• ترجمه و بازنویسی: امید جهانشاهی
  • 1389-03-19 03:15:00
  • کد مطلب : 3134
تئوری «گارد داگ» چیست؟

در این تئوری، رسانه‌ها نه کاملا مستقل از دولت و گروه‌های قدرتمند حاکم دانسته می‌شوند که همچون دیده‌بان مناسبات قدرت عمل کنند و نه کاملا زیر نفوذ و تحت حمایت آنها هستند که غلامی حلقه به گوش فرض شوند. بلکه در این تئوری رسانه‌های مختلف حامیان گروه‌های قدرتمند جامعه هستند و سیاست خبری رسانه‌ها بر اساس حمله و حمایت گروه‌های مختلف اجتماعی در برابر همدیگر و در توصیف رویدادهاست که شکل می‌گیرد.

تئوری واچ داگ (Watchdog) در روزنامه‌نگاری شهرت دارد و به این معنی است که رسالت رسانه‌ها نقد ارباب قدرت و جلوگیری از دغل‌کاری اربابان صاحب منصب است. به همین دلیل در این تئوری، رسانه را واچ داگ یا «دیده‌بان اجتماعی» می‌داند. ریشه این تئوری در تفکرات لیبرال کلاسیک است و نسبش بازمی گردد به آن عبارت مشهور ادموند برک (Edmund Burke) که رسانه را رکن چهارم نامید.

از منظر این تئوری رسانه‌ها اساسا مستقل هستند و می‌توانند بر زبردستان جامعه نظارت کنند، آنها را به چالش بکشند و دیده بانی منصف و بی طرف برای زیردستان باشند.

این تئوری اما با انتقادات جدی نیز مواجه شده. چه، تجربه نشان داده است آن‌گونه که این تئوری ادعا می‌کند رسانه‌ها سازمان‌هایی کاملا مستقل نیستند. هر سازمانی برای ایجاد ارتباط موثرتر با محیط جهت تامین نیازهای مختلف خود بر بعضی از سازمان‌ها و گروه‌ها تاثیر می گذارد و تحت تاثیر فشار برخی گروه‌ها و سازمان‌ها قرار می‌گیرد. سازمان‌های رسانه‌‌ای نیز از جهت مالکیت، منابع خبری و تبلیغات همیشه وابسته به شبکه‌ای از دیگر سازمان‌ها برای تامین نیازهای اولیه و ادامه حیات اجتماعی هستند.

از سوی دیگر همواره گروه‌های فشار قدرتمند، دیدگاه‌شان را بر رسانه‌ها تحمیل می‌کنند. این منتقدین معتقدند روزنامه نگاران به جای ایفای نقش نظارتی و طرح سئوالات انتقادی از مسولین دولتی، معمولا دیدگاه‌هایی را مطرح می کنند که پیشتر نخبگان اجتماعی که خود بخشی از نظام حاکم هستند، آنها را بر فضای رسانه‌‌ای حاکم کرده‌اند.

از آن گذشته، مفهوم آنچه «منافع عمومی» خوانده می شود، چندان روشن و مشخص نیست. منافع عمومی ابعاد مختلفی دارد و نمی‌توان تنها از یک کل به عنوان منافع عمومی سخن گفت.

در این میان برخی منتقدین چنان راه به افراط بردند که با طرح تئوری «لپ داگ» (lapdog) از آن سوی بام افتادند. «لپ داگ» (lapdog) در لغت به معنای «سگ کوچک خانگی» است و کنایه از آن دارد که رسانه‌ها چون غلامی حلقه به گوش هستند. به زعم این تئوری رسانه‌ها نه تنها مستقل نیستند بلکه تحت کنترل کامل قرار دارند. پیروان این نظریه معتقدند روزنامه‌نگاران عملا در سازمان‌های وابسته‌ای کار می‌کنند که نه واقعا منافع عمومی را درک می‌کنند و نه اساسا می‌توانند در این راستا حرکت کنند. آنها به طور طبیعی در راستای منافع نخبگان حاکم حرکت می‌کنند.

این رویکرد بدبینانه و افراطی با اقبال مواجه نشد، چه، جهان شاهد مناظره‌هایی بوده است که در آن شخصیت‌ها و نیروهای قدرتمند به چالش کشیده شده‌اند و نمونه‌هایی از این دست بسیار است. تاریخ، استعفای رییس جمهور روزولت را تحت فشار ناشی از افشاگری یک روزنامه (واشینگتن پست) به خود دیده است. پس این درست است که گروه‌های قدرتمند بر رسانه‌ها تاثیر می‌گذارند اما تضاد منافع آنها فرصت و مجالی برای مناظره‌ها و افشاگری‌های رسانه‌ها می‌دهد که همان قدرتها را به چالش می‌کشند.

از این رو تئوری دیگری مطرح شد که روزنامه‌نگاری را نه در بلندای «دیده‌بانی اجتماعی» جای می‌دهد و نه به حضیض «غلامی حلقه به گوش» فرو می‌برد. تئوری اخیر که نخستین بار در سال 1995 توسط دنوهو، تیشنور و اولین (Donohue, Tichenor and Olien) مطرح شد، «گارد داگ»(Guard dog) نام دارد و می‌کوشد حد وسط را رعایت کند.

در این تئوری، رسانه‌ها نه کاملا مستقل از دولت و گروه‌های قدرتمند حاکم دانسته می‌شوند که همچون دیده‌بان مناسبات قدرت عمل کنند و نه کاملا زیر نفوذ و تحت حمایت آنها هستند که غلامی حلقه به گوش فرض شوند. بلکه در این تئوری رسانه‌های مختلف حامیان گروه‌های قدرتمند جامعه هستند و سیاست خبری رسانه‌ها بر اساس حمله و حمایت گروه‌های مختلف اجتماعی در برابر همدیگر و در توصیف رویدادهاست که شکل می‌گیرد.

گزارش رویارویی‌های سیاسی در رسانه‌ها، بازتابی از تضاد منافع نخبگان دو بلوک قدرت است. رسانه‌ها بر اساس منافع و وابستگی‌های مختلفی که از جهت مالکیت، منابع خبری و تبلیغاتی به طیف‌ها و بلوکهای قدرت دارند و بر اساس میزان وابستگی‌شان، از آنها حمایت می‌کنند. رسانه‌ها به دلیل همین وابستگی‌ها و مناسبات کسب و کار و بازار، هرگز نمی‌توانند از قدرت جایگزین وبه اصطلاح راه سومی حمایت کنند.     

بنابراین درحالی‌که در تئوری واچ‌داگ، کار رسانه افشاگری و پرسشگری از صاحبان قدرت فرض می‌شد و از سوی دیگر در تئوری لپ‌داگ، نقش رسانه، تنها حمایت از صاحب قدرت در برابر ضعیف‌ترها تلقی می‌شد، در تئوری گارد داگ، رسانه‌ها وقتی موقعیت و فرصت مناسب برای خدمت به آنچه منافع عمومی خوانده می‌شود، پیدا می‌کنند که بر اساس میزان وابستگی‌شان، برای گزارش نزاع‌های  غالب در دو بلوک قدرت، مناظره برگزار می‌کنند و اخبار ویژه منتشر می‌کنند. بطور کلی این تئوری قدرتی برای رسانه قائل است که در واقع ریشه در طبیعت پویا و توانمند رسانه در برجسته سازی و تاثیرگذاری بر مخاطب دارد.

منبع:

- Franklin, Bob et al. (2005). Key concepts in Journalism Studies. Sage Publication.