل میدهد و بر همین مبنا نیز متون خبری سوگیرانه، سیاسی و جهتدار از استعارههای بیشتری نسبت به متون خبری عینی استفاده میکنند. ون دایک، گفتمان شناس معروف که در رابطه با متون خبری و مسئله نژاد پرستی در مطبوعات مطالعات گسترده و تحقیقات گوناگونی ارائه داده است نیز بر این امر صحه میگذارد و مطرح میسازد که یکی از مشخصههای متن خبری سوگیرانه و سیاسی و جهتدار، وجود استعارههاست (از نظر گفتمانی متون سیاسی، استفاده بیشتری از استعاره میکنند تا متون خبری که بنا به تعریف نباید جهت خاصی را به عیان ارائه دهند.) تحقیقات وی نشان میدهد که مطبوعات عامه پسند راستگرای انگلیسی به هنگام نام بردن از بازیگران اجتماعی چپ یا شخصیتهای سیاسی محلی که اصلیت خارجی دارند از استعارههای گوناگون و استهزاء آمیز درباره نژاد یا جهت سیاسی این بازیگران، استفاده میکنند.
خفاش شب؛ اشاره ای به ذات خونخوار یک جانی
«و» اسطوره ای عبارت «شاهرخ و سمیه» شرایطی را بوجود آورد که از نظر رسانههای خبری، یکی از دلایل اصلی «جنایت خیابان گاندی» محسوب میشد. به همین دلیل نیز نشریات حکم برائت عاملان جنایت را به طور ضمنی صادر میکردند. اما مسئله در مورد قاتلی که به نام خفاششب معروف گشت کاملاً متفاوت بود. خفاش حیوانی است خونخوار که در روشنایی که استعارهای برای حقیقت است، نمیتواند زیست نماید، بلکه در تونلها، اعماق درهها و مخصوصاً غارهای سیاه و تاریک و خوفناک زندگی میکند. این حیوان خونخوار که حتی به هنگام زندگی معمولی نیز باید برعکس از دیوارها آویزان گردد، در شبها از اعماق غارها خارج و با یورش به مزارع، خون حیوانات اهلی را مکیده و از این راه به حیات خود ادامه میدهد. دقیقاً به دلیل همین شکل از زندگی، خفاش حیوانی مورد نفرت مردم میباشد. وقتی نشریات، اصطلاح خفاششب را برای قاتل یازده زن و دختر تهرانی انتخاب کردند، آنها اشاره به ذات وی داشتند. همانطور که خفاش ذاتاً چنان زندگی را انتخاب میکند و طبیعتاً قادر به انتخاب نوع دیگری از زندگی نیست، این استعاره، جنایات را به ذات این جوان، نسبت میداد و در ذهن خواننده بدین معنا بود که او قدرت ندارد و نمیتواند اصلاح و عوض شود و از این فراتر و مهمتر، این جنایات، عکسالعمل این جوان نسبت به آنچه بر او رفته نبوده است، به شرایطی که در آن زندگی کرده، مربوط نبوده و نمیتواند باشد، بلکه تنها و تنها به دلیل خونخواری فطری این فرد است که ریشه در ذات او دارد.
به هنگامی که خبر این ماجرا پخش شد استعارة خفاش شب به سرعت باورنکردنی همگانی گردید، به نحوی که هیچکس حتی نام او را به خاطر ندارد و در همان زمان نیز کمتر کسی نام این فرد را میدانست، حتی لیبرالترین جامعهشناسان تربیتی که «باورهای» نظریشان ریشه در نظریة یادگیری اجتماعی دارد و همه چیز را به جامعه و یادگیری از آن نسبت میدهند، در آن مقطع حتی برای یک لحظه نیز جرأت نکردند در تحلیلها، مصاحبهها و اظهار نظرهای رسمی و غیررسمیاشان حتی نیمنگاهی به شرایطی که این جوان را در بر گرفته بود و او محصول آن محسوب میشد، بیندازند و یا یادی از آن بکنند. اصطلاح خفاششب، در حقیقت برحقکنندة خونخواهی غریبی بود که در کل جامعه موج میزد. همه و همه فریاد خونخواهی سر داده بودند، همه خواهان اعدام او بودند، همه جامعه از جمله روزنامهنگاران، پدران، مادران، نیروهای انتظامی، جامعهشناسان و... خواهان قصاص این فرد در اولین فرصت ممکن بودند، هیچکس نپرسید چرا این جوان 11 زن و دختر را بدین شکل خاص کشته است. هیچکس نپرسید چه عاملی باعث شده تا او چنین ددمنشانه جان انسانها را از آنها بگیرد. هیچکس نخواست شرایطی را که «خفاش» در آن رشد کرده بود و خفاش شده بود، مطالعه کند. هیچ صدایی از هیچ گوشة جامعه شنیده نشد که خواهان بررسی مسئله باشد و مثلاً فریاد کند که دست نگه دارید او معلول است، علتها را باید پیدا کرد. موج انتقامخواهی و انتقامجویی چنین اجازهای را به کسی نمیداد. این موج، این نفرت، این عدم جستجو در سایهروشنهای ذهنِ خفاش که حاصل تاریک و روشنهای زندگی او بود، تبلور به بهترین شکلی در استعاره خفاش شب باز میتاباند. هیچکس نخواست بفهمد و هیچکس سؤال نکرد که رابطه او با مادرش چه بوده است؟ آیا به دلیل فقر، او از این رابطه محروم گشته و برای کار مجبور به ترک خانه و خانواده شده است؟ هیچکس نپرسید آیا این کودک که در مکانی غیر از خانه خود بزرگ شده بود؟ و در آن مکان چهها بر او رفته بوده است؟ هیچکس نخواست سؤال کند که آیا او در کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بوده است؟ هیچکس سؤال نکرد که آیا او در کودکی به وحشیانهترین شکلی از سوی زنی مورد تهاجم قرار گرفته بوده است؟ هیچکس سؤال نکرد که آیا او هم دارای گرایشات همجنسبازانه بوده است یا خیر؟ آیا او به راستی بازیچهای در یک رابطه نابرابر روحیـروانی همجنسبازانه نبوده است؟ و حتی هیچکس نخواست به حرفهای او گوش کند؟ که آیا واقعاًَ فرد دیگری در کار بوده است؟ آیا آن فرد جانی اصلی بوده است؟ و رابطة روحی خفاش و آن فرد، چگونه رابطهای بوده است؟ آیا یک اطاعت کورکورانه یک فرد از فرد دیگر در یک رابطة مخوف روحی ـ روانی مابین دو بیمار روانی، در بین آنها حکمفرمایی نمیکرده است؟ جامعه نخواست و نمیخواست تا کوچکترین درسی از بررسی و تحلیل زندگی خفاش به دست آورد؟ چرا که همه چیز به ذات پلید او ربط داده شده و هیچ علتی خارج از ذات او و در شرایط دربرگیرنده زندگی او نمیتوانست چنین جنایات ددمنشانهای را از نظر جامعه و روزنامهنگاران باعث شده باشد، خفاش شب استعارهای بود که این احساس جمعی را بازتاباند.
خفاش شب؛ تبلور بینش غالب
اصطلاح خفاش شب به هیچ روزنامهنگاری اجازه نمیداد که به جای تأکید بر ذات شیطانی قاتل بر مباحث دیگری چون فقر، بیکاری، فساد اجتماعی و یا عدم وجود سیستم فراگیر نظارتی اجتماعی بر رشد صحیح و اصولی کودکان در خانوادهها اشارهای نماید. این اصطلاح همچنین اجازه نمیداد که نامی از رشد عجیب شهر تهران، شهرکهای نیمهبیابانی اطراف تهران و عدم وجود کمربند امنیتی برای شهروندان در این جادهها در ساعات مختلف شبانهروز، سخنی به میان آید و اگر هم احیاناً حرفی در این روابط گفته شده باشد، آنقدر ضمنی و ناچیز بوده است که نمیتوانند بینش غالب بر پوشش خبری این رویداد مهم اجتماعی را تعیین کند.
در این قسمت، تحقیق سعی خواهد کرد تا بینش غالب بر پوشش خبری دستگیری، دادگاه و بالاخره اعدام «خفاش شب» را مورد بررسی قرار دهد. در بررسی استعارة خفلاش شب مطرح شد که این استعاره به طور مشخص به ذات قاتل بهعنوان دلیل اصلی قتلها اشاره میکند. و این نشان میدهد که پرورش خبری این رویداد باید بر اساس بینشی ذاتی شکل گرفته باشد. گرچه این مسئله امری مشهود است، اما در اینجا به بررسی کیفی یک یا چند نمونه مهم اقدام میگردد تا درستی یا نادرستی چنین تحلیلی از نزدیک مورد یک بررسی مضاعف قرار گیرد. مسلماًَ در این تحلیل همچون تحلیل رویداد سمیه و شاهرخ، مفاهیم و مباحثی عمده میگردد که سعی خواهد شد، با بررسی همة مقالات، معرف بودن نمونة مورد تحلیل در جداول مربوطه در قسمت پایانی این بخش توضیح داده شود.
مورد پژوهشی یک ذات مخوف؛ خفاش شب
با آنکه سرمقالة نشریات عامهپسند عمدتاً به واقعیات جهانبیرون، جهانی که در صفحات میانی به تصویر کشیده شده، کاری ندارند و در دنیای خاص مدیرمسئول سیر میکنند (و مثلاً دو مقالهای که از تلاش 22 دی ماه 1375 و 20 بهمن 1375 مورد تحلیل کیفی قرار گرفت در شمارههایی به چاپ رسیده بود که سرمقالههای آنها به موضوع مذکور که مهمترین رویداد خبری روز بود، ارتباطی نداشت) اما ستاره سهیل دوشنبه 11 مرداد 1376، به هنگامی که ماجرای خفاش شب از نظر میزان مخاطب در اوج قرار داشت، سرمقالة شماره 61 خود را به خفاش شب اختصاص داد. سرمقاله این شمارة ستاره سهیل به نام «عدل، جامعه را شاداب میکند» دقیقاً با یک بینش ذاتی با مسئله خفاش شب برخورد میکند. در این سرمقاله کوتاه 5 بار بر ذات بیولوژیک خفاش به مثابه موجودی خونخوار تأکید شده و 2 بار دیگر نیز بر لزوم نابودی او و مرگ وی پافشاری شده است. این همه در حالی است که یک بار نیز بر هوش او در جملهای اشاره شده، که بلافاصله در جملة بعدی بر خونسردی جنایتمدارانه وی تأکید شده است.
اینها همه نشان میدهد که بینش سرمقاله، بینشی ذاتی است که دلیل جنایت، دلیل این عمل مخوف را به ذات خفاش شب نسبت میدهد و نه به شرایط دربرگیرنده او. برعکس نمونة شاهرخ و سمیه که دوران دادگاه سعی میشد تا ماجرای قتل و قسیالقلب بودن دو جنایتکار جوان کمتر مورد بحث قرار گیرد و بر شرایط دربرگیرنده دو جوان تأکید شود، این سرمقاله بر تعداد قتلها و قسیالقلب بودن قاتل، تأکید ویژهای دارد تا از طریق همین تأکید خواهان اعدام او گردد. البته در این سرمقاله دو انتقاد اساسی طرح شده که در جای خود مورد بررسی قرار میگیرد. اما در همین شماره ستارة سهیل، در حین دادگاه غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب مطلبی تحت عنوان «شمارش معکوس برای اعدام خفاش آغاز شد»، به چاپ رسید از همان تیتر، روزنامهنگار از گرایشی خبر میدهد که این گرایش خواهان اعدام خفاش شب است. به همین دلیل نیز تیتر «شمارش معکوس برای اعدام خفاش آغاز شد»، نشاندهندة جو حاکم بر جامعهای است که سؤال نمیکند، چرا او دست به چنین جنایاتی زد؟ سعی نمیکند تا به مسئله پی برده و مثلاً مطرح کند که در هر زمانی میتوان، غلامرضا خوشرو را اعدام کرد ولی ابتدا باید زوایای تاریک و روشن روح او بر روانشناسان و زندگی او بر جامعهشناسان تربیتی آشکار گردد. نه اینها سخنانی نیست که در چنان جوی در میانة عامه مردم، مقبولیتی داشته باشد. تیتر مقبول همان تیتری است که ستاره سهیل به آن اشاره داشت یعنی «شمارش معکوس... آغاز شد». در زیر این تیتر، تیتر دیگری به چاپ رسیده که در آن طرح میشود «خفاش سعی داشت خودش را کمحواس و دیوانه جا بزند». تیتر دوم در حقیقت امکان هر گونه درخواست لیبرالی، از جمله بررسی مسائل زندگی او را پیشاپیش از بین میبرد. این تیتر امکان دیوانگی او را بازی آگاهانهای از سوی جنایتکار باهوشی فرض میکند که همة ما «وی» را میشناسیم. اگر به تیترهای دیگری که در مورد این فرد در نشریات به چاپ رسید نظری افکنیم، خواهیم دید که همه آنها یا بیشتر آنها، بر ذات پلید او از سویی و موج نفرت موجود در جامعه برای اعدام این فرد، اشاره دارد. مثلاً ستاره سهیل در شمارة 63 خود که در شنبه 25 مرداد 1376 به چاپ رسید، در صفحة اول، این تیتر اصلی را در کنار تصویر به دار آویخته شده «خفاش» به چاپ میرساند؛ «مردم مسافر جهنم را تا پای دار نفرین کردند». اصطلاح مسافر جهنم نشاندهندة ذات ملعون شیطانی این فرد است، همان ذاتی که باعث شد تا او دست به چنین جنایتی بزند و به همین دلیل نیز مردم او را تا «پای دار نفرین کردند» اما مردم او را تا پای دار نفرین کردند، بر یک خواسته دلالت میکند. این عبارت برخواستة عمومی مردمی دلالت میکند که خواهان مرگ یک فرد باشند و اصطلاح مسافر جهنم دلیل این خواسته عمومی را به زلالی و وضوح کامل مطرح میکند؛ ذات ملعون جهنمی او باعث شده است تا عموم مردم خواهان مرگ هر چه سریعتر او باشند. جالبتر آنکه در شماره قبلی یعنی در شماره 62، پیش از اعدام، در صفحه 2 ستاره سهیل، تیتری به چاپ رسید به نام «چگونگی اعدام خفاش شب اعلام شد» برای یک عامهنویس کارکشته، چنین تیتری چه معنایی میتواند داشته باشد، به جز آنکه هستند کسانی که ذهنشان چنان با مرگ این فرد و اعدام او مشغول است که چگونگی اعدام او مطلبی جالب توجه برای آنها خواهد بود. تیتر بعدی همین صفحه در همین شماره، عبارت بود از «مردم میگویند حکم اعدام برای خفاش عادلانه نیست». منظور از ناعادلانه بودن حکم اعدام به معنای زیاد بودن آن نیست، بلکه به شکل سربسته یک نظر عمومی را مبنی بر مجازاتی فرای اعدام ابراز میدارد؛ مجازاتی فرای اعدام هیچ نمیتواند باشد مگر شکنجه.
در مقاله چگونگی اعدام خفاش شب با زیرتیترهایی روبرو میشویم از جمله «خفاش در ملأ عام 10 بار اعدام میشود!» در همین مقاله تیترهای دیگری چون «خفاش همدست نداشت» و «هوشیاری بازپرس پرونده» به چاپ رسیده است که دو تیتر آخر به رد ادعای او مبنی بر وجود فرد دیگری بهعنوان عامل اصلی این قتلها میپردازد. سپس، ستاره سهیل به نقش مطبوعات در دادن آگاهی به مردم متذکر میشود و مطرح میسازد که:
«...مطبوعات با انتشار مداوم مطالب آخرین محاکمات، مردم را که هیجانزده و عصبانی تشنة خبری بودند که از آنچه در سرسرای دادگستری میگذشت آگاه ساختند و در نظرخواهیهایی که از مردم به عمل آمد، عکسالعمل عموم تند و خشن بود. مردم اصرار داشتند چشم در برابر چشم!»
ستاره سهیل ـ شماره 62ـ شنبه 18 مرداد 76،ص2
این مطلب به خوبی نقش نشریات را در ایجاد این موج و همچنین در انعکاس آن نشان میدهد. موجی که بارها و بارها مورد اشارة همین ستاره سهیل قرار گرفته بود، مثلاً در شماره 61 خود، در مقالهای تحتعنوان «ماجرای خفاش شب» چنین مینویسد:
«جنایات اخیر خفاش، خشم مردم، بهویژه مردم تهران را برانگیخته است به طوری که مردم خواستار بدترین نوع مرگ برای خفاش شدهاند.»
ستاره سهیل ـ شماره 62ـ شنبه 18 مرداد 76
تیترهای بسیاری که همه از سویی بر تقاضای مردم برای کشتن او و از سوی دیگر بر ددمنشی او حکایت دارد را میتوان در هر شمارهای از ستاره سهیل یا هر کدام از نشریات عامهپسند یافت. مثلاً در شماره 50، که سرمقالة آن «عدل جامعه را شاداب میکند» بود، این تیترها به کار گرفته شده استم «اعترافات تکاندهندة خفاش»، «خفاش نباید اسرارش را به گور ببرد چون ممکن است جنایات بیشتری مرتکب شده باشد»، «سابقه خفاش» که در آنها تمام سوابق جنایتکارانة وی و چهرههای گوناگون او با ذکر خصوصیات ذاتی وی به تفصیل مورد بحث قرار گرفتهاند. اعترافات تکاندهندة خفاش، خبر از گوشههای دیگری از جنایتی دارد که این خونخوار به تازگی ارائه کرده است. این تیتر در رابطهای تنگاتنگ با تیتر دیگر صفحه یعنی «خفاش نباید اسرارش را به گور ببرد» قرار دارد. چون ممکن است او «جنایات بیشتری مرتکب شده باشد» باید تمام اسرار وی را قبل از مرگ از وی به دست آورد. این تیتر به طور علنی خواهان بهکارگیری شیوههایی است که تاریک ـ روشن ذهن او را در رابطه با همه جنایاتی که مرتکب شده، برملا سازد و این شیوهها میتوانست هر چیز از جمله شکنجه فرض گردد. جامعه، خواهان مرگ یک فرد، یک قاتل به شدیدترین وجه ممکن بود.
ستارة سهیل در ویژهنامه خود به نام «اجرای عدالت» که در پنجشنبه 9/5/76 به چاپ رسید، تیتر «خفاش در دادگاه میخندد» را در زیر عکس 9 زن مقتول به چاپ رساند و در کنار این تیتر در دایرهای نوشت: در یک قدمی چوبة دار. مشخص است این تیتر و سرتیتر آن اشاره به ذات جانی و ددمنش خفاش دارد. پیامآور در پنجشنبه 23 مرداد، در صفحه اول، تیتر «خفاش در لحظههای آخر هم میخندید» را به چاپ رساند. در اینجا، نمیتوان همه تیترها را مورد بررسی قرار داد. اینها نمونههایی از موارد بسیاری است که همچون تیتر «اصول اخلاقی خفاش آدمکشی است.» که در صفحة اول شماره 170 پیک آزادی دوشنبه 6 مرداد 76 به چاپ رسید، دلالتکنندة ذات جنایتکار او میباشد و هیچ جایی برای بررسی شرایط زندگی او، مکانی که چنین فردی را در خود پرورانده نمیگذارد. همین شماره پیک آزادی به لبخند خفاش بر پای چوبه دار اشاره میکند و حتی در همان صفحه اول، تیتر «خفاش شب سنگسار میشود؟» را با علامت سؤال بهعنوان خواستة عمومی به چاپ میرساند. اینها و بسیاری دیگر از تیترهای به کار گرفته شده در نشریات، نشاندهندة بینش غالب در پرورش خبری این مطلب میباشد که همه چیز را در ذات او جستجو نمود. بخش عظیمی از این تیترها آنگاه که به زندگی او میپرداختند، آن را به مثابه مسیر رشد یک ذات جنایتکار مورد بررسی قرار میدادند، مثلاً گام در دوشنبه 27 مرداد 1376 در تیتری که بر روی عکس اعدام شدة خفاش که از طناب آویز ان است، به چاپ رسید، مطرح میکند، «از سرقت اتومبیل تا جنایت فجیع شبانه!» هیچکدام از این تیترها به امکان فروخته شدن او در کودکی اشاره نمیکند. هیچکدام از تیترها به روابط جنسی احتمالی او در زندانهای مکررش و نقش وی در این روابط جنسی زوایای پیچیدة روانی بسیاری که میتوانست مورد کند وکاو قرار گیرد، تأکید نمیکند. هیچکدام از این تیترها «فریاد» نمیزند که دست نگه دارید، حکم را همیشه میتوان جاری ساخت، اول بگذارید دلایل این جنایتها را با بررسی شرایط زندگی او پیدا کنیم. چرا که جامعه به روزنامهنگار اجازه چنین تیترهایی را نمیداد. روزنامههای عامهپسند و جامعه در یک رابطة متقابل قرار گرفته بودند که هر دو همدیگر را به عکسالعملهای شدیدتری تحریک میکردند؛ استعارة خفاش شب، انعکاس این جو غالب است.
از آنجا که نمیتوان همه تیترها را که در این مدت به چاپ رسید، به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد، در اینجا با دستهبندی آنها به ذاتی، شرایطی و تیترهایی که بر خواستة اعدام یا تسریع آن تأکید داشتند یا زمان و چگونگی و نحوة آن را اعلام میداشتند، به شمارش، دستهبندی و درصدگیری تیترها اقدام میشود تا در قدم بعدی، در بُعدی کمی، نشان داده شود که مورد پژوهی بالا، معرف مناسبی بر جو غالب نشریات عامهپسند در آن زمان بود.
نگرش ذاتی، مورد پژوهی یک گزارشنآنن را به مثیاآاتا
ستاره سهیل در صفحه 2 و 3 خود گزارشی چندبخشی تحت عنوان «اعترافات تکاندهندة خفاش» به چاپ میرساند که به راستی معرف خوبی برای پوشش خبری تقریباً کلیه نشریات عامهپسند در این برهه محسوب میشود. بینش ذاتی نسبت به غلامرضا خوشرو به خوبی در این گزارش قابل تجرید میباشد و این بینش از همان تیتر، آنجا که او را خفاش مینامند، آغاز میگردد. در کنار این
گزارش قابل تجرید میباشد و این بینش از همان تیتر، آنجا که او را خفاش مینامند آغاز میگردد. در کنار این گزارش و به مثابه مکمل، قطعهای ملودرامیک تحت عنوان اشاره، به مثابه نوعی آبستراک یا خلاصه به چاپ رسیده است که احساسات خواننده را به جوشش آورده و روح غالب بر گزارش را از طریق لغات و جملات احساسی به غلیان در میآورد. در این اشاره به بهترین وجهی میتوان بینش ذاتی را جستجو کرد و از آن مهمتر میتوان تقاضای هر چه زودتر معدوم کردن خفاش را به وضوح و صراحت از لابلای سطور آن به بلندترین وجهی شنید. وقتی از خبرنگاران حرفهای حادثهنویس در مورد دلیل معرف بودن برخی از گزارشات شد، تحقیق با این پاسخ روبرو شد که گاه مهمترین و حرفهایترین حادثهنویسان در دورهای کوتاه به هنگام وقوع حوادثی از این دست با یکی از این نشریات عامهپسند، همکاری میکنند و از آنجا که رنگمایة اصلیترین صفحات حادثهای در اصلیترین نشریات صبح یا عصر حاصل دست همین افراد یا شاگردان آنهاست، بینش آنان به بینش غالب تبدیل میگردد، چرا که همه، تقریباً از روی آنها رونویسی میکنند. البته وقتی از سوی این تحقیق اعتراض شد که یک یا چند روزنامهنگار نمیتوانند چنین یک تنه جو غالب نشریات را دربارة یک رویداد رقم زنند، تحقیق با این پاسخ روبرو شد که این حادثهنویسان قدیمی و شاگردان آنها، استادان مسلم «زمینهیابی» میباشند و به بهترین وجهی از طریق تماس با دایرة وسیع ارتباطات رسمی و غیررسمیشان جو غالب را تخمین، برآورد نیروها را محاسبه و حرکت خود را تنظیم مینمایند و بنابراین مقالات آنها از سویی شکلدهنده و از سوی دیگر معرف بینش کلی جامعه نسبت به رویدادهای حادثهای و غیرسیاسی و غیرجناحی میباشد.
اگر در رابطه با مباحث سیاسی ـ اجتماعی، گزارشات روزنامهها هرگز نمیتوانند یک دست فرض گردند و بر اساس گرایشات متفاوت سیاسی در جامعه، بینشهای متفاوتی در لابلای پوشش خبری این نشریات از رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی انعکاس مییابد، به دلایلی که ذکر شد و دلایل بسیار دیگری که احتیاج به تحقیق جداگانهای دارد، جامعه در رابطه با حوادثی چون مسئله خفاش شب در کل به یک بینش واحد یا حداقل بسیار نزدیک به یکدیگر دست مییابد که این مسئله به وضوح در پوشش خبری این گونه حوادث، قابل مشاهده است. به عبارت سادهتر «خبرنگارانی» که دیدگاههای متفاوت سیاسی و اجتماعی دارند با بینشی مشابه نسبت به حوادث مهم اجتماعی برخورد میکنند؛ مسئله «خفاش» و «شاهرخ و سمیه» خود گواه این مدعا میباشند که به نظر میرسد که نوعی وحدت بینشی در مورد مسائل مزبور در کلیت جامعه و در بیان جناحهای سیاسی ـ اجتماعی در مورد مباحث مزبور به وجود آمده بود.
اشاره؛ تأکیدی بر ذات
بخش «اشارة» گزارش «اعتراف تکاندهندة خفاش»، دو نیرو را در مقابل هم قرار میدهد. دو نیرویی که نبرد آنها، اساس بیشتر ایدئولوژیها و مذاهب را تشکیل داده است؛ خوب و بد، نیکی و پلیدی. اما این مقاله، این نیروها را فرای انسانها متصور نمیشود، بلکه انسانها را به این دو دستة بزرگ تقسیم میکند و اکثریت را با دستة خوبان متصور میشود. اما در لابلای این خوبان، افرادی پلید، قاتلصفت که از خون ارتزاق میکنند یافت میشوند و بنابراین نیکی باید هوشیار باشد و این بدطینتان را نابود سازد. «اشاره» از زمین آغاز میکند. از زمینی که بر آن طلاگونه خوشهای گندم میروید و بر آن انسانهای یکسان زندگی میکنند:
«در آنجا که از زمین طلاگونه خوشة گندم میروید و هم آنجا که هیچ نیست جز رمل و آفتاب، رنگ خون و طپش قلب آدمها یکسان است بیتردید! سیاه و سفید ـ زرد و سرخ نژادگونه، گونة بشریت است که با همة دوری و تفاوت، قبیله به قبیله اندوه را میشناسند و اشک را چارهساز تلاطم غصة خویش میدانند و غبار اندوهشان را با شور اشک میشوند در زمان نیاز. پریشانی سرمایة پنهان همة آنها است، وقتی که نامرادی قلبشان را بیازارد.»
ستاره سهیل ـ شماره 59ـ شنبه 28 تیر 76 ـ صفحه 2
آنچه این «اشاره»، گرایشی غالب بر همة انسانها، انسانهای یکسان از هر قبیله و گونة انسانی که باشند، معرفی میکند، عکسالعمل آنان نسبت به غصه و اندوه میباشد. اشک و پریشانی سرمایه پنهان انسان است برای مقابله با نامرادیها، مسائل و معضلات و مشکلات. سپس «اشاره» فوراً یادآور میشود که مهربانی خصوصیتی است که خالق در بین همة انسانها به تساوی تقسیم کرده است. اما «اشاره» فوراً متذکر میگردد که «شقاوت» چنین نیست و آن را همه مخلوقات انسانی به تساوی دارا نمیباشند. بدین ترتیب در همین آغاز تفکیکی مابین اکثریت انسانها که مهربانند و در مقابل سختیها و مرارتها، پریشان میشوند و اشک میریزند از گروهی دیگر که شقاوت در وجودشان نهفته، تفکیک میشوند. مهربانی را خالق در وجود انسانها نهادده است. اما این مقاله مشخص نمیکند که شقاوت را در وجود این معدود انسانهای خاص چه کسی نهفته است، شیطان؟
پس از ترسیم چنین تضاد دوگانهای مابین بد و خوب، مهربان و پرشقاوت «اشاره» به تعریف، توضیح و تشریح احساسات هر کدام میپردازد:
«صاحبان مهربانی، با شکوه زیستن آشنایند...
وقتی پرندهای گرسنه میمیرد، دلهایشان سراغ غصه را میگیرد...
مهربانها با یک انگشت میثاق برادری میبندند...
وقتی باد بوتة گل سرخ را بشکند، صاحبان دلهای مهربان...
یاس به هم هدیه میدهند...»
ستاره سهیل ـ همانجا
«اشاره» پس از ارائه تصویر مطلوبی از اکثریت غالب جامعه یعنی خوبها به توصیف بدها اقدام میکند که اقلیت بسیار قلیلی را تشکیل میدهند.
«اما صاحبان شقاوت شبگرسنهها را از مستوری شب نیز محروم میکنند و انگشت سبابه خود بر چشم دیگران فرو میکنند تا عقدههای ناشناختة خویش را درمان کنند. بیگانگان با محبت از کرم و سخاوت و متانت محرومند و غریبه با خویش چونان کرم در جامعه میلولند و از پاکیهای دیگران پلیدیهای خود را سرشار میکنند.»
تا اینجا «اشاره» دو دسته انسان را تعریف کرده که اکثریت با دستة اول است اما دستة دوم، صفا و صمیمیت موجود و از همه مهمتر، امنیت خوب بودن خوبان را از بین برده و در جامعه ناپاکی را بسط داده، پاکیهای دیگران را نابود میسازند. «اشاره» در حقیقت عقیدهای بسیار قدیمی را ارائه کرده است؛ دو دسته انسان وجود دارند؛ پاکطینت و شیطانصفت که اکثریت با پاکطینتان است. اما «اشاره» مجبور است تا این ایدة قدیمی را، حال که آغاز کرده، تا به پایان به پیش ببرد و بنابراین چارهای ندارد، مگر اینکه راهکاری در مقابل دستة خوبان قرار دهد؛ چگونه از پاکیها حفاظت کنند؟ جواب، جوابی قدیمی است، پلیدی باید نابود شود، شیطان باید سوزانده شود:
«اما پلید را باید هلاک کرد و با خونابهاش روی سر در خانهها نوشت تا اعتقاد وجود دارد، پاکی هرگز زیر پای پلیدی «له» نمیشود و عدالت در لحظه لحظة ایام جاری است.»
و بدین ترتیب 13 روز پس از اولین گزارشی که در مورد این مسئله در نشریات ایرانی به چاپ رسید، بینش ذاتی، فریاد نابودی «خفاش شب» را سر میدهد و تقاضای نابودی او را به صراحت اعلام میدارد. چرا که او ذاتاً پلید است و جایگاهی در جامعة انسانی ندارد:
«و به سنگ کوفت سر هر پلید و ناپاک و بد طینت را که صاحبان دل های سیاه آزردگی پاکان را سبب نگردند.»
مسلماً این ندایی است که گزارشگر، با تبحر حرفهای خود از دل جامعه شنیده است، اما در اینجا آن را به گفتمانی بدل کرده که در قلب جامعه خواهد نشست و فریاد قصاص، قصاص را در جامعه بلندتر و رساتر خواهد نمود.
خفاش شب، نامی شایسته
مقالة «اعترافات تکاندهندة خفاش» چنین آغاز میشود که:
«خفاش شب، نام شایستهای است که روزنامة ایران برای جنایتکاری به اسم «غلامرضا خوشروی کوران کردیه» انتخاب کرده است.
ستاره سهیل ـ شماره 59 ـ شنبه 28 تیر 1376ـ صفحه 2
نه تنها گزارشگر سهیل، منبع اولیه تدوین این «نام» را ذکر میکند، بلکه آن را مورد تأیید قرار داده و دارای مصداق مناسبی برای «جنایتکاری به اسم غلامرضا خوشروی کوران کردیه» معرفی میکند. رنگمایة غالب بر بخش «اشاره» نمود خود را در اولین حملة گزارش به بهترین وجهی عیان میسازد. در همین اولین جمله، گزارشگر سهیل یک استعاره را، استعارهای که به ذات فرد جنایتکار بهعنوان دلیلی برای جنایتهای او اشاره دارد، را برجسته میسازد و از طریق این برجستهسازی در همان اولین قدم پاسخی به همه سؤالات خواننده، ارائه میدهد و وی را آماده میکند تا خواهان نابودی هر چه سریعتر این جنایتکار ددمنش گردد.
گزارش پس از اشاره به دروغی که خفاش شب در مورد نام خود طرح کرده بود، ماجرا را از لحظة دستگیری او پی میگیرد. لید احساسی به تاریخچه رویداد ربط پیدا میکند و به ما میگوید که با یک گزارشگر ملودرامنویس کلاسیک روبرو هستیم. چرا که ساختار کلاسیک را عیناً دنبال میکند. آغازی احساسی و بازگشتی به تاریخچه، تاریخچه با تیتر فرعی یک اتفاق ساده ارائه میگردد.
«یک اتفاق ساده» به طور معمول، در تضاد با اتفاقات مهم و دراماتیک، درک میگردد و بر اتفاقات روزمره و پیش پا افتاده دلالت میکند، اتفاقاتی که ما از آنها یادی نمیکنیم، داستانی در مورد آنها نمیسازیم و به آسانی آنها را فراموش میکنیم، چرا که سراسر زندگی همة ما پر از اتفاقات ساده است. نویسنده با انتخاب این تیتر در مورد حادثهای که منجر به دستگیری خفاش شب شد، منظوری ضمنی را پیگیری مینماید. تیتر یک اتفاق ساده، دلالتگری است بر نبود یک سازمان پیچیدة انتظامی که خفاش را طی عملیات گسترده و منظمی دستگیر نماید. در این قسمت گزارش به چگونگی دستگیری غلامرضا خوشروی به وسیلة چند نفر از جوانان بسیجی پایگاه شهید نظری اشاره میکند و آنرا به مثابه یک اتفاق به تصویر میکشد که این قسمت از گزارش در رابطهای تنگاتنگ قرار میگیرد با تیتر یک اتفاق ساده و این همه از نظر این تحقیق انتقاد ناگفتهای است بر عدم وجود یک چتر امنیتی قوی بر روی شهر تهران و عدم وجود پیگیریهای منظم قتلهایی که در حول و حوش شهر تهران اتفاق میافتد. حادثهنویس محافظهکار اما خبره با یک تیتر و شکل ارائه داستان، این همه را به مثابه یک نتیجهگیری در مقابل ذهن مخاطب قرار میدهد چرا که میداند که به احتمال زیاد، مخاطب خود شخصاً به معنای نهفته دست مییابد. پس از شرح جریان دستگیری، ادامه مطالب تحت عنواتن تیتر «راز سرقت فاش شد!» طرح میگردد. در اینجا گزارشگر برعکس قسمت آغازین مقاله، با استفاده از سبکی واقعگرا و توضیحی، بدون بهکارگیری حتی کوچکترین اصطلاح احساسی به شرح فیزیکی ماوقع که خاص داستانپردازی خبری واقعگرایانه، اما فردی شده و غیرملودرامیک نشریات وزین میباشد، (در تضاد با ملودرامنویسی که در اول گزارش به کار گرفته شده بود و از لغات احساسی بیشتری استفاده میکند) چگونگی کشف این حقیقت که ماشین فرد دستگیر شده مسروقه میباشد را شرح میدهد. سپس، گزارش اتفاقات سادهای که یکی پس از دیگری باعث شد تا وی بهعنوان مضمون اصلی قتلهایی که هر 10 روز یک بار در حول و حوش تهران اتفاق میافتاد را توضیح میدهد. تیتر «راز سرقت فاش شد» و تیتر «یک اتفاق ساده» در رابطهای تنگاتنگ قرار میگیرند؛ فاش شدن راز، یک اتفاق ساده بود. شیوة نگارش واقعگرایانه به کار گرفته شده برای توضیح این مسئله نیز بدون استفاده از کوچکترین لغت احساسی، یعنی صرف انرژی متن برای تهییج، «راهکارهای اقناعی» هستند که در خدمت تیتر «یک اتفاق ساده» قرار میگیرند تا مخاطب از طریق این راهکارهای اقناعی، خود بدان نتیجهای برسد که منظور اصلی گزارشگر است؛ «راز» در یک پیگیری نظاممند فاش نشد، بلکه حاصل یک اتفاق ساده و فراتر از آن یک معجزه بود و دقیقاً به همین دلیل، گزارشگر 2 تیتر ضمنی دیگر را به کار میگیرد؛
«وقتی خدا نخواهد...»
«وقتی خدا نخواهد، هیچ باری به مقصد نمیرسد.»
ستاره سهیل ـ شماره 59ـ شنبه 28 تیر 1376 ـ صفحه 2
یعنی به عبارت سادهتر، کشف این جنایات و دستگیری قاتل آن، امری فوق طبیعی توضیح داده میشود و دقیقاً در همین رابطه است که اولین جمله در زیر این تیتر چنین بود:
«... و اینگونه بود که بر اثر یک اتفاق ساده بزرگترین جنایتکار سالهای اخیر به چنگ عدالت افتاد. چرا که وقتی مسروقه بودن اتومبیل محرز گردید، راههای گریز مرد سیاهپوش نیز بسته شد و عدالت عملاً به حلقوم وی چنگ انداخت.»
اما سؤالی که این تحقیق به طور جنبی در اینجا مطرح میسازد این است که چرا ملودرامنویس، در این قسمت، چنین واقعگرایانه نوشته است و چرا چنین ضمنی با به کارگیری تیترهایی چون «یک اتفاق ساده»، «وقتی خدا بخواهد...» به یک معنای ضمنی اشاره میکند که این معنی ضمنی هیچ چیزی نیست مگر، عدم توانایی نیروهای انتظامی در دستگیری خفاش شب از طریق یک حرکت نظاممند. جواب این سؤال مشخص است و آن را باید در یک کادر مستطیلی که در میان گزارش، اما به شکل یک متن مستقل به چاپ رسیده، جستجو کرد. در این کادر گزارشگر تیتری ارائه میدهد بدین مضمون:
«مطبوعات مخصوص آگاهی رساندن است نه آگهی رساندن»
مضمون مطالب درون این کادر که در زیر این تیتر ارائه شده، چنین است که مطبوعات وظیفة اطلاعرسانی آنها در مورد حوادث را تنها نباید با هیجانزایی، یکی دانست، بلکه آن را باید یک کارکرد امنیتی مطبوعات در سطح جامعه محسوب داشت. دراین قسمت که به شکل یک بحث اقناعی ارائه شده، گزارشگر مطرح میسازد که اگر مردم از وقوع این جنایت (که تقریباً هر 10 روز یک بار تکرار میشده است) اطلاع داشتند مسلماً شیوه رفت و آمد خود را تغییر میدادند و اگر از آن مهمتر در مورد خفاش شب مطبوعات بیتفاوت مانده و اطلاعرسانی نکنند، خفاششبهای دیگری ظاهر خواهند گشت و در این میان پاکان نابود و «خونیندستها در میان مردم پاک راحتتر مخفی میشوند.» اما نتیجهگیری گزارشگر از این ستون اقناعی، یک نتیجهگیری صنفی است. مشخص است که او یکی از حادثهنویسان توانا و با تجربه است. والا هرگز نمیتوانست چنین گزارش پرقدرتی را با چنین دلالتهای ضمنی تنظیم نماید. او در حقیقت بهعنوان یک حادثهنویس حرفهای از منافع صنفی خود که در گزارش آزادانة حوادث خلاصه شده است، دفاع میکند و این دفاع را در تضاد با پنهانکاری پلیس و نیروهای انتظامی و احتمالاً هیجانزا خواندن صفحة حوادث و متهم نمودن این صفحه به ایجاد ناامنی در جامعه، میبینند. به همین دلیل نیز چنین ظریف، در این «فرصت» از منافع درازمدت صنفی خود که اجازة اطلاعرسانی آزاد است از رویدادها، حادثهها، قتلها و امثالهم، دفاع میکند. اما نکته جالبتر در اینجاست که انتقاد از عدم اطلاعرسانی نیروهای انتظامی، عدم هشدار به جامعه از سوی این نیروها که در دورة کوتاه مزبور در جادههای مشخصی چنان حجم عظیمی از افراد کشته شده بودند، بسیار کم در نشریات عامهپسند انتشار یافت و عمدتاً روزنامههای وزین که صفحه حوادث ثابت دارند، به آن پرداختند. اما روزنامههایی که صفحه حوادث پرخواننده و همیشگی داشتند، برای دفاع از منافع حرفهای این صفحات، این انتقاد را که به معنای امکان پیدا کردن مطلب و هر چه بهتر کردن صفحات خود بود، را با قدرت، حدت و شدت بسیار پیگیری نمودند. (در این رابطه اگر تحلیلگر درصدِ ارائه چنین انتقادی را که در نشریات عامهپسند ارائه شده بود، با ارقام موجود دربارة چنین انتقاداتی در برهة مزبور در نشریات وزین و مخصوصاً روزنامه ایران مقایسه کند، تحلیل این تحقیق مستدل خواهد شد.)
سابقه خفاش شب؛ کند وکاو ذات یک جانی
گزارش در اینجا به سابقة خفاش شب میپردازد و برای این کار به 4 سال پیش بازمیگردد. اما چرا باید این گزارش سابقة خفاش شب را بررسی کند. چه دلیلی برای این عمل میتوان یافت؟ در این مورد گزارشگر بسیار صریح است و مطرح میسازد که شناخت کامل خفاش شب درحقیقت کمک میکند تا «خبث طینت وی» آشکار شود که «مثل دراکولا فقط شبها قربانیانش» را شکار میکرد. به عبارت سادهتر، سابقه خفاش شب، کند وکاو گزارشگر است، در ذات یک جانی این کند و کاو نتیجهای نخواهد داشت مگر ایجاد نفرت بیشتر از این فرد که بیدلیل نیز هست، آنقدر اعمال شنیع به نامهای مختلف در اشکال گوناگون از این فرد سر زده که اصطلاح جرثومة فساد برازندة او میباشد. اما سؤال اینجاست که چرا به هنگام بررسی سابقة خفاش شب، گزارشگر، در این کندوکاو ژرف و سترگ ما را تنها به 4 سال پیش باز میگرداند و مثلاً به کودکی او نمیبرد، آنگاه که او را فروختند. چرا سخنی از دوران جوانی او در میان نیست. چرا صحبتی از دلیل زنانهپوشی مکرر او و دوستش و یافتن دلیلی برای این زنانهپوشی با توجه به سوابق جنسی او در زندان، به میان نمیآید. چراهای بسیار هرگز مطرح نشد و تنها بخشی از حادثهنویسان تصادفاً با بخشی از واقعیات زندگی این مرد آشنا شدند. واقعیاتی که میتوانست درسهای بسیار در کنترل بر تربیت جوانان آینده این مرز و بوم به جامعه ما فرا دهد. چرا و به راستی چرا کندوکاو گزارشگر چیرهدست ما، به 4 سال پیش محدود میگردد و از آن عقبتر نمیرود؟ دلیل امر ساده است. بینش گزارشگر ذاتی است و به همین دلیل نیز او به گزارش اعمال جنایتآمیز این فرد میپردازد و هرگز به عقبتر نمیرود چرا که شاید برای «خفاش» و بسیاری از بیسروپاهای جنایتکار دیگر که از هیچ کجا نیامدهاند و به هیچ کجا نخواهند رفت، دلایلی شرایطی در ذهن ما شکل گیرد که باعث شود تا بار سنگین جنایات آنان در ذهنیت اجتماعی سبکتر گردد و در لابلای شرایط سختا زندگی آنها احساسی هر چند ناچیز در مخاطب شکل گیرد.
خفاش شب در مصاحبه خود با گام در دوشنبه 27 مرداد 1376، از دوست دخترهای بسیار خود از میان خانوادههای بالای جامعه سخن میگوید و اولین شکست خود را با فردی به نام سپیده شکافی در روح و روان خود معرفی میکند. این تحقیق دارای بعدی روانشناسانه نیست و تحلیلگر نیز دارای چنین تخصصی نیست. اما به نظر میرسد که اینها داستانپردازیهای یک ذهن بیمار است والا روزنامهنگاران میتوانستند با خانواده سپیده و سایر دخترهای مورد اشاره یا حداقل بخشی از آنها تماس حاصل نمایند. مسئله دیگر فرا گرفتن زبانهای متفاوت است که خبرنگاران هرگز پیگیری ننمودند تا بفهمند تسلط او در این زبانها از طرف کارشناسان در چه حد ارزیابی میشود؟ و او چگونه این زبانها را فرا گرفته است؟ خفاش بسیار سطحی پاسخهایی غیر قابل قبول ارائه میکند، ولی هیچکس در مقام تحقیق برنمیآید. اینها همه نقطه کورهایی است که در موج قصاص، قصاص گم شد و کسی به آن نپرداخت. این تحقیق سؤال میکند که چرا هیچ خبرنگاری تقاضای کندوکاوی سنگین و عمیق در زندگی خفاش را به عمل نیاورده. پاسخ را باید در نتیجه کار جستوجو کرد؛ اگر روزنامهنگار یا محقق در نتیجهکندوکاو خود با یک تراژدی واقعی روبرو میشد، تراژدی که قربانی خود را به حیوانی مخوف تبدیل کرده بود که به همراه سایر درندگان در اعمالی شنیع همراه شده بود، آنگاه چگونه و با چه زبانی تراژدی را به مثابه شرایط یک عمل شنیع برای مخاطب باید باز میگفتند. حتی اگر گزارشگر حرفهای این گزارش خواهان این بود تا در عمق وارد زندگی این فرد شود، جامعه به او اجازه نمیداد همانطور که جامعه به جامعهشناسان، روانشناسان و سایر محققین «اجازه نداد» تا با نگرشی مگر بینش ذاتی به این مسئله نگاه کنند و یا مبحثی شرایطی را به طور عمومی بیان نمایند. موج حاکم بر جامعه از یک بینش ذاتی برخوردار بود و بنابراین نباید هیچگاه گزارشگر چیرهدست این گزارش را به دلیل داشتن چنین بینشی محکوم کرد، بلکه تحقیق تنها سعی دارد تا این بینش را از لابلای خطوط گزارش او مجرد نماید. در این گزارش تحت تیترهای «سابقه خفاش شب»، «آدمربایی با لباس زنانه» به ظهور دوباره جنایتکار میپردازد و بالاخره جنایات او که با تدارک قبلی صورت گرفته است را مورد بررسی قرار میدهد و در نهایت تحت تیتر «پشیمانی سودی ندارد»، همانطور که در «اشاره» صریحاً نابودی جنایتکار درخواست شده بود، در اینجا پس از آنکه از مردم میخواهد تا با دادن اطلاعات به مقامات انتظامی دربارة خفاش شب یا خفاش شبهای دیگر، آنها را یاری رسانند، به صراحت مرگ هرچه سریعتر او را خواستار میشود:
«مردم از مقامات قضایی کشور میخواهند خفاش شب، این آدمنمای دراکولاصفت را در ملأ عام و در میدان آزادی حلقآویز کنند تا خونین دستها به عاقبت کار خویش پی ببرند و جنایتکاران و خلافکاران بدانند که شمشیر عدالت تیز است و در همیشه تاریخ حق پیروز میشود!»
ستاره سهیل ـ همانجا
دلیل چنین درخواست صریحی را باید در دو اصطلاح «خفاش شب» و «آدمنمای دراکولاصفت» به مثابه دو استعارهای که به ذات غلامرضا خوشرو اشاره مینماید، جستجو کرد. وقتی گزارشگر از نگرشی ذاتی بهره میگیرد، چنین درخواستی نیز تعجبآور نیست؛ او تنها خفاشگونه در ظاهر یک انسان است. گزارش در پایان خواهان ادامه بازجوییها برای روشن شدن سایر اعمال او میگردد و همانطور که پیشتر نیز به طور ضمنی در این گزارش و سایر گزارشات، از اعمال فشار یا شکنجه دفاع شده بود، در اینجا ذات خونخوار خفاش باعث میشود تا روزنامهنگار بعضی رسالتهای خود را فراموش نماید و متأسفانه این چنین گزارش خود را به اتمام برسانند:
«همچنین مردم میگویند لازم است با بازجویی بیشتر و حتی اعمال فشار خفاش شب را وادار کنند اگر جنایت بیشتری مرتکب شده، آنها را اعتراف کند!»
ستاره سهیل ـ همانجا
بینش ذاتی؛ یک نمونه معرف؟
در گزارش «اعترافات تکاندهندة خفاش» که در بالا مورد تحلیل کیفی قرار گرفت،7 بار بر «ذات بیولوژیک» خفاش شب بهعنوان موجودی خونخوار و در خود مقاله، چندین بار به طور ضمنی و یک بار به طور مشخص بر نابودی وی، قصاص و کشتن او، همچنین در بخش «اشاره» بدون نام بردن از او چندین بار بر نابودی انسانهایی که در گروه خونخواران قرار میگیرند تأکید شده است. در خود مقاله نیز بک بار خونسردی وی به مثابه نشانهای از قسیالقلب بودن او در انجام قتلها و یکبار نیز بر هوش سرشار وی بهعنوان نشانهای از ذات خونخوار و جنایتکار او اشاره شده است. البته در این گزارش 2 بار بر عدم اطلاعرسانی صحیح نیروهای انتظامی، 2 بار بر نبود امکانات مناسب دسترسی شهرکها به مراکز اصلی شهر و 3 بار نیز به بیتفاوتی مردم در عدم همکاری با نیروهای انتظامی مانندن خرید یک دوربین بسیار مدرن به قیمت بسیار پایین انتقاداتی مطرح شده است.
اما آیا به راستی گزارش مورد تحلیل که قتل را با نگرشی ذاتی بررسی کرده، یک نمونة معرف است یا یک نمونة منفرد؟ به عبارت دیگر، آیا تحلیل کیفی این مورد پژوهشی، «قابل تعمیم» به کلیت پوشش خبری این رویداد است. برای مثال همانطور که اشاره شد ستاره سهیل در 11 مرداد 1376، سرمقالهای با عنوان «عدل جامعه را شاداب میکند» و مقالهای به نام «شمارش معکوس برای اعدام خفاش آغاز شد» در صفحه 2 خود به چاپ رساند. در این گزارش بسیار کوتاه نیز 5 بار بر ذات بیولوژیک خفاش بهعنوان موجودی خونخوار تأکید شده است. در هر دو گزارش هیچ اشارهای به وضعیت رشد و زندگی خفاش به مثابه شرایط دربرگیرنده وضعیت روانی وی که منجر به این قتلها گردید، نشده است. این بدان معنا میباشد که هر دو گزارش بر اساس بینش ذاتی تدیون شده است.
جداولی که در ادامه آمده، نشان خواهند داد که بینش ذاتی گرایش اصلی پوشش خبری این رویداد است، تفاوت اصلی دو گزارش فوق در انتقاد به نحوة اطلاعرسانی نیروهای انتظامی است. در تحلیل مبسوط کیفی تحقیق مطرح شد که انتقاد مزبور به طور کلی در نشریات عامهپسند موضوعیتی ندارند، چرا که این نشریات از منافع صنفی و حرفهای کمتری نسبت به نشریات عامهپسند به چشم میخورد و عمدتاً در روزنامههای وزین طرح شده است. از این زاویه مقالة مورد تحلیل، نمونهای منفرد است.
جدول 1-1:
بررسی اصطلاحات و عبارات ارزشی به کار گرفته شده در سطح مقاله ها و گزارش ها
ردیف |
اصطلاحات و عبارات |
تعداد |
1 |
الف) تنها ذکر شده است نداشتن تربیت اصولی و صحیح ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
1
1 |
2 |
الف) تنها ذکر شده است نقش پدر و مادرها در ایجاد محیط ناسالم جهت رشد ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
|
3 |
الف) تنها ذکر شده است فقر و مشکلات اقتصادی خانوده در دوران کودکی ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
1 جواب منفی |
4 |
الف) تنها ذکر شده است عدم وجود عشق و محبت در بین اعضای خانواده ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
1 جواب منفی |
5 |
الف) تنها ذکر شده است دور شدن او از محیط خانواده و واگذاری او به مادر خانواده ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
1 جواب منفی |
6 |
الف) تنها ذکر شده است نوع رابطه او با مادر خانواده ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
3 جواب منفی |
7 |
الف) تنها ذکر شده است آیا در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است؟ ب) به عنوان دلیلی برای قتل ذکر شده است |
|
8 |
آیا در روابط غریب همجنس بازانه مشارکت داشته است؟ |
1 جواب منفی |
9 |
آیا در دوران کودکی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است؟ |
|
10 |
آیا علت زن بودن مقتولان مورد پرسش قرار گرفته است (دلایل روانی) |
|
11 |
آیا بر ندامت و پشیمانی خفاش شب تاکید شده است؟ |
|
12 |
نبود امکانات مناسب دسترسی شهرک ها به مرکز اصلی شهر |
6 |
13 |
آیا بر عدم اطلاع رسانی صحیح نیروهای انتظامی به عنوان دلیلی بر تکرار این قتل ها و عدم هوشیاری مردم اشاره شده است؟ |
9 |
14 |
بی توجهی مردم/تاکید بر شناسایی دقیق رانندگان |
7 |
جدول 2-1:
بررسی اصطلاحات و عبارات ارزشی به کار گرفته شده در سطح مقاله ها و گزارش ها
ردیف |
اصطلاحات و عبارات |
تعداد |
1 |
تعداد دفعاتی که بر ذات بیولوژیک خفاش به عنوان موجودی خونخوار تاکید می شود |
89 |
2 |
تعداد دفعاتی که بر نابودی، قصاص، مرگ و از بین بردن قاتل تاکید می شود |
20 |
3 |
تعداد دفعاتی که وقتی بر قصاص متهم تاکید شده، در جملات بلافصل یا پاراگراف های بلافصل بر قسی القلب بودن یا چگونگی جنایت یا ابعاد وحشتناک آن نیز تاکید شده است |
3 |
4 |
تعداد دفعاتی که بر نوع اخلاق او مبنی بر خونسردی و خنده (نشانه ای از قسی القلب بودن) اشاره می شود |
20 |
5 |
تعداد دفعاتی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به هوش سرشار او اشاره شده است وبلافاصله در جمله بعدی بر قسی القلب بودن، خونسردی جنایت تاکید می شود |
9 |
6 |
عدم ندامت خفاش |
5 |
7 |
ترس خفاش |
7 |
8 |
علت قتل: پول، دزدی ... |
3 |
9 |
تجاوز جنسی |
4 |
نمودار 1:
بررسی توضیح ذاتی یا شرایط عمل جنایتکار خفاش شب در سطح تیترها
1- برای توضیح بیشتر و آشنایی با منابع اصلی، به مقالة «آوای خاموش در گفتمان تبلیغ» در مجموعة مقالات «نخستین همایش و نمایشگاه صنعت تبلیغات ایران» نوشته همین مؤلف مراجعه کنید.
2- nickname