- منوچهر دینپرست
- 1390-08-22 10:33:00
- کد مطلب : 3445
رسانه که ترجمهای است فارسی از لغت medium همانند مرجع خود واجد نوعی چندگانگی در معنا است. جمع medium در انگلیسی media است که خود هم در شکل مفرد و هم جمع و در معانی متفاوتی استفاده میشود. ریشه این لغت به medius لاتینی میانه باز میگردد...
رسانه که ترجمهای است فارسی از لغت medium همانند مرجع خود واجد نوعی چندگانگی در معنا است. جمع medium در انگلیسی media است که خود هم در شکل مفرد و هم جمع و در معانی متفاوتی استفاده میشود. ریشه این لغت به medius لاتینی میانه باز میگردد. رسانه (medium) در کتاب لغت به معانی زیر استناد داده شده است: (1) چیزی که در میان دو حد غایی قرار دارد یا رخ میدهد؛ (2) مادهای واسط که موجب انتقال چیزی میشود؛ (3) ابزاری که به واسطه آن انتقال صورت میگیرد (مثال: قطار به عنوان ابزار حمل و نقل). برای media نیز چنین آمده است: (1) ابزاری برای ارتباط جمعی، مانند روزنامه، مجله، رادیو، یا تلویزیون؛ (2) گروهی از روزنامهنگاران و دیگران که یک ارگان ارتباطی را شکل میدهند؛ (3) محیطی که در آن چیزی عمل میکند. مادهای که در آن ارگانیسمی خاص زندگی و رشد میکند؛ (4) ابزاری هنری برای بیان و خلاقیت؛ ... . جالبتر آن که در انگلیسی برای جمع medium علاوه بر media، mediums نیز به کار میرود که به معنای کسی است که میتواند با ارواح، مردگان و یا موجودات جهان دیگر ارتباط برقرار کند.
دلیل تأکید بر این تعریف شرحالاسمی دقیق از رسانه توجه بیشتر به معانی واژهای است که ریشه در خود زبان دارد. زبان علاوه بر یک سطح ارتباطی واجد سطحی معنایی نیز هست، معنایی که خود در سطح ارتباطی دچار استحاله میشود. از معانی فوق میتوان فهمید رسانه دلالت بر نوعی جوهر (غیر)مادی میکند که میان دو فرد در حال ارتباط وجود دارد. واژه رسانه در انتقال حرارت، در انتقال الکتریسیته و انتقال معنا به کار میرود. همانگونه که نوع ماده در انتقال حرارت یا جریان الکترونها اهمیت دارد، نوع ابزار در انتقال معنا نیز مهم است. رسانه دیداری نقاشی با رسانه شنیداری رادیو تفاوت دارد، موسیقی در انتقال معنا (معنای بیشتر احساسی، نه شناختی) با نوشتار تفاوت دارد، و قسعلیهذا. این رسانه البته هرگز در انتقال، ابزاری با بازدهی صد در صد نیست، همواره مقداری از چیزِ حملشدنی تلف و دگرگون میشود. البته عدهای تلویزیون و رادیو را ابزار رسانهای توصیف کرده و رسانه را در معنای موسعتری به کار گرفتهاند. رادیو، تلویزیون، روزنامه، کتاب، نوار صوتی، نوار ویدئویی، صفحات اینترنتی و مشابه اینها نه رسانه، که ابزارهایی است که رسانه به واسطه آنها امکان ابلاغ پیام به مخاطب را مییابد.
رویکرد ما به رسانه در اینجا مشابه رویکرد دریدا به نوشتار است، به این معنا که رسانه پدیدهای فیزیکی است که مشابه متن عمل میکند، مدیوم خود بخشی از متن است که رمزگان ویژه خود را دارد. مدیوم تلویزیون با برخورداری از سطح دیداری و شنیداری واجد رمزگان خود است، رمزگانی که در لایههای مختلف متن نشانهها را معنا میبخشند. «قراردادهای ارتباطی یا رمزگان نشانگر بعدی اجتماعی در نشانهشناسی هستند: یک رمز مجموعهای از فرایندهاست که کاربران رسانه (که در یک چارچوب فرهنگی عمل میکنند) با آنها مأنوساند». در اینجا باید توجه داشت، تعریف فیزیکی- هستیشناختی از رسانه منافاتی با رویکرد نشانهشناختی ندارد؛ وظیفه نشانهشناسی در اینجا کشف رمزگان و تحلیل ساختاری متن، زبان و ابزارهای ارتباطی است، چیزی که در انتقال حرارت با مدلسازی کنوکسیونی/تابشی/جابهجایی صورت میگیرد: مدلسازی در فیزیک انتقال حرارت تماماً نظریهای صوری است که هدف آن توصیف رفتار رسانه در انتقال انرژی است.
تفکر درباره رسانه ها به عنوان شرط تفکر و فرهنگ در نزد فیلسوفان متعهد به حقیقت از آغاز وجود داشته است. لیکن اغلب به صورت ضدیت با رسانه بوده است، بدین گونه که رسانه ها را به عنوان چیزی در نظر میگرفته است که تنها سطحیت، و هماندازی و وانمودسازی را فرا میآورد و بدینسان مانع از نظر افکندن به حقایق امور میشود.
بدینگونه در دیالوگ 'فایدروس' افلاطون خط و کتابت به عنوان امری مورد انتقاد قرار میگیرد که برای حافظه انسان پیامدهای منفی به همراه میآورد. به عقیده افلاطون، آموزندگان خط با این حافظه گسترشیافته صرفاً دچار توهم دانایی میشوند، اما حقیقتاً دانا نمی شوند. جالب اینجاست که همین عقیده افلاطون خود به کمک خط و نوشتار ماندگار شده و به ما رسیده است.
در تمثیل غار در دیالوگ 'جمهوری' افلاطون که بسیار مشهور است، عالم محسوس به عنوان امری غیریقینی و کاذب مطرود دانسته میشود. مردمان اسیر حواس ظاهر سایه های افتاده بر دیوارهای غار را تصاویر واقعیت تلقی میکنند. اما آموزش حقیقی به جای چنین سایه هایی به مثال حق و خیر توجه دارد. مثل آن همچون نور تابناک آفتاب است در برابر آتش افروخته در غار که روشنایی اش سوسو میزند و سایه ها را بر دیوار میلغزاند. در ادامه، فلسفه مغرب زمین که به تولید متن به طور متوالی میپردازد، به گونه ای بدیهی در قلمرو نوشتار و چاپ حرکت میکند، بی آنکه این شرط امکان وجود خود را مورد تأمل قرار دهد. مکتوب کردن کار فکری و شناخت به عنوان پیوند میان معرفت و فرهنگ چاپی هیچ گزینه دیگری نمیشناسد، مگر محاضره یا شهود عرفانی. در متنهای خشک به فلسفه ورزی پرداخته میشود و جویهای تفکرات به دریای کتاب به مثابه صورت قطعیشان میریزند. ممنوعیت تصویر نیز حاکی از همین نگرش است. بدینگونه ایمانوئل کانت در کتاب 'نقد قوه حکم'(Kritik der Urteilskraft) چنین اعتقاد دارد که تنها کسی از «تصاویر و بازیچه های کودکانه» یاری میجوید که به «قدرت ایده های بزرگ اخلاقی» باور نداشته باشد.
بدین ترتیب، هستی شناس فلسفه رسانه در کنار بخش سیستماتیک آن در برگیرنده یک بخش بازسازی کننده نیز هست که عبارت از طرح مسئله با بازخوانی عناصری گزیده از سنتز فلسفی است. همچنین شاید فلسفه رسانه با طرح پرسش از رسانههای فلسفه، متعرض شرایط امکان برخی گفتمانهای نظری نیز بشود. وقتی که جهانهای متنی خود بسنده با جهانهای تصویری، اصوات، برنامهدهیها و مانند اینها رویارو میشوند، آنگاه باید پس از پرسش از جایگاه و حامل سازههای روحی از شرایط فراوری فلسفه نیز پرسش شود. سرانجام ساختارهای شبکهای آن شرایط محیطی را شکل میدهند که در آنها نسبت مضاعف حسی- روحی انسان با خود و عالمش در فضای مجازی انتظارات تازهای پدید میآورد. اشتباه محض است، اگر فرض کنیم که با صرف نامگذاری، شاخه فلسفی جدیدی تاسیس میشود، چه رسد به این که ادعای صورت تازهای از نظریه بنیادی تحقق پذیرد. همینطور بالعکس کافی نیست که یک مشت اصطلاح تخصصی فلسفی در حوزۀ مسائل مربوط به نسبت انسان با واقعیت اکنون به جهت تنوع بر موضوعات رسانهای اطلاق شود. اصطلاح فلسفه رسانه در اینجا قرار است نخست تنها برای پرسشهای مقدم یا شاملی به کار رود که با تغییر کدهای فرهنگی (و از آنجا با یک انسانشناسی جدید) سر و کار دارند.