ارتباطات تصویری

ارتباطات تصویری

مقدمه:

مطالعات ارتباطات تصویری، ذاتا چند رشته‌ای است، شامل ادبیات گسترده و مفصلی از تاریخ هنر، فلسفه هنر و زیبایی‌شناسی، نشانه‌شناسی، گسترش و بکارگیری چارت‌ها، دیاگرام‌ها و نقشه‌کشی، تاریخ و نظریه طراحی گرافیک و تایپوگرافی، تاریخ و نظریه عکاسی، مطالعات سینما و تلویزیون، تاثیر تکنولوژی‌های نوین بصری، مفاهیم و اصول سواد بصری،و مطالعاتی که در حوزه بازنمایی تعریف می‌شود که همگی بخشی از حوزه‌های مورد توجه مطالعات ارتباطات بصری محسوب می‌شوند.  هرچند این مطالعات روز به روز در حال توسعه  وگسترش هستند اما تا به حال به توافق نظر اندکی در حوزه تعاریف مشخص دست یافتند و مرزهایشان مبهم باقی مانده است. حتی مفهوم  ایماژهای بصری[1] هنوز چندان واضح نیست، چراکه طیف وسیعی از حوزه‌ها از تصورات آشکار،رویاها و حافظه تا خلق فیزیکی مواد تصویری را در بر می‌گیرد. تصاویر، واضح‌ترین نوع از اشکال وسیع ارتباطات بصری هستند که  نقش مهمی در برقراری ارتباط بین تجربه‌های بشر دارند. ادبیات سنت‌های نظری رشته‌های دیگر در پیشرفت مطالعات بصری بسیار  موثر بودند، اما مرکزاصلی در توسعه ادبیات مطالعات بصری  یعنوان یک رشته و میدان، ارتباطات است.

تاریخ مطالعات بصری

ظهور مطالعات بصری از هنر و در اواخر دهه 1950 آغاز شده است و در ادامه با مطالعات فیلم  و تاریخ عکاسی وگسترش یافتن ارتباطشان با فرهنگ عامه وسعت یافت و محققان بسیاری از حوزه‌ها توجهشان به افزایش دیدمان[2]در فرهنگ جلب شد. برای مثال رولان بارت(1957) با بکارگیری ساختارهای نشانه‌شناسی در تصاویر توجه همگان را به این حوزه جلب کرد و انسان‌شناسان به نشانه‌های غیرکلامی و فضایی توجه کردند(هال،1959). دانیل بورستین تاریخ‌نگار، هم با کتاب «تصویر: راهنمای شبه‌رویداد در آمریکا» معرف روندهای مهم در زبان و تفکر شد، تغییراتی که باعث چرخش اخبار از رویداد به شبه‌رویداد می‌شوند. تغییرات تکنیکی در هنرهای گرافیکی عنصر مرکزی در تحلیل‌های بورستین هستند.

 در انسانشناسی هم سل ورث(1981) در دانشگاه پنسیلوانیا با کمک  دانشجویانش از اواسط دهه 1960 شروع به بکارگیری مطالعات بصری انسان‌شناسانه کرد.

تاریخ و تئوری

مسلما رشد مطالعات ارتباطات بصری با گذشت قرن‌ها تفکر و نوشتن درباره هنر و تصویر توسعه یافته‌است. حالا بعد از گذشت دهه‌ها از قرن بیستم،  شاهد نگاه فلسفی تازه‌ای به بصریت هستیم که میشل(1994) با توجه به  اندیشه رورتی(1979) درباره «چرخش زبان‌شناختی»، آن را «چرخش تصویری» نامید. میشل در تئوری تصویر(1994) می‌گوید: ما هنوز نمی‌دانیم تصاویر دقیقا چه هستند، رابطه آنها با زبان چیست، آنها چگونه در بینندگان و جهان عمل می‌کنند، چگونه  تاریخ آنها قابل فهم است و چه چیز بوسیله آنها و درباره آنها انجام می‌شود(1994،13). او می‌افزاید، هرچندکه مسئله بازنمایی تصویر، همیشه دغدغه ما بوده اما در حال حاضر  فشار غیر قابل اجتنابی  بر ما دارد و با یک نیروی بی‌سابقه در هر سطحی از فرهنگ، از فرهیخته‌ترین تفکرات فلسفی تا مبتذل‌ترین محصولات رسانه‌های جمعی ما را درگیر خود کرده است(1994،16) . میشل در اینجا بازتاب‌دهنده چالشی است که بوسیله ورث در اوایل دهه 1970 بیان شده است (ورث،1981).

 حجم زیادی از بدنه ادبیات این حوزه (ارتباطات بصری) در جستجوی هستی‌شناسی ومعرفت‌شناسی عکاسی و سینما، پایه‌های معاصر رسانه‌های مبتنی بر لنز، است. نوشتن  درباره عکاسی از اواسط قرن نوزدهم به طور مستمر با کاوش و بازنگری درباره ماهیت تصویر عکاسی به عنوان هنر در مقابل علم، بیان تصویری در مقابل ثبت مکانیکی،   در حال  تغییر و تحول است. همچنین عمل عکاسی بوسیله تناقضات جاری بین موقعیت عکاسی به عنوان مهارت تصویرسازی در مقابل عکاسی بعنوان انعکاس واقعیت،دنبال شده است (سکولا،1975؛برنن و هارت،1999).  بخش وسیعی از ادبیات تئوری فیلم هم به طور مشابه اگر به لیندسی،مانستربرگ، آرنهایم و بالاش برگردیم به چالش درباره ماهیت سینما و زیبایی‌شناسی آن و توسعه ارتباطیش پرداخته است(اندرو،1925). سرچشمه مفاهیم تحلیلی با توجه به ترکیب و تلفیق تصاویر در تحلیل پیچیده میزانسن(ساختار شات‌ها) و مونتاژ (ساختار سکانس‌ها از شات‌ها بوسیله ویرایش) به‌کار رفته است. ترکیب نظریه‌های رئالیستی از میزانسن، نظریه‌های فرمالیستی مونتاژ، نظریه‌های ساختاری روایت  در کار ژان میتری(1963-1965) و کاربرد متعاقب آن در تئوری نشانه‌شناسی زبان محور درباره سینما بوسیله کریستین متز(1974) تحلیل‌های فیلم را به سمت قلمروهای جدید روایت و تفسیرهای نحوی در تلاش برای شناسایی «زبان فیلم» کشاند.

مطالعات فیلم

یک پایه مهم برای توسعه مطالعات ارتباطات بصری، تئوری فیلم است که شامل بدنه‌ای از مفاهیم و ابزارهایی است که از مطالعه هنر، روانشناسی، جامعه‌شناسی،  زبان و ادبیات وام گرفته شده است. کار در حوزه ارتباطات بصری غالبا به همین منابع مختلف  برای کاربردهای جدید عکاسی، طراحی، تصویربرداری الکترونیکی یا واقعیت مجازی باز می‌گردد. پارامتر تئوریک مرکزی این بحث شامل تمایز بین نظریه‌های شکل‌گرایانه[3]و رئالیست است (اندرو،1984) اما همچنین شامل سئوالاتی درباره مرکزیت روایت، مسئله‌ای که مجذوب فلسفه بازنمایی در زمینه‌های متعدد است نیز هست.

نظریه‌های شکل‌گرایانه فیلم، ارائه‌های سینمایی را به عنوان بیان‌های بصری کاملا ساختار یافته یا بلاغی و به دنبال ایجاد توضیحات شماتیک تلقی می‌کنند. نظریه‌های رئالیستی درباره رابطه طبیعی بین زندگی و تصویر بحث می‌کنند. آنها ادعا می‌کنند که تصاویر متحرک وابسته به عکاسی به طور ذاتی دریافت روزمره را بازتاب می‌دهند و همچنین هدف برای فیلم‌سازان، بکارگیری  ظرفیت‌های ضروری برای خلق رئالیست‌ترین شبیه‌سازی‌های ممکن از تجربه‌های واقعی است.تمام دانشجویان فیلم ، مفاهیم هنر فیلم را که بوسیله فرمالیست‌های ابتدایی مانند مانستربرگ، آرنهایم، کولشاو، پوداوکین، آیزنشتاین و بالاش مطرح شده است و در مقابل آن نظریه‌های رئالیست‌هایی مانند بازن و کراکوئر را فرا می‌گیرند. بسیاری از جنبه‌های این مخالفت نظری به طور مداوم بعنوان مطالعات بصری در مسائل موازی تلویزیون، عکاسی خبری، اخبار، تبلیغات و اخیرا خلق تصاویر دیجیتال و دستکاری دوباره ظهور کرده است.

مسئله اصلی و سئوال اساسی تمام مطالعات ارتباطات بصری،وضعیت دقیق تصویر بعنوان کپی یا آنالوگ است. همانطور که اندرو درباره کار بازن و میتری می‌نویسد؛«بازن عمرش را صرف بحث درباره اهمیت«اندازه» کرد که با آن آنالوگ سینمایی جهان را متناسب می‌کند، همانطور که میتری عمر خود را صرف پژوهش تفاوت‌هایی کرد که این خط مماس را همیشه متمایز از جهانی  حفظ می‌کند که در کنار آن پیش می‌رود و به صورت بسیار صادقانه‌ای آن را بازتاب می‌دهد»(1976،190). تئوری فیلم  و عکاسی و نقد، به طور تاریخی با این ‌سئوال‌ها  آمیخته شده است. همچنین مطالعات ارتباطات بصری به سمت پرسش از شیوه‌هایی رفته است که در آن تصاویر بوسیله سازمان‌ها تولید  و با مشاهده مخاطبان،  استفاده و تفسیر می‌شوند.

نکته کلیدی در اینجا این است که مطالعه تصاویر به ارمغان آورنده پرسشهایی از بازتاب و ساختار در بازنمایی انسان است. اگرچه این مسائل تنها به رسانه‌های بصری مدرن منحصر نشده‌اند اما یکی از موضوعات و مسائل محوری در مطالعات ارتباطات بصری  و مطالعات فیلم استمحسوب می‌شوند. پیشرفت‌های تکنیکی متنوع، فراهم آورنده حرکت به سوی بازآفرینی «دنیای واقعی» است و به طور مداوم در حال بالا بردن خیال و شبیه‌سازی است.  تئوری فیلم به طور مداوم هدایت کننده توجهات به سوی فرآیند ساختار بازنمایی‌های بصری است، و کشمکش دائمی میان  مهارت تصویر سازی و دریافت تصاویر به عنوان اسناد  را به ما یادآوری می‌کند. بر خلاف فرضیات عامیانه و رایج که می‌گویند رسانه‌های دیداری، پنجره‌ای به دنیا به ما می‌دهندکه شاهد واقعیت باشیم، تئوری فیلم از ابتدا، راه‌هایی که چنین پنجره‌هایی،  ساخته می‌شوند و دید ما را ساختار می‌دهند را بازجویی می‌کند. حتی در فیلم‌های مستند، نظریه‌پردازانی مانند نیکولز(1991) الگوها یا سبک‌هایی از استراتژی بازنمایی که هر مستند را  مفصل‌بندی بلاغی و شکلی می‌کند را شناسایی می‌کنند.

واقعیت این است که مطالعات فیلم، فراهم کننده سهم مهم ابزارهای مفهومی برای مطالعه ارتباطات تصویری در همه اشکال است در میان محققان ارتباطاتی  که به دنبال فهم بهتر رشد غالب رسانه‌های ارتباط جمعی در جامعه صنعتی هستند هم این مطالعات سهم  مهمی دارند.  مطالعات فرهنگی بریتانیایی نیز از مطالعات فیلم استفاده کرده‌ است. نوشتن درباره رسانه‌های بصری بوسیله منتقدان و محققان فرهنگی بریتانیایی و استرالیایی مانند جان برگر (1972)، ریموند ویلیامز (1974)، لورا مالوی (1989)، جودیت ویلیامسون (1978) و جان فیسک و جان هارتلی(1978) توجه ویژه به این حوزهرا نشان می‌دهد حوزه‌ای که بریتانیایی‌ها به آن «تئوری لنز» می‌گفتند.

تاثیر این بخش از مطالعات فرهنگی در صحنه آمریکا باعث رشد تحلیل نشانه‌شناسی و تفسیر متون رسانه شد و  همچنین ترکیب تحلیل بصری با مطالعات بازنمایی، معنا و ایدئولوژی. اولین مثال ترکیب تحلیل بصری در مطالعه بازنمایی و ایدئولوژی، جستار استوارت هال با عنوان «تعیین عکس‌های اخبار» (1973) بود. در این جستار او تلاش کرد تحلیل ایدئولوژیکی و فرهنگی برگرفته از مرکز مطالعات فرهنگ عامه بیرمنگام درباره عکس‌های اخبار برای نشان دادن این که چگونه تصاویر، موقعیت‌های ایدئولوژیکی متن زبانشناسی همراهش را شکل می‌دهد و دستکاری می‌کند را مطالعه کند. در اواسط دهه 1970 گروه رسانه‌ای گلاسکو (1976؛ 1980) یکی از اولین تحلیل‌‌های دقیق بصری اخبار تلویزیون برای نمایش طبیعت ایدئولوژیکی گزارش‌های بی‌بی‌سی درباره اختلافات کارگری را ارائه داد.

روانشناسی بصری: زبان و تصویر

اثر ای.اچ گامبریچ به نمایش مضمون‌های اساسی این سنت کمک کرد همچنین  ما شاهد این تحقیقات  در کارهای اولیه پانوفسکی (1991؛ چاپ اول 1924)و دیگران هم بودیم. گامبریچ در کتاب تاثیرگذارش «هنر و خیال» (1960) یک مورد قوی برای قراردادی بودن طرح بازنمایی بصری را ارائه داد. دانش تاریخ‌دان هنر از سنت‌های هنر غرب و به طور خاص پیشرفت پرسپکتیو خطی این است که اشکال  مختلف تصویر به طور قراردادی از طریق طرحواره‌ها آموزش داده می‌شوند و از طبیعت کپی نمی‌گیرند. بر این اساس، تصاویر بر پایه دانش قراردادی فرهنگی پیشینی، خوانده می‌شوند.

گامبریچ توسعه‌دهنده اصطلاح «خواندن تصاویر» در مقاله‌اش، «ایماژ بصری» نوشته شده برای مجله امریکن ساینتیفیک (1972) است. در این مقاله او راه‌هایی که در آن تصاویر با سیستم فرهنگی زبان و کارکرد  و وابستگی« رمز، کپشن و بافتار»برای فهم در هم می‌پیچند را بیان می‌کند. تصاویر بندرت بدون هیچ پیوستی استفاده می‌شوند. زبان و تصویر که به طور متقابل از هم حمایت می‌کنند حافظه و تفسیر را تسهیل می‌کنند و ارتباط تصویری را ممکن می‌سازند. گامبریچ بدون استفاده از پارادایم یا ترمینولوژی ساختاراگرایانه به بازتولید اندیشه‌های ساختارشناسانه شمایل، نمایه و نماد در تحلیل‌هایش نزدیک می‌شود.

اگرچه قسمت مهمی از تحقیقات روانشناسان ادراکی برخلاف نظر گامبریچ که می‌گوید درک بصری به صورت فرهنگی یاد گرفته می‌شود، شواهدی را فراهم می‌کند  که بر دریافت بصری برخاسته از طبیعت، عصب‌شناسی و فرایندهای ادراکی تاکید دارند اما تاثیر تحلیل گامبریچ بسیار وسیع است. نوشته‌های او فراهم‌کننده بنیانی برای مطالعه ارتباطات تصویری متمایز از مطالعه هنر شد. بنابراین روانشناسی بازنمایی  بصری بوسیله تئوری فیلم، نشانه‌شناسی، تاریخ اجتماعی هنر و دغدغه‌های هنری انسانشناسی و بازنمایی بصری، بدنه التقاطی نظریه و روش تحلیل‌های ارتباطات بصری را فراهم کرد.

تلاشهای دیگر در تاریخ هنر و زیبایی‌شناسی که نتایج مثبتی برای تفکر معاصر ارتباطات بصری داشت شامل تاریخ اجتماعی هنر و نظریه‌های زیبایی‌شناسی است که به رابطه میان تصویر و زبان توجه داشتند. تاریخ اجتماعی هنر ، بخصوص کار نویسندگانی مانند مایکل باکساندال(1972) و سونتلانا الپرز(1983)،مدل‌هایی را برای تحقیق رابطه‌های بین تولید تصاویر و بافتارهای اجتماعی حمایت‌کننده آنها، استفاده و تفسیر پیشنهاد میدهد . آلپرز رابطه بین تصویر سازی و توصیف را جستجو می‌کند برای مثال به توصیف نقاشی رنسانسی «واساری» پرداخته است.

باکساندال (1972)  با مطالعه نقاشی در قرن پانزدهم ایتالیا، مثالی از آن چیزی را فراهم می‌کند که لری گراوس(1974) آن را انسان‌شناسی ارتباطات بصری تاریخی می‌نامد و نشان می‌دهد که چگونه حمایت و تعهدات قراردادی از یک‌سو و انتظارات و درک قراردادی بیننده از سوی دیگر ترکیب می‌شود تا نقاشی را به یک ارتباط اجتماعی رایج  تبدیل کند. کتاب «دنیای هنر» بکر (1982) هم دیدگاه مشابهی را درباره نقاشی، عکاسی و هنرهای دیگر اعمال می‌کند و در این اثر پیوندی بین ارتباطات و هنرهای بصری ایجاد می‌کند.

جامعه‌شناسی ارتباطات بصری

این سنت مطالعاتی در دهه 1960 و 1970 در آمریکا و بطور وسیعی با کارهای سل ورث، جی رابی، ریچارد چالفن، لری گراوس، هاوارد اس. بکر و شاگردانشان شروع شد.  این تحقیقات با محققانی که به حوزه رمزگان فرهنگی و بافتارهای اجتماعی تصویرسازی در اجتماعات خاص،  خرده‌فرهنگ‌ها و گروه‌های اجتماعی می‌پرداختند پیش رفت. این حرکت از کارهای روانشناسی هنر و بازنمایی، تئوری فیلم، نشانه‌شناسی و تاریخ اجتماعی هنر تاثیر پذیرفت. برای مثال، تلاشهایی برای ارزیابی و مقایسه انواع طرحواره‌های روانشناسانه که بوسیله گامبریچ در تصویرسازی و تفسیر تصاویر، پیشنهاد داده شده، فرآیندهایی از ارتباطات بصری را پیشنهاد داد که جهانی نیستند و به یک موقعیت فرهنگی- اجتماعی خاص احتیاج دارند.

انسان‌شناسی ارتباطات بصری، از دیدگاه‌های جدید برای مطالعه زبانشناسی بسیار تاثیر پذیرفت، نه تنها بوسیله گرایش‌های ساختارگرایان و تئوری‌های نشانه‌شناسانه و روش‌هایی که زبان‌شناسی ساختارگرا ایجاد کرده بود بلکه به طور خاص با رشد جامعه‌شناسی زبان (هایمس،1964). جامعه‌شناسان زبان، تبیین استفاده‌‎های مختلف از زبان بوسیله خرده‌فرهنگ‌ها، طبقات اجتماعی و گروه‌های قومی را آغاز کرده بودند و نمونه‌هایی برای مطالعات مشابه «زبان‌های بصری» در بافتارهای اجتماعی متفاوت را فراهم کردند. سل ورث، چهره کلیدی در تطبیق این تاثیرات در ارتباطات بصری بود. مجموعه نوشته‌های او، مطالعه ارتباطات بصری (1981) بود که بعد از مرگش بوسیله همکارانش و نویسنده همکارش لری گراوس ویرایش شد، و بهترین نقطه شروع برای کسانی است که علاقمند به دست آوردن ریشه‌های حوزه پژوهش ارتباطات بصری هستند(گراوس،1981).

این علاقمندی منجربه نقطه عطف پروژه فیلمسازان ناواهو شد که در آن ورث با جان آدر انسان‌شناس و همکارش ریچارد چالفن برای مطرح کردن این موضوع که فیلم مستند اسنادی کامل درباره فرهنگ ناواهو نیست بلکه  تنها مثال‌هایی از فرهنگ ناواهو، بازتابی از سیستم‌های ارزشی، الگوهای رمزگذاری و فرایندهای شناختی سازنده است همکاری کرد(ورث و آدر، 1972). فیلم‌های ناواهو( که در حال حاضر در مجموعه‌ای در موزه هنر مدرن نیویورک است) و نتایج منتشر شده این پروژه بوسیله بسیاری از جمله مارگارت مید مورد تقدیر قرار گرفت(مید،1977).

نقد عمل مستند، ورث را به یک چرخش واداشت، چرخشی از انسانشناسی بصری به انسانشناسی ارتباطات بصری(1981)  که به نوعی یک تغییر نگاه از فیلم و عکس به عنوان پرتره‌ای از فرهنگ است (که از بیرون به فرهنگ نگاه می‌کند) به سمت مطالعه محتوای ارائه شده در رسانه‌های بصری توسط اعضای آن فرهنگ.

جریانات متقاطع میان‌رشته‌ای

ایده ورث مبنی بر «انسانشناسی ارتباطات بصری» با آثار و کارهای زیادی از دانشجویان، همکاران ورث و محققانی که در امتداد این حوزه بودند میراث گرانبهایی را به جا گذاشت که شامل مطالعات زیادی می‌شود از جمله مهمترین این موارد عبارتند از؛ مطالعات عکاسی خانوادگی و فیلم سازی خانگی (چالفن،1987)، جستجوی محدودیت‌ها و ماهیت بازنمایی در مستند(رابی،2000)، مطالعه دریافت تصویری، آموزش و تفسیر (ورث و گراوس،1974؛ مساریس و گراوس،1977)، اجتماعی شدن کودکان بوسیله فرم‌های بصری (گریفین،1985)، ماهیت رتوریک و اقناع بصری و سئوال از سواد بصری (مساریس، 1994؛ 1997)، استانداردها وشیوه‌های تصویرساز؛ مطالعه دنیاهای اجتماعی تولید و مشروعیت بصری در حوزه تبلیغات و اخبار (تاچمن، 1978؛ رزنبلوم، 1978؛شوارتز وگرفین، 1987) و اخلاق بازنمایی بصری (گراوش، 1988؛2003).

همچنین این فعالیت‌ها منجر به تاسیس اولین مجله علمی و تخصصی در ایالات متحده شد، نشریه‌ای که به طور اختصاصی به پژوهش‌های ارتباطات بصری پرداخت و طیف وسیعی از رشته‌ها را در بر‌گرفت؛ نشریه «مطالعات ارتباطات بصری[4]». مطالعه پیشگام «تبلیغات جنسیت[5]» اروینگ گافمن اولین بار در این مجله منتشر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. این تلاش‌ها و توجهات منجر به دایر شدن گروهی در حوزه ارتباطات بصری در انجمن بین‌المللی ارتباطات[6] شد که در سال 2004 تبدیل به بخش مطالعات ارتباطات بصری در این انجمن شد.

 با سیر تاریخی مطالعات ارتباطات بصری شاهد اهمیت یافتن تصویر در مطالعات و حوزه‌ها درگیر در این مطالعات خواهیم شد  و به ذات میان رشته‌ای بودن و چند رشته‌ای بودن آن پی خواهیم برد.

 

منابع:

Michael Griffin, Kevin Barnhurst, Robert Craig .(2013)Visual Communication.

http://www.oxfordbibliographies.com/view/document/obo-9780199756841/obo-9780199756841-0034.xml

 


[1] visual imagery

[2] Visuality

[3] Formative theory

[4] Studies in Visual Communication

[5] Gender advertisements

[6] International Communication Association,