• احمد مرسلی
  • 1389-03-16 08:54:00
  • کد مطلب : 3093
مانوئل کاستلز : نظریه‌پرداز جامعه‌ی شبکه‌ای

مانوئل کاستلز در سال 1942 در اسپانیا به دنیا آمد. پس از گرفتن دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه و تدریس در دانشگاه‌های سراسر جهان، هم اکنون استاد کرسی «جامعه‌شناسی شهر» در دانشگاه برکلی آمریکا است. کاستلز بیشتر به جامعه‌شناسی تضاد علاقه‌مند بوده و رویکرد غیرذات‌باورانه و ساختاری دارد. آثار عمده‌ی او در حوزه‌ی جامعه‌شناسی شهر، جهانی‌شدن، جامعه‌اطلاعاتی، اقتصاد سیاسی، فرهنگ، هویت و سیاست در دنیای معاصر به رشته‌ی تحریر در آمده است.

مانوئل کاستلز در سال 1942 در اسپانیا به دنیا آمد. پس از گرفتن دکترای جامعه‌شناسی از فرانسه و تدریس در دانشگاه‌های سراسر جهان، هم اکنون استاد کرسی «جامعه‌شناسی شهر» در دانشگاه برکلی آمریکا است. کاستلز بیشتر به جامعه‌شناسی تضاد علاقه‌مند بوده و رویکرد غیرذات‌باورانه و ساختاری دارد. آثار عمده‌ی او در حوزه‌ی جامعه‌شناسی شهر، جهانی‌شدن، جامعه‌اطلاعاتی، اقتصاد سیاسی، فرهنگ، هویت و سیاست در دنیای معاصر به رشته‌ی تحریر در آمده است.

خاستگاه اجتماعی و شرح حال

کاستلز در یک خانواده‌ی متعلق به قشر (کاتاگوری) بروکراتیک متولد شد. پدر و مادر او هر دو کارمند وزارت دارایی اسپانیا بودند و پدرش همراه فالانژها در جنگ داخلی اسپانیا، در حمایت از فرانکوی فاشیست، بر علیه جبهه‌ی جمهوری‌خواهی می‌جنگید. او در سن شانزده سالگی برای تحصیل حقوق و اقتصاد وارد دانشگاه والنسیا می‌شود. اما بیشتر علاقه‌ی او معطوف به تئاتر و ادبیات بود؛ از آنجا که به قول خودش «در فضای خفقان دوران فرانکو، حتی ابراز و بیان هنری نیز آدم را گرفتار پلیس سیاسی می‌کرد»؛ با بسته شدن نشریه‌ها و سانسور شدن نمایش‌نامه‌هایش به سمت مبارزات مخفی علیه فرانکو متمایل می‌شود. از آن جا که او خود را آنارشیست می‌دانست و از کمونیست‌ها نفرت داشت به عضویت FOC (وابسته به حزب سوسیالیست اسپانیا) در می‌آید، و   پس از آن که در سازماندهی یک اعتصاب موفق، در حمایت از اعتصاب معدن‌چیان آستوریاس علیه دولت، در دانشگاه و چند کارخانه شرکت می‌کند، مورد تعقیب پلیس سیاسی قرار می‌گیرد؛ اما در نهایت موفق به فرار از اسپانیا شده، از فرانسه پناهندگی سیاسی می‌گیرد.

کاستلز از دانشگاه سوربن در رشته‌ی حقوق عمومی و اقتصاد سیاسی مدرک لیسانس می‌گیرد، آن‌گاه پس از آن در زیر چتر حمایتی آلن تورن از Ecol des Hautes Etudes en Sciences Sociales مدرک دکترای جامعه‌شناسی دریافت می‌کند. او در حالی که بنابر اظهار خودش «در سمینار لویی آلتوسر در میان نخبگان اکول نرمال سوپریور مشغول بحث درباره‌ی نظریه‌ی مارکسیستی» می‌شود، همزمان ـ چون می‌دانست چگونه محاسبه کند! ـ وارد جنبش 68 شده و موقتاً از فرانسه اخراج می‌شود. تاثیراتی که در این سالها از نیکوس پولانتزاس می‌گیرد در تمام آثار بعدی او نمایان است. او به همراه همکلاسی خود فرناندو انریکو کاردوزو در تجربه‌ی سوسیالسم دموکراتیک آلنده به عنوان استاد دانشگاه سائوپائولو شرکت می‌کند. پس از کودتای آمریکایی در شیلی و دخالت ارتش در دانشگاه از آنجا هم رانده می‌شود تا دوباره با پا در میانی تورن به فرانسه بازگردد، و در نهایت استادیِ کرسی «جامعه‌شناسی شهر» را تا به امروز در دانشگاه برکلی آمریکا تصاحب نماید.

بنابراین کاستلز در طی دوره‌ی زندگی خود بسیاری از وقایع مهم دنیای معاصر را در طول دوره‌ی جوانی و میان‌سالی زندگی خود، در پس از جنگ دوم جهانی، تجربه کرده و عملاً در آنها مشارکت می‌کند. مشارکت او در مبارزه بر ضد فرانکو به عنوان یک جوان آنارشیستِ چپ و سپس حضور در وقایع سال68 فرانسه تأثیرات عمیقی بر نظریه‌پردازی او گذاشته است. این ردپاها به خصوص در سه‌‌گانه‌ی عصر اطلاعات نمایان‌تر است. او حتی پس از آنکه در برکلی آرام می‌گیرد، با همسر دوم خود اِما کیسلیوا فروپاشی شوروی را از نزدیک دنبال می‌کند ـ و سعی می‌کند این مهم‌ترین واقعه‌ی پایان هزاره را تحلیل کند.

به هر حال او چه در دورانی که همراه با نفرت عمیق از کمونیست‌ها به عنوان یک آنارشیست در کنار سوسیالیست‌های اسپانیا و در جبهه‌ی جمهوری‌خواهان ـ که رهبری آن در دست کمونیست‌ها بودـ بر علیه فرانکو می‌جنگید، و چه در دورانی که در محافل مارکسیست‌های آلتوسری فرانسه کتاب «مسئله‌ی شهر» را می‌نوشت و همزمان با آن با حمایت آلن تورن ـ و علی رغم انتقادهای شدید پی‌یر بوردیوـ جایگاه نهادی خود را در دانشگاه تثبیت می‌کرد، وچه آنگاه که مشغول همکاری با دولت یلتسن بود؛ وچه اینک که گاهی اسمش در بین پیشگوها دیده می‌شود، محیط زندگی اجتماعی‌اش بر افکارش تأثیر می‌گذاشته و می‌گذارد. قضاوت اینکه کدام کاستلز درست فکر می‌کرد، بی‌شک یک موضع‌گیری سیاسی و ارزش‌مدارانه است.  

 منابع فکری و آثار

 مهمترین آثار او عبارتند از :

مسئله شهر(1972) ؛ شهر و مردم (1982) ؛ شهر اطلاعاتی(1988) ؛ سقوط کمونیسم شوروی : نگاهی از منظر جامعه‌ی اطلاعاتی(1995)؛ سه گانه‌ی عصر اطلاعات(1997)؛ کهکشان اینترنت(2001)

کاستلز در دهه‌ی هفتاد به طور جدی درگیر نظریه‌ی مارکسیستسی شده بود و به شدت تحت تأثیر نیکوس پولانزاس قرار داشت - پولانزاس فیلسوف سیاسی یونانی بود که در پاریس و هایدلبرگ تحصیل کرده، و بنابر اعتقاد کاستلز، باسواد‌ترین و سیاسی‌ترین عضو گروه فیلسوفان آلتوسری در پاریس به حساب می‌آمد، و استاد دانشگاه پاریس هم بود؛ پولانزاس در دهه‌ی هفتاد از مشهورترین نظریه‌پردازان سیاسی جهان محسوب می‌شد.ـ در این سال‌ها تلاش کاستلز «برای یک کاسه کردن نظریة مارکسیستی و جامعه‌شناسی شهر و بینش تورنی به جنبش‌های اجتماعی»، و تأکید شخصی‌اش بر پژوهش تجربی، منجر به نگارش اولین اثرش «مسئله‌ی شهر» می‌شود(کاستلزd، 1384: 28).

او پس از اینکه استاد برکلی می‌شود، مشغول مطالعه‌ی جنبش‌های اجتماعی شهری در سانفرانسیسکو می‌شود ـ در این مطالعه او توان مردان همجنس‌گرا را برای دگرگون ساختن شهرها، سیاست و فرهنگ، کشف می‌کندـ ، حاصل این پژوهش در کتاب «شهر و مردم» انتشار می‌یابد که جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سی رایت میلز را در 1983 نصیب نویسنده‌اش می‌کند. او در این کتاب آشکارا از موضع مارکسیستی فاصله می‌گیرد. اما پایه‌های یکی از مهم‌ترین ستون‌های نظری آینده‌ی خود را در این کتاب صورت‌بندی می‌کند: هویت و اهمیت آن در عصر اطلاعاتی.

اما کاستلز همواره دلبسته‌ی مطالعات اقتصادی هم بود، چیزی که باعث می‌شود اندیشه‌اش از  «کثافت نظری ناب بودن» فاصله گیرد؛ در این راستا او به بررسی رابطه میان فناوری، اقتصاد و جامعه می‌پردازد که حاصل آن کتاب «شهر اطلاعاتی» از آب در می‌آید. او در این جهت باز هم تحقیقی را درباره‌ی تأثیرات اجتماعی و اقتصادی فناوری‌های جدید، با حمایت دفتر نخست‌وزیر سوسیالیست اسپانیا، فیلپه گونزالز، در سال‌های 1984و 1985 به انجام می‌رساند که حاصل‌اش در یک کتاب دو جلدی، به سال 1986، با پیش‌گفتار گونزالز، به چاپ می‌رسد.

در حین این کارها که وی همزمان مشغول تهیه‌ی مقدمات سه‌گانه‌ی عصر اطلاعات هم هست، با برچیده شدن دیوار برلین و فروپاشی اتحاد شوروی، با کمک همسر خود اما کیسلیوا با انتشار کتاب «سقوط کمونیسم شوروی: نگاهی از منظر جامعه‌ی اطلاعاتی» سعی می‌کند این مسئله را تحلیل کند. دستاورد این کتاب‌ها هم پایه‌ی دومین ستون فکری کاستلز را شکل می‌دهند: اهمیت پارادایم توسعه‌ی اطلاعاتی در جامعه‌ی معاصر.

حضور کاستلز در جنبش مه 68 و جنبش‌های متعاقب آن، به همراه ته‌مانده‌های اندیشه‌ی مارکسیستی، همراه با جنبه‌هایی از تفکر آنارشیستی، به خصوص به لحاظ ضد نهادی بودن، دیگر پایه‌ها‌ی فکری او را برساخته‌اند. ماحصل فکری کاستلز در سه‌گانه‌ی «عصر اطلاعات» جمع بندی شده است؛ کتابی که- شاید به طنز- با «سرمایه»‌ی مارکس مقایسه شده؛ این کتاب در 1997 وارد بازار کتاب می‌شود.  پس از چاپ عصر اطلاعات او به مطالعه‌ی بیشتر فضای سایبر روی می‌آورد و در نهایت به سال 2001 «کهکشان اینترنت» را به طبع می‌رساند. کاستلز که از سال 1993 به سرطان کلیه مبتلاست و هر لحظه منظر مرگ خویش است، با جان سختی تمام، کماکان مقلات زیادی را تقریر می‌کند؛ به مسافرت‌های زیادی می‌رود؛ پیش‌گویی می‌کند؛ و به ایران سفر می کند.

بینش و روش

کاستلز از لحاظ بینش جامعه‌شناختی و رویکرد نظری به جامعه‌شناسی تضاد و دیدگاه ساختارگرایی نزدیک است. او می‌گوید: جوامع، پیرامون فرایندهای انسانی‌ای سازمان یافته‌اند که ساختار آنها را روابط تولید، تجربه و قدرت تعیین می‌کند که به نحو تاریخی تعیّن یافته‌اند(کاستلزa، 1385: 41 و 42). و بر آن بنیاد، و در پرتو منافع متنوع و بعضاً متضاد، در بستر روابط قدرت، گروه‌های هویتی‌ای مختلف برساخته‌ می‌شوند. پس بنیادهای عمده‌ی هر سامان اجتماعی حولِ ساختارهای تولیدی، تجربه و قدرت بنا خواهد شد.

تولید، فعالیتی است که انسان بر روی ماده (طبیعت) انجام می‌دهد تا در آن تصرف کند و با دستیابی به یک محصول، آن را به چیزی مفید برای خود تبدیل کند، بخشی از آن را مصرف کند و مازاد آن را بر حسب اهداف مختلف اجتماعی سرمایه‌گذاری کند. تولید در روابط طبقاتی سامان می‌یابد که فرایندی را تعریف می‌کند که به واسطه‌ی آن شماری از انسان‌ها بر مبنای جایگاه خود در فرایند تولید درباره‌ی تقسیم و استفاده از محصول برای مصرف یا سرمایه‌گذاری تصمیم‌گیری می‌کنند(کاستلزa، 1385: 42).

تجربه، کنش فاعل‌های انسانی بر روی یکدیگر است که به واسطه‌ی تعامل میان هویت‌های زیست‌شناختی و فرهنگی، و در ارتباط با محیط اجتماعی و طبیعی آنها تعیین می‌شود. تجربه بر محور جستجوی بی‌پایان برای ارضای نیازها و امیال انسانی استوار است. ساختار تجربه بر مبنای روابط جنسیتی ـ جنسی (gender/sexual relationship) شکل گرفته است، از نظر تاریخی پیرامون خانواده سازمان یافته است و تا امروز سلطه‌ی مردان بر زنان وجه غالب آن بوده است. روابط خانوادگی و جنسیت، ساختار شخصیت افراد و چارچوب روابط متقابل نمادین را تعیین می‌کند(همان: 42).

قدرت، رابطه میان فاعل‌های انسانی است که بر مبنای تولید و تجربه، و از طریق استفاده‌ی بالقوه یا واقعی از خشونت فیزیکی یا نمادین، اراده‌ی برخی انسان‌ها را بر دیگران تحمیل می‌کند. نهادهای جامعه برای اِعمال روابط قدرتی ایجاد شده‌اند که در همه‌ی دوره‌های تاریخی وجود دارد، از جمله می‌توان از کنترل‌ها، محدودیت‌ها و قراردادهای اجتماعی نام برد که ثمره‌ی مبارزه برای کسب قدرت هستند. قدرت بر مبنای دولت و انحصار نهادینه‌ی خشونت در دستان دولت استوار است اگر چه آن‌ چه فوکو میکروفیزیک قدرت می‌نامد و در نهادها و سازمان‌ها تجسم یافته است، در سرتاسر جامعه، از محیط‌های کاری تا بیمارستان‌ها انتشار می‌یابد و افراد را در چارچوب فشرده‌ی وظایف رسمی و سرکوب غیررسمی محصور می‌سازد (کاستلزa، 1385: 42).

رابطه میان نیروی کار و ماده در فرایند انجام کار در برگیرنده‌ی استفاده از ابزار تولید برای عمل روی مواد با تکیه بر انرژی، دانش و اطلاعات است. تکنولوژی صورت ویژه‌ی این ارتباط است.

محصول فرایند تولید به دو صورت در اجتماع مورد استفاده قرار می‌گیرد: مصرف و مازاد.

ساختارهای اجتماعی باتعیین قوانینِ تصاحب، توزیع و استفاده از این مازاد، با فرایندهای تولید در تعامل است. این قوانین شیوه‌های تولید را می‌سازند و شیوه‌های تولید روابط اجتماعی تولید را تعریف می‌کنند. و بدین وسیله وجود طبقات اجتماعی را که از طریق عملکرد تاریخی خود به چنین طبقاتی تبدیل شده‌اند تعیین می‌کنند. اصل ساختاری که مازاد تولید بر اساس آن تصاحب و کنترل می‌شود ویژگی شیوه‌ی تولید را تعیین می‌کند. در قرن بیستم عمدتاً با دو شیوه‌ی اصلی تولید زندگی کرده‌ایم: سرمایه‌داری و دولت‌سالاری.

در سرمایه‌داری، جدایی میان تولیدکنندگان و ابزار تولید، کالا شدن نیروی کار و مالکیت خصوصی ابزار تولید بر مبنای کنترل سرمایه (مازاد تولیدی که به کالا تبدیل شده) اصل بنیادین تصاحب و توزیع مازاد تولید توسط سرمایه‌داران را تعیین می‌کرد. سرمایه‌داری به سمت به حداکثر رساندن سود، یعنی افزایش میزان تولید مازادی که بر مبنای کنترل خصوصی ابزار تولید و توزیع بدست آمده گرایش دارد.

در دولت‌سالاری، کنترل مازاد تولید در خارج از حوزه‌‌ی اقتصاد قرار دارد: یعنی در دستان صاحبان قدرت دولت است. دولت‌سالاری به سوی به حداکثر رساندن قدرت، یعنی افزایش توانایی نظامی و ایدئولوژیک دستگاه سیاسی برای تحمیل اهداف خود بر تعداد بیشتری از افراد و گسترش این نفوذ به اعماق آگاهی آنها گرایش دارد.

روابط اجتماعی تولید، و بدین لحاظ شیوه‌ی تولید، شیوه‌ی تصاحب و استفاده از مازاد تولید را تعیین می‌کند.

شیوه‌های توسعه عبارتند از تمهیدات تکنولوژیک که نیروی کار، به منظور تولید محصول، از طریق آن بر روی مواد عمل می‌کند، و در نهایت، سطح و کیفیت مازاد را معین می‌سازد. هر شیوه‌ی توسعه توسط عنصری تعریف می‌شود که در افزایش بهره‌وری در فرایند تولید نقش بنیادینی دارد (کاستلزa، 1385: 43 و 44).

کاستلز ادعا دارد که بعد از بحران‌های اقتصادی دهه‌ی 1970 هر دو شیوه‌ی تولیدی سرمایه‌داری و دولت‌سالاری، مجبور به بازسامان‌بخشی خود شدند. این بازسامان‌بخشی که مستلزم استفاده از تکنولوژی اطلاعات بود، سه نتیجه‌ی عمده به بار آورد:

  • رواج پارادایم شیوه‌ی توسعه‌ی اطلاعاتی
  • فروپاشی دولت سالاری به دلیل ناتوانی ساختاری در بهره‌گیری از شیوه‌ی توسعه‌ی اطلاعاتی
  • تجدید ساختار سرمایه‌داری و جهانی شدن آن

اگر این فرایندها بیان‌گر دگرگونی در حوزه‌ی تولید‌اند، عرصه‌های تجربه و قدرت نیز در سال‌های پس از 1960 دچار تحولات بنیادین و غیرقابل برگشت شده‌اند. در عرصه‌ی قدرت کاستلز می‌گوید که : ویژگی بارزاجتماعی و سیاسی دهه 1990 ، سامان دادن کنش و سیاست اجتماعی پیرامون هویت‌های اصلی است که دارای پیشینه‌اند و ریشه در تاریخ و جغرافیا دارند، یا به تازگی و در جستجوی مشتاقانه‌ی معنا و معنویت ایجاد شده‌اند. به نظراو نخستین گام‌های تاریخی جوامع اطلاعاتی، اهمیت هویت به عنوان اصل سازمان‌دهنده را به وجه بارز این جوامع بدل ساخته است. وی می گوید، «منظور من از هویت، فرایندی است که یک کنشگر به وسیلة آن خود را می‌شناسد و عمدتاً بر مبنای یک خصیصه یا مجموعه‌ای از خصایص فرهنگی، و بدون اشاره به سایر ساختار‌های اجتماعی، معنا و جهان معنایی خود را می‌سازد». (کاستلزb،1385: 18).

در حوزه‌ی تجربه هم که او اعتقاد دارد، از نظر تاریخی پیرامون خانواده سازمان یافته است، می‌گوید: در ربع آخر قرن شاهد خیزش انبوه زنان علیهِ ظلم و ستم در سراسر جهان بوده‌ایم که بسته به فرهنگ هر کشور، البته شدت متفاوتی داشته است. در کشورهای صنعتی، اکثریت وسیعی از زنان خود را با مردان برابر می‌دانند و خود را سزاوار حقوق خویش و کنترل بر جسم و زندگی خویش می‌انگارند. این آگاهی به سرعت در سراسر جهان گسترش می‌یابد. و این مهم‌ترین انقلاب است زیرا تا ریشه‌های جامعه و تا قلب کیستی ما، پیش می رود. این انقلاب انقلابی نیست (و نخواهد بود) که به نرمی و ملایمت پیش رود. منظره‌ی انسانی آزادی زنان و دفاع مردان از امتیازات‌شان، منظره‌ای آلوده به اجساد زندگی‌های تباه‌شده است، و این همان چیزی است که در باره‌ی همه‌ی انقلاب‌های حقیقی صادق است.(همان: 176 و 177).

به طور خلاصه همه‌ی عوامل فوق ـ یعنی دگرگونی در ساختارهای تولید، تجربه و قدرت ـ منجر به ظهور شیوه‌ی جدیدی از سامان اجتماعی، جامعه‌ی شبکه‌ای، شده‌اند. 

  • انقلاب تکنولوژیک
  • تغییر شکل سرمایه‌داری
  • سقوط دولت‌سالاری ظهور جامعه‌ی شبکه‌ای
  • نهضت‌های فرهنگی دهة 1960 و بعد از آن

جامعه‌ی شبکه‌ای، منطق و دینامیسم خاص خود را دارد که کاستلز سعی در تحلیل و تبیین آنها دارد. با این مقدمه‌ی کوتاه، سعی در جمع‌بندی بینش و روش او خواهیم نمود:

 افکار و نظریه‌های عمده

آنچه که در زیر خواهد آمد، چکیده‌ی بسیار فشرده‌ای است از افکار کاستلز، آن گونه که در کتاب «سه‌گانه‌ی عصر اطلاعات» منعکس شده است. نقطه عزیمت کاستلز در این اثر تأکید بر این نکته است که ما هم‌اکنون در جهانی زندگی می‌کنیم که به لحاظِ بسیاری از خصوصیات ساختاری‌اش پدیده‌ای نوین است؛ این جامعه یک جامعه‌ی پست‌مدرن نیست، و منطق‌اش در واقع منطق سرمایه‌دارنه‌ی ناب‌تری هم هست، اما خصوصیاتی دارد که آن را به لحاظ کیفی از سرمایه‌داری صنعتی متمایز می‌کند.

«این جهان در حدود اواخر دهه‌ی 1960 و نیمه‌ی دهه‌ی 1970، بر اثر تقارن تاریخی سه فرایند مستقل پدیدارشد: انقلاب تکنولوژی اطلاعات؛ بحران‌های اقتصادی سرمایه‌داری و دولت‌سالاری، و تجدید ساختار متعاقب آنها؛ و شکوفایی جنبش‌های اجتماعی فرهنگی، همچون آزادی‌خواهی، حقوق بشر، فمنیسم و طرفداری از محیط‌زیست. تعامل میان این فرایندها و واکنش‌هایی که به آن دامن زدند، یک ساختار نوین اجتماعی مسلط، یعنی جامعه‌ی شبکه‌ای؛ یک اقتصاد نوین، یعنی اقتصاد اطلاعاتی؛ و یک فر هنگ نوین، یعنی فرهنگ مجاز واقعی را به عرصه‌ی وجود آورد. منطق نهفته در این اقتصاد، این جامعه و این فرهنگ، زیربنای کنش و نهادهای اجتماعی در سرتاسر جهانی به هم‌پیوسته است.»(کاستلزc،1385: 417) ما سعی خواهیم کرد خصوصیات این ساختار نوین اجتماعی مسلط، یعنی جامعه‌ی شبکه‌ای، اقتصاد اطلاعاتی و فرهنگ مجاز واقعی را باز شناسانیم.

 اقتصاد اطلاعاتی

 بحران‌های اقتصادی دهه‌ها‌ی1970 و 1980 به لحاظ اقتصاد سیاسی سیمپتوم بن‌بست شیوه‌ی توسعه‌ی صنعتی بود. در واکنش به این بحران‌ها هر دو شیوه‌ی تولید متکی بر شیوه‌ی توسعه‌ی صنعتی ـ یعنی شیوه‌ی تولید دولت‌سالاری و شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری ـ ، به تجدید ساختارهای خود اقدام می‌نمایند.

در این فرایند تجدید ساختاری شیوه‌ی تولید دولت‌سالاری  به کلی از هم فرو می‌پاشد اما شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری با موفقیت با پارادایم شیوه‌ی توسعه‌ی اطلاعاتی کنار می‌آید.ـ ویژگی شیوه‌ی توه‌ی متکی به اطلاعات، کار دانش بر روی دانش به عنوان منبع اصلی بهره‌وری است.

 در حالی که معمولاً سطوح بالاتر دانش ممکن است به افزایش میزان برون‌داد به ازای هر واحد درون‌داد منجر شود، در اطلاعات‌گرایی این جستجوی دانش و اطلاعات است که ویژگی کارکرد تولید تکنولوژی محسوب می‌شود.(کاستلزa، 1385: 44 و 45 )

جوامع سرمایه‌داری بحران‌زده‌ی دهه‌ها‌ی 1970 و 1980 ، در پاسخ به این بحران‌ها ـ که بحران دولت‌ـرفاه کینزی هم بود ـ مجموعه‌ای از اصلاحاتی را شروع کردند که معطوف به چهار هدف عمده بود:

  • تعمیق منطق سرمایه‌داری کسب سود در روابط کار و سرمایه
  • افزایش بهره‌وری نیروی کار و سرمایه
  • جهانی شدن تولید، توزیع و بازارها و استفاده از فرصت‌ها در بهترین شرایط کسب منفعت در هر جای دنیا که باشد.
  • هدایت حمایت دولت به سمت افزایش بهره‌وری و قدرت رقابت اقتصادهای ملی که غالباً به قیمت از میان رفتن قوانین حمایت اجتماعی و منافع عمومی تمام می‌شود.

 برای تضمین سرعت و کارآیی تجدید ساختار، نوآوری تکنولوژیک و دگرگونی سازمانی که بر انعطاف‌پذیری و سازگاری تأکید داشت کاملاً حیاتی بود؛ یعنی تجدید ساختار سرمایه‌داری مؤثرترین عامل تاریخی بود که پارادایم تکنولوژی اطلاعات را شتاب بخشید و باعث پیدایش نظام اقتصاد اطلاعاتی شد. (کاستلزa، 1385: 45 و 46)

اقتصاد اطلاعاتی، اقتصاد جهانی است. اقتصاد جهانی از لحاظ تاریخی واقعیتی است جدید و متمایز از اقتصاد جهان، بر اساس آمزه‌های فرناند براودل و امانوئل والرشتاین اقتصاد جهان، یعنی اقتصادی که در آن انباشت سرمایه در سراسر جهان صورت می‌گیرد، دست کم از قرن شانزدهم در غرب وجود داشته است. اقتصاد جهانی پدیده‌ای است متفاوت: اقتصادی که قابلیت آن را دارد به عنوان یک واحد در زمان واقعی و در مقیاسی به پهنه‌ی کره‌ی زمین کار کند. در حالیکه ویژگی شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، توسعه‌ی بی‌وقفه‌ی آن است و همواره سعی دارد بر محدوده‌ی زمان و مکان فائق آید، تنها در اواخر قرن بیستم بود که اقتصاد جهان توانست بر اساس زیرساخت جدیدی که تکنولوژی‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی فراهم کرده بود،‌ حقیقتاً جهانی شود. این جهانی شدن به روندها و عناصر اصلی نظام اقتصادی مربوط می‌شود. (کاستلزa، 1385: 127)

ویژگی دیگر این نظام اقتصادی آن است که تا حد زیادی پیرامون شبکه‌ای از جریان‌های مالی سازمان یافته است. سرمایه در سراسر جهان عمدتاً در حوزه‌ی گردش، یعنی به عنوان سرمایه‌ی مالی تحقق یافته، سرمایه‌گذاری شده، و انباشته می‌گردد. در حالی که در گذشته سرمایه‌ی مالی یکی از بخش‌های اصلی سرمایه بوده است، اکنون شاهد ظهور پدیده‌ی متفاوتی هستیم: انباشت سرمایه، و ارزش‌سازی آن به نحو فزایند‌ه‌ای در بازارهای مالی جهانی انجام می‌گیرد که شبکه‌های اطلاعات در فضای بی‌زمان جریان‌های مالی آنها را اداره می‌کنند. از این شبکه‌ها، سرمایه در سطحی جهانی در همه‌ی بخش‌های فعالیت‌های اقتصادی سرمایه‌گذاری می‌شود.(همان: 546)

اما در حالی که جریان‌های سرمایه در قیاس با عملکرد واقعی اقتصادها، جهانی و در عین حال هر روز مستقل‌تر می‌شوند؛‌ بازارهای کار واقعاً جهانی نیستند، به استثنای بخش کوچک اما در حال رشد متخصصان و دانشمندان. اما نیروی کار دست کم از سه جهت، یک منبع جهانی است:

  • شرکت‌ها برای تأمین نیروی کار مورد نیاز خود، خواه به لحاظ مهارت وهزینه‌ها و خواه کنترل اجتماعی، ممکن است بخواهند در مناطق مختلفی از جهان مستقر شوند.
  • در همه جا شرکت‌ها می‌توانند با پرداخت حقوق مکفی و ارائه شرایط کاری مناسب نیروی کار بسیار ماهر را از هر نقطه‌ای به خود فرا خوانند
  • هنگامی که انسان‌ها به دلیل فقر و جنگ از خانه رانده می‌شوند یا به امید شرایط بهتر برای کودکان خود به سمت زندگی جدید کشیده می‌شوند، نیروی کار از هر نقطه‌ای به ابتکار خود وارد بازار کار خواهد شد. (همان: 129)

با این وجود، آنچه که در اقتصاد اطلاعاتی کنونی محوری است، این است که سرمایه در اصل جهانی و نیروی کار علی‌القاعده محلی است. اطلاعات‌گرایی به لحاظ واقعیت تاریخی‌اش، دقیقاً با استفاده از قدرت تمرکز‌زدایِ شبکه‌ها به تمرکز و جهانی شدن سرمایه می‌انجامد. در این شرایط اما نیروی کار، از نظر کارکرد پراکنده، از نظر سازمانی چند‌پاره، از نظر وجودی متنوع، و از نظر کنش جمعی دچار چند‌دستگی شده است. (کاستلزa، 1385: 549)

مهم‌ترین دگردیسی سازمانی که در تجدید ساختار سرمایه‌داری و انتقال از صنعت‌گرایی به اطلاعات‌گرایی رخ داد؛ گذار از تولید انبوه به تولید انعطاف‌پذیر یا از «فوردیسم» به «پسا فوردیسم» است. مدل تولید انبوه بر اساس افزایش بهره‌وری استوار بود که از طریق صرفه‌جویی در هزینه‌ها به واسطه‌ی تولید در مقیاس کلان و بر مبنای فرایند تولید مکانیزه با استفاده از زنجیره‌ی تولید یک محصول استاندارد در شرایط کنترل بازار بزرگ توسط یک شکل سازمانی خاص به دست می‌آمد: این شکل سازمانی خاص عبارت است از شرکت بزرگی که بر پایه‌ی اصول یکپارچه شدن عمودی و تقسیم‌کار نهادینه‌ی اجتماعی و فنی سازمان‌دهی شده است. این اصول در روش‌های مدیریتی موسوم به «تیلوریسم» و «سازمان‌دهی علمی کار» مندرج است که به عنوان دستورالعمل توسط هنری فورد و لنین انتخاب شده بود. (همان: 197 و 198)

هنگامی که کمیت وکیفیت تقاضا غیرقابل پیش‌بینی شد، هنگامی که بازارها در سراسر جهان متنوع‌تر و لذا مهار آنها دشوار شد و هنگامی که آهنگ تحول تکنولوژیک، تجهیزات تولید تک‌منظوره را از دور خارج کرد، نظام تولید انبوه چنان انعطاف‌ناپذیرتر و پرهزینه‌تر شد که دیگر با ویژگی‌های اقتصاد نوین سازگار نبود. (همان: 198) غلبه بر این بحران مستلزم گذار به نظام تولید انعطاف‌پذیر بود:

نظام‌های تولید انعطاف‌پذیر در حجم بالا که معمولاً به وضعیت رشد تقاضا برای یک محصول خاص مربوط می‌شوند، دو روش تولید را با یکدیگر ترکیب می‌کنند: تولید در حجم بالا که به واسطه‌ی تولید در مقیاس کلان باعث کاهش هزینه‌ها می‌شود، و نظام‌های تولید سفارشی و قابل برنامه‌ریزی مجدد، که از حیث تنوع، محصولات قابل رقابت را پدید می‌آورد. تکنولوژی‌های جدید تبدیل خط تولید را ( که ویژگی شرکت‌های بزرگ است) به واحدهای تولیدی که می‌توان به راحتی آنها را برنامه‌ریزی کرد و ممکن است به تغییرات بازار (انعطاف‌پذیری محصول) و تغییرات تکنولوژیک (انعطاف‌پذیری فرایند تولید) حساس باشند، امکان‌پذیر می‌سازد. شکل سازمانی نوینی که در تطابق با تولید انعطاف‌پذیر پدیدار می‌شود را کاستلز «بنگاه شبکه‌ای» می‌نامد. (کاستلزa، 1385: 198 و 199 و 215)

 برای درک منظور کاستلز از بنگاه شبکه‌ای ارجاع به تعریف او از سازمان ضروری است: «دستگاهی از ابزارها که بر محور دست‌یابی به اهداف معین ساخته شده است». (همان: 215) او بنا بر این تعریف بین دو نوع سازمان تفاوت قائل می‌شود:

الف ـ سازمان‌های دیوان‌سالارانه: سازمان‌هایی که بازتولید سیستم ابزار برای‌شان مهم‌ترین هدف سازمانی شده است.

ب ـ بنگاه: سازمان‌هایی که در آنها اهداف و تغییر اهداف، ساختار ابزار را شکل داده و مستمراً شکل آن را تغییر می‌دهند.

بر اساس این تمایزهای مفهومی بنگاه شبکه‌ای عبارت است از: آن شکل خاص بنگاه فعالیت اقتصادی که سیستم ابزارهای آن با فصل مشترک بخش‌های سیستم‌های مستقلِ تعیین‌کننده‌ی اهداف ساخته می‌شود. بنابراین، اجزای شبکه نسبت به شبکه هم مستقل هستند وهم وابسته، و ممکن است بخشی از شبکه‌های دیگر و لذا بخشی از سیستم‌های ابزار معطوف به دیگر اهداف باشند. بنابراین عمل‌کرد یک شبکه‌ی معین به دو ویژگی بنیادین شبکه بستگی خواهد داشت:

  • مرتبط بودن آن، یعنی توانایی ساختاری آن برای تسهیل ارتباط بی‌دردسر بین اجزاء.
  • سازگاری آن، یعنی گستره‌ای که در آن بین هدف‌های شبکه و هدف‌های اجزای آن اشتراک منافع وجود دارد. (همان: 215 و 216)

بنگاه شبکه‌ای به طور فزاینده‌ای بین‌المللی می‌شود( ونه فراـ‌‌ملیتی) و رفتار آن از تعامل کنترل‌شده بین استراتژی‌ جهانی شبکه و منافع ملی‌ـ‌منطقه‌ایِ اجزای آن ناشی خواهد شد.

 باید تأکید کرد که اقتصاد اطلاعاتی جهانی اقتصادی بسیار سیاست‌زده است. به دلیل استمرار ملت‌ها و با واسطه‌ی نقش دولت‌ها در استفاده از رقابت اقتصادی به عنوان ابزار استراتژی سیاسی، مرزها و شکاف‌ها بین مناطق عمده‌ی اقتصادی احتمالاً برای مدتی طولانی پابرجا خواهد بود و این امر تمایزی منطقه‌ای در اقتصاد جهانی به وجود خواهد آورد. (کاستلزa، 1385: 125 و134)

اقتصاد جهانی در درون به سه منطقه‌ی اصلی، هر یک با حوزه‌ی نفوذ خاص خود تقسیم می‌شود:

  • امریکای شمالی(شامل کانادا و مکزیک، پس از پیمان نفتا)
  • اتحادیه‌ی اروپا
  • منطقه‌ی آسیا‌ ـ اقیانوس آرام به مرکزیت ژاپن

ساختار اقتصاد جهانی را پویه‌شناسی رقابت میان کارگزاران اقتصادی و بین مکان‌های محل استقرار این کارگزاران (کشور‌ها، مناطق و حوزه‌های اقتصادی) تعیین می‌کند. چنین رقابتی بر اساس عواملی صورت می‌گیرد که خاص اقتصاد جدید اطلاعاتی در نظام جهانی است که تجلی آن شبکه‌ای مبتنی بر تکنولوژی‌های اطلاعاتی است. چهار فرایند اصلی شکل و نتیجه‌ی رقابت را تعیین می‌کند:

  • نخستین فرایند ظرفیت تکنولوژیک است.
  • دومین عامل عمده‌ی تأثیر‌گذار بر توان رقابت، دسترسی به بازار بزرگ، منسجم و ثروتمند، مانند اتحادیه‌ی اروپا، منطقه‌ی تجاری ایالات متحده ـ امریکای شمالی یا در سطحی کوچک‌تر، ژاپن است.
  • عامل سوم که عمل‌کرد رقابتی در بازار جهانی را توضیح می‌دهد تفاوت بین هزینه‌های تولید در محل تولید و قیمت‌ها در بازار مقصد است.
  • سرانجام این که توان رقابت در اقتصاد جدید جهانی، وابستگی زیادی به توان سیاسی نهادهای ملی و فرا‌ـ‌ملی برای هدایت راهبرد رشد کشورها و یا مناطق تحت حاکمیت آنها دارد. (کاستلزa، 1385: 134 و 137 و 138 و 139 و 140)

وجه مشخصه‌  اقتصاد جهانی که از دل تولیدِ مبتنی بر اطلاعات و رقابت پدیدار می‌شود، وابستگی متقابل، عدم‌تقارن، منطقه‌ای شدن، تنوع فزاینده درون هر منطقه، شمول‌گزینی، تقسیم‌بندی و در نتیجه‌ی همه‌ی این خصوصیات، هندسه فوق‌العاده متغیر آن است که جغرافیای تاریخی، اقتصادی را از بین می‌برد. این اقتصاد جدید هم‌زمان در محدوده‌ی خود بسیار پویا، بسیار انحصارگرا و بسیار ناپایدار است. در حالی که قسمت‌های مسلط تمامی اقتصاد‌های ملی در شبکه جهانی به‌هم پیوسته‌اند، قسمت‌هایی از کشورها، مناطق، بخش‌های اقتصادی و جوامع محلی از روندهای انباشت و مصرف که مشخصه‌ی اقتصاد اطلاعاتی‌ـ‌جهانی است منفک هستند. بنابراین، پارادایم رقابتی جدید که در عین ایجاد وابستگی متقابل در اقتصاد جدید جهانی به ظرفیت تکنولوژیک متکی است، وابستگی در رابطه‌ای نامتقارن را نیز تقویت کرده است، رابطه‌ای که به طور کلی الگوهای سلطه‌ی ناشی از شکل‌های پیشین وابستگی در سراسر تاریخ را تقویت کرده است. (همان: 137 و 140 و141 و 143)

جامعه‌ی شبکه‌ای

شبکه مجموعه‌ای از نقاط اتصال یا گره‌های به‌هم پیوسته است. نقطه‌ی اتصال یا گره نقطه‌ای است که در آن یک منحنی خود را قطع می‌کند. این که نقطه‌ی اتصال چه چیزی است مشخصاً به نوع شبکه‌های مورد نظر بستگی دارد. شبکه‌ی جریان مالی جهانی از نقاط اتصال بازارهای بورس و مراکز خدمات جانبی پیشرفته‌ی آنها تشکیل شده است و ... . توپولوژی‌ای که شبکه‌ها تعریف می‌کنند این نکته را مشخص می‌سازد که اگر دو نقطه‌ی اتصال به یک شبکه تعلق داشته باشند در آن صورت اتصال فاصله (یا شدت و فراوانی تعامل) بین آن دو نقطه (یا جایگاه اجتماعی) کوتاه‌تر (یا فراوان‌تر، یا شدیدتر) از زمانی است که این دو نقطه به یک شبکه تعلق نداشته باشند. از سوی دیگر، در درون یک شبکه‌ی خاص فاصله‌ای میان جریان‌ها وجود ندارد و یا فاصله بین نقاط اتصال یکسان است. بنابراین، فاصله‌ی (فیزکی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) یک نقطه یا جایگاه از صفر (برای هر یک از گره‌های شبکه) تا بی‌نهایت (برای هر نقطه‌ی خارج از شبکه) متغیر است. حضور در شبکه یا حذف از آن، و معماری روابط بین شبکه‌ها که توسط تکنولوژی‌های اطلاعات که با سرعت نور عمل می‌کنند انجام می‌گیرد، پیکربندی فرایندها و کارکردهای مسلط جوامع ما را تعیین می‌کنند.(کاستلزa، 1385: 544)

شبکه‌ها ساختارهای باز هستند که می‌توانند بدون هیچ محدودیتی گسترش یابند و نقاط شاخص جدیدی را در درون خود پذیرا شوند تا زمانی که این نقاط توانایی ارتباط در شبکه را داشته باشند یعنی مادام که از کدهای ارتباطی مشترک استفاده ‌کنند. یک ساختار اجتماعی مبتنی بر شبکه، سیستم باز و پویایی است که، بدون این که توازن آن با تهدیدی روبرو شود، توانایی نوآوری دارد. شبکه‌ها ابزار مناسبی برای فعالیت‌های مختلف هستند: برای اقتصاد سرمایه‌داری، برای کار، کارگران، وشرکت‌ها، برای حکومت‌ها، و برای سازمان‌های اجتماعی. از آنجا که شبکه‌ها چندگانه‌اند، کدها و کلیدهایی که بین شبکه‌ها عمل می‌کنند به منابع اصلی شکل‌دهی، هدایت، و گمراه ساختن جوامع تبدیل می‌شوند. هم‌گرایی تکامل اجتماعی و تکنولوژی‌های اطلاعات، در سرتاسر ساختار اجتماعی شالوده‌ی مادی جدیدی برای فعالیت‌ها ایجاد کرده‌اند. این شالوده‌ی مادی، که در درون شبکه‌ها جای دارد، فرایندهای اجتماعی مسلط را مشخص می‌کند و بدین ترتیب، ساختار اجتماعی را شکل می‌دهد. (همان: 544 و 545)     

شبکه‌ها ریخت اجتماعی جدید جوامع ما را تشکیل می‌دهند، و گسترش منطق شبکه‌ای تغییرات چشم‌گیری در عملیات و نتایج فرایند‌های تولید، تجربه، قدرت و فرهنگ ایجاد می‌کند. در حالی که شکل  شبکه‌ای سازمان اجتماعی در دیگر زمان‌ها و مکان‌ها نیز وجود داشته است، پارادایم نوین تکنولوژی اطلاعات بنیان مادی گسترش فراگیر آن را در سرتاسر ساختار اجتماعی ایجاد می‌کند. این منطق شبکه‌ای عزمی اجتماعی ایجاد می‌کند که مرتبه‌ی آن از سطح منافع اجتماعی به خصوصی که از طریق شبکه‌ها بیان شده‌اند فراتر است: قدرت جریان‌ها از جریان‌های قدرت پیشی می‌گیرد. غیبت یا حضور در شبکه و پویایی هر شبکه در برابر دیگر شبکه‌ها، منابع حیاتی سلطه و تغییر در جامعه‌ی ما هستند: جامعه‌ای که به این ترتیب می‌توان آن را به درستی جامعه‌ی شبکه‌ای نامید که ویژگی آن برتری ریخت اجتماعی بر کنش اجتماعی است. (کاستلزa، 1385: 544)

هویت در جامعه‌ی شبکه‌ای

بحث کاستلز در کانتکس جامعه‌ی شبکه‌ای صورت می‌گیرد. او اعتقاد دارد که همراه با انقلاب تکنولوژیک و تغییر شکل سرمایه‌داری و سقوط دولت سالاری در ربع پایانی قرن، شاهد خیزش تظاهرات نیرومند هویت‌های جمعی بوده‌ایم که در دفاع از یگانگی فرهنگی و کنترل مردم بر زندگی و محیط زیست، فرایند‌های جهان‌شمولی و جهان‌وطنی شدن را به مبارزه طلبیده‌اند. این تظاهرات به لحاظ خطوط کلی فرهنگ‌های مختلف و ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری هر هویت جمعی، بسیارگوناگون و متنوعند. در بین آنها می‌توان جنبشهای پیش‌رویی همچون فمنیسم و جنبش محیط‌زیست را دید که در پی تغییر شکل مناسبات انسانی در بنیادی‌ترین سطوح آن هستند. اما همچنین این جلوه‌ها طیف وسیعی از حرکت‌های ارتجاعی را در بر می‌گیرند که مفاهیمی همچون خدا، ملت، قوم، خانواده، یا سرزمین مادری را به سنگر مقاومت و مبارزه تبدیل کرده‌اند. (کاستلزb، 1385: 18) او ابتدا به این مسئله می‌پردازد که هویت نه یک امر ذاتی بلکه یک برساخته‌ی اجتماعی است.

وی می‌گوید که « برداشت من از اصطلاح هویت، در صورتی که سخن از کنشگران اجتماعی باشد، عبارت است از فرایند معناسازی بر اساس یک ویژگی فرهنگی یا مجموعه به‌هم پیوسته‌ای از ویژگی‌های فرهنگی که بر منابع معنایی دیگر اولویت داده می‌شود.» (همان: 22) اما نکته‌ی محوری در اندیشه کاستلز ' برساخته شدن هویت‌ها ' است و مهم‌تر اینکه این هویت‌ها چگونه، از چه چیزی، توسط چه کسی، و به چه منظوری بر ساخته می‌شوند. به طور کلی اینکه چه کسی و به چه منظوری هویت جمعی را برسازد ، تا حدود زیادی تعیین‌کننده‌ی محتوای نمادین هویت مورد نظر و معنای آن برای کسانی است که خود را با آن یکی می‌دانند یا خود را بیرون آن تصور می‌کنند. از آنجا که برساختن اجتماعی هویت در بستر روابط قدرت صورت می‌پذیرد، او بین سه صورت و منشأ برساختن هویت تمایز قائل می‌شود:

هویت مشروعیت‌بخش: این نوع هویت توسط نهادهای غالب جامعه ایجاد می‌شود تا سلطه‌ی آنها را بر کنشگران اجتماعی گسترش دهد و عقلانی کند.

هویت مقاومت: این هویت به دست کنشگرانی ایجاد می‌شود که در اوضاع و احوال یا شرایطی قرار دارند که از طرف منطق سلطه بی‌ارزش دانسته می‌شود و یا داغ ننگ بر آن زده می‌شود.

هویت برنامه‌دار: هنگامی که کنش‌گران اجتماعی با استفاده از هر گونه مواد و مصالح فرهنگی قابل دسترسی هویت جدیدی بر می‌سازند که موقعیت آنان را در جامعه از نو تعریف می‌کند و به این ترتیب در پی تغییر شکل کل ساخت اجتماعی بر می‌آیند، این نوع هویت تحقق می‌یابد. مصداق این نوع هویت مثلاً وقتی است که فمینیسم از سنگرهای مقاومت و دفاع از هویت و حقوق زنان خارج می‌شود تا پدرسالاری را به چالش بخواند. (کاستلزb، 1385: 23 و 24 و 25 و 26 و 27)

طبعاً، هویت‌هایی که در آغاز به منزله‌ی هویت مقاومت شکل می‌گیرند، ممکن است مبلِّغ برنامه‌هایی شوند یا ممکن است در طول تاریخ در میان نهادهای جامعه ، به نهاد مسلط بدل شوند، و بدین ترتیب به منظور عقلانی کردن سلطه‌ی خود به هویت‌های مشروعیت‌بخش تبدیل شوند.

هر یک از فرایند‌های هویت‌سازی، به نتیجه‌ی متفاوتی در ایجاد جامعه می‌انجامد؛ یعنی مجموعه‌ای از سازمان‌ها و نهادها و همچنین مجموعه‌ای از کنش‌گران اجتماعی سازمان‌یافته وساختارمند. این مجموعه هویتی را بازتولید می‌کند که منابع سلطه‌ی ساختاری را در جامعه‌ مدنی ، البته گاهی به شیوه‌ی پر تعارض، عقلانی می‌سازد. در اینجا از 'جامعه مدنی' همان معنایی مستفاد می‌شود که مدنظر گرامشی بود.

هویت مقاومت، منجر به ایجاد جماعتها (communes) ، یا به تعبییر اتزیونی اجتماعات (comunitis) می‌شود. شاید مهم‌ترین شکل هویت سازی در جامعه‌ی ما همین باشد. این هویت شکل‌هایی از مقاومت جمعی را در برابر ظلم و ستم ایجاد می‌کند که در غیر این صورت تحمل‌ناپذیر بودند، و معمولاً بر مبنای هویت‌هایی ساخته می‌شود که آشکارا به وسیله‌ی تاریخ، جغرافیا، زیست‌شناسی تعریف شده‌اند و تبدیل مرزهای مقاومت را به جنبه‌های اساسی و ذاتی آسان‌تر می‌کنند.

هویت برنامه‌دار به ایجاد سوژه (فاعل) می‌انجامد. سوژه‌ها با آنکه به وسیله‌ی افراد ساخته می‌شوند همان افراد نیستند. سوژه‌ها کنش‌گر اجتماعی جمعی هستند که افراد به کمک آنها در تجربه‌های خود به معنایی همه جانبه دست می‌یابند. در اینجا، ساختن هویت ، پروژه یا برنامه‌ای برای زندگی متفاوت است که هر چند ممکن است مبتنی بر یک هویت تحت ستم باشد، اما در جهت دگرگونی جامعه به منزله‌ی استمرار برنامه‌ی این هویت گسترش یافته است. (کاستلزb، 1385: 25 و 26 )

کاستلز تأکید می‌کند، این پرسش که انواع مختلف هویت‌ها چگونه و به دست چه کسی ساخته می‌شوند و چه پیامدهایی دارند، نمی‌تواند به صورت کلی و انتزاعی مورد بحث قرار گیرد بلکه امری است مربوط به متن و زمینه‌ی اجتماعی. زمینه‌‌ی مورد بحث او جامعه‌ی شبکه‌ای است.

در جامعه‌ی شبکه‌ای جوامع مدنی تحلیل می‌روند و از هم می‌گسلند زیرا دیگر پیوستگی و استمراری میان منطق اِعمال ِ قدرت در شبکه‌ی جهانی و منطق ارتباط و بازنمود در جوامع و فرهنگ‌های خاص وجود ندارد. بنابراین جستجوی معنا فقط در بازسازی هویت‌های دفاعی حولِ اصول اجتماع اشتراکی مقدور می‌شود. اکثر کنش‌های اجتماعی بر مبنای تضاد میان جریان‌های ناشناخته و هویت‌های منزوی سازمان می‌یابد. در مورد پیدایش هویت‌های برنامه‌دار ، باید گفت این امر هنوز هم رخ می‌دهد یا ممکن است بسته به نوع جوامع باز هم رخ دهد. اما کاستلز این فرضیه را پیش می‌کشد که شکل گرفتن سوژه‌ها، در قلب فرایند اجتماعی، مسیری را در پیش خواهد گرفت که با آنچه  ما طی مدرنیته و مدرنیته‌ی متأخر (در مفهوم جیمسونی و گیدنزی ) شناخته‌ایم تفاوت دارد: سوژه‌ها، اگر و آنگاه که برساخته شوند، دیگر بر اساس جوامع مدنی که در حال فروپاشی هستند بنا نمی‌شوند. بلکه به مثابه استمرار مقاومت جماعت‌گرایانه ساخته می‌شوند. در حالی که طی دوره‌ی مدرنیته هویت برنامه‌دار از بطن جامعه‌ی مدنی برمی‌خاست (مثل سوسیالیسم که بر پایه‌ی نهضت کارگران پدیدار شد)، در جامعه‌ی شبکه‌ای، هویت برنامه‌دار اگر هم پدید آید از دل مقاومت جماعت‌گرایانه بیرون می‌آید. این مطلب معنای واقعی اولویت نوین خط مشی هویت در جامعه‌ی شبکه‌ای است. تحلیل فرایند‌ها فرایند‌ها و شرایط و پیامدهای تبدیل مقاومت جماعت‌گرایانه به سوژه‌های دگرگون‌ساز، قلمرو اصلی نظریه‌ی تغییر اجتماعی در عصر اطلاعات است.( کاستلزb، 1385: 28)

اجتماعات محلی که از رهگذر کنش جمعی برساخته و از رهگذر حافظه‌ی جمعی نگهداری می‌شوند، منابع خاصی برای هویت هستند. اما این هویت‌ها، در اکثر موارد، واکنش‌های تدافعی علیه تحمیلات بی‌نظمی جهانی و تغییرات پرشتاب و کنترل‌ناپذیر به شمار می‌آیند.

برای آن دسته از کنش‌‌گران اجتماعی که از فردی شدن هویت ناشی از زندگی در شبکه‌های جهانی قدرت و ثروت طرد شده‌اند یا در برابر آن مقاومت می‌کنند، اصلی‌ترین جایگزین برساختن معنا در جامعه‌ی ما، جماعت‌های فرهنگی استوار بر بنیادهای دینی، ملی یا منطقه‌ای هستند. این جماعت‌های فرهنگی با سه خصیصه‌ی عمده مشخص می‌شوند:

  • آنها به مثابه واکنش‌هایی به روندهای اجتماعی رایج پدید می‌آیند که به خاطر منابع مستقل معنایی در برابر این روندها مقاومت می‌کنند.
  • آنها در آغاز، هویت‌های تدافعی هستند که کارکردشان ایجاد انسجام و تأمین پناه‌گاه و حمایت در برابر دنیای خصمانه‌ی بیرونی است.
  • جماعت‌های مذکور به طور فرهنگی بناسازی شده‌اند. (همان: 86 و 87 و 88)

بنیادگرایی دینی، ملی‌گرایی فرهنگی و جماعت‌های منطقه‌ای، روی هم رفته، واکنش‌های تدافعی هستند. واکنش‌هایی در برابر سه تهدید بنیادی که در پایان هزاره، در تمامی جوامع اکثر ابناء بشر آنها را حس می‌کنند:

  • واکنش علیه جهانی شدن که خودمختاری نهادها، سازمان‌ها و نظام‌های ارتباطی موجود در محل زندگی مردم را مضمحل می‌سازد.
  • واکنش علیه شبکه‌بندی و انعطاف‌پذیری که مرزهای عضویت و شمول را تیره و تار می‌کند، روابط اجتماعی تولید را فردی می‌کند، و موجب بی‌ثباتی ساختاری کار، مکان و زمان می‌شود.
  • واکنش علیه بحران خانواده‌ی پدرسالاری که دامنگیر ریشه‌های تغییر شکل مکانیسم‌های ایجاد امنیت، اجتماعی شدن، جنسیت و بنابراین، نظام‌های شخصیتی شده است.

کاستلز متذکر می‌شود: بسیار محتمل است که مقاومت فرهنگی در مرزهای جماعت‌ها محصور بماند. اگر چنین باشد، یا هر جا و هر وقت چنین شود، جماعت‌گرایی حلقه‌ی بنیادگرایی پنهان‌اش را به روی مؤلفه‌های خود خواهد بست و بدین سان موجد فرایندی خواهد شد که شاید بهشت‌های جماعت‌گرایانه را به دوزخ‌های بهشت‌آسا تبدیل کند. (کاستلزb، 1385: 88 و 89) اما این تمامی ماجرا نیست، کاستلز از جنبش‌های اجتماعی‌ای بحث می‌کند که علیه نظم نوین جهانی شکل گرفته‌اند و سودای دنیایِ بهتری را در سر می‌پروانند؛ گذشته از شرح شورانگیزی که از جنبش «زاپاتیست‌ها» به دست می‌دهد، او به فمنیسم و جنبش سبزها امیدوارتر است.

هدف محیط‌زیست‌گرایی بازیابی کنترل اجتماعی بر محصولات ذهن بشر است پیش از آن که علم و تکنولوژی حیاتی مختص به خود بیابند و ماشین‌ها در نهایت اراده‌ی خود را بر ما و طبیعت تحمیل کنند. این بازیابی کنترل اجتماعی بر محصولات ذهن بشر، مستلزم بازتعریف تاریخی دو جلوه‌ی بنیادی و مادی زمان و مکان است. در جامعه‌ی شبکه‌ای تقابلی بنیادی بین دو منطق مکانی به وجود می‌اید، که یکی منطق فضای جریان‌ها و دیگری منطق فضای مکان‌ها است.

فضای جریان‌ها هم‌زمانی اعمال اجتماعی در فواصل دور را سازمان می‌دهد و نظام‌های مخابراتی و اطلاعاتی ابزار آن هستند. فضای مکان‌ها کنش‌متقابل اجتماعی و سازمان نهادی را ارجح می‌داند و مبتنی بر مجاورت فیزیکی است، وجه مشخصه‌ی ساختار اجتماعی نوین، یعنی جامعه‌ی شبکه‌ای این است که فرایند‌های مسلطی که قدرت، ثروت و اطلاعات را متمرکز می‌سازند، در فضای جریان‌ها سازمان‌دهی می‌شوند

اما هنوز اکثر معناها و تجربه‌های انسانی شالوده‌ی محلی دارند. جدایی بین این دو منطق مکانی مذکور مکانیسم بنیادین سلطه در جوامع ما است، زیرا این این جدایی هسته‌ی فرایندهای اقتصادی، نمادین و سیاسی را از حوزه‌ی برساختن معانی اجتماعی و حوزه‌ی اِعمال کنترل سیاسی خارج می‌سازد. بنابراین تأکید اکولوژیست‌ها بر محلیت و کنترل مردم رویِ فضاهای زیستی‌شان، چالشی با لایه‌های زیرین نظام جدید قدرت است. از سوی دیگر، دموکراسی از پایین، الگوی سیاسی تلویحی در اکثر نهضت‌های محیط‌زیستی است. دیگر این که به موازات مکان، کنترل بر زمان نیز در جامعه‌ی شبکه‌ای در معرض خطر قرار می‌گیرد، و احتمالاً نهضت محیط‌زیست مهم‌ترین کنش‌گری است که طرحی نو و انقلابی برای زمان‌مندی درمی‌اندازد. (کاستلزb، 1385: 161 و 162)

کاستلز می‌گوید: در ربع آخر قرن شاهد خیزش انبوه زنان علیه ظلم و ستم در سراسر جهان بوده‌ایم که بسته به فرهنگ هر کشور، البته شدت متفاوتی داشته است. در کشورهای صنعتی، اکثریت وسیعی از زنان خود را با مردان برابر می‌دانند و خود را سزاوار حقوق خویش و کنترل بر جسم و زندگی خویش می‌انگارند. این آگاهی به سرعت در سراسر جهان گسترش می‌یابد. این مهمترین انقلاب است زیرا تا ریشه‌های جامعه و تا قلب کیستی ما، پیش می رود. این انقلاب انقلابی نیست (و نخواهد بود) که به نرمی و ملایمت پیش رود. منظره‌ی انسانی آزادی زنان و دفاع مردان از امتیازاتشان، منظره‌ای آلوده به اجساد زندگی‌های تباه‌شده است، و این همان چیزی است که در بارة همه‌ی انقلاب‌های حقیقی صادق است. (کاستلزb، 1385: 176 و 177)

چهار عنصر در ترکیب با هم موجب شعله‌ور شدن اندیشه‌های فمنیستی در زمان ما شده‌اند:

  • مهم‌ترین عنصر آن، دگرگونی در اقتصاد و بازار کار است که پیوند نزدیک با پیدایش فرصت‌های تحصیلی برای زنان دارد.
  • دوم، عامل دگرگونی تکنولوژیک در زیست شناسی، داروسازی و پزشکی است که امکان کنترل بیشتر فرزندزایی و تولید مثل نوع بشر را فراهم ساخته است.
  • سوم، نهضت‌های اجتماعی دهه‌ی 60 ، با تأکید بر «امر شخصی به عنوان امر سیاسی» و با مضامین چند‌بعدی‌شان امکان اندیشیدن در باره‌ی جنبش‌هایی را فراهم ساختند که می‌توانستند تحت سلطه‌ی مردان نباشند.
  • چهامین عنصری که ابزار مبارزه با پدزسالاری را فراهم می‌آورد، انتشار سریع اندیشه‌ها در فرهنگ جهانی و به‌هم‌پیوسته است. (همان: 177 و 178)

او با استفاده از مدل تحلیلی آلن تورن سنخ‌شناسی خود را برای تحلیل فمینیسم بر مبنای هویت، دشمن و هدف ارائه می‌دهد:


حقوق زنان(لیبرال،سوسیالیست)

 


فمینیسم فرهنگی

 


فمینیسم ذات‌گرا(معنویت‌گرایی، اکو فمینیسم)

 



فمینیسم همجنس‌گرا

 


هویتهای خاص زنان(قومی، ملی، خود- ساخته:مثلاً فمینیسم همجنس‌گرایی سیاهان)

 


فمینیسم عملی(کارگران، دفاع از خود اجتماع، مادری و غیره)

 


زن به عنوان انسان

 

 
اجتماع زنان


 

منش مؤنث

 

 

خواهری جنسی ـ فرهنگی

 



هویت خود- ساخته

 

 

زنان / خانه‌داران استثمارشده / مورد سوء استفاده


دولت پدرسالاری و / یا سرمایه‌داری پدرسالاری

 

نهادها و ارزشهای پدرسالاری

 


منش مذکر

 



ناهمجنس‌گرایی پدرسالارانه





سلطة فرهنگی

 

 

سرمایه‌داری پدرسالاری


حقوق برابر(از جمله حقوق تولید مثل)

 

خود مختاری فرهنگی




 آزادی مادرسالارانه






حذف جنسیت؛ جدایی طلبی





تکثر فرهنگی فاقد جنسیت

 

 

 بقا / کرامت

کاستلز یادآور می‌شود که آزاد شدن از خانواده فرد را با اضطراب‌های تحمیل‌شده به او مواجه می‌کند. گریختن به آزادی در یک جامعه‌ی باز و شبکه‌ای منجر به اضطراب فردی و خشونت اجتماعی می‌گردد، تا آن هنگام که صور جدید هم‌زیستی و مسئولیت مشترک پدید آید که زنان، مردان و کودکان را در خانواده‌های مساوات‌گرا و بازسازی‌شده گرد هم آورد، خانواده‌ای که در خور زنان آزاد، کودکان آگاه و مردان انعطاف‌پذیر باشد. (کاستلزb، 1385: 244)

 سیاست در جامعه‌ی شبکه‌ای

هندسه‌ای شبکه‌ای بر ساختار بر ساختار جدید قدرت چیرگی یافته که در آن روابط قدرت همواره به پیکر‌بندی معینی از کنش‌گران و نهادها محدود می‌شود. جهانی شدن سرمایه، چندسویگی نهادهای قدرت، چند پاره شدن دولت، پیش‌بینی‌ناپذیر شدن نظام‌های سیاسی، منفرد شدن سیاست، و تمرکززدایی از اقتدار به نفع دولت‌های منطقه‌ای و محلی باعث ایجاد یک هندسه‌ی جدید قدرت می‌شود که شاید خود به ایجاد شکل جدیدی از دولت، یعنی دولت شبکه‌ای، منجر شود. (کاستلزb، 1385: 416 و417 ؛ کاستلزc، 1385: 429)

دولت شبکه‌ای دولتی است که ویژگی آن اشتراک قدرت (‌یعنی به عنوان آخرین راهِ توانایی تحمیل خشونت مشروع) در یک شبکه است. شبکه، بر طبق تعریف، دارای نقاط اتصال است نه مرکز. این نقاط اتصال ممکن است اندازه‌های مختلفی داشته، و از طریق روابط نامتقارن در شبکه با یکدیگر مرتبط باشند. پس دولت شبکه‌ای احتمال وجود نابرابری بین اعضای خود را منتفی نمی‌سازد.(کاستلزc، 1385: 411)

سیاست اطلاعاتی، که عمدتاً به وسیله‌ی دست‌کاری نمادها در فضای رسانه‌ها اجرا می‌شود، با این جهان دائماً دگرگون‌شونده‌ی روابط قدرت بسیار متناسب است. بازی‌های استراتژیک، نمایندگی سفارشی، و رهبری شخصی جایگزین تقسیم‌بندی طبقاتی، بسیج ایدئولوژیک و کنترل حزبی می‌شوند که ویژگی سیاست در عصر صنعتی بود. از آنجا که سیاست به یک تئاتر تبدیل می‌شود، و نهادهای سیاسی بیشتر به آژانس‌های چانه‌زنی می‌مانند تا پایگاه‌های قدرت، شهروندان جهان به گونه‌ای تدافعی واکنش نشان می دهند، وبه جای سپردن اراده‌ی خود به دست دولت برآنند تا از گزند آن در امان باشند. به یک معنا، نظام سیاسی از قدرت تهی می‌شود، اما از نفوذ نه. با این همه، قدرت از بین نمی‌رود. در یک جامعه‌ی اطلاعاتی، قدرت، در سطح بنیادین، در اصول فرهنگی‌ای نقش می‌بنند که از طریق آن مردم و نهادها نماینده‌ی زندگی هستند و تصمیم‌گیری می‌کنند، از جمله تصمیم‌گیری سیاسی. به یک معنا، قدرت با این که واقعی است غیرمادی می‌شود. واقعی است به این سبب که هر کجا و هر زمان که قوام می‌یابد، برای مدتی به افراد و سازمان‌ها صرف‌نظر از وفاق میان آنها ظرفیت اجرای تصمیمات‌شان را می‌دهد. اما غیر مادی است از آن رو که چنین ظرفیتی از توانایی بنا کردن تجربه‌ی زندگی در مقولاتی ناشی می‌شود که مهیای یک رفتار معین است و از این رو می‌توان آن را در حمایت از یک رهبری معین به کار برد. (کاستلزb، 1385: 375 و 376؛ کاستلزc، 1385: 429 و 430)

نبردهای فرهنگی نبردهای قدرت در عصر اطلاعات هستند. این نبردها عمدتاً در رسانه‌ها و یا از طریق آنها صورت می‌گیرد، اما رسانه‌ها صاحبان قدرت نیستند. قدرت، به مثابه توانایی تحمیل رفتار، در شبکه‌های مبادله‌ی اطلاعات و به کارگیری ماهرانه‌ی نمادها نهفته است که کنش‌گران اجتماعی، نهادها، و جنبش‌های فرهنگی را از طریق نمادها، سخن‌گویان و تقویت‌کنندگان فکری به هم مرتبط می‌سازد. در درازمدت، واقعاً مهم نیست چه کسی بر سر قدرت است زیرا توزیع نقش‌های سیاسیْ گسترده و گردشی می‌شود. دیگر نخبگان قدرت پایدار وجود ندارد. اما نخبگان از پایگاه قدرت وجود دارد، یعنی نخبگانی که در طی دوره‌ی معمولاً کوتاه قدرت خود شکل گرفته‌اند، که در آن از جایگاه سیاسی ممتاز خود برای دست‌یابی پایدارتر به منابع مادی و روابط اجتماعی بهره می‌برند. فرهنگ به مثابه منبع قدرت، و قدرت به مثابه منبع سرمایه، زیربنای سلسله‌مراتب اجتماعی جدید عصر اطلاعات است. (کاستلزc، 1385: 430)

 منابع فارسی:

  • کاستلزa، مانوئل (1385)، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ (جلد 1، ظهور جامعة شبکه‌ای)، ترجمه‌ی احد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان؛ ویراسته‌ی علی پایا. تهران: طرح نو، چاپ پنجم.
  • کاستلزb، مانوئل (1385)، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ (جلد 2، قدرت هویت)، ترجمه‌ی احد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان؛ ویراسته‌ی علی پایا. تهران: طرح نو، چاپ پنجم.
  • کاستلزc، مانوئل (1385)، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ (جلد 3، پایان هزاره)، ترجمه‌ی احد علیقلیان، افشین خاکباز، حسن چاوشیان؛ ویراسته‌ی علی پایا. تهران: طرح نو، چاپ پنجم.
  • کاستلزd، مانوئل (1384)،مانوئل کاستلز و مارتین اینس (گفت‌و‌گوهایی با مانوئل کاستلز)، ترجمه‌ی لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.

 منابع لاتین:

- Castells, manuel (2005), 'Global Governance and Global Politics', PS, Political Science &  Politics, (Academic Research Library). Vol.38, No. 1; pp. 9-16.  Availble in PSOnline at: www.apsant.org

- Castells, manuel (2005),' the contours of the network society', Journal of futures studies, strategic thinking and policy, vol.02, no.02, pp. 151-157.