- احسان شاهقاسمی
- 1392-05-02 07:51:00
- کد مطلب : 3660
به سختی قابل تصور است که کسی از فلسفه رسانه صحبت کند و نامی از هارولد اینیس و مارشال مک لوهان نبرد. گذشته از این، بسیاری از کتابهایی که در مورد فلسفه فناوری مینویسند مجبورند که به صورت تلویحی یا آشکار از این دو نفر نام ببرند. پدیدار شناسان مرتب از این دو نفر یاد میکنند و اکثراً تنها سعی میکنند که یک پانویس بر آرای آنها بنویسند یا اصلاحات کوچکی در نظرات آنها اعمال کنند. اجازه بدهید ببینیم این دو متفکر چه همفکریها و چه اختلافاتی با هم داشته اند. در این نوشتار ابتدا شباهتها و بعد تفاوتهای این دو نفر بر شمرده و شرح داده میشوند.
به سختی قابل تصور است که کسی از فلسفه رسانه صحبت کند و نامی از هارولد اینیس[1] و مارشال مک لوهان[2] نبرد. گذشته از این، بسیاری از کتابهایی که در مورد فلسفه فناوری مینویسند مجبورند که به صورت تلویحی یا آشکار از این دو نفر نام ببرند. پدیدار شناسان مرتب از این دو نفر یاد میکنند و اکثراً تنها سعی میکنند که یک پانویس بر آرای آنها بنویسند یا اصلاحات کوچکی در نظرات آنها اعمال کنند. اجازه بدهید ببینیم این دو متفکر چه همفکریها و چه اختلافاتی با هم داشته اند. در این نوشتار ابتدا شباهتها و بعد تفاوتهای این دو نفر بر شمرده و شرح داده میشوند.
***
هارولد اینیس و مارشال مک لوهان در یک زمینه رشد کردند. مک لوهان در برخی نوشته ها و جملات مشهورش از مارکس الهام گرفته بود اما بخش عمده نظریه های خود را بر مبنای عقاید اینیس بنا گذاشت که او هم از قضا کانادایی بود (باران و دیویس، 2011). اینیس در واقع استاد مک لوهان بود (ون لون، 2006) و از همان ابتدا به عقاید شاگردش مک لوهان علاقه مند شد. هر دو آنها در دانشگاه تورنتو درس خواندند و استاد شدند. مک لوهان وقتی دید اینیس یکی از کتاب های او را به عنوان منبع درسی برای دانشجویان سال چهارم اقتصاد معرفی کرده شگفت زده شد (واتسون، 2006). اینیس متولد 1896 بود و در سال 1952 درگذشت حال آنکه مک لوهان متولد 1911 بود و در سال 1980 در گذشت. یکی از دلایل اهمیت مک لوهان این است که او در زمانی نظریات خود را اعلام کرد که نگرش های فرهنگ گرایانه و پارادایم اثرات محدود در اوج قدرت خود بودند و اینیس هم با اینکه کمتر با فرهنگ گرایان درگیر بود، در همین فضا و علیه آن می نوشت.
اینیس و مک لوهان هر دو مخالف نگاه ابزار گرایانه به فناوری بودند. نگاه ابزارگرایانه به فناوری به این معناست که فناوری تنها یک وسیله است که می توان از آن خوب، بد، و یا موثر استفاده کرد (ساکالوفسکی، 2000). ابزارگرایی کمتر در میان متفکران علوم انسانی و بیشتر در علوم دقیقه و مهندسی هوادار دارد. عامه مردم هم معمولا ابزارگرا هستند. اما، فلاسفه به خوبی می دانند که فناوری ابزار صرف نیست و «بودن در جهان» ما را تعیین می کند. هارولد اینیس و مارشال مک لوهان هر دو مخالف ابزار گرایی بودند.
مک لوهان و اینیس به مکتب پدیدار شناسی نزدیک بوده اند. اینیس یک پرسش بنیادین و پدیدارشناسانه مطرح می کند: چرا ما به چیزهایی که توجه می کنیم، توجه می کنیم؟ (هیر،[3] 2003: 61). پاسخ به این پرسش بسیار بنیادین است. در واقع اگر انسانی بتواند به این پرسش پاسخ دهد، می تواند ادعا کند که یک پژوهشگر برجسته ارتباطات است. اما، یک تامل در این حوزه هم بسیار روشنگر است. می توانیم ببینیم که سوگیری رسانه ای چگونه در ما نهادینه شده و نه تنها تمدن ما را شکل می دهد و از آن شکل می پذیرد، بلکه همچنین زندگی شخصی ما و مصرف رسانه ای ما را تعیین کرده و جهت می دهد. در واقع، با یک نگاه پدیدارشناسانه، ماده رسانه به شکل و شکل به کاربرد و کاربرد به مهارت و همه به هم ارتباط دارند. توجه داشته باشید که مساله سوگیری از نگاه اینیس با سوگیری به نحوی که ما می شناسیم و بر مبنای آن ادعا می کنیم رسانه ها نسبت به گروه های سیاسی و صاحبان قدرت سوگیری می کنند، متفاوت است.
مک لوهان معتقد بود که کل فناوری های رسانه ای از الفبا تا کامپیوتر در واقع امتداد انسان بوده اند (باران و دیویس، 2011). بقیه کارهای مک لوهان که در واقع تلاش می کند که نشان دهد رسانه چگونه «بودن در جهان» ما را تعیین می کند، در واقع تلاش او برای ارائه یک تحلیل پدیدارشناسانه از زندگی در «دهکده جهانی» و در کل فضاهای رسانه ای ایست که رسانه ها ایجاد می کنند.
اینیس و مک لوهان هیچ کدام جبرگرای رسانه ای نبوده اند. جبرگرایی رسانه ای و یا فناورانه اتهامی است که به اینیس و مخصوصا مک لوهان وارد می شود. جبرگرایی یعنی اینکه این دو نفر معتقد باشند سرشت رسانه همه چیز را تعیین می کند و بقیه عوامل هیچ اهمیتی ندارند. این اتهامی است که بر هیچ کدام از این دو نفر وارد نیست. هارولد اینیس یکی از اولین پژوهشگرانی بود که به صورت نظام مند رابطه میان رسانه های ارتباطی و اشکال مختلف ساختارهای اجتماعی را در تاریخ مطالعه کرد. اینیس در کتاب های امپراتوری و ارتباطات[4] (1950) و سوگیری ارتباطات[5] (1951) ادعا کرد که امپراتوری های اولیه مصر، یونان، و رم بر اساس کنترل نخبگان بر واژگان نوشتاری[6] بنیان شده بودند. او این امپراتوری ها را در تضاد با نظم های اجتماعی پیشین می دید که بر مبنای واژگان گفتاری[7] بنا شده بودند (باران و دیویس، 2011).
مک لوهان به شیوه خاص خودش تحلیل می کرد که ون لون (2008) آن را «شگرد»[8] مک لوهان می نامد. خود مک لوهان به این کارش «تتراد»[9] می گوید. بر مبنای تتراد هر رسانه ای بر مبنای چهار سوال قابل تحلیل است: (1) این رسانه چه چیزی را در یک فرهنگ تقویت می کند؟؛ (2) این رسانه چه چیزی را تضعیف می کند؟؛ (3) چه چیزی که در گذشته تضعیف شده را احیا می کند؟؛ و (4) وقتی رسانه به حدود توان بالقوه خود می رسد، چه روندی را برعکس می کند؟ (برای دیدن یک تحلیل کامل از تتراد و چگونگی عملیاتی کردن آن مراجعه کنید به توماس،[10] 2007).
مک لوهان خود در کارش این چهار سوال را به عنوان چهار عامل تعیین کننده جایگاه و نقش یک رسانه در زندگی انسان ها اعمال می کند. همانطور که می بینیم، کسی که معقتد است پاسخ به این چهار سؤال به آشکار شدن یک رسانه در جامعه منجر می شود، بدون شک به محیط و زمینه های ظهور یک رسانه هم توجه دارد.
اینیس سوگیری را به چهار عامل ربط می دهد (برای دیدن یک تحلیل خوب مراجعه کنید به باکستون[11] و آکلند،[12] 1999):
(1) سوگیری به ماده ربط دارد. در اینجا اینیس معتقد است فرآیند واسطه گری بدون ماده قابل انجام نیست. این ماده می تواند کاغذ، سیم، میکروپروسسور، چاپ و غیره باشد. ماده می تواند شکل پیام را به طور موقت تغییر دهد و با این کار امکان جابه جایی پیام و شکل گیری ارتباط جمعی و غیر جمعی را میسر سازد.
(2) سوگیری به شکل ربط دارد. شکل واسطه گری به روش چیدن مواد و نظم بخشیدن به آنها اشاره دارد. مواد ارتباطی محدودند و بنابراین شکل دهی به آنها چندان متنوع نیست و همین وضعیت منبع سوگیری است.
(3) سوگیری به کاربرد ربط دارد. این گزاره به طور کامل اتهام جبرگرایی رسانه ای را از هارولد اینیس رد می کند. در این مقوله، اینیس ادعا می کند که سوگیری می تواند نتیجه تعامل رسانه با کردارهای اجتماعی باشد. یکی از بهترین مثال ها برای این مورد چاپ در چین است. اینیس ادعا می کند که رسانه به سمت شکل گیری نوع خاصی از تمدن سوگیری دارد. با وجود این، اینیس اصرار دارد که این کل داستان نیست و به نظر او صرف تمایل رسانه به سمت ساختن یک تمدن خاص به ساخت آن تمدن منجر نمی شود. مثلا اختراع ماشین چاپ مبدا تغییرات بنیادین در اروپا و جهان شد و بسیاری از فلاسفه معتقدند این اختراع باعث شکل گیری تمدن غربی به شکل امروزین آن شد. اما، همه ما می دانیم که چینی ها صدها سال پیش دستگاه چاپ را اختراع کرده بودند و سال ها پیش از اروپائیان بر روی کاغذ می نوشتند. در واقع، بر مبنای نظریه های اینیس می توان گفت که چینی ها نتوانستند از ظرفیت تمدن ساز کاغذ و چاپ استفاده کنند چون آنها کاربرد متناسب این فناوری ها را به کار نبردند.
و (4) سوگیری با مهارت رابطه دارد. این گزاره هم مانند گزاره قبلی پاسخی روشن به کسانی می دهد که اینیس را به جبرگرایی رسانه ای متهم می کنند. این گزاره به معنای این است که رسانه نوع خاصی از مهارت را فرا می خواند. کتاب سواد نوشتاری را فرا می خواند و رادیو گوش سالم و زبان گفتاری را فرا می خواند. حال آنکه کامپیوتر و اینترنت شکل پیچیده تری از سواد رسانه ای را طلب می کند. تنها وقتی به این فراخوان رسانه پاسخ مناسب و در خور داده شود، نتایج معنادار از تعامل با رسانه به دست می آید.
مک لوهان عامه پسندتر از اینیس بود. با اینکه مک لوهان بر روی شانه های اینیس ایستاده بود، اما امروز نه تنها در میان مردم عادی، که در میان متخصصان ارتباطات هم مک لوهان شناخته شده تر از اینیس است. مک لوهان چندان به انتقادات دیگران اهمیتی نمی داد و به قول معروف برای دلش می نوشت. نوشته های او که عجیب، راز آلود و شعرگونه بود، مورد توجه محافل روشنفکری قرار گرفت و از اولویت روشنفکران به اولویت عموم رخنه کرد. در سال 1977 او حتی موفق شد یک نقش حاشیه ای در فیلم آنی هال[13] به کارگردانی وودی آلن به دست آورد (مارچاند،[14] 1998: 269). تصویر مک لوهان در 3 مارس 1967 بر روی جلد نیوزویک[15] و در ژانویه سال 1996، یعنی بیست سال بعد بر روی جلد مجله وایرد[16] قرار گرفت.
اینیس علمی تر از مک لوهان نوشته است. دیدیم که نوشته های مک لوهان بیشتر راز گونه و کمتر روشن است. در علم معتقدیم نظریه ای که نتوان آن را نقض کرد رد می شود. از این منظر، نوشته های اینیس خیلی روشن تر و همراه با زمینه چینی آشکارتر شروع شده و به سرانجام می رسند. حال آنکه، مک لوهان در نوشته هایش کمتر بنیان های فلسفی خود را آشکار می کند تا بتوان بر آن اساس کار او را نقد کرد.
اینیس انتقادی تر از مک لوهان بود. استفاده اینیس از اصطلاح سوگیری در واقع نشان از تمایل او به یک فهم بنیادین تر از ارتباطات است که در آرای ابزار گرایانه کسانی مثل شنون و ویور وجود نداشت (ون لون، 2008). اینیس به جنبه عاطفی رسانه توجه می کند و نشان می دهد که چگونه «مواد» رسانه شکل و پاسخ به آن را مشخص می کند (ون لون، 2008: 23). اینیس معتقد بود که پیش از اینکه نخبگان واژگان نوشتاری را کشف کنند، گفتوگو شیوه مسلط گفتمان همگانی بود و اقتدار سیاسی مسلط بود. کم کم واژگان نوشتاری تبدیل به شیوه مسلط ارتباط میان نخبگان شد و این روند با ابداع ابزار نوشتن (مخصوصا کاغذ) به شدت تسریع شد. از نظر اینیس اختراع قلم و کاغذ باعث شد نخبگان بتوانند بر مناطق بسیار وسیع تری حکومت کنند و بنابراین رسانه های جدید ارتباطی باعث شدند که امکان ساخت امپراتوری ها به وجود بیاید (باران و دیویس، 2011). اینیس معتقد است که توسعه امپراتوری ها بیش از اینکه بر مهارت نظامیان متکی باشد، بر رسانه های ارتباطی ای متکی است که دستورات پایتخت را ابلاغ می کنند. به همین ترتیب، ساختار نظم های بعدی هم به فناوری رسانه ای موجود در آن زمان بستگی داشته است. برای مثال اختراع تلگراف این امکان را ایجاد کرد که کنترل موثرتری بر نقاط بسیار دور دست اعمال شود. اینیس که در اصل یک اقتصاد دان بود نشان داد که چگونه نخبگان کانادا از همان ابتدا هرچه در توان داشتند برای بسط کنترل خود بر قاره آمریکا به کار گرفتند و در نهایت فناوری های ارتباطی در این مورد خیلی کاراتر از زور بودند.
مک لوهان بر خلاف اینیس چندان اهمیتی به اینکه چه کسی رسانه ها را کنترل می کند و یا چه کسی بر دهکده جهانی حکومت می کند نداشت (باران و دیویس، 2011). وی بر خلاف اینیس بسیار نسبت به آینده ای که فناوری های نوین ارتباطی برای ما به ارمغان خواهند آورد خوشبین بود. منتقدان فرهنگی معمولا با مک لوهان مخالفند و در کل معتقدند آرای مک لوهان تنها یک انحراف از آرای اینیس است. مک لوهان بر خلاف اینیس کمتر تمایل داشت به اقتصاد سیاسی رسانه ها توجه کند و سرشت رسانه را به سرشت انسان متصل می کرد. مدل اینیس سوگیری را به عنوان یک ابزار واسطه (یا مترجم و یا موتور) در نظر می گرفت که جهان طبیعی را به صف بندی های اجتماعی ناشی از جریان ثروت، دانش و قدرت که همان جریان های تعیین کننده تاریخند وصل می کرد. مک لوهان متعقد بود که احساسات و جسم انسان آنچنان پیچیده، متفرق و متنوع است که به هیچ عنوان نمی توان آنها را به اموری مانند انباشت ثروت، دانش و زور فروکاست (ون لون، 2008).
منابع
Baran, S. J., & Davis, D. K. (2011). Mass communication theory: Foundations, ferment, and future. Boston, MA: Wadsworth Cengage Learning
Buxton, W., & Acland, C. R. (1999). Harold Innis in the new century: Reflections and refractions. Montreal: McGill-Queen's University Press
Heyer, P. (2003). Harold Innis. Lanham, Md: Rowman & Littlefield
Loon, J. (2008). Media technology: Critical perspectives. Maidenhead: McGraw-Hill/Open University Press
Marchand, P. (1998). Marshall McLuhan: The medium and the messenger : a biography. Cambridge, Mass: MIT Press
Sokolowski, R. (2000). Introduction to phenomenology. Cambridge, UK: Cambridge University Press
Thomas, J. C. (2007). Operationalizing McLuhan's tetrad to focus on innovation effects. Ames, Iowa: Iowa State University
Watson, A. J. (2006). Marginal man: The dark vision of Harold Innis. Toronto: University of Toronto Press
[1] Harold Innis
[2] Marshal McLuhan
[3] Heyer
[4] Empire and Communication
[5] The Bias of Communication
[6] Written Word
[7] Spoken Word
[8] modus operand
[9] Tetrad
[10] Thomas
[11] Buxton
[12] Acland
[13] Annie Hall
[14] Marchand
[15] Newsweek
[16] Wired