- گفت و گو با استاد اسماعیل عباسی
- 1390-08-28 10:58:00
- کد مطلب : 3456
جهان عرصۀ رخدادهای تلخ و شیرین بسیاری است. رسانه ها به ما کمک میکنند بعضی از این رخدادها را بشنویم، تصاویر بعضیها را ببینیم و تحلیل چرایی رخ دادن آنها را بخوانیم. چگونگی ارائۀ این رخدادها و تأثیری که بر مخاطب میتواند داشته باشد یکی از پرسشهای صاحب نظران و محققان رسانهای است...
سمیرا سلطانی - جهان عرصۀ رخدادهای تلخ و شیرین بسیاری است. رسانه ها به ما کمک میکنند بعضی از این رخدادها را بشنویم، تصاویر بعضیها را ببینیم و تحلیل چرایی رخ دادن آنها را بخوانیم. چگونگی ارائۀ این رخدادها و تأثیری که بر مخاطب میتواند داشته باشد یکی از پرسشهای صاحب نظران و محققان رسانهای است. هیچ کدام از تحقیقات مخاطب شناسی تا به حال نتوانسته میزان تأثیر قطعی رسانه را بر مخاطب مشخص کنند چرا که چنین تأثیراتی به عواملی بیش از رسانه بستگی دارد. با این حال کم نیستند منتقدان و محققان رسانهای که نمایش تصاویر خشن از سوی رسانهها را در گسترش خشونت در جامعه و افزایش آستانه تحمل خشونت مخاطبان موثر میدانند. اسماعیل عباسی، سردبیر سابق مجله عکس و مدرس عکاسی در گفتوگو با مدرسۀ همشهری در این زمینه میگوید از آنجا که هر حادثه یک علت ندارد نمیتوان همۀ تأثیراتش را در فضای روزنامه نگاری جستجو کرد. وی در بخشی از این گفتوگو تلاش کرده است به تعریفی از عکس خشن در رسانهها برسد. بخش دیگری از این مصاحبه به ملاحظات انتشار عکس خشن در رسانهها میپردازد و منطقی که برای انتشار یک عکس آزار دهنده برای مخاطب باید وجود داشته باشد تا منافع جمعی را تأمین کند.
***
برای شروع بهتر است به این بپردازیم که آیا اصولاً میتوانیم براساس یک نوع گونه بندی عکسی را با ویژگیهای خشن تعریف کنیم؟
وقتی میگوییم عکس خشن چیست؟ وارد یک بحث اخلاقی شدهایم. اگر موضوع قانون مطرح باشد، قانون یک سری معیارها را تعریف کرده است، در قانون شما تعریف روشنی از باید ها و نباید ها دارید. اما در بحث اخلاق اگر چه باید ها و نباید ها وجود دارد اما بسیار نسبی است. مثلاً شما در خیابان نمی توانید من را ملزم کنید که یک فرد مسن را از این طرف خیابان به آن طرف خیابان ببرم. آنچه که مرا ملزم میکند همان وجدان اخلاقی است. اخلاق از جامعهای به جامعهای، از زمانی به زمانی و در هر شرایطی فرق میکند. به همین دلیل است که در بحث اخلاق ممکن است به قاطعیت نرسیم، در مورد تعریف عکس خشن هم این اتفاق میافتدو ما نمی توانیم تعریف قطعی ، دقیق و روشنی که همه روی آن اتفاق نظر داشته باشند بدهیم. امابه طور کلی میتوان گفت عکسهایی که باعث آزردگی خاطر و اذیت شدن روحی افراد بشود خشن هستند. البته نسبتها و میزان نمایش خشونت در عکسها با هم فرق میکند. ممکن است شما یک عکس خون و خونریزی یا سر بریدن یک نفر را در مقابل دوربین ببینید و از طرف دیگر عکس یک آدمی که در شرایط ظاهری مناسبی نیست چاپ کنید. فرض کنید بچهای را که در اثر بی مبالاتی یک مربی شنا در آب غرق شده است و شما جنازۀ این آدم را کنار استخر بگذارید و عکس بگیرید. هر کدام از اینها میتواند یک نوع خشونت باشد منتها دامنه اش متفاوت است. این عکسها باعث آزرده خاطر شدن افراد میشود.
یعنی نمیتوانیم تعریف مشخصی برای آن ارائه کنیم؟
بله چون دامنهاش خیلی گسترده است. برای همین اگر بخواهید تعریف جامع و مانعی ارائه کنید یک مقدار گرفتار میشوید. عکس خشن عکسی است که شما را اذیت کند و با دیدن آن از نظر روحی دچار آزردگی خاطر شوید.
در سایر کشورها برای چاپ چنین تصورهایی که ممکن است آزردگی روحی ایجاد کند چه ملاحظاتی وجود دارد؟
در چنین مواردی تا جایی که من مطالعه کردهام خیلی وقتها بحث توجه به خشونت مطرح نیست بلکه بحث سیاسی است. در جنگ خلیج فارس شما جنازۀ سربازان آمریکایی را نمیبینید. این ملاحظه ناشی از این نیست که نمیخواهند مخاطبان خود را اذیت کنند، بلکه نمیخواهند ضعفها یا شکستهای خود را نشان بدهند. اینها یک سری ملاحظات سیاسی است. ولی در جایی که بحث سیاسی مطرح نمی شود باز هم سیاست نشریات با هم تفاوت دارد. در عکسی که بعد از انفجار قطار در اسپانیا گرفته شده، جنازه آدمهای زیادی را میبینیم و حتی دست و پاهایی را که جدا شده و در حاشیۀ ریل افتاده است. من در چند نشریه این موضوع را پیگیری کردم. در بعضی عکسها دست و پاهایی کنده شده است و در پیش زمینۀ تصویر هم وجود دارد اما در بعضی نشریات اینها حذف شده است. حذف چنین صحنه هایی در عکس از نظر اخلاق روزنامه نگاری یک موضوع دیگری است. در هر حال سیاست سردبیران بعضی از نشریات این است که خشونت را نشان ندهند. منتها وقتی شما خشونت را نشان نمی دهید یک جور مانع دیدن واقعیت و حقیقت میشوید. وقتی شما از نشان دادن خشونتی که اتفاق افتاده پرهیز میکنید من بیننده و خواننده خشونت را به آن اندازه ای که وجود داشته است نمی بینم.
گاهی مشاهده شده است که انتشار این نوع عکسها با وجود دل آزردگی، نتایج خوبی هم به همراه داشته است. مثلاً عکس معروف شلیک ژنرال لون به یک اسیر ویت کنگی که میگویند در پایان دادن به جنگ ویتنام نقش مهمی داشت.
دربارۀ آن عکس « ادی آدامز» - اگرچه در آن زمان کامپیوتر نبود اما روتوش، تغییر و تحولات در عکس بود- و ما تغییرات آن عکس را در کادرهای متفاوت دیدیم. مثلاً در بعضی از عکسها کادر گسترده تر است و یک سرباز در آن طرف عکس حرکت میکند و یک سرباز در این طرف عکس است. اما در بعضی از کادرها میبینیم که دقیقاً بخشهای اضافی آن حذف شده است و بر ژنرال و فرد محکوم متمرکز شده است. در آن مورد شما عکس را تغییر نداده اید ولی توجه بینندۀ خود را بر اصل ماجرا متمرکز کرده اید. اما موضوعی که من اشاره میکنم بخشی مربوط به تغییر و بخشی در مورد انتشار است. مثلاً دربارۀ عکس دیگری از ویتنام که مربوط به بعد از انفجار بمب ناپالم است، آمریکایی ها به خطا روی نیروهای خودی یعنی نیروهای ویتنام جنوبی بمب ریختند. در این عکس دختربچۀ برهنه ای وسط جاده است که با بچه های دیگر میدوند و گریه میکنند. چند روزی چاپ این عکس به تأخیر افتاد و بعد با استدلالهای عکاس آن چاپ شد. در هر حال انتشار و عدم انتشار عکس خشن یا دل آزار یا آنچه که از لحاظ اخلاقی موجب آزرده خاطر شدن شود عیبها و حسن هایی به همراه دارد. حسنش این است که شما واقعیتها را منعکس میکنید. وقتی یک عکس خشن را بنا به تشخیص خودتان حذف میکنید از نظر اطلاع رسانی به مخاطبان خودتان لطمه میزنید. از طرف دیگر این چنین عکسهایی آدمها را به خشونت عادت میدهد. یعنی شما وقتی هر روز صبح روزنامه را باز میکنید عادت میکنید به دیدن یک سر بریده ، یک جنازۀ لت و پار و . . . . یواش یواش چنان این موضوع برای شما عادت میشود که دیدن این صحنه برای شما قابل تحمل میشود در حالی که اگر اولین بار چنین عکسی را ببینید ممکن است ضربۀ محکمی به شما بزند.
در تلویزیون کشور ما چنین صحنه هایی خیلی دیده میشود. در زمان زلزلۀ بم آن قدر مردم از تلویزیون تصویر جنازه، آوار و ... دیدند که روزهای بعد آن واکنش لازم را نشان نمیدادند و یا حتی شاید برخی حوصلۀ روشن کردن تلویزیون را هم نداشتند و یا بعضی از افراد نسبت به ماجرا بی تفاوت شده بودند. یا آن تصویری که از تیراندازی به یک پسر فلسطینی که پشت سر پدرش پناه گرفته بود در همۀ جهان بازتاب زیادی داشت ولی در ایران آن قدر این تصویر پخش شد که گاهی به نظر میرسید بی اهمیت شده است.
بله، واقعیت این است که وقتی شما یک مسئله ای را خیلی زیاد تکرار میکنید برایتان خیلی عادی میشود. منتها چون این نوع بحثها، بحث ریاضیات نیست شما نمی توانید قاطعانه بگویید فلان جا این منتشر بشود یا نه. آن چیزی که قاعدتاً باید رعایت شود این است که بی منطق و بدون پشتوانۀ استدلال وارد این قضیه نشوید. فرض کنید در خیابان تصادفی شده و یک نفر هم فوت کرده است و عکس چنین صحنه ای به تنهایی خشونت دارد. آیا انتشار چنین عکسی درست است یا غلط؟در اینجا دو مسئله وجود دارد. نشان دادن این آدم در چنین وضعیتی از نظر خانوادۀ آن مقتول چه قدر قابل تحمل است؟آدم یک لحظه خودش را به جای آنها قرار بدهد و ببیند چه حسی دارد و دیگر اینکه آیا انتشار این عکس اثری هم دارد؟من فکر نمی کنم اثری داشته باشد. یعنی خبر را به یک موضوع کوچک منحصر کرده ایم. مثلاً گفته میشود در تونل X تصادفات زیادی انجام میشود اگر شما عکسی را از این تونل نشان بدهید و به آن طوری دامن بزنید که نتیجه گیری شود تونل x مرتباً قربانی میگیرد این تأثیر مثبتی میگذارد و بینندگان و مسئولان در اثر آزرده شدن افکار عمومی به این فکر میافتند که برای این مسئله چاره ای بیندیشند. اما دلیلی ندارد عکسی از یک تصادف ساده را نشان بدهیم که تأثیر عمومی نمی گذارد و در تصمیم گیریهای جمعی هم هیچ دخالتی ندارد. در هر حال در انتشار اینها باید یک سری ملاحظات را داشته باشیم و ببینیم منافع جمعی چیست. من جزو کسانی هستم که اعتقاد دارم روزنامه برای یک مجموعه و در یک جامعۀ دموکراتیک چاپ میشود که شما با انتشار چنین عکسها و اخباری شهروندان را به آگاهی میرسانید تا بتوانند دربارۀ صحت و سقم آن مسائل یا حرکتهای بعدی برای اصلاح امور تصمیم گیری کنند.
در جریان قتل هاو جنایاتی که اخیراً در کشور رخ داد واکنش مردمی که در صحنه حاضر بودند جالب توجه بود. فیلمبرداری با موبایل از این اتفاق و پخش سریع این فیلمها در سایتهای اینترنتی نشان دهندۀ ولع و اشتیاق بینندگان بود. به نظر میرسد بینندگان حاضر در صحنه با این واقعیتی که در لحظه و جلوی چشم آنها اتفاق میافتد مثل یک فیلم سینمایی مهیج برخورد میکنند. آیا میتوانیم از این بحث نتیجه گیری کنیم که تماشای مکرر تصاویر خشن در رسانه ها میتواند بینندۀ ایرانی را منفعل و قدرت تشخیص او را دچار اختلال کند؟
من آدم مطلق گرایی نیستم و نمی توانم نظر قطعی در این مورد بدهم. علتش هم این است که یک حادثه و یا یک پدیده یک علت ندارد. شما چون در فضای روزنامه نگاری و عکس کار میکنید فکر میکنید تمام اتفاقاتی را که در چنین چیزی دخیل است باید در روزنامه نگاری جستجو کرد. در حالی که چنین چیزی نیست. دلایل دیگری هم وجود دارد. جامعه خشن است. آدمها به دلیل مسائل اجتماعی و اقتصادی برخوردهای خشنی دارند و شما این موضوع را خیلی ساده در رانندگی افراد میتوانید ببینید. اینها ربطی به روزنامه نگاری و عکس ندارد. آدمها از نظر روحی آزردگیهایی دارند که یک جایی به حالت انفجار میرسد. اگر زمانی هم فرد میایستد و نگاه میکند برای این است که به دیدن این خشونت در جامعه اش عادت کرده است و برای دیدن خشونت آموزش دیده است. چه قدر از این فیلمهای لطیفی که نسل من دیده اند امروزه طرفدار دارد؟ در آن زمان ما حتی به مسائل سیاسی کمتر از مسائل عاطفی توجه میکردیم. برای اینکه روحیه مان میطلبید.