رسانه‌ها چه تاثیری بر نتایج انتخابات دارند؟

رسانه‌ها چه تاثیری بر نتایج انتخابات دارند؟

در این مطلب جاناتان استری، روزنامه‌نگار، استاد رشته روزنامه‌نگاری دیجیتال در مدرسه روزنامه‌نگاری کلمبیا و متخصص علوم کامپیوتری، تلاش می‌کند به این سوال همیشگی در آستانه انتخابات پاسخ دهد که آیا «توجه رسانه‌ها» به یک نامزد انتخاباتی، «جایگاه او را در نظرسنجی‌ها بالا می‌برد؟ یا جایگاه بالای یک نامزد انتخاباتی در نظرسنجی‌ها ، توجه رسانه‌ها را به او بیشتر می‌کند؟ دو متغیری که از عوامل تاثیرگذار در نتایج انتخابات در دنیای امروز دانسته می‌شوند.

مبنای او در این تحقیق، آمار و ارقام مربوط به نظرسنجی‌های مرحله مقدماتی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا و پوشش رسانه‌ای اصلی از اخبار مربوط به نامزدهاست، فارغ از مثبت یا منفی بودن آنها.

***

فرقی نمی‌کند نامزد موردعلاقه شما در انتخابات، محبوب باشد یا کم‌طرفدار، این همیشه رسانه‌ها هستند که مقصراند! این باور عمومی را همه، بارها و بارها شنیده‌ام، مخصوصا حالا که بحث‌های فراوانی درباره اینکه چرا ترامپ پیشتاز شد و چرا سندرز رای نیاورد، در جریان است.

اگرچه گله و شکایت‌هایی از این دست، معمولا از محتوایی است که رسانه‌ها درباره یک نامزد خاص منتشر می‌کنند، اما نظریه‌ای در این زمینه وجود دارد که می‌گوید آن‌چه اهمیت دارد «توجه» رسانه‌ها به به یک نامزد انتخاباتی است؛ فارغ از اینکه اخباری که درباره او منتشر می‌کنند، خوب یا بد باشد. نکته مهم آن است که او تبدیل به موضوع بحث شود.

یک نظریه مرتبط دیگر، آن است که روزنامه‌نگاران حرفه‌ای تاثیرگذاری چندانی ندارند. چرا که این روزها، بسیاری از مردم خبرها را با کلیک‌کردن روی لینک‌هایی در رسانه‌های اجتماعی می‌گیرند؛ جایی که دوستان شما و البته الگوریتیم‌های انتخاب خبر، تصمیم می‌گیرند شما چه خبرهایی را ببینید.

پس این سوال مطرح است که آیا رسانه‌ها هنوز هم تاثیرگذارند؟ آیا فارغ از اینکه هر نامزد انتخاباتی چه می‌گوید، توجه مخاطبان به او معطوف خواهدشد؟ پس اگر این‌طور است، رسانه‌ها چطور باید انتخابات را بی‌طرفانه و مسئولانه پوشش بدهند؟ اینها سوالاتی است که تلاش می‌کنم در این مطلب به آنها جواب بدهم، حداقل تاجایی که به انتخابات دور مقدماتی ریاست‌جمهوری آمریکا مرتبط هستند.

 

توجه در برابر محبوبیت

سوالاتی که در بالا مطرح شد، سوالات مهمی درباره نحوه کار سیستم سیاسی آمریکا است. مهم‌تر از آنکه بتوان با جواب‌های ساده سروته آنها را هم آورد، اما بالاخره باید از جایی شروع کرد. بنابراین من تصمیم گرفتم برای پاسخ به این سوالات، دو رقم را با هم مقایسه کنم؛ یکی تعداد دفعاتی که نام هر نامزد انتخاباتی سال 2016 در رسانه‌های جریان اصلی آمریکا ذکر شد و دیگری جایگاه این نامزدها در نظرسنجی‌های ملی مرحله مقدماتی. در کمال تعجب، متوجه شدم که این رقم‌ها، تقریبا یکسان هستند.

 

نمودار

شرح جدول: درصد ذکر نام هر نامزد در رسانه‌های آن‌لاین با درصد حمایت رای‌دهندگان اولیه از آن نامزد

 

جدول بالا، تعداد دفعاتی که اسم کامل یک نامزد در 25 منبع خبری آن‌لاین ظاهر شده را نشان می‌دهد، در فاصله ماه اکتبر تا دسامبر 2015. (نام نامزدهای حزب جمهوری‌خواه تقریبا دو برابر نامزدهای دموکرات ذکر شده بود، اما در این جدول نامزدهای درون حزبی با هم مقایسه شده‌اند) هم‌خوانی عجیبی میان توجه رسانه‌ها به یک نامزد و موقعیت او در نظرسنجی‌های ملی مرحله مقدماتی وجود دارد؛ این یعنی وجود همبستگی میان این دو متغیر. (به‌طور کلی وجود رابطه همبستگی میان دو متغیر به آن معناست که با افزایش یا کاهش یکی از متغیرها، دیگری افزایش یا کاهش یابد.)

بسته به آنکه به کدام بخش از دنیای سیاست تعلق داشته باشید، احتمالا شگفت‌زده خواهید شد که بدانید ترامپ و سندرز، هر دو به نسبت جایگاه‌شان در نتایج نظرسنجی‌ها،‌ توسط رسانه‌ها ـ حداقل به صورت آن‌لاین ـ پوشش داده شده بودند. این همبستگی تقریبا در مورد دیگر نامزدها هم صادق بود. «جب بوش» و «بن‌کارسون» در این زمینه، استثنا بودند که اولی دو برابر بیشتر از آنچه نظرسنجی‌ها نشان می‌داد، در رسانه‌ها پوشش داده شده بود و دومی که جایگاهش در نظرسنجی‌ها کمی بالاتر از میزان پوشش اخبارش توسط رسانه‌ها بود.

به صرف شمارش دفعاتی که نام نامزدها در رسانه‌ها آورده شده و بدون درنظرگرفتن اینکه گفته‌های روزنامه‌نگاران درباره یک نامزد، مثبت بوده یا منفی، کاملا گفته‌های آنها را نادیده گرفته‌ایم؛ چرا که این ارقام، درباره لحن، چارچوب کلی آن مطالب یا حتی موضوعی که مورد بحث قرار گرفته، چیزی به ما نمی‌گویند. هدف ما سنجش محتوای این اخبار نیست و قطعا این محتوا در چارچوب بزرگ‌تری از دموکراسی مساله مهمی محسوب می‌شود، اما از نظر نتایج نظرسنجی‌های اولیه اهمیت کمتری دارد.

باوجود آنکه محتوای مطالب منتشرشده درباره هر نامزد قطعا اهمیت دارد، اما به‌نظر نمی‌رسد، اهمیت آن، به اندازه اهمیت توجه رسانه به افراد نیست. به‌طور خاص، ترامپ بسیار بیشتر از رقبایش در حزب جمهوری‌خواه تحت پوشش رسانه‌ای منفی قرار گرفت و همان‌طور که بعدتر دیدیم، ظاهرا این محتوا اثر کمتری بر انتخاب رای‌دهندگان داشته است.

باید اعتراف کنم که وقتی فهمیدم درصد توجه رسانه‌ها و درصد حمایت رای‌دهندگان چقدر به هم نزدیک است، کمی شوکه شدم. اما من اولین کسی نبودم که متوجه این موضوع شدم. «نِیت سیلور»[1] دریافته است که این الگو در انتخابات مرحله مقدماتی ریاست‌جمهوری آمریکا، از سال 1980 وجود داشته است. درواقع این همبستگی، قبلا هم توسط محققان علوم سیاسی دیده شده بود، اما در جایی ندیده‌ام که این موضوع به شکل جدی بررسی شده باشد.

خوب پس چه اتفاقی درحال رخ دادن است؟ چطور این اعداد و ارقام در این جدول شکل گرفته‌اند؟ آیا نتایج این مقایسه،به آن معناست که رسانه‌ها کنترل تام و تمامی بر این فرایند سیاسی دارند؟ خوشبختانه نه.

برای شروع باید بگویم که نظرسنجی‌های ملی دور مقدماتی، منتخب نهایی انتخابات را به‌خوبی پیش‌بینی نمی‌کنند؛ نظرسنجی‌های ایالتی در این زمینه موفق‌تراند. از یک طرف این ادعا منطقی است که توجه رسانه‌ها به یک نامزد، تاثیراتی در نتایج نظرسنجی‌ها دارد، اما از طرف دیگر روزنامه‌نگاران هم به این نظرسنجی‌ها واکنش نشان می‌دهند. این به آن معناست که مشخص نیست کدامیک علت دیگری است.

 

کدام اول است؟ رسانه‌ها یا نظرسنجی‌ها؟

اگر نگران تاثیر رسانه‌ها بر نتایج انتخابات هستید، شما به یک رابطه علت و معلولی مثل این فکر می‌کنید:

نمودار

اما دو شکل دیگر از رابطه هم وجود دارد که نشان دهد این متغیرها می‌توانند کاملا هم‌بسته عمل کنند. رابطه علت و معمولی بالا می‌تواند به این ترتیب برعکس باشد؛ یعنی نتایج نظرسنجی‌ها، منجر به توجه رسانه‌ها به فرد یا موضوعی خاص شود:

نمودار

تصور چنین رابطه علت و معلولی، دور از ذهن نیست؛ چرا که روزنامه‌نگاران مجبورند نقطه توجه مخاطبان را دنبال کنند یا این ریسک را بپذیرند که از طرف آنها نادیده گرفته شوند. به این ترتیب، اگر رای‌دهندگان، همان خوانندگان مطبوعات هم باشند، نامزدی که دوبرابر محبوب‌تر است، دوبرابر بیشتر هم در رسانه‌ها دیده شده و مطالب درباره او بازنشر می‌شود. این موضوع، زمانی اهمیت پیدا می‌کند که شما تصمیم بگیرید چه چیزی را پوشش دهید و به کدام نامزد بپردازید.

یک راه دیگر هم برای فهمیدن رابطه نزدیک میان رسانه‌ها و نظرسنجی‌ها وجود دارد، اینکه چیز دیگری هر دوی آنها را به حرکت وادارد. مثلا توجه رسانه‌های اجتماعی به یک موضوع. ممکن است یک پست ساده فیس‌بوکی، بدون آنکه هیچ روزنامه‌نگار حرفه‌ای در تهیه و انتشارش آن دخیل باشد، توسط میلیون‌ها نفر دیده شده و تاثیرگذار شود. تاییدشدن توسط افراد یا نهادهای مشهور هم یک نکته کلیدی در جلب توجه همزمان رسانه‌ها و نظرسنجی‌هاست؛ موضوعی که علوم سیاسی هم همیشه نسبت به آن بدبین بوده است.

آخر از همه خود نامزدها در این جلب توجه تاثیرگذارند. هرکاری که آنها انجام دهند، ممکن است به بالارفتن یا پایین آمدن محبوبیت‌شان برای رسانه‌ها یا مردم منجر شود. به‌طور خلاصه، برای بررسی این رابطه، باید به هرچیزی که منجر به جلب توجه رسانه‌ها و ترجیح رای‌دهندگان در یک جهت می‌شود و همبستگی‌هایی مثل آنچه در بالا دیدید را بالا می‌برد، دقت کنید.

نمودار

این‌ها نیروهای انگیزشی اولیه‌ای هستند که می‌توانند رابطه نزدیک و هم‌بسته توجه رسانه‌ها و نتایج نظرسنجی‌ها را توضیح می‌دهد. برای آنکه متوجه شویم، چه چیزی بر چیز دیگری تاثیرداشته، به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.

یک راه برای سنجش این روابط علت و معلولی آن است که بپرسیم، آیا یک تغییر در نحوه پوشش رسانه‌ای نامزدها نتیجه نظرسنجی‌ها را تغییر می‌دهد یا برعکس.

تحقیق مشابه طی 11 سال در مطبوعات بریتانیا انجام شده است. در اینجا تعداد مقاله‌هایی که در آنها از حزب راستگرای بریتانیا، حزب «استقلال پادشاهی متحد» UKIP[2] نام برده شده و نتایج نظرسنجی‌ها درباره این حزب، با یکدیگر مقایسه شده‌اند

 

نمودار

توضیح نمودار: تعداد مطالبی که در آنها نام حزب آورده شده با رنگ نارنجی مشخص شده و رنگ آبی هم تعداد افرادی است که گفته‌اند در انتخابات به این حزب رای می‌دهند

 

در این نمودار که توسط «جیمز مورفی» از دانشگاه ساوت‌همپتون تهیه شده، تغییرات حامیان یک حزب در طول زمان بررسی شده است و نه مقایسه میان طرفداران دو حزب بریتانیا. در اینجا هم، میزان پوشش رسانه‌ای و میزان محبوبیت در نظرسنجی‌های انتخاباتی بسیار به هم نزدیک هستند. برای اینکه بگوییم کدامیک بر دیگری تاثیرگذار بوده، مورفی یک مدل آماری درست کرده است که تلاش می‌کند نظرسنجی‌های یک ماه را از روی نحوه پوشش اخبار ماه قبل، پیش‌بینی کند و برعکس. به‌گفته او، هرجهتی که این مدل از آن سمت بهتر کار کند، جهتی است که تاثیر از آن سمت شروع می‌شود. اما نتایجی که از این مدل آماری بیرون آمد هم قطعی نبود. نحوه تاثیرگذاری هر متغیر بر دیگری، دقیقا به این بستگی داشت که کدامیک محور تغییر قرار گرفته بود؛ بنابراین در این زمینه، رابطه علت و معلولی از هر دو سو نتیجه می‌داد.

این هم یک نمودار مشابه از میزان محبوبیت ترامپ و پوشش اخبار او توسط رسانه‌ها در طول زمان:

 

نمودار

توضیح نمودار: مقایسه آمار پوشش هفتگی اخبار ترامپ در رسانه‌ها با نظرسنجی‌های ملی دور مقدماتی

 

محبوبیت ترامپ در نظرسنجی‌ها و پرداختن رسانه‌ها به او، بعد از اعلام نامزدی‌اش تقریبا به یک میزان بالا رفت. بنابراین در نگاه اول، این‌طور بنظر می‌رسد که هردو به‌هم گره خورده‌اند. اما افزایش توجه ناگهانی رسانه‌ای همیشه به معنای تغییر ناگهانی در نتایج نظرسنجی‌ها نیست. همان‌طور که در نمودار می‌بینید، دو مناظره درون حزبی، در پوشش اخبار او افزایش ناگهانی ایجاد کرد، اما نتایج‌ها نظرسنجی‌ها تحت تاثیر این مناظره ها قرار نداشت و در دوره زمانی کوتاه افت را نشان داد. بااین حال، پس از آنکه ترامپ برنامه‌اش را در جلوگیری از ورود اتباع چند کشور به آمریکا اعلام کرد، هم میزان آوردن نام ترامپ در رسانه‌ها به شدت بالا رفت و هم محبوبیتش در نظرسنجی‌ها افزایش یافت.

«جان سایدز» از دانشگاه جورج واشنگتن یک تحلیل آماری انجام داده تا گره از رابطه علت و معلولی در داده‌های ترامپ بگشاید، اما این بار هم نتایج به‌طور مشخص نشان نداد که مرغ اول بوده یا تخم‌مرغ! (نتایج نظرسنجی‌ها منجر به افزایش پوشش رسانه‌ای از او شده یا برعکس) درعوض، این نتیجه به‌دست آمد که توجه رسانه‌ها به این موضوع و نتایج نظرسنجی‌ها درباره آن، بدون هیچ قائده خاصی بر همدیگر تاثیر می‌گذارند. مقایسه این دو متغیر در بیشتر نامزدهای دور مقدماتی ریاست‌جمهوری هم، الگوی کم وبیش مشابهی را نشان می‌دهد:

نمودار

توضیح نمودار: مقایسه آمار پوشش هفتگی اخبار نامزدها در رسانه‌ها با نظرسنجی‌های دور مقدماتی ملی

 

معمولا، پس از آنکه نامزدها، نامزدی‌شان را اعلام می‌کنند، افزایشی در هر دو متغیر رخ می‌دهد، هرچند که بیشترین فراوانی در هر متغیر و به‌قول معروف قله آن دو، برهم منطبق نیستند. البته کلینتون در این میانه استثناست. به‌نظر می‌رسد، محبوببیت او در مقایسه با دیگر نامزدها، ارتباط چندانی با میزان پوشش اخبارش توسط رسانه‌ها نداشت. این شاید به آن دلیل باشد که ما از مدت‌ها قبل می‌دانستیم که او تصمیم دارد برای انتخابات ریاست‌جمهوری نامزد شود و نمودار مربوط به او را باید از یکی دوسال قبل می‌کشیدیم.

برداشت من از جمع‌بندی این موارد، آن است که آنچه ما اینجا داریم چرخه‌ای از بازخوردهاست. آیا توجه رسانه‌ها به یک نامزد انتخاباتی، جایگاه او را در نظرسنجی‌ها بالا می‌برد؟ بله. آیا جایگاه بالای یک نامزد انتخاباتی در نظرسنجی‌ها، توجه رسانه‌ها را به او بیشتر می‌کند؟ بازهم بله. هرچیز دیگری هم که روزنامه‌نگاران و رای‌دهندگان در جهت خاصی سوق دهد این همبستگی را بالا می‌برد. این به آن دلیل است که رسانه‌ها، مردم و نامزدها درون سیستم بزرگ‌تری جای گرفته‌اند که هر کدام روی دیگری تاثیرگذار است.

نمودار

می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که تمام این نیروها در هماهنگی باهم عمل می‌کنند و منجر به پیوند توجه رسانه‌ای و محبوبیت هر نامزد می‌شود. این به آن معنا نیست که توجه رسانه‌ها تاثیری ندارد، دلایل محکمی وجود دارد ـ هم از داده های این تحقیق و هم تحقیقات دیگر ـ که نشان می‌دهد اتفاقا رسانه‌ها تاثیرگذارند، اما نکته مهم آن است که باوجود آنچه این همبستگی‌های نزدیک نشان می‌دهد، رسانه‌ها آنقدرها هم قدرتمند نیستند.

پوشش بی‌طرفانه انتخابات به چه معناست؟

اگر بدانیم رسانه‌ها صرفا، با جلب توجه مردم به یک نامزد، می‌توانند به‌راحتی نتایج انتخابات را تحت‌تاثیر قرار دهند، این سوال مطرح می‌شود که پس آنها چطور باید انتخابات را پوشش دهند؟

مثلا یک دبیر سرویس پشت میزش نشسته و می‌گوید: «هی کروز، پنج تا نکته از این نامزد دربیار، می‌خواییم، پنج درصد بیشتر پوشش بدیم»؟ قطعا روزنامه‌نگاران به توجه مخاطبان واکنش نشان می‌دهند. خبرنگاران و دبیران سرویس‌، نشانه‌های مختلفی از مطالبه مطلب از جانب مخاطبان دریافت می‌کنند و به آنها واکنش نشان می‌دهند؛ مثلا اینکه مقاله روز قبل درباره یک نامزد خاص، چند بار خوانده و بازنشرشده است یا اینکه چه تعدادی از مردم در شبکه‌های اجتماعی، درباره یک نامزد صحبت می‌کنند. بیایید با هم صادق باشیم، اینکه یک نامزد چقدر از نظر خود آنها محبوب است، آن هم بر اساس میزانی که روزنامه‌نگاران دیگر به او می‌پردازند! حتی بعضی از تحریریه‌ها، بر اساس آنکه چه تعداد از مردم درباره یک موضوع خاص در اینترنت جستجو کرده‌اند، برای پوشش اخبار نامزدها، برنامه‌ریزی می‌کنند.

رسانه‌ها دائما برای آنکه دنباله‌روی محبویت افراد هستند، مورد انتقاد قرار می‌گیرند و در این مورد، باید گفت چنین انتقادهایی بجاست. مثلا «برنی سندرز» در این زمینه گفته است: «رسانه‌های جریان اصلی»[3] از کنار مسائل مهم به‌راحتی می‌گذرند و تنها به سودآوری‌ توجه دارند. اگر شما در یک تحریریه غیرانتفاعی کار ‌کنید، می‌دانید که بدون خواننده و مخاطب، نه سودی در کار است و نه بودجه‌ و سرمایه‌ای. رَپر و بازیگر معروف «کامن» می‌گوید: «وقتی روزنامه‌نگاران تصمیم می‌گیرند که حالا دونالد ترامپ را نشان دهیم؛ چون حالا همه به او توجه دارند؛ این یعنی درستکاری رسانه از بین رفته است.»

این انتقادها اشتباه نیست. مثلا خود من شروع به نوشتن این مطلب کردم تا رابطه ترامپ را با رسانه‌ها نشان دهم، اما بخشی از انتخاب چنین موضوع به این ربط داشت که می‌دانستم یک مطلب درباره ترامپ حتما خوانده خواهد شد!

با این همه، به‌دلیل انواع فشارهایی که برای سودآوری به تحریریه‌ها وارد می‌شود و البته بعضی استانداردهای احمقانه، روزنامه‌نگاران فقط دنباله‌روی محبوبیت نیستند. رسانه‌های آمریکایی موضوعات بسیار زیادی را پوشش می‌دهند که ممکن است افراد کمی به آنها توجه داشته باشند، مخصوصا در حوزه بین‌الملل. به‌عنوان مثال با وجود انتقاد به رسانه‌ها در زمینه کم‌توجهی به بمباران لبنان، اما پوشش رسانه‌ای گسترده‌ای از بمباران لبنان، یک روز پیش از حملات پاریس انجام شد. میان روزنامه‌نگاران درباره اینکه چطور باید میان خبرهایی که خوب کلیک می‌خورد و خبرهای مهم تعادل برقرار کرد، گفتگوهای جدی و ادامه‌داری در جریان است. همان چیزهایی که روزنامه‌نگاران فکر می‌کنند، مهم است و باید به آنها ـ فارغ از علاقه مردم ـ پرداخت. با این همه به اعتقاد من، این تصمیمی دموکراتیک است که بخواهیم درباره موضوعی بنویسیم که مخاطبان به آن علاقه دارند.

پس یک نامزد باید بر این اساس که چقدر از مردم می‌خواهند درباره او بخوانند، مورد توجه رسانه‌ها قرار گیرد؟ از یک جهت پاسخ به این سوال مثبت است. اما اگر فکر می‌کنید که مثلا ترامپ نباید پیشتاز باشد و سندرز باید باشد، این قانون تابعیت از مخاطبان، احتمالابه نظر شما ناعادلانه خواهد بود.

از جهتی دیگر، وقتی رسانه‌ها به نامزد محبوبی توجه نشان می‌دهند، او را محبوب‌تر خواهند کرد و همان قانون «برنده همه‌چیز می‌برد» اتفاق خواهد افتاد. نامزد پیشرو، تمام پوشش انتخاباتی را هم از آن خود می‌‌کند و فاصله‌اش را از دیگر نامزدها بیشتر می‌کند. بااین‌حال رسانه‌ها این توانایی را دارند که یک نامزد را ته جدول نگه دارند، به این ترتیب که اخبار او را،که برای بالارفتن در نظرسنجی‌ها به آن نیاز دارد، به اندازه کافی پوشش ندهند.

پس چه راهی پیش پای روزنامه‌نگاران است؟ آیا آنها باید تمام نامزدها را دقیقا به‌طور یکسان پوشش دهند؟ این شرایط ممکن است در مرحله آخر انتخابات که تنها دو نامزد در آن حضور دارند، منطقی باشد. کمیسیون ارتباطات فدرال FCC  هنوز هم مسئول اجرای قانون «زمان برابر» است که می‌گوید اگر یک شبکه رادیویی یا تلویزیونی به یک نامزد زمان می‌دهد، باید به همان اندازه، به دیگر نامزدها هم زمان پخش بدهد. اما این قانون در برنامه‌های خبری اجرا نمی‌شود که شاید بهتر هم باشد. تصور اینکه روزنامه‌نگارانی که برای انتشار اخبار اختصاصی با هم رقابت می‌‌کنند، بخواهند به هر نامزدی به یک اندازه در مطبوعات جا بدهند، کمی مسخره است.

خوب پس اگر قرار باشد، روزنامه‌نگاران زمان و اندازه یکسانی به هر کاندیدا اختصاص ندهند، باید راه‌های تازه‌ای برای توجه به یک نامزد پیدا کنند؟ این ضرورتا به این معناست که نامزد پیشرو را کمتر پوشش بدهند و زمان بیشتری به نامزدهای دیگر اختصاص دهند. این تصمیم احتمالا به انتخاباتی رقابتی‌تر منجر خواهدشد و سیستم غالب «برنده همه چیز را می‌برد» هم به چالش خواهد کشید. پس چنین اقدامی به این معناست که اخبار نامزد پیشرو و در مورد ما، دونالد ترامپ را، عامدانه کمتر پوشش دهند. این تصمیم می‌تواند منجر به متعادل و متوازن شدن چیزها شود و البته رسانه‌ها را با اتهام سانسور مواجه کند، اتهامی که البته محسناتی هم دارد.

به اعتقاد من، اینکه مطبوعات فقط باید «رویدادهای جاری» یا هرآنچه «ارزش خبری» دارد، را پوشش دهند، به عادلانه شدن پوشش اخبار انتخابات کمکی نمی‌کند؛ چرا که ارزش‌های خبری، خودبه‌خود ساخته می‌شود. طی 50 سال اخیر، روزنامه‌‌نگاری کمتر و کمتر درباره رویدادها بوده و بیشتر تلاش کرده است تا زمینه‌های این رویدادها را نشان دهند و آنها را تحلیل کند. ایرادی به این تغییر رویه روزنامه‌نگاری وارد نیست. سیاستمداران و برندهای تجاری کانال‌های رسانه‌ای خودشان را دارند. اگر یک مخاطب بخواهد بداند یک نامزد انتخاباتی امروز چه کرده، کاملا بی‌نیاز از روزنامه‌نگاران حرفه‌ای، می‌تواند این اخبار را در شبکه‌های اجتماعی و آن کانال‌ها دنبال کند. روزنامه‌نگاران مجبورند حالا به شیوه‌های دیگری، ارزش‌هایی را به یک رویداد اضافه کنند مثل اینکه زمینه رویداد را پیش چشم مخاطب بیاورند یا عمیق‌تر آنها را بکاوند. بنابراین اگر به دنبال این هستید که تعداد «درستی» از میزان مطالب و اخباری برای پوشش عادلانه یک نامزد انتخاباتی به شما بگویم، پاسخ من این است: چنین عدد و رقمی اصلا وجود ندارد.

در بعضی مواقع و شرایط، این روزنامه‌نگاران حرفه‌ای هستند که باید تصمیم بگیرند که چه کسی پوشش داده شود و فرمولی را که انتخاب کنند که هرچند ممکن است به‌نظر مغرضانه برسد، اما منصفانه باشد. نامزدهایی که به رسانه‌ها حمله می‌کنند، درباره یک نکته راست می‌گویند: رسانه‌ها به شیوه خودشان بازیگران سیاسی هستند. مساله این است که راهی برای اجتناب از توجه رسانه‌ها به یک فرد یا جریان، وقتی توجه معطوف آنها شده، وجود ندارد.

 

http://www.niemanlab.org/2016/01/how-much-influence-does-the-media-really-have-over-elections-digging-into-the-data/

 


[1] Nate Silver آماردان، نویسنده و تحلیلگر مسابقات بیسبال و انتخابات در آمریکا. او پس از آنکه در انتخابات ریاست‌جمهوری 2008 آمریکا، توانست نتیجه 49 از 50 ایالت آمریکا را در انتخاب باراک اوباما درست پیش‌بینی کند، به شهرت فراوان دست یافت. او  یک سال پس از آن توسط مجله تایم، به عنوان یکی از 100 فرد تاثیرگذار جهان انتخاب شد.

[2] مشهور به یوکیپ. درحال حاضر نایجل فراژ رهبر این حزب است

[3] corporate media یا رسانه‌های شرکتی که تحت تسلط ابر شرکت‌ها قرار دارند؛ مثل سی‌بی‌اس، نیوز کورپوریشن، دیزنی و تایم‌وارنر