- گفتوگو با محمدصادق الحسینی
- 1391-01-19 08:14:00
- کد مطلب : 3506
محمدصادق الحسینی متولد سال 1362 در اراک است. وی که کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد خود را از دانشگاه تهران اخذ کرده از سال 1382 روزنامه نگاری اقتصادی را با جهان اقتصاد آغاز کرد...
اشاره: مجید یوسفی- محمدصادق الحسینی متولد سال 1362 در اراک است. وی که کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد خود را از دانشگاه تهران اخذ کرده از سال 1382 روزنامه نگاری اقتصادی را با جهان اقتصاد آغاز کرد، پس از اندکی به روزنامه حیات نو اقتصادی رفت و صفحات اندیشه اقتصاد را در این روزنامه ایجاد کرد، سپس در کنار نگارش مقاله در روزنامه ها و مجلات مختلف در روزنامه سرمایه صفحات اندیشه اقتصاد را مدیریت کرد و در آخر هم در روزنامه دنیای اقتصاد به عنوان مسئول صفحه اندیشه اقتصاد به فعالیت خود ادامه داد. وی سپس به جهت پاره ای مشکلات، کار روزنامه نگاری را به قول خودش تا زمانی که فضا مساعدتر شود، کنار گذاشت. الحسینی در تمام این سال ها در کنار روزنامه نگاری، تحقیق و پژوهش در حوزه های مرتبط با اقتصاد در مراکز تحقیقاتی و مشاوره ای مختلف را نیز ادامه میداد. او پیش از آن که برای ادامه تحصیل در رشته روابط بین الملل و سیاستگذاری به آمریکا برود، معاونت پژوهشی مرکز تحقیقات معاصر از مراکز تحقیقات وابسته به وزارت علوم را برعهده داشت.
وی از معدود اقتصاددانانی است که در کنار تحصیل و تحقیق در مراکز پژوهشی، به فعالیت حرفه ای و جدی روزنامه نگاری هم پرداخته است. ماحصل این امتزاج، دو کتاب است که یکی از آن ها با نام 'اقتصاد ایران در تنگنای توسعه' بزودی توسط نشر مرکز روانه بازار میشود و دیگری با نام 'دانشنامه علوم اقتصادی'، به عنوان اولین دانشنامه فارسی در زمینه اقتصاد بزودی به دست ناشر سپرده خواهد شد.
به بهانه ضعف های روزنامه نگاری اقتصادی در کشور به سراغ او رفتیم تا نظرشان را در این باره بشنویم. این مصاحبه در مرداد ماه سال گذشته تنظیم شده و هم اکنون انتشار مییابد.
****
آقای الحسینی یکی از مشکلات پیش رو در روزنامه نگاری اقتصادی ارزش داوری و بی طرفی ارزشی است. پیش از آنکه وارد بحث منافع اقتصادی بنگاه های خبری روزنامه های اقتصادی بشویم میخواستم نظرتان را در این زمینه جویا شوم؟
ـ ابتدا اجازه دهید تعریفی را از روزنامه به عنوان یک بنگاه خبری-تحلیلی بیان کنم و سپس بر مبنای این تعریف، به سوال شما پاسخ دهم. غالبا از روزنامه ها به عنوان موسساتی نام برده میشود که در جهت خیر عمومی فعالیت میکنند و هدفشان ارایه بی طرفانه اخبار و رویدادهاست. بطوری که حتی برخی روزنامه نگاران ایرانی این حق را به خود میدهند که برخی دیگر را به دلیل بازتاب پررنگ تر برخی اخبار یا داشتن جهتی خاص، سرزنش کنند و آنها را از دایره خبرنگاری و روزنامه نگاری خارج بدانند. اما تصور من این است که این تعریف وافی به مقصود نیست. به این معنا که اولا با واقعیت مطابقت ندارد و عملا روزنامه نگارها چنین نمیکنند. ثانیا به واسطه این که خبرنگاران و روزنامه نگاران هم جزیی از جامعه هستند، نسبت به مسایل قضاوت پیشینی دارند و فی نفسه نسبت به مسایل بی طرف نیستند. با این نگاه، بی طرفی، خودآگاه یا ناخودآگاه به پوششی برای بازتاب جهت دار اخبار بدل شده و سبب میشود نه تنها 'بی طرفی' که 'صداقت' خبرنگار و روزنامه نگار هم زیر سوال برود. حتی در فلسفه علم که قاعدتا از همه امور دیگر نسبت به طرفیت محقق، حساس تر است و محیطی است که نه همانند روزنامه نگاری محمل جریان سازی و چهره سازی است و نه میتواند به عنوان اهرمی در دست قدرت عمل کند- نیز گفته میشود محقق باید ابتدا فرضیه خود را صادقانه آشکار سازد و سپس در پی اثبات یا ابطال آن برآید. این نشان میدهد که حتی در تحقیقات علمی هم پذیرفته شده که بی طرفی ممکن نیست و محقق در نهایت نظرش با یکی از پارادایم های فکری یا با یک دسته از حدس های علمی نزدیک تر است، بنابراین برای رعایت صداقت، در نهایت به این نتیجه رسیده اند که محقق باید نه بی طرفی کامل خود را بلکه جانبداری خود را از یک فرضیه خاص آشکار کرده و سپس با رعایت اصول و قواعدی خاص (اصول و قواعد علمی) به نتیجه نهایی دست یابد. در روزنامه نگاری امروز هم همین روند در پیش گرفته شده است.
*در غرب چطور؟ این پیشینه در آن سوی جهان چه تجربه ای را پشت سرنهاده است؟
از نزدیک به صد سال پیش، بی طرفی جو غالب آموزش روزنامه نگاری در دنیا بوده است، بطوری که حتی فکر میکنم سردبیر واشنگتن پست آقای داونی در انتخابات ها رای نمی داد و نظرش این بود که این باعث میشود تا بی طرفی او در بیان حقایق خدشه دار شود. اما با تاخیر نسبتا زیاد نسبت به پیشرفت هایی که در زمینه فلسفه علم رخ داده بود، روزنامه نگاران نیز دریافتند که تاکید بسیار بر بی طرفی، دمیدن در سرنا از سر گشاد آن است و عملا ممکن نیست. در نتیجه در سال 1996 بود که بی طرفی به عنوان یک مفهوم، از منشور اخلاقی انجمن خبرنگاران حرفه ای ایالات متحده حذف شد و تاکید بیشتر بر دقت و صحت در پوشش خبری است.
* در اکثر نقاط دنیا روزنامه های اقتصادی، انعکاس فضای کسب وکار و شرایط اقتصادی آن منطقه هستند. در عین حال این روزنامه ها با آگاهی رسانی و تحلیل دقیق شرایط اقتصادی بسیاری از برنامه های اقتصادی دولت و بخش خصوصی را هدایت و جهت دهی میکنند. با این اوصاف چرا چنین تجربهای در میان نشریات اقتصادی ایرانی وجود ندارد؟
ـ روزنامه ها بنگاه هایی اقتصادی هستند که منافع خود را- که در حالت عادی در بدست آوردن مخاطب هر چه بیشتر در بلندمدت خلاصه میشود- دنبال میکنند. البته ما روزنامه های حزبی، ایدئولوژیک و دولتی هم داریم که آنها هم سعی در بیشینه کردن منافع خود دارند اما تعریفشان از منفعت متفاوت است.
پس روزنامه ها همانند تمام کسب و کارهای دیگر در جهت حداکثر کردن منافع خود فعالیت میکنند و نه در جهت حداکثر کردن منافع اجتماعی. البته این حرکت کردن در جهت منافع خصوصی، به ارتقا منافع اجتماعی منجر میشود. بطور مثال روزنامه ای که منفعتش پیدا کردن مخاطب بیشتر، فروش بیشتر و در نتیجه درآمد بیشتر است، اگر در گزارش ها و اخبارش صداقت نداشته باشد، اگر منافع عمومی را فدای منافع شرکت خصوصی یا بنگاه دولتی بکند، و در یک کلام بر طبق اصول حرفه ای روزنامه نگاری عمل نکند، دست کم در بلندمدت مخاطبان خود را از دست خواهد داد و فروش و درآمدش هم کاهش پیدا خواهد کرد. بنابراین حرکت در جهت منافع خود روزنامه ایجاب میکند که در جهت رعایت اصول حرکت کند. البته روزنامه های ایرانی این امر را برای خود روشن نکرده اند و این تضادی است که دامن گیر مطبوعات ایرانی است. یعنی بسیاری هنوز نمی دانند که بالاخره چه باید بکنند و چگونه باید از منافع خودشان صحبت کنند. بعضا دیده میشود که در محافل عمومی، مدیران مطبوعات چنان از منافع اجتماعی سخن میگویند که گویی برای ارتقا منافع اجتماعی مبعوث شده اند، اما در محافل خصوصی تر صحبتی از منافع اجتماعی نیست! و حتی دست به کارهایی میزنند که نه تنها با منافع اجتماعی که با اصول اولیه اخلاق حرفه ای تناقض دارد.
سوال شما سه مدعا در خود دارد: اول اینکه روزنامه های اقتصادی(احتمالا همانند همه دیگر انواع روزنامه ها) در کشورهای پیشرفته، بازتابی از شرایط کشور و منطقه خودشان هستند، دوم آن که با آگاهی رسانی و تحلیل دقیق شرایط همان منطقه به عاملان اقتصادی و دولت کمک میکنند تا جهت گیری هایشان را بهتر اتخاذ کنند، و سوم آن که معمولا روزنامه های اقتصادی در ایران هیچ کدام از این دو کارویژه را ندارند.
من با هر سه این مواردی که فرمودید موافقم. بدین مفهوم که اولا آن دو کارویژه برای روزنامه های بین المللی وجود دارد و ثانیا متاسفانه باید بگویم این مدعا که روزنامه های ایرانی، به خصوص روزنامه های اقتصادی، منعکس کننده شرایط جامعه نیستند و با تاسفی بیشتر امکان سیگنال دهی در اقتصاد را ندارند، تقریبا مدعایی راستین و متناسب با واقع است. اما دلیل این امر چیست؟ آیا این نشان از ضعف روزنامه نگاران و روزنامه نویسان و خبرنگاران ایرانی دارد؟ آنطور که برخی مدعی هستند خبرنگاران ایرانی ده ها سال از همکاران خود در غرب عقب تر هستند؟ آیا مدیریت ضعیف این بنگاه ها منجر به چنین نتیجه نامطلوبی شده است؟ به نظرم هیچ کدام از این پاسخ های دم دستی، فارغ از صحت یا عدم صحت اشان پاسخگوی پرسش ما نیست. اگر هم این استدلالات درست باشند و حظی از صحت و واقعیت داشته باشند، خود، ریشه در مشکلاتی عمیق تر دارند و معلول معضلاتی بزرگ تر هستند. اگرنه چه چیز روزنامه نگاران ایرانی از همکاران خارجی خود، در شرایط برابر، کمتر است؟ - برای ریشه یابی این معضل من از ترکیب 'تله انحصار' استفاده میکنم و علت العلل مشکلات مطبوعات در ایران را وجود انحصار در این بخش میدانم.
* منظورتان دقیقا از 'تله انحصار' چیست؟
انحصار در بخش مطبوعات ایرانی همانند انحصار در سایر بخش ها با حضور پررنگ دولت معنا پیدا کرده است. در شکل گرفتن این انحصار، سه عامل بسیار نقش دارند، عامل اول چیزی است که اقتصاددانان به آن 'موانع ورود' میگویند، عامل دوم ریسک بالایی است که به واسطه خطر تعطیلی به روزنامه ها (از جمله روزنامه های اقتصادی) وارد میشود. و عامل سوم هم استفاده دولت از ابزار آگهی های دولتی و یارانه هایی است که در این بخش وجود دارد.
در مورد عامل اول یعنی موانع ورود باید گفت که اگر بر سر راه سرمایه گذاری در هر بخش اقتصادی از جمله بخش مطبوعات موانع ورود بسیاری وجود داشته باشد این سبب میشود تا امکان رقابت در آن بخش از بین برود، ایده ها و طرح های جدید نتوانند عرضه شوند و در یک کلام نوآوری و توجه به نیازهای مخاطب از میان رخت بربندد. مثلا اگر شما همین الان طرحی راجع به ایجاد یک روزنامه جدید با یک نوآوری جدید و بسیار مخاطب پسند داشته باشید، و برای ایجاد یک روزنامه مثلا اقتصادی اقدام کنید، در صورتی که صلاحیت شما تایید شود، معلوم نیست پس از چندسال مجوز روزنامه شما صادر شود. حتی معلوم نیست پس از چند سال به شما خواهند گفت که مجوزی به شما داده نخواهد شد.
در مورد عامل دوم، روزنامه ها نیز همانند دیگر بنگاه های اقتصادی در پی حداکثر کردن منافع خود هستند، بنابراین علاوه بر موانع ورود که امکان سرمایه گذاری را از عاملان اقتصادی در بخش مطبوعات سلب میکند، ریسک بالای این سرمایه گذاری نیز به نوبه خود سبب میشود تا سرمایه گذاران مستقل کمتر به سرمایه گذاری در این بخش تمایل نشان دهند. بنابراین روزنامه های جدیدی که تشکیل میشوند بسیار کمتر از تعداد کل روزنامه هایی است که در صورت نبود این ریسک منتشر میشدند و این به عنوان مانعی دیگر بر سر راه رقابتی شدن بازار مطبوعات عمل میکند.
تقسیم آگهی های دولتی هم که تکلیفش روشن است. تقسیم آنها حق دولت است و حقیقتا هم نمی توان گفت که چرا به فلان روزنامه داده شده و به دیگری نه. وقتی اگهی مربوط به شرکت دولتی است، آن شرکت به هر ترتیبی که بخواهد آن را واگذار میکند. برخلاف بخش خصوصی که در اعطای آگهی به هدف گرفتن هرچه بیشتر مخاطبان بالقوه خود نظر دارد، بخش دولتی بیشتر به نظر سیاستگذاران بالادستی خود وابسته است. این مشکل، مشکل این دولت هم نیست، و تحقیقا در ایران در همه دولت ها و همه دوران ها بیش و کم، وجود داشته است. مشکل اساسی وجود بخش عظیم دولتی است. پس اگر قرار است انتقادی در این بخش باشد، باید به حضور گسترده دولت در اقتصاد باشد که تبعات ناگریز آن همین تبعیض ها در تخصیص منابع است. از آنجایی که هر سه این عوامل تا به امروز پایدار بوده اند، در نتیجه انحصار هم در مطبوعات کشور پایدار مانده و کماکان در تله انحصار گرفتار هستیم
علاوه بر تله انحصار ما گرفتار انقطاع آموزش در روزنامه نگاری ایران هم هستیم. یعنی هر از چند گاهی بسیاری از روزنامه نگاران با سابقه، بخشی به دلیل همین انحصار و بخشی به دلایل دیگر، عطای کار روزنامه نگاری یا روزنامه نگاری در داخل کشور را به لقایش میبخشند. این سبب میشود تا امکان انتقال تجربیات در روزنامه نگاری ایران با مشکل مواجه شود. که بسیار بحث مهمی است و در کنار سایر عوامل، کمک میکند تا روند یک دست رو به پیشرفتی را در طی سالیان متمادی در روزنامه نگاری ایرانی از جمله در روزنامه نگاری اقتصادی شاهد نباشیم.
* وضع روزنامههای اقتصادی در این بازار انحصاری چگونه است؟
ـ انحصار در روزنامه های اقتصادی بسیار شدید تر است. چرا که اولا انگیزه هایی که بعضا در تاسیس یک روزنامه سیاسی وجود دارد در تاسیس روزنامه های اقتصادی وجود ندارد ثانیا جریان درآمدی در این روزنامه ها میتواند بسیار بالا و وسوسه برانگیز باشد. بطوری که فشاری را در جهت حفظ یک روزنامه اقتصادی به ضرر سایرین ایجاد کند. چیزی که در روزنامه های عمومی و سیاسی شاهد آن نیستیم. یعنی علاوه بر فشار دولت، فشار خود روزنامه اقتصادی به عنوان یک رقیب برای حفظ انحصار هم وجود دارد. که از قضا تصور برخی بر این است که این فشار برای حفظ انحصار که گاها با امتزاج با نهادهای خاص همراه میشود، بعضا قوی تر از عامل نخست است. همین عوامل دست به دست هم میدهند تا در عرصه ملی در دو دهه گذشته تقریبا تنها 4 روزنامه جدی اقتصادی متولد شوند، که همگی، بجز یکی، تعطیل شدند.
* این انحصار چه سود و زیانی برای مطبوعات دارد؟
ـ نتیجه غایی اش عدم تطابق روزنامه های اقتصادی موجود با نیاز مخاطب و شرایط زمانه است. اول از همه کاهش کیفیت از عوارض غیر قابل اجتناب هر انحصاری است و انحصار در مطبوعات هم از این رویه تبعیت میکند. چرا که رقابت است که باعث افزایش کیفیت میشود و هنگامی که رقیبی وجود ندارد، بنگاه انحصارگر دلیلی برای افزایش کیفیت نمی بیند. همچنین این عدم وجود رقابت خود را در عرصه دیگری هم نشان میدهد و آن کاهش نوآوری است. همانطور که روند نشان میدهد، روزنامه های اقتصادی تنها در برهه ای اقدام به نوآوری کرده اند که رقیب جدی داشته اند. این مساله در سال های 81، 87 و تا حدودی 89 که دو روزنامه جدی اقتصادی رقیب وجود داشتند به خوبی قابل مشاهده بود.
از دیگر عوارض انحصار میتوان به فساد شدید در روابط روزنامه ها با بنگاه های آگهی دهنده و وابستگی به نهادهای قدرت نام برد. هنگامی که انحصار تا بدین حد گسترده میشود، نهادی که کارویژه اش شفاف سازی امور و فاصله گرفتن از قدرت است، خود به شدت ناشفاف و بعضا فاسد میشود. و اصلا نیازی نمی بیند که اصول حرفه ای را رعایت کند، چرا که مخاطبانش تضمین شده اند. چیزی که متاسفانه امروزه به عینه مشاهده میکنیم.
و آخر از همه، افزایش شدید درآمد و سود برخی روزنامه های انحصاری موجود، خصوصا در روزنامه های تخصصی و بالاخص در روزنامه های اقتصادی. همانطور که پیش تر هم عرض کردم، این سود بسیار بالا، که در شرایط رقابتی به هیچ وجه وجود نداشت، موجب پدید آمدن یکسری حرکت ها و رفتارها میشود به نحوی که در کل به ضرر روزنامه نگاری اقتصادی و کل کشور تمام میشود.
*عوارض جانبی انحصار چگونه است؟
ـ به عنوان مثال همانطور که شما بیان کردید، میتوان به یکی از بزرگترین مشکلات داخلی مطبوعات در ایران یعنی عدم تعریف جایگاهی مشخص برای روزنامه نگاران و خبرنگاران روزنامه ها اشاره کرد. در غالب روزنامه ها (بجز روزنامه های دولتی) نیروی انسانی روزنامه از داشتن حتی یک برگ قرارداد محرومند. یا اگر قراردادی هست، قراردادی صوری است که صرفا به امضای خبرنگار میرسد و مسئولان روزنامه تنها در مواقع ضروری! اقدام به امضای آن میکنند. در یک کلام این قدرت انحصاری که برای روزنامه های موجود ایجاد شده، قدرت چانه زنی مدیران اجرایی را در تقابل با نیروی انسانی روزنامه ها، که بی تردید مهمترین منبع موفقیت یک روزنامه(البته در شرایط رقابتی) هستند، شدیدا افزایش داده است. این قدرت بالای چانه زنی، به مدیران و مسئولان روزنامه ها اجازه میدهد تا بدون نگرانی از کاهش کیفیت یا از دست دادن مخاطبان خود، به نیازهای خبرنگاران و روزنامه نگاران شاغل در آن روزنامه یا مطبوعه بی اعتنا بوده و بعضا اقدامات محیرالعقول و یکطرفه ای را انجام دهند که در دنیا کم سابقه است. در مجموع، فضای انحصاری موجود، شرایطی را هم برای خبرنگاران و روزنامه نگاران و هم برای مخاطبان و مشتریان کالایی به نام روزنامه به وجود آورده است که بسیار نامطلوب است.
* در کشور ما روزنامه نگاران و صاحبان نشریات تا چه اندازه آموزش را وظیفه خود میدانند بهخصوص نشریات اقتصادی که باید بیشتر وجه آموزشی داشته باشند تا خبری. به نظر شما یک رسانه همچون روزنامه های ایرانی با امکانات محدودی که در اختیار دارند چقدر صلاحیت و توانایی انجام رسالت آموزشی را دارا هستند؟
من مطمئن نیستم که روزنامه ها آموزش را وظیفه خود بدانند، همچنین مشاهدات من نشان نمی دهد که روزنامه های اقتصادی پر از مطالبی باشند که بیشتر جنبه آموزشی دارند تا خبری.
اما اگر منظورتان از آموزش آماده سازی ذهن مخاطب برای ارایه تحلیلی از یک موضوع خاص است، خصوصا در روزنامه های تخصصی، بی شک روزنامه ها، خصوصا روزنامه های تخصصی ناچار به انجام آن هستند و در همه جای دنیا هم روزنامه ها این کار را انجام میدهند. یعنی در مقاله ای که نوشته میشود راجع به مثلا بودجه سال 2010 آمریکا، نویسنده قطعا مفاهیم پایه ای بودجه را برای مخاطب خود بیان میکند. بنابراین اگر آموزش ضمنی برخی نکات را در گزارش های تحلیلی ضروری بدانیم، اتفاقا مشاهدات من عکس آن چیزی را که شما میفرمایید نشان میدهد. البته این صحیح است که روزنامه های اقتصادی ما در قیاس با روزنامه های عمومی و سیاسی امان، کمتر گزارش تحلیلی تهیه میکنند و بسیار کمتر به تحلیل اخبار میپردازند و غالبا به دروازه بانی خام خبر بسنده میکنند. اما اینکه کار آموزشی بیشتری نسبت به همتایان خود انجام دهند، من چنین ذهنیتی ندارم. خود من در تمام این سال ها تلاشم این بوده که بتوانیم با کار تیمی و منسجم، این کار را بخوبی انجام دهیم و فکر میکنم تا حدودی هم موفق بودیم. الان هم تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که ای کاش روزنامه های اقتصادی توان این آموزش ضمنی را داشتند و این کار را انجام میدادند!
* چرا در روزنامه نگاری اقتصادی در این چند دهه، نیروهای محدودی تربیت شده و چهره سازی نشده است؟
ـ ابتدا اجازه بدهید آماری را ارایه دهم تا ابعاد قضیه روشن شود سپس به چرایی این امر بپردازیم. هم اکنون در سه روزنامه اقتصادی که بنده اطلاع دارم و در مجموع حدود 95 نفر عضو تحریریه دارند تنها حدود 4 نفر تحصیلاتشان در زمینه اقتصاد است! این یعنی حدود 2 درصد! این یعنی فاتحه روزنامه نگاری اقتصادی را باید خواند. من نمی گویم که روزنامه نگار اقتصادی حتما باید اقتصاد خوانده باشد، اما حداقل در هر سرویس در روزنامه باید یک اقتصاد خوانده وجود داشته باشد یا حداقل آموزش اقتصاد برای روزنامه نگاران وجود داشته باشد. مشاهدات من نشان میدهد که غالب روزنامه نگاران اقتصادی فارغ از این که تا چه حد در امر روزنامه نگاری حرفه ای هستند، سررشته ای از اقتصاد ندارند و همین باعث افت بیشتر کیفیت در این روزنامه ها شده است. مگر میشود مثلا بدون ذهنیت اقتصادی، فلان سیاست دولت در بخش مثلا کشاورزی را تحلیل کرد. نتیجه این شرایط، آشفتگی تحلیلی در روزنامه ها و عدم وجود تقریبا مطلق تحلیل است.
این یعنی ما در این سال ها از تربیت نیرو غافل بودیم و اگر بخواهیم این مساله را ریشه یابی کنیم باز هم به انحصار میرسیم. به این مفهوم که اولا به دلیل انحصار شدیدی که در این بخش وجود دارد هیچ گاه هیچ روزنامه اقتصادی نیاز به تربیت نیرو را حس نکرده است، (همچنین توجه کنید که تربیت روزنامه نگار تخصصی اقتصادی سخت تر از روزنامه نگار عمومی است.) دوما متاسفانه انحصار سبب شده است تا برخی از سردبیران و دبیران تحریریه های اقتصادی، برای حفظ موقعیت خود، عامدا اقدام به تربیت نیرو نکنند. چرا که تربیت نیروی جدیدی که هم اقتصاد میفهمد و هم روزنامه نگاری را در عمل آموخته است، به معنای ایجاد رقیب برای نیروی قدیمی تر است. از آنجایی که فرصت شغلی دیگری برای نیروی قدیمی تر وجود ندارد، در نتیجه وی ترجیح میدهد این نیروی رقیب تربیت نشود. وجود انحصار بدین گونه حتی اخلاق و منش آدم ها را هم تحت تاثیر قرار میدهد و جو نامطلوبی را در بنگاه های انحصاری(از جمله روزنامه ها) ایجاد میکند.
* شما به این نکته اشاره کردید که اکثر روزنامه های اقتصادی جهان خود را تابع یا مبلغ یکی از مکاتب فکری اقتصادی میدانند. در ایران این تابعیت و تبلیغ به چه صورت است؟ چون همانطور که اشاره کردید، روزنامه های اقتصادی ایران در میان تمام این مکاتب سرگردانند.
ابتدا اجازه بدهید عرض کنم که آشفتگی فکری در روزنامه های اقتصادی ایرانی، کاملا قابل اندازه گیری است و اگر کسی بخواهد میتواند به عنوان موضوعی تحقیقاتی به قضیه نگاه کرده و روند حرکتی هفتگی یا ماهانه روزنامه های اقتصادی را در حمایت از سیاست یا مرامی خاص دنبال کند. من بی تردید میگویم که نتیجه چیزی جز کشف یک بهم ریختگی اعجاب آور و عدم وجود یک خط سیر مشخص نیست. در حالی که همانطور که گفتم در روزنامه های اقتصادی مطرح در دنیا خط فکری و چارچوب کاری روزنامه کاملا مشخص است و در نتیجه بهراحتی میتوان عکس العمل یک روزنامه را در قبال یک سیاست مشخص پیش بینی کرد و غالبا هم شگفت زده نمی شوید و پیش بینی اتان درست از آب در میآید.
پاسخ اینکه چرا در ایران باوجود عدم رعایت بسیاری از اصول حرفه ای و نیز عدم حرکت بر مسیر خاص و عدم اعلام صریح چارچوب فکری، برخی روزنامه ها (خصوصا روزنامه های اقتصادی) همچنان سرپا میمانند حتی چه بسا سودشان بیشتر هم میشود، باز هم در انحصار و نبود انتخابی دیگر برای مخاطب نهفته است. البته نباید از نظر دور داشت که بعضا ملاحظات سیاسی سبب پنهان کردن مسیر حرکتی میشود، که در مورد روزنامه های اقتصادی این امر بسیار کمتر است و ملاحظات روزنامه، بیشتر به منبع آگهی های روزنامه بستگی دارد تا مسایل سیاسی.