- سید مهدی سیدی
- 1401-12-08 17:00:00
- کد مطلب : 4103
نبرد برای «فتح ذهن» به اندازه تاریخ قدمت دارد. ذهن، ظرف «شناخت» است و شناخت «حرکتدهنده» انسان. پس برای تغییر انسانها باید ذهن آنان را تغییر داد. برای همین است که افراد بسیاری به دنبال تصاحب ذهنها هستند. اگر این تلاش برای تصرف ذهن در عالم سیاست وارد شود به آن «پروپاگاندا» میگوییم...
نبرد برای «فتح ذهن» به اندازه تاریخ قدمت دارد. ذهن، ظرف «شناخت» است و شناخت «حرکتدهنده» انسان. پس برای تغییر انسانها باید ذهن آنان را تغییر داد. برای همین است که افراد بسیاری به دنبال تصاحب ذهنها هستند. اگر این تلاش برای تصرف ذهن در عالم سیاست وارد شود به آن «پروپاگاندا» میگوییم. پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی، مجموعهای از اقدامات متراکم تبلیغی است که سعی میکند با شلیک اطلاعات هماهنگ و جهتدار، ذهن مخاطبان را مورد اصابت قرار داده و گرایش جمعی مردم را به سمت اهداف خاص یک گروه سیاسی تغییر دهد؛ تا در نتیجه تودهها در دفاع یا دشمنی از یک مفهوم، شخص یا ساختار با یکدیگر «همآهنگ» شوند.
ازآنجاکه زمینه بروز و ظهور پروپاگاندا، در عالم سیاست است پس حتما رگههایی از قدرت و مناسبات ثروت در آن تنیده میشود؛ آنچنانکه در طول تاریخ تمیزترین پروژههای پروپاگاندا (و البته حامل کثیفترین مفاهیم) توسط دیکتاتورها به اجرا درآمده است (از هیتلر گرفته تا صدام و داعش). مرور تاریخ نشان میدهد فرقهها و گروهکها توانستهاند با جوسازی عمومی و استفاده از تکنیکهای روانشناسانه، ذهن هواداران خود را بهصورت کامل تسلیم و تخدیر نمایند و در کمال ناباوری از آنان مزدوران بیباک و خطرناکی بسازند.
اما همزمان در اندیشه سیاسی اسلام و انقلاب، مفاهیم دیگری برای مواجهه با ذهنها مطرح است که در سرفصل اصلی و معاصر آن میتوان به «جهاد تبیین» اشاره کرد.
پروپاگاندا و تبیین چه تفاوتی دارد؟
سؤال جدی اینجاست: اگر پروپاگاندا بد است چرا برای ما خوب است و اگر خوب است چرا برای دیگران بد؟ باید پذیرفت میان این دو مفهوم، مرزی ظریف برقرار است که آنها را به لحاظ ماهیت، روش و هدف از هم متمایز میکند:
پروپاگاندا به دنبال تسخیر بیچون و چرای ذهن است درحالیکه تبیین به دنبال هدایت و آگاهسازی ذهن است. انگار پروپاگاندا مهندسی ذهن را هدف گرفته اما تبیین به دنبال معماری آگاهی است. پروپاگاندا در روش، بر سرریز اطلاعات و بمباران اخبار تمرکز دارد اما تبیین بر تحلیلها و تأملها استوار میشود. اولی یکسویه و قدرتطلبانه است اما دومی تعاملی و دلسوزانه. اولی از جاده «تبانی جمعی» برای تحقیر انسان گام بر میدارد اما دومی از مسیر «تبیین عقلی» برای تولید عزت و معنویت راه میپیماید.
پروپاگاندا همچون جعبه سیاه و مرموز، اندرونی خود را نمایش نمیدهد اما تبیین همچون شیشهای شفاف چیزی را پنهان نمیدارد. پروپاگاندا به دنبال دستکاری عقاید مخاطب است آنهم بهصورت نامحسوس و حیلهگرانه، اما تبیین به دنبال رشد عقاید صحیح انسانی است آنهم از دریچه آگاهی روشنگرانه. انتهای مسیر پروپاگاندا حماقت و جهل است اما عاقبت تبیین، حکمت و کمال عقل است. در پروپاگاندا بر روی غفلتها و خماریها سرمایهگذاری میشود اما در تبیین بر روی عبرتها و عبورها تمرکز میشود. پروپاگاندا مشتریان خود را به اسارت و شستوشوی مغزی میکشد اما تبیین، مخاطب خود را به فلاح و حرکت میرساند.
طراحان پروپاگاندا برچسب میزنند، ترسها را میانگیزانند، تعصبها را شعلهور میسازند، مسخره میکنند و با تکرار شعارهای فریبنده، دروغهای بزرگ را به جان مخاطب پیوند میزنند. آنان حقیقت را قسمت کرده و در لایههای جذاب کلمهورزی، به شخصیت رقیبان خود حمله میبرند. اما در نقطه مقابل، تبیین مدافع حقیقت و پرچمدار عقلانیت پاکیزه است. پس تردیدی نیست کنشگری در مسیر پروپاگاندا، آسان و روان است اما مسیر تبیین، سخت و دشوار؛ برای همین است که باید معتقد بود تبیین از جنس «جهاد» است.