- فریبا نباتی
- 1394-06-10 09:47:00
- کد مطلب : 3828
«عصر رسانههایتودهای تمام شده است.» این مهمترین بخش از سخنان دکتر مهدی محسنیان راد در پاسخ به این سئوالات بود که در مراسم رونمایی از کتاب «یکی بود، یکی نبود» مرتضی پاشایی، یک تحلیل اجتماعی - ارتباطی،عنوان شد.
در این مراسم که روز دوشنبه 9 شهریور ماه در فرهنگسرای رسانه برگزار شد، دکتر مهدی محسنیان راد-مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات و رسانه، دکتر مسعود کوثری-مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات اجتماعی و اسماعیل رمضانی-نویسنده کتاب حضور داشتند و در آن بازتاب واکنشها به خبر مرگ خواننده فقید موسیقی پاپ کشورمان و پدیده مرتضی پاشایی را از ابعاد فرهنگی، اجتماعی و رسانهای تحلیل و بررسی کردند.
بیست و سوم آبان ماه سال گذشته خبری در میان مردم دهان به دهان چرخید و دست به دست گشت؛ «مرتضی پاشایی خواننده موسیقی پاپ درگذشت.» خبری کوتاه که با خبرهایی از این دست فرق داشت. این خبر یک پیام صرف از درگذشت خواننده محبوب جوانان نبود بلکه پیش درآمد یک پدیده نوین اجتماعی در جامعه شد؛ «پدیده مرتضی پاشایی». پدیده ای بی سابقه که همه را متعجب ساخت.
هرچند این خواننده جوان و محبوب در ماه های قبل از فوتش به علت بیماری و بستری شدن در بیمارستان در راس اخبار بود، اما انتشار خبر درگذشتش سیل گسترده هواداران و حتی کسانی که کمترین شناختی را از او داشتند در بیمارستان محل بستریش گرد هم جمع کرد و به ابراز احساسات واداشت. مشابه این اقدام نه در تهران و مقابل بیمارستان محل فوت او که در اکثر شهرهای کشور رخ داد. این خیل گسترده جمعیت در مراسم تدفین نیز حضور داشتند. تدفینی بی سابقه که از آن به عنوان یکی از 5 تدفین بزرگ ایران یاد می کنند.
با مرگ این خواننده جوان چه اتفاقی افتاد؟ چه عواملی پدیده مرتضی پاشایی را رقم زد؟ و برخورد رسانه ها با این پدیده چگونه بود؟
«عصر رسانههایتودهای تمام شده است.» این مهمترین بخش از سخنان دکتر مهدی محسنیان راد در پاسخ به این سئوالات بود که در مراسم رونمایی از کتاب «یکی بود، یکی نبود» مرتضی پاشایی، یک تحلیل اجتماعی - ارتباطی،عنوان شد.
در این مراسم که روز دوشنبه 9 شهریور ماه در فرهنگسرای رسانه برگزار شد، دکتر مهدی محسنیان راد-مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات و رسانه، دکتر مسعود کوثری-مدرس دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات اجتماعی و اسماعیل رمضانی-نویسنده کتاب حضور داشتند و در آن بازتاب واکنشها به خبر مرگ خواننده فقید موسیقی پاپ کشورمان و پدیده مرتضی پاشایی را از ابعاد فرهنگی، اجتماعی و رسانهای تحلیل و بررسی کردند.
پدیده مرتضی پاشایی را نمی توان کتمان کرد
در ابتدای این مراسم اسماعیل رمضانی درباره انگیزه نوشتن این کتاب گفت: من روزنامه نگارم و نگاهم در این کتاب، نگاهی ژورنالیستی است. انگیزه اصلی من این بود که چرا جامعه دانشگاهی ما از گفتن و پرداختن چنین سوژههایی یعنی پدیده مرتضی پاشایی پرهیز میکند؟
یک اتفاق افتاد و این پدیده در افکار عمومی ما برجسته شد، گرچه به مرور زمان افول خواهد کرد ولی هیچ وقت صفر نخواهد شد اما نکتهای که وجود دارد این است که نمیشود این پدیده را کتمان کرد. این اتفاق همانند پدیدهای بود که برای پرنس دایانا در تاریخ رخ داد. اما متأسفانه در جامعه خودمان در ظهور این نوع پدیدهها، حساسیت بروز نمیدهیم.
سعی کردهام با این کتاب این پدیده را مستند کنم و زمانی اگر 50 سال دیگر پدیدهای شبیه به مرتضی پاشایی رخ داد بگوییم که پیش از این مستندی وجود دارد.
عصر رسانه های توده ای تمام شده است
در ادامه این مراسم، دکتر محسنیان راد درباره پدیده مرتضی پاشایی گفت: مرتضی پاشایی را نمیشناختم روزی که متوجه شدم چنین پدیدهای شکل گرفته در ایران نبودم اما آن را دنبال کردم. باید بگویم دانشگاهیان وقتی این پدیده شکل گرفت تعجب نکردند. برای خود من امری طبیعی بود.
میدانیم یک پدیده شناخته شدهای مثل سرایت روانی وجود دارد. یک محرک باعث میشود جمعی تحریک شوند. این جمع میتواند کوچک باشد. اگر این جمع تحریک شد از خود واکنش نشان میدهد، این واکنش تبدیل به یک محرک میشود و این محرک دوباره تبدیل به یک واکنش میشود و محرکی که سبب شد من اولین واکنش را پیدا کنم، تبدیل به محرک بزرگتری میشود و دوباره به خود من برمیگردد.
میخواهم تأکید کنم آنچه که در پدیده مرتضی پاشایی اتفاق افتاد طبیعی بود. چرا این امر غیرطبیعی دیده میشود. چه کسی گفته است اگر کسی به خیابان میآید و برای یک خواننده سوگواری میکند کاری خلاف کرده است؟
متأسفانه ما دچار سوءتفاهم بزرگ بعد از انقلاب هستیم که هنوز هم ادامه دارد. ما 35 سال است دچار سوءتفاهم وحدت کلمه هستیم. چه کسی گفته و پافشاری دارد که همه باید شبیه هم باشند، در حالی که اینطور نیست و بین نسلها شکاف افتاده است. چه کسی گفته است نسل جدید بیاخلاق است، نسل جدید خیلی با اخلاقتر است و کارشان درستتر است.
متاسفم از دیدگاههایی که پدیده مرتضی پاشایی را غیرطبیعی عنوان میکنند. چرا به این پدیده به عنوان یک پدیده طبیعی نگاه نمیکنیم، در حال حاضر مشکل ما نوع نگاهمان است، نه اتفاقی که افتاده است.
اصولا در کشورهای پیشرفته رسم است دربارهی رویدادهایی که جامعه را تحریک میکند، پس از اینکه اخبار آن از رادیو و تلویزیون و روزنامهها منتشر شد، کتاب درمیآید. منتها کتاب «یکی بود یکی نبود» تفاوت کوچکی با کتابی که در جوامع پیشرفته مینویسند، دارد و آن اینکه در جامعه ما این فاصله بعد از بروز پدیده گاهی اوقات آنقدر کم میشود که همه تعجب میکنند که در این فاصله یک کتاب تألیف شده است.
شما در زمان بروز چنین پدیدههایی اگر روزنامهها را ورق بزنید میبینید که اغلب محتوایی دارند که برای ساختنش انرژی و وقت صرف نشده است. هر چند برخی روزنامهها برای یک مصاحبه زمان میگذارند، اما کم پیش میآید که روزنامهای بر روی یک موضوع از جمله پدیدههایی که در جامعه بوجود میآیند کار سیستماتیک با ابعاد مختلف انجام دهد. این کتاب تا حدودی خلأ را پر کرده است با این حال کمی با کتابهایی که در جوامع غرب درخصوص بروز چنین پدیدههایی منتشر میشود متفاوت است.توصیه می کنم نویسنده از برخی نظریههای تزریقی که در این کتاب جا داده است فاصله بگیرد.
با توجه به متغیرهایی که در پدیده مرتضی پاشایی دخیل بودند باید بگویم؛ خود مرتضی پاشایی فردی شناخته شده بود. متغیر دوم زمینه یا همان کانتکس است که در ارتباطشناسی به آن توجه زیادی میشود؛ یعنی پدیده به خاطر رفتارهایی بوده که به همان وحدت کلمه که گفتم برمیگشته است و متغیر سوم شرایط خاص روحی آدمها در هنگام بروز آن پدیده است. یک روز به ما میگویند تحریمها کاغذ پاره هستند و یک روز هم میگویند میخواهیم جشن بگیریم و این کاغذپارهها را حذف میکنند، پس جامعه ما جامعه راحتی نیست و شرایط خاصی دارد. بنابر این در بروز پدیدههایی همچون مرتضی پاشایی متغیر سوم یعنی شرایط روحی آدمها دخالت زیادی دارد. اکنون دیگر دروازهبانی رسانهها به شخص برمیگردد، یعنی عصر رسانههای توده ای دیگر تمام شده است.
گذر از امر سیاسی به امر اجتماعی
در بخش دیگری از این مراسم، دکتر مسعود کوثری درباره پدیده مرتضی پاشایی گفت: این پدیده مانند اسطوره مرگ سیاوش است که در ذهن همه ما وجود دارد. اسطوره سوگ سیاوش و سوگهای دیگر که در ذهن ما هستند، همگی از این نوع پدیدهها هستند و میتوان گفت اسطوره سیاوش و پدیده مرتضی پاشایی خوب عمل کرد و پاشایی تبدیل به سیاوش ایرانی شد. به گونهای که سرطان نابهنگام او را از پا درآورد و یک حس همدردی را به وجود آورد. در این میان حتی مرزبندیها رنگ میبازند.
این کتاب یک اتفاق خوب است و فکر میکنم جای موضوعاتی از این دست خالی است. موضوعاتی همچون سقوط هواپیمای حاوی خبرنگاران و خیلی اتفاقات دیگر که میتوانیم راجع به آن مونوگرافی تهیه کنیم. بنابراین نگارش این کتاب به خودی خود کار خوبی است و خوب است که از همین جا شروع کنیم و دادههای لازم اولیه را برای تجزیه و تحلیل فراهم کنیم. اما به نظرم در هنگام بروز چنین پدیدههایی هر کسی باید نقش خود را ایفا کند، ژورنالیست باید کار خودش و استاد دانشگاه هم باید نقش خود را ایفا کند.
اگر این کتاب در غرب منتشر میشد یک معنا داشت و اینجا هم معنای دیگر دارد. مشکلی که ما در اینجا داریم و خیلی به اساتید برنمیگردد این است که ما یک نظام شهرت و ضدشهرت داریم و نظام ضد شهرت در کشور ما بیشتر عمل میکند، پدیده مرتضی پاشایی در این خصوص استثناست به نوعی که مرتضی پاشایی در یک فضایی مطرح شد که معنای شهرت در کار نبود.
لایه عمیقتری که در بروز پدیده مرتضی پاشایی شکل گرفته بود در کتاب «یکی بود، یکی نبود» اسماعیل رمضانی دیده نشد. اما در نظر خود من چند اتفاق در این امر دخیل است. مردم ما از امر سیاسی در حال گذر به امر اجتماعی هستند. بنابراین یک نوع دلزدگی از امر سیاسی پیش آمده و مردم از این حوزه کنده شدهاند. این فرایند همزمان با پدیده مرتضی پاشایی مطرح شد و اکنون نیز در حال رخ دادن است. بنابراین باید انتظار پدیدههای مشابه را داشته باشیم. در آینده ما موجهای دیگری خواهیم داشت اما مثل پدیده پاشایی نخواهیم داشت و این پدیده در آرامش خود خواهد ماند.
علت بروز چنین پدیدههایی بهم خوردن نظامهای سابق اجتماعی است. در حال حاضر در روابط مردم طبقات اجتماعی مطرح نیست، بلکه برعکس است و اتفاقی که میافتد این است که ما بر اساس موضوعات با یکدیگر وفاق پیدا میکنیم. اما اینکه کدام موضوع توجه ما را جلب کند، متفاوت است. به عنوان مثال میتوان به تراشیدن موی سر یک معلم در کردستان برای همدردی با دانشآموز بیمار و یا سطل آب یخ اشاره کرد. در این پدیده نیز وارد مرحلهای از زندگی میشویم که مثل حرکت تودهای پرندهها میماند که خیلی مواج است اما بعد پراکنده میشوند. از طرفی مردم جهان از آن تقسیمبندیهای سیاسی و طبقاتی گذشته خسته شدهاند، اما در ایران به دلیل اینکه سه دهه پرچالش داشتهایم کمی نیاز به لحظات آرامش داریم. بنابراین دلیل مهم از نظر من این است که جامعه ما وارد اجتماعات لحظهای در مرگ مرتضی پاشایی شده است.
فکر میکنم جامعهشناسی یکصد سال عمر دارد و چیزی را از نظریههایش کنار گذاشتند و آن مساله عواطف اجتماعی است. عواطف اجتماعی در نظرات جامعهشناسی همواره خیلی پررنگ نبوده است. جامعه ما به چنین نفسگاههایی نیاز دارد و برای آن راه حلهایی وجود دارد. از جمله اینکه میتوان گهگاهی چنین مراسمی را برگزار کرد. اما اگر این اتفاق نیفتد پدیدههایی از جمله مرتضی پاشایی شکل میگیرد و در هنگام بروز این پدیدهها مقدار زیادی تعارض اجتماعی اتفاق میافتد. به نظرم مدیریت اجتماعی باید فکری برای این تنفسگاهها در جامعه کند نه اینکه آن را به تعویق بیاندازد.
فکر میکنم از این لحاظ باید به جامعه جدید فکر کنیم و انفجار وقوع چنین پدیدههایی را عادی قلمداد کنیم. مدیریت اجتماعی و مسوولان هم میتوانند بروز چنین پدیدههایی را هدایت کنند تا جامعه آرامش خود را به دست آورد. نباید از این پدیده فرار کنند و آن را کنار بگذارند.