- مرکز آموزش و پژوهش همشهری
- 1391-12-12 10:16:00
- کد مطلب : 3619
'رسانه و فرهنگ' عنوان مجموعه گفتارهایی از دکتر نعمتالله فاضلی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و از جامعهشناسان و صاحبنظران برجسته این حوزه است.
وی در نخستین گفتار با عنوان: 'انقلاب رسانهای در فرهنگ' در ضرورت و اهمیت این بحث برای جامعه ایران به سه دلیل اشاره کرد: مناسبات گسترده و پیچیده رسانهها و فرهنگ، چالشها، تضادها، تنشها و بحرانهای ناشی از این رابطه و انقلاب رسانهای در فرهنگ. در دومین بخش از این مجموعه گفتار در پاسخ به این سئوال که مطالعات رسانهای چه میگویند؟ دکتر فاضلی ابعاد و تاثیرات مختلف زندگی در جهان رسانه را تشریح کرد. سومین بخش به این موضوع اختصاص داشت که رسانه و به خصوص تلویزیون چگونه برداشت ما از زمان را تغییر میدهد.
مقدمه: 'رسانه و فرهنگ' عنوان مجموعه گفتارهایی از دکتر نعمتالله فاضلی، دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و از جامعهشناسان و صاحبنظران برجسته این حوزه است. وی در نخستین گفتار با عنوان: 'انقلاب رسانهای در فرهنگ' در ضرورت و اهمیت این بحث برای جامعه ایران به سه دلیل اشاره کرد: مناسبات گسترده و پیچیده رسانهها و فرهنگ، چالشها، تضادها، تنشها و بحرانهای ناشی از این رابطه و انقلاب رسانهای در فرهنگ. در دومین بخش از این مجموعه گفتار در پاسخ به این سئوال که مطالعات رسانهای چه میگویند؟ دکتر فاضلی ابعاد و تاثیرات مختلف زندگی در جهان رسانه را تشریح کرد. سومین بخش به این موضوع اختصاص داشت که رسانه و به خصوص تلویزیون چگونه برداشت ما از زمان را تغییر میدهد. اکنون در چهارمین بخش از این مجموعه ضمن شرح این موضوع که اینترنت چگونه برداشت ما را از مکان تغییر میدهد به پاسخ این سئوال میپردازد که چگونه تاثیر رسانهها را بر فرهنگ تحلیل کنیم؟
***
[زمان: 24:27 - حجم: 5.61MB]
اینترنت چگونه برداشت ما از معنای مکان را خلق میکند؟
رسانه در حال حاضر به شکلهای مختلفی تلقی و برداشت ما از مفهوم مکان را دستکاری میکند.
من ترجیح میدهم چون زمان را در مورد تلویزیون گفتیم، نسبت و رابطه اینترنت و مکان را هم توضیح دهم.
یکی از مؤلفههای ساختاری زندگی ما مکان است. یعنی هر انسانی لاجرم در یک سرزمینی به دنیا میآید و در یک جایی از این کره خاکی استقرار پیدا میکند. 'هایدگر' میگوید؛ در مورد خانه کف آن مهمتر از سقف آن است. به این دلیل که ما به کمک کف خانه است که صاحب خانه میشویم. ما ممکن است خانهای داشته باشیم که دیوار نداشته باشد سقف هم نداشته باشد، ولی بایستیم خط بکشیم و بگوییم که اینجا مال من است. سکناگزینی از راه تملک قطعهای از خاک زمین معنی پیدا میکند نه از طریق سایبان. معنی دیگر این حرف این است که ما در واقع همیشه با یک مفهومی از مکان سروکار داریم، حال این مکان درجات، اندازه و ابعاد گوناگون دارد. مثلا یک موقع ابعاد مکان ما زادگاه ما میشود و یک موقع هست که سرزمینی به نام ایرانزمین است. بنابراین ما همیشه با مفهوم مکان سروکار داریم. حال رسانه چکار میکند؟ رسانهای مثل اینترنت، تلویزیون، رادیو و رونامهها هرکدام به یک شکلی بر روی ادراک و حس ما از مکان تاثیر دارند.
اینترنت اولین کاری که میکند این است که سرزمینزدایی میکند، چون شما هر موقعی از روز و شب میتوانید به هر نقطهای از عالم دسترسی پیدا کنید. درجهان اینترنت نه تعطیلات وجود دارد، نه ساعت معنی خاصی دارد و نه شب و روز دارد، هر زمانی شما میتوانید وارد اینترنت شوید. این یک بعدش به لحاظ زمان است. اما به لحاظ مکان در جهان اینترنت آفریقا به همان اندازه به ما نزدیک است که همسایه دیوار به دیوار، آمریکای لاتین به همان اندازه به ما دور است که همسایه روبرویی. یعنی دور و نزدیکی سرزمینها اصلا معنا ندارد، چون مسافتها در جهان اینترنت از بین میرود و اینجاست که مفهوم 'سرزمینزدایی' و 'ازجاکنده شدن' به وجود میآید. مثلا در یاهومسنجر میرویم 50 نفر آنجا هستند که بخشی در اروپا، بخشی در آمریکا و بخشی در آفریقا زندگی میکنند، میتوانیم با آنها بنشینم چت و گفتوگو کنیم، ولی من نمیتوانم با همسایه دیوار به دیوار خودم صحبت کنم. یعنی اینترنت به من کمک کرده که من اکنون و در اینجا بدون داشتن ملاحظه مسافت مکانی با آدمهایی از سراسر دنیا همسایه شوم، با آنها خیلی راحت و صمیمی شوم و از هر چیزی صحبت کنم. این یک بعد تاثیر اینترنت در مفهوم مکان در زندگی ماست. ما کم کم داریم به یک درک تازهای میرسیم که گویی مسافت مهم نیست، تا 30 سال پیش و در تمام طول تاریخ ادراک ما از مفهوم مسافت و مکان بسیار متفاوت از امروز بود. آن نظام رمزگان مکانی ما بسیار پیچیدهتر از امروز بود، جغرافیا یک مفهوم دیگری داشت. اما الان چنین چیزی دارد از بین میرود. ما کم کم داریم در ناخودآگاه مان باور میکنیم که مهم نیست در کجای زمین زندگی میکنیم؛ همه ما 'در جهان' زندگی میکنیم، یعنی زادگاه و زیستگاه ما جهان شده است نه ایران، نه روستا و نه شهرمان. وقتی من میتوانم با همسایگانی از سراسر کره زمین ارتباط داشته باشم و آنها هم همسایه من بشوند، معنایش این است که من در جهانم. البته این 'حس مکان' فقط درارتباط مستقیم و گفتوگوهای من نیست، وقتی که رسانههای گوناگون از جمله اینترنت دائما به من خبر میدهند که یک ساعت پیش چه اتفاقی در جهان افتاد، اقتصاد آفریقا، سیل در اروپا و جنگ در کدام نقطه از جهان اتفاق افتاد، وقتی من میتوانم از طریق اخبار رسانههایی مثل اینترنت از بالا و پایین رفتن فشار خون نلسون ماندلا به طور لحظهای آگاه شوم، کم کم به این نتیجه میرسم که آنها هم دارند زندگی روزمره خودشان را در کنار من میگذرانند. بحرانهای مالی، حوادث طبیعی، فراز و فرودهای قهرمانهای ورزشی یا ستارگان سینمایی و یا دیگر رخدادهایی که زندگی ما را پر میکند، اینها همه رخدادهایی هستند از جهان نه از محله من. اتفاقا من روز به روز دارم از محلهای که در آن زندگی میکنم به لحاظ جغرافیایی کمتر آگاه میشوم و برعکس از نقاط دورتر عالم آگاهتر میشوم. مثلا مجموعه اطلاعاتی که خود من از همین منطقهای که در آن استقرار پیدا کردهام یعنی تهران دارم، تقریبا صفر است، من نه این آدمها را میشناسم و نه میدانم در این محله چه اتفاقاتی رخ داده است، اطلاعاتی که مثلا از ایران زمین دارم خیلی بیشتر است با همه گستره جغرافیایی و جمعیتی که دارد. یا اطلاعاتی که از جهان دارم خیلی بیشتر از ایران است از باشگاههای ورزشی، مسابقات بینالملی، جشنوارههای سینمایی و دیگر حوادثی که دارد اتفاق میافتد. بنابراین، رسانههایی مثل اینترنت از یک سو ارتباطات مستقیم و تعاملهای مستقیم ما را در جهان دارند وسعت میدهند، جغرافیای ما را وسیع میکنند و از طرف دیگر از طریق اخبار و اطلاعاتی که در مورد رخدادهای جهان منتشر میکنند حوادث عالم را در زندگی من وارد میکنند. حوادثی که دیگر ربطی به سرزمین من یا محله من ندارند، اما همه اینها باعث میشود که من در واقع کم کم تلقی تازهای از خودم در جهان پیدا کنم؛ این تلقی که من یک شهروند جهانی هستم نه یک شهروند ایرانی، نه یک شهروند تهرانی بلکه یک شهروند جهانی هستم که دارم حداقل در دنیای احساسات و ادراکات خودم تجربههای جهانی را بدست میآورم. اینجاست که میگویم مفهوم مکان دارد عوض میشود. البته همه این عوض شدنها به معنای این نیست که مکان دارد از بین میرود، مکان هنوز وجود دارد، محله هنوز وجود دارد، خانهها هستند، ایران هست. برای همین نحوه زیستن من در جهان با نحوه زیستن یک لندنی در جهان فرق میکند. او هم در جهان زندگی میکند، من هم در جهان زندگی میکنم، اما یک لندنی به یک شیوه دیگر در جهان زندگی میکند، یک ایرانی یا یک تهرانی هم به شیوه دیگری در جهان زندگی میکند. یعنی این ازجاکنده شدن، این سرزمینزدایی درست است که دارد در جهان رخ میدهد ولی تجربه آن متفاوت و متکثر است. من در این جهان بدون سرزمین یا ظاهرا بدون سرزمین دارم از فیلتر تجربه تاریخی، تجربه سیاست فرهنگی ایران و تجربه زندگی شخصی خودم زندگی میکنم. برای همین است که نهتنها در جهان زیستن من با آن لندنی یا نیویورکی فرق میکند بلکه در جهانزیستن من با همشهریهایم هم فرق میکند، با پدربزرگ و مادربزرگم در روستا هم فرق میکند. همه ما داریم به نوعی در جهان زندگی میکنیم ولی زیستن ما در جهان تفاوتهایی دارد. به عنوان مثال من به عنوان یک استاد دانشگاه که خانوادهام در ایران نیست و دارم رفتوآمد میکنم یک زندگی دوزیستی در این جهان دارم. یک تجربه متفاوت از مفهوم مکان دارم، چون به کمک هواپیما دائما دارم رفت و آمد میکنم. آدمهای آنجا و اینجا را میبینم، با آنها تعامل دارم. به عنوان یک جامعهشناس و یک محقق مطالعات فرهنگی و انسانشناس یک تحلیل دارم. در نتیجه، تجربههای من دوگانه است. یعنی من از یک سو دارم دنیا را احساس میکنم و از طرف دیگر دارم احساسهای خودم را تحلیل میکنم. درحالیکه افراد عادی اینجور نیستند، آنها فقط دریافتهای طبیعی دارند، دریافتهای تحلیلی ندارند. پس من یک جور در جهان دارم زندگی میکنم، آن گزارشگر تلویزیونی یک جور دیگر، آن بقال سرکوچه هم یک جور دیگر و... به عبارت دیگر میخواهم بگویم آن همگنی در برداشت از مفهوم مکان بههم خورده است، یعنی تکثر معنای مکان دارد به وجود میآید و این را هم باز رسانههایی مثل اینترنت به وجود میآورند.
چگونه تأثیر رسانه ها بر فرهنگ مان را تحلیل کنیم؟
در دنیای رسانهای شده امروز، برای فهم تجربه رسانه ای شدن در بافت جامعه ای معین مثل جامعه ایران، باید بتوانیم چند مولفه را همزمان توصیف و تحلیل کنیم. در جامعه ایران، ما از یک طرف دارای یک میراث فرهنگی هستیم که محصول یک تاریخ طولانی است. از طرفی دیگر، تجربه زندگی امروز را داریم، که محصول یک تاریخ طولانی نیست، بلکه محصول دنیای مدرن و مواجهه ما با تکنولوژی ها و نهادهای اجتماعی و دیگر ابعاد مدرنیته است. یک ضلع دیگر آن هم خود رسانه ها هستند. از این منظر وقتی که بخواهیم رابطه رسانه ها را با جامعه تحلیل کنیم، باید این سه ضلع را با هم ببینیم. ببینید اکثر ملت های جهان جوانند. تعداد کشورهایی که عمر طولانی دارند و به نوعی کشورهای باستانی شناخته میشوند، کمتر از ده تاست؛ چین، هند، یونان و ایران به عنوان ملت های کهن جهان هستند که در واقع یک سازمان سیاسی و نظام اجتماعی چندهزار ساله را بوجود آورده اند. طبیعتا چنین ملتی که تاریخ چندهزار ساله دارد، ویژگی های عاطفی، اخلاقی و اعتقادی و به طور کلی ذهنیت جمعی متفاوتی نسبت به جامعه ای مثل امریکا دارد که کمتر از چندصد سال پیش شکل گرفته است. سازمان سیاسی این کشور از 1800 شکل گرفته است، یعنی از این تاریخ لباس ها و عکس های اولین رئیس جمهور امریکا، جرج واشنگتن را میتوانیم در موزه های امریکا ببینیم. در حالی که از اولین رئیس دولت ایرانی، یعنی کورش کبیر، در بیش از 2500 سال پیش تنها افسانه ها و اسطوره ها و یک سری اشیاء باستان شناسانه باقی مانده است. از زمان کورش کبیر تا به امروز، هزاران فراز و نشیب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این سرزمین رخ داده است. گروه های اجتماعی متنوعی در این سرزمین حضور پیدا کرده اند و بخش مهمی از میراث جهانی در این سرزمین تولید شده است. اولین ادیان ایرانی، ادیانی جهانی بودند. اولین تجربه های اجتماعی-سیاسی جهان در ایران شکل گرفته است و همه آن ها بُعد جهانی داشته اند. به علاوه این ها، تمام قبض و بسط هایی که در تاریخ، جغرافیا و سیاست جامعه ایران بوجود آمد اکنون بر روی هم انباشته شده اند. به همین دلیل زمانی که میخواهیم در مورد جامعه ایرانی صحبت کنیم نمی توانیم فقط وضع حال خودمان را ببینیم. همانطوری که عکس این نکته هم صادق است، ما نمی توانیم تنها گذشته و میراث سنتی و فرهنگی خود را ببینیم، بلکه انسان ایرانی به طور عمیق و همه جانبه ای در 150 سال گذشته با کل جهان مدرن درگیر شده است و رسانه ها هم در این میان نقش کلیدی داشته اند. هم در باز آفرینی آن میراث فرهنگی و هم در بازآفرینی نوع رابطه ما با زمان حال.
هر نوع تئوری پردازی و تحلیل از مناسبات فرهنگ و رسانه در جامعه ایران، زمانی میتواند یک تئوری واقع بینانه باشد که بتواند به نوعی نحوه مناسبات و جایگاه رسانه را در زندگی انسانی ببیند. زندگی که دارای گذشته ای چند لایه، پیچیده و انباشته از بی نهایت تجربه و معانی است و علاوه بر آن، «اکنونِ» پیچیده و تو در تویی دارد. در اینجا، نقشی که رسانه میتواند ایفا کند باید از این زاویه دیده شود که انسان ایرانی غیر از یک انسان امریکایی است. یکی از ویژگی های همین جامعه این است که «اکنون» آن در حال تقویت انسان هایی با ویژگی های گوناگونی است. این جامعه با این ساختار اجازه میدهد عده ای به طور رادیکال کاملا گذشته گرا باشند، عده ای به طور رادیکالی کاملا آینده گرا و عده ای دیگر به نحوه کاملا افراطی حال نگر. این گروه ها زمانی که با رسانه تعامل برقرار میکنند، قطعا خوانش آن ها از رسانه، مصرف رسانه ای و جایگاه رسانه در زندگی یکسان نیست.
در جامعه ایران، خود رسانه هم جهان یکپارچه ای نیست. آن هم جهان بسیار متکثر و پیچیده ای است. گروه های اجتماعی متناسب با جهت گیری های حال گرا، گذشته گرا و آینده گرای خود، و یا حتی متناسب با سایر جهت گیری های فرهنگی، مثلا عرفی تر یا مذهبی تر، مادیگراتر یا فرامادیگراتر، یا به طور مثال محلی تر یا جهانی تر، ارتباطهای متفاوتی با جهان رسانه برقرار میکنند. اعتقاد من بر این است که بحث رسانه با فرهنگ ایرانی، هنوز مقوله ای است که تعریف نشده است. به این دلیل که تحقیقاتی که ما انجام میدهیم با ابزارهایی است که نتوانسته این سه ضلع را با هم ببیند. بسیاری از تحقیقاتی که ما انجام میدهیم تحقیقاتی مبتنی بر روش های پوزیتیویستی است که فقط میتواند «اکنون» انسان ایرانی را احصاء و استقرایی کند، بدون آن که بتواند آن بعد میراث فرهنگی و تاریخ طولانی را که ذهنیت و حافظه ما را شکل میدهد، به خوبی ارزیابی و تحلیل کند. با این حال، این تحقیقات آنقدرها هم در ایران گسترش پیدا نکرده اند. برای فهم رابطه رسانه و فرهنگ در جامعه ایران، نیازمند آن هستیم که نوعی روش شناسی مطالعات فرهنگ و رسانه در ایران ابداع کنیم و البته میتوانیم در این راه از تجربیات جهانی کمک بگیریم. باید روش شناسی ابداع کنیم که بتواند تنها به تجزیه و تحلیل رسانه نپردازد، یا فقط به خوانش های رسانه ای «اکنون» انسان ایرانی نپردازد. بسیاری از مطالعات رسانه ای امروز ما معطوف شدهاند به اینکه متن های رسانه ای را تحلیل میکنند، مطالعات نشانه شناختی؛ بخشی از مطالعات ما معطوف میشوند به اینکه مخاطبان ما چگونه میفهمند، بدون آنکه بتوانند آن چشم انداز تاریخی را ببینند. اکنون برای فهم نسبت رسانه و فرهنگ در ایران، به یک روش شناسی و معرفت شناسی نیاز داریم که بتواند در پرتو یک بینش تاریخی و در عین حال واقع گرا و معطوف به زمان اکنون، اضلاع گوناگونی که اشاره شد را درنظر بگیرد و مطالعه کند.
ما برای فهم مناسبات فرهنگی و رسانه ها، ابزارهای مختلفی در اختیار داریم؛ یکی از این ابزارها دانشگاه است. دانشگاه ها از نظر تولید دانش نظری و روشی و حتی تولید اطلاعات معتبر درباره مناسبات فرهنگ و رسانه بسیار میتوانند کمک کنند. البته این بخش با مشکلات خاص خودش روبرو است. یکی از این مشکلات آن است که دانشی که در حال حاضر در دانشگاه های ما تولید میشود، تحت تاثیر مجموعه تئوری ها و روش هایی است که در زمینه اجتماعی ایران تولید نشده اند، ما نیازمند یک رویکرد کلوگالی یا جهان-محلی در این زمینه هستیم.
غیر از دانشگاه ها، این خود رسانه ها هستند که میتوانند در گفتمان رسانه ای، به موضوع مناسبات رسانه و فرهنگ توجه کنند، از این طریق که گفتوگوی عمومی بین روشنفکران، توده های مردم، و دستاندرکاران رسانه ای درباره مناسبات فرهنگ و رسانه برقرار کنند.
به اعتقاد من، ما زمانی میتوانیم به یک فهم درست برسیم که هر دو دسته مطالعات و بررسی ها و گفتوگوها به کمک هم آمده باشد و با هم ارتباطی نزدیک برقرار کنند. یعنی از یک طرف رسانه ها به دانش کارشناسی و علمی که در دانشگاه ها تولید میشود اتکا کنند، و از طرف دیگر در دانشگاه ها هم به گفتمان رسانه ای درباره مناسبات رسانه و فرهنگ توجه کنند. در حال حاضر، رسانه ها کمتر مناسبات فرهنگ و رسانه را در دستور کار خود قرار میدهند. به شکلی که به صورت برنامه ای دائمی در میزگردها، فیلم ها و سریال ها و یا در اشکال دیگر برنامه های رسانه ای، این گفتوگو را شکل بدهند. به صورت پراکنده به این مساله پرداخته شده است اما هیچ گاه یک گفتوگوی مستمر و دائمی درباره رسانه و فرهنگ در رسانه های ایران شکل نگرفته است. ما برای همیشه به این بحث نیاز داریم. این امکان پذیر نیست که بتوان در یک میزگرد تکلیف همه چیز را روشن کرد. هر نسلی و هر گروهی باید در این باره صحبت کرده و تجربیات خودش را مطرح کند.
در مناسبات فرهنگ و رسانه چند گروه حضور دارند. گروهی مدیران، کارگزاران و تولیدکنندگان رسانه ای هستند. آن ها در مورد رسانه و فرهنگ چه فکر میکنند؟ چه نقش و جایگاهی برای ارتباط بین رسانه و فرهنگ قائل هستند؟ آیا فکر میکنند رسانه تنها باید نقش کنترل کننده فرهنگ را داشته باشد؟ یا فکر میکنند رسانه برای فرهنگ سازی یا تولید فرهنگ - اصطلاحی که امروزه بین سیاست مداران ما رایج شده - ایجاد شده است؟ یا فکر میکنند رسانه از فرهنگ تاثیر میپذیرد و ابزاری است برای مشارکت عمومی فرهنگ است، ابزاری برای دموکراتیک تر کردن و همگانی کردن فرهنگ است. رسانه راهی است برای توسعه مشارکت مردم در فرهنگ. دیگر اینکه تجربه این مدیران و دست اندرکاران از مناسبات فرهنگ و رسانه چیست و کامیابی ها و ناکامی ها آن ها در کجاست. روی دیگر سکه هم مخاطبان هستند.
ضلع دیگر، روشنفکران و محققان هستند که به عنوان ناظر بی طرف درباره مناسبات این دو نظریه پردازی، قضاوت و تحلیل میکنند. به اعتقاد من در زمینه مناسبات فرهنگ و رسانه، ما باید مناسبات رسانه، جامعه و دانشگاه را تقویت کنیم. رسانه ها خود باید پیشگام شوند و مساله فرهنگ و رسانه را به عنوان یک موضوع همیشگی و مهم بپذیرند و آن را توسعه دهند. راه های مختلفی نیز برای این کار وجود دارد، همانطور که اشاره کردم، یک راه ساده آن میزگردهاست. راه بهتر، گنجاندن بحث رسانه و فرهنگ در سریال های تلویزیونی و برنامه هایی است که مردم با آن ها راحت تر ارتباط برقرار میکنند. شاید تحمل یک گفتوگو برای همه امکان پذیر نباشد، اما در قالب یک فیلم بهتر درک میکنند که رسانه با آن ها و آن ها با رسانه چه نوع ارتباطی را بوجود میآورند؛ کجاها از رسانه تاثیر میپذیرند و کجاها بر رسانه تاثیر میگذارند.