- گفتوگو با دکتر عبدالله گیویان در مورد کتاب روشهای تحقیق کیفی در ارتباطات
- 1389-03-18 09:56:00
- کد مطلب : 3133
روشهای تحقیق کیفی در علوم ارتباطات' عنوان یکی از جدیدترین آثار انتشارات همشهری در حوزه روششناسی و پژهشهای ارتباطی است که از سوی دو تن از صاحبنظران برجسته این حوزه، تامسآر لیندوف و برایانسی تیلور تالیف و توسط محقق صاحب نام، دکتر عبدالله گیویان ترجمه شده است. این اثر ضمن طرح پیشینه روشهای تحقیق در ارتباطات و نقد روشهای کمی و نگاه کارکردگرایانه در مطالعات ارتباطی، به معرفی مبانی نظری روشهای تحقیق کیفی و نیز شیوههای کاربرد آنها در مطالعات و پژوهشهای ارتباطی و رسانهای میپردازد.
مقدمه: 'روشهای تحقیق کیفی در علوم ارتباطات' عنوان یکی از جدیدترین آثار انتشارات همشهری در حوزه روششناسی و پژهشهای ارتباطی است که از سوی دو تن از صاحبنظران برجسته این حوزه، تامسآر لیندوف و برایانسی تیلور تالیف و توسط محقق صاحب نام، دکتر عبدالله گیویان ترجمه شده است. این اثر ضمن طرح پیشینه روشهای تحقیق در ارتباطات و نقد روشهای کمی و نگاه کارکردگرایانه در مطالعات ارتباطی، به معرفی مبانی نظری روشهای تحقیق کیفی و نیز شیوههای کاربرد آنها در مطالعات و پژوهشهای ارتباطی و رسانهای میپردازد.
مدرسه همشهری ضمن ارائه مقدمه این کتاب، در گفتوگو با دکتر عبدالله گیویان محتوا و مضمون بخشهای مختلف آن را مرور کرده است. با هم میشنویم و میخوانیم.
***
سخنی به گزاف نیست اگر بگوییم انسانها همچون ماهیانی هستند که در دریای ارتباطات به دنیا میآیند، شکل میگیرند، و زندگی خود را به سر میبرند. بی ارتباطات، شاید انسان، هرگز 'انسان' به معنایی که میشناسیم، نمیتوانست بوده باشد. به تعبیر جان فیسک (Fiske, 1995a)، فرهنگ بدون ارتباطات خواهد مرد. گستردگی و بداهت وجود این دریا اما، راهها را برای شناخت آن مه آلود و مبهم کرده است. مثلاً باید تاکید کرد که ارتباطات هم تحت تاثیر تحولات جامعه انسانی دگرگونی پیدا کرده، هم عامل (مشوق یا مانع) بروز بسیاری تغییرات در آن شده است. به بیان دیگر، تغییرات 'فن شناختی' و 'ارتباطات'، نسبتی وثیق با هم داشتهاند. اما، جنبههای چشمگیر فنشناختی و رابطه متقابل ساختارهای اجتماعی با این تحولات، نمایانگر تمامی ویژگیهای ارتباطات نیست؛ اینها همه در ظرف معناهای انسانی رخ داده است: ارتباطات در زمینه فرهنگی جوامع مختلف شکل میگیرد و لذا به همان اندازه هم متعلق به حوزه فرهنگ و معناست. براین اساس، نه میتوان و نه میباید بر یکی از وجوه فرهنگی، سیاسی، یا اجتماعی ارتباطات، به قیمت نادیده گرفتن دیگری، تاکید کرد.
ارتباطات ازجمله پدیدههایی است که همه با آن عمیقا آشنایی داریم، عامل آن هستیم، موضوع آن قرار میگیریم، مخاطب و هدف آن میشویم و با این همه، بسادگی نمیتوانیم آن را تعریف کنیم و توضیح دهیم. از زمانی که چشم به این دنیا باز میکنیم در گردونه ارتباطات پرتاب میشویم: حرف میزنیم، میخوانیم، مینویسیم، تلویزیون تماشا میکنیم، فیلم میبینیم، رادیو گوش میکنیم، در آیینهای مذهبی شرکت میکنیم، ساعات زیادی را برای تماشای یک تابلوی نقاشی صرف میکنیم، به هزاران شیوهاندوه و شادی خود را با دیگران به مشارکت میگذاریم و در کامکاری و حرمان دیگران سهیم میشویم، و . . . اینها همه صورتهایی از ارتباطاتاند. آیا این طیف متنوع از فعالیتها را میتوان تحت یک نام قرار داد و آن را موضوع مطالعه علم ارتباطات معرفی کرد؟ آیا میتوان ترفندی اندیشید و مثلا مطالعه حالات چهره را بخشی از یک علم، نقد ادبی یک متن را به همراه مطالعه معنا و تاثیرات کاربرد رنگ یا شیوههای مختلف نورپردازی را در تناظر با نوع خاصی از موسیقی، بخش دیگری از همان علم دانست؟ آیا اساسا این تلاشی درخور و تقلایی مشکور است؟
پاسخ به پرسشهای بالا که میتوان نمونههای فراوان تر و شاید بیشماری از آنها ارائه کرد، آسان نیست. درواقع این پرسشها پاسخ متقنی ندارند و پاسخهایی هم که تاکنون به آنها داده شده است راوی تردیدی عمیق اند. این تردیدها ما را به این نکته رهنمون میشوند که شاید اساسا نتوان - و ضرورتی هم نداشته باشد که - به معنای معتاد و مالوف برای ارتباطات موضوع واحدی قائل شویم. ارتباطات در واقع یک حوزه مطالعاتی بین رشته ای است که در آن از وجوه مختلف و با بکارگیری فنون و شیوههای متفاوت به مطالعه موضوعاتی متنوع پرداخته میشود. در نتیجه باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که آن چه مثلا از موضعی جامعه شناختی یا روانشناختی درباره یک پدیده ارتباطی درمییابیم با آن چه از منظری نشانه شناختی یا آیین شناختی از آن میفهمیم ممکن است با هم تفاوتهای اصولی داشته باشند، اگرچه گاهی این انواع فهم میتوانند مکمل یکدیگر باشند. تفاوت در دیدگاههای مختار و گزینش رویکردهای گوناگون به پدیدههای ارتباطی هم ناظر بر هدفگیریهای مختلف و هم متضمن کاربردهای گوناگون مطالعه پدیدههای ارتباطی است. این امر بدیهی، گاه در مطالعات ارتباطی مغفول مانده است بنحوی که برخی گمان بردهاند مثلا 'تحلیل کمیمحتوای پیامهای ارتباطی' یا 'سنجش میزان تاثیر آنها بر نگرش مخاطبان' یگانه راه مطالعه پدیدههای ارتباطاتی است.
الگوی 'فرستنده-پیام-دریافت کننده' آغازگر سخن بسیاری از نظریههای ارتباطاتی است. از این منظر، ارتباطات از فرستندهای آغاز میشود که یک اندیشه، ملاحظه، یا واحدهای اطلاعات را تحت عنوان یک 'پیام'، 'رمزگذاری' میکند. این پیام رمزگذاری شده منتقل میشود و در صورت جستن از دام تحریف و اختلالات محتمل در مسیر انتقال، مآلا به 'دریافت کننده' ای میرسد که آن را 'رمز گشایی' میکند. این فرآیند خطی با دریافت موفق پیام به سرانجام میرسد. این دیدگاه تاریخی طولانی دارد اما معمولا نقطه آغازین آن را در 'نظریه ارتباطات' شانون و ویور در نیمه قرن بیستم میدانند. این نظریه در زمینهای مهندسی و توسط کسانی که برای 'شرکت تلفن بل' کار میکردند ارائه شد. مسالهاین شرکت انتقال بی کم و کاست پیام از طریق خطوط تلفن بود. از دید این دو نظریه پرداز 'مساله بنیادین ارتباطات' این بود که 'پیامی که در یک سو انتخاب شده بود در طرف دیگر یا بی کم و کاست یا با تقریبی قابل قبول دریافت شود' (Shannon & Weaver, 1964: 31 به نقل از O'Sullivan et al., 1994: 51). امروزه روایتهایی بسیار ظریف تر و دقیق تر از الگوی خطی انتقال پیام در دست است که بخصوص در مطالعه ارتباطات جمعی رواج دارد. در این نظریهها بر موانع انتقال صحیح پیام
(از جمله شرایط اجتماعی، پایگاه اجتماعی و شخصیت فرستنده و دریافت کننده و یا تاثیرات بازخورد) تاکید شده است. این نظریه علی رغم پختگی حاصل از نقد شدنهای مستمر خصلت خطی و ساده شده آن (فرستنده-پیام-دریافت کننده) توسط دیدگاههای دیگر، بسیار متنفذ باقی مانده است و هنوز به عنوان 'نظریه ارتباطاتی' تمام عیار شناخته میشود
(Cobley, 1996: 1).
البتهاین درست است که انتقال اطلاعات عینی بخشی از ارتباطات انسانی را تشکیل میدهد؛ این نیز درست است که تعامل انسانی تا اندازه زیادی درگرو منابع شفاهی است؛ اما در فرآیندهای ارتباطی ما اتفاقات زیادی در ورای این 'اطلاعات عینی' یا آن چه صرفا گفتاری است، رخ میدهد. به مواردی از این قبیل توجه کنید: پیامهایی که از طریق لباس منتقل میشود؛ تعامل ظریف بین انسانها از طریق حالات نگاه و وضعیتهای بدنی؛ تجربه زیباشناختی یا معنوی حاصل از موسیقی، اجراهای تئاتری یا مراسم دینی؛ تاثیر گذاری تصویر؛ هیجانات ناشی از گردهمایی اعضای یک گروه؛ همدردیهای ناگفته اما ابراز شده با ابزارهای بصری یا برقراری تماس بدنی (مثل دست دادن یا مصافحه) که اگرچه گاه ناخودآگاه اتفاق میافتند، هیچ ابهامیدر فهم متقابل آنها وجود ندارد. این موارد کاملا در فرآیندهای ارتباطی ما اتفاق میافتند اما، در الگوهای ارتباطاتی ملهم از انگارههای ارجاعی زبان و اطلاعات عینی پایمال میشوند.
این نظریه واجد جذابیتهای خاص و پاسخگوی جنبههای معینی از ارتباطات انسانی است. نظریه انتقال پیام بویژه در موضوع ارسال پیام از راه دور از طریق رسانههای الکترونیک کارایی دارد و بشکل رضایت بخشی با استعاره آشنای 'مجرا' سازگار است. مشکل اصلی این نظریه در تاکید اصلی آن و در کاربردهای آن نهفته است. این نظریه بهخاطر بکارگیری دیدگاهی محدود، مکانیکی، و مآلا دید غیرواقع بینانه از ارتباطات مورد انتقاد قرار گفته است.
تاکید اصلی این نظریه بر انتقال 'پیام' است. اما، آیا حتی در شکل گیری اولیه آن و برکنار از 'فرآیند ارتباطات'، چیزی به عنوان 'پیام' موجودیتی مستقل دارد؟ اسلس (Sless, 1981: 25) چیزی قریب به همین مضمون میگوید. وی معتقد است پیام چیزی نیست که بتوان آن را 'موجودیتی متمایز و مستقل از مولف یا مخاطب قابل تحلیل دانست'. آیا واقعا 'انتقال دقیق پیام' تنها دغدغه اصلی انسانها در ارتباطات است یا امکانی است که آنها در اقسام فرآیندهای تعاملی زندگی شان دنبال کنند؟ همان طور که انگارههای شناختی-ارجاعی زبان به چالش کشیده شده است و منتقدان آن را بیشتر به عنوان امری مرتبط با تجربه و نه معانی زمینه زدایی شده میدانند، پیام را نیز نمیتوان امری مستقل و همچون یک عین خارجی فرض کرد. 'پیام' در فرآیندی چندلایه و جریانی وابسته به موقعیت (situational) شناور است. این، فرآیندی جاری در زمان است، جایی که ممکن است فهم متقابل و نفوذ در طی تعامل و نه در قالب پیامیاز پیش اعلام شده، محقق شود. این جریان حتی پس از 'ختم' ظاهری انتقال پیام از مبدا به مقصد ادامه پیدا میکند. اختلال (noise) نمیتواند توضیح دهنده تعاملی باشد که در این میانه شکل میگیرد. درواقع آن چه که نظریه انتقالی ارتباطات آن را اختلال میخواند، خصلت مثبت بسیاری از ارتباطات انسانی است.
میخاییل باختین نکتهای مشابه را مطرح کرده است. اگرچه اساسا او به گفتار توجه دارد، نظرش درباره خلاقیت تعاملی مردم قابل تامل است چراکهاین نکته همانی است که در نظریه انتقالی ارتباطات مفقود و مغفول گذاشته شده است. او در 'نمایش گرافیکی-نموداری' ارتباط کلامی که شنونده را دریافت کننده منفعل پیام شنیداری فرض میکند، تردید میکند و میگوید:
وقتی شنونده معنای (کلامی) گفتار را درک میکند، همزمان نسبت به آن موضعی مسئولانه و فعال اتخاذ میکند. شنونده، خواه کاملا یا تا حدی موافق یا مخالف با آن چه شنیده، آن را تقویت میکند، به کار میبندد، برای اجرای آن آماده میشود، یا .... البته هر گفتار بلادرنگ به واکنش منجر نمیشود. فهمی فعالانه و مسئولانه از گفتار شنیده شده (مثلا یک فرمان) ممکن است در قالب کنش (مثلا اجرای دستور شنیده و پذیرفته شده) تحقق یابد یا برای مدتی بصورت فهم متعهدانه اما خاموش باقی بماند. نمونهاین مورد اخیر انواع خاصی از گفتار مثلا کلام شاعرانه است. اما در این مورد اخیر هم شاهد نوعی فهم مسئولانه هستیم، فهمی مسئولانه که با واکنش تاخیری همراه است. دیر یا زود، آن چه که شنیده و فعالانه فهمیده میشود، پاسخ خود را در تداوم گفتار یا رفتار شنونده خواهد یافت .... نمودارهای ارائه شده از ارتباط کلامی واقعیت آن را مخدوش میکنند و آشکارا مهمترین بخش آن .... نقش فعال دیگری در فرآیند ارتباط کلامی را... نادیده میانگارند. (Bakhtin, 1981: 68-70)
نقدهای مشابه بسیاری در خصوص صرفا پذیرا و دریافت کننده و نه فعال انگاشتن مخاطب از نظریه انتقالی صورت گرفته است. مثلا همان طور که استریک (1994) بخوبی به زمینه برقراری ارتباط از طریق ایما و اشاره و تاکید میکند که 'مخاطب' درعین حال در فرآیند ارتباط مولف مشترک (co-author) است. اگرچه امروزه روایتهای پیچیده تر الگوی انتقال خطی، انواعی از فرآیندهای دوطرفه را به همراه چرخه بازخورد پیشنهاد میکنند، هنوز مفهوم پیام، به رغم دستکاریهایی که در آن شده است، در این روایات مشکل آفرین است.
الگوی 'فرستنده-پیام-دریافت کننده' گاهی ممکن است متضمن فوایدی هم باشد، لذا نباید بالکل واژگان 'پیام'، 'انتقال' یا 'دریافت' را تحریم کرد. اما، باید توجه داشت کهاین واژگان در قالب الگوی اصلی ارتباطات مفهوم و فحوای خاصی دارند: برای پیام موجودیتی قابل تشخیص در نظر گرفته میشود که در یک خط مستقیم به یک مقصد معین انتقال مییابد؛ این برداشتی محدود و بسته از فرآیندی است که انسانها از طریق آن فعالانه به یکدیگر مرتبط میشوند. در غیر این صورت استفاده از این واژگان مانعی نخواهد داشت. اما مشکل اصلی در مطالعه ارتباطات، به گمان من، از تعمیم نابجای الگوی خطی 'فرستنده-پیام-دریافت کننده' در فهم ارتباطات آغاز شده است.
تحت تاثیر الگوی خطی ارتباطات که برگرفته از طرز تلقی مکانیکی از پدیدههای ارتباطاتی است، مطالعه ارتباطات و حوزههای مختلف آن ناباورانه و به ناروا محدود به مطالعات اجتماعی آن هم از نوع علوم اجتماعی گرته برداری شده از علوم طبیعی، معرفی شده است. مثلا جامعه شناسان نوعا به این دلیل که مثلا در اندیشههای لیبرالی و مدرن جامعه شناسانه صحبت کردن از نقش اساطیر (به معنای الگوها و آموزههای ذهنی-شناختی یک جامعه) در زندگی روزمره جایی ندارد، اساسا به این نکته فکر نمیکنند که چگونه اسطورهها و گنجینههای نمادین یک ملت در شیوههای خبررسانی، الگوهای نوعی نمایشی (dramaturgical generic patterns)، شیوههای سرگرمی، فعالیتهای آیین، ویا موسیقی آن ملت تجلی مییابد؛ ارتباطات متاثر از اندیشههای محافظه کارانه جامعه شناسانه به نقش و سازوکار تاثیر فرهنگ عامه در شکل گیری پدیدههایی مانند ستارههای ورزشی (sport stars)، مد، چهرههای محبوب مردم عادی (از قبیل pop stars) کاری ندارند چرا که این دیدگاههای محافظه کار چندان دغدغه تحولات عمیق فرهنگی در لایههای زیرین جامعه را ندارند، حال آن که این موضوعات از اصلی ترین موضوعاتی است که جامعه جوان و انقلابی ما با آن دست به گریبان است. به قول مولانا، 'هم سوال از علم خیزد هم جواب'. این پرسشها و طبعا پاسخ به آنها در حوزه توجه ارتباطات به معنای رسمی آن قرار ندارد.
در مقابل دیدگاه انتقالی و نظریههای خطی فهم ارتباطات، دیدگاههای معناگرا قرار دارد. تلقی معناکاوانه، ارتباطات را تولید و مبادله معانی میبیند. دغدغه این دیدگاه که پیام را یک 'متن' (text) تلقی میکند این است که چگونه این پیامها با مردم تعامل میکنند تا معانی را خلق کنند. به عبارت دیگر پیام، فرآورده ای فرهنگی است، از آن برمیآید، با قواعد آن تولید، و در زمینه آن فهم میشود. این دیدگاه از اصطلاحاتی مانند دلالت استفاده میکند و اساسا بر آن نیست که سوءتفاهمات ارتباطاتی الزاما شاهدی بر ناکارآمدی ارتباط است: این سوءتفاهمات ممکن است ناشی و نشانهای از تمایزات فرهنگی بین فرستنده و دریافت کننده پیام باشد. از این منظر، مطالعه ارتباطات مطالعه متن و فرهنگ است.
روش اصلی مطالعه در این دیدگاه، روشهای تفسیری و انتقادی، از جمله نشانه شناسی (semiotics) یا دانش بررسی نشانهها و معانی است. بنابراین، تاکید این دیدگاه بر زبانشناسی و هنر است و مایل است به جای پرداختن به کنش، به عنوان وجه بیرونی ارتباط، به معنا و سازوکارهای تولید و درک آن در پیام اشتغال داشته باشد. همچنین، در این دیدگاه برخلاف دیدگاه انتقالی از اتکا بر جنبههای کمیو مطالعه آماری و ریاضی در مطالعه پدیدههای انسانی و ارتباطات اهتراز میشود. این نوع تلقی از پیام، راه را برای بررسی موضوعات بسیاری که در مطالعات رسمیو متداول جایی نداشتهاند (پدیدههایی مثل مد، ورزش، گروههای حاشیه نشین جامعه و...) بازکرده، یکی از آبشخورهای اصلی مطالعات فرهنگی
(cultural studies) شده است.
در دنیای صنعتی و سکولار معاصر، دیدگاه انتقالی یا ترابری از ارتباطات بهمراتب بیشتر از دیدگاه معناکاوانه از ارتباطات رواج دارد چراکه دیدگاه ترابری وابستگی عمیقی به نگاه مدرن به هستی دارد. گرافتی و لاستد (Graghty & Lusted 1998: 9) در این زمینه نگاه دقیقی دارند. آنها معتقدند که مطالعه ارتباطات و بویژه مطالعات تلویزیون عمدتا بر مطالعه پدیدههای ارتباطاتی و 'تلویزیون در فرهنگهای غربی، در ایالات متحده آمریکا و اروپا' متمرکز بوده است. این دیدگاه در فرآیند جهانی شدن ارتباطات توسط دانشمندان کشورهای حاشیه بازتولید شده و الگوی مطالعات آمریکایی در این کشورها به عنوان الگویی قابل قبول بازسازی شده است.
نظریههای انتقالی ارتباطات شامل گروه وسیعی از نظریهها میشود. این نظریهها وجه غالب و خط فکری مسلط در مطالعات ارتباطاتی در غرب را تشکیل دادهاند. این نظریهها در خدمت نهادهای حاکم بر این کشورها بوده و یا تحت حمایت این نهادها قرار داشتهاند. انگاره حاکم بر این نظریهها و مطالعات ارتباطاتی ملهم از آنها (به عنوان فعالیتهای نظری و علوم کاربردی) پایش کارکردهای وسایل ارتباطات جمعی و نظامهای ارتباطاتی در جهت حفظ وضع موجود و کنترل نگرشها و رفتارهای مخاطبان این وسایل و نظامها در جهت تامین اهداف اجتماعی - سیاسی نظامهای حاکم بوده است. مثلا کاتز (Elihu Katz 1987:25-26) در مروری بر تاریخچه مطالعات ارتباطاتی چنین گزارش میکند:
'مطالعات در زمینه ارتباطات عمیقا تحت نفوذ پل لازارسفلد و همقطارانش قرار داشته است. آنها در دفتر مطالعات اجتماعی کاربردی کار خود را آغاز کردند. طی 23 سال، از سال 1937، وقتی که اداره تحقیق رادیو با حمایت مالی بنیاد راکفلر تاسیس شد تا سال 1960 آنها مشغول اجرای مطالعات گروهی برای بررسی نقش ارتباطات جمعی در تصمیم سازی - شامل رای دادن، خرید، انتخاب و تماشای فیلم، و تغییر عقاید - بودند.'
علاقه دانشمندان ارتباطات به تمرکز بر مطالعه کارکرد رسانهها در جوامع مدرن خود ناشی از تصوری بوده است که ایشان از ماهیت و روند اجتماعی داشتهاند. استوارت هوور (Hoover 1997: 284) معتقد است که نگاه کارکردگرایانه حاکم بر مطالعات ارتباطاتی منبعث از 'پیشفرضهای وسیع تری بوده است که این گروه در باره جوامعی که رسانههای مدرن در آنها عمل میکرد' بوده است. این پیشفرضها عمدتا ناظر بر تصوری بوده است که این گروه درباره سرشت جوامع و روند قطعی سکولاریسم در این جوامع داشتهاند. یکی از نتایج این موضوع، بویژه با لحاظ کردن مدرنیته به عنوان یک پروژه و یک ایدئولوژی، بی توجهی به نقش فرهنگ و مشخصا دین در فرآیند ارتباطات بوده است. به عبارت دقیق تر رسانههای ارتباط جمعی و نظریههای مسلط ارتباطاتی به عنوان ابزارهایی ایدئولوژیک در خدمت نهادهای حاکم بر جوامع مدرن بودهاند. به عبارت دقیق تر، نگاه به پدیدههای ارتباطاتی و شیوههای شناخت آنها، تابعی از طرز تلقی دانشمندان از مفاهیمی زیربنایی تر، از جمله هستی، انسان، دانش و علم و بویژه رابطه با قدرت بوده است.
یکی از اصلی ترین تبلورات سوءتفاهم دربارۀ ارتباطات، در روش مطالعه پدیدههای ارتباطاتی رخ نموده است. هرچند در این مقدمه کوتاه فرصت تشریح 'چگونگی تاثیرگذاری و رابطه متقابل قدرت و معرفت شناسی' در شکل بخشی به 'تقدم و رواج برخی روشهای (کمی) تحقیق در مقایسه با برخی دیگر از روشهای (کیفی) پژوهش' نیست، به ذکراین نکته بسنده و شرح آن را به جای دیگری واگذار میکنم که غلبه روشهای کمی مطالعه ارتباطات پدیدهای نسبتا جهانی است و این پدیده برآمده از سیطره نگاه مادی گرایانه و لذا عقلانیت ابزارگرایانه از هستی بشکل عام و ارتباطات و رسانهها بشکل خاص است. مطالعه رسانههای جدید در جوامع غربی، همان طور که از کاتز نقل شد، تحت تاثیر فهم و منافع صاحبان قدرت شکل گرفت. در گذر زمان فهم رایج از سرشت هستی بصورت ایدئولوژی صاحبان دانش درآمد و این اجتماعات علمیو دانشگاهی نیز تا سرحد امکان تلاش کردند تا از روشهای تحقیق معتاد و مالوف خود که هم شناسه علمیت آنها و هم نماد مشروعیت آنهاست حفاظت و هر گونه نواندیشی را در این زمینه سرکوب و طرد کنند. باوجوداین، 'پارادایمهای جایگزین طی دو دهه اخیر در حلقههای پژوهشی کانون مناقشات شده، مورد توجه قرار گرفتهاند و این در حالی است که از پیش ادبیات قابل توجهی در این زمینه وجود داشته است' (ویلیس، 20).
ویلیس (Willis, 2007)، بخوبی نشان میدهد که با وجود رواج بحث دربارۀ روشهای جایگزین تحقیق در ارتباطات، نهادهای حاکم در مقابل کاربرد این روشها در دورههای آموزشی مقاومت و به نوعی آنها را سرکوب میکنند. مثلاً او به سه مورد به عنوان نمونه اشاره میکند: او به دانشجوی کارشناسی ارشدی اشاره میکند که استادش به او گفته بود که اگرچه کارش در پارادایم تفسیری کاری عالی است، یک 'تحقیق واقعی' نیست. از نظر ویلیس 'این چنین اظهار نظری از سوی یک مقام مسئول بیشتر دلسرد کردن دانشجویان از پیگیری روشهای کیفی برای اجرای تحقیق است، حتی وقتی که از نظر دانشجویان این روشها به بهترین شکل با موضوع تحقیق آنها تناسب دارد.' نمونه دوم، دانشجویی است که یک طرح تحقیق را آماده کرده بود که 'بر گردآوری دادههای کیفی غنی متمرکز بود.' اما استاد راهنمای این دانشجو از پذیرش این طرح سر باز میزند و 'از او میخواهد که طرحش را بهنحوی باز نویسی کند که تحقیقش بر دادههای کمیاستوار گردد.' در نمونه سوم مدیر یک گروه آموزشی در دانشکده ای با روش کیفی که یکی از اعضای آن گروه حامیآن بود مخالفت کرد. او نمیتوانست این کار را بکند اما به اعضای دانشکده پیشنهاد کرد جلسهای بگذارند و در آن درباره این که 'آیا آن روش کیفی برای آن گروه آموزشی قابل قبول است یا خیر رای گیری کنند. اگر اکثریت اعضای گروه علیه آن روش رای دادند، آنگاه استفاده دانشجویان از آن روش در پایان نامههایشان رسما ممنوع خواهد شد.' (ویلیس، 2007، ص. 21-20)
از نظر جامعه شناختی و تاریخی، علوم ارتباطات در ایران متاثر از سرشت و سرنوشت دیگر شاخههای علوم انسانی بوده است. این علوم جدید در ایران تحت تاثیر دیدگاههای متکی بر 'اصالت امر اجتماعی' و 'جامعه گرایی' از نوع سرمایه داری و مارکسیستی آن (آن هم از نوع ایدئولوژیک) قرار داشته است. به همین خاطر است که تا مدتها 'جامعه شناسی ارتباطات' نگاه مسلط به مطالعه ارتباطات، و پژوهش پیمایشی معطوف به نظر سنجی و سنجش نگرش، و ندرتا تحلیل جامعه شناختی آنها، سقف پرواز مطالعه ارتباطات در ایران بوده است. از سوی دیگر، محصول نگاه کمی به دانش ارتباطات و قایل شدن به استقلال آن به عنوان یک فن، عمدتا تحت تاثیر 'روزنامه نگاری' قرار داشته است.
علوم ارتباطاتی در ایران، از این رو، عمدتا در سطح مانده، راه به تفسیر لایههای درونی و درک معنایی 'ارتباطات' و 'پدیدههای ارتباطاتی و رسانه ای' در بافتار فرهنگی و تاریخی ایران نبرده است. این موضوع را میتوان در بسیاری از عرصهها دید. مثلا در تفسیر و تحلیل ادبی؛ نقد فیلم؛ تحلیل و بررسی آثار نقاشی، معماری، و دیگر فرآوردههای هنری ما یا شاهد برداشتهای ذوقی هستیم یا تحلیلهای فنی. بسیاری از دانش آموختگان ارتباطات ما در این وادیها کاری و کارآیی ای ندارند. گویی آنها از اقلیمی بیگانهاند. حال آن که نمیتوان مرزهای واضحی بین یک تحلیل اجتماعی - فرهنگی معتبر یک فرآورده رسانه ای و جنبههای کیفی و هنری اثر قایل شد. گاهی گفته میشود تحلیل اجتماعی تنها و تنها به اثرات یک فرآورده رسانه ای کار دارد. به فرض آن که بتوان اثر چیزی را بدون فهم آن به درستی بررسی کرد، این موضوع نشان میدهد که تحلیل اجتماعی برد محدودی در بررسی فرآوردههای رسانه ای دارد.
مروری برتاریخچه شکل گیری دانش ارتباطات در ایران، هم از نظر معرفت شناختی و هم از نظر عملی، حاکی از تداوم تحمیل دو خصلت بحث برانگیز بر آن بوده است: کمیگرایی و جامعه شناسی زدگی. مطالعه ارتباطات در ایران همواره در معرض این مخاطره بوده است که یکی از زواید و طفیلیهای علوم اجتماعی به حساب آید. نگاهی به سرفصلهای دروس رشتههای ارتباطات و شاخههای وابسته به آن، مروری بر عناوین، نظریهها، و روشهای تحقیق به کار برده شده در پایان نامههای مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری، و کتابهای منتشر شده، تاملی در تحقیقهای انجام شده در این حوزه و ویژگیهای حامیان مالی و معنوی آنها، و انبوه پرشماری از شواهد دیگر، همگی گواهی بر سیطره نگاه جامعه شناسی گرا و نوعا کمیگرا بر مطالعه ارتباطات در ایران است. گویی مطالعه ارتباطات چیزی نیست جز مطالعه کمی پدیدههای ارتباطاتی به عنوان امری جامعه شناختی. این موضوع، بویژه در جامعهای که فرهنگ، معنا، و ارزش در آن دغدغه ای اصیل و اصلی به حساب میآیند عجیب به نظر میرسد. اما، متاسفانه، در عمل چنین بوده است. در ایران مطالعه ارتباطات در دانشکدههای علوم اجتماعی آغاز شده است و براین اساس، روشهای مطالعه آن هم عمدتا از رشتههای علوم اجتماعی اخذ شده است.
همان طور که اشاره شد، و همان طور که خوانندگان محترم در این کتاب به تفصیل با این بحث مواجه خواهند شد، روش مطالعه هر پدیده ریشه در درک پیشینی محقق و مفروضههای بنیادین سنتهای حاکم نظری و تحقیقاتی از آن موضوع دارد. پذیرش مفروضههای بنیادین مختلف به معنای پذیرش تعاریف متفاوت از واقعیت، پایبندی به دلایل، اهداف و منطقهای مختلف برای انجام تحقیق، عقاید گوناگون درباره این که چه نوع دادههایی برای گردآوری ارزشمندتراند، و راههای مرجح متفاوت برای تحلیل و معنابخشی دادههای گردآوری شده است.
درک محدود و جهت دار سنتهای آموزشی و پژوهشی در ایران عمدتا ارتباطات را با خصلت اجتماعی آن شناخته، در پی بررسی کمی آن و تاثیرات برآمده است. این تلقی توسط نهادهای آموزشی، تحقیقاتی و حامیان مالی آنها بازتولید شده است تا بدانجا که بسیاری از محیطهای آموزشی مطرح شدن دیدگاههای جایگزین در عرصه شناخت ارتباطات را بر نمیتابند. درمیان آوردن دیدگاههای متفاوت با سنتهای مسلط فهم و مطالعه ارتباطات همواره با مقاومت و مقابله مواجه میشده است. طرد استادان و دانشجویانی که به جای سنجش کمی 'نظر مخاطبان' دربارۀ فرآوردههای رسانهای خاص یا حداکثر اندازه گیری 'تاثیرگذاری' آنها بر مخاطبان یا شمارش 'واحدهای محتوایی' در آنها، خواهان فهم نقادانه پدیدههای ارتباطاتی بودهاند، پدیدهای آشنا در بسیاری از محیطهای دانشگاهی و مراکز تحقیقاتی ما بوده است. بسیار دیده و شنیدهایم که دانشجویانی، علی رغم توانایی و بصیرت کافی، از پژوهش موضوعات متفاوت و از کاربرد روشهای نو منع و محروم شدهاند.
شاید شما هم با مصادیقی از این توهم روبرو شده باشید که تحقیقاتی دربارۀ مسائل انسانی و فرهنگی از جمله ارتباطات تحقیقی علمیتلقی میشود که متکی بر عدد، دارای نمودار، بهره گرفته از آزمونهای آماری، آغاز شده از نظریه، و مستظهر به جادوی جدول باشد. این تلقی جزمی دربارۀ علم و این تصور فریبنده دربارۀ دانش انسانی، برخاسته از سوءتفاهماتی عمیق است که خود مستحق بررسیهای عمیقتری است. چنین وضعیتی را نه تنها در ایران که به اقرار نویسندگان این کتاب و دیگر محققان میتوان در بسیاری از جوامع دیگر هم مشاهده کرد.
باوجوداین، آشنایی با روشهای کیفی به عنوان نوع دیگری از نگاه به پدیدههای ارتباطاتی و نوعا تلقی فرهنگی و معنایی از آن، همان طور که در جهان، در ایران عزیز ما هم رو به گسترش است. سنت تاویل و تفسیر که ریشه در علوم دینی دارد و از خصائل فرهنگی سرزمین ما به حساب میآید، بهشیوههای مختلف مورد اقبال قرار گرفته است. این موضوع را میتوان در بسیاری از دانشکدهها و مراکز تحقیقاتی که دغدغه شان فرهنگ است، بهوضوح مشاهده کرد. این شواهد، حکایت از پیدایی نسل جدیدی از محققان دارد که در پی آنند تا دانش ارتباطات بهمنزله امری فرهنگی را با صفت بومی، بشناسند و بشناسانند. ترجمه کتاب حاضر، امید که گامی مثبت در این طریق به حساب آید. شکی نیست که ترجمه حاضر کاری بی عیب نیست و صاحب این بضاعت مزجات به دور از جسارت کمال، شوق آن دارد که افتادگی آموخته، منتظر باران لطف نظرات اصلاحی استادان و همگنان باشد.
آبرو می رود ای ابر خطاپوش، ببار!
عبدالله گیویان
منابع:
- Bakhtin, M., 1981. The Dialogical Imagination: Four essays. (M. Holquist, (ed.), C. Emerson and M. Holoquist, Trans.). Austin: University of Texas Press.
- Cobley, Paul, 1996. The Communication Theory Reader. London: Routledge.
- Fiske, J., Television Culture. London and New York: Routledge.
- Geraghty, C., and Lusted, D., 1998. The Television Studies book. London; New York: Arnold.
- Hoover, S, M. 1997. Introduction: Setting the Agenda. In S. M. Hoover, and K. Lundby (eds.). Rethinking Media, Religion, and Culture. London: Sage. 3-14.
- Katz, E., 1987. Communication Research since Lazarsfeld. The Public Opinion Quarterly, Vol. 51, Part 2. Supplement: 50th Anniversary Issue. 25-45.
- O' Sullivan, T. et al., 1996. Key Concepts in Communicat E2. London: Routledge.
- Sless, David, 1981. Learning and Visual Communication: (New patterns of learning). Sidney: Wiley.
- Strike, Kenneth. A. 1996. Ethics and College Student Life. New Jersey: Prentice Hall
- Willis, Jerry, 2007. Foundations of Qualitative Research. London: Sage.