- گفتوگو با دکتر علیرضا کاویانی از امید جهانشاهی
- 1389-03-02 02:43:00
- کد مطلب : 3032
روابط بین الملل یکی از اصطلاحات آشنا برای انسان عصر حاضر است که بیشتر از گذشته با رسانهها سر و کار دارد و با محیط اطراف خودش بیگانه نیست. طبیعی است که توجه به این مفهوم یک شتاب بسیار گستردهای در عصر حاضر گرفته باشد، از اسمش پیداست که در مورد روابطی است که بین ملتها حاکم است...
- به عنوان سوال نخست در مورد پیشینه علم روابط بین الملل بفرمایید؟
- روابط بین الملل یکی از اصطلاحات آشنا برای انسان عصر حاضر است که بیشتر از گذشته با رسانهها سر و کار دارد و با محیط اطراف خودش بیگانه نیست. طبیعی است که توجه به این مفهوم یک شتاب بسیار گستردهای در عصر حاضر گرفته باشد، از اسمش پیداست که در مورد روابطی است که بین ملتها حاکم است اما سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که هر گونه روابطی که بین ملتها باشد می تواند در حوزه روابط بین الملل تعریف شود مثل روابط ورزشی و هیاتهای ورزشی که تردد میکنند و یا روابط فرهنگی و یا علمی. پاسخی که در حوزه اکادمیک داده میشود هم بله است و هم خیر. روابط بین الملل به روابط بین دولتها می پردازد و اینکه چرا روابط بین دولتها به روابط بین ملتها تبدیل شده از یک بحث ریشه ای ناشی می شود. از قرن 18 به بعد و بخصوص آن مقاله معروف و تاثیر گذار ژان ژاک روسو به نام گفتاری در باب علوم و هنر در سال 1750 نوشته شد دولت را به واقع نماینده ملت معرفی می کند و رابطه آنها را یک قرارداد اجتماعی می خواند که از یکسو مردم قدرت خودشان را از مردم میگیرند و از سوی دیگر دولت مشروعیت خودش را از این نمایندگی که از مردم دارد میگیرد یعنی این تعامل جایگزین آن رابطه ای که در گذشته بین حاکمیت ها و ملت بود می شود. در گذشته دولت فر ایزدی بود همچنان که در ایران ما بود در اروپای آن زمان هم مثل آلمان و یا فرانسه در قدیم دولتها قدرت و مشروعیتان را از آسمان می گرفتند. در همان زمان ولتر که به روستایی هم مرز سوییس که فرانسه زبان بوده فرار کرده است، شروع می کند به تبلیغ دیدگاه های مخالفش و همان موقع تکفیر شد و آثارش را سوزاندند، چون حاکمیتهای مطلقه آن زمان هیچ گونه انتقادی را بر نمیتافتند. اما در آن زمان اندیشه متولد می شود و بعد بستری می شود برای تحولات بعدی که حدود چهل سال بعد به بار می نشیند و دولت نماینده مردم می شود و اندیشه هایی که روسو و ولتر مطرح کرده بودند بعد در هابز و در بستر زمان به بار می نشیند و در انقلاب فرانسه متجلی می شود و برای اولین بار نهادهای مدنی شکل میگیرد و دیگر آن مفاهم سنتی که در رابطه با قدرت بود از بین می رود و ما با حوزه ها و مفاهیم جدیدی رو برو هستیم.
- آیا می توانیم بگوییم که در ابتدا روابط بینالملل ناظر بر روابط بین پادشاهان و حکام بوده است و پس از عصر روشنگری تحولی که ایجاد میشود این است که افکار عمومی به یک بخش تاثیر گذار از روابط بینالملل تبدیل میشود؟
- این یک بحث مفصلی است. اجازه بدهید به عقب برگردیم، تحول در روابط بینالملل را به واقع میتوانیم در سال 1648 و قرارداد وستالی دنبال کنیم. این قراردادی است که از آن به اتفاق مثبتی در سرآغاز عصر نوین دیپلماسی و سرآغاز عصر نوین در روابط بین دولتها یاد میشود. قرار داد وستالی قراردادی بود که در پایان جنگهای سی ساله مذهبی اروپا نوشته شد، در شرایطی که با چاپ، عصر قرون وسطی به چالش کشیده شد. پروتستانها در قسمتی از اروپای مرکزی، در یکی شهری در منطقه بالکان بین اتریش و بالکان قیام میکنند و شهرداریها قدرت شهر را در دست میگیرند، چون برای اولین بار یک نفر پروتستان و دگراندیش قدرت را در دست میگیرد و نیروهای محافظه در آن شهر بسیج میشوند و به آن شهر حمله میکنند و درگیری شروع میشود و این نقطه آغازی است برای درگیریهای 30 ساله که اطراف اروپا را در برمیگیرد. تا به قرار داد وستوالی منجر می شود و پس از آن بین آلمان آن زمان که از آن به پروس یاد می شد و فرانسه آن زمان، نظم جدیدی به رسمیت شناخته می شود و طی ان حاکمیت و قدرت مطلقه کلیسای کاتولیک از بین می رود. و دولت به معنی واقعی کلمه شکل میگیرد. قبل از آن مثلا شارل پنجم اگر در اسپانیا می خواست به سلطنت برسد باید از واتیکان اجازه می گرفت یعنی حتی ازدواج شاهزادگان محلی باید با اجازه کلیسا که در راس آن کلیسای واتیکان بود صورت می گرفت. کلیسای کاتولیک هر گونه دگراندیشی مخالف را نمیپذیرفت. کلیسای کاتولیک سلطه مذهبی و معنوی گسترده ای داشت و یک شبکه مالی قدرتمندی هم پشت سرش بود. کلیسا یک شبکه مالی بسیار گسترده موقوفات در همه اروپا داشت که به واتیکان تلفیق میشد. بهرحال وستالی نظم جدیدی که ایجاد می کند، پایان بخشیدن به این سلطه نامیمون کلیسا است که سنگینی آن بر هر چیزی سایه افکنده بود. پس از آن است که دولتها و قدرتها شکل می گیرند و به واقع فرانسه فرانسه می شود تا قبل آز آن فرانسوی ها پادشاهی داشتند که حوزه اقتدارش تحت نفوذ کلیسای واتیکان بود. این سلطه و استبداد مطلق کلیسا را شرایط جدیدی که با دستگاه چاپ گوتنبرگ و توزیع بیشتر رسانههای مکتوب آغاز شده بود، متزلزل کرد. در اروپا عصر سیاه و دوران قرون وسطی به سازش کشیده شده بود و یک تحول و دگردیسی را میطلبید و هر دگردیسی با حرکت به چالش طلبندهی نظام سنتی همراه است و این خود یک دگردیسی دیگری را میطلبد. این جنگهای فرساینده 30 ساله به اوج دگردیسی منتهی شد و نقطه پایانی بود بر آن سلطه طولانی که از طرف کلیسا سایه افکنده بود. همچنین زبانهای اروپای ملی تقویت میشوند زبان لاتین به تدریج کمرنگ میشود. بهرحال یک تعریف و نظم جدید بر پایه و اقتدار دولتها شکل میگیرد. دولتهایی که واقعاً الان میتوانیم بگوییم مقتدر هستند و اقتدار کامل دارند و در تصمیمگیری در حوزه روابط بینالملل از اختیار و اقتدار کامل برخوردارند.
- تأثیر چاپ و رسانه در تحولات آن عصر چیست؟
- اجازه دهید به قرن 17 و 16 برگردیم که جهان در آستانه تغییر و تحول بسیار بنیادین است. اندیشه توان ابراز دارد و اندیشه به روز میرسد و دیگر فرهنگی شفاهی ندارد بلکه با چاپ مکتوب، مستند و منتقل میشود و حد گستردهتری از تودهها را میتواند پوشش دهد. تقریباً همزمانی ظهور ولتر و اندیشههای اصلاحگرانه با اختراع ماشین چاپ گوتنبرگ است که دیگر به اصلاحگری توان و پتانسیل و ظرفیت را می دهد که قدم به عرصه حیات بگذارند. در اروپا این پیام انها با چاپ منتشر می شود و خیلی بیشتر از مردم را میتوانند پوشش دهند و یکی از مواردی که به آن استناد میکنند در گسترش نهضت پروتستان و اصلاحطلبی دینی استفاده از دستگاه چاپ برای انتقال پیام اصلاح طلبهای دینی است که پیش از این امکانش نبود و قدرت در ید اختیار کلیسا بود. اما در مورد رسانه، ما هنوز به دوران رسانهها نرسیدیم و در اواخر قرن 18 من نمیتوانم رسانهای را بشناسم که تأثیرگذار بر افکار عمومی باشد.
- منظور من خود چاپ است. سخن شما مرا به یاد فیلم ژولیوس سزار اثر منکیویچ انداخت که یکی از آثار شکسپیری تاریخ سینمای کلاسیک جهان است. در این فیلم ما می بینیم که چقدر در آن دوران خطابه قدرت داشته است و آن کسانی که در جایگاه قدرت و یا به عبارت دیگر در مسند خطابه می نشستند چگونه مخاطب را مسخر خود می ساختند اما با چاپ این وضعیت دگرگون میشود و از این جهت چاپ یک جایگاه محوری در تحول تاریخ دارد ...
- نه، من چاپ را یک عامل تأثیرگذار فنی و تکنیکی میدانم. مهمتر از چاپ اندیشه است. اندیشه قبل از ان هم بوده است اما به مدت نزدیک 10 قرن در اروپا مهار زده شده بود و جلوی هر گونه ابراز بیان هر آنچیزی که مخالف رأی حاکمیت و قدرت کلیسا و حکام پادشاهی مستبد بود را می گرفت. در آن دوران فقط چاپ نبود بلکه مجموعه شرایط بود که فضایی ایجاد کرده بود که قدرت کلیسا کمرنگ شده بود و تجدیدنظر طلبی مطرح شه بود و این اندیشه که قرنها مهار زده شده بود به بار مینشیند. یعنی مجموعه شرایط یک زمینه و بستر مناسبی ایجاد می کند که بشر بتواند بعد از قرنها تحمل و فشار سنگینی که از هر گونه ابراز نظر محروم بوده است، بتواند این به نهال آزادی بیان و اندیشه را کمکم مطرح کند. اما به هر حال من پایه و مبنای تحول بشر را به اندیشه می دهم و نه چاپ. البته هیچکس منکر نقش چاپ نیست اما اصل اندیشه انسانی است که منشاء تحول می شود. در آن زمان خیلی از ابداعات و اختراعات به شرق هم می رسید برای مثال عثمانی ها گلوله آتشین و یا توپ را یاد گرفتند و بردند در کشور خودشان و در جنگها هم بر علیه ما استفاده کردند، اما چاپ و نشر مثل اروپایی ها در آنها تحول و دگرگونی ایجاد نکرد البته من منکر اهمیت فوق العاده اختراع چاپ در تاریخ نیستم. چاپ بیان اندیشه را تسهیل می کند و این امکان را فراهم می کند تا به گوش همگان برسد اما اصل در تحول اندیشه انسانی است و من اولویت را به اندیشه می دهم.
- در مورد این شرایطی که می فرمایید توضیح دهید؟
- از 1648 به بعد با قرارداد وستوالی که عرض کردم، توازن قوا و معادلات واقعی قدرت که در اروپای غربی شکل میگیرد که اینجا روابط نوین امروزیی سیاسی شکل میگیرند. در همین مرحله هم هست که رگه های نخستین افکار عمومی در حال شکلگیری هست. با تا قبل از قرن 15 افکار عمومی و جامعه عمومی که بتواند عموم را پوشش بدهد نداریم تا آن زمان جامعه به شدت فئودالی هست که قدرت در دست کلیساست و عمومی که توان اظهار نظر و وجود و نقش آفرینی داشته باشند وجود نداشتند. در همین عصر از قرن 16 و 15 توجه به راههای دریایی و گسترش تجارت ما رو در اروپای غربی میبینیم که شرکتهای بازرگانی بوجود میآید که در هندوستان چه در قاره آمریکا شروع به تجارت و رهگشایی دریایی میکنند. این نقطه آغاز حرکتهای اقتصادی نوین در جهان غرب است. طبیعی است که ایجاد ثروت و انباشت ثروت را شاهد هستیم و چرا که مواد اولیه ارزان قیمت را میتوانند بیاورند و مواد رایگان بیاورند و مردمداری کنند و به جای ان محصولاتشان را به فروش میرسانند. یک جهش فوقالعادهای که به توان اقتصادی به اروپا میدهد و این توان منجر به شهرنشینی میشود و به تدریج نظام جدیدی وجود دارد و طبقاتی متوسط هستند که رشد میکنند. اما عمومی که آگاه باشند و توان اظهار نظر نداشته باشند و عمومی که توان نقشآفرینی فرهنگی و اقتصادی وسیاسی داشته باشند هنوز وجود ندارد. یادمان باشد که تا قرن 18 رسانه ها به آن معنی شکل نگرفته اند.
من رسانهها را در کشور فرانسه دنبال میکردم اخبار در آن زمان بیشتر روزنامهها ادبی بودند. اطلاعرسانی به عهده داشتند منتهی اطلاعرسانی طبقه خیلی محدود را شامل میشد و مربوط به نخبه ها و بزرگان بود. اولین نشریه فرانسوی در سال 1325 منتشر می شد که در آن زمان خبر جنگهای ایران و عثمانی را میداد مثلا یکی از اخبارش این بود که سپاهیان ایران، بغداد را تصرف کردند. سربازان ایرانی که 20 هزار سوار نظام قوی بودند، نیروهای شکست خورده عثمانیها را از بغداد بیرون کردند و با یک یورش شدید ضربه سنگینی را به عثمانی وارد کردند. این عین جملههایی است که شما در روزنامههای آن زمان میبینید. در نظر بگیرید که تلگراف محدود بود و اینها احتمالاً از طریق نماینده دیپلماتیک و پیکهای دیپلماتیک، از عثمانی و یا از مصر به اروپا میرسیدند. اما مخاطبین روزنامه کی هستند. مثل امروز که هر کی میتواند روزنامه تهیه کند، نیست نه در آن زمان این روزنامه برای دربار، نخبه ها و بزرگان بود و حتی برای محدودی که قدرت خواندن و نوشتن را داشتند نبود چون به دستشان نمی رسید. در آن زمان تعداد محدودی میتوانستند بخوانند و بنویسند. واقعیت این است که روزنامهها تا انقلاب فرانسه همچنان به دربار و حکومتهای محلی خدمت میکنند و جزیی از ابزار حاکمیت به حساب میآیند.
اما رسانه ها که مطبوعات باشند وقتی تاثیر گذارند که حوزه عمومی شکل میگیرد. برای نقش رسانه باید منتظر شکلگیری نهادهای مدنی باشند که بعد از انقلاب فرانسه با پیدایش شکلگیری نهادهای مردمی مجلسهای مردمی رسانههای آزاد که در کنسول دولت نباشد مشارکت مردم به گونهای که مردم خودشان را بیان کنند در فضای قرن 18 و شکلگیری و افکار عموم را کاملاً در جریان داشته باشیم ما افکار عموم که میگوییم یعنی به عبارتی بیان خواستههای مردم آن بیان خواستههای مشترک مردم در مورد مسائل مهمی که به گونهای آنها را تحت تأثیر قرار داده باشد این بیان چگونه شکل میتواند بگیرد. باید به بحث و مناظره گذاشته شود. باید واقعاً بیان بشود ابراز شود. در کنار ابراز شدن نظرات مخالف اگر وجود داشته باشد صیقل بخورد. نقض پذیر باشد و از این محیط مناظره و بحث یک نتیجه عمومی بیرون بیاید به نام افکار عمومی ما این تحول عمدهای که داریم قبل از انقلاب فرانسه و حتی در انگلیس هم ما شاهد آن هستیم مطرح شدن زمینه بحث گفتگو یعنی شهروند اروپایی میتواند مسائل مورد نظر خودش را به بحث بگذارد و کافههای روشنگری در فرانسه همچنان نسبت قدیمی هستند و در کافهها مینشینند کافهها شاید یک جای کوچکی باشد ولی مردم ساعتها کنار هم مینشینند و بحث میکنند در لندن 3000 کافه روشنگری در همین زمان میبینیم.
- وارد قرن 19 و 18 شویم. در این دوران ابتدا رسانهها یا در واقع روزنامه ها آزادیخواه و انقلابی بودند و به اصطلاح باعث ایجاد یک جامعه مدنی شدند. از اینجا اگر بخواهیم بحث را ادامه دهیم، بفرمایید که ارتباط میان این رسانهها و تحولاتی که در روابط بینالملل به وجود میآید چیست؟
- در 1978 انقلاب فرانسه به بار می نشیند و تاکید این انقلاب بر برابری و آزادی است و طبیعتا در آن شرایط که یک نظام مقتدر و استبدادی سرنگون شده است و برای اولین بار نهادهای مدنی شکل گرفتند وانقلاب فرانسه توانست برای اولین بار تودهها را به نقشآفرینی فراخواند، از این به بعد طبیعتاً باید ببینیم ثمرات این حرکت در عرصه عمل چه بود. من از این به بعد میتوانم از مطبوعات آزاد را به عنوان یکی از ارکان تأثیرگذار بر افکار عمومی سخن بگویم. تا قبل از این مطبوعات یک رسانهی دولتی بسیار محدود بودند که پیامهای دولتی را منتشر کردند. اما به تدریج که شهرنشینی گسترش پیدا میکند و بنابراین مخاطبان مطبوعات میتوانند بیشتر باشند چون سوادآموزی گسترش پیدا میکند و اروپا به انباشت ثروت و به سرمایه رسیده است و انقلاب صنعتی را دارد تجربه میکند و تودههای شهری شکل میگیرند و گسترش پیدا میکنند. بهرحال در این مجموعه شرایط است که نهادهای مدنی و افکار عمومی طبیعتاً میتوانند شکل بگیرند و به نحو موثری عمل کنند. در این زمان روزنامهها و رسانههای موجود یک نقش خیلی اساسی را ایفا میکنند. در نیمه اول قرن 19 در انگلستان انتقاد از دولت زیاد شد. در روزنامهها نخستین قانون نقص کننده مطبوعات را انگلیسیها در مجلس در حدود 1830 به تصویب میرسانند. این نشان میدهد که واقعاً رسانهها و روزنامهها در انتقاد تا آن حد پیش رفتند که دولت و مجلس را مجبور به واکنش کردند.
نقش تاثیر گذار رسانه ها تحولی است که ادامه دارد و ما از این به بعد در تمامی تحولات مهم اروپا شاهدش هستیم. جالب است که حتی جنگ آلمان و پروس 1871 که به اتحاد آلمان منجر میشود را اگر بخواهیم بررسی و تحلیل کنیم می توانیم بگوییم رسانه و مطبوعات نقش بسیار مهمی را ایفا کردند. تاریخچه این جنگ شروعش به این صورت است که بیسمارک صدراعظم وقت پروس برای این که آن زمان که هنوز کشوری به نام آلمان وجود نداشت و قدرتهای مختلفی بصورت ملوکالطوایفی وجود داشتند، یک حرکت رسانه ای انجام می دهد. یک نامه جعلی را منتشر میکند. در یک روزنامه از ناپلئون سوم حاکم وقت فرانسه که فرانسویها برای حمله به پروس آماده هستند. این نامه جعلی که توسط یکی از عوامل بیسمارک منتشر میشود، یک حرکت عظیم در آلمان ایجاد میکند. نیروهای مختلف و پراکنده بسیج می شوند و شوری بر می انگیزد و درنهایت خودش منجر به جنگ میشود و بعد از آن آلمان متحد شکل میگیرد که ما در عرصه روابط بینالملل شاهدش هستیم. از این دست مثالها در آن برهه از تارخ زیاد است. مثلا در جنگ ایران و انگلیس در 1850 وقتی که انگلیسیها به قسمتهای جنوب کشور ما حمله کردند و آنجا را اشغال کردند، عشایر شجاع تنگستان ما چندین حمله غافلگیرانه به نیروهای انگلیسی انجام دادند. این جملات در یکی از روزنامه های لندن منتشر شد و این بحث را در انگلستان مطرح کرد که سربازان ما در جنوب ایران چرا باید کشته شوند. افکار عمومی بازخواست میکند. بهرحال اگر چه ما هنوز وارد جهان امواج نشدیم ولی همین رسانه های مکتوب یک بازیگر جدی و تاثیرگذار در جوامع اروپای غربی، هستند.
- به خاطر همین هست که کم کوییل می گوید منطق رسانه مکتوب مقوم عقلانیت و ناسیونالیسم است. شما با این موافق هستید؟
- از این جهت که در این دوران همان طور که عرض کردم مطبوعات از حالت انحصار دولت خارج شدند و توان تأثیرگذاری بر تودهها و افکار عمومی و حتی بسیج یک ملت در حال جنگ را ایفا میکنند و این باعث میشود که قدرتهای ملی بیشتر رشد کنند و به ناسیونالیسم گرایش پیدا شود و بهرحال یک جور اندیشههای استقلالطلبانه و استقلالجویانه به واسطه روزنامه گسترش پیدا کند، بله موافقم. از 1348 به بعد ناسیونالیسم یک پدیدهای است که میتواند ان خلایی را که از خرد شدن قدرت کلیسا در واحدهای سیاسی مختلف داشت، پر کند آنچه که این خلاء قدرت ناشی از شکست قدرت متمرکز کلیسای آن دوران را پر میکند، واحدهای سیاسی با گرایشهای ناسیونالیستی هستند. به عبارت دیگر ان اقتداری که کلیسا با قدرت معنوی و مذهبی خودش پر میکرد به قدرتهای محلی و در واقع واحدهای سیاسی منتقل شد و از این جهت فرمایش شما درست است و از این نظر رسانه ها نقش داشتند. جالب است عرض کنم که در 1879 هنگامی که انقلاب فرانسه به ثمر نشست در جهان تنها 18 واحد سیاسی وجود داشت. یعنی به اصطلاح فقط 18 کشور وجود داشت که یکی از آن 18 کشور دنیا کشور عزیز ما ایران بود. حرکتهایی که از این برهه تاریخی شکل میگیرد و نقشی که رسانه ها در این برهه تاریخی ایفا میکنند، در توسعه ناسیونالیسم نقش دارند. ابتدا نقش اصلی رسانه اطلاع رسانی بود اما به تدریج که روزنامه ها شکل میگیرند و گسترش می یابند از نقش صرفا اطلاع رسانی خارج می شوند و کارکردهای دیگری از جمله فرهنگ سازی هم پیدا میکنند. چون روزنامه ها به یک زبان منتشر می شوند و سرگرمی ها و سلایق یکسانی را بسط و ترویج میکنند طبعا در آن دوران به همگرایی ملی هم کمک می کردند. نشریات نخستین درباری برای اطلاع رسانی بودند اما به تدریج نقش فرهنگی عقیدتی و تقویت استقلال طلبی و تقویت هویت ملی هم پیدا میکنند و این در روحیه ملی گرایی و استقلال طلبی تاثیر بسزایی دارد و این جریان ادامه دارد تا بعد از جنگ جهانی دوم که دولتهای زیادی شکل می گیرند.
- پس از آن به واسطه رسانه ها که رسانه(رادیو و تلویزیون) جریان ارتباطات و جریان فرهنگ بین کشورها شکل میگیره یعنی همون یک پارچهسازی که مد نظر بوده به واسطه تلویزیون پشت حالت جهانیتری پیدا میکند. میخواهیم وارد عصر رادیو تلویزیون شویم که این رسانه ها چه تحولی در نسبت رسانه و سیاست و روابط قدرت گذاشتند؟
- نقش این رسانه ها در چگونگی ورود به جنگ جهانی اول و در حرکتهای تبلیغاتی و بسیج افکار عمومی بسیار بارز است. در سال 1912 بعد از غرق کشتی لوسیانا Lusiana رساناها این قدرت را دارند که کشور بزرگی مثل آمریکا را وارد یک جنگ جهانی کند و جنگی که چند دهه از زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داد. ماجرا از این قرار است که کشتی لوسیانا که حاصل تقریباً دو هزار نفر بود از نیویورک به لیورپول در سواحل انگلستان غرق میشود. رسانههای آمریکا خیلی واکنش نشان می دهند. یک کمیته ای ویژه ای در مورد تبلیغات بوجود میآید بین آمریکا و انگلیس با هدف تأثیر گذاشتن بر افکار عمومی و کاری می کند که نهایتاً مردم آمریکا که مخالف ورود به جنگ بودند، آنچنان تحت تأثیر این حرکت رسانهای قرار میگیرند که نیکسون رئیس جمهور آمریکا دستور ورود آمریکا را به جنگ علیه آلمان میدهد. در واقع یک حرکت رسانهای و تبلیغاتی منجر به ورود آمریکا به جنگ جهانی اول میشود. در این زمان ایستگاههای رادیویی به خاطر تکنولوژی نه چندان پیشرفته اوایل قرن بیستم همچنان محلی هستند و مخاطبین بسیار محدودی دارند. نقش جدی رادیو تلویزیون و به اصطلاح جنگهای امواج را در جنگ جهانی دوم میبینیم. در این زمان شبکهی جهانی انگلستان BBC برنامههای برون مرزی خودش را به زبانهای مختلف در جنگ جهانی دوم شروع میکند و از جمله زبان فارسی و آلمانی. در جنگ جهانی دوم بود که جنگهای رادیویی شروع شد و در اروپا به اوج خودش رسید. گیرندههای رادیویی نقش خیلی مهمی ایفا میکنند. در این جنگ رویارویی کامل واحدهای سیاسی و بینالمللی تلویزیون در عصر جنگ است و واحدهای سیاسی از تمام توان خودشان برای تأثیر گذاری بر مخاطبین خودشان برای بسیج افکار عمومی و شهروندان استفاده میکنند. میتوانیم بگوییم جنگ روانی به شکل کاملاً عینیاش در جنگ جهانی دوم بوجود امد. زمانی که قدرتهای مسلط جهان با تمام توان در کنار همدیگر و در برابر یکدیگر قرار گرفتند، جنگ امواج هم در به شکل وسیع و شدیدی وجود داشت. ویک ماشین عظیم تبلیغاتی و روانشناسی در انگلستان و در آمریکا و دیگر قدرتها در حال کار است در راستای جنگ و جنگ امواج یک نقش مهمی دارد. جنگ روانی برای تأثیرگذاری بر روحیه طرف مقابل و به اصطلاح خضم، به منظور پایین آوردن روحیه کشور مقابل است. و این به رادیو هم محدود نیست بلکه سینما هم در این برهه خیلی نقش دارد. در جنگ جهانی دوم صنعت سینما و فیلم سازی که حدود 40-30 سال از تولد ان گذشته بود آلمانها به ساخت فیلمهای سینمایی بسیار هنرمندانه از شخصیت هیتلر و نژاد ژرمن روآوردند برای بالا بردن روحیه مردمشان و حتی در طرف مقابل فیلمهای که هنوز هم شاید مشاهده می شود از انگلیسیها ساخته میشود در هجو رهبران و نیروهای آلمان نازی.
- یعنی نتیجه می گیریم که با رادیو تلویزیون رسانه به بخشی از قدرت تبدیل می شود؟
- رسانه ها همیشه بخشی از قدرت بوده اند. رادیو اول قرار بود در خدمت کلیسا باشد بعد دیدیم که در جنگ جهانی دوم چگونه در خدمت جنگ قرار گرفت. اما حالا که بحث به اینجا رسید من میخواهم نکته دیگری را خدمتتان عرض کنم، هنگامی که رسانه ها مرزها را کمرنگ و امواج رسانه ها مرزها ثابت سنتی را در هم شکستند، قدرت هم بین المللی شد. دیگر عنصر مؤثر در روابط بینالملل تنها دولتها نیستند، بلکه ارتباطات بینالمللی هم هست و بازیگر اصلی در این میان رسانه ها هستند و این چیزی است که حدودا از شش دهه گذشته شروع شده است. به تدریج مرزهای سنتی جهان فرو میریزد. الان شهروندان یک کشور مخاطبین رسانه ها نیستند. شهروندان همه جهان هستند که دارند با پیشرفت تکنولوژی مخاطبین رسانهها میشوند و این تحولات یک نقطه عطف جدیدی در عرصه روابط بینالملل ایجاد کرده است. چون روابط بینالملل یک بازیگر جدید جوان و مؤثر در کنار خودش پیدا کرده و ان رسانه است. گفته پترس غالی اگرچه مزاح به نظر میرسد ولی واقعیت دارد. خیلیها به ان استناد میکنند. او در دهه 1990 گفته بود از این به بعد شورای امنیت سازمان ملل یک عضو بیشتر دارد و ان شبکه CNN خواهد بود. در دهه نود CNN سنبل رسانه ها بود. یعنی روابط بینالملل وارد فضای جدیدی شده و بازیگران جدیدی پذیرفته است.
- یعنی قدرت دیگر در حوزه روابط دولتمردان خارج شده است و به اصطلاح یک مفهوم نرمافزارانه پیدا کرده است. ما در حوزه تعاملات جهانی هم میتواند بعد فرهنگی هم فرد میتوان بعد سیاسی و هم فرهنگی و هم بعد اجتماعی داشته باشد. در همه این عرصهها وارد شده و دیگر قدرت از روابط بینالملل وارد عرصه ارتباطات بین الملل و فرهنگ شده است. درست است؟
- بله هیچ کس نمیتواند این مطلب را انکار کند که با وجود رسانهها یک مفهوم جدیدی از قدرت مشاهده می شود. اما این بحث بعد دیگری هم دارد. یعنی از یک سو قدرت عظیم رسانهای توان تأثیرگذاری دولتمردان را در سطح جهانی گسترش داده است و دولتمردان سیاسی امروز میتوانند پیام خودشان را در سطح بینالمللی منتشر کنند و مخاطبین خودشان را در میان تمام شهروندان جهانی جستجو کنند. این یک قدرت جدیدی است و محدود به مرزهای جدید جغرافیایی میشود. یعنی با این ابزار قدرت یک بعد بینالمللی گرفته است و طبیعتاً یک حوزه بسیار گسترده و جدیدی را گشوده و روی سیاستمداران و نقشآافرینی آنها به شدت بیسابقهای تاثیر گذاشته و انرا افزایش داده است. از طرف دیگر بحث ماهیت خود رسانهها هستند. این یک بحث مهمی است که شاید مخصوصاً توجه بیشتری میطلبد. در مغرب زمین من تعبیرم این است که یک بلوک رسانه ای و بلوک قدرت به صورت نامریی شکل گرفته است. این حرکت از قرن بیستم با شروع نقش آفرینی رسانهها چه رسانههای مکتوب، چه رادیو و تلویزیون آغاز شد. این قدرت جادویی توسط تشنگان قدرت و افرادی که سرمایه و توان تاثیرگذاری داشتند به زودی شکل گرفت. از همان زمان یک حرکت بلوک رسانهای در جهان غرب دارد شکل میگیرد و این بلوک یک قدرت نامریی است که فیالواقع تمام تاثیرگذاری در بسیاری از رویدادهای جهانی را دارند. سؤال این است که آیا این قدرت همیشه در دست دولتمردان است، پاسخ این است که نه هنگامی در دست دولتمردان است که منافع این صاحبان خود رسانه ها ایجاب می کند. واقعیت این است که صاحبان خود رسانه ها از پشتوانه اقتصادی برخوردارند. دیگر دولتمردان تنها نقشآفرینان در صحنه تنظیم روابط قدرت نیستند و اینها یک قدرت عظیمی را در پیش خودشان دارند که اگر از آنها غفلت کنند میتوانند پایههای خود آنها را هم سرنگون کنند.
- چه عواملی باعث زایش این گونه قدرتهای رسانهای شده اند؟
- مهمترین عامل خود ماهیت این قدرت است اگر کسی به طلا علاقهمند باشد طلا یک فلز گرانبها و کمیابی است و افرادی که قدرت مالی بیشتر را داشته باشند توان خرید و استفاده بیشتری را هم دارند کسانی متوجه این قدرت رسانهای شدند که به سمت بلوکی شدن و توان تأثیرگذاری عمیقی و عظیم آن آگاه بودند. دوم توان مالی و توان تشکیلاتی جدی برای تصاحب این پایگاههای رسانهای را داشتند. امروزه بلوک رسانهای که علیرغم این که وارد عصر جدید روابط بینالملل شده یک واقعیت غیرقابل انکار است. بحث که در جهان امروز بعد از تحولات دو دهه گذشته مطرح شده بود. در جهان لیبرال این طور استناد میشد و یک نکته خیلی زیبا و فریبنده استناد میشد. حال آن که رسانهها بینالمللی شدند و مرزها مرزهای محدود کننده از میان برداشته شده و رسانه ها به سوی تکثر میروند و این تکثر آزادی آنها را تضمین میکند و افرادی که مالک رسانهها نیستند و آنها اون بلوک انحصار دولتی را شکاندند و وارد هر گونه مرزی و هر گونه محدودیتی به تکثر رسیده و این تضمین کننده تکثر و تضمینکننده حضور مردم است. این تعریف زیبا و فریبنده است و واقعیت امر این است که شما اگر نگاهی به آژانسهای خبری و امپراطوریهای رسانهای داشته باشید در ورای این تکثرگرایی کاری بلوکهایی هستند که تمامی ابزار هدایت رسانهها را در دست دارند و صاحب امتیازند و منابع مالی را تأمین میکنند. امتیاز سهامشان را خریدند و سردبیرها را خودشان تعیین میکنند و نهایتاً علیرغم این اکثر ظاهری اینها در یک بلوک بسیار محدودی منعکس میشوند و آمریکا با هزاران شبکه رادیویی و تلویزیونی و دهها هزار نشریه 90-85 درصد تنها توسط پنج کارتل رسانهای در آمریکا اداره میشوند و این کاملاً مستند است و غیر قابل کتمان نیست و تحلیلی که الان در حوزه رسانهای هست و در حوزه قدرت این بلوک یک قدرت نامریی آن را هدایت میکند و به این جایگاه و به آن نقشآفرینی در جهان رسیده که حتی مردان سیاسی و سیاستمداران و رهبران کشورها (به راحتی جابهجا کند آنها را محدود کند به نقشآفرینی عادی و متعارفی که به صورت سنتی اعمال میکند. این بلوک رسانهای هست که تهدید جدی است بر آزادی واقعی بر آن اندیشههای که مطرح شده بود. به عنوان رسانه ها دموکراسی و این آرزوهای نوین را تشکیل میداد و این آرزوها کمرنگ شده بود و رنگ باخته بود و بیشتر باقی نبود. اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم در طول تاریخ رسانه و قدرت دو امر جداییناپذیرند، چه از زمانی که خطابه یکی از ارکان ارتباطات بوده است و چه امروز.
- با این شرایط به عنوان یک استاد دانشگاه چه توصیهای دارید؟
- خواهش می کنم. به نظرم اولاً ما باید خصوصیات جهان امروز را خوب بشناسیم. واقعیت جهان امروز این است که رسانهها به طور جدی به صورت ابزار در دست کارتل های بزرگ در آمده اند و هیچ کس نمیتواند کتمان بکند. به عنوان مثال کارخانه اسلحهسازی بادو فرانسه مالک یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای میشود. یعنی اسلحهسازی که سلاحهای مرگبار تولید میکند یک قسمت عظیم و قابل توجهی از رسانه های فرانسه را در اختیار دارد. شرکت ژانرال موتورز و بسیاری شکتهای بزرگ و چند ملیتی به عرصههای رسانهای ورود کرده اند و بلوک رسانهای را تشدید کردند و بحثی که پیش میآید در مقابل این وضعیت نوینی که در 3-2 دهه اخیر با مطرح شدن مسائل جهان سازی شکل میگیرد و وظیفه کسانی که در پی اندیشه آزاد و حرمت انسان و احترام آزادی به انسان هستند خارج از این بلوکهای سنگین یک موقع یک بلوک سنگین دولت ایجاد میکند و خودکامی ایجاد میکند و یک موقع سایه سنگین کلیسا هست که بر ذهن آدمی سایه افکنده و هر گونه اندیشه را سرکوب میکند و در عصر حاضر اینها با یک زرق و برق و فریبندگی زیاد این کار را دارند انجام میدهند و مشکل این است که خیلیها این را حس نمیکنند چون این قدر این سرکوب را با ظرافت انجام میدهند که خیلی از مخاطبین حس نمیکنند که اینها چگونه در دام شرکتها بزرگ و کارتل های بزرگ هستند و قدرتهایی که فیالواقع انها حاکمان رسانهها هستند و جهان غرب این وضعیت را پیش آورده است. در خود غرب بعضی از انسانهای متفکر و آزاد اندیش به فکر چارهاندیش افتادند. انجمنهایی تأسیس کردند که به فکر چارهجویی بودند که امروزه نهضتهای هستند بر ضد این وضعیت. یک کتابی منتشر شد که کتاب آموزنده و زیبایی است و به طور جدی هر نشریهای که در آمریکا وجود داشته باشد و هر شبکه تلویزیونی که به ذهن میآید که در آمریکا وجود داشته باشد، آنها را به کارخانههای بزرگ پیوند میدهد و به صورت مستند ثابت کرده و این واقعیتی است که در جهان غرب هم انسانهای آزاداندیش بدان رسیدند. ما که یکی از قربانیان بسیار بزرگ تهاجم رسانهای بودیم و ما باید به فکر یک راه حل بینالمللی باشیم. یعنی اندیشه و دامنه و حضور و نقشآفرینی خودمان را محدود به حوزه جغرافیایی کشور خودمان نبینیم چرا که طرف مقابل سالهاست که در عرصه بینالمللی فکر و فعالیت میکند و به کسانی که مخالف خودش هستند و ضربه میزند.پس نخستین مطلب این که ما باید اندیشه بینالمللی داشته باشیم و جهانی فکر کنیم. امروز ما باید توجه داشته باشیم که در اطلاعرسانی فقط مخاطبین ما، شهروندان بسیار عزیز در داخل کشور نیستند بلکه عرصه تاثیرگذاری رسانه، یک عرصه بینالمللی است. درضمن ما باید از این فنآوریهای نوین که میتوانیم از آنها به عنوان رسانه های جدید نام ببریم هم استفاده بکنیم که انصافا در این زمینه حرکتهای خوبی شروع شده است. این حرکت خوبی است که باید ادامه پیدا کند و به زبانهای مختلف استمرار داشته باشد. باید بدانیم که توان رسانهای همیشه زوایای پیچیده ای دارد که باید آنرا درک کرد و از آن استفاده کرد. دنیای رسانه ها دنیای پیچیده ای است. در زمان جنگ ایران و عراق روزنامه های چاپ پاریس موقعی که عراق به ایران حمله میکرد نوشتند نیروهای عراقی اهدافی را داخل خاک ایران هدف قرار دادند و هیچ وقت از واژه تجاوز استفاده نکردند. یک روز گروهی از ایرانیان وطن دوست تصمیم گرفتند به عنوان اولین سالگرد حمله به ایران مطلبی را چاپ کنند و هزینه ان را هم خودشان پرداخت کنند چون انجا به عنوان آگهی این کار را میکنند. این نامه بارها رفت و آمد و نهایتاً منتشر نشد. یعنی حاضر نشدند حتی به عنوان آگهی چیزی چاپ کنند و به نام اولین سالگرد حمله عراق به ایران واژه تجاوز به ایران را به کار ببرند. حتی چند تا از دوستان فرانسوی ما اعتراض کردند که انها به شما پول میدهند چرا منتشر نمیکنید. من نظرم این است که باید رفت به ان نقاط حساس آنها و از قوانین خود جهان سرمایهای باید استفاده کرد. از قوانین که انها دارند میتوانید وارد بازار سهام شوید و به بازار سهام حوزههای رسانهای آنها وارد شوید. علاوه بر این که در داخل کشور هم این حرکت باید ادامه داشته باشد. به هر حال ما در عالمی زندگی میکنیم که هیچ کاری غیر ممکن نیست. ما در زمان حاضر کلمهای به نام غیرممکن نمیشناسیم. خواست و اراده و همتی که میتواند چاره ساز باشد، می تواند بالاتر از هر گونه مطلب دیگری در نقش آفرینی رسانه ها موثر باشد. امید به آن روز که ازادی خواهان و آزادگان جهان، این روال حاکم بر جهان رسانهای که متاسفانه مثل یک بیماری مرگبار بر حوزه اندیشه و آزادی بشر دارد سنگینی میکند را چون یک بیماری تشخیص دهند و راه مبارزه با آن را هم باید همه با هم طی کنیم و برای این معضل بسیار هزینه بدهیم.