- "مارک هانتر" ، "لوک سِنگرز" و "پیا ثودسن"، برگردان فرشید مقدم سلیمی
- 1390-11-19 10:09:00
- کد مطلب : 3491
درسگفتار روزنامهنگاری پژوهشی مجموعه مقالاتی آموزشی است از مارک هانتر، لوک سِنگرز و پیا ثودسن[1] -استادان برجسته این حوزه که سعی دارد ضمن روشن کردن تمایزات این ژانر روزنامهنگاری با شیوه مرسوم و متداول گزارشگری، مبانی، کارکردها، روشها و مهارتهای لازم برای این نوع از روزنامهنگاری را که جای خالیاش بشدت در رسانههای ما احساس میشود، تعلیم دهد...
اشاره: درسگفتار روزنامهنگاری پژوهشی مجموعه مقالاتی آموزشی است از مارک هانتر، لوک سِنگرز و پیا ثودسن[1] -استادان برجسته این حوزه که سعی دارد ضمن روشن کردن تمایزات این ژانر روزنامهنگاری با شیوه مرسوم و متداول گزارشگری، مبانی، کارکردها، روشها و مهارتهای لازم برای این نوع از روزنامهنگاری را -که جای خالیاش بشدت در رسانههای ما احساس میشود- تعلیم دهد.
درس اول از این مجموعه با عنوان کلی درسنامه روزنامه نگاری پژوهشی به تفاوت روزنامه نگاری پژوهشی با روزنامه نگاری متداول اختصاص داشت . در درس دوم روش های سوژه یابی در این ژانر روزنامه نگاری مورد بررسی قرار گرفت و اکنون در درس سوم با تقش فرضیه بعنوان هسته روزنامه نگاری پژوهشی آشنا می شویم .
***
1- فرضیه یک پاسخ موقتی است
گزارشگرها همیشه گلایه میکنند که سردبیرها ایدههای فوقالعادهشان را برای تهیۀ گزارش، رد میکنند. بله، درست است. با این تفاوت که معمولاً آن چیزی که سردبیرها رد میکنند اصلاً یک ایده نیست، دعوت به فنا شدن است. یا حداقل یک تحقیق بیطرح و برنامه است که برای نتیجهای نامشخص پول و وقت را هدر میدهد. ما هم وقتی جوانتر بودیم چند مرتبه از این ایدههای فاجعهبار جلوی سردبیرانمان گذاشتیم اما چقدر خوششانس بودیم که تا کار دست خودمان نداده بودیم، منصرفمان کردند.
مثلاً میگویید «میخواهم روی فساد مالی تحقیق کنم.» اما این ایدۀ خوبی نیست. گرچه فساد مالی همیشه هست و اگر شما وقت کافی صرف تحقیق در موردش کنید، جاهایی پیدایش میکنید؛ اما فساد مالی یک موضوع است نه یک ماجرا[2] [یا خبر][3] و کار روزنامهنگاران تعریف ماجراها [یا خبرها] است. اگر شما به جای یک ماجرا روی یک موضوع کار کنید، شاید کارشناسِ آن موضوع شوید اما کلی زمان، پول و انرژی در این راه هدر شده است. از این جهت است که هر سردبیر عاقل و بالغی به شما خواهد گفت «نه.»
اگر در عوض بگویید «فساد مالی در سیستم مدارس، والدین را از آیندۀ فرزندانشان ناامید کرده است» شما یک ماجرای مشخص را مطرح کردهاید. این جالبتر است.
حالا دانسته یا ندانسته شما فرضیهای هم طرح کردهاید. برای اینکه هنوز از درستی خبرتان مطمئن نیستید. ادعای شما این است که در مدارس فساد مالی وجود دارد و این فساد بر دستِکم دو گروه از مردم اثر منفی دارد: دانشآموزان و والدینشان. این ادعاها ممکن است درست باشد یا غلط. شما فعلاً باید اطلاعات جمع کنید.
در پژوهش شما باید به پرسشهای مشخصی که از دل فرضیههایتان درآمدهاند، پاسخ دهید. فرایند پاسخدهی به این ترتیب است که ابتدا فرضیه را تجزیه میکنیم تا ببینیم از چه ادعاهای مجزا و مشخصی تشکیل شده است. بعد به نوبت، درستی هر کدام را بررسی میکنیم. در این فرایند ما روی معنای واژههای تشکیلدهندۀ فرضیه نیز دقیق میشویم و معنای آنها را روشن و تعریف میکنیم.
به پرسشهای مورد اشاره به هر ترتیبی میتوانید جواب دهید اما هوشمندانهترین ترتیب معمولاً همانی است که آسانتر قابل اجرا است. هر تحقیق به میزانی که پیشرفت میکند، سختتر هم میشود چون دادهها و منابع بیشتر میشود. بنابراین سازماندهی مواد خام تحقیق پیچیدهتر میشود. به همین ترتیب نگرانی شما از به نتیجه نرسیدن گزارش در زمان مقرر نیز بیشتر میشود.
در مثال فرضیِ ما احتمالاً آسانترین نقطۀ شروع، صحبت کردن با والدین و دانشآموزان دربارۀ امیدها و یأسهایشان است. [لازم نیست یکراست بروید سر اصل مطلب.] همین که شما دستکم چهار نفر را پیداکردید که وجود فساد مالی ریشهدار در مدارس را تأییدکردند - کمتر از چهار منبع، بنیان محکمی نیست - شروع کنید به بررسی نحوۀ کارکرد نظام مدارس. در مدارس شما باید مقررات، روال انجام کارها، رسالتی که برای خود قایلاند و ایدهآلهایی که به زبان میآروند را شناسایی کنید.
وقتی دانستید که سیستم چطور کار میکند، میتوانید بخشهای تاریک و کمنور آن را که فساد در آنها میتواند لانه کند، ببینید. آن وقت میتوانید شنیدهها و یافتهها خود را با ادعاهای سیستم مقایسه کنید و ببینید که کدام یک به واقعیت نزدیکتر است.
2- برتریهای پژوهش فرضیه محور
به نظر شما پژوهشی مانند نمونه بالا خیلی سخت است؟ اگر آن را با گزارشهایی مقایسه کنید که در آنها با یکی-دو نفر مصاحبه میشود یا یک بیانیۀ مطبوعاتی بازنویسی میشود؛ بله. اگر پژوهش فرضیهمحور را با انواع دیگر تحقیقات مقایسه کنید؛ نه. برتریهای روش فرضیهمحور در صرفهجویی در نیروی کار، روشن است:
الف- به جای تلاش برای کشف یک راز، فرضیه به شما چیزی برای رد یا تأیید میدهد.
مردم در مورد مسایل مخفی راحت حرف نمیزنند. آنها بیشتر مایلاند اطلاعات شما را رد یا تأیید کنند. شاید به این دلیل ساده که دوست ندارند مجبور به دروغ گفتن شوند. فرضیه به شما کمک میکند به جای اینکه از مردم درخواست اطلاعات ویژهای کنید از آنها بخواهید چیزی را رد یا تأیید کنند. [کار با فرضیه] همچنین شما را در جایگاه کسی قرار میدهد که نسبت به کشف واقعیات بیشتر آماده است برای اینکه شما آمادگی خود را برای پذیرفتن واقعیاتی که نمیدانید، نشان میدهید.
ب- فرضیه شانس شما را برای کشف رازها بیشتر میکند.
بیشتر چیزهایی که ما «راز» مینامیم به سادگی واقعیاتیاند که هرگز کسی دربارهشان سئوال نکرده است. یک فرضیه تاثیر روانی ویژهای دارد که به شما احساسی میدهد که میتوانید آن سئوالات را بپرسید. همچنان که محقق فرانسوی اٍدوی پنل (Edwy Plenel) گفته «اگر میخواهید چیزی را بیابید فقط یک راه دارید: جوینده آن باشید.» چرا که جوینده یابنده است.
ج- فرضیه، مدیریت پروژه را آسانتر میکند.
وقتی تعریف کردهاید که به دنبال چه هستید و کجا باید دنبالش بگردید، میتوانید میزان زمان مورد نیاز در گامهای نخست تحقیق را تخمین بزنید. این اولین گام برخورد با تحقیق به مثابه پروژهای است که قرار است مدیریتاش کنید. (در درسگفتار بعدی به این موضوع برمیگردیم).
د- فرضیهها یک ابزارند که به تکرار میتوانید از آن استفاده کنید.
وقتی شما میتوانید به صورت روششناسانه کار کنید، حرفهایتر شدهاید و راه و چاه را بهتر تشخیص میدهید. مثلاً میتوانید تشخیص دهید که برای مبارزه با برخی بینظمیها و بیعدالتیها چه باید کرد و شما قادر خواهید بود به سهم خود کاری بکنید. آیا این از اول دلیل روزنامهنگار شدن شما نبوده است؟
ه- کار با فرضیه تا حدودی تضمین میکند که شما یک گزارش آماده کنید، نه انبوهی اطلاعات.
سردبیرها دوست دارند بدانند که بعد از صرف زمان معینی روی یک تحقیق، گزارشی برای انتشار خواهند داشت. یک فرضیه شانس تدارک چنین بروندادی را افزایش میدهد. فرضیه به شما کمک میکند تا حداقل و حداکثرِ نتایج مثبت کار خود را و نیز بدترین حالت را پیشبینی کنید.
* بدترین حالت آن است که آزمون فرضیه سریعاً روشن کند که ماجرایی در کار نیست و به پروژه باید پایان داده شود.
* حداقل برونداد (خروجی) مثبت این است که فرضیۀ اولیه درست و میتواند تأیید شود.
* حداکثر برونداد مثبت آن است که با تأیید فرضیه اولیه، به طور منطقی فرضیههای دیگری مطرح شود. در این صورت پیشبینی میشود که نتیجه تحقیق یک مجموعه گزارش یا یک گزارش بزرگ باشد.
پژوهش فرضیهمحور برتریهای دیگری هم دارد اما قبل از اینکه جلوتر برویم اجازه دهید یک هشدار بدهیم.
3- فرضیهها میتوانند خطرناک باشند
گزارشگرهای تازهوارد نگرانند که اگر یک گزارش روراست بدهند، چه میشود. انتقامی... شکایتی در کار نخواهد بود؟ گزارشگرهای باسابقه میدانند که بدترین مشکل زمانی پیش میآید که گزارش غلط بدهید. درست است که گزارش چه درست باشد چه غلط امکان دارد گزارشگر متهم شود یا حتی سر از حبس درآورد. اما نوشتن گزارش نادرست، نه تنها چراغی برنمیافروزد که چهرۀ واقعیت را هم ظلمانیتر میکند.
پس خواهش میکنیم به خاطر داشته باشید: اگر شما بدون توجه به شواهد و مدارک، صرفاً میکوشید به هر قیمتی درستی یک فرضیه را تأیید کنید، شما به جرگۀ دروغگویان حرفهای جهان میپیوندید: پلیسهای خودسری که افراد بیگناه را متهم و دستگیر میکنند یا سیاستمدارانی که منفعتشان در به راه انداختن جنگ است. پژوهش چیزی جدای از تأیید ادعاهای خود است. پژوهش جستوجو برای یافتن حقیقت است. پژوهش فرضیه محور ابزاری برای کشف حقایق بسیار است اما میتواند به بیچاره کردن افراد بیگناه هم منجر شود.
به ویژه، برای بدترکردن اوضاع جامعه تمام چیزی که شما نیاز دارید این است که چشم خود را بر واقعیاتی که فرضیۀ شما را رد میکنند، ببندید یا به آنها کم دقتی کنید. (اشتباهات به اندازۀ دروغها میتوانند اوضاع را بدتر کنند.) شما میتوانید کار خودتان را راحتتر کنید و بگذارید کس دیگری خرابکاریتان را جبران کند. بسیاری از مردم هر روزه چنین میکنند اما باز دلیل نمیشود که این کار درست است. نظر ما این است عاقبت از روزنامهنگارها جهنم است و سواستفاده از فرضیات یکی از راههای رسیدن به جهنم. پس در کاربرد فرضیات راستگو و دقیق باشید: همان قدر که سعی میکنید آنها را تأیید کنید سعی کنید ردشان کنید. درمورد این موضوع جلوتر که برویم در بخش «کنترل کیفیت» بیشتر حرف میزنیم.
4- چگونگی کار با فرضیهها
الف- مهم نیست که اولین فرضیه تأیید شود
چارچوب دادن به پژوهش با کمک فرضیهها، روشی است به قدمت علم و در زمینههای متنوعی مانند کار پلیسی و مشاورۀ حرفهای موفق بوده است. (در واقع این رهیافت اخیراً وارد روزنامهنگاری شده است.) این روش بر پایۀ یک عمل ذهنی استوار است. شما بر اساس بهترین اطلاعاتی که در اختیار دارید، یک گزاره[4] میسازید که تصور شما را از اینکه واقعیت احتمالاً چیست نشان میدهد و سپس به دنبال اطلاعات بیشتری میگردید تا آن گزاره را رد یا تأیید کند. این فرایند آزمون فرضیه است. همچنان که در بالا نشان دادیم، اگر کل فرضیه را نتوان تأیید کرد، بخشهای جداگانۀ آن را میتوان بررسی کرد. اگر هیچ بخشی تأیید نشد، به گام اول برگردید و یک فرضیه جدید بسازید. فرضیهای که به طور کل یا جزء تأیید نشود، صرفاً یک حدس[5] است.
اگر شواهد گزاره را تأیید کند، عالی است: شما به گزارشتان رسیدهاید. اگر گزاره تأیید نشود هم شاید خوب باشد چون ممکن است ماجرا جالبتر از آن باشد که انتظارش را داشتهاید.
ب- به فرضیه ساختار بدهید تا موفق شوید
کل فرضیه نباید بیشتر از سه جمله باشد، برای اینکه اگر طولانیتر باشد توضیحاش برای دیگران سخت میشود. تازه شاید خودتان هم نتوانید خوب درکاش کنید.
فرضیه باید شکل خبری داشته باشد. به این ترتیب آغاز و انجام تحقیق شما یک چیز است: خبر یک ماجرا. ما فقط اطلاعات جمع نمیکنیم. ما برای اصلاح امور، ماجراها را گزارش میکنیم. شما میتوانید در قالب فرضیه ماجرا را برای دیگران تعریف کنید، اول از همه سردبیر و ناشر و بعد مخاطبان.
فرضیه در ابتداییترین شکلاش، معمولاً در قالب یکی از سه جمله زیر بیان میشود:
* ما در وضعیتی هستیم که خوب نیست، یا مسألهدار است.
* این طور شد که به اینجا رسیدیم.
* اگر همین طور پیش برود، این اتفاق میافتد... و این طور میتوانیم جلوی مسأله را بگیریم.
در این جملهها به یک چیز دقت کنید: آنها یک ترتیب زمانی ویژهای دارند. این ترتیب زمانی شاید خیلی به نظر نیاید چون که به صورت خطی از گذشته به آینده نیست. این جملهها به ما موارد زیر را میگویند:
* خبرهای مربوط به مسأله در زمان حال
* علتهای مسأله در گذشته
* راه حل مسأله در آینده
به این ترتیب ما وقتی فرضیهمان را تنظیم میکنیم، یک روایت را ساخته و پرداخته میکنیم. یکی از دشوارترین جنبههای تحقیق این است که تمرکز خود را روی روایت حفظ کنید و زیر انبوه دادهها مدفون نشوید. وقتی احساس کردید که ذهنتان به اشغال دادهها درآمده است، کند و کاو را متوقف کنید و نگاه کنید ببینید دادههای شما چه حرفی برای گفتن و چه ماجرایی برای تعریف دارند. اگر آنها با فرضیه شما همخوان نیستند، فرضیهتان را تغییر دهید.
گذشته از اینها، ارایۀ راهحل یک مسأله، بسیار بسیار دشوار است. گاهی بهترین کاری که میشود کرد، تنها نشان دادن مسأله است. گاهی هم یک نفر هست که روی راهحل کار کرده است. در جستوجوی چنین کسی هرگز کوتاهی نکنید.
ج- چهار کلید تنظیم فرضیه
استفاده از فرضیه، کار شاقی نیست. اگر استعداد شما از ما بیشتر نباشد، با مقداری تلاش به آن خو میگیرید. پیشنهاد میکنیم چهار نکته را در ذهن داشته باشید تا نتیجه بهتری بگیرید:
خلاق باشید
روزنامه نگاران معمولاً به موقعیتها واکنش نشان میدهند. آنها آنچه را که میبینند، میشنوند یا میخوانند گزارش میکنند یا پِی خبرهای روز گذشته را میگیرند. اما محقق سعی میکند چیزی را آشکار کند که هنوز نامعلوم است. او فقط خبرها را پوشش نمیدهد، بلکه خودش خبر میآفریند. بنابراین وی [کُنشگر است و] روی وقایع آتی اثرگذاری میکند. فراتر از اینها: گزارش را نقاشی کنید و این کاری خلاقانه است.
بسیار دقیق باشید
اگر واژۀ «خانه» را در فرضیه خود بهکار بردهاید، منظورتان ویلا است یا پنتهاوس یا کلبه؟ پاسخ خیلی مهم است. تا میتوانید در مورد یک واقعیت مفروض دقیق باشید تا بررسی صحت و سقماش راحتتر باشد.
از تجربۀ خود استفاده کنید
تجربههای قبلی شما همیشه به کارتان میآیند. شما با توجه به تجربهای که دارید میتوانید فرضیۀ قویتری بسیازید. فقط یادتان باشد که حتی کارکشتهترینها هم گاه به مواردی برمیخوردند که قبلاً تجربهای از آن نداشتهاند. پس بعضی مواقع هم لازم است تجربه خود را در پرانتز بگذارید.
عینگرا باشید
منظور ما از عینیت، به طور دقیق سه چیز است:
* نخست اینکه ما باید واقعیتها را جدای از تمایل شخصیمان، بپذیریم. به این معنا ما در برخورد با واقعیتها عینیگراییم. اگر واقعیتها به ما بگویند فرضیهمان نادرست است، ما فرضیه را تغییر میدهیم و سعی نمیکنیم واقعیتها را پنهان کنیم.
* دوم اینکه ما با آگاهی به اینکه ممکن است در اشتباه باشیم، تحقیق میکنیم. اگر این را فراموش کنیم نمیتوانیم از کسی کمک بگیریم. آیا شما به کسی که تصور میکند دانای کل است و وقتی شما حرف میزنید خوب گوش نمیکند، کمک میکنید؟
* حتی اگر کاملاً عینیگرا و واقعگرا باشید - که باید باشید - کار شما پایهای در ذهنیت دارد که نباید از آن فاصله بگیرید. تلاش برای اصلاح جامعه، هدفی عینی نیست. ما در جایگاه محقق، دستگاه ضبط صدا نیستیم، اصلاحگریم.
ما از واقعیتهای عینی بهره میگیریم و نسبت به آنها عینیگراییم، تا هدف اصلاح را پیش ببریم، چون بر این باوریم که هر کوششی برای اصلاح جامعه اگر بر مبنای واقعیت نباشد، محکوم به شکست است. به دیگر سخن، ما از ذهنیتمان به عنوان یک انگیزه بهره میگیریم تا نسبت به شواهد بیطرف بمانیم و همۀ شواهد را [حتی اگر خلاف میلمان باشند] به حساب آوریم.
د- اگر دادهها خلاف فرضیۀ بینظیر ما باشد چه؟
ساده است: واقعیت را قبول کن و فرضیۀ جدیدی بساز.
فقط نه محکم به یک فرضیۀ اشتباه بچسبید [وهمۀ دادههای متضاد با فرضیه را ندید بگیرید] و نه با مشاهدۀ اولین دادۀ متضاد، مسیر تحقیق را عوض کنید. [یعنی فرضیه را رها کنید. پس باید بینابین حرکت کنید.] اگر یک جای کار میلنگید، بهترین علامتاش این بود که کلی اطلاعات به دست آورده بودید، اما معنای آنها را نمیفهمیدید. اگر در این وضعیت قرار گرفتید یا اطلاعات شما اشتباهاند یا باید فرضیهتان را تغییر دهید تا اطلاعات معنادار شوند.
[1] - MARK HUNTER, LUUK SENGERS, PIA THORDSEN
[2] - Story
[3] - نوشتههای درون کروشه [...] از مترجم است
[4] - statement
[5] - speculation