- گفتوگو با فریدون وردینژاد، مجید یوسفی
- 1389-07-26 05:34:00
- کد مطلب : 3307
روزنامه ایران یک سال پس از انتشار همشهری روی کیوسک مطبوعاتیهای کشور قرار گرفت و در همان روزهای نخست مورد استقبال جامعه فرهنگی قرار گرفت. فریدون وردینژاد مدیر مسئول وقت روزنامه که پیش از آن ریاست خبرگزاری جمهوری اسلامی را بر عهده داشت با دو تن از اهالی رسانه، مجید رضاییان و حسین ضیایی پایه یک جریان رسانهای منسجم و مستحکم را گذاشتند. ایران، نقطه به هم پیوستن سه نسل از روزنامهنگاران کشور بود و اینان روزنامه ایران را به یکی از مهمترین رسانههای مکتوب کشور تبدیل کردند.
روزنامه ایران یک سال پس از انتشار همشهری روی کیوسک مطبوعاتیهای کشور قرار گرفت و در همان روزهای نخست مورد استقبال جامعه فرهنگی قرار گرفت. فریدون وردینژاد مدیر مسئول وقت روزنامه که پیش از آن ریاست خبرگزاری جمهوری اسلامی را بر عهده داشت با دو تن از اهالی رسانه، مجید رضاییان و حسین ضیایی پایه یک جریان رسانهای منسجم و مستحکم را گذاشتند. ایران، نقطه به هم پیوستن سه نسل از روزنامهنگاران کشور بود و اینان روزنامه ایران را به یکی از مهمترین رسانههای مکتوب کشور تبدیل کردند.
گفتوگو با فریدون وردینژاد از این حیث شاید مهم باشد که او در همه سالهای پس از خروجش از روزنامه ایران سخنی به گشاده دستی این گفتوگو نگفته است.
***
* شما پیش از حضور در روزنامه ایران در کجا فعالیت داشتید؟
ـ من در سالهای دهه شصت مسئولیت خبرگزاری جمهوری اسلامی را داشتم و دلیل گرایش بنده به سمت خبرگزاری و فعالیت مطبوعاتی، اساسا بررسی وضعیت اطلاع رسانی و ارتباط با مخاطب بود. ما به این نتیجه رسیدیم که دوران تولید انحصاری خبر به شکل تلکس به انتهای خود رسیده است و در واقع ما باید به دنبال مجاری اطلاعاتی بهتری برای برقراری ارتباط با مخاطب باشیم تا بدین وسیله در محصولات خبرگزاریها تنوع ایجاد کنیم.
اولین کار ما تغییر مأموریت خبرگزاری از تولید خبر به سه شاخه 1) تولید اخبار و اطلاعات 2) اقتصاد رسانهای و بازرگانی خبر 3) تغییر ساختار خبر به ساختار منطقه ای و مدیریتهای مستقل بود ما هدف تنوع در ایجاد محصولات خبری را دنبال میکردیم.
بدین ترتیب ما در اوایل دهه 70 به این نتیجه رسیدیم که شاید مطبوعات به دلایل مختلف تنوع و ظرفیت استفاده از تولیدات ما را ندارند. بنابراین به دنبال راههایی رفتیم که به طور مستقیم تر با مخاطبان ارتباط داشته باشیم و در این راستا خبرگزاری، کار طراحی و برنامهریزی رادیو خبر را انجام داد و قرار بود خبرگزاری آن را راه اندازی کند اما به مشکل قانونی و انحصار صداوسیما در ایران برخورد کردیم و با تغییراتی اندک رادیو خبر به رادیو پیام تبدیل شد. پس از آن بخش صوتی و تصویری را بر روی اینترنت راه اندازی کردیم و به دنبال بخش اخبار تخصصی بودیم تا بتوانیم برای اقشار مختلف مانند بازاریان اخبار مربوط به صنفشان را تولید کنیم. در این چارچوب به منظور برقراری ارتباط قویتر با توده مردم به این نتیجه رسیدیم که به دنبال کار مطبوعاتی هم باشیم.
* اساسا خبرگزاری میتوانست ناشر روزنامه هم باشد؟
- تقریبا نه، چون به دلیل امکانات و ارتباطات گستردهتر شاید به رقیبی برای خبرگزاریهای دیگر تبدیل میشد. وقتی موضوع به وزارت ارشاد رسید؛ مشخص شد که این تصمیم باید به وسیله هیأت دولت گرفته شود و زمانی که رئیس جمهوری وقت مطلع شدند؛ گفتند ما دوست داریم روزنامهای برای دولت داشته باشیم تا بتواند نظرات و دیدگاههای دولت را منعکس کند. در همان زمان بنده هدف از چاپ روزنامه را بازتاب دهنده دیدگاههای دولت میدانستم؛اما به طور معمول روزنامه مد نظر دولتها باید یک بولتن تبلیغی برای اقناع مخاطبان باشد. بنده به دلیل اینکه احساس میکردم میتوانم از این فرصت برای خبرگزاریها استفاده کنم؛ تصمیم گرفتم این روزنامه را منتشر کنم و نهایتا مسئولیت راه اندازی آن به عهده خبرگزاری گذاشته شد. ما در طراحی موفق شدیم رئیس جمهوری و کابینه را قانع کنیم که روزنامه مد نظرشان در واقع هیچ ارزشی ندارد و ما میتوانیم کلیت برنامهها، منش و رویکرد دولت را گرفته و براساس آن روزنامهای حرفهای و مردمی را منتشر کنیم تا نظرات مردم و نخبگان را در درون خود جای دهد.
* تا آنجا که یادم میآید یک دوره وقفه هم داشتید و در بین اهالی رسانه خیلی مباحث جدی در این رابطه مطرح بود؟
ـ مهمترین مشکلی که ما در آن مقطع با آن روبرو شدیم انتخاب نام روزنامه بود؛ من معتقد بودم که نام آن باید «ایران» باشد. بسیاری از مسئولان با این مسأله به شدت مخالف بودند و اعتقاد داشتند که انتخاب این نام اتهام برانگیز است. در آن مقطع از زمان سخن گفتن از ملی گرایی بسیار سخت بود و بسیاری از افراد بر اساس سلایق دینی خود آن را با ارزشهای مذهبی مغایر میدانستند، اما من معتقد بودم که نام روزنامه باید جامع و همه جانبه باشد و بتواند رابطه دولت و نخبگان، همچنین دولت و مردم را اصلاح کرده و جهت دهنده رویکرد سازندگی باشد؛ چرا که نام «ایران» نمود منطقه جغرافیایی ایران و جمهوری اسلامی است و پرداختن به ایران و سوابق ایران مغایرتی با دیدگاههای انقلابی و دولت ندارد. آقایهاشمی رفسنجانی که در آن زمان رئیس جمهور بودند با این نام موافقت کردند و نهایتا نظر مقام رهبری را جویا شدیم و ایشان هم نظرشان مثبت بود و در انتها نیز نام روزنامه همان «ایران» شد. خط انتخابی ما برای روزنامه نستعلیق بود تا بدین وسیله هویت ایرانی آن را بیشتر منعکس کنیم.
* در بخش جذب نیروی انسانی روزنامه الگوهای ویژهای نسبت به همان دوره مطرح شد. یکی از آنها استفاده از گروههای سنی مختلف بود. این رده بندیها چه کمکی میکرد و نیروهای تحریریه بر اساس چه نوع صلاحدیدی انتخاب شدند؟
ـ ما با دیدگاهی جدید روزنامه را تعریف کردیم و از نظر تأمین نیروی انسانی بنده به این جمع بندی رسیدم که باید بین نسلهای مختلف مطبوعاتی یک نوع پیوند ایجاد کنم و بر همین اساس ساختار تحریریه ما ساختاری پویا و تا حدی منعطف بود و برحسب شرایط تغییراتی در آن ایجاد میشد. ما سعی کردیم نیروهای باتجربهای که در سایر روزنامهها بودند و به دلایلی وقت نداشتند و یا ناامید شده بودند را جذب کنیم. علاوه بر این شیوه همکاری و مشارکت نوینی در روزنامه طراحی شد که نتیجه این امر خلاقیت روزنامه در ایجاد ستونهای جدید بود مانند «دیگه چه خبر؟» یا استفاده از عکسهای متعدد، عکس خبری به شکل بزرگ در صفحه اول روزنامه و تیتر کردن مسائلی که تا به آن زمان در مطبوعات کشور سابقه نداشت.
* هسته اصلی این نوع تفکرات متعلق به چه کسی بود و یا چه گروهی این خلاقیت را ایجاد کردند؟
ـ این کارها مختص من نبود بلکه کار تیمی بود که با ما همکاری داشتند؛ به اضافه اینکه زبان، ساختار و نوع گویش آن کاملا مردمی بود؛ در حقیقت هدفمان دستکاری افکار و عقاید بر اساس خواست کابینه نبود بلکه بیشتر به دنبال به روز کردن افکار عمومی بودیم.
بنابراین روزنامه را تریبون و زبانی مستقل قرار دادیم و به هیچ وجه اجازه ندادیم تبلیغات و گزارشهای تبلیغی وزارتخانهها وارد روزنامه شود و حتی روزنامه را به محلی برای انتقاد از دولت بدل کرده و در مورد وعدههایی که داده میشد و در زمان مقرر به آن عمل نمی شد میپرسیدیم. ما این کار را در کنار ایده ایجاد خبرگزاریهای بخش خصوصی دنبال کردیم؛ چون اولین کسی که نیاز کشور را به خبرگزاری رقیب در بخش خصوصی مطرح کرد، بنده بودم. دقیقا به یاد دارم که این موضوع برای اولین بار در هفته نامه حوادث چاپ و با انتقادهای فراوانی روبرو شد. چون هنوز به اندازه کافی جای خود را در جامعه باز نکرده بود اما به تدریج پذیرفته شد و هم اکنون هم میبینیم که خبرگزاریهای بسیاری در بخش خصوصی فعالیت میکنند.
* چه دلایلی برای انتخاب شما به عنوان مسئول خبرگزاری وجود داشت؟
ـ بنده قبلا کار آموزشی میکردم، به علاوه اهل قلم و نگارش بودم و در فعالیتهای تبلیغاتی حضور داشتم. آقای لاریجانی بر حسب همکاری که در ستاد تبلیغات جنگ با یکدیگر داشتیم بنده را میشناخت و زمانی که مسئول ارشاد شدند، از من برای کار در خبرگزاری دعوت کردند.
* بنده شنیده بودم که شما قبل از کار در خبرگزاری سابقه جدی در حوزه رسانه نداشتید و رسانه تنها دل مشغولی شما بود؟
ـ نه، علاوه بر دل مشغولی، هم مینوشتم و هم شعر میگفتم و در کل به این عرصه بسیار علاقه مند بودم. چون من به دنبال تبلیغ برای دولت نبودم از آغاز آن را به عنوان مؤسسه ایران دیدم و نه روزنامه ایران. بنابراین به دنبال این رفتیم که روزنامههای متنوع داشته باشیم. روزنامههای ما شامل ایران دیلی به انگلیسی، الوفاق به عربی، ایران ورزشی، مجله هفتگی ایران جوان، ماهنامه ایران آذین در مورد دکوراسیون داخلی، ایران سپید، سالنامه ایران و در نهایت انتشارات ایران که کار چاپ کتاب را انجام میداد، حوزه این کتابها هم معمولا مرتبط با تخصص من یعنی ارتباطات و مدیریت بود.
* پروژه «ایرنا نت» را در چه زمانی راهاندازی کردید؟
ـ زمانی که متوجه شدیم نمی توانیم رادیو و تلویزیون راه اندازی کنیم، اساس کارمان را بر پخش ماهوارهای و اخبار تصویری، دیداری و شنیداری متمرکز کرده و شبکهای را روی اینترنت به نام «ایرنا نت» تأسیس کردیم. ما بر روی این شبکه اخبار را میگذاشتیم و به خصوص کسانی که در خارج از کشور بودند، به دلیل نبود اینترنت در ایران از این شبکه استفاده و استقبال بسیاری کردند. در حقیقت ما یک خط ارتباطی بین لندن و ایران داشتیم و از آنجا اینترنت را به ایران آوردیم و شرایطی را برای ایرانیان خارج از کشور ایجاد کردیم که بتوانند برای نزدیکان خود در ایران که هنوز به اینترنت دسترسی نداشتند، کارت تبریک دیجیتالی بفرستند و با خانواده خود در ارتباط باشند؛ زمانی که آنها کارت تبریک میفرستادند ما از آن پرینت گرفته و برای خانواده شان پست میکردیم.
* جناب وردینژاد میخواهم بدانم سازمان تحریریه و انتخاب نفرات اولیه و افزایش تدریجی نیروهای بعدی چگونه صورت گرفت؟
ـ ابتدا ما شورایی به نام شورای راهاندازی روزنامه تشکیل دادیم، در این شورا از افراد با تجربه خبرگزاریها و روزنامهها، فارغ التحصیلان و دانشجویان فعال دانشکده خبر و استادان ارتباطات دانشگاهها استفاده کردیم؛ این بخشی از نیروهای ما را برای شروع یک کار نوآورانه تشکیل میداد.
بعد از آن شورای خط مشی گذاری ایجاد کردیم و به سه نفر مأموریت دادیم که شما برای ما تحریریه، انتشارات، شهرستانها، توزیع و چاپ و لیتوگرافی را پیشنهاد بیاورید؛ این افراد حدود دو یا سه هفته کار کردند و پیشنهادات به تدریج آماده شد اما بنده مشاهده کردم که ساختار دولتی برای آن در نظر گرفته شده است و در نتیجه آن را متحول کرده و تغییر دادم و آگهیها را به طور کامل به بخش خصوصی واگذار کردم؛ هرچه اصرار میشد که نیروهای خودمان در آگهی باشند بنده به دلیل فسادی که در آمیختن فعالیت خبری و تبلیغات ایجاد میشود، اجازه ندادم. یک سازمان مستقل هم برای توزیع و شهرستانها ایجاد شد.
* پس کار توزیع در حقیقت بر عهده خودتان بود؟
ـ نه اینکه کاملا خودمان انجام دهیم بلکه یک نفر را واسطه سازمان کرده و با نظارت ما کار را شروع کردند.
* یعنی توزیع به بیرون نمی رفت؟
ـ نه؛ چون میخواستم از امکانات دفاتر خبرگزاری در شهرستانها برای توزیع استفاده کنم، این کار حدود یکسال ادامه پیدا کرد و اگر این فرآیند طی نمی شد، امکان توزیع در شهرستانها از دست میرفت. به دلیل اینکه ما ساختمانهای متعددی داشتیم، در همه آنها بلافاصله برای روزنامه ایران یک جای خالی قرار دادیم و یک قرارداد بین روزنامه ایران و خبرگزاری تنظیم کردیم و این کار به راحتی انجام شد.
* در مورد تحریریه کار ویژه دیگری هم انجام دادید؟
ـ برای تحریریه از تجربیات گذشته استفاده کرده و تمام روزنامهها را بررسی و نقاط ضعف و قوت آنها را مشخص کردیم. به یاد میآورم که من دو تیم را به خارج از کشور فرستادم تا آخرین تجربههای روزنامههای آنجا را بررسی و مشاهده کنند؛ به همین جهت یک تیم را به بیروت و کویت و کشورهای آسیایی خلیج فارس و تیم دیگر را به اروپا فرستادم.
* به غیر از این ایده به یاد می آورید چه ایدههای دیگری از خارج وارد کشور شد؟
ـ ایدههای بسیاری وارد شد؛ مثلا اگر شما از جلوی خبرگزاری ایران رد شده باشید، متوجه دو نکته میشوید که در آن زمان به هیچ وجه وجود نداشت یکی تابلو که ما خبرهایمان را بر روی آن قرار میدادیم و دیگری یک تابلو برای روزنامه ایران بود که روزنامه به آن چسبانده میشد و در زیر آن تابلو نوشته شده بود: «اینجا ایران است».
یکی از ایدههای دیگر مربوط به گراف یعنی نمودار شاخص سنجی بود که در آن زمان در مطبوعات ما به هیچ وجه وجود نداشت؛ یا اینکه با جمع آوری تجربیات مختلف در ساختار نیازمندیها تغییراتی ایجاد کردیم. من در هر سفری که میرفتم، معمولا یک روزنامه خودمان یعنی ایران را میبردم.
* این سفرها مربوطه به مطبوعات چه کشورهایی بود؟
ـ میتوانم به طور قطع بگویم که من به تمام روزنامههای معروف دنیا به غیر از آمریکا رفته ام و نحوه کارشان را به صورت حرفه ای مشاهده کرده ام؛ مثلا به تحریریه، چاپخانه و لیتوگرافیشان رفته ام و چگونگی کارکرد مرکز عکس آنها را بررسی کردم و در واقع ما ایده چاپ همزمان در استانها را از آنجا برداشت کردیم؛ یکی از همانها مثلا طرح منطقه بندی خبرگزاری است. ما نزدیک به 35 الی 36 دفتر در خارج از کشور داریم که با رابطان به حدود 50 نقطه در دنیا میرسد. دفترهای ما با توجه به گستردگی که در سراسر دنیا دارند، ساعتهای کاریشان متفاوت است؛ طبیعی است که بعضی خبرها را میتوان به مراکزی فرستاد که در ساعت کاری خود هستند؛ دو مشکل در این رابطه وجود دارد: یکی اینکه همه خبرهای جهان از اینجا باید تأیید شده و بر روی خط بروند. مشکل دوم هم مربوط به مسائل فنی و تکنولوژیک بود که بسترهای و زیرساختهای لازم برای این کار وجود نداشت. چون بخشی از آنها باید به وسیله مخابرات فراهم میشد، ولی ما به این موضوع اکتفا نکردیم و بسیاری از تجهیزات ماهواره ای، فاکسیمیل و تلفنهای اینترنتی را خودمان از خارج وارد کردیم. نکته مهم اینکه فعالیت خبرگزاریها در نقاط مختلف دنیا با توجه به تغییر شبانه روز فرق میکند و امکان دارد خبری فرستاده شود که در زمان فعالیت خبرگزاریها نباشد.بنابراین ما خبرگزاری را در داخل کشور به هفت منطقه و در خارج از کشور به پنج منطقه تقسیم کردیم؛ مناطق مرکزی بیروت، مالزی، لندن، نیویورک و توکیو بودند؛ به این معنا که وقتی در این طرف دنیا خبرگزاری غیرفعال است و شب است؛ آنها به جای ارسال اخبار خود به مراکز غیرفعال، آن را به مراکز فعال خبرگزاری میبردند؛ این برای یک خبرگزاری دولتی بسیار سخت و پیچیده بود که مثلا به سردبیری که در آن طرف دنیاست اعتماد کند و او به جای من تصمیم به ارسال خبر کند و تبعاتش را من باید میپذیرفتم.
وقتی رئیس خبرگزاری رویترز این را از من شنید، باور نکرد که یک خبرگزاری دولتی کار منطقه بندی را انجام دهد. بنابراین به ایران آمد و به سایت ما رفت؛ ما با دفتر لندن از طریق ویدئو کنفرانس ارتباط مستقیم برقرار کردیم، رئیس خبرگزاری رویترز به رئیس دفتر ما در لندن گفت که شما از دفتر لندن رویترز را ببینید و بگویید که آخرین خبر آن چیست؟
رئیس خبرگزاری رویترز گفت بر همین اساس شما خبری از لندن روی خط بفرستید. ایشان فرستادند و رئیس ایرنا روی خروجی ایرنا آن را دریافت کرد و از این بابت به ما تبریک گفتند و قراردادی با ما تنظیم کردند که 4 نفر از کارکنان ایرنا در بنیاد رویترز در رشته ارتباطات آموزش ببینند و در رشته خبرنگاری فوق لیسانس اخذ کنند؛ چون متوجه شدند که خبرگزاری ما کار حرفه ای انجام میداد.
در آن دوره حوزه فعالیت ما در خارج بسیار گسترده بود. مثلا رئیس خبرگزاری فرانسه در دوران من سه بار به ایران آمد و بنده نیز دو بار به فرانسه رفتم. همچنین ما با آسوشیتد پرس، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و اکثر کشورهای مطرح آفریقایی و آسیایی ارتباط برقرار میکردیم. اگر به یاد داشته باشید در آن زمان خبرگزاری غیر متعهدها و اکو فعال شد و خبرگزاری دریای خزر و کشورهای عضو حاشیه خلیج فارس به نام «آکسنا» را ما ایجاد کردیم و فعالیت به گونه ای شد که در فضای بسته خبرگزاری نمیگنجید.
روزنامه و خبرگزاری ما مانند خبرگزاریهای دولتی کشورهای دیگر تیراژ پایینی نداشت بلکه صاحب گستردهترین تیراژ بود. خبرگزاری دولتی کشورهای دیگر تیراز کمی داشتند و کسی آنها را نمی خواند و درآمدشان تنها از راه تبلیغات بود؛ در حالی که ما هیچ گاه تبلیغ مستقیمی برای دولت نکردیم و هرچه وزارتخانهها اصرار میکردند ما روش صحیح خودمان را دنبال میکردیم. ما از تجربههای خوب خودمان برای تبلیغ روزنامه استفاده میکردیم؛ مثلا من شعار «بخوان ایران» را از زبان بچههای مدرسهای شنیدم، در همان زمان متوجه تأثیرپذیری آن شدم و سعی کردیم این روش را ادامه دهیم.
* یعنی در خبرگزاری و روزنامه ایران مشی مستقل داشتید یا نه از مواضع دولت هم حمایت میکردید؟
ـ ما سعی کردیم نه در ساختار دولتی باشیم و نه دچار تبلیغات شویم؛ چون من معتقد بودم کار تبلیغ تولید رضایت و کار اطلاع رسانی تولید انتظار است و ما باید به دنبال تولید انتظار برای مردم باشیم تا به پیشرفت برسیم و اگر به سوی پیشرفت و در جهت رضایت مخاطبان گام برداشتیم باید بر روی آن متمرکز شویم. ما تلاش داشتیم که به دیگران بگوییم که این روزنامه بولتن روابط عمومی نیست بلکه باید به دنبال رویکرد کلان دولت باشد و در جاهای حساس از دولت و در مقابل آن از مردم به دلیل کوتاهی دولت دفاع کند و به طور قطع میتوانم بگویم در تمام مدتی که من در روزنامه حضور داشتم این مشی را کنار نگذاشتم.
* آقای وردینژاد در دوره جنابعالی حقوق کارمندان شما چه میزان بود؟
ـ من در آن زمان میزان حقوق تمام روزنامهها را مورد مطالعه دقیق قرار دادم و بررسی کردم تا بدانم هر کدام به دبیر، سردبیر، گزارشگر، عکاس و سرویسهای خبری خود چه مقدار حقوق میدهند. ما با مقایسه تمام حقوقها، میانگینی برایشان در نظر گرفتیم و به افراد معمولی که برجستگی خاصی نداشتند همان مقدار را دادیم اما افرادی که کارشان مهمتر بود، مبلغ بیشتری دریافت میکردند؛ چون ما میخواستیم آنها دغدغه ای از بابت دریافت حقوق نداشته باشند و تمام انرژی شان را برای کار در روزنامه صرف کنند.
ما اوایل برای سازمان دهی به روزنامه جلسههایی تشکیل میدادیم که یک روز کامل طول میکشید و تا اذان صبح ادامه پیدا میکرد.
* این مراحل چه قدر طول کشید؟
ـ مطالعات 2 ماه و دوران راه اندازی 3 ماه طول کشید.
* به یاد میآورید که در روزهای نخست تیراژ روزنامه ایران چه میزان بود؟
ـ یادم نیست اما تیراژ بالایی بود. از روز اول هم آگهی داشتیم و روزنامه در همان روز نایاب شد.
* واقعا آگهی داشتید؟
ـ بله، البته نه آگهیهای بیارزش بلکه آگهیهایی که در آن پول بود.
* ترتیب چیدمان صفحات شما چگونه بود و چند صفحه در شماره اول منتشر کردید؟
ـ 20 صفحه. خط قرمز هم این بود که تیراژ زیر 50 و یا 70 هزار، غیر رنگی و کمتر از 20 صفحه هم منتشر نمی کنیم.
* در ماه های بعد به چه صورت تیراژ ارتقا پیدا کرد؟
ـ بلافاصله، پشت سر هم و هفتگی. ما به محض اینکه متوجه تأثیرگذاری تبلیغات شده و دیدیم که آگهی به صورت جدی میآید، با برنامهریزی و تعریف نیاز شهرستانها به روزنامه و خبر مربوطه، تیراژ خود را افزایش دادیم.
* چه مدت طول کشید که ضمائم و مجلات شما منتشر شد؟
ـ زیر 6 ماه.
* اولین روزنامهای که بعد از ایران منتشر کردید چه بود؟
ـ اولین روزنامه ایران دیلی، دوم الوفاق، سوم ایران ورزشی، چهارم ایران جوان، پنجم ایران سپید و نهایتا ایران سال.
* بالاترین تیراژ مربوط به کدام بود؟
ـ بیشترین تیراژ بین آنها مربوط به ایران جوان بود.
* تیراژ آن چه قدر بود؟
ـ فکر میکنم 370 هزار نسخه بود.
*کار روزنامهنگاری دورههای مختلفی دارد، به عنوان مثال دورههای رشد، بلوغ، جوانی، میانسالی و ... شما این تفکر را در سازمان تحریریه چگونه سازمان دادید؟
ـ به اعتقاد من افراد وقتی وارد یک عرصه میشوند خلاقیتهایشان را به کار میگیرند و اگر احساسشان این باشد که آنها خالق مجموعه هستند و همه چیز برای خود آنها است و زمانیکه هویت خود را از کار جدا نبینند دوران تنشهایشان آغاز میشود. روزنامه هم در آن دوران دارای چالشهایی بود که بلوغ نسبی خود را طی کرده بود، من احساس کردم اگر روزنامه با همان شرایط اولیه ادامه یابد دچار یک مشکل اساسی میشود و مهمترین مسئله وجود رقابت منفی بین خبرگزاری و روزنامه بود. درگیریهایی وجود داشت که تبدیل میشد به یک سلسله سیاسی کاریهایی که ممکن بود دو طرف یکدیگر را تهدید کنند. پس باید اقداماتی صورت میگرفت که دو طرف در یک راستا قرار بگیرند نه در مقابل یکدیگر تا بتوانند یکدیگر را پشتیبانی کنند. خبرگزاری صاحب امتیاز بود و روزنامه برای خبرگزاری بود. ساختاری را تعیین کرده بودیم که استقلال عملیاتی روزنامه حفظ شود. من با وجودی که با افراد داخل خبرگزاری همکاری داشتم یک اصلاح ساختاری صورت دادم، اما این اصلاحات ساختاری را به این دلیل انجام دادم که روزنامه بتواند از توانهای خبرگزاری استفاده کند و در عین حال روزنامه مکمل آن حرکت رسانهای استراتژیک باشد که من به دنبالش بودم. در مقطعی به دلیل اینکه روزنامه یک دیدگاه کاملا مطبوعاتی داشت و خبرگزاری یک دیدگاه خبری موجب شد آنها به شدت در شهرستانها، در نوع خبر و ارزیابی یکدیگر دچار افراطهایی شوند.
* تعدیل نیرو در روزنامه به چه صورت دلایلی صورت گرفت؟
ـ اساسا تعدیل نیروی انسانی در آن مقطع یک سیاست کلی در کشور بود. در تمام کشور بحث تعدیل نیرو، لاغر کردن بدنه سازمان و افزایش کیفیت و بهره وری و مسائلی از این قبیل بود. ما هم چون دوره راه اندازی و رشد را گذرانده بودیم باید آرام آرام توسعه را به سمت کیفی جهت میدادیم. در این مقطع به این نتیجه رسیدیم که ما مورد توجه و اثر بخش هستیم. روزنامه تاثیر کامل را در سطح جامعه میگذارد و مخاطب خود را دارا است ولی کار آمدی دچار مشکل شده است. بدین صورت که در هزینه و زمان ضرر داریم. در آن مقطع روزنامه ایران به عنوان محور یک موسسه به نام ایران، باید مخارج سایر روزنامهها را نیز تامین میکرد. مانند یک روزنامه انگلیسی، عربی، ورزشی، ایران سپید مختص نابینایان و .... که درآمد زا نبودند و مخارج این مجموعه را روزنامه ایران تامین میکرد. در چنین شرایطی(حدود 1376) دولت هم هیچگونه کمکی نمی کرد حتی ما مشکلاتی برای کاغذ با ارشاد داشتیم که میگفتند چون روزنامه دولتی است پس کاغذ تعلق نمیگیرد.
* اما روزنامه ایران سهمیه داشت؟
ـ بله؛ در انتها این مشکل حل شد اما در اصل روزنامه، دچار مشکلات ورودی درآمد بود. توانایی هرکدام از نیروها متمایز از دیگری بود و کارهایی را که بخش خصوصی توان اجرای آن را داشت به بخش مربوطه میسپردیم. برای مثال: کارهای پشتیبانی، توزیع، غذاخوری، فنی، حمل ونقل و ... این روشها باعث شد که افراد به کار مطبوعاتی به عنوان یک کار اقتصادی هم نگاه کنند. این ایدهها، ایدههایی بود که از تحصیل در رشته مدیریت میآمد. آنچه که در دانشگاه فرا میگرفتم را در محیط کار خود پیاده میکردم. اما در این دوره تعدیل نیرو بین 20 تا 30 درصد بود. در این دوره بحث این بود که نیروها حداکثر در کل روزنامه به 300 تا 350 نفر در کل برسند.
*نحوه جایگزینی نیروها در قسمتهای مختلف چگونه بود؟
ـ من به هیچ کس نگفتم چطور و کجا کار کند. آنچه من گفتم این بود که این کار باید درست انجام شود و انتخاب افراد بر عهده هیأت مدیره روزنامه بود. هیأت مدیره عبارت بود از آقایان حسین ضیایی، حق شناس به عنوان معاون اجرایی، سنگ تراش که از طرف ما در هیأت مدیره دانشگاه هم حضور داشت، اسلامی فر و آقای دکتر جعفری.
من شاید در سال یک بار در جلسات حضور پیدا میکردم، فقط گزارشهای جلسات برای من میآمد. تاکید داشتم حتی افرادی که کار خدمات و حمل و نقل را انجام میدهند باید خاص باشند. حتی زمان و ساعت کار فرق میکند چون واحد کار در این شرایط واحد لحظه است. بر این اساس شرکتی تاسیس کردیم به نام «عصر ایران» که در این شرکت مدیران خبرگزاری و روزنامه سهم داشتند علاوه بر آن سهم بدون نام برای کارکنان نیز محفوظ بود و تنها کسی که در این مجموعه هیچ سهمی نداشت من بودم. در این شرکت از جمله کارهای صورت گرفته این بود که بخش فرآوری خبرگزاری را به بخش خصوصی سپردیم و ماشینها را به خود رانندهها فروختیم.
* میزان حقوقی که دریافت میکردید؟
ـ در تمام دوران مسئولیتم در روزنامه ایران، هرگز حقوقی دریافت نکردم بلکه فقط از حقوق خبرگزاری استفاده کردم. زمانی که ماشینها را فروختیم من از ماشین شخصی استفاده کردم. در خبرگزاری بازرسی مستقر بود و حتی برای تصمیمات من نیز پرونده تشکیل میداد، اگر من تخلفی کرده بودم هیچگاه دراین محاکمه تبرئه نمیشدم.
* مشکلات مالی که در این دوره پیش آمد شما در آن هیچ نقشی نداشتید؟
ـ با بررسیها و پیگیریهای بازرسی مشخص شد نه تنها من به این موضوعات ارتباطی نداشتم بلکه هیچوقت از روزنامه حقوقی دریافت نکردهام.
* اینکه آگهیها به بخش خصوصی سپرده شود ایده چه کسی بود؟
ـ اینکه بخش آگهیها را به بخش خصوصی واگذار کنیم ایده خودم بود. این طرح موافقی نداشت ولی دلیل من این بود که اگر کار آگهی به افراد داخل روزنامه واگذار شود کار روزنامه نگاری و خبرنگاری تضعیف خواهد شد و افراد به جای خبرها به دنبال دریافت آگهی و رپرتاژ خواهند بود. بنابراین از آقای غلامحسین کرباسچی و عطریانفر و شهرداری تهران کمک گرفتم که افراد موفقی را در این زمینه به من معرفی کنند. بین این افراد معرفی شده من به گروهی از افراد برخوردم که سابقه درخشانی در این زمینه داشتند. پیشنهادات و مذاکرات بسیار طولانی با این گروه انجام شد. ما پولی نداشتیم که بتوانیم سرمایهگذاری کنیم. بنابراین تلاش کردیم بخش خصوصی را وادار کنیم خودش سرمایهگذاری کند و در عین حال متعهد شود که از ابتدا روزنامه ایران آگهی داشته باشد. در طی مذاکرات دو طرف یکدیگر را ارزیابی کردند و گروه مقابل اطمینان یافت که ما منافع آنها را جزیی از منافع خودمان میدانیم. زیرا اگر آنها بیشتر آگهی میگرفتند تیراژ روزنامه ایران بیشتر میشد و مسئله شخصی مطرح نبود بلکه روزنامه ایران مطرح بود.
* آیا بخش نیازمندیها نیز زیر مجموعه آگهیها بود که به بخش خصوصی سپرده بودید؟
ـ خیر، نیازمندیها را با این گروه آغاز نکردیم، از ابتدا آنها با نیازمندیها مخالف بودند و دلیل آن را این موضوع ذکر میکردند که درآمدهای حاصله از کادرهای نیازمندیها پاسخگوی مخارج آنها نیست.
* برگردیم به ماهیت خبرگزاری و روزنامه ایران. شما چه تعریفی از این دو رسانه داشتید؟
ـ از نظر من خبرگزاری یک جایگاه ملی بود که به هیچ گروهی تعلق نداشت. روزنامه ایران یک روزنامه مردمی برای پشتیبانی از دولت و خط مشی آن بود. ما در دوران آقای هاشمی سیاست سازندگی و نوسازی کشور را با جان و دل دنبال میکردیم، اما خبرگزاری با روزنامه در یک خط نبود.
* برخی از صاحب نظران رسانهای معتقدند که دیدگاه شما در خبرگزاری و روزنامه دچار تناقضهایی بود و شما این دو را نمی توانستید در یک خط اداره کنید و تحت فشار سیاسی بودید. به همین جهت بعد از یک مدت مشخصی سردبیر را تغییر دادید و کسی که به خطوط شما نزدیک بود را به روزنامه مدیریت گماشتید؟
ـ این حرفها حاشیهای است، من هرگز تحت هیچ فشار سیاسی نبودم.
*چرا شما به خارج از کشور سفر کردید و سفارت چین را به عهده گرفتید و روزنامه را تحویل دادید؟
ـ شاید عمر کاری من تمام شده بود، در رفتن به چین من نقشی نداشتم، چون قرار بود به روسیه یا انگلیس بروم. اما به هرحال فشار دادگاه و پرونده از یک سو و نگاهها روی خبرگزاری و شخص من از سویی دیگر باعث شد که مسئولان به این جمع بندی برسند که من از کشور خارج شوم و در این بحثهای سیاسی نباشم. برهمین اساس من مسئولیت مدیر مسئولی روزنامه را به آقای ضیایی و ایران جوان را به آقای بهزادی واگذار کردم.