- "گرویس مبارگا" و "ژان مارگ فلور"، ترجمه: پوریا ناظمی
- 1391-03-16 07:38:00
- کد مطلب : 3531
درسنامه آنلاین روزنامهنگاری علمی از سوی فدراسیون جهانی روزنامهنگاران علمی (WFSJ) و با همکاری شبکه علوم و توسعه (SciDev.Net) طراحی شده است...
اشاره: درسنامه آنلاین روزنامهنگاری علمی از سوی فدراسیون جهانی روزنامهنگاران علمی (WFSJ) و با همکاری شبکه علوم و توسعه (SciDev.Net) طراحی شده است. پیش از این سه قسمت از این درسنامه از نظرتان گذشت. درس اول به طراحی و ساختاربندی روزنامهنگاری علمی اختصاص داشت، موضوع درس دوم سوژهیابی و چگونگی داوری درباره صحت و سقم اعتبار منابع سوژهها بود. در درس سوم، آمادگیهای پیش از انجام مصاحبه، نحوه آغاز و انجام آن و شیوه طراحی سئولات برای موقعیتهای متفاوت مطرح شد. درس چهارم به تکنیکها و قالبهای نوشتن متنهای علمی اختصاص داشت. در بخش اول درس پنجم چیستی و ماهیت علم و روش علمی و مزایا و محدودیت های شناخت علمی برای روزنامه نگاران و در بخش دوم روش روزنامهنگارانه در دنیای علم مورد بررسی قرار گرفت. اکنون در بخش سوم این درس به محدودیتهای علم و روش علمی پرداخته شده است.
***
5.3.1: مقدمه
قرن بیستم شاهد پیروزی های شکوهمند علم بود که با قدم گذاشتن انسان بر ماه به اوج خود رسید. اما در همین حال علم به چنان توانایی وقدرتی نیز رسیده است که میتواند باعث نابودی بشر شود.
در خلال اوایل قرن بیستم جنبش اصلاح ژنتیک انسان به دنبال ارتقای انسان با کمک تولید مثل کنترل شده بود و در این راه ایده عقیم سازی معلولان ذهنی را مطرح میکرد. در خلال جنگ جهانی دوم بمب اتمی که حاصل و نتیجه غیر مستقیم یافته های آلبرت انیشتین - معروف ترین دانشمند معاصر جهان - بود بر فراز هیروشیما و ناکازاکی ژاپن منفجر شد. امروز قدرت دانش فناوری اطلاعات و اینترنت حریم شخصی را در زندگی ما به چالش کشیده است و از سوی دیگر آسیب هایی که به طبیعت زدهایم ما را در آستانه تبدیل کردن سیاره مادریمان به محلی زیست ناپذیر قرار داده است.
بله این یک واقعیت است که جنبه تاریک و غمباری از علم نیز وجود دارد.
این ظرفیت دوگانه علم که همزمان میتواند هم زندگی ما را آسان تر و در همان زمان ما را به پایان آن نیز نزدیک کند، باعث میشود همزمان برخی علم را دست دادن با شیطان و فواره آگاهی بنامند. علم شمشیری دو لبه است.
در این بین فلاسفه نیز سعی کرده اند که ماهیت واقعی علم را مورد مداقه قرار دهند. در پایان قرن 20 دیدگاه های متخاصمی درباره علم وجود داشت که مجموع آن مباحثات به جنگ های علم (Science Wars)مشهور شدند. خوشبختانه تنها قربانیان این نبرد،اعتبار و جایگاه برخی از افراد آکادمیک بود.
اگر بخواهیم این نبرد را به طور خیلی ساده شده توصیف کنیم، باید گفت این نبرد بین محققان اکثر علوم طبیعی در برابر گروهی از جامعه شناسان، مورخان، فلاسفه و فمینیست ها شکل گرفته بود که گویی از طرف همه جامعه صحبت کرده و میگفتند: علم ابزار سرکوبی در دستان کاپیتالیسم لجام گسیخته و ابزاری برای سرکوبگری ها و مبارزه طلبی های مردانه است.
آنها نه تنها علاقه ای به پیوستن به جامعه دانشمندان نداشتند که با افشاگریها در مورد استفاده های افراطی و شریرانه علمی، تمام تلاششان را انجام دادند تا علم را از جایگاه خودش که روشی بی نظیر برای جستجوی حقیقت بود پایین بکشند.
آنها بخش اول این درس نامه را به طور معکوس قرائت میکردند. برای آنها علم توصیف درستی از واقعیات نبود. از دید آنها علم دین جدیدی بود که به همراهش مناسک، باورها، دگم ها، رقابت فِرَق مختلف و انجمن های راهبان ویژه خودش را داشت. آنها وظیفه خود میدانستند که معبد علم را ویران کرده حقیقت دانش علمی را افشا نمایند و آن را به حد دانش عمومی فر بکاهند و کارهای و روش های کاری واقعی دانشمندان را بر ملا کنند.
مباحثی که در پی میآید به معرفی برخی از نقل قول های متفکران کلیدی فلسفه علم معاصر و همچنین قهرمانان این نبرد میپردازد.
5.3.2 توماس کوهن (1996-1922)
با وجود تاثیر و رابطه ای که مفهوم ابطال پذیری کارل پوپر در علم داشت ( این موضو ع را مورد بحث قرار خواهیم داد) معروف ترین فیلسوف علم معاصر توماس کوهن، نویسنده ساختار انقلاب علمی است که در سال 1962 منتشر شده و هنوز هم محبوبیت بسیار بالایی دارد.
کوهن معتقد بود جستجو برای یافتن حقیقت عینی هدف نهایی علم نیست، بلکه علم، یک روش غایی و اساسی برای حل کردن مسایلی است که درون یک سیستم اعتقادی معاصر وجود دارد. این سیستم اعتقادی و ارزش های آشکار آن با عبور از درون یک مجموعه از روند های تجربی به نتیجه میرسند که میتواند همان سیستم اولیه اعتقادات و ارزش ها را تقویت کرده و ارتقا دهد. کوهن چنین سیستم را پارادایم مینامد. دانشمندان اغلب اوقاتشان را مشغول سپری کردن برروی فرآیندهای عادی علمی هستند به این معنی که درون یک پارادایم مشخص کار میکنند.
اما برخی از افراد مانند نیکولاس کپرنیک، ایزاک نیوتن ، چارلز داروین و آلبرت انیشتین سیستم هایی از اعتقادات جدید را عرضه میکنند که باعث میشود ماشه انقلاب های علمی چکانده شود. بر این اساس سیستم های آنها جهان ما را تغییر شکل میدهد برای مثال بر این مبنا دیگر زمین در مرکز عالم نیست و خورشید جای آن را میگیرد، یا قوانین مکانیک اجرام سماوی در رده همان قوانینی قرار میگیرد که در باره مکانیک اجسام روی زمین معتبر است، یا اینکه ایده تکامل تدریجی را جایگزین پیدایش یکباره انسان میکند و یا اینکه فیزیک را از حالتی خاص که محدود به گذر زمان است را به فیزیک جدید ارتقا میدهد که در آن چهارچوب های مرجع گوناگون در زمان میتوانند نسبت به هم با سرعت های مختلف شناور باشند و فیزیک روابط رویدادها را با ناظرهای مختلف بیان میکند.
کوهن استدلال میکند که پارادایم های جدید نه تنها به دلیل شایستگی های علمی که به این دلیل پذیرفته میشوند که رقبا و هم آوردن آنها در نهایت از بین میروند و نمی توانند در برابر آن مقابله کنند. برای مثال نظریه نسبیت عام انیشتین به عنوان توصیف درستی از طبیعت پذیرفته شده است چرا که توان دفاعی نظریه نیوتونی در موارد بسیاری در مقابل این نظریه از هم گسسته شده است.
کوهن برخی از پوشش های ظاهری را از برخی ایده های ساده درباره علم مانند اینکه در نهایت علم، حقیقت را در مسیری عقلانی ، تدریجی و خطی به دست میآورند از آن میزداید.او معتقد است عباراتی مانند اینکه علم به هرحال راه خود را پیش میرود، تنها برای فریب دادن فلاسفه است ، دانشمندان خلاق خود به خوبی میدانند که چه کار دشواری درپیش دارند تا که ایده های جدیدشان را به جامعه علمی بقبولانند.
5.3.3 کارل پوپر (1994-1902)
هنوز هم سودمندترین و نافذترین تعریف از علم را کارل پوپر ارایه کرده است: علم، آن نوعی از دانش است که میتوان آن را ابطال کرد - به قول خو او علم آن چیزی است که ابطال پذیر باشد.
بر اساس آرای پوپرعلم تمرین مداوم برای اثبات اشتباه دیگران از طریق استدلال منطقی است. هر آزمون و مشاهده ای با این هدف طراحی میشود که نظریه پذیرفته شده ای را به چالش بگیرد. علم چیزی نیست به جز نظریه هایی که از تلاش های ابطال گرایانه دانشمندان جان سالم به در میبرند. پوپر شک منطقی را بنیاد و سنگ بنای رویکرد علمی میداند. دانشمندان با بلند پروازی برای کشف و انتشار مشاهداتی اقدام میکنند که نظریات پذیرفته شده امروزی را به چالش میکشد. همان چیزی را که توماس کوهن آن را پارادایم روز مینامید.
در عمل اما بسیاری از دانشمندان اغلب اوقات خود را با خوشنودی سرگرم تکرار آزمایش هایی هستند که مشاهدات و نتایج قبلی را تایید میکند. با این وجود، آنها هم امیدوارند بتوانند نقطه ضعفی در آن ها پیدا کنند تا بتوانند نظریات را اصلاح کرده و تئوری های جدیدی را مطرح کنند. هزاران دانشمند بی صبرانه منتظر راه اندازی کامل شتاب دهنده بزرگ هادرونی در آزمایشگاه سرن هستند تا شاید مسیری را به سوی فیزیکی نوین باز کنند و در همان حال امیدوارند بتوانند از آن برای آشکار سازی ذره ای بنیادی به نام بوسون هیگز استفاده کنند که فیزیک مدرن جدید وجود آن را پیش بینی کرد بود.
تعمیم، قوی ترین و ضعیف ترین زنجیره در علم
در بخش اول درس پنجم متوجه شدیم که قوانین فیزیکی و تئوری ها تعمیم داده میشوند. برای مثال حجم یک میله مسی در اثر مواجه شدن با حرارت افزایش پیدا میکند و انبساط مییابد. همینطور میله هایی از جنس، آلمینیوم و استیل نیز همین رفتار را نشان میدهند و هر 3 این موارد فلز هستند. روش علمی ما را به سوی تعمیم راهنمایی میکند و این نتیجه را میدهد که همه فلزات در مواجهه با گرما انبساط پیدا میکنند.
تعمیم دادن، یا آن طور که اهل فن میگویند قیاس کل از جز، به معنی ارایه قانونی مانند اینکه همه فلزات در مقابل گرما دچار انبساط میشوند بر مبنای مجموعه ای از مشاهدات است که در آن ها فلزات مشخصی در مقابل افزایش مشخصی از دما و تحت شرایط متفاوتی دچار انبساط شده اند.
نقطه ضعف این تعمیم از آنجایی ناشی میشود که هر واقعیت و قانونی که بر این مبنا بنا شده باشد در معرض مواجهه با استثناها قرار دارد و میتواند تنها با یک نمونه متضاد اعتبار خود را از دست بدهد. بنابراین قوانین علمی را نمی توان بر مبنای قدرت منطق و قیاس بنا کرد.
در قیاس واقعیت این گزاره که فلزات گرم شده انبساط پیدا میکنند به عنوان حقیقت تضمین شده پذیرفته میشود و در نتیجه با شنیدن این گزاره که مس از فلزات است و استفاده از قوانین منطق به سادگی با استفاده از قیاس و استنتاج میتوانیم بگوییم حجم یک قطعه مس نیز در مقابل گرما افزایش مییابد.
سودمندی و در عین حال محدودیت های علم از آنجایی ناشی میشود که علم در قلمرو استدلال منطق ناب قرار نمی گیرد. بر خلاف یک حقیقت ناب و قطعی، علم نمی تواند تنها بر مبنای منطق توسعه پیدا کند در علم با حقیقت مادی مواجه هستیم که باید در مجموعه ای از نتایج آزمایشگاهی باقی بماند و بر مبنای مشاهدات و مثال ها تایید شود.
از آنجایی که دانشمندان هیچ گاه نمی توانند مطمئن شوند که همه فلزها را آزمایش کرده اند ، تعمیم ها در علم باعث میشود درهای ابطال پذیری باز بماند. هوشمندی کارل پوپر این بود که این آسیب پذیری را به بنیادی برای علم تبدیل کرد.
5.3.4: روش علمی
این دیاگرام از کتاب چه چیزی علم است ؟ اثر آلن چالمرز ، دانشگاه کوینزلند و انتشارات دانشگاه اوپن گرفته شده که در سال 1999 منتشر شده است.
این نمودار نشان میدهد دانشمندان چگونه نظریات و قوانین را به کمک قیاس کل از جز میسازند و سپس قوانین جدید و پیش بینی ها را بر مبنای این قوانین و نظریات ارایه میدهند. استنتاج و قیاس آنها از منطق میآید اما این حقایق به عنوان حقیقت های مادی در نظریات و قوانین باقی میمانند نه به عنوان حقایق محض.
5.3.5: پاول فایرابند (1994-1924)
برای آنکه چشم اندازی از هرج و مرج موجود در دیدگاه های مختلف درباره علم داشته باشید، به سراغ فایرابند میرویم. او در نیمه دهه 60 قرن 20 زمانی که در برکلی تدریس میکرد و جادوگران، خلقت گراها، داروینست ها و پیشگوها را به دانشگاه دعوت میکرد تا 'علم' آنها را توضیح دهد و مفهوم حقیقت را برای دانشجویان به بحث بگذارد. او معتقد بود همه چیز کار آمد است.
بر اساس نظریات او ، توجه به معنی در جهان علم به پایان رسیده است. برای مثال گالیله برای تایید نظریاتش همان اندازه که از مشاهدات به کمک تلسکوپش و ابداعاتش استفاده کرده به همان مقدار هم از دروغ ، دست کاری اطلاعات و هیاهو بهره برده است.
او استدلال میکند، گالیله ، به واسطه سبک خاصش، و روش های هوشمندانه اش در متقاعد سازی و اینکه نوشته هایش را به جای لاتین به ایتالیایی مینوشت و اینکه آنها را به کسانی عرضه میکرد که در برابر ایده های قدیمی و استاندادرهای قدیمی آموزشی مرتبط با آن موضع داشتند، به موفقیت در جا انداختن ایده اش رسید.
اگر دانشمندان یک مناظره را با همان ابزاری که دیگران استفاده میکنند به سود خود پایان دهند، حقیقت علمی نیز چیز متفاوتی نسبت به مثلا ادعاهای اختربین ها، کف بین ها و صوفی ها نمی شود به همین دلیل فایرابند معتقد بود که همه این رویکردها دارای ارزش یکسانی با هم هستند و علم و به خصوص علم بنیادی چیزی به جز یک پدیده تاریخی نیست ، جزم اندیشی علمی حتی میتواند خطرناک باشد و جامعه باید خود را از شر طلسم مطلقه علم رها کند. چنین ایده هایی راه را برای ساختارگرایی جامعه شناسی باز میکردند.
5.3.6: ساختار گرایی جامه شناختی - sociological Constructivism
اگر دانشمندان را یک قبیله و یا یک فرقه در نظر بگیریم پس چرا بررسی و مشاهده رفتار آنها را به عنوان موضوعی جذاب به مردم شناسان واگذار نکنیم؟ تحقیقات مردم شناسی کمترین اهمیت را به گفتارهای مردم میدهد و به جای آن رفتارهای جامعه مورد بررسی را زیر نظر میگیرد.
بر این مبنا، ساختارگراهای جامعه شناسی علم را محصول ناب و محضی از جامعه بر میشمرند. آنها نتیجه میگیرند که جامعه شکل دهنده عمده باورهای یک دانشمند است : یک دانشمند ممکن است نظریه و دیدگاه علمی خود را منتشر کند اما این دیدگاه فرهنگ اجتماعی حاکم بر او است که اعتقادات او نسبت به یک نظریه ویژه را ساخته است.
ساختارگراهای جامعه باور، معتقدند دانشمندان وقتی میگویند ما حقیقت را میدانیم تنها خود را فریب میدهند. گفتمان علمی تماما بر مبنای تلاش های دانشمندان برای در اختیار گرفتن قدرت بنا شده و علم چیزی نیست جز ابزاری برای اعمال سلطه.
یک مثال مشخص از ساختارگراهای جامعه باور، برونو لتور ، جامعه شناس فرانسوی است. او مفهومی به نام علم در عمل را به گونه ای تعریف میکند که علم تا حد توصیف حرکت های دانشمندان در آزمایشگاه ها فروکاسته شود.
در تعریف او از علم، به هیچ وجه مشخص نیست دانشمند زمانی که به درون میکروسکوپش نگاه میکند در حقیقت به چه چیزی مینگرد. مطمئنا دانشمند ادعا میکند من یک باکتری میبینم ، اما خود باکتری که صحبت نمی کند و خودش را نمی تواند معرفی کند. برای لتور و طرفداران ایده علم در حرکت (Science in Action) بخش عمده ای از علم چیزی جز یک داستان تخیلی نیست که در اذهان دانشمندان پرورده شده است.
5.3.7: نسبیت گرایی فرهتگی و علم
این ایده که مفهوم علم ساخته جوامع خاص در زمان های خاص است، به طور قابل توجهی با فلسفه نسبیت گرایی فلسفی در هم آمیخته است. دیدگاهی که بیان میکند هر جامعه حقیقت مشخصی در دل خود دارد و هر یک از آنها به اندازه دیگری معتبر است.
نویسندگان این درس شاهد برگزاری سمیناری از سوی یکی از مدیران دانشگاه یااونده (در کامرون - University of Yaoundé ) بوده اند که عنوان آن عبارت بود از اینکه «ما آفریقایی ها باید مدل خاص خودمان از اتم را بسازیم» برخی دیگر معتقدند سهم به نسبت اندکی که از علم به حل مشکلات کشورهای در حال توسعه اختصاص پیدا میکند، به دلیل این است که غرب قلمرو علم را در اختیار گرفته است. برخی از فمینیست ها استدلال میکنند اگر سهم بیشتری از دانشمندان را زنان در اختیار داشته باشند آنگاه علم نسبت به طبیعت با مدارای بیشتری برخورد میکند.
حسین نصر، یکی از معروف ترین متفکرین اسلامی است که اکنون در هاروارد تدریس میکند. او معتقد است علم امروز حاصل جهان غربی است که خود را متعهد میداند تا از طبیعت تا حد امکان بهره کشی کند و در صورت نیاز حتی آن را نابود کرده و شکنجه دهد اما علم اسلامی متفاوت است چرا که طبیعت در اسلام تقدیس شده و امری قدسی به شمار میرود[1]. در هندوستان بسیاری امیدوارند تا علم متفاوتی بر مبنای مفاهیم آیین هندو درباره فضا ، زمان ، منطق و طبیعت بنا کنند.
اگر علم یک محصول جنبی امور فرهنگی اجتماعی باشد، میتواند از سوی گروه های مختلف بر اساس علایق آنها و به قیمت تخریب دیگر فرهنگ ها، محیط زیست و فضا ، مورد سو استفاده قرار بگیرد.
شما چه فکر میکنید؟
[1] آرای دکتر سید حسین نصر را می توانید در کتاب تاریخ علم در اسلام ایشان که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است ملاحظه نمایید.