- ترجمه: بهنام رضاقلیزاده
- 1389-03-22 06:39:00
- کد مطلب : 3155
ادغام فزایندهی ایستگاههای رادیو و تلویزیونی در ایالات متحده، در نتیجهی تغییر خط مشیهای نظاممند، تأثیر مستقیمی در نقش مدیر رسانه دارد. این مقاله، تحولات قانونی در حوزه مالکیت رسانهای و تغییرات در عملکردهای مدیریتی را مورد توجه قرار میدهد. خلاصهی دو مطالعهی تحقیقی، تأثیر تغییرات قاعدهمند بر روی مدیریت ایستگاههای رادیو و تلویزیونی را بررسی می کند...
تغییرات و تأثیرات قاعدهمند بر مدیریت رسانه در ایالات متحده؛ نگرش تحقیقی اولیه
ادغام فزایندهی ایستگاههای رادیو و تلویزیونی در ایالات متحده، در نتیجهی تغییر خط مشیهای نظاممند، تأثیر مستقیمی در نقش مدیر رسانه دارد. این مقاله، تحولات قانونی در حوزه مالکیت رسانهای و تغییرات در عملکردهای مدیریتی را مورد توجه قرار میدهد. خلاصهی دو مطالعهی تحقیقی، تأثیر تغییرات قاعدهمند بر روی مدیریت ایستگاههای رادیو و تلویزیونی را بررسی می کند. مدیران رادیو با مجموعه خوشهای (حداقل سه ایستگاه) و مدیران «ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» تحت مطالعه قرار گرفتند تا تأثیر ادغام در مدیریت ایستگاههای رادیو و تلویزیونی مورد بررسی قرار گیرد. همچنین دادهها و یافتههای این مقاله، به مدیریت رسانه خارج از ایالات متحده در حوزهای که جهانی شدن در حال تشدید است، اشاره میکند.
مدیریت رسانههای صوتی و تصویری در ایالت متحده، به دنبال تغییر خط مشیهای قانونی و مقررات مربوط به مالکیت رسانهای، تجارت گستردهای را به دست آوردهاند. این مقاله، تحلیلی را از تغییرات اولیه قاعدهمندی که تحت تأثیر مدیریت رسانه است، ارائه میدهد و خلاصه دادههای کلیدی دو مطالعه تحقیقی مستقل را مطرح میکند که روی مدیران ایستگاههای رادیو و تلویزیونی در ایالات متحده انجام شده است و توضیح میدهد که چگونه تغییر خطمشیهای نظاممند، بر مدیریت رسانه تأثیر میگذارد. یافتههای تحقیق به طور واضح، برای کشورهای دیگر بیان میکند که تغییرات قانونی در سیستم رسانهای خود را از دو دیدگاه، مورد بررسی و پیشبینی قرار دهند. سیستم رسانه ای بزرگ و مطرح ایالات متحده، به دنبال یافتن فرضتهایی در خارج از مرزهای ایالات متحده هستند. به طور کلی، جهانی شدن شرکتهای رسانهای، منعکس کنندهی گرایشهای سرمایهداری است (Mephail, 2002).
خطمشی مالکیت پخش رسانهای در ایالات متحده: تغییر الگوها و دیدگاهها
بهترین روشی که باعث میشود خط مشیهای قاعدهمند بر مدیریت رسانه در ایالات متحده تأثیر بگذارد، به اقدامات و عملکردهای مالکیت بستگی دارد که توسط دولت از طریق «کمیسیون ارتباطات فدرال» FCC مورد پذیرش قرار گرفته است.
از زمان ظهور سیستم پخش در ایالات متحده، در سال 1922، زمانی که رادیو به فروش آگهی تجاری اقدام کرد، پخش رسانهای در درجه نخست به عنوان یک عمل تجاری محسوب میشد (Sterling & Kittross, 2002).
در مورد مالکیت پخش در ایالات متحده تألیفات و تحقیقات محدودی وجود دارد. در بین مهم ترین کارهایی که در این باره انجام گرفته، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: «مالکان رسانهها چه کسانی هستند» (Gomery. 2002)، «انحصار رسانهای» (Bagdikian, 1997)، تألیفات و تحقیقاتی در مورد ادغام (Erman & Mc Chesney, 1997) ، (Mc Chesney, 1999)، بررسی مالکیت رسانهای در روزنامههای علمی و تحقیقی (See Howard, 1995, 1998, Aterling, 1975) و جنبههای اقتصادی مالکیت (See bates, 1988, 1993) . هیچ یک از این مطالعات و تحقیقات، تأثیر تغییر مالکیت را بر روی مدیریت رسانه بررسی نمیکنند. ما در بخشهای بعدی، مهم ترین تغییرات قانونی را که بر مالکیت رسانهای تأثیر میگذارد، مورد بررسی قرار میدهیم.
تلاشهای قانونی
پخش رسانهای در ایالات متحده، بر مبنای محدودیت مجوز شکل گرفت و انعکاس دهنده دیدگاهی است که میگوید اشخاص زیادی میخواهند برای پخش فرکانس های موجود، مجوز پخش دریافت کنند (Kahn, 1984). کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) استاندارد منافع عمومی را قبول کرده که می گوید به چه کسانی باید مجوز پخش داده شود. مفهوم کمبود باعث میشد تعداد ایستگاههایی که برای چندین دهه در مالکیت فردی و یا گروهی بود، محدود شود (See Logein, 1997). کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) در سال 1941 به دنبال یک سری از تحقیقات در مورد عملکرد شبکههای پخش، مقررات مالکیت رسمی را تصویب کرد (Kahn. 1984)، در سال 1964، FCC آنچه را که به عنوان «قانون 7» معروف شد، تعریف کرد که معین میکند: هیچ فردی یا شرکتی نمیتواند بیش از هفت ایستگاه با امواج مختلف باشد و مالک ایستگاه فقط میتوانست تا 21 ایستگاه (هفت FM، هفت AM، هفت TV) را تحت نظارت داشته باشد.
در مورد پخش تلویزیونی یک استثنا وجود داشت و آن این بود که مالک نمیتوانست به بیش از 5 ایستگاه با موج VHF (13-2 کانال) نظارت داشته باشد و 2 ایستگاه دیگر نیز اجباراً با موج UHF نظارت میشد (14 کانال و بیشتر). «قانون 7» تا سال 1984 بدون تغییر باقی ماند. در اواخر دهه 1970، کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) به آزادسازی و حذف نظارت دولت کاملاً متعهد شد. در آن زمان FCC قوانینی را که فرض میشد غیرمفید و منسوخ شده اند، حذف کرد (Fowler, Brenner, 1982). در 1984، تلویزیون کابلی سریعاً در بین کشورها رشد کرد و از آن زمان بود که شبکهها شروع به از دست دادن مخاطبان خود کردند. به این دلیل، مالکان رسانهها نمایندگان مجلس را تحت فشار قرار میدادند و این مساله موجب شد که FCC به کاهش محدودیتهای مالکیت رسانهای برای سال های متمادی راضی شود. FCC در 1985 قوانین جدیدی را تصویب کرد که محدودیت مالکیت را به 12-12-12 افزایش میداد. به طوری که شاخصی کلی برای مالکان تلویزیون محسوب میشد. مالکان تلویزیون نمیتوانستند بر بیش از 7 ایستگاه با موج مخصوص نظارت داشته باشند و دستیابی کلی به مخاطبان ملی نمیتوانست متجاوز از 25 درصد باشد. در نظر بسیاری از شرکتهای تلویزیونی، گروهها برای دست یافتن به حداکثر تعداد ایستگاهها منع میشدند.
علیرغم تغییرات قانونی قابل توجه، در اینجا شواهد و مدارک مشخص تجربی وجود ندارد که مشخص کند چگونه مدیریت رسانه تحت تأثیر تغییرات قانونی قبل از 1990 بوده است. طی دهه 1990، پیشبرد آزادی و حذف نظارت دولت به دلیل تغییر در شیوههای مدیریتی، ابتدا در رادیو و سپس در تلویزیون صورت گرفت.
تلاشهای قانونمند: 1990 و بعد از آن
در دهه 1990 وقتی که جنبش حرکت آزادسازی و حذف نظارت دولت با شرایط بازار سالم ترکیب شد، شرکت های پخش رسانهای را قادر کرد تا عمل ادغام ایستگاهها را شتاب بخشند. تأثیر مدیریت، برجسته بود. مدت زمان طولانی از تطبیق ساختارهای سازمانی با تغییرات نمیگذرد؛ به همین خاطر ایستگاههای متعدد، تحت مقرراتی با همدیگر فعالیت میکنند. این بررسیها و مطالعات بر روی نتایج تغییر در مسئولیتها و گرایش های مدیران متمرکز شده است.
FCC در 1992، محدودیت هایی را برای مالکیت رادیو برقرار و قانون «انحصار ایستگاههای رادیویی با مالکیت واحد» را تعدیل کرد؛ به طوری که قانون قبلی مانع از آن میشد که یک مالک بیشتر از یک ایستگاه با امواج مشابه را در یک بازار تحت نظارت خود داشته باشد، ولی تحت قانون جدید، مالک رادیو حالا میتوانست تا 2 ایستگاه با امواج مشابه را در بازار تحت نظارت خود داشته باشد. در سال 1994، FCC دوباره محدودیتهای مالکیت رادیو را رفع کرد و آن افزایش دادن تعداد ایستگاهها به 20 ایستگاه در هر موج AM و FM و به طور کلی 40 ایستگاه بود. قوانین سال های 1992 و 1994 این واقعیت را منعکس کرد که صنعت رادیو بیش از 10 هزار ایستگاه را شامل میشود و حتی با وجود تغییر مالکیت، هنوز هم صدها مالک رادیو در این صنعت حضور دارند. دو سال بعد از تصویب قانون ارتباطات از راه دور در 1996، تغییرات زیادی اتفاق افتاد. کنگره ایالات متحده برای چندین دهه، بندهای مختلفی از قانون ارتباطات 1934 را اصلاح کرد، اما مصوبه 1996 تغییرات گستردهای را در صنایع رادیو و تلویزیونی ایجاد کرد (Owen, 1999; Shane, 1998).
در رادیو، محدودیتهای مالکیت ملی رفع شد ولی محدودیتهای مالکیت محلی برای جلوگیری از تمرکز بیمورد در بازارهای انحصاری به تصویب رسید (FCC .(Albarran & Pitts, 2001 از یک روش پیچیده استفاده کرد؛ در بازارهایی که حداقل 45 ایستگاه وجود دارد، مالک میتواند تا 8 ایستگاه را نظارت کند، نه بیش از 5 ایستگاه با امواج مشابه. به عبارت دیگر، یک شرکت میتواند مالکیت 5 ایستگاه رادیویی FM و 3 ایستگاه رادیویی AM و یا بالعکس را داشته باشد. در بازارها و حوزههای رادیویی که 30 تا 44 ایستگاه وجود دارد، بیش از 7 ایستگاه رادیویی با امواج مختلف و بیش از 4 ایستگاه رادیویی با امواج مشابه نمیتوانند تحت مالکیت فرد یا شرکتی باشند. (4 ایستگاه رادیویی AM و 3 ایستگاه رادیویی FM و یا بالعکس). در تلویزیون محدودیتهای مالکیت ملی رفع شد و به سقف 35 درصد رسید. تغییر مالکیت ایستگاههای رادیو و تلویزیونی، موج عظیمی از ادغام، تحصیل و توزیع ایجاد کرد. مثلاً کارکردهای رسانهای شرکتهای ادغام شده، به درجهی بالایی از دارایی و اثربخشی اقتصادی نایل میشوند. علاوه بر آن، مصوبه جدید، FCC را ملزم کرد هر دو سال یک بار، شاخصها و ضوابط مالکیت را مورد بازنگری قرار دهد تا تغییر شرایط صنعتی را زیر نظر داشته باشد.
آزادسازی مالکیت تلویزیون در 1999 با تصویب «ایستگاههای تلویزیونی تحت یک مالکیت در بازار» توسط FCC صورت گرفت؛ مشروط بر آن که ادغام ایستگاههای بزرگ در بازار صورت نگیرد و به ادغام VHF-UHF محدود شود. همراه با رادیو، ایجاد «انحصار ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» تأثیر مهمی روی مدیریت رسانه دارد، به نحوی که یک شخص واحد حالا میتواند این ایستگاههای دارای مالکیت واحد را مدیریت کند.
در ژوئن 2003، FCC در نتیجه مطالعات و بررسیهای دو سالهاش، تغییرات زیادی را در مورد مالکیت تلویزیون انجام داد. به طوری که محدودیتها از 35 درصد به 45 درصد افزایش یافت. همچنین FCC «ادغام ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت سهگانه» را تصویب کرد. یعنی مجموعهای از سه ایستگاه تلویزیونی توسط یک شخص یا شرکتی در یک بازار اداره میشود، به شرط آن که حداقل 18 ایستگاه در بازار و حوزه رسانهای وجود داشته باشد؛ به طوری که تنها یکی از ایستگاهها از نظر درجهبندی مخاطبان در بین 4 ایستگاه بزرگ باشند ('FCC Sts limits', 2003). افزایش 45 درصدی محدودیتها در مورد مالکیت تلویزیون، سر و صدای زیادی به پا کرد و منجر به واکنش کنگره شد و در تابستان 2003 محدودیتها به 35 درصد کاهش پیدا کرد ولی مذاکرات بعدی به افزایش 39 درصدی محدودیتها منجر شد (See Ahrens, 2003).
جدول یک، تصمیمات اصلی و تأثیر کارکردهای مالکیت پخش را به طور خلاصه نشان میدهد. تغییر مالکیت رسانهای در ایالات متحده، آینده رادیو و تلویزیون را دچار تحولات اساسی کرده است. علاوه بر آن، این تغییرات به نحو برجستهای، بر نقش مدیر پخش رسانهای تأثیر میگذارد؛ مدیری که نه تنها باید در یک محیط شدیداً رقابتی فعالیت کند، بلکه باید «ایستگاه های دارای مالکیت واحد» را نیز اداره کند. بعضی از آنها ممکن است در مورد دستیابی به مخاطبان و آگهیدهنده با افراد یا شرکتهای دیگر رقابت کنند. تلاش در جهت درک محیط مدیریتی جدید، منجر به انجام دو تحقیق ملی در سطح ایالات متحده شد. این تحقیقات که در مورد مدیران رسانهای است، در بخشهای بعدی توضیح داده خواهد شد.
جدول شماره1: دیدگاه اصلی و تصمیمات سیاسی تأثیرگذار بر مالکیت پخش رسانهای در ایالات متحده
تاریخ |
نگرش |
تصمیمات اصلی |
1979-1927 |
محدودیت |
- محدودیتهای مالکیت رسانه(1964) - قانون «هفت» در مورد مالکیت تصویب شد(1964) |
1995-1979 |
آزادسازیوحذف نظارت دولت |
- محدودیتهای مالکیت به 12-12-12 افزایش یافت - مخاطبان تلویزیون به 25 درصد محدود شد.(1995) - قوانین «انحصار ایستگاههای رادیویی با مالکیت واحد» تغییر یافت (1994 و 1992) |
از 1996 تا حال |
رقابت |
- قانون ارتباط از راه دور، محدودیتهای ملی را در مورد مالکیت رادیو و تلویزیون رفع کرد - محدودیتهای مالکیت محلی در رادیو ایجاد شد - مخاطبان تلویزیون به 35 درصد افزایش یافت (1996) - انحصار «چند ایستگاه تلویزیونی با مالکیت واحد» تصویب شد (1999) - محدودیتها در مورد تلویزیون به 45 درصد افزایش یافت، بعداً به 39 درصد تغییر یافت. قانون «سه ایستگاه تحت مالکیت واحد» در حوزهای که 18 ایستگاه وجود داشت، تصویب شد (2003) |
محیط مدیریتی جدید
در تابستان 2001 دو تحقیق مجزا شروع شد تا در این مورد بحث کند که چگونه تغییرات در محیط نظاممند و کنترل شده در سالهای آغازین دهه 1990، مدیران ایستگاههای رادیو و تلویزیونی را در ایالات متحده تحت تأثیر قرار داده است. هدف تحقیق، مدیرانی بودند که مسئولیت اداره کردن ایستگاههای با مالکیت واحد را بر عهده داشتند (حداقل 3 ایستگاه رادیویی و یا 2 ایستگاه تلویزیونی با مالکیت واحد). جدول 2 دقیقاً نشان میدهد که چگونه محیط مدیریتی طی سال 1996 در رادیو (محدودیتهای مالکیت محلی شکل گرفت) و در سال 1999 در تلویزیون (انحصار ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد شکل گرفت)، تغییرات اصولی و منظمی را طی کردند. هر دو تحقیق با انجام مصاحبه عمقی از گروهی از مدیران ارشد (انتخاب 10 مدیر ارشد برای رادیو و 6 مدیر ارشد برای تلویزیون) شروع شد؛ به طوری که این مدیران میبایست بیش از یک ایستگاه را مدیریت کرده باشند تا معلوم شود که آنها چگونه خود را با محیط جدید وفق میدهند؛ چگونه با چالشها مواجه میشوند؛ آیا آنها از مدیریت زمان اطلاعی دارند و طرز تلقی آنان از اداره کردن بیش از یک ایستگاه پخش چیست؟
مصاحبهها ثبت، تنظیم و تحلیل محتوا شدند تا از آن طریق بتوان به مضمونها و الگوها دسترسی پیدا کرد. در این مصاحبهها یک نظرسنجی مفصل پستی برای رادیو و تلویزیونی تنظیم شد. هر دو تحقیق و مطالعه، قبلاً روی نمونهی کوچکی از مدیران آزمایش و بررسی شده بود و هر گونه ابهام و پیچیدگی را با استفاده از ابزار و مدارک لازم برطرف کرده بودند.
مطالعهی رادیو
بررسی و مطالعه در مورد رادیو، به 25 گروه برتر رادیویی محدود شده بود. یک پایگاه دادهای با استفاده از شرکتهای صاحب رادیو ایجاد شد تا مشخص شود که آنها در کجا مجموعهی خوشهای از ایستگاهها را راهاندازی میکنند. با استفاده از وب سایتها و دیگر منابع اطلاعاتی، 318 مدیر ارشد رادیویی شناسایی شدند که در بین 25 شرکت برتر رادیویی واجد شرایط برای دریافت نظرسنجی و انجام مطالعه بودند. از طریق تلفن، با پاسخدهندگان بالقوه (احتمالی) تماس گرفته شد تا بدانند که برای تحقیق انتخاب شدهاند و از آنها خواسته شود در این نظرسنجی شرکت کنند (Following Dillman, 2000). شرکتکنندگان در تحقیق، در دسامبر 2001 نامه سرپوشیدهای را دریافت کردند؛ علاوه بر آن، دو نامه پستی هم دریافت میکردند که اگر یکی از آنها گم شود و یا دچار هر گونه نارسایی گردد، بتوانند توسط نامه دیگری پاسخ بدهند. نتیجه این کوششها، منجر به ارائه پاسخ در سطح 48 درصد شد، یا 54 مورد پاسخدهندهای که پاسخهای ارائه شده توسط آنان قابل استفاده در تحقیق بود.
مطالعهی تلویزیون
در بهار 2002، بررسی و تحقیق در مورد تلویزیون از طریق مصاحبه عمقی شروع شد. یک پایگاه داده برای مدیران ارشد «چند ایستگاه تلویزیونی با مالکیت واحد» توسعه داده شد، 000/100 وات راهنمای اینترنتی برای شناسایی پاسخگویان احتمالی استفاده شد (100 Kwatts. Tmi.net)، این فرضیه، 101 مدیر ارشد تلویزیونی را شناسایی کرد که در زمان انجام تحقیق در ایالات متحده، دارای «چند ایستگاه تلویزیونی با مالکیت واحد» بودند. با استفاده از پروتکلهای ارتباطی مشابه، مثلاً در مورد تحقیق رادیویی، در ژوئن 2002 مدیران ارشد تلویزیون نظرسنجیها را پست کردند. از بین 101 پاسخگوی واجد شرایط، 69 نظرسنجی قابل استفاده و مفید، با مقیاس 68 درصد برگشت داده شد.
نتایج تحقیقات
بیشتر مدیران رادیو و تلویزیون مرد بودند (85 درصد مدیران رادیو و 81 درصد مدیران تلویزیون مرد بودند) و چندین سال تجربه مدیریتی داشتند (11 سال برای مدیران رادیو و 7 سال برای مدیران تلویزیون). مهم ترین بخش این دو مطالعه تحقیق را اطلاعات توصیفی دربر میگیرد.
جدول شماره 2: تعدادی از ایستگاههای بالقوه که در بازارها و حوزههای محلی، قبل و بعد از تغییرات قانونی و نظاممند اداره میشدند
قبل از 1996 |
بعد از 1996 |
رادیو: 2-1 ایستگاه به «انحصار ایستگاههای چند قطبی» وابستهاند |
تا 8 ایستگاه |
قبل از 1999 |
بعد از 1999 |
تلویزیون: 1 |
2 |
رادیو
حدود 78 درصد از مدیران رادیو میگویند بیشتر وقت خود را صرف کارهایی میکنند که قبلاً آنها را انجام دادهاند. 41 درصد وقت خود را صرف فروش محصولات ایستگاه میکنند (جدول 3 را ببینید). بقیه اوقات کاری آنها به طور تقریباً مساوی به برنامهریزی (17 درصد)، بودجهبندی (13 درصد)، بازاریابی (12 درصد) و کسب درآمد غیرسنتی (6 درصد) اختصاص داشت. وقتی که سه مسئولیت با گرایش مالی (فروش، بودجهبندی و درآمد غیرسنتی) با هم ترکیب شوند، 60 درصد فعالیتهای کاری روزانه مدیران ارشد به آنها اختصاص مییابد. جدول 3، اوقات کاری مدیران ارشد را نشان میدهد. دومین موردی که مدیران ارشد وقت خود را صرف آن میکنند، صرف 40 درصد از وقت خود با مدیران بخشها است. درمقابل، 24 درصد کارمندان، 17 درصد از وقت خود را صرف کارهای شخصی و 12 درصد از آن را صرف افراد (مدیران شرکت) میکنند. طرح این نکته ضروری است: مهم ترین حوزهای که برای موفقیت یک مدیر ضروری است، کدام حوزه است؟ 51 درصد از مدیران ارشد رادیو به این سؤال پاسخ دادند. به نظر آنها، عملکرد مدیران بخش، مهم ترین شاخص برای موفقیت مدیر ارشد رادیو به حساب میآید. مدیران ارشد به همراه تعداد زیادی از کارکنان و تعدادی از ایستگاههای با مجموعه خوشهای، مدیران بخش را به عنوان مهم ترین نیروی شرکت درجهبندی کردند.
زمانی که گروههای مدیریت دور هم جمع میشوند، ممکن است مالکان بخواهند فعالیتهای کارکنان و ارتقاء آنها به مدیریت میانی را حقیقتاً مد نظر قرار دهند. مدیران میانی اشخاصی هستند که بالاتر از دیگران قرار دارند و احتمالاً جزو مهم ترین بازیگرانی هستند که امتیازات بالایی را کسب میکنند.
جدول شماره3: تخصیص اوقات کاری مدیران ارشد رادیو برای یک هفته به طور نمونه
درصدی از زمان کاری که برای مسئولیتهای مختلفی صرف میکنند:
فروش 41%
برنامهریزی 17%
بودجهبندی 13%
بازاریابی 12%
درآمد غیرسنتی 6%
اخبار 2%
سایر 9%
درصدی از زمان کاری که با افراد مختلفی صرف میکنند:
مدیران بخش 40%
کارکنان 24%
کارهای شخصی 17%
مدیریت شرکت 12%
مشاوران 2%
موارد دیگر 5%
تعداد = 154 نفر |
نگرش های مدیریت
در تحقیق، 30 سؤال مقیاس لیکرت از طریق مصاحبههای کیفی گرفته شده که برای سنجش نگرشهای مدیریتی در مورد کارشان استفاده میشود (leomis & Albarran, 2003). پاسخ دهندگان با استفاده از پنج گزینهای که از یک (کاملاً مخالف) تا پنج (کاملاً موافق) درجهبندی شده بود به سؤالات جواب دادند.
برای بررسی گرایشات و طرز تلقیات زیردستان مدیریت، به طور مقدماتی تحلیل عامل مورد درخواست قرار گرفت. تصمیم قبلی در مورد این که هر عامل، ارزش ویژه برابر با یک داشته باشد، مستلزم این است که حداقل دو متغیر داشته باشیم و بار عاملی هر یک حداقل 50/0 باشد. این راهحل، چهار عامل را شناسایی کرده است که 45/38 درصد از واریانس را تبیین میکند.
اولین عامل «مردم گرا» نامیده میشود که نگرانیهای مدیران را در مورد کارکنان و خودشان بازتاب میدهد و عامل دوم «اولویت مدار» است و متغیرهایی را دربر میگیرد که بر ضرورتهای کاری و خانوادگی تأکید میکند. عامل سوم «فرایند مدار» است که موارد مربوط به تصمیمات مدیریتی و برخورد با مدیران بخش را بازتاب میدهد. عامل چهارم «عملگرا» نامیده میشود که با توجه به الزامات مالی و بودجهای، بر عملکردها تمرکز دارد.
برای تشخیص اختلاف های بین این چهار عامل، همبستگیها با استفاده از نتایج عامل متغیرهایی که بر خلاف خصوصیات جمعیشناختی هستند، مرتب شدهاند. این همبستگیها نشان میدهد مدیران ارشد که شانزده سال به بالا تجربه مدیریتی دارند، نسبت به آنهایی که یک تا پنج سال سابقه مدیریتی دارند، بیشتر احتمال دارد که نگرانیهای خود را به صورت تصمیمگیری در مدت زمان کوتاه، مقدار زمان اختصاص داده شده به کارهای مالی و مسئولیتهایی که به مدیران میانی تفویض میکنند، نشان دهند. مدیران دو گروه بزرگ رادیو Infinity و Clear Channel سطوحی از نارضایتی را به همراه زیردستان شان گزارش کردند. مثلاً مدیران ارشد به همراه تعداد زیادی از مدیران بخشها و کارکنان، سختیهای کاری و تنشهای روحی را مطرح کردند، ولی مدیران ارشد دارای تجارب کاری بوده و در محیطهای بزرگ با افراد زیادی سر و کار دارند. آنها مجبورند در حین کار، سازگاری بیشتری با عوامل مختلف داشته باشند.
عوامل فرایندمدار، نشانگر اختلافات اساسی بین کنار گذاشتن عامل جمعیتشناختی و عامل عملگرا (ارزیابی عناصر مدیریت مالی) است که به طور کلی، به عنوان قوی ترین عامل شناخته شده است. با کنار گذاشتن جمعیتگذاری، عامل عملکرد به بالاترین امتیاز کسب شده از میانگین چهار عامل دست مییابد و نشانگر این است که مدیران ارشد با این عامل توافق بیشتری دارند. این به وضوح بیان میکند که مدیران ارشد بر روی ضرورتهای کاری خود تأکید زیادی دارند. مدیران ارشد مهم ترین کارهایی را که از آن طریق میتوان پول زیادی را برای شرکت به دست آورد، بدون توجه به اندازه بازار، تجارت کاری چندین ساله، جنس مذکر یا مونث و چیزهای دیگر، میدانند.
تلویزیون
نتایج تحقیق برای مدیرانی که در «ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» فعالیت میکنند، مشابه بود. حدود 75 درصد از مدیران تلویزیون مشخص کردند که بیشتر اوقات کاری خود را صرف مدیریت 2 ایستگاه تلویزیونی، بر خلاف ایستگاه منفرد میکنند. همچنین مقداری از وقت خود را به خانواده و فعالیتهای بیرون از کار اختصاص می دهند. به ویژه، مدیران ارشد تلویزیون، مهم تر از مدیران بخشها و همچنین مهمتر از همتایان خود در صنعت رادیو، طبقهبندی شدند. 65 درصد مدیران ارشد تلویزیون میگویند که عملکرد عالی مدیران بخش، مهم ترین عامل در موفقیت آنان محسوب میشود.
مدیران نشان دادهاند که بیشتر وقت خود را صرف فروش و سپس اخبار میکنند (جدول 4)، مدیران «ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» که کمتر از 100 کارمند تمام وقت دارند، بیشتر اوقات کاری خود را صرف فروش میکنند، نسبت به آن دسته از مدیرانی که در «ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» فعالیت دارند و بیش از 100 کارمند تمام وقت دارند (36 درصد در برابر 22 درصد). این اختلاف با صرف وقت روی پخش اخبار جبران میشود. برای مدیران «ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد»، دومین موردی که وقت کاری آنها را میگیرد، تولیدات خبری است (20درصد برای مدیران ایستگاههایی که کمتر از 100 کارمند دارند، نسبت به 10 درصد برای مدیرانی که بیش از 100 کارمند دارند). بدون شک، رقابت برای به دست آوردن اخبار محلی در بازارها و حوزههای بزرگ تلویزیونی، تحت تأثیر این اختلافات است.
خصوصیات و ویژگیهای کارکنانی که در ایستگاههای تلویزیونی فعالیت میکردند، با ادغام ایستگاههای تلویزیونی تحت یک مالکیت تغییر یافته است. نصف مدیران ارشد (حدود 49 درصد) اعلام کردند که تعدادی از کارکنان تمام وقت خود را به دنبال ادغام «ایستگاههایی با مالکیت واحد» کاهش دادهاند، و 80 درصد پاسخدهندگان اعلام کردند که تعدادی از کارکنان نیمهوقت خود را همگام با ادغام ایستگاههای تلویزیونی یا حفظ کردهاند و یا کاهش دادهاند.
بنابر این، در کل میتوان گفت که تعداد کارکنان ایستگاههای تلویزیونی ادغام شده، کاهش یافته است. 74 درصد مدیران ارشد میگویند که نیروهای فروش در ایستگاهها افزایش یافته است. مشخص است که افزایش تعداد نیروهای فروش، هزینه قابل ملاحظهای را بر دیگر بخشها تحمیل میکند و این نشانهی اهمیت فروش و بازاریابی در «ایستگاههای ادغام شده تلویزیونی» به عنوان یک عامل اصلی است. این تلاشها درصد بزرگی از دلارهای تبلیغاتی را در بازار محلی تضمین میکند.
تغییر تعداد نیروی کار در ایستگاهها، بر روحیه کارکنان تأثیر داشته است. اکثر مدیران ارشد میگویند که اضطراب و نگرانی را در کارکنان شان، طی فرایند ادغام ایستگاهها کاهش دادهاند. وقتی از مدیران ارشد درخواست شد در مورد تنشهای روحی کارکنان شان توضیحات بیشتری بدهند، بیشتر آنها به نگرانیهایی در مورد امنیت شغلی و افزایش حجم کاری کارکنان اشاره میکردند. نگرانیهایی دیگر به تنشها و فشار روحی ناشی از ادغام ایستگاهها، ترس از ناشناخته ماندن و بیمیلی کارکنان به ایجاد تغییر و تحولات مربوط میشد. به نظر میرسد اضطراب و ناراحتی کارکنان در «انحصار ایستگاههای تلویزیونی با مالکیت واحد» در حوزهها و بازارهای بزرگ با وجود تعداد زیادی از کارکنان شدیدتر و حادتر باشد. 79 درصد از مدیران ارشد در 50 حوزه بزرگ تلویزیونی، به ناراحتی و اضطراب کارکنان اشاره کردهاند، در حالی که تنها 50 درصد مدیران ارشد در حوزههای کوچک، چنین تنشهای روحی را شناسایی کردهاند. حدود 73 درصد مدیران ارشدی که بیشتر از 100 کارمند دارند، از ناراحتی کارکنان آگاهی یافتهاند. این نسبت در بین مدیرانی که کمتر از 100 کارمند دارند، تنها 52 درصد است.
نگرشهای مدیریت
23 حالتی که بیانگر نگرش مدیریت بود، بر اساس مصاحبههای کیفی ساخته شد (Tmis & Albarran, 2003) . مشابه این موارد در تحقیقهای مربوط به رادیو ذکر شدند، همچنین تحلیل عامل به طور مقدماتی، برای شناسایی گرایشهای مدیریتی در تلویزیون بررسی شد. شاخص مشابهی از یک عامل (دو متغیر با بار عاملی 5/0 و ارزش ویژه یک) در بررسی و تحقیق در تلویزیون استفاده شد. روند ساخت شش عامل 6/62 درصد از واریانس را تبیین میکند.
اولین عامل، «استقلال» است و شامل مواردی است که ملزومات آزادی را بازتاب میدهد تا بدون نظارت غیرضروری و با حداقل کنترل و نظارت فعالیت کند. عامل دوم، «عملکرد» است. این عامل دربرگیرندهی متغیرهایی است که با جنبههای مالی مدیریت «ایستگاههای تلویزیونی تحت یک مالکیت»، سر و کار دارد. عامل سوم، «هدف» است که کانون توجه کارکنان را بازتاب میدهد و برای رسیدن به اهداف شرکت، به کارکنان پاداش کافی داده میشود؛ به طوری که نشانههای موثر و مشخصی را در ایستگاههای تلویزیونی، تحت یک مالکیت توسعه دهند. عامل چهار «منافع عمومی» است که مهم ترین خدمات را از طریق اخبار و برنامهریزی خدمات عمومی برای جامعه ارائه میدهد. عامل پنجم، «منابع انسانی» است. مؤثرترین چالشهای ارتباطی که تصویر جدیدی از «ایستگاههای تلویزیونی تحت مالکیت واحد» ارائه میدهد، سازماندهی ایستگاههای ادغام شده است. آخرین عامل «ساخت گروهی» است که مهمترین عامل به کارگیری افراد مناسب را نشان میدهد تا کارها و وظایف و چالشهای مدیریتی را در «چند ایستگاه با مالکیت واحد» تحقق بخشند و به انجام برسانند. جهتگیری هر شش عامل، با خصوصیات جمعیتشناختی پاسخگویان مرتبط است. آزمون کای اسکوئر با استفاده از نمرات عاملی، به عنوان متغیرهایی که در تقابل با موارد جمعیتشناختی هستند، به کار برده میشود. هر عاملی بر اساس جنسیت، اندازه بازار، دارا بودن چندین سال سابقه مدیریت عالی، تعداد کارکنان در ایستگاههای دارای مالکیت واحد و تعداد مدیران بخش در «ایستگاههای دارای مالکیت واحد» طبقهبندی میشود. تنها تفاوت بارزی که در ارتباط با بعد «ساخت گروهی» و تعداد مدیران بخشها شناخته شد، عبارت بود از:
P<0/019 و 15/15=(66= nو6) x2 . روش تحلیل واریانس بین ساخت گروهی و تعداد مدیران بخشها، پیوند و انسجام روابط بین آن دو را تقویت میکند. P<0/018 و 805/2=(69 و6). این مسئله حاکی از آن است که بیشتر مدیران ارشد، کارایی خود را وابسته به کیفیت کاری کارکنان خود میدانند. به همین دلیل، آنها آمادگی بیشتری برای کارکردن با مدیران بخشها دارند. این یافتهها حاکی از آن است که مورد توجه قرار دادن و منظور کردن مدیران بخشها توسط مدیران ارشد، مهم ترین عامل در موفقیت آنان به شمار میآید؛ که اشارهای به ضرورت مدیریت میانی قوی در «ایستگاههای تحت مالکیت واحد» دارد. هیچ اختلاف بارزی در مقایسهی آزمون کای اسکوئر پیدا نشد. بنابراین، گرایشات مدیریتی مدیران ارشد در «ایستگاههای دارای مالکیت واحد» با کنار گذاشتن گونههای جمعیت شناختی سازگاری دارد.
جدول 4. تخصیص اوقات کاری مدیران ارشد تلویزیون بری یک هفته به طور نمونه
درصد اوقات کاری با مسئولیتهای مختلف
فروش 28%
اخبار 15%
بودجهبندی 11%
بازاریابی 11%
مسائل شخصی 11%
برنامه ریزی 8%
فنی و مهندسی 8%
درآمد غیرسنتی 7%
موارد دیگر 7%
تعداد = 69 نفر |
بحث
این تحقیقات، محیط مدیریتی متغیری را در رادیو و تلویزیون ایالات متحده نشان میدهد. در صنعت رادیو و تلویزیون، مدیران در برابر «ایستگاههای دارای انحصار چندگانه با مالکیت واحد» مسئولیت دارند و به طور فزاینده مجبورند تا برنامههای سودمندی را تولید کنند. بازار شدیداً رقابتی در یک محیط ادغام شده، با در نظر گرفتن آگهیدهندگان و مخاطبان، در حوزههای رسانهای ایالات متحده به چالش کشیده میشود. به همین دلیل، انتظار میرود مالکان «ایستگاههای رسانهای با مالکیت واحد» از این طریق درآمدهای زیادی را به دست آورند. این محیطهای ادغام شدهی رسانهای، دو تغییر مهم را برای مدیران رادیو و تلویزیون ایجاد کرد: اولاً مدیران صنعت رادیو و تلویزیون در هر دو تحقیق نشان دادند که در برابر چالشهای شغلی خود مقاوم و مصمم هستند. ولی همچنین آنها ادعا می کنند که زمان زیادی از اوقات کاری خود را (که اغلب، اوقات مهم و حساس کاری هستند) به خانواده و دوستان و فعالیتهای دیگر اختصاص میدهند. ثانیاً، مدیران صنایع رادیو و تلویزیونی در تحقیق بیان می کنند که اعتماد زیادی به مدیران میانی دارند تا آنها به مسئولیتهایی که در مدیریت «ایستگاههای رسانهای با مالکیت واحد» با آن روبهرو هستند، به آنها کمک کنند.
نکته دوم، به تفسیر و تحلیل نیازمند است. وظایفی که مدیران میانی بر عهده دارند، مثل فروش، برنامه ریزی، تبلیغات، وظایف عملیاتی و غیره، همیشه مهم ترین نقش را در مدیریت پخش رسانهای بر عهده داشتهاند. آنها حالا وظایف زیادی را به خود اختصاص دادهاند؛ به طوری که این وظایف قبلاً توسط مدیران ارشد انجام میشد. نمونههایی از این وظایف شامل بودجهبندی، رسیدگی به کارکنان، برنامهریزی استراتژیک و همکاری و تعامل با دیگر واحدها است. این تغییرات به مدیران ارشد اجازه میدهد تا به مناسبت فعالیتهای مختلفی که تحت نظارت آنان و توسط مدیران میانی انجام میشود و همچنین در جریان ارتباط با مالکان، بر ایجاد جریانهای نقدی کلان متمرکز شوند.
در ایالات متحده آمریکا، ادغام ایستگاههای رادیو و تلویزیونی به تضعیف موقعیت تعدادی از مدیران ارشد منجر شدهاست. در حقیقت ادغام ایستگاههای رادیو و تلویزیونی باعث شده افرادی که در گذشته در ایستگاه منفرد، تصدی مدیریت کل را بر عهده داشتند، در «ایستگاههای ادغام شده با مالکیت واحد» در نقش مدیریت میانی ظاهر شوند. بدون شک، عدهای از مدیران، این صنعت رسانهای را به دلیل بازنشستگی و یا ناراحتی ترک میکنند و یا شاید بعضی از آنها اخیراً بخواهند که صنعت رادیو ماهوارهای را راهاندازی کنند. این موارد نشانگر آن است که مسیرها به سمت مدیریت میانی همگرا میشود.
اغلب، هدف منطقی برای کارکنان جدید صنعت رادیو و تلویزیونی، احتمالاً رسیدن به پست مدیریت عالی شرکت است که این عامل باعث تشدید رقابت بین کارکنان میشود. در همهی این احتمالات، مدیران میانی فرصت کمتری خواهند داشت تا در محیط ادغام شده رسانهای پیشرفت کنند و برای مدیران ارشد نیز چنین محدودیتی وجود خواهد داشت. در واقع 52 درصد مدیران ارشد در این تحقیق گفتند که مدیران میانی خود را تغییر ندادهاند، درست در همان موقعی که ادغام ایستگاهها در حال تشدید بود. تنها 25 درصد مدیران ارشد می گویند که به خاطر رشد خوشهای ایستگاههای ادغام شده، عدهای از مدیران بخشها را افزایش دادهاند.
همهی این موارد ممکن است قابلیتها و تواناییهای مدیران میانی رادیو و تلویزیون را تغییر دهد. طولی نمیکشد که ایستگاههایی با ارتقاء افراد مطمئن در داخل سازمانها اداره میشوند. بسیاری از مدیران میانی در ایستگاههای منفرد، قبلاً نیازی به مهارت نداشتند. مثلاً مهارت در زمینههای مالی، تحلیل بودجه و مهارتهای انگیزشی مورد نیاز برای بیشتر کارکنان. ولی حالا هر شخصی که امیدوار است تا به مقام مدیریت برسد، باید دارای تواناییها و مهارتهای اساسی باشد. بعید است که افراد متخصص و حرفهای با دارا بودن تجارب کاری، ولی با انجام فعالیتهای محدود تجاری، به این زودیها به پست مدیریت میانی ارتقا یابند. اگرچه این مسئله ممکن است برای نیروی کاری که در حال حاضر در پخش رسانهای مشغول هستند، خوشایند نباشد؛ برای آنهایی که در زمینهی انواع آموزشهای دانشگاهی مهارت دارند و یا آنهایی که دارای تجارب بازرگانی در دیگر صنایع بزرگ هستند، ممکن است امیدواری ایجاد کند.
کارکنان شرکت، در سطوح زیرین مدیران ارشد قرار دارند. ادغام ایستگاههای رسانهای بعضی از مشاغل را در شرکت حذف میکند که منجر به افزایش یافتن مسئولیتها، فشار روحی و رقابت برای هموار کردن موقعیتهای رقابتی است. این مسئله به نظر میرسد با جمع شدن ایستگاهها در بازار بزرگ، با وجود کارکنان زیاد، قابل قبول باشد. در چنین محیطهایی، استراتژیهای رسانهای باید طوری باشد تا تأثیرات منفی ادغام ایستگاههای رسانهای بر روحیه کارکنان کاهش یافته و یا از بین برود. مدیریت قوی، راههای دسترسی به محیطهای کاری مثبت را در ارتباط مؤثر با چالشها و فرصتهای حوزههای جدید رسانهای میداند.
ما دربارهی مدیریت در محیطهای جدید رسانهای، اطلاعات زیادی نداریم. این مطالعات اولیه، نگرشی ملی در مدیریت رادیو و تلویزیون به وجود میآورد که امیدواریم اطلاعات اساسی را که برای مطالعات و تحقیقات آتی مفید باشد، ارائه دهد. این تحقیقات چندین محدودیت دارد. واضح است که این تحقیقات از اطلاعاتی که پاسخگویان ارائه دادند، استفاده میکند و در واقع بیشتر دادهها از مدیرانی به دست آمد که عمدتاً در شرکتهای بزرگ رسانهای کار میکردند.
پاسخهای مهم، مورد ارزیابی و محاسبه قرار میگیرد و به موقع بودن دادهها در به دست آوردن تصویری از چالشهای فراروی مدیران در مجموعه خوشهای از ایستگاههای رادیو و تلویزیونی در ایالات متحده دارای اهمیت است. اگرچه مدیریت رسانههای صوتی و تصویری در ایالات متحده رو به تکامل است، سؤال اساسی برای تحقیقات آتی این است که چگونه این کارکردها ممکن است در کشورهای دیگر روی دهد، به گونهای که این کشورها، به دنبال پیدا کردن سیستمهای رسانهای خودشان در دوران گذار هستند. شرکتهای بزرگ ایالات متحده این روند را در سطح جهانی گسترش میدهند (Mephail, 2002). شرکت Clear Channel بزرگترین شرکت رادیویی در ایالات متحده است. همچنین یکی از بزرگترین شرکتهای رادیویی در سطح بینالمللی است، به طوری که 60 ایستگاه رادیویی را در کشورهای مختلف تحت مالکیت خود دارد.
(http://www.international.ClearChannel.Com/new)
شرکتهای دیگری مثل وایاکام (Viacom) وتایم وارنر دیسنی (Time Warner Disney) منافعی را در چندین تلویزیون بینالمللی دارند و از شرکتهای آمریکایی تأثیرگذاری اند که فعالیت های بسیار گستردهای دارند. فرهنگ این شرکتهای بزرگ آمریکایی، دسترسی به انواع مهارتها و تجارب در سطح مدیریت میانی را الزامی میکند. این الزامات احتمالاً در کشورهایی که این شرکتهای بزرگ فعالیتهای تجاری دارند، توسعه داده میشود. بحث کردن در مورد این که تا چه حد تجارب مدیریتی شرکتهای بزرگ رسانهای در ایالات متحده، مورد قبول کشورهای دیگر قرار میگیرد، نیازمند مطالعه و تحقیقات گستردهای است. چنین سؤالاتی فراتر از چارچوب تحقیقات مقدماتی است. تغییرات بازارها و حوزههای رسانهای در ایالات متحده بر عملکردهای مدیریت رسانههای بینالمللی تأثیر میگذارد. این حوزههای طاقتفرسا است که مورد توجه متخصصان و صاحبنظران مدیریت رسانه است. کارکرد های مدیریتی در واقع، مجموعه خوشهای از ایستگاههای رادیو و تلویزیونی بسیار سودمند ایجاد میکند؛ به طوری که باعث تأثیر فردی بر روی مدیران و کارکنانشان می شود.
سخن پایانی
1- قبل از سال 1992، مالکان رادیو در یک بازار و حوزه رادیویی مشابه، به یک ایستگاه منفرد AM و یک FM محدود شده بودند. تغییر در قوانین «انحصار ایستگاههای رادیویی با ملکیت واحد»، به مالکان اجازه داد تا ایستگاهی را افزون بر ایستگاه قبلی ایجاد کنند.
2- تنها تعداد محدودی از حوزههای رسانهای بزرگ، از ایستگاههای کافی برای برخوردار شدن از «سه ایستگاه تحت مالکیت واحد» بهرهمندند.
3- کپی ابزار مطالعه از هر تحقیقی، برای استفادهی مولفان و محققان موجود است.
4- برای تحقیق و مطالعه دربارهی مدیران ارشد ایستگاههای رسانهای، لازم است که آنها حداقل 3 ایستگاه رادیویی را مدیریت کرده باشند.
5- 154 مدیر در این تحقیق اعلام کردند که در کل 058/1 ایستگاه رسانهای را اداره کردهاند.
6- راهحل عامل حاصل جمع 11 عامل را نشان میدهد، اما 5 عامل از بین 11 عامل رد شدند تا یک عامل با حداقل 2 متغیر یا عاملهایی با بار عاملی کمتر از 50/0 ایجاد کند. این عاملها از تحلیل قبلی حذف شدند. با توجه به نوع آزمایشی و ابتدایی این تحقیق، راه حلها به نظر منطقی میرسند.
منبع:
- Alan B. Albarran a; Kenneth D. Loomis. Regulatory Changes and Impacts on Media Management in the United States: A Look at Early Research. International Journal on Media Management, Volume 6, Issue 1 & 2 September 2004 , pages 131 - 138