- تئو ای ون دایک - ترجمه: احسان شاقاسمی
- 1389-04-12 08:45:00
- کد مطلب : 3234
عموماً از سرمقالهها و یادداشتهای رسانهها انتظار میرود که بیان کنندهی نظرات باشند. (یادداشتها، نوشتههای حاوی نظراتی هستند که در صفحات روبروی صفحهی سرمقاله قرار میگیرند). این نظرات بسته به نوع و جایگاه روزنامهها میتوانند در پیش فرضهای ایدئولوژیک خود بسیار متفاوت باشند. این فرمولبندی نسبتاً معمولی، میگوید که ایدئولوژیهای روزنامهنگاران بر نظرات آنها تأثیر میگذارد و این مسأله ساختارهای گفتمانی مقالات و یادداشتها را تحت تأثیر قرار میدهد.
مقدمه
عموماً از سرمقالهها و یادداشتهای رسانهها انتظار میرود که بیان کنندهی نظرات باشند. (یادداشتها، نوشتههای حاوی نظراتی هستند که در صفحات روبروی صفحهی سرمقاله قرار میگیرند). این نظرات بسته به نوع و جایگاه روزنامهها میتوانند در پیش فرضهای ایدئولوژیک خود بسیار متفاوت باشند. این فرمولبندی نسبتاً معمولی، میگوید که ایدئولوژیهای روزنامهنگاران بر نظرات آنها تأثیر میگذارد و این مسأله ساختارهای گفتمانی مقالات و یادداشتها را تحت تأثیر قرار میدهد. این فصل در قالب یک پروژه بزرگِ گفتمان و ایدئولوژی، برخی از ویژگیهای نظری این روابط پیچیده میان ایدئولوژی، نظرات و گفتمان رسانهای را مورد آزمون قرار میدهد. به عنوان مثال ما نیاز داریم که به طور دقیق توضیح دهیم معنی ایدئولوژی چیست؟ ماهیت نظر از دیدگاه خرد متداول (Common sense) کدام است؟ و آنها با چه ساختارهای گفتمانی میتوانند بیان شوند؟
نظرات و ایدئولوژیها در یک سطح از تحلیل، شامل عقاید یا 'بازنماییهای ذهنی' (mental representation) هستند. بنابراین رویکرد ما در ابتدا شکل یک دیدگاه شناختی را به خود میگیرد. از سوی دیگر ایدئولوژیها و نظرات در روزنامهها معمولاً شخصی نیستند، بلکه آنها اجتماعی، نهادی و سیاسی هستند. این مسأله نیاز به تعمق در اصطلاحات ساختارهای اجتماعی یا جامعهای (societal) دارد. در واقع ما هر دو رویکرد را با هم ادغام میکنیم و یک نظریه ی اجتماعی شناختی (sociocognitive) ایجاد میکنیم که این نظریه با بازنماییهای اجتماعی مشترک و اکتسابات و استفادههای آنها در زمینههای اجتماعی سروکار دارد. در نهایت، از آنجا که ما نمودهای گاهی زیرکانه متنی، از نظرات دارای شالودهی ایدئولوژیک را مورد آزمون قرار میدهیم؛ این جهتگیری اجتماعی شناختی در چهارچوب تحلیل گفتمانی قرار خواهد گرفت.
این رویکرد در واپسزدن تقلیل نظری، که ویژگی تمام رویکردهای معاصر به ایدئولوژی است، فوقالعاده عمل میکند. ایدئولوژیها هم مثل مورد زبان و دانش، پدیدههای بسیار پیچیدهی اجتماعی هستند، که به تحلیلهای مفهومی مستقل و توضیحات تجربی در سطوح مختلف نیاز دارند. بنابراین تشخیص اینکه ایدئولوژیها به لحاظ اجتماعی مشترک هستند و بهوسیلهی گروهها و اعضا مورد استفاده قرار میگیرند به این معنا نیست که آنها نمیتوانند و نباید در قالب اصطلاحات شناختی توصیف شوند. بنابراین ایدئولوژیها مثل دانش یا زبان طبیعی (یا تا حدودی دستور زبان و نظامهای قاعدهمند گفتمانی که زیر ساخت استفاده از زبان را تشکیل میدهند) هستند. بنابراین تمایزی که ما میان وجوه ذهنی و اجتماعی قائل میشویم، یک کار نظری و تحلیلی است که برای شناخت ابعاد مختلف ایدئولوژی انجام میشود.
بنابراین هماهنگ با دانش شناختی معاصر، میگوییم که عقاید و نظامهای عقاید ایدئولوژیک باید برای بازنمایی ذهنی و ساختارهای 'نوروبیولوژیک' (neurobiologic) مغز هم مورد ملاحظه قرار گیرند. این مسأله کاملاً اشاره به تقلیل به موقعیت فردگرا، دوگانه و روانگرا دارد. عکس آنچه ما بعد از این، آن را به دقت نشان میدهیم این است، که چگونه غنا و ساختار جامعهای (societal)، (مثل گروهها، نهادها، قدرت و نابرابری) همانند اعمال روزمرهی اجتماعیی گفتمان و سایر اشکال کنشی میان مردم به عنوان اعضای گروهها، نظاممندانه به ابعاد ساختار یافتهی ذهنشان ربط پیدا میکند.
پس برای ما، ذهن هم خرد متداول و هم یک مفهوم نظری است. ذهن کم و بیش، بر پایهی ساختارهای جامعهای ِ ناپیدا و رفتارهای اجتماعی واقعی یا مادی است. رفتارهای اجتماعی کمتر از ایدئولوژیها و عقاید در حیطهی کنش و یا گفتمان ذهنی قرار دارد. از دید ما، فقط نظریههای ادغام شده اجتماعیی شناختی میتوانند بهطور کامل توضیح دهند، که چگونه ایدئولوژیهای اجتماعی، اعمال روزمرهی بازیگران اجتماعی مثل روزنامهنگاران را آشکار میکنند. این گونه نظریات کاربرد معکوس هم دارند. یعنی نشان میدهند که چگونه ایدئولوژیها از طریق کنش روزمره و گفتمان اعضا در زمینههای اجتماعی-روابط گروهی و نهادهایی مثل مطبوعات، میتوانند تغییر یابند.
مثالهای ما از مقالههای درج شده در نیویورکتایمز و واشنگتنپُست انتخاب خواهند شد که ممکن است بسته به موضوعات، ایدئولوژیهای کم و بیش لیبرال و کم و بیش محافظهکار را بیان کنند. در عین حال احتمالاً نشان دهندهی تفرق در دیدگاه ایدئولوژیک آمریکایی نسبت به اخبار و رویدادهای جهان است.
ایدئولوژیها
مفهوم ایدئولوژی یکی از فرارترین مفاهیم علوم اجتماعی است. این فصل حتی تلاش نخواهد کرد که بحثهای طولانی نظری این مفهوم را خلاصه یا جمعبندی کند (در میان کتابهای زیادی که در این زمینه وجود دارد، نگاه کنید به مرکز مطالعات فرهنگی معاصر (CCCS)، 1978؛ ایگلتون، 1991 لاراین، 1979؛ تامپسون، 1984، 1990).
ناگفته نماند، هدف این فصل این است که با جایگزینی مفهوم مبهم ایدئولوژی در فلسفه و علوم اجتماعی، نظریهی جدید ایدئولوژی را در مسیر توسعهی آهسته خود، یک پله به پیش براند. این نظریهی جدید سه مؤلفه اصلی دارد :
الف. کارکردهای اجتماعی. این نظریه یک نظریه برای کارکرد ایدئولوژی برای گروهها یا نهادها در ساختار جامعهای است که به سؤال سادهی 'اصلاً چرا مردم از همان اول ایدئولوژی را ایجاد میکنند و از آن استفاده میکنند'، پاسخ میدهد.
ب. ساختارهای شناختی. در این چارچوب، یک نظریه در مورد طبیعت ذهنی، مؤلفههای درونی، ساختارهای ایدئولوژیها و روابطشان با سایر ساختارهای شناختی یا بازنماییهای اجتماعی مثل ارزشها، هنجارها، نگرشها، نظرات و معرفت مشترک اجتماعی از یک سو و مدلهای شخصی و زمینهای (تجربی، نیت، نقشه و...) از سوی دیگر، ایجاد میشود. این نظریه به پرسش ایدئولوژیها چگونه هستند و چطور اعمال اجتماعی را منعکس میکنند، پاسخ میدهد.
پ. باز تولید و بیان استدلالی. این نظریه به راههایی که ایدئولوژیها در ساختارهای اجتماعی محتوا و بحث بیان شدهاند، و بهوسیلهی این ساختارها بهدست آمده و باز تولید میشوند، توجه نشان میدهد. این نظریه یک بخش ویژه از یک نظریه فراگیرتر در مورد راههایی است که از طریق آنها ایدئولوژیها به طور کلی به وسیله عمل اجتماعی بیان و باز تولید میشوند.
کارکردهای اجتماعی
از آنجا که در متون کلاسیک، بحثهای خیلی زیادی در مورد کارکردهای ایدئولوژی وجود دارد، در اینجا با مرور مختصر این کارکردها، از بحثهای طولانی در این مورد چشمپوشی میکنیم. البته ما برخلاف دیدگاه قرار دادی، ایدئولوژیها را به نقششان در باز تولید و مشروع جلوه دادن سلطه طبقاتی محدود نمیکنیم.
1)گروههای تحت سلطه هم برای مقاومت به ایدئولوژی نیاز دارند.
2)یعنی اینکه ایدئولوژیها به خودی خود درست یا نادرست نیستند بلکه بیشتر یا کمتر در حفظ منافع یک گروه مؤثرند.
3)بنابراین ما فرض میکنیم که مهمترین کارکرد اجتماعی ایدئولوژی هماهنگ کردن اعمال اجتماعی اعضای گروهها برای تحقق اهداف گروه اجتماعی و حفظ منافع آن است.
این مسأله هم در مورد اعمال درون گروهی و هم در مورد کنش اعضای گروه با اعضای سایر گروهها صادق است. با این کارکرد عمومی ایدئولوژی، درست است اگر بگوییم بسیاری از ایدئولوژیها برای این ساخته میشوند که اختلافات گروهی و روابط قدرت و سلطه را حل و فصل، تشریح و مدیریت کنند.
ساختارهای شناختی
برای اینکه ایدئولوژیها به طرز مؤثری چنین اعمال اجتماعی را بهوجود آورند، لازم است که محتواها، ساختارها و راهبردهایشان به نحوی با این کارکردهای اجتماعی جور در بیاید. به عبارت دیگر، آنچه مردم به عنوان اعضای یک گروه انجام میدهند باید نشان دهنده چیزی باشد که مردم به عنوان اعضای یک گروه در مورد آن فکر میکنند و برعکس. این رابطه در قالب اصطلاح شناخت اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته است (فیسک و تیلور، 1991). بنابراین اعمال اجتماعی بر پایه میزان زیادی از عقاید اجتماعی ـ فرهنگی و تفکرات ویژه گروهی یا باز نمایی اجتماعی مثل معرفت، نگرشها، هنجارها، ارزشها و ایدئولوژیها قرار دارند. نظریه ما بر آن است که ایدئولوژیها زیر ساختهای بدیهی بازنماییهای مشترک ذهنی هستند که بهوسیلهی اعضای یک گروه اجتماعی به اشتراک نهاده میشوند. ایدئولوژیها بازنمایندهی اصول اولیهای هستند که قضاوت اجتماعی را یعنی آنچه اعضای گروه درست یا نادرست و صحیح یا غلط میدانند، اداره میکنند.
چنین ایدئولوژیهایی به چه شباهت دارند؟ هر چند یک ادبیات بسیار قوی در این مورد وجود دارد اما باید بگوییم که نمیتوان به این سؤال جواب داد. البته میتوانیم در مورد محتواهای نوعی و به ویژه ساختار آنها صحبت کنیم. به عنوان مثال بسیاری از ایدئولوژیهای گروهی شامل بازنمایی از خود و دیگران یا ما و آنها هستند. بسیاری از آنها قطبی هستند ـ ما خوبیم و آنها بد ـ به ویژه زمانی که تضاد منافع وجود داشته باشد.
چنین گزارههای بنیادینی از 'خودنمایی' (self-presentation) مثبت و 'دیگر نمایی' (other-presentation) منفی، میتواند بسیاری از نظرات و نگرشهای ما را در حوزههای اجتماعی تحت تأثیر قرار دهد. ایدئولوژیهای نژادپرستانه که چنین گزارههایی را بدیهی میکنند، میتوانند با نگرش گروههای متعصب اجتماعی در مورد اقلیتها و مهاجران در حوزههایی مثل مهاجرت، اقامت، استخدام و یا آموزش، همخوانی داشته باشند. به عبارت دیگر اصلیترین کارکرد شناختی ایدئولوژیها، سازماندهی نگرشهای گروههای خاص است. البته این بدین معنا نیست که ایدئولوژیها به اندازه نگرشهای ساخته شده بر پایهی ایدئولوژیها پایدارند، هر چند ممکن است آنها از سوی دیگر به خوبی با منافع اساسی گروه سازگار باشند.
از یک نگاه کلیتر، ما فکر میکنیم که ایدئولوژیها، معیارهای اساسی را که تشکیل دهندهی هویت اجتماعی هستند و منافع گروه را تعریف میکنند، بازتاب میدهند. به همین دلیل، ایدئولوژیها بهصورت طرحوارهی یک گروه بازنمایی میشوند که ویژگیهایی مثل عضویت (چه کسی با گروه ماست؟ چه کسی ممکن است وارد گروه ما شود؟)، فعالیتها (ما چه کاری انجام میدهیم؟)، اهداف (چرا این کار را انجام میدهیم؟) ارزشها (چگونه باید این کار را انجام دهیم؟)، موقعیت (ما در کجا قرار داریم؟ رابطهیما با سایر گروهها به چه صورت است؟) و منابع (ما چه داریم و چه نداریم؟)، را طبقهبندی و قابل تشخیص میکنند. چون این طرحوارهها ایدئولوژیک هستند، وقتی از دید دیگران (از جمله دید خودمان به عنوان تحلیلگر) دیده میشوند، راههایی که گروهها و اعضای آنها خود و دیگران را بهوسیلهی آن بازنمایی میکنند، قطعاً تبعیض آمیز به نظر میآیند.
برای روزنامهنگاران به عنوان یک گروه، این طبقهبندیهای ایدئولوژیک ویژگی اطلاعات بنیادین در مورد اینکه چه کسی روزنامهنگار است (مثلاً کسی که دیپلم یا لیسانس دارد)، روزنامهنگاران چه کاری انجام میدهند؟ (مثلاً کسی که اخبار و سرمقاله مینویسد)، اهداف آنها (کسی که مردم را مطلع میکند تا به عنوان نگهبان جامعه عمل کند)، ارزشها و هنجارها آنها (مثلاً حقیقت، قابلیت اعتماد و انصاف)، موقعیت آنها در احترام به خوانندگان و افراد حکومتی و منبع تأمین گروهی آنها (اطلاعات) را شکل میدهند.
ایدئولوژیها و سایر بازنماییهای ذهن، اجتماعی هستند، چون به لحاظ اجتماعی مشترکند. چنین بازنماییهای مشترکی باید مثل مورد دستور زبان و معرفت، بهصورت کلی و انتزاعی دیده شوند. ممکن است ما به عنوان یک معیار عملی بگوییم تمام بازنماییهایی که به عنوان پیش فرض در گفتمان و سایر اعمال اجتماعی وجود دارند، به لحاظ اجتماعی مشترکند. البته افراد ممکن است در تمام طول فرآیند اجتماعی شدن، به آرامی نسخههای متفاوتی از این بازنماییهای اجتماعی را کسب کنند. برخی از اعضای گروه (به عنوان مثال ایدئولوگها)، ممکن است نظام ایدئولوژیک وسیعتر و کاملتری از بقیه دارا باشند (نگاه کنید به بحث در لآوْ و سیرز، 1986). این اولین منبع تفاوت فردی در اجرای اعمال اجتماعی بر پایه ایدئولوژی است، اما این بدان معنا نیست که (چنانکه گاهی گفته میشود) ایدئولوژیها وجود ندارند. اگر چنین باشد، دستور زبان، قوائد گفتمان و معرفت اجتماعی فرهنگی هم وجود ندارند، چون برخی از اعضا بیش از بقیه معرفت دارند. به عبارت دیگر، همانطور که قبلاً هم گفته شد، تحلیلگر ایدئولوژیها باید در سطح انتزاعی گروهها و نه در سطح شناخت فردی آنها قرار بگیرد. به علاوه از آنجا که افراد احتمالاً به گروههای اجتماعی متعددی تعلق دارند، ممکن است چندین ایدئولوژی داشته باشند که هر کدام بر اساس موقعیت، عمل اجتماعی خاصی را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین اینجا مشخص میشود که چرا استفادههای شخصی از ایدئولوژیهای ملموس، میتوانند متفاوت و گاهی متضاد باشند.
مدلها
ایدئولوژی کلی گروهها و نگرشهای ویژه گروهی که آنها سازماندهی میکنند، ممکن است مستقیماً در گفتمان آنها بیان شود. به عنوان مثال در ایدئولوژی شوونیستی مرد سالارانه بهصورت واضح گفته میشود که زنها کارایی و لیاقت کمتری دارند. البته بیشتر گفتمانهای مبتنی بر نظر، از جمله آنهایی که در مطبوعات دیده میشود، موارد خاصتری هستند و نهتنها نظرات گروهی، بلکه نظرات شخصی در مورد مردم، موقعیتها و رویدادها ( مثل 'من با این جمله موافق نیستم') را هم بیان میکنند. چنین نظرات شخصی و خاصی از نظرات و نگرشهای مشترک اجتماعی و همچنین تجربیات و ارزیابیهای شخصی مردم بهدست میآیند و مدلهای ذهنی (mental models) نامیده میشوند.
مدلها فصل مشترک بین وجوه شخصی و اجتماعی، کلی و خاص و همینطور باز نماییهای اجتماعی و اِعمال آنها در گفتمان و سایر عملهای اجتماعی هستند. مدلها اساساً تجربیات روزمرهی مردم مثل مشاهده و مشارکت در کنشها، حوادث و گفتمان را بازنمایی میکنند. آنها برخلاف بازنماییهای اجتماعی، شخصی، ذهنی و محدود به زمینهی خود هستند. آنها هنگامی که مردم یک رویداد خاص را درک میکنند، روش اندیشیدن آنها به این رویداد را تعیین میکنند و باعث میشوند که این واقعیت و کنش بهصورت ذهنی تفسیر شود. بنابراین مدلها مشخص میکنند که چرا تفسیرهای گفتمان، 'سازنده' (constructive) هستند.
مردم بهطور پیوسته رویدادهای زندگی روزمره خود مثل رویدادهای ارتباطی که در جریان آن قرار میگیرند یا حوادث خبری که در مطبوعات از آن چیزی میخوانند را مدل میکنند. بنابراین به یاد آوردن، داستانگویی و ویرایش، نیازمند فعالکردن مدلهای قبلی است، در حالیکه نیات، نقشهها، تهدیدها و بیانیهها شامل مدلهایی در مورد رویدادها و کنشهای آینده هستند. در مجموع همهی اعمال اجتماعی ما بهصورت مدلهای ذهنی نمایش داده شده، درک میشود.
هر چند این مدلها بهصورت یک کل ِ منفرد، شخصی و محدود به زمینه هستند اما نباید فراموش کنیم که بخش بزرگی از آنها اجتماعی هستند، چون معرفت و نظراتی که در آنها مجسم میشود، فقط 'آنیسازی' (Instantiation)هایی شخصی از معرفت اجتماعی فرهنگی و نظرات گروهی هستند. به عبارت دیگر مدلها وجه مشترک میان بازنماییهای اجتماعی، از جمله ایدئولوژیها از یک سو و عملهای اجتماعی و گفتمان از سوی دیگر هستند.
از مدل تا گفتمان
اکنون حلقه گمشده میان ایدئولوژی و گفتمان در اختیار ماست. ایدئولوژیها، نگرشهای خاص گروهها را سازماندهی میکنند. این نگرشها میتوانند به شکل نظرات شخصی در مدلها بازنمایی شوند و این نظرات شخصی میتوانند نهایتاً در متون و گفتگوها بیان شوند. این روش معمول و غیرمستقیم، در واقع بیان ایدئولوژیها در گفتمان است. البته ما در مباحث قبلی دیدیم که در برخی اشکال گفتمان، ایدئولوژیها میتوانند مستقیماً در قالب جملات کلی هم بیان شوند.
چون مدلها آنچه را که مردم در مورد یک رویداد یا موقعیت میدانند نمایان میکنند، اساساً محتوا و معانی گفتمان را کنترل و اداره میکنند. البته از آنجا که مردم معمولاً به دلیل محافظهکاری، بیش از آنچه میگویند میدانند، فقط بخشی از اطلاعات موجود در یک مدل معمولاً در متن و گفتگو بیان میشود. این مسأله در مورد نظرات هم صادق است: معمولاً مردم گفتن و نوشتن همه آنچه که در ذهنشان میگذرد را لازم و صحیح نمیدانند. از خیلی جهات یک متن، فقط نوک 'کوهیخی' از آنچه که به لحاظ ذهنی در مدلها بازنمایی میشود، است. برعکس، مردم به دلیل ساخت و مدل کاربرد معرفت و نگرشها در این مدل، معمولاً از یک متن بیش از آنچه در آن نوشته شده، میآموزند.
گفتیم که مردم نه فقط به مدلهایی که در مورد آنها اطلاعاتی دارند (از طریق تجربه شخصی یا ارتباط با دیگران در رسانهها)، بلکه به مدلهای خاص از رویدادهای ارتباطی که در آن مشارکت دارند هم شکل می دهند. چنین مدلهای زمینهای نوعاً ویژگیهای تعریف از موقعیت را تعیین میکنند (مثل یک سخنرانی، صبحت با یک دوست یا خواندن روزنامه). عقاید ذهنی در مورد مشارکتکنندگان در نقشهای متفاوت، اهداف کلی، چیدمان و مانند اینها هم تحت تأثیر مدلهای زمینهای هستند. مدلهای زمینهای در تولید و درک گفتمان نقش بسیار مهمی دارند. در حالیکه 'مدلهای رویدادی' (event models) آنچه در قالب ارتباطات رد و بدل میشود را بازنمایی میکنند. مدلهای زمینهای چگونگی انجام این کار، آواشناسی نحوی، آرایش واژگانی و سایر متغیرهای متن و گفتگو را تعیین میکنند. این مدلهای زمینهای، همانند مدلهای رویدادی، میتوانند ویژگیهای نظرات مانند عقاید ارزیابانه در مورد سایر شرکای ارتباطی، نقشهای آنها، اعتبارشان و... را تعیین کنند. بنابراین خواندن سرمقالهها معمولاً شامل توجه به شکلگیری نظرات، نه فقط در مورد آنچه گفته میشود، بلکه در مورد نویسنده و روزنامه است.
در اینجا لازم است دوباره تأکید شود که چارچوب اجتماعی شناختی که مطرح شد، به معنی برتری یا مهمتربودن یکی از ابعاد اجتماعی و یا شناختی گفتمان و ایدئولوژی نیست. هدف این چارچوب این است که رابطهی نزدیک میان ذهن و جامعه را نشان دهد. این چارچوب نشان میدهد که ساختارهای جامعهای چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ تجربی نمیتوانند مستقیماً به ساختارهای گفتمانی ربط پیدا کنند.
این ارتباط فقط از طریق بازیگران اجتماعی و ذهنیتهای آنها و از طریق تفسیرهای درونی یا ساختهای اجتماعی و موقعیتی که توسط اعضای گروه ایجاد میشوند، برقرار میشود. از نظر ما همه دیدگاههایی که تحلیل شناختی فرآیند ایجاد و استفاده از ایدئولوژی را نادیده میگیرند، سادهانگارانه و تحلیلگرایانهاند. بنابراین اگر ساختارهای اجتماعی (مثل ساختارهای سلطه) بتوانند به هر دلیلی مستقیماً بر عمل اجتماعی و گفتمان تأثیر بگذارند، آنگاه اصلاً نیازی به ایدئولوژیها یا سایر بازنماییهای مشترک اجتماعی ذهن (مثل معرفت)، نیست و اگر تجارب شخصی و تفسیرها (چنانکه در مدل بازنمایی شدهاند) نادیده گرفته شوند، یعنی همهی بازیگران اجتماعی در یک گروه یک چیز خواهند گفت و یک کار را انجام خواهند داد.
نظرات
قبل از این که به تفصیل به نمودهای نظرات در سر مقالهها بپردازیم، نیاز داریم که به مفهوم مبهم 'نظر' توجه کنیم. در بالا ما نظرات را عقاید ارزیابانهای تعریف کردیم که یک مفهوم ارزیابانه را شکل میدهند. در خیلی از موارد این مسأله مشکلبرانگیز نیست. هر عقیدهای بر اساس ارزشهای یک گروه یا فرهنگ، پیشفرضهای ارزشی دارد که شامل قضاوتی در مورد چیزی یا کسی است. این عقاید معمولاً ارزیابانه هستند، مثل :
شخص الف، خوب (بد، زیبا، زشت، امین، باهوش و...) است. برخی قضاوتها بهصورت غیرمستقیم یا تحت شرایط خاص ویژگی ارزیابانه به خود میگیرند. مثلاً زمانی که عقیده بر آن است که چیزی یا کسی، کوچک یا بزرگ، سبک یا سنگین، است یا زمانی که چنین عقاید مبتنی بر واقعیتی، یک قضاوت ارزشی را در درون خود دارد (مثلاً الفِ کوچک بد است)، چنین وضعیتی بهوجود میآید.
چنین شرایطی برای طبقهبندیها هم وجود دارند. به عنوان مثال وقتی عقیده بر آن است که یک نفر دزد یا تروریست است، این شرایط بهوجود میآید. این عقیده میتواند مبتنی بر واقعیت باشد. معیارهای عمومی اگر به لحاظ اجتماعی پذیرفته شده باشند، میتوانند برای این طبقهبندیها، مثلاً برای قضاوت در دادگاه، بهکار روند. از سوی دیگر اگر تفکری با معیارهای واقعی همخوانی کمی داشته باشد و در آن یک قضاوت ارزشی وجود داشته باشد (فلانی بد است)، آنگاه ما با یک نظر سروکار داریم مثل همه ارزشها و قضاوتها. واضح است که این نظرات به لحاظ فرهنگی و اجتماعی میتوانند متفاوت باشند. به محض اینکه گروهها و منافع متضاد گروهها هم وارد قضیه شوند، به این نظرات، نظرات ایدئولوژیک میگویند.
این دیدگاه بسیار سادهانگارانه برای تحلیل عملی گفتمان، ابزارهای عملی ارائه میکند، اما مشکلات اساسی شناخت و فلسفه مثل معرفت و عقیده، و ارزیابیها و عقاید را پنهان میکند (کورن بلیت، 1994؛ لِهرر، 1990). چنین مسائلی معمولاً در روانشناسی نظرات و نگرشها، نادیده گرفته میشوند (ایگلی و چایکن، 1993).
در اینجا و در بحث از ایدئولوژی، معیار صحیح و غلط اهمیت پیدا میکند. بنابراین اگر نظرات را عقاید مبتنی بر ارزش تعریف کنیم و آنها را چنانکه قبلاً انجام دادیم، در مقابل عقاید مبتنی بر واقعیت قرار دهیم، آنگاه ناتوانی در تمایزگذاری میان عقاید و ارزیابانه، مسأله برانگیز خواهد بود. هر دو آنها شامل نوعی قضاوت میشوند اما صرف گفتن اینکه قضاوت دارای پیشفرضهای ارزشی در نظرات، و معیارهای حقیقی در عقاید مبتنی بر واقعیت است، کافی نیست و توضیحات بیشتری لازم است. بنابراین طبق آنچه گفته شد، «سیگار کشیدن برای سلامتی ما مضر است»، یک نظر است یا یک عقیده مبتنی بر واقعیت؟ کلمه «بد»، نوعاً یک مفهوم ارزیابانه است و بنابراین میتواند یک نظر در مورد سیگار کشیدن و یا سیگاریها باشد. از سوی دیگر اگر بخواهیم بر اساس پژوهشهای علمی اظهارنظر کنیم، آنگاه این عقیده یک عقیده مبتنی بر واقعیت است.
به عبارت دیگر، همه چیز به زمینهها و معیارهای قضاوت بستگی پیدا میکند. اگر این زمینهها فقط یک هنجار یا ارزش فرهنگی باشند (خیلی بد است که با سیگار کشیدن به سلامتی خود آسیب برسانیم)، آنگاه این عقیده یک نظر است، البته اگر زمینه ها معیارهای مشترک اجتماعی از حقیقت (مثل مشاهده، ارتباطات قابل اتکا، استنباط صحیح، پژوهش دانشگاهی و...) یا سایر معیارهای دانش محور باشند، آنگاه عقیده، یک عقیده مبتنی بر واقعیت (صحیح یا غلط) است. هر دو نوع قضاوت به لحاظ اجتماعی، تاریخ و فرهنگی نسبی هستند. معیارهای حقیقت هم ممکن است در دورههای مختلف و برای گروههای گوناگون، متفاوت باشند. اما برای اینکه یک عقیده، مبتنی بر واقعیت باشد، حتماً لازم نیست که معیارهای پذیرفته شده معرفتی در گروه یا فرهنگ اعمال شود. هنگامی که این معرفت در خدمت یک گروه خاص قرار گیرد، خود سیستم معرفت و معیارهای حقیقت، ایدئولوژی محور هستند.
فراموش نکنید که ما از مفهوم «نظر»، مثل استفاده روزمره از آن در زبان، برای نشان دادن عقاید غلط استفاده نمیکنیم. عقاید غلط هنگامی که با یک نظام نسبی از معیارهای حقیقی مورد ارزیابی قرار گیرند، میتوانند مبتنی بر واقعیت باشند. برعکس، اغلب گفته میشود که نظرات و ایدئولوژیها بازنمایندهی حقیقت برای افراد و گروههای خاص هستند اما این مسأله به این معنا نیست که این ایدئولوژیها و نظرات از نظر ما هم مبتنی بر واقعیت هستند. به محض اینکه هنجارها و ارزشها وارد قضیه شوند، عقاید، ارزیابانه و نه مبتنی بر واقعیت میشوند.
خیلی از مسائل مرتبط دیگر مثل عینیت و ذهنیت، یا توافق که عموماً برای تمایزگذاری میان دانش و نظر بهکار میبرند، در اینجا نادیده گرفته شدهاند. به طریق مشابه، تعریف استدلالیتری از معرفت و عقیده در اینجا مطرح نخواهد شد. هر چند نظرات معمولاً منشا عدم توافق هستند و در ساختارهای استدلالی خاصی مورد بحث قرار میگیرند اما چنین وضعیتی میتواند در مورد عقاید مبتنی بر هم صادق باشد؛ چون ادعایی که در یک استدلال مورد دفاع قرار میگیرد میتواند مبتنی بر واقعیت، یا ارزیابانه باشد. ما تقلیل استدلالی نظرات و معرفت را هم نمیپذیریم. برای ما، مثل بیشتر روانشناسان، اینها فقط بازنماییهای ذهنی هستند نه ساختارهای استدلالی. به همین دلیل است که گفته میشود مردم دارای نظر هستند و آن را به اشتراک میگذارند، چه آنها را در قالب گفتمان بیان کنند و چه نکنند. مردم این کار را از طریق زمینههای خاصی انجام میدهند. این عقاید به لحاظ اجتماعی، بهدست میآیند، ساخته میشوند، تغییر میکنند و مورد استفاده قرار میگیرند. این کار البته از طریق گفتمان هم انجام میشود اما این بدان معنا نیست که این عقاید به لحاظ استدلالی در تملک همیشگی گفتمان هستند.
4- ساختارهای گفتمانی
بعد از این جمعبندی مختصر از نظریهی ما در مورد ایدئولوژی و نظر، اکنون نیاز داریم که چگونگی بیان آنها را در متن و گفتگو به صورت عمومی و مقالات مبتنی بر نظر در مطبوعات بهصورت خاص، با جزئیات بیشتری مورد آزمایش قرار دهیم. یک رویکرد تحلیل گفتمانی به این پرسش میتواند با آزمون سطوح و ابعاد مختلف گفتمان، روبرو شود.
اقلام واژگانی (Lexical Items)
به لحاظ سنتی شناخته شدهترین راه مطالعه ایدئولوژی و زبان، تحلیل اقلام واژگانی است. کلمات ممکن است طوری انتخاب شوند که عموماً ارزشها و هنجارهایی داشته باشند و بنابراین ممکن است برای بیان یک قضاوت ارزشی (مثلاً تروریست یا نژادپرست) بهکار روند. اما هر چند گزارههای زیادی (مثل زیبا، کثیف و... ) وجود دارند که در حالت طبیعی برای بیان یک نظر بهکار میروند، اما گزارههای دیگری (مثل آلوده، دمکراتیک، هوشمند و...) هم وجود دارند که بسته به اینکه یک سیستم ارزشی یا معرفتی چه پیش فرضی از آنها دارد، میتوانند واقعگرایانه یا ارزیابانه باشند.
البته ما، مخصوصاً در رویکرد تحلیل گفتمانی، قصد داریم تا از این تحلیل واضح اقلام واژگانی، فراتر برویم. نظرها ممکن است در متن و گفتگو به راههای بیشتر و پیچیدهتری بیان شوند: به عنوان مثال در تیترهای اصلی، ساختارهای داستان، بحثها، چیدمانهای گرافیکی، ساختارهای نحوی، انسجام ساختارهای معناشناختی، عناوین و مانند اینها. اجازه دهید تا برخی از اینها را با دقت بررسی کنیم و بدین وسیله ساختارهای مختلف معناشناختی گفتمان را مورد موشکافی قرار دهیم، چون اینها به هستهی محتوایی بیان یک نظر ایدئولوژیک، شکل میدهند (ون دایک، 1995؛ برای آشنایی با تصورات معناشناختی نگاه کنید به ون دایک، 1985).
گزارهها
مفاهیم و نمودهای آنها در اقلام واژگانی معمولاً به تنهایی نمیآیند، بلکه آنها در گزاره ترکیب و بهوسیله عبارات و جملهها بیان شدند. بنابراین وجود کلماتی که ظاهراً نظری را تلویح میکنند (مثل تررویست) ـ اگر ما معنی جملهای که این کلمه در آن وجود دارد را ندانیم ـ معنی زیادی نخواهد داشت (و البته در تمام متون و زمینههایی که ما مورد بررسی قرار خواهیم داد هم چنین است). به عنوان مثال تفاوت معنیداری میان گزاره «او یک تروریست است» و ناقض آن، «او تروریست نیست» وجود دارد، حتی با وجود اینکه مفهوم تروریست در هر دو گزاره وجود دارد و هر دو، همنظر هستند.
گزارهها معمولاً با مفهوم اصلی (مثل ویژگی، رویداد یا کنش، و تعدادی از مقولات با نقشهای معناشناختی مختلف تحلیل میشوند. این نقشهای مختلف میتواند عامل، حامل و... باشند؛ مثلاً در گزاره «کشته شدند»، عامل، تروریست و حامل، گروگانها هستند. این گزینه ها ممکن است با جهتدهیهایی مثل «لازم (ممکن، نامحتمل، و...) بود که»، تعدیل شوند.
هر مقولهای از گزارهها میتوانند دوباره با یک گزاره دیگر معتدلتر شوند. به عنوان مثال، «تروریستهای هراسان» و «گروگانهای وحشتزده». همانطور که گفتیم، هر کدام از این مفاهیم میتوانند دارای نظرات تلویحی باشند. بنابراین انتخاب کلمه «هراسان» به جای «خونسرد» برای معتدلتر کردن کلمه «تروریستها» یک نظر کمتر منفی را تلویح میکند، چون بهصورت ضمنی القا میکند که تروریستها چارهای جز کشتن گروگانها نداشتند. این تلویحات میتوانند از انتخاب جهتدهندههایی (modality) مثل «آنها مجبور شدند...»، هم استنباط شوند. ما چنین کاربردی از جهتدهندههای الزام بخش را به وفور در راهبردهایی که برآنند کنشهای منفی مقامات گروه «ما» را کمرنگ جلوه دهند، مشاهده کردیم. به عنوان مثال در یک گزارش خبری در مورد اقدامات پلیس گفته میشود «پلیس مجبور شد با تندی علیه تظاهرکنندگان اقدام کند» (نگاه کنید به ون دایک، 1988).
نکته جالب این است که فقط مفاهیم در گزارهها درگیر نمیشوند، بلکه خود ساختار گزارهای هم ممکن است نوعی اظهارنظر باشد. اگر کنشهای منفی به کسانی نسبت داده شوند که نقش عاملی دارند، آنگاه آنها بیش از زمانی که نقشهای دیگر دارند، در قبال این کنشها مسؤولند. بهعلاوه، ساختار نحوی جملههایی که این گزاره را بیان میکنند، ممکن است چنان تغییر کند که میزان تأکید بر عاملیت یک شخص یا گروه کاهش یابد. چنین مواردی را میتوان در سازههای مفعولی (مثل، تظاهرکنندگان بهوسیلهی پلیس کشته شدند، یا تظاهرکنندگان کشته شدند) مشاهده کرد. بدینسان، «ما»ها تمایل دارند تا در زمانی که یک کنش صحیح انجام گرفته، عامل باشند و «آنها» کمتر از «ما» به عنوان عامل کنشهای صحیح به نمایش در میآیند (برای دیدن تحلیل مفصّل این راهبردها نگاه کنید به فاولر، 1991؛ فاولر و دیگران، 1979؛ ون دایک، 1991).
در اینجا با اولین راهبرد کلی برای بیان نگرشهای مشترک گروه محور و ایدئولوژیها، از طریق مدلهای ذهنی، آشنا شدیم. این راهبرد 'قطبیسازی' (Polarization)، توصیف مثبت درون گروهی و توصیف منفی برون گروهی است، که دارای ساختار ارزیابانه انتزاعی زیر است که ما آن را مربع ایدئولوژیک (Ideological Square) مینامیم :
بر ویژگیها و اعمال خوب خود تأکید کنیم.
بر ویژگیها و اعمال بد آنها تأکید کنیم.
ویژگیها و اعمال بد خود را کمتر از میزان واقعی نشان دهیم.
ویژگیها و اعمال خوب آنها را کمتر از میزان واقعی نشان دهیم.
این حرکات معناشناختی در راهبرد کلی ایدئولوژیک حفظ منافع خود که در بیشتر درگیریها و کنشهای اجتماعی پیداست (مثلاً در گفتمان نژادپرستانه، جنسیگرایانه و...) میتواند در انتخاب اقلام واژگانی که ارزیابیهای مثبت یا منفی را تلویح میکنند و همینطور ساختار کلی گزارهها و ردههای مختلف آن (فاعلی، مفعولی و..)، بیان شوند. در اینجا 'مال ما' (our)، میتواند به درون گروه و یا دوستان و متحدان گروه ارجاع داده شود و 'مال آنها' (their) هم به بیرون گروه یا دوستان و متحدان آنها ارجاع داده شود (برای دیدن مطالعات روانشناختی اجتماعی این اصول، مثلاً در انتساب، نگاه کنید به فیسک و تیلور، 1991؛ و برای ابعاد مدیریت تأثیر، نگاه کنید به تِدِشی، 1981).
تلویحات
همیشه لازم نیست که نظرات بهصورت صریح در قالب گزارهها بیان شوند، بلکه آنها ممکن است بهصورت تلویحی بیان شوند. این، به لحاظ نظری یعنی اینکه با یک گزاره معین P، گزارههای ، ، و... هم میتوانند بر اساس مدل رویدادی یا مدل زمینهای، استنباط شوند. این مدلها، خودشان ممکن است معرفت یا نگرش آنی ایجاد کنند. نیویورکتایمز در یک سرمقاله در مورد اخراج 400 عضو حماس (یک جنبش فلسطین اسلامی) از اسرائیل چنین نتیجه میگیرد:
درست است که اسرائیل پشت سر هم حمله میکند اما این تحریف واقعیت است، که عربها اخراج را معادل جنایات صدام حسین علیه کویت و دست داشتن لیبی در تروریسم دولتی میدانند. با همهی ابزارهای موجود، اسرائیل را به عهدنامه جنووا مقید نگه دارید اما در توصیف طبیعت و مقیاس کوتاهی اسرائیل مبالغه نکنید (سرمقاله نیویورک تایمز، 29 ژوئن 1993).
جمله اول یک گزارهی نظری است مبنی بر اینکه عربها مبالغهگرند، در حالیکه جمله آخر به صورت تلویحی اشاره دارد که در واقع کوتاهی اسرائیل، چندان مهم نبوده است و بدین ترتیب جمله آخر هم یک نظر است. خود کاربردن کلمه 'کوتاهی' (infraction) هم نوعی 'تخفیف' محسوب میشود. از آنجا که اسرائیل در طرف «ما»ست و صدام حسین و لیبی نوعاً دشمن محسوب میشوند و بنابراین «آنها» هستند، میتوانیم ببینیم که چارچوب ایدئولوژیک بیان شده، عملیات تخفیفی و همینطور گزارههای تلویحی را تبیین میکند ما در تحلیل مفصل نمونه مقاله مبتنی بر نظر که بعداً ارائه خواهد شد، خواهیم دید که صدام حسین چگونه از طرف ایالات متحده برای نسبت دادن ویژگیهایی به سایر دشمنان مورد استفاده قرار میگیرد.
پیشفرضها
پیش فرضها میتوانند ضمنی باشند چون آنها از قبل با توجه به مدل یک رویداد، به درستی فرض میشوند. آنها ممکن است بهصورت راهبردهایی جزیی در یک معرفی ضمنی از یک گزارهی متنی، که ممکن است اصلاً درست نباشد بهکار گرفته شوند. این مسأله شامل پیش فرضهایی که به نظرها شکل میدهند هم میشود. بنابراین در مثال قبل، از پیش فرض شد که عربها مقیاس، و طبیعت «کوتاهی» را مورد مبالغه قرار دادهاند که این خود، یک نظر سوگیرانه در مورد واکنش عربهاست. کمی پیشتر در همین سر مقاله، این پاراگراف به چشم میخورد:
مدافعان اسرائیل به درستی استدلال میکنند که جهان، توجه کمی به جنایات تروریستی تندروهای اسلامی و جزمیت خرافی آنها در متوقف کردن هر نشست سازشی میان اعراب و اسرائیل، میکند (نیویورک تایمز، 29 ژانویه 1993).
از آنجا که نیویورک تایمز ادعا میکند ادعای اسرائیل صحیح است، از پیش فرضهای بحث که میگوید: «تندروهای اسلامی» مرتکب جنایات تروریستی شدهاند و هر نشست سازشی را با مشکل مواجه میکند، حمایت میکند. طرز بیان این پیش فرض و همین طور نظراتی که تلویحاً از طریق اقلام واژگانی مثل «جنایات تروریستی»، «تندروها» و «جزمیت خرافی» بیان میشود، به اسرائیل نسبت داده نمیشود. چنین کلماتی برای توصیف اخراج 400 فلسطینی بهوسیلهی اسرائیل بهکار برده نمیشود. از سوی دیگر، مقاله بهصورت صریح ادعا میکند که این کوتاهی نباید مورد مبالغه قرار بگیرد. چند سطر بالاتر، از این کوتاهی تعبیر به 'گاف' (blunder) شد. باز خواهیم دید که چگونه نظرات راجع به دوستان و دشمنان طبق قائده مربع ایدئولوژیک، توصیف، تلویح و از پیش، فرض میشوند.
توصیفات
حال باید به سطوح توالی استدلالی گزارهها بپردازیم. میدانیم که رویدادها میتوانند در سطوح متفاوتی از عام و خاص بودن و با یک یا چند گزاره در هر سطح، دیده شوند (ون دایک، 1977). اگر مربع ایدئولوژیک را به این پدیده اعمال کنیم، آنگاه باید انتظار داشه باشیم که احتمالاً «اعمال خوب» «ما» و «اعمال بد «آنها»، در یک سطح پایینتر، خاصتر و با گزارههای مفصلتر توصیف شوند. برعکس این وضعیت برای اعمال بد «ما» و اعمال خوب «آنها» صحیح است. این اعمال اگر هم توصیف شود، بهصورت عام، انتزاعی، با اصطلاحات دور از ذهن و بدون ذکر جزئیات توصیف خواهند شد.
بنابراین در مثال نیویورک تایمز که در بالا نقل شد، اخراج 400 عضو حماس بهصورت ارزیابانه به «گاف» و «تخطی از عهدنامه جنوا» خلاصه شده است. بعداً فلسطینیان بهصورت «کز کرده در چادرهای یخ کرده، در سرزمینهای متروک لبنان» توصیف شدهاند که میتواند بهصورت تلویحی یک ویژگی منفی برای اسرائیلیها باشد. البته این تنها موردی است که سیاست های اسرائیل بهصورت منفی توصیف شده، در حالیکه مثل پاراگراف زیر، ویژگیهای «تروریستهای» فلسطینی و دولتهای «عرب»، چنانکه قبلاً در توصیف «جنایات تروریستی» و «جزمیت خرافی» دیدیم، بهطور مفصّل و با جزئیات بسیار توصیف شدهاند.
اما این مسأله باعث بهوجود آمدن این گاف شد و مذاکرات صلح با دولتهای عرب را بیش از اینکه حتی تیم 'کلینتون' بتوانند وارد نشست شوند، به خطر انداخت و باعث اعمال تحریمهای سازمان ملل شد (فلسطینیها کز کرده در چادرها...). از آنجا که جنگسالاران بیرون راندهشدهی اسلامی، با اعمال خود، به طرز مؤثری گفتگوهای صلحی که به شدت با آن مخالف بودند را به توقف کشانیدند، پس در قبال این وضعیت مسؤولند (نیویورک تایمز، 29 ژانویه 1993).
بنابراین، فلسطینیان بهصورت کسانی که «به شدت» خواستار متوقف کردن گفتگوهای صلح هستند، و با «جزمیت خرافی» خود این کار را انجام میدهند، توصیف شدهاند و این مسأله در بقیه بخشهای متن هم قابل مشاهده است. واکنشهای منفی اعراب به طور مشروح توضیح داده شد و مورد تأکید قرار گرفت و اعمال منفی اسرائیل کمتر مورد توجه قرار گرفت، تخفیف داده شد یا به لحاظ ساختاری به حاشیه رانده شد.
به لحاظ روشی، چنین مثالهای سادهای چیز زیادی را ثابت نمیکنند؛ برای نشان دادن اینکه راهبرد کلی (اعمال ایدئولوژی در متن) انجام شده است، به نشانههای بیشتری احتیاج داریم. مثالهای معین فقط برای نوع عملیات در حین کار، روشنگر است: آنچه میخواهیم بدانیم این است که چگونه نظرات و نگرشها میتوانند در گفتمان نمود پیدا کنند. کارهای پژوهشی دیگر ممکن است بررسی کنند که این مسأله در چه زمانهایی و با چه فاصلههایی اتفاق میافتد و آیا فرض تجربی (در مورد توصیفات افتراقی از درون گروه و برون گروه) میتواند برای مقایسههای کمی کاربرد داشته باشد یا نه؟
انسجام محلی (Local Coherence)
یکی از شرطهای اساسی معنا شناختی برای 'متنیت' (textuality)، انسجام است که ویژگی توالی جملهها (دو گزارهها) در متن و گفتگو است. انسجام محلی تعریف میکند که این جملهها چرا با هم آورده شدهاند یا یک واحد را شکل میدهند و چرا مجموعهی درهم ریختهای از جملهها نیستند. هم در مطالعات گفتمانی شکلی و هم در رویکرد اجتماعی شناختی ما، انسجام به نسبت مدلها تعریف میشود. بهطور کلی یک توالی از جملهها هنگامی منجسم است که بتوان مدلی برای آن ساخت. این، ممکن است شامل روابط سببی و شرطی میان واقعیات، بهصورتی که در مدل بازنمایی میشوند هم بشود. به عبارت دیگر، انسجام هم نسبی و هم استنباطی است. به همین دلیل است که انسجام با توجه به روابط میان واقعیتها تعریف میشود. این واقعیتها در داخل مدلی قرار میگیرند که به آنچه ما دربارهی آن صحبت میکنیم ارجاع داده میشود.
اگر مدلها اساس انسجام هستند و مدلها میتوانند نظریههایی را شکل دهند که خود میتوانند ایدئولوژیک باشند، آنگاه باید انتظار داشته باشیم که انسجام، خود شامل نظرها و ایدئولوژیها هم بشود. اگر کارفرمایان هلندی فکر کنند ـ چنانکه بیشتر آنها میکنند ـ که کارگران مهاجر به اندازه کافی کار نمیکنند، یا با زبان آشنایی کافی ندارند یا آموزش ندیدهاند، اینها همگی نظر است، اما از آنجا که اینها صحیح دانسته میشوند، میتوانند به عنوان بخش تعیینکننده در تبیینها کاربرد داشته باشند و بنابراین به متن کارفرمایان (حداقل در نگرش ایدئولوژیک آنها) انسجام میبخشند. گروه دیگری ممکن است ترجیح دهند که نرخ بالای بیکاری اقلیتها را، به جای مقصر جلوه دادن قربانی، به اعمال تبعیض کارفرمایان نسبت دهند و بنابراین انسجام ایدئولوژیک گفتمان تبیینی آنها تا حدودی چهره متفاوتی به خود میگیرد (برای دیدن تحلیل مفصل چنین گفتهی سوگیرانهای از سوی مدیران شرکتها، مراجعه کنید به ون دایک، 1993).
در کنار این شکل از انسجام استنباطی یا گسترده، توالیهای گزارهها میتوانند به روابط کارکردی یا عمقی مربوط باشند. یک گزاره میتواند یک تعمیم، تصریح، مقایسه یا مثالی از یک گزاره دیگر باشد. چون در اینجا ظاهراً معانی درگیر هستند، نه مدلها. تشخیص اینکه چنین روابطی میتواند به لحاظ ایدئولوژیک توسط نظرات کنترل شود یا نه، خیلی مشکل است. استفاده از چنین روابط کارکردیای، ممکن است کارکردهای راهبردی، استدلالی یا سخنورانه داشته باشد. بنابراین، توصیف یک «شورش» به صورت «خشونت» سیاه در یک سر مقاله یک چیز است، اما تعمیم بخشیدن به این مسأله و گفتن اینکه همیشه همینطور است، چیز دیگر. چنین وضعیتی همیشه در داستانهای محاورهای منفی در مورد اقلیتها اتفاق میافتد (ون دایک، 1984، 1987). به طریق مشابه ممکن است در همان داستان، یک راوی به این مسأله اشاره کند که ما باید سالها در انتظار داشتن یک آپارتمان بمانیم اما آنها فوراً صاحب خانه و زندگی میشوند. راویان ممکن است مثلاً در مورد نبود سازگاری فرهنگی در میان مهاجران، ادعاهای کلیای مطرح کنند و سپس مثالی به آن بیفزایند (که خود ممکن است تبدیل به یک داستان کامل شود). در مجموع، روابط تشدید شده هم میتواند به خوبی روابط پر تنش میان گروهها، عملیاتهای شناختی تعمیم بخش، مقایسه و تضاد و مانند اینها را که میتوانند با نظرات ایدئولوژیک آغشته باشند بازتاب دهند. این مسأله به مثالی که در بالا مورد بحث قرار گرفت و به دغدغهها در مورد پیامدهای سیاسی اخراج 400 عضو حماس از اسرائیل مربوط میشد، صدق میکند :
اکنون، چالش بزرگتر، جان بخشیدن به گفتگوهای متوقف ماندهی صلح است. برای انجام این کار اداره کنندگان این گفتگوها به کمک اعراب نیاز دارند. اکنون که اسرائیل مصالحه را پذیرفته، آیا رهبران عرب هم تمایل به پذیرش مصالحه دارند؟ (نیویورک تایمز، 3 فوریه، 1993)
رو در رو کردن و مقایسه میان اسرائیلیان و اعراب در جملهی آخر مشهود است. در اینجا کنش مثبت اسرائیل (اجازه بازگشت به 100 نفر از 394 فلسطینی اخراج شده) با تشکیک در مورد هر کنش مثبتی از سوی رهبران عرب، در کنار هم به نمایش در آمده است. در هر دو مورد، نظرها دخیلند و برای دو طرف درگیر اعمال می شوند تا راهبرد ارائه مثبت خود و ارائه منفی دیگران پیگیری شود.
انسجام سراسری (Global Coherence)
انسجام محلی میان گزارههای یک متن یا گفتگو، شرط لازم، و نه کافی، برای انسجام استدلالی است. یک اصل مهم دیگر، انسجام سراسری است که بهوسیلهی عناوین پاراگرافها، متون طولانی و یا همهی گفتمان تعریف میشود. این عناوین میتوانند بهوسیلهی 'سازههای بزرگ' (Macro Structures) معناشناختی که از زیرسازههای محلی و با کمک قوائد طرح ریزی خاص مشتق شدهاند، توصیف شوند. در پردازش واقعی گفتمان، این قوائد شکل بزرگ راهبردهای کارآمد (و خطاپذیر) برای ساختن یا به کار گرفتن عناوین محلی را به خود می گیرند (ون دایک و کینش، 1983).
از آنجا که گزارهها ممکن است گزارههایی عقیدهای باشند، بزرگ گزارهها میتوانند بازنمایندهی نظرات باشند، چنانکه این وضعیت در سر مقالهها صادق است. یک سر مقاله، چه به لحاظ محلی و چه به لحاظ سراسری،، نظرات محلی و سراسری را بیان میکند که میتوان آن را در خلاصه مطلب بهتر مشاهده کرد. بنابراین سرمقالهی نیویورک تایمز، که آن را به صورت تکهتکه مورد تحلیل قرار دادیم، در پایگاه دادهای که از آن دانلود شده، چنین خلاصه میشود:
یک سر مقاله، از رئیس جمهور 'کلینتون' به خاطر اولین سیاست خاورمیانهای موفق در زمینهی جلب موافقت اسرائیل در مسألهی اخراج 400 فلسطینی، قدردانی کرد و نتیجه گرفت که کشورهای عرب میتوانند از این تلاشهای تازه در قوانین بینالمللی استفاده کرده، به گفتگوهای صلح بازگردند (نیویورک تایمز، سرمقاله، 3 فوریه 1993).
بنابراین گفتن کلمهی قدردانی، در وحله اول از پیش فرض میکند که کلینتون کاری را به خوبی انجام داده است (یک نظر) و خلاصه توصیهها در پایان، شامل یک نظر دیگر در مورد آنچه اعراب باید انجام دهند است. بنابراین، در کل باید انتظار داشته باشیم که سر مقالهها، نظراتی را در سطوح کلی و بزرگ، بیان، تلویح و یا از پیش، فرض کنند.
چنین نظراتی را که منعکسکنندهی ایدئولوژیها و موضعگیریهای جانبدارانه هستند، میتوان از همین مثال فهمید. میتوانیم استنباط کنیم که سردبیران نیویورک تایمز در مناقشهی خاورمیانه از کدام طرف حمایت میکنند. آنها از کلینتون برای همراهی با اسرائیل، و نه مقصر دانستن او در ناتوانی در اعمال قدرت به اسرائیل برای پذیرش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد (که میگوید، همه کسانی که بهطور غیرقانونی اخراج شدهاند باید باز گردند)، تقدیر میکنند. این موضعگیری، در تضاد با انتقاد از اسرائیل است که در یکی از بخشهای این سرمقاله به چشم میخورد. بنابراین یک نظر انتقادی محلی در مورد اسرائیل، مشابه یک 'انتخاب بزرگ' (Macro option) سراسری در مورد آن نیست. از آن سو میبینیم که نظرات منفی در مورد اسرائیل نوعاً در سطوح پایینتر و جملات غیراصلی آمدهاند.
حرکتهای معنیشناختی
راهبردهای کلی ایدئولوژیک در نمایش مثبت خود و نمایش منفی دیگران میتواند در سطح محلی جملات و در توالی جملهها بهکار رود. بدین ترتیب، یک عبارت ممکن است گزارهای را بیان کند که یک راهبرد را محقق کند، و عبارت دیگر گزارهای را مطرح کند که راهبرد دیگری را محقق میسازد. این وضعیت در حرکتهای معنیشناختی محلی اتفاق میافتد که به آن 'تکذیب' (disclaimer) میگویند : «من هدفی علیه سیاهپوستها ندارم، اما...». در این انکار آشکار، عبارت اول بر شکیبایی گوینده تأکید میکند، در حالیکه بقیهی جمله (و اغلب بقیه متن) پس از اما، ممکن است منفی باشد. به همین طریق، ممکن است در همین پارادایم نژادپرستانه، با تأییدهای دیگری هم مواجه شویم (البته ما دانشجویان سیاهپوست باهوشی داریم، اما...) یا یک همدلی ظاهری (صد البته مهاجران مشکلاتی دارند، اما...).
خودِ راهبردهایی که این حرکتهای محلی بر پایه آنها قرار گرفتهاند، افکار و نظرات را به دقت مدیریت میکنند و این همان چیزی است که طرفهای گفتگوی ما دربارهی ما فکر خواهند کرد. بنابراین برای اینکه از اتهام ناشکیبایی و حماقت احتراز شود، از تکذیبها به عنوان یک راهبرد مقدماتی برای بخش منفی متن استفاده میشود. این بدان معنا نیست که چنین حرکتهایی فقط به شکل لفاظی هستند. روشن است که سخنرانان ممکن است تحت تأثیر دیگر ایدئولوژیهای انسانی، به این نتیجه برسند که فرد نباید غرضی علیه سیاهپوستان داشته باشد (بیلیگ، 1988).
در پایان مثال (1) میتوان دو مورد تأیید آشکار از گاف دادن اسرائیل و توسل به زور را در او پیدا کرد (در عبارتهای نخستین اما غیر برجسته)، اما توجه اصلی به مسخره کردن ادعاهای اعراب اختصاص داده شده است (مقایسه اسرائیل با صدام حسین). البته چنین حرکتهایی ممکن است برای طرفهای دیگر هم بهکار رود؛ مثل زمانی که نیویورک تایمز به این صورت از 'رابین' بهخاطر اقدام به اخراج، انتقاد میکند:
بزرگواری (magnanimity)، هر هزینه سیاسی داخلیای که برای آقای 'رابین' داشته باشد، منافع اساسیتر اسرائیل را بهتر تأمین میکند (نیویورک تایمز، سرمقاله، 29 ژوئن، 1993).
بنابراین بخش تأییدی به واقعیت مقابله بینالمللی با اعمال محدودیت ها بر فلسطینیهای اخراجی اعتراف میکند اما نیروی اصلی بحث بر آنچه از نظر نیویورک تایمز بهترین راه اسرائیل است، متمرکز شده است. اجازه دهید نگاهی هم به سبک توصیه و مخصوصاً به انتخاب کلمهی بسیار مثبت «بزرگواری» بیندازیم که به سختی با بازگرداندن 400 شهروند و پذیرش قطعنامههای سازمان ملل همخوانی دارد. آیا نیویورک تایمز تروریستی که برخی از گروگانهایش را آزاد میکند را «بزرگوار» خطاب میکند؟ این، نشان میدهد که موضعگیری نقادانه نسبت به دوستان هم میتواند ملاطفتآمیز باشد و نظرهای مبتنی بر ایدئولوژی را بیان کند. این مثالی است برای راهبرد تأکید بر اعمال خوب ' ما'.
ادغام؟
اکنون که نظرها را در چند ساختار معنیشناختی مورد بررسی قرار دادیم، ممکن است از خودمان بپرسیم آیا امکان دارد که از این تحلیل، اصولی را استنباط کنیم؟ آیا در روشی که ارزیابیهای ایدئولوژیک (یا ارزیابیهای دیگر) خود را در گفتمان نشان میدهند، منطقی نهفته است؟
برای پاسخ به این سؤال اجازه دهید به صورت مختصر، مسیر نظری را که ما را از ایدئولوژیها به گفتمان رساند دوباره ترسیم کنیم. معانی گفتمانی، از مدلهای ذهنی رویدادها، که بهوسیلهی مدلهای زمینهای کنترل میشوند، مشتق میگردند. این مدلها ممکن است هم به نظرات شخصی و هم به نظرات اجتماعی در مورد رویدادها یا هر جنبه مرتبط دیگری (مشارکتکنندگان، کنشها و و ویژگیهای آنها،..) تجسم ببخشند. نظرهای اجتماعی که در رویدادها و زمینههای خاص اعمال میشوند، ممکن است در نگرشهایی که خود ممکن است بر اساس ایدئولوژیهای مشترک گروهی شکل گرفته باشند، سازماندهی شوند. این ایدئولوژیها بازنمایندهی ذهنی هستند که بهصورت طرحوارهای ابعاد عمده اجتماعی گروه (هویت، فعالیتها، اهداف، موقعیت، ارزش، منابع) را طبقهبندی میکنند و شامل گزینشهای منفعت محور از ارزشهایی هستند، که پایهی ارزیابیها و کنش اجتماعی اعضای گروه را تشکیل میدهد.
بنابراین، از نظرها در مورد رویدادها انتظار میرود که به رغم تفاوتهای فردی و زمینهای، بیانگر چارچوب ایدئولوژیکی و در عین حال نشانگر کنش اجتماعی باشند. بنابراین گفتمان، بهصورت خود منفعتگرایی، یک راهبرد هم هست. مخصوصاً در گفتمان نهادی و همگانی، اگر اطلاعات از مدلی تهیه شوند که در گفتمان آن به یک گروه دید مثبت و به گروه مخالف دید منفی وجود داشته باشد، فقط منافع گروه اول تأمین خواهد شد. این همان چیزی است که مربع ایدئولوژیک، آن را مدل کلی ترسیم مدل در متن و گفتگو میداند.
چنین ایدئولوژی کلیای چگونه بر معنیشناسی گفتمان تأثیر میگذارد؟ چه راهبردهای معناشناختی بهوسیلهی آن در کل سطوح گفتمان ایجاد میشود؟ میتوانیم سعی کنیم به این پرسش، با تمایز ابعاد مختلف حرکتها، که راهبردهای کلی ایدئولوژیک را به ساختارهای گفتمانی ترجمه میکند، پاسخ دهیم.
حجم. مدلها عموماً مفصلتر از متنهایی هستند که آنها را بیان میکنند. ما معمولاً بیش از آنچه میگوییم، میدانیم و چنین وضعیتی برای نظرها هم صادق است. ما معمولاً به دلایل موجه زمینهای، بخشی از نظرمان را برای خودمان نگه میداریم. میتوانیم نظرمان را در قالب چند گزاره کلی توصیف کنیم یا از تعداد زیادی گزاره که رویداد (یا نظر ما درباره آن) را بهطور مفصل تشریح میکند، استفاده کنیم. واضح است که چنین وضعیتی میتواند بهصورت آشکار بهوسیلهی یک مربع ایدئولوژیک ایجاد شود. در مورد چیزهای خوب خودمان و چیزهای بد آنها، تا میتوانید زیاد بگویید و کمتر از چیزهای بد ما و چیزهای خوب آنها سخن بگویید.
اهمیت. مدلها هم مثل بیشتر انگارههای ذهنی بهصورت سلسله مراتبی سازمان یافتهاند. گزارههای کلی (بزرگ سازهها) در بالا و گزارههای خاصتر در پایین قرار گرفتهاند؛ به همین دلیل در بازنمایی کلی از یک رویداد، برخی اطلاعات مهمترند، در حالیکه برخی دیگر اهمیت کمتری دارند. از آنجا که مردم ممکن است درک متفاوتی از یک رویداد داشته باشند و بنابراین به طرق مختلفی آن را مدل کنند، ساختار سلسله مراتبی هر رویداد هم ممکن است متفاوت باشد. به طریق مشابه، این تفاوتهای موجود در اهمیت، به دلایل ایدئولوژیک و راهبردی، ممکن است در معنی گفتمانی دستکاری شوند. برخی گزارهها فقط در ریزسازههای سطح پایین دیده میشوند، در حالیکه گروهی دیگر ممکن است مثل بزرگ گزارههای فراگیر عمل کنند. بنابراین یک شورش نژادی ممکن است توسط سیاستمداران سفیدپوست محافظهکار و از نظر رسانهها «خشونت اراذل سیاهپوست»، و توسط رادیکالهای سیاهپوست یا سفیدپوست بهصورت شکلی از «مقاومت مدنی» مفهومسازی شود. بنابراین سازمان بزرگ سازهای مدلها (چگونه رویداد بهصورت سراسری تفسیر میشود)، بر 'عنوانی کردن' (topicalization) گفتمان و در نتیجه انسجام سراسری آن و آنچه بهصورت اطلاعات مهمتر یا غیر مهمتر ارائه شده، تأثیر میگذارد. در سطوح بالا یعنی در جایی که اهمیت، ممکن است به ساختار 'حرف اضافهای' (prepositional و بنابراین عبارتی) تبدیل شود هم، چنین وضعیتی برقرار است. پس بهعنوان یک راهبرد انتظار خواهیم داشت که اطلاعات مطلوب برای «ما» و نامطلوب برای «آنها» مورد اهمیت قرار گرفته یا در بخشهای مهمتر قرار گیرند و بالعکس.
بستگی (relevance). بعد عملگرایانهی بستگی، در مورد اهمیت سودمدارانه اطلاعات برای کاربران زبان یا مشارکتکنندگان است. بنابراین بهوسیلهی مدلهای زمینهای کنترل میشود. اگر ما بستگی را بهصورت جدی بودن یا گسترهی پیامدها برای کاربران اندازهگیری کنیم، آنگاه ممکن است اطلاعات مهم بستگی کمتری به خوانندگان یا مخاطبان آن داشته باشد و بالعکس. جزئیات غیرمهم ممکن است کاملاً برای آنان بستگی داشته باشد. در نگاه اول، ممکن است در گفتمانهایمان انتظار داشته باشیم تا اطلاعات و نظریههایی را در خود داشته باشند که برای «ما» بستگی داشته باشد و برای «آنها» نه، و بالعکس. به عنوان مثال، اطلاعات مربوط به نژادپرستی سفیدپوستان، هر چند مهم است، اما ممکن است برای سردبیران سفیدپوست روزنامهها کمتر بستگی داشته باشد و بنابراین ارزش خبری کمتری پیدا کند و در واقع هم میبینیم که چنین وضعیتی برقرار است (ون دایک، 1991).
تلویحی بودن/صراحت. حضور و یا عدم حضور اطلاعات مدلی میتواند به لحاظ معناشناختی به صراحت یا تلویحی بودن تعبیر شود. در اینجا نفوذ مربع ایدئولوژیک راهبرد جزیی آشکار است: به اطلاعات و نظراتی که برای ما خوب و برای آنها بدند، صراحت دهید و بالعکس. این میتواند هم در سطح کلی گفتمان (چنانکه در بخش حجم دیدیم) و هم در سطح واژهها و جملهها اتفاق بیفتد.
نسبت دادن. در زمینههای تبیینی، اعمال میتوانند به عاملان نسبت داده شوند یا با ویژگیها و موقعیتشان تبیین شوند ('آنتاکی' Antaki، 1988؛ 'جاسپارز' Jaspars، 'فینچام' Fincham و 'هیوستون' Hewstone، 1983). عاملیّت، مسؤولیت و تقصیر هم میتوانند به عنوان کارکرد جهتگیری ایدئولوژیک، نسبت داده شوند: معمولاً افراد اعمال خوب را به خود (یا متحدانشان) نسبت میدهند و اعمال بد را به دیگران (یا متحدان آنها) منتسب میکنند و در هر دو مورد به گروهها در اعمالشان کنترل و مسؤولیت تام داده میشود. برعکس این مسأله برای اعمال خوب «ما» و اعمال بد «آنها» صحیح است : اعمال بد «ما» از توجه خارج میشوند و به شرایط خارج از کنترل ما نسبت داده میشوند و همین وضعیت برای اعمال خوب «آنها» وجود دارد (آنها فقط خوششانس بودند). این راهبردهای مختلف انتساب ممکن است، در تمام سطوح توصیف عمل و همینطور ترتیب کلمات یافت شوند (عامل مسؤول ممکن است در ابتدای متن و ترجیحاً بهصورت فاعلی آورده شود).
دیدگاه. موقعیت، بهصورت ذاتی در ایدئولوژی، نگرشها و نظرات خاص که بر اساس آنها طرحریزی شدهاند وجود دارد. رویدادها از موقعیت، نقطهنظر و دیدگاه ذهنی گوینده تفسیر و ارزیابی میشوند. این چشم انداز میتواند فرهنگی، اجتماعی، شخصی یا موقعیتی باشد و میتواند بر همهی سطوح گفتمان اعمال شود. به همین دلیل است که قضاوت هم مثل مفهوم 'ایستنگاه' (Stand point= مترادف نظر)، طبق تعریف، نسبی است. این مسأله در مورد نقطهنظر ذهنی هم به اندازه نظرهای مشترک و بینالذهنی اعضای گروه، صحیح است. دیدگاه موقعیتی در وهلهی اول و در میان انواع نمودها در موارد وابسته به زمینه (ضمائر، اشارات و قیدهایی مثل اینجا، اکنون و امروز، افعال (مثل بیا، برو و ...) و اسامی وابسته به موقعیت یا رابطه (مثل خانه، خواهر و همسایه)، نمود مییابد. دیدگاههای شخصی بهصورت سطحی خود را با بیانهای ثابتی مثل «از نقطه نظر من»، «به نظر من» و «تا آنجا که من میدانم»، نشان میدهند. اشکال جمعی این بیانها میتوانند دیدگاههای اجتماعی را نشان دهند (از دیدگاه ما و... ) که البته میتواند بهصورت ضمیر اول شخص جمع بهکار رود. یک مثال قوممدارانه معروف برای این وضعیت، جملهی «ما اینجا از این کارها نمیکنیم» است که از آن برای بیان نظرات منفی در مورد اعمال خارجیها، استفاده میشود. یک شعار معروف که یک دیدگاه سیاسی اجتماعی (و جغرافیایی) را بیان میکند، (نوع آمریکایی آن)، شعار «یانکی به خانهات برگرد» است.
در مجموع، اصول راهبردی آزمون شده در بالا، با یک مدل ذهنی معین از یک رویداد و یک مدل زمینهای از رویداد ارتباطی جاری، به کاربران اجازه میدهد تا نظرات خود را نه فقط از طریق سخنان صحیح ارزیابانه بلکه از روشهای دیگری بیان کنند :
- عمومیت در برابر خاص بودن و کمیت گزارههای مدلی استفاده شده در توصیف رویدادها؛
- صراحت در برابر تلویحی بودن گزارههای مدلی؛
- اهمیتی که به گزارههای مربوط به دیگران داده میشود؛
- بستگی زمینهای که به گزارهها داده میشود؛
- انتساب عاملیت، مسؤولیت و تقصیر برای کنشها؛
- دیدگاهی که رویدادها با آن توصیف و ارزیابی میشوند.
این راهبردهای استدلالی مختلف، کارکردهایی مثل بالابردن توان توصیفات یا اعتبار استدلال دارند و در تحلیل ما آنها بهدلیل اینکه دیدگاه ایدئولوژیک و نظرات گروهها و اعضایشان را بیان میکنند، بهکار خواهند آمد. بنابراین در هر مورد راهبرد از طریق مرجع ایدئولوژی اعمال خواهد شد. نوع توصیف (عمومی یا ویژه و ...) باید به نفع ما و به دلخواه ما باشد و به هر صورتی در خدمت ارائهی نظر مثبت و قانعکننده از ما و مدیریت اذهان راجع به ما باشد یا برعکس، باید تصویر منفی از مخالفان و دشمنان ما و یا در کل، هر کس دیگری ارائه دهد.
ساختارهای رویی
در بخش پیشین توجه خود را به بررسی نظرها و ایدئولوژیها روی ساختارهای معناشناختی گفتمان متمرکز کردیم. البته معانی به اشکال مختلفی در ساختارهای رویی بیان میشوند، مثل اقلام منسجم واژگانی، عبارات و ساختار جمله، ردههای نحوی، چیدمان واژگانی، آهنگ گفتمان، ساختارهای گرافیکی، و سازمان بزرگ ساختارها در طرحوارههای متداول مثل ساختارهای روایت، استدلال یا گزارشگری خبری.
بنابراین بسیاری از ساختارهای معناشناختی و نظرهای نهفنه در آنها که در بالا بررسی شدند، باید از چنین ساختارهای رویی استنباط شوند. البته این ساختارها یا اشکال میتوانند نقش خود را در بیان نظرها هم بازی کنند. یکی از راههایی که آنها میتوانند چنین کاری را انجام دهند، اعمال مربع ایدئولوژیک است. معانی، و به تبع آنها نظرها هم میتوانند با طرز بیان آنها مورد تأکید قرار گیرند یا به حاشیه رانده شوند. آنها میتوانند در صدر (سرتیتر)، ابتدای متن (مثل لید گزارشهای خبری)، در ابتدای جمله یا از طریق سیستم پیچیدهی اشکال سخنوری (تکرار، 'موازیگری' (parallelism)، تشبیه، مقایسه، طعنه، طنز ملایم و....) بیان شوند. برای معانی و نظریههایی که باید به حاشیه رانده شوند، عکس این فرآیند صورت میگیرد. در این فصل، دیگر، جزئیات این ساختارهای بیان نظرها را مورد بررسی قرار نخواهیم داد؛ اما باید در ذهن داشته باشیم که بسیاری از راهبردهای استدلالی و بیانهای ایدئولوژیک، صوری هستند. برعکس، در درک متن نوشتاری، این ساختارهای بیان بر تفسیرهای معناشناختی و به تبع آن بر 'برساختن' (construction) نظرها در مدلها تأثیر میگذارند.
5- یک مثال
برای نمایش تحلیل نظری ارائه شده در بالا، اجازه دهید بهصورت مفصل بررسی کنیم که چگونه ایدئولوژیها و نظرها میتوانند در سطوح مختلف مقالات مبتنی بر نظر، با هم در آمیزند. مقالهای از واشنگتن پست (15 دسامبر 1993) که توسط 'جیم هاگلند' (Jim Hoagland) نوشته شده، انتخاب شده است.
قذافی : هیبت شوم
1- لحظاتی وجود دارند که یک خودکامه ازخطوط قرمز، عبور بی بازگشت می کند. او در چنگ خود بزرگ بینی اسیر است و قادر به انجام حساب و کتابهای منطقی از هزینه و فایده نیست. او در میان خشم و ترس گرفتار است و می خواهد که فقط ویران کند، حتی اگر این ویرانی به ویرانی خودش منجر شود.
2- صدام حسین عراقی در بهار 1990 از این خط گذشت اما جهان خارج تا قبل از حمله به کویت در تابستان همان سال به این مسأله توجه کمی نشان داد. اکنون معمر قذافی لیبیایی هم از آن خط عبور کرده است. جامعهی جهانی نباید اشتباه صدام را دوباره تکرار کند.
3- روز یکشنبه قذافی دو تن از بدنامترین تروریستهای جهان یعنی احمد جبرئیل و ابونیدال را احتمالاً برای راه اندازی دفتر فرماندهی، به تریپولی دعوت کرد. رهبر لیبی در میان خلقی که در شهر کوچک عزیزه هورا میکشیدند، گفت که این دعوت به معنی رویارویی با سازمان ملل متحد است.
4- قذافی نشان داده است که دیگر ارزشی برای پوشاندن شرارت خود در لفافه آرامش و سکونی که سعی داشت بخرد یا به زور بستاند، قائل نیست. او حالت حمله به خود گرفته است و رویارویی طولانی خود با غرب را به نقطه اول برگردانده است.
5- برای چندین ماه، دیپلماتهای مصری، که از صدماتی که قذافی میتوانست به کشور آنها وارد کند بیمناک بودند و گردانندگان شرکتهای نفتی اروپایی به همراه وکلای واشنگتنیای که شیفته مال و منالی که از قبل قذافی نصیب آنها می شد، بودند، از ״معتدلتر״ شدن قذافی صحبت میکردند و از جامعه جهانی میخواستند تا با او صبور و با منطق رفتار کند.
6- در گزارشی که وکلا تسلیم کرده بودند آمده بود که او در حال تغییر نگاه خود به مسأله تروریسم است. مصری ها هم گفتند که او بد فهمیده شده است و در بسیاری موارد، کمتر از بنیاد گرایان اسلامی که علیه رژیم مصر اعلان جنگ دادهاند شرور است. مردان نفتی هم ادعا کردند او رهبری است که بهتر و مناسب تر میتوانند با او تجارت کنند.
7- تقاضای آنها برای صبور بودن، در بستر ویرانههایی قرار داشت که اکنون قذافی استقبال عمومی خود از تروریسم را در حرف و عمل بر آن احیا کرده است. او به تحریمهای اقتصادی خفیفی که شورای امنیت سازمان ملل بر نظام او اعمال کرد با تلخی و تهدید پاسخ داد.
8- شورای امنیت تقاضا کرد که قذافی دو تن از معاونان امنیتی خود که متهم به انجام بمب گذاری در پرواز شماره 103 'پان آمریکن' در 21 دسامبر 1988 بودند را برای محاکمه در اختیار دادگاههای خارج از این کشور قرار دهد. خودداری او از انجام این کار باعث اعمال تحریمهایی شد که مسافرت هوایی از و به، لیبی را ممنوع می کرد و سودهای نفتی لیبی را در بانکهای خارجی مسدود میکرد.
9- گزارشهای جاسوسی، جبرئیل و سازمان فرماندهی او را به برنامهریزی برای قتل عام 'پان آمریکن' که به قیمت جان 270 نفر تمام شد، مرتبط میکنند. هرچند نقش جبرئیل در این ماجرا کاملاً مشخص نیست اما دعوت قذافی، ریا کاری این کشور در مورد تمایل آن به اجرای عدالت دراین مورد را کاملاً برملا میکند.
10- این دعوت از دو تن از مدیران شریک او در شرکت ترور، به همان شومی همدستی احتمالی قذافی در ربودن 'منصور کیخایا' در آخر هفته گذشته در قاهره است. 'منصور کیخایا' وزیر امور خارجه پیشین قذافی بود که بر سر مسائل مربوط به تروریسم با او اختلاف پیدا کرد و به رهبر مخالفان تبدیل شد. او به دلیل اینکه ساکن آمریکا بود، در سال بعد به تابعیت آمریکا در آمد.
11- نزدیکان کیخایا به من گفتند که او با بیمیلی به قاهره رفت و این کار را فقط پس از دریافت تضمین های شخصی از ماموران دولتی بلند پایه مصری مبنی بر حفظ امنیت او در طول زمان مسافرت انجام داد. او به خوبی از حضور پلیس مخفی لیبی و تلاشهای دولت مصر برای حفظ قذافی در برابر تنبیهات بین المللی بهوسیله مخالفت علیه تحریمها، آگاه بود.
12- اما در 10 دسامبر، 'کیخایا' از اتاق هتلش در قاهره ناپدید شد. در اتاق او انسولین و سرنگی که او برای درمان دیابتش باید هر 8 ساعت از آن استفاده می کرد، به جا مانده بود.
13- در حالت عادی، بازدیدکنندگانی که مثل 'کیخایا' دارای حساسیت سیاسی هستند، تحت نظارت سرویسهای امنیت داخلی مصر قرار میگیرند. ناپدید شدن او سؤالاتی در مورد همدستی یا بیتفاوتی مصر در مورد توطئه لیبی برای نابودی 'جنبش در تبعید لیبی' را مطرح میکند. این جنبش اخیراًَ موجب نگرانی قذافی که به تبعیدیان، انگ ״سگهای ولگرد״ و ״بردگان دلار״ می زد، شده بود.
14- قذافی بر چهار راهی مشابه آنچه صدام در بهار و تابستان 1990 با آن روبرو بود، ایستاده است. او حتی به قیمت شرمسار کردن دولت مصر که از او حمایت کرده بود، با کسانی که تلاش میکنند او را منصرف کنند، با نکوهش برخورد میکند.
15- لیبی مثل عراق با یک جنگ طولانی ضعیف نمیشود و در هم نمیشکند، اما قذافی بهوسیله تحریمها دچار تزلزل و مشکل میشود. تحریم به مردم لیبی نشان خواهد داد که قذافی، آن رهبر مقتدر و قابل احترامی که ادعا میکند، نیست.
16- صدام به جای غرق شدن در بیکفایتی درگیر جنگ شد. قذافی برای چنین کاری نیروی زمینی لازم را ندارد اما او ارتشی متشکل از تروریستهای بینالمللی دارد که آنهایی که دستورهای او را مبنی بر بمبگذاری پنج سال قبل در پرواز 103 'پان آمریکن' اجرا کردند هم جزئی از آن به شمار میروند.
17- 'ابو نیدال' هم تعطیلات آخر سال مسیحیان و یهودیان را برای نشان دادن خشم تروریستی، زمان مطلوبی میداند. مردان او در دسامبر 1985، فرودگاههای رم و وین را گلولهباران کردند.
18- دانستن اینکه آیا قذافی به سادگی به جهان در مورد ظرفیتهای شوم خود هشدار داده یا با خوشامدگویی به تروریستها، بیرحمیها و قساوتهای جدیدی را نوید داده، غیر ممکن است. اما او به جهان هشدار میدهد که پس از یک فصل صلح نیمبند، باید به چشم دیگری به او نگاه کرد و طور دیگری با او روبرو شد.
بیایید راهبردهای ارزیابانه و ایدئولوژیک را پاراگراف به پاراگراف تحلیل کنیم. ابتدا با تیتر مقاله شروع میکنیم.
قذافی هیبت شوم
در این تیتر، مثل بقیه متن، هدف اصلی حملات 'هاگلند قذافی' است. قذافی عموماً به عنوان شیطان متجسد سیاست خارجی محافظهکاران ایالت متحده شناخته میشود (برای جزئیات بیشتر نگاه کنید به چامسکی، 1987). اهمیت قذافی به لحاظ ساختاری با ظهور او در تیتر اصلی مورد تأکید قرار میگیرد که نشان میدهد او بازیگر اصلی بزرگ گزارههاست. در مرحلهی دوم، قراردادن نام او در تیتر اصلی، بر عاملیت و مسؤولیت او برای «هیبت»، تأکید میکند. در وضعیت عادی چنین اثری برای این جمله کمتر آشکار است : «هیبت شوم قذافی». نظر منفی 'هاگلند' با انتخاب «شوم» و «هیبت»، بهصورت آشکار بیان میشود چرا که اولی با نیروهای تاریک و مرموز و دومی با رفتار تصنعی، ژست گرفتن، داشتن دهان گشاد و هیچ کس نبودن، عجین شده است. هر دو 'محمول' (predicate) به طرز واضحی با برنامهریزی سیاسی بهکار گرفته شدهاند و بنابراین نه فقط نظر شخصی 'هاگلند' که یک ارزیابی مشترک از قذافی در ایالات متحده را بیان میکنند. آنچه قذافی انجام داده در عنوان آورده نشده است، بلکه چگونگی انجام دادن آن مورد تأکید قرار گرفته است. بنابراین، تیتربندی این مقاله، خود نوعی ارزیابی است. در سیستم مربع ایدئولوژیک، این یک مثال آشکار برای نمایش منفی دیگران و تأکید بر ویژگیهای منفی آنهاست.
1- لحظاتی وجود دارند که یک خودکامه از خطوط قرمز، عبور بیبازگشت میکند. او در چنگ خودبزرگبینی اسیر است و قادر به انجام حساب و کتابهای منطقی از هزینه و فایده نیست. او در میان خشم و ترس گرفتار است و میخواهد که فقط ویران کند ، حتی اگر این ویرانی به ویرانی خودش منجر شود.
نظرهایی که اینجا آورده شدهاند، در مرحلهی اول در سبک واژگانی بیان شدهاند. کلماتی مثل خودکامه، خودبزرگبینی، خشم، خراب کردن، همگی ویژگیهای یک دیکتاتور تخیلی را توصیف میکنند، اما آوردن آنها (بعد از عنوان) به معنی توصیفکردن قذافی است. ارزیابی سیاسی در انتخاب کلمهی 'خودکامه' (tyrant) آشکار میشود که او را نه فقط یک ضددموکراسی یا حتی یک دیکتاتور، بلکه فردی نشان میدهد که شرورانه مردم خود را سرکوب میکند. به علاوه انتخاب کلمهی خودکامه، جزئی از سنت طولانی توصیف غربی از حاکمان مستبد شرقی است، که به عنوان مثال به صدام حسین هم اطلاق میشد. اما این کلمه ندرتاً برای دیکتاتورهای غربی مثل 'باتیستا' در کوبا، 'پینوشه' در شیلی یا 'استراسنر' در پاراگوئه بهکار رفته است. انواع گوناگونی از اسمگذاری وجود دارند و مهمتر از همه، معیار سیاسی برای انتخاب محمول مناسب این است که آیا دیکتاتورها «مال ما» هستند یا «مال آنها». در اینجا از اصول ایدئولوژیک پیروی میشود و چیزهای بد ما تخفیف داده میشوند و چیزهای بد آنها مورد تأکید قرار میگیرد (نگاه کنید به هرمن، 1992؛ هرمن و چامسکی، 1988). یک توالی یا خط نظر ارزیابانه دیگر که از ایدهی هیبت در عنوان شروع شده، استفاده از اصطلاح خود بزرگبین است. باز هم قذافی در حالت منفی و بهصورت کسی که خود را بزرگتر از آنچه هست تصور میکند، توصیف میشود، اما این اصطلاح بهصورت تلویحی شکلی از کمبود ذهنی را هم برای او بیان میکند: او یک بیمار ذهنی است. این ارزیابی شخصی از کسی که عقل خود را از دست داده، در این جمله که قذافی قادر به انجام حساب و کتابهای منطقی نیست، در میان خشم و ترس گرفتار و خود ویرانکننده هم آشکار است.
بنابراین قذافی که در مرحلهی اول به لحاظ سیاسی خارج از حیطه دموکراسی و انسانیت قرار گرفته است، اکنون از دنیای «ما خردمندان» هم مستثنا شده است. در این ارزیابیهای مختلف پیش فرض میشود که 'هاگلند' از نقطهنظر غربیها و آمریکاییهای عاقل و خردمند صحبت میکند و بنابراین، اینجا قطبی سازی ایدئولوژیک معمول، این گروهها را در مقابل مهمترین دشمنان، از جمله قذافی که مظهر نیروهای ضدغربی، ضد آمریکایی و ضد دموکراتیک است، قرار میدهد.
در مرحله سوم، قذافی فقط یک خودکامه (بالای سر مردم خود) یا بیمار ذهنی نیست، بلکه از آنجا که گفته شد «میخواهد فقط ویران کند»، تهدیدی جهانی هم هست. به یاد داشته باشید که نظری در مورد اینکه او یک تهدید است، بیان نشده است بلکه از اینکه او ویرانگر است و اینکه او در صدر یک حکومت قرار دارد، چنین امری استنباط میشود. همانطور که گفتیم، با استفاده از مفهوم «ویران کردن» در انتهای پاراگراف، چنین استنباط میشود که دیکتاتورهای خشن و دیوانه تهدیدی برای جهان هستند.
شاید جالبترین نکته در این پاراگراف، گفتهی ظاهراً بیغرضانه «حتی اگر این ویرانی به ویرانی خودش منجر شود»، باشد. در اینجا به نظر میرسد ابعاد بینالمللی تجاوزگری قذافی، مشروعیت لازم برای مقابله به مثل را فراهم کرده باشد. یک ضربالمثل در ایدئولوژی نظامی میگوید : ما اجازه داریم کسی را که کمر به نابودی ما بسته، نابود کنیم. 'ریگان' چند سال پیش، از چنین مشروعیتی برای بمباران هوایی تریپولی استفاده کرد که در جریان این حمله، تعداد زیادی از مردم غیرنظامی از جمله فرزند خردسال قذافی کشته شدند (در ضمن ناگفته نماند که در آن مورد، هیبت بودن قذافی و نه تجاوزگری او، به عنوان دلیل کافی برای حمله به لیبی در نظر گرفته شد).
2- 'صدام حسین عراقی' در بهار 1990 از این خط گذشت، اما جهان خارج تا قبل از حمله به کویت در تابستان همان سال به این مساله توجه کمی نشان داد. اکنون 'معمر قذافی لیبیایی' هم از آن خط عبور کرده است. جامعه جهانی نباید اشتباه صدام را دوباره تکرار کند.
همانطور که انتظار میرود، خودکامهای مثل قذافی، با دیگر شیطان سیاست خارجی آمریکا مورد مقایسه قرار میگیرد: صدام حسین. همین تشبیه در جنگ [اول] خلیج فارس (در مورد کشیدن خطی در شنهای صحرا) بهکار رفته بود و اکنون این تشیبه برای مورد لیبی اعمال میشود، تا بر شباهت میان تهدیدهای ایجاد شده توسط هر دو دیکتاتور برای جامعه جهانی، تأکید شود. به یاد داشته باشید که «جهان خارج به این مسأله توجه کمی نشان داد»؛ ظاهراً یک جمله مبتنی بر واقعیت است، اما بهصورت تلویحی در خود نظر دارد. از نگاه 'هاگلند'، جهان خارج باید توجه بیشتری نشان میداد، که این خود اشارهای ضمنی است. چنین اشاره ضمنیای در جملهی آخر هم آشکار است. «نباید اشتباه 'صدام' را دوباره تکرار کنند». در اینجا با یک نوع توصیه رایج مغلطهبازی روبهرو هستیم که در سر مقالهها زیاد از آن استفاده می شود: بعد از تحلیل اینکه چه چیزی غلط است، نتیجه گرفته میشود که چه کاری باید انجام شود. این، به لحاظ معنیشناختی یک نظر و به لحاظ عملی یک نصیحت یا توصیه است.
3- روز یکشنبه، قذافی دو تن از بدنامترین تروریست های جهان یعنی 'احمد جبرئیل' و 'ابو نیدال' را احتمالاً برای راه اندازی دفتر فرماندهی، به تریپولی دعوت کرد. رهبر لیبی در میان خلقی که در شهر کوچک عزیزه هورا میکشیدند گفت که این دعوت به معنی رویارویی با سازمان ملل متحد است.
در اینجا، پس از مقدمهی ارزیابانه سرمقاله، با واقعیتهای موثقی روبرو میشویم که علت یا بهانهی بیواسطه مقالات مبتنی بر نظر محسوب میشوند. این علت در اینجا دعوت قذافی از دو فلسطینی است. ارزیابیهایی که بهصورت ضمنی از کلمههای «بدنام» و «تروریست» مستفاد میشود، بخشی از انسجام نظری این مقاله محسوب میشود که بازنمایندهی ذهن آشفتهی 'هاگلند' و بسیاری از همکارانش در مورد مناقشات خاورمیانه است. آخرین جملهی این پاراگراف، جالبتر است. این جمله، یک جملهی مبتنی بر واقعیت، و نه یک نظر است؛ بنابراین این جمله میتواند درست یا غلط باشد و معیارهای واقعیت هم غیرذهنی هستند (هر چند برخی ممکن است اعتراض کنند که یک گروه چه زمانی تبدیل به «خلق» میشوند و چه زمانی به کنش آنها «هورا کشیدن» گفته میشود). قذافی ممکن است رو در روی سازمان ملل متحد قرار گرفته باشد، هر چند در مورد اینکه او واقعاً این مسأله را به این صورت گفته باشد، شک وجود دارد. البته باتوجه به اعتبار سازمان ملل، در حالت عادی رویارویی با آن یک عمل منفی است (هر چند خود آمریکا بارها قطعنامههای سازمان ملل را نقض کرده است) این بدان معنی است که حداقل یک نظر تلویحی وجود دارد که بر اساس این عقیدهی ارزیابانه عمومی قرار گرفته که، رویارویی با نهادهای مشروع غلط است. این توصیف با توصیف پیشین از قذافی که او را یک خود بزرگبین خطرناک نشان میداد همخوانی دارد، و در عین حال درستی این توصیف را هم اثبات میکند: او، کسی که رو در روی سازمان ملل قرار گرفته، باید تجاوزگر و احمق باشد.
4- قذافی نشان داده است که دیگر ارزشی برای پوشاندن شرارت خود در لفافهی آرامش و سکونی که سعی داشت بخرد یا به زور بستاند، قائل نیست. او حالت حمله به خود گرفته و رویارویی طولانی خود با غرب را به نقطه اول برگردانده است.
در اینجا نظرها کاملاً صریح بیان شدهاند. درست مثل جمله معروف 'ریگان' که شوروی سابق را 'امپراطوری شرارت' (Evil empire) توصیف کرده بود، در اینجا هم از راه استاندارد و آشکار از توصیف مخوفترین مخالفان استفاده شده است. آنها شرور هستند. واژههای بهزور ستاندن، حمله و رویارویی، بهطور آشکار از منابعی که برای توصیف دشمنان از آنها استفاده می شود، وام گرفتهاند. البته به یاد داشته باشید که این نظر فقط یک ارزیابی منفی از تجاوز را مطرح نمیکند. تجاوزگریهای زیادی در جهان وجود دارد که 'هاگلند' و 'واشنگتنپست' در حالت عادی در مورد آنها چیزی نمینویسند.
نکته مهم، چنانکه در فصل رویارویی بیان شد، این است که قذافی با «ما» در غرب (و مخصوصاً با «ما» ی آمریکاییها) رو در رو شده است. به همین دلیل است که قطبی سازی ایدئولوژیک میان «ما» و «آنها» (یا در این مورد میان «ما» و «او»)، در اینجا فعال شده تا در این مقاله بر سازماندهی نظرها تأثیر بگذارد. همانطور که نظریهی ما پیشبینی میکند، این فرآیند همیشه از طریق نگرشهای منفی ویژه در مورد دیگران، در این مورد دربارهی خشونت و تجاوزگری آنها بهصورت کلی و تروریسم آنها بهصورت خاص، رخ میدهد. 'هاگلند' این سناریوی استاندارد ارزیابانه را با جدیت بیشتری پی میگیرد.
5- برای چندین ماه، دیپلماتهای مصری، که از صدماتی که قذافی میتوانست به کشور آنها وارد کند بیمناک بودند و گردانندگان شرکتهای نفتی اروپایی به همراه وکلای واشنگتنی که شیفته مال و منالی که از قبل قذافی نصیب آنها می شد، بودند، از ״معتدلتر״ شدن قذافی صحبت میکردند و از جامعه جهانی میخواستند تا با او صبور و با منطق رفتار کند.
اکنون گفتمان مبتنی بر نظر 'هاگلند' به سمت آنهایی که برای پذیرفتن 'قذافی' آمادگی نشان دادهاند، نشانه میرود و استفاده از شیفتگی به مال و منال بهصورت تلویحی نشان میدهد که در اینجا، دلباختگی بیش از حد به سود و منفعت، بهصورت منفی مورد ملاحظه قرار میگیرد. البته این انتقاد نه به خاطر مخالفت با ایده سرمایهداری است که هاگلند و واشنگتن پست بدون شک وابسته به آن هستند؛ بلکه به این خاطر است که این کار به معنی تجارت کردن با دشمن است. استفاده از علامت نقل قول برای توصیف معتدلتر شدن قذافی، بهصورت تلویحی نشان میدهد که 'هاگلند' اصلاً با این توصیف موافق نیست. او در توصیفات قبلی خود هم بهطور روشن این را نشان داده است. در اینجا به نظر میرسد همان قانون قدیمی بهکار رفته که میگوید، دوستانِ دشمنانِ ما، دشمنان ما هم هستند. بنابراین، در این مورد، شرکتهای نفتی و وکلا با هم مورد ارزیابی قرار میگیرند.
6- در گزارشی که وکلا تسلیم کرده بودند آمده بود که او در حال تغییر نگاه خود به مسأله تروریسم است. مصریها هم گفتند که او بد فهمیده شده است و در بسیاری موارد، کمتر از بنیاد گرایان اسلامی که علیه رژیم مصر اعلان جنگ دادهاند شرور است. مردان نفتی هم ادعا کردند او رهبری است که بهتر و مناسبتر میتوانند با او تجارت کنند.
استدلالهای کسانی که دیدگاه کمتر منفیای نسبت به قذافی دارند بازتاب داده شده است، اما باز هم به نظر نمیرسد که 'واژآلودگی' (lexicalization) این استدلالها، موافقت را تلویح کند. استفاده از افعال تسلیم کرده بودند و ادعا کردند و همینطور بیان ِ«در حال تغییر نگاه خود به مسأله تروریسم است»، تردید جدی 'هاگلند' نسبت به تغییر 'قذافی' را آشکار میکند. موازیگری لفظی ساختار جملات این پاراگراف، بر تردید در مورد ادعای کسانی که هاگلند به آنها انتقاد میکند، تأکید میکند. نکتهی جالب برای تحلیل ما این است که وقتی مردم نظرات دیگران را ارزیابی میکنند، نظرات جدیدی پیدا میشود.
7- تقاضای آنها برای صبور بودن، در بستر ویرانههایی قرار داشت که اکنون قذافی استقبال عمومی خود از تروریسم را در حرف و عمل بر آن احیا کرده است. او به تحریمهای اقتصادی خفیفی که شورای امنیت سازمان ملل بر نظام او اعمال کرد با تلخی و تهدید پاسخ داد.
توجیهی شکاکیت 'هاگلند' در این پاراگراف تعقیب میشود. عدهای دیگر از شرارتهای قذافی بر شمرده میشود تا آنهایی که میخواهند با او همدردی نشان دهند، بدنام شوند: استقبال از تروریسم، تلخی و تهدید. این نظرها، ویژگیهای کلی قذافی به صورت یک تروریست خطرناک را شکل میدهند. مطابق این نظر، صبوربودن واقعاً یک پاسخ ناکافی است. این نکته برای تحلیل ما جالب است، چون نشان میدهد که واژههایی که معمولاً نظرهای مثبت را تلویح میکنند، در اینجا برای انتقادکردن بهکار گرفته شدهاند.
8- شورای امنیت تقاضا کرد که قذافی دو تن از معاونان امنیتی خود که متهم به انجام بمبگذاری در پرواز شماره 103 پان آمریکن در21 دسامبر 1988 بودند را برای محاکمه در اختیار دادگاههای خارج از این کشور قرار دهد. خودداری او از انجام این کار باعث اعمال تحریماتی شد که مسافرت هوایی از و به لیبی را ممنوع و سودهای نفتی لیبی را در بانکهای خارجی مسدود میکرد.
این جملههای مبتنی بر واقعیت، در اینجا آورده شدهاند تا یک زمینه تاریخی از تحریمهای (خفیف) اقتصادی علیه لیبی ارائه شود. این جملات بهطور واضح نظری را بیان نمیکنند. با این وجود، ذکرکردن این واقعیت که قذافی متهم به بمبگذاری در یک هواپیماست، در ادامهی ارائه شواهدی برای تروریست بودن 'قذافی' است، در حالیکه توجه به خودداری او از همکاری با تقاضاهای شورای امنیت، تصریحی برای توصیفهای ارزیابانه پیشین از «رویارویی» است. به عبارت دیگر، گفتارهای واقعی در مورد اعمال منفی (بمبگذاری در هواپیما) ممکن است نظری را بیان نکند اما قویّاً نظری را به ذهن متبادر میکنند که در اینجا میتواند نظر خواننده باشد. علاوه بر این، جملههای واقعی میتوانند از جملههای مبتنی بر نظر پشتیبانی کنند: بمبگذاری در هواپیما شکلی از تروریسم است و خودداری از همکاری با تقاضاهای جامعهی جهانی (مخصوصاً سازمان ملل)، شکلی از خود بزرگبینی است.
9- گزارشهای جاسوسی، 'جبرئیل' و سازمان فرماندهی او را به برنامهریزی برای قتل عام پان آمریکن که به قیمت جان 270 نفر تمام شد، مرتبط میکنند. هرچند نقش 'جبرئیل' در این ماجرا کاملاً مشخص نیست، اما دعوت 'قذافی'، ریاکاری این کشور در مورد تمایل آن به اجرای عدالت دراین مورد را کاملاً برملا میکند.
یک توصیف منفی دیگر از واقعیتها برای یک دشمن دیگر یعنی جبرئیل و گزینش قتل عام پان آمریکن که به قیمت جان 270 نفر تمام شد، بهطور واضح با یک نظر منفی قوی به نمایش در میآید. به تکذیبیهی «هر چند نقش 'جبرئیل' در این قضیه بهطور کامل مشخص نیست»، هم توجه کنید که نشاندهندهی عدم اعتماد روزنامهنگاران به شواهد موجود در گزارشهای جاسوسی است اما در عین حال نشان میدهد که آنچه در مرحله بعدی آمده بهصورت منفی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
10- این دعوت از دو تن از مدیران شریک او در شرکت ترور به همان شومی همدستی احتمالی قذافی در ربودن 'منصورکیخایا' در آخر هفته گذشته در قاهره است. 'منصور کیخایا' وزیر امور خارجه پیشین قذافی بود که بر سر مسائل مربوط به تروریسم با او اختلاف پیدا کرد و به رهبر مخالفان تبدیل شد. او به دلیل اینکه ساکن آمریکا بود، در سال بعد به تابعیت آمریکا در آمد.
کلمهی شوم در عنوان، دوباره برای توصیف کیفیت عمل قذافی به صورت عملی تهدیدآمیز و بدیمن، در کنار نمایش او بهصورت یک تروریست، بهکار گرفته شده است. تصویر در اینجا با همدستی (احتمالی) قذافی در ربودن یکی از نزدیکان پیشین، کامل شده است. دعوت از دو تروریست که از مهمترین تروریستها هم به شمار میآیند، خود بهخود یک عمل منفی است و شوم نامیدن آن فقط برای تأکید بر این نکته است. اکنون 'کیخایا' به موقعیت یک مخالف ارتقا داده میشود تا مفصلبندی گفتمان ایدئولوژیک برای «ما» در برابر «آنها» شکل بگیرد: دشمنان دشمنان ما دوستان ما هستند و به آنها تابعیت اعطا میشود. به عبارت دیگر قذافی نه فقط برای ربودن یکی از نزدیکان پیشین (که در این صورت دیگر چه ارتباطی با «ما» پیدا میکند؟)، بلکه بهخاطر ربودن یک شهروند آمریکایی و بنابراین حمله به آمریکا، مظنون است.
11- نزدیکان کیخایا به من گفتند که او با بی میلی به قاهره رفت و این کار را فقط پس از دریافت تضمینهای شخصی از مأموران دولتی بلند پایهی مصری مبنی بر حفظ امنیت او در طول زمان مسافرت انجام داد. او به خوبی از حضور پلیس مخفی لیبی و تلاشهای دولت مصر برای حفظ قذافی در برابر تنبیهات بینالمللی بهوسیلهی مخالفت علیه تحریمات، آگاه بود.
12- اما در 10 دسامبر، کیخایا از اتاق هتلش در قاهره ناپدید شد. در اتاق او انسولین وسرنگی که او برای درمان دیابتش باید هر 8 ساعت از آن استفاده میکرد، به جا مانده بود.
تنها بیان مبتنی بر نظر در این دو پاراگراف، میتواند ارجاع به پلیس مخفی لیبی باشد: فقط دیکتاتورها پلیس مخفی دارند؛ بنابراین لیبی یک دیکتاتوری است. به ارجاعی که به یک منبع داده شده هم توجه کنید که در مقالات مبتنی بر نظر یک کار غیرمعمول است، اما در اینجا به خاطر اینکه به اتهام، اعتبار بیشتری میبخشد، به لحاظ راهبردی اثربخشتر است. به طریق مشابه، به بیماربودن 'کیخایا' و نیاز او به مراقبت دارویی اشاره شده است، اما جا گذاشتن داروها در اتاق هتل به معنی این است که او باید ربوده شده باشد. این اثبات آدم ربایی، در عین حال به ویژگیهای منفی «دیگران» هم تأکید میورزد: آنها حتی انسانهای مریض را هم میدزدند و داروهای آنها را هم به آنها نمیدهند.
13- در حالت عادی، بازدیدکنندگانی که مثل 'کیخایا' دارای حساسیت سیاسی هستند، تحت نظارت سرویسهای امنیت داخلی مصر قرار میگیرند. ناپدید شدن او سؤالاتی در مورد همدستی یا بیتفاوتی مصر در مورد توطئه لیبی برای نابودی جنبش در تبعید لیبی، مطرح میکند. این جنبش اخیراً موجب نگرانی قذافی که به تبعیدیان، انگ ״سگهای ولگرد״ و ״بردگان دلار״ میزد، شده بود.
توجه داشته باشید که نیروی امنیتی دوست ما مصر، سرویس امینت داخلی و نه پلیس مخفی نامیده میشوند و بنابراین آنهایی که با ما هستند از آنهایی که با آنها هستند با کمک واژهها متمایز میشوند. استفاده از واژه «انگ» تلویحاً میگوید که 'هاگلند'، با روشی که قذافی برای توصیف مخالفانش بهکار میگیرد موافق نیست. هنگامی که قذافی تبعیدیان را «بردگان دلار» میخواند، قطبیسازی میان «ما» و «آنها» باز هم جدیتری میشود، چون خود کلمه دلار، خود بهخود غرب و آمریکا را به ذهن متبادر میکند.
14- قذافی بر چهار راهی مشابه آنچه صدام در بهار و تابستان 1990 با آن روبرو بود، ایستاده است. او حتی به قیمت شرمسار کردن دولت مصر که از او حمایت کرده بود، با کسانی که تلاش میکنند او را منصرف کنند، با نکوهش برخورد میکند.
15- لیبی مثل عراق با یک جنگ طولانی ضعیف نمیشود و در هم نمیشکند، اما قذافی بهوسیله تحریمها دچار تزلزل و مشکل میشود. تحریم به مردم لیبی نشان خواهد داد که قذافی، آن رهبر مقتدر و قابل احترامی که ادعا میکند، نیست.
پاراگراف 14 باز تعبیری از بخشهای قبلی متن است که از همان مقایسه با صدام حسین استفاده میکند. با نکوهش برخوردکردن، در امتداد «در میان خشم و ترس گرفتار است»، آمده است که در اولین پاراگراف مورد استفاده قرار گرفت. هر دو اینها دارای تلویحات منفی هستند. نظری که در انتهای پاراگراف 15 آمده پیچیده و در عین حال جالب است. استفاده از فعل «نشان خواهد داد» بهصورت تلویحی نشان میدهد که گوینده این گزاره را صحیح میداند، بنابراین قذافی در واقع نه رهبری مقتدر و نه مورد احترام مردم خود است، پس او یک دیکتاتور است. به طریق مشابه، از آنجا که آنها به قذافی و نه به مردم، لطمه زدهاند، بنابراین تحریمهای مشروع هستند، که این خود یک نظر است.
16- صدام به جای غرق شدن در بیکفایتی درگیر جنگ شد. قذافی برای چنین کاری نیروی زمینی لازم را ندارد اما او ارتشی متشکل از تروریستهای بینالمللی دارد که آنهایی که دستورات او را مبنی بر بمبگذاری پنج سال قبل در پرواز 103 پان آمریکن اجرا کردند هم، جزئی از آن به شمار میروند.
17- 'ابونیدال' هم تعطیلات آخر سال مسیحیان و یهودیان را برای نشان دادن خشم تروریستی، زمانی مطلوب میداند. مردان او در دسامبر 1985، فرودگاههای رم و وین را گلولهباران کردند.
هر چند 'قذافی' و 'صدام حسین' از لحاظ نظامی با هم قابل مقایسه نیستند، اما قذافی با ارتشی از تروریستها و هدایت بمبگذاری در پرواز 103 پان آمریکن، قابلیت چنین مقایسهای را پیدا میکند. آنچه پیشتر در متن به عنوان اتهام زدن آمریکا به قذافی برای دست داشتن در این بمبگذاری مطرح شد، در اینجا به عنوان یک واقعیت ارائه میشود و مثل قبل، از آنجا که قذافی با تروریستی مثل 'ابونیدال' همراه شده، بنابراین خود یک تروریست است. این مثالها، به سختی یک نظر صریح را بیان میکنند اما توصیف همراهان قذافی با واژهای مثل «تروریست» و توصیف اعمال آنها با «خشم تروریستی»، بهطور آشکار نشاندهنده یک ارزیابی منفی است.
18- دانستن اینکه آیا قذافی به سادگی به جهان در مورد ظرفیتهای شوم خود هشدار داده است یا با خوشامد گویی به تروریستها، بیرحمیها و قساوتهای جدیدی را نوید داده، غیر ممکن است. اما او به جهان هشدار میدهد که پس از یک فصل صلح نیم بند، باید به چشم دیگری به او نگاه کرد و طور دیگری با او روبهرو شد.
در این پاراگراف که به نتیجهگیری اختصاص یافته، توصیف ارزیابانه «شوم» دوباره بهکار گرفته شده است و استفاده از کلمهی «قساوتها» هم خط توصیف منفی اعمال قذافی را ادامه داده است. توصیهی نهایی (باید به چشم دیگری به او نگاه کرد)، خود بر اساس هنجارها و ارزشهایی که به این مقاله شکل دادهاند طراحی شدهاند، بنابراین یک نظر سیاسی محسوب میشود. حتی مفهوم مثبت صلح هم که با نام قذافی همراه شده، به «صلح نیم بند» تغییر پیدا کرده است، بنابراین قذافی را حتی در زمانی که سکوت اختیار کرده فردی نامعتبر معرفی میکند : او هرگز قابل اعتماد نیست.
6. جمعبندی
در اینجا پس از توضیح گونههای مختلف بیان نظر در مقالات مبتنی بر نظر رایج در مطبوعات ایالات متحده، میتوانیم با کمک چارچوب نظری ارائه شده، مشاهداتمان را بهصورت تحلیلیتری جمعبندی کنیم.
قطبیسازی
نظرها میتوانند براساس یک طرح ایدئولوژیک که درون گروهی و برون گروهیها، یعنی ما و آنها را قطبی میکند، سازمان یابند. این اصول میتوانند زیر شاخههایی به شکل تکیه کلام مثل «دشمنانِ دشمنانِ ما، دوستانِ ما هستند»، داشته باشند. در این مورد، ایدئولوژی دوگانه مورد استفاده همان ایدئولوژی آشنای برتری غرب و فرودستی عرب است که بهوسیلهی آن،«ما» با ارزشهای مثبت مثل دموکراسی، فرد و عدم خشونت تداعی شده و «آنها» با دیکتاتوری، خشونت و بیخردی تداعی میشوند. ایدئولوژی فرودستی عرب بهطور خاص روی تروریسم متمرکز میشود و یکسری نظرهای مشترک اجتماعی در مورد جنبههای مختلف تروریسم و روشهای آن «مثل بمبگذاری، آدم ربایی، کشتن مردم بیگناه و...) را سازمان میدهد. به علاوه، پس از منطق روابط درون گروه و بیرون گروه، دیگران بهصورت یک تهدید به نمایش در میآیند.
انسجام نظر
نظرهای خاص در مورد تروریستهای خاص (قذافی، نیدال، جبرئیل)، میتوانند از این نگرش کلی تبعیت کنند. این مثال از یک نگرش، به همراه توضیحاتی در مورد حملات تروریستی و ربودن مخالفان سیاسی، آنچه که ما آن را انسجام در گفتمان مینامیم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد که در آن جنبههای مختلف تروریسم مورد بحث قرار گرفت.
انتساب
انتساب اعمال بَد به دشمنانمان نیازمند این است که آن دشمنان به عنوان عوامل مسئولی توصیف شوند که آگاهانه، عامدانه و خودخواهانه از آنچه انجام میدهند و پیامدهای آن آگاه هستند، حتی اگر به واسطهی این اعمال انگ غیرعقلایی و حتی دیوانهوار بخورند.
از سوی دیگر کسانی از «ما» که بیش از حد با دشمنانمان رفتار دوستانه دارند، نمیتواند از کاری که انجام میدهند تشخیص درستی داشته باشند و بنابراین به آنها توصیه میشود تا روش خود را اصلاح کنند.
توصیف
تعیین چگونگی توصیف از گروهها و نهادهایی که به «ما» و «آنها» ربط پیدا میکند هم تابع اصل قطبیسازی ایدئولوژیک است. بنابراین نیروهای امنیتی «آنها» پلیس مخفی و نیروهای امنیتی ما «سرویس امنیتی» نامیده میشوند.
منافع
نظرهای مثبت و منفی راجع به اعمال ما یا آنها از منطق ارزیابانهای که منافع ما را تعیین میکنند، پیروی میکنند. بنابراین هیبت قذافی به خاطر شیطانیبودن آن مورد سرزنش قرار نمیگیرد (در این صورت بسیاری از دوستان ما مثل اسرائیل هم باید مورد چنین برخوردی قرار بگیرند)، بلکه این هیبت از آن رو مورد سرزنش قرار میگیرد که به نظر میرسد منافع ما (ایالت متحده و غرب) در جهان را تهدید کرده است.
تلویحیبودن
نظرها میتوانند صریح و تلویحی یا مستقیم و غیرمستقیم باشند. برخی از نظرات در مقالات مبتنی بر نظر، ممکن است از ترکیبی از جملات مبتنی بر واقعیت و ارزشها، هنجارها و موقعیت مؤلف بهدست آمده باشد. بنابراین «عبور از خط» نه یک گزارهی ارزیابانه، بلکه در زمینهی حاضر، بیانکننده این نظر است که 'قذافی' بیش از حد جلو رفته است. به طریق مشابه، توصیف مبتنی بر واقعیت از اعمال تروریستی (مثل بمبگذاری در یک هواپیما)، یک نظر را بیان نمیکنند بلکه نگرشهای مشترک اجتماعی دربارهی چنین کنشهایی به خوانندگان اجازه میدهد به چنین نظرهایی برسند.
فرانظرها
نظرها میتوانند خود، نظری دربارهی نظرهای دیگر باشند. بنابراین نظرهایی که نسبت به دشمنان ما خیلی مثبت باشند، بیاعتبار جلوه داده میشوند (یا تضعیف و تعدیل میشوند). به طریق مشابه، نظرها میتوانند بر روی کنشهای گفتاری دیگران هم اعمال شوند. شک در مورد محتوای گفتههای دیگران میتواند با بیاعتبارکردن آنها و نامیدن آنها بهصورت ادعاها یا اظهارات، ابراز شود.
بیان
بیان نظرها میتواند به روشهای سبکی و لفظی متعددی تقویت شود. دادههایی که کنشهای منفی دیگران را تحقیر میکنند، میتوانند سلامت ذهنی دیگران را مورد تردید قرار دهند و مخالفان ممکن است بهصورت بیخرد، دیوانه و خود بزرگبین، توصیف شوند. یک راهبرد دیگر مقایسه دشمن هدف با یک دشمن مسلّم، مثل مقایسه قذافی با صدام حسین و صدام حسین با هیتلر و همهی آنها با شیطان است. ویژگیبندی منفی با مقایسه لفظی هم تقویت میشود : رو در رو کردن اعمال منفی آنها و اعمال مثبت ما (به عنوان مثال تحریمهای خفیف سازمان ملل در مقابل هیبت شوم و تهدیدهای جنگ تروریستی). همگونی آوایی (خشم و ترس)، موازیگری و مخصوصاً تکرار واژگانی (شوم)، میتواند توجه را به نظرهای خاص جلب کند. به طریق مشابه، نظرهای منفی دربارهی آنها، تمایل دارند که مفصل و مکرر باشند و با مثالهای ملموس توضیح داده شوند: بنابراین تروریسم 'قذافی'، 'جبرئیل' و 'نیدال' با ارجاع به بمبگذاری پرواز پان آمریکن، ربودن مخالفان لیبیایی و مانند اینها، بهطور مفصل توضیح داده شده است.
ناگفتنیها (Unmentionables)
اطلاعات منفی و به تبع آنها نظرهای منفی درمورد ما (یعنی انتقاد به خود)، ممکن است در رویاروییهای خشونتآمیز بهطور کل ناگفته بمانند. نهتنها قذافی کاملاً شرور است، بلکه ما (آمریکا و غرب)، کاملاً خوب هستیم. ما هرگز قذافی را تحریک نکردیم. بنابراین، بمباران تروریستی تریپولی توسط نیروی هوایی ایالات متحده، که کودکان بیشماری در جریان آن کشته شدند، حتی ذکر هم نمیشود؛ هر چند در گفتهی «به ویرانی خودش منجر شود» بهطور غیرمستقیم به این مسأله اشاره شده است. بنابراین حملات ما به دشمنانمان همیشه نتیجه تحریک آنها و بنابراین قابل توجیه است.
استدلالها
نظرها همیشه به حمایت احتیاج دارند، به همین دلیل است که آنها قبل و بعد از یک ردیف از بیانیههایی میآیند که با استفاده از قوائد استنتاج و بر اساس نگرشها و ارزشها، آنها را توجیهپذیر میکنند. به طریق مشابه، نظرهای احتمالی منفی دربارهی ما، از قبل بهوسیلهی ضد استدلالهای تلویحی علیه آنها، مورد مقابله قرار میگیرند. نظرها در مقالات مبتنی بر نظر، معمولاً طوری تنظیم میشوند که بهصورت ارزیابانه از نصیحت، توصیه و اخطاری که نکته نتیجهگیری مقاله مبتنی بر نظر را تعریف میکند، حمایت کنند.
استفاده از تاریخ
نظرهای ایدئولوژیک، گزینشگرانه تاریخ را برجسته، یا پنهان میکنند. بنابراین تروریسم به شکل یک شرارت بیزمان ارائه میشود. نه پس زمینه تاریخی در مورد تبیین خشونت «آنها» علیه «ما» ارائه میشود، نه توجهی به مناقشه خاورمیانه میشود و نه حتی اعتراض مختصری به وضع اسفناک فلسطینیها میشود. از سوی دیگر، نشان دادن سیر تاریخی امری لازم است و به ما کمک میکند تا از تاریخ بیاموزیم. به همین جهت است که مسائل، به 'جنگ خلیج فارس' و 'صدام حسین' ارجاع داده میشوند. به همین شیوه و از زاویه فرهنگی، به پیوستگی نمایش اعراب بهصورت دشمن غرب نیاز داریم و این کار را با توصیف آنها با اصطلاحات ایدئولوژیکی که بخشی از سنت طولانی برتری غرب و فرودستی اعراب است، انجام میدهیم.
ما یافتههای تحلیلمان را بهصورت تعدادی از حرکات خاص که در بیان ایدئولوژیهای پایه در مقالات مبتنی بر نظر بیان میشوند، جمعبندی و خلاصه کردیم. این حرکات، راهبردهای کلی از گفتمان ایدئولوژیک یعنی راهبردهای مربوط به ارائه مثبت خود و ارائه منفی دیگران را به مرحله اجرا در میآورند. در عین حال، ساختارهای گفتمانی درگیر، ما را قادر میسازند تا در سطح، شاهد خط مسیرهای اصلی که ایدئولوژی را به گفتمان ربط میدهد، باشیم. از جمله این ربط دهندهها میتوان از ارزشهای درگیر در گفتههای ایدئولوژیک، قطبیسازی آنها، اجرای آنها در نگرشهای مرتبط با موضوع (در این مورد، دربارهی سیاست بینالملل)، نفوذ آنها بر مدلهای ویژه در مورد رویدادهای خاص و مشارکتکنندگان (آنچه قذافی انجام داد) و روشی که اینها به عنوان کارکرد یک مدل زمینهای ارائه میدهند، نام برد (نوشته هاگلند در واشنگتنپست، بهصورت خاص برای شهروندان آمریکا و بهصورت خاصتر برای سیاستمداران و سایر نخبگان مثل تجار، به رشته تحلیل در آمده بود).
7- پیشنهادهایی برای تحلیل ایدئولوژیک
راه استاندارد و مشخصی برای انجام تحلیل انتقادی گفتمان و همینطور تحلیل ایدئولوژیک سر مقالهها یا سایر گونههای متن و گفتگو وجود ندارد. البته از خلال بحثهای انجام شده در این فصل و همینطور کار دیگری که ما انجام دادهایم، میتوان پیشنهادهای زیر را برای تحلیل ایدئولوژیک ارائه داد :
(الف)، زمینه گفتمان را آزمون کنید.
(ب) تحلیل کنید که کدام گروهها، در روابط قدرت و مناقشات درگیر هستند.
(پ) دنبال نظرهای مثبت و منفی راجع به «ما» یا «آنها» باشید.
(ت) تلویحات و پیشفرضها را توضیح دهید.
(ث) همهی ساختارهای شکلی که نظرهای گروهی قطبی شده را مورد تأکید قرار داده یا از آنها تأکیدزدایی میکنند را مورد آزمون قرار دهید.
پیش زمینهها
هیچ تحلیل ایدئولوژیک کارآمدی بدون حداقل مقداری از معرفت نسبت به واقعیاتی دربارهی پیش زمینه تاریخی، سیاسی یا اجتماعی در مناقشه، مشارکتکنندگان اصلی آن، زمینههای مناقشه و موقعیتها و بحثهای پیشین، ممکن نیست. بسیاری از حرکتهای ایدئولوژیک شامل استفاده و سوءاستفاده از واقعیتها در جهت خدمت به خود هستند.
زمینه
برای درک جایگاه ایدئولوژیک مؤلف (نویسنده یا گوینده)، زمینه ارتباطاتی را توصیف کنید: عضویت گروهی مؤلف، هدف رویداد ارتباطی، ژانر، مخاطبان، چیدمان (Setting) زمان، مکان، رسانه و غیره. میتوان از طریق موقعیتبندی یا کارکردهای گفتمان، کارکردهای ایدئولوژیک آن را توضیح داد. به عنوان مثال یک سرمقاله ممکن است کارکرد انتقادی یا توصیهای به گروههای (اغلب نخبگان) خاص یا نهادها داشته باشد و بنابراین شامل روابط (قدرت) میان رسانهها و نویسندگان رسانهها از یک سو و گروههای دیگر، از سوی دیگر باشد. این زمینه ابعاد ایدئولوژیک گفتارهای انجام شده را هم مشخص میکند (مثل اخطار به مثابه ابزار اعمال قدرت).
مقولههای ایدئولوژیک
ایدئولوژیها، بدیهیات پایهی بازنماییهای مشترک اجتماعی گروهها، در مورد خودشان و روابطشان با سایر گروهها هستند. این روابط شامل مقولههایی از معیارهای عضویت، فعالیتها، اهداف، ارزشها و منابع مهم گروهی هستند. در متن، دنبال نمودهایی باشید که به این مقولههای پایه ارجاع شده باشند و منافع و هویت گروهی که مؤلف به آن تعلق دارد را تعریف کرده باشند.
قطبیسازی
بسیاری از ایدئولوژیها حامل و باز تولیدکنندهی مناقشه، سلطه و نابرابری هستند. این مناقشه میتواند شامل هرگونهای از منافع (نوعاً منابع نمادین یا مادی) که در بالا ذکر شد، باشد و ویژگیهای آن بهصورت قطبی سازمان یابد که این کار با بازنمایی «ما» در برابر «آنها» انجام میشود. این قطبیسازی، که همان ارائهی مثبت خود و ارائهی منفی دیگران است، در بیشتر گفتمانهای ایدئولوژیک وجود دارد. از آنجا که ایدئولوژیها شامل ارزشها میشوند، معمولاً در شکل عقاید و نظرهای ارزیابانه ظاهر میشوند. تمام نظرهایی که چنین قطبیسازی ارزیابانهای از ما و آنها را انجام میدهند، پیدا کنید. برای انسجام چنین خوانش ایدئولوژیکی از متن، تخصص تحلیل گفتمانی ناچیزی کفایت میکند.
تلویح
نظرهای ایدئولوژیک همیشه بهصورت صریح بیان نمیشوند. آنها اغلب تلویحی، پیشفرض شده، پنهان، انکار شده یا پذیرفته شده، انگاشته میشوند. بنابراین مهم است که همانطور که در بالا نشان داده شد، ساختارهای معناشناختی متنی، برای اشکال گوناگون تلویح و انکار یا رد غیرمستقیم، مورد بررسی قرار گیرند. پس، توصیفات ظاهراً غیر ارزیابانه و غیر ایدئولوژیک از واقعیتها، میتوانند نظرهای مثبت درباره ما و نظرهای منفی درباره آنها را تلویح کنند. روشی که جملههای گفتمان با هم انسجام پیدا میکنند (مثلاً بر پایه علیت) هم میتواند بخشی از چهرهنمایی تلویحی ایدئولوژی باشد. به طریق مشابه، انسجام کلی گفتمان از نظر عنوان و مضمون (theme) نشان میدهد که چه اطلاعاتی (و چه نظرهای ایدئولوژیکی)، کم و بیش مهم به نظر میرسد و بنابراین ساختارهای پایه ایدئولویک مدلهای ذهنی، نگرشها و ایدئولوژیها را منعکس میکنند.
ساختارهای شکلی
اشکال مختلف گفتمان میتوانند بهصورت غیرمستقیم در بیان، یا نشان دادن جایگاههای ایدئولوژیک هم دخیل باشند. مربع ایدئولوژیک قطبیسازی در اینجا هم اعمال میشود. ویژگیهای ساختاری میتوانند اطلاعات و نظرها درباره ما یا آنها را مورد تأکید قرار دهند یا از آنها تأکیدزدایی کنند، که این موارد شامل: ساختارهای صوتی در گفتگو (به عنوان مثال لحن، تأکید (stress)، بلندی صدا، آهنگ، هلهله، خنده و...)؛ ساختارهای گرافیکی در متون چاپی (سر تیترها، ستونها، موقعیتبندی، اندازه و شکل حروف، عکس و...)؛ سازمان کلی (انگارهای) گفتمان (مثل استدلال)؛ گزینش واژگانی و تنوع در توصیف ما در مقابل آنها و ساختارهای نحوی عبارتها و جملهها باشند.
منابع:
Abercrombie, N., Hill, S. and Turner, B.S. (1980). The Dominant Ideology Thesis. London: Allen and Unwin.
Abercrombie, N., Hill, S. and Turner, B.S. (eds) (1990). Dominant Ideologies. London: Unwin Hyman.
Aebli, H. (1980). Denken: Das ordnen des Tuns. Band L Kognitive Aspekte der Handlungstheorie. [Thinking: The Ordering of Doing. Vol. I. Cognitive Aspects of Action Theory]. Stuttgart: Klett.
Alexander, J.C., Giesen, B., Munch, R. and Smelser, N.J. (eds) (1987). The Micro-Macro Link. Berkeley, CA: University of California Press.
Billig, M. (1991). Ideology and Opinions: Studies in RhetoricalPsychology. London: Sage Publications, Inc.
Billig, M., Condor, S., Edwards, D., Gane, M., Middleton, D. and Radley, A. (1988). Ideological Dilemmas: A Social Psychology of EverydayThinking. London: Sage Publications.
CCCS (Centre for Contemporary Cultural Studies) (1978). On Ideology. London: Hutchinson.
Chomsky, N. (1984). Fateful Triangle: Israel, the United States and the Palestinians. Montreal: Black Rose Books.
Chomsky, N. (1986). Middle-East terrorism and the American ideological system. Race and Class 28. 1-28.
Herman, Edward S. 1992. Beyond Hypocrisy. Decoding the News in an Age of Propaganda:Including a Doublespeak Dictionary for the 1990s. Boston, MA: South End Press.
Herman, Edward S. and Noam Chomsky. 1988. Manufacturing Consent. The Political Economy of the Mass Media. New York: Pantheon Books.
Hollander, Paul. 1992. Decline and Discontent. Communism and the West Today. New Brunswick, NJ: Transaction.
Jager, Siegfried and Jürgen Link. 1993. Die vierte Gewalt. Rassismus und die Medien. Duisburg: DISS.
Johnson-Laird, Philip N. 1983. Mental Models. Cambridge: Cambridge University Press.
Lauren, Paul G. 1988. Power and Prejudice: The Politics and Diplomacy of Racial Discrimination. Boulder, CO: Westview Press.
Lee, Martin A. and Norman Solomon. 1990. Unreliable Sources. A Guide to Detecting Bias in News Media. New York: Carol Pub. Group.
Lichter, S. Robert, Stanley Rothman and Linda Lichter. 1990. The Media Elite. Americas New Powerbrokers. New York: Hastings House.
Lukes, Steven, ed. 1986. Power. Oxford: Blackwell.
Meeuwis, Michael. 1993. Nationalist Ideology in News Reporting on the Yugoslav Crisis: A Pragmatic Analysis. Journal of Pragmatics 20, 3, 217-237.
Merten, Klaus, Georg Ruhrmann, et al. 1986. Das Bild der Ausländer in der deutschen Presse. Frankfurt/M: Dagyeli Verlag.
Minogue, Kenneth. 1993. Ideology After the Collapse of Communism. Political Studies 41(Nsi), 4-20.
Okojie, Paul. 1992. The March of the Invaders: Racism and Refugee Policy in Europe. Sage Race Relations Abstracts 17, 1, 5-29.
Paletz, David L. and Robert M. Entman. 1981. Media, Power Politics. New York: Free Press.
Said, Edward W. 1979. Orientalism. New York: Random House (Vintage).
Said, Edward W. 1981. Covering Islam: How the Media and the Experts Determine How We See the Rest of the World. New York: Pantheon.
Solomos, John and John Wrench. 1993. Racism and Migration in Western Europe. Oxford: Berg.
Sparks, Colin, ed. 1994. The Media after Communism. Special issue of Media, Culture and Society 16, 2.
Tuchman, Gaye. 1978. Making News: A Study in the Construction of Reality. New York: Free Press.
Van Dijk, Teo A. 1988. News as Discourse. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum.
Van Dijk, Teo A. 1988. The Tamil Panic in the Press. In T. A. van Dijk, News Analysis. Case Studies of International and National News in the Press, 215-254. Hillsdale, NJ: Erlbaum.
Van Dijk, Teo A. 1991. Racism and the Press. London: Routledge.
Van Dijk, Teo A. 1993. Elite Discourse and Racism. Newbury Park, CA: Sage.
Van Dijk, Teo A. 1995. Discourse, Power and Access. In M. Coulthard and C. R. Caldas-Coulthard (eds.), Critical Discourse Analysis. London: Routledge.
Van Dijk, Teo A. 1995. Discourse Semantics and Ideology. Discourse and Society 6, 2, 243-289.
Van Dijk, Teo A. and Walter Kintsch. 1983. Strategies of Discourse Comprehension. New York: Academic Press.
Van Oostendorp, Herre and Rolf A. Zwaan, eds. 1994. Naturalistic Text Comprehension. Norwood, NJ: Ablex.
Van Zoonen, Liesbeth. 1994. Feminist Media Studies. London: Sage.
Wodak, Ruth, Peter Nowak, Johanna Pelikan, Relmut Gruber, Rudolf De Cillia, Richard Mitten. 1990. Wir sind unschuldige Täter . Studien zum antisemitischen Diskurs im Nachkriegsösterreich. Frankfurt/Main: Suhrkamp.