مطالعهای دربارۀ تاثیرات ناخودآگاه اطلاعات نادرست
در مطالعه پیش رو، آزمایشی کنترلشده و تصادفی با حضور 223 دانشجوی دورۀ لیسانس انجام شده است تا تأثیرات رفتاری اخبار جعلی بررسی شود. یافتههای این مطالعه نشان میدهد که حتی قرار گرفتن کوتاهمدت در معرض اخبار جعلی (زیر پنج دقیقه) میتواند به شکل معناداری رفتارِ ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر قرار دهد. این مقاله شواهد اولیهای فراهم میآورد مبنی بر اینکه اخبار جعلی میتوانند به طور پوشیده یا ضمنی در راستای تغییر دادنِ رفتار کاربران استفاده شوند.
چکیده:
مطالعات روزافزونی دربارۀ میزان باورپذیری و گسترش اطلاعات نادرست مانند اخبار جعلی در شبکههای اجتماعی در حال انتشار است. با این حال، دربارۀ میزان سوءاستفاده منابع مخرب از شبکههای اجتماعی و تأثیرشان روی رفتار کاربران بهواسطه انتشار اطلاعات نادرست دانستههای اندکی در دست داریم. در این مطالعه، آزمایشی کنترلشده و تصادفی با حضور 223 دانشجوی دورۀ لیسانس انجام شده است تا تأثیرات رفتاری اخبار جعلی بررسی شود. یافتههای این مطالعه نشان میدهد که حتی قرار گرفتن کوتاهمدت در معرض اخبار جعلی (زیر پنج دقیقه) میتواند به شکل معناداری رفتارِ ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر قرار دهد. این مقاله شواهد اولیهای فراهم میآورد مبنی بر اینکه اخبار جعلی میتوانند به طور پوشیده یا ضمنی در راستای تغییر دادنِ رفتار کاربران استفاده شوند. مضاف بر این، مقالۀ حاضر مدعی است که رویکردهای اخیر با هدف تخفیف یا کاهش [تأثیرات منفی] اخبار جعلی و اطلاعات نادرست در یک نگاه کلی، در حمایت از کاربران شبکههای اجتماعی برای مواجهه با این تهدیدات نابسند هستند و از این رو، در انتهای مقاله بر پیامدهای این تهدیدات بر دموکراسی تاکید میشود. مطالعۀ حاضر بر اهمیت نیاز به انجام تلاشی چند-بخشی برای بررسی مخاطرات نهفته، گسترده و مرکز زدودۀ تغییرات رفتاری روی شبکههای اجتماعی و همچنین مقابله با آنها و تخفیف یا کاهش این مخاطرات تأکید میکند.
1. مقدمه
پلتفرمهای آنلاین به طور روزافزونی گفتمانهای همگانی یا عمومی را منتشر میکنند. الگوریتمهای این پلتفرمها به شهروندان کمک میکنند به گروههای اجتماعی بپیوندند، از میان قیل و قال گفتمانهای عمومی راه خود را پیدا کنند و از رویدادهای جاری مهم آگاه باشند. با این حال، این الگوریتمها میتوانند حباب-فیلترهایی[1] ایجاد کنند که خطر تحریف واقعیت، سرکوب دیدگاههای مخالف و ایجاد چنددستهگی در قلمرو عمومی را به دنبال داشته باشند (Flaxman, Goel, & Rao, 2016). در این پسزمینه، وایرال یا همهگیر شدن که اغلب با گمنامی پیوند خورده است، نوعی توالی یا زنجیرۀ اطلاعاتی فراهم میآورد که در آن کاربران اطلاعات را با تعداد کمی از منابع تضمینِ صحتِ اطلاعات به اشتراک میگذارند. پخش منظم اطلاعات نادرست به صورت آنلاین با [فشار یا جهتدهی] منافع شخصی سیاسی یا مالی تشدید میشود که در نتیجۀ آن، افراد آسیبپذیرِ منفرد در سطح خُرد به عنوان محملهایی برای پخش هر چه بیشترِ اطلاعات نادرست مورد استفاده قرار میگیرند. در این سطح، خلق و پخشِ اطلاعات کاذب به طور تعمدی که از آن تعبیر به اطلاعات نادرست میکنیم، مخاطراتی مانند تأثیرگذاری منفی روی جامعه، تحریف بازارها و در نهایت، فروپاشی یا تخریب دموکراسی را در پی دارد. این مخاطرات سیستمی فرض را بر این میگذارند که اطلاعات نادرست میتواند تأثیراتی بر جای بگذارد که حتی اگر در سطح فردی بسیار کوچک باشد روی هم انباشته میشود تا حدی که پیامدهایی در مقیاس کلان ایجاد کند؛ در حالی که تلاشهای هماهنگ برای دستکاری افکار عمومی از طریق اطلاعات نادرست در سطح جهان رایج و مرسوم است (Bradshaw & Howard, 2018) شواهد اندکی این زمینۀ قابلیت اطلاعات نادرست آنلاین در دستکاری مستقیم و غیرمستقیمِ رفتار در اختیار داریم.
در حالی که هم اطلاعات غلط و هم اطلاعات نادرست به اشکالی از اطلاعاتِ به واقع نادرست اشاره میکنند اطلاعات نادرست دربرگیرندۀ نوعی نیت یا قصد قبلی برای فریبِ [مخاطب] است (Pal & Banerjee, 2019). اخبار جعلی مخصوصا محملی قدرتمند برای [پخش] اطلاعات نادرست است چراکه خود را در قالب نوعی مقالۀ ژورنالیستی میآراید و در نتیجه، اعتبار ژورنالیسم، بجا بودن محتوا از منظر زمانی و همچنین قابلیت نوشتن مقالاتی با موضوعات حساس را به خدمت میگیرد که سیاست را وارد محتواهای خبری پلتفرمهای آنلاین میکند (Tandoc et al., 2018). شناسایی اخبار جعلی میتواند چالشبرانگیز باشد حداقل به این دلیل که دشوار میتوان قصد فریبدادن مخاطب را از ترسیم موثق نگاهی بحثبرانگیز تفکیک کرد (Wang et al., 2019). با وجود این، مقالۀ حاضر بر اطلاعات نادرست متمرکز میشود و مثال مشخصِ اخبار جعلی را انتخاب کرده، از این روی بر محتواهایی میپردازد که آگاهانه با قصد و نیتِ فریفتن مخاطب خلق شدهاند.
این ایده که اطلاعات نادرست آنلاین میتواند تغییراتی در رفتار افراد در جهان واقعی ایجاد کند سال 2018 و طی رسوایی مرسوم به کمبریج آنالیتیکا توجهها را به خود جلب کرد که در آن اطلاعات 87 میلیون کاربر فیسبوک مخفیانه در تبلیغات سیاسی همهپرسی برگزیت و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 استفاده شده بود (Isaak & Hanna, 2018). سال 2019، گزارش مولر صریحاً از فیسبوک و توئیتر به عنوان شبکههایی یاد کرده بود که توسط ماموران روس برای پخش اطلاعات نادرست در راستای دخالت در انتخابات آمریکا و همچنین تحریک به خشونت در جهان واقعی مورد استفاده قرار گرفته بود (Mueller, 2019). اطلاعات نادرست در نظریۀ توطئۀ پیتزاگیت[2] به عنوان دلیل تیراندازی سال 2016 در رستوران پیتزاریا در واشنگتن (J. Johnson, 2018) برشمرده میشود و طبق برخی گمانهزنیها انتشار اطلاعات غلط دربارۀ رایگیری الکترونیک و همچنین نظریه توطئه گروه موسوم به کیو-آن بر انتخابات 2020 آمریکا تأثیر داشته است (Klar, 2020). بر این اساس ادعا شده است که اطلاعات نادرست دربارۀ همهگیری ویروس کرونا میتواند بر روی کاهش استفاده از ماسک و حفظ فاصلۀ اجتماعی تأثیر داشته باشد (Ioannidis, 2020; Kouzy et al., 2020; Mattiuzzi & Lippi, 2020).
علیرغم تمامی مطالعات انجام شده، اینکه اطلاعات نادرست به چه میزان میتواند در عمل بر رفتار تأثیر بگذارد ناروشن است. اولاً دولتها و محققان نوعاً از تأثیرات مفرط بر رفتارهای پیچیده مانند رایدهی هراسان هستند اما به ندرت به رفتارها یا قابلیتهای سادهتر مانند سرعت تایپ یا مدت تمرکز روی موضوعی میپردازند. این رفتارها میتوانند به رفتارهای پیچیدهتری راه ببرند یا بر روی هم انباشت شده و از منظر مقیاس، پیامدهایی قابل توجه از منظر اجتماعی داشته باشند. ثانیاً اطلاعات نادرست عموما به عنوان تهدیدی بر فرایندهای عقلانی معناسازی و تصمیمگیری تلقی میشوند اما به ندرت به عنوان تهدیدی بر فرایندهای ناخودآگاه تلقی میشوند که پسِ رفتار نهفته است. گفته میشود عواطف میتوانند به طور ناخودآگاهی رفتار را تحت تأثیر قرار دهند و آثار نوظهوری دربارۀ شناخت تلویحی حاکی از این است که ما نگرشهای تلویحی داریم که میتوانند رفتارمان را تحت تأثیر قرار دهند (Dolan, 2002; Gawronski et al., 2006; Greenwald & Banaji, 1995; Kunst-Wilson & Zajonc, 1980). در اینجا به بررسی تغییرات سادهای در رفتار میپردازم که میتوانند به تأثیرات تداعیهای عاطفی و نگرشهای تلویحی یا ضمنی نسبت داده میشود؛ یعنی تأثیر ناخودآگاه اطلاعات نادرست روی رفتار.
لزوم فهم اینکه چگونه اطلاعات نادرست میتواند رفتار را جرح و تعدیل کند با ظهور پلتفرمهای آنلاین بیشتر و بیشتر شده است. این پلتفرمها امکانی برای همه، از افراد تا دولتملتها، فراهم میآورند تا اطلاعات نادرست مدنظرشان را برای تغییر در رفتار دیگران منتشر کنند. تمرکز توجه کاربران بر گروه کوچکی از پلتفرمها نیز حاکی از این است که خودِ این پلتفرمها میتوانند رفتار را جرح و تعدیل کنند و بدین امر به همان دلایلی باید توجه شود که ژرفنگریهای امروزه در حوزۀ ادارۀ جوامع بر مبنای [دادههای برآمده از دل] الگوریتمها و توجه به تولید محتوا بر اساس آنها شکل گرفته است ((Fung, 2020; Gorwa et al., 2020; O’Neil, 2016; Pasquale, 2015. شواهد تجربی نشان میدهند پلتفرمها میتوانند عواطف کاربرانشان را تحت تأثیر قرار دهند ((Kramer et al., 2014 و محققان این نظریه را مطرح کردهاند که پلتفرمها قادر به ترغیب افراد به سمت رفتارهای قابل پیشبیینی هستند ((Yeung, 2017. وقتی این مشوقهای رفتاری هدف قرار میگیرند، میتوانند همزمان پیامدهای اجتماعی-سیاسی مانند تأثیر بر نتایج انتخابات را نیز داشته باشند ((Zittrain, 2014. بهعلاوه، دسترسپذیری هر چه بیشتر هوش مصنوعی منجر به کارآمدتر شدنِ روزافزونِ اطلاعات نادرست شده که این خود منجر به گمانهپردازی هر چه بیشتر در این زمینه شده است؛ طوری که فناوری دیپفیک[3] به عنوان نمونه ممکن است خاطراتِ کاذبی را به ذهن افراد القا کند و افراد را تحت نفوذ قرار دهد تا دست به کُنشهایی شرورانه بزنند ((Liv & Greenbaum, 2020. بنابراین بدون فهم دقیق از تأثیرات شناختی اطلاعات نادرست، جامعه بیش از پیش امکانهای محافظت از خود را از دست میدهد.
دورنمای دیستوپیاهای[4] برآمده از دل اطلاعات نادرست، بر ضرورت فهم قابلیت اطلاعات نادرست آنلاین در تغییر یا جرح و تعدیل رفتار افراد و برآیندهای تجمیعشدۀ اجتماعی بیش از پیش تأکید میکند. با این حال، مطالعات اندکی درباره قابلیت اطلاعات نادرست در تغییر رفتار، به ویژه بیرون از حوزۀ مطالعات خودآگاه، انجام شده است. هدف مقالۀ حاضر ارائۀ شواهدی اولیه دربارۀ این قابلیتهاست. این مقاله نتایج آزمایشِ تصادفی کنترلشدهای را ارائه میدهد که این مساله را به بوتۀ آزمون میگذارد که آیا مواجهه کوتاه با اخبار جعلی میتواند رفتار ناخودآگاه شرکتکنندگان در آزمایش را تحت تأثیر قرار دهد و جرح و تعدیل کند. این مطالعه به طور خاصی بر این نکته متمرکز است که اخبار جعلی چه قابلیتی در تأثیرگذاری ناخودآگاه بر شرکتکنندگانِ در آزمون ضربهزدن با انگشت (افتیتی) دارند. افتیتی نوعی آزمون استاندارد عصب-روانشناختی دربارۀ کارکرد شناختی و اعصاب جنبشی است. این مقاله با هدف کلیدزدن برنامهای پژوهشی نوشته شده است که درصدد کشف قابلیت اطلاعات نادرست دیجیتال در جرح و تعدیل رفتار است و در این مسیر به دنبال یافتن سازوکارهایی است که از عموم جامعه در برابر این تهدید محافظت کند.
2. چارچوب نظری
2.1: تأثیرات تجربی اخبار جعلی بر رفتار
ضرورت سنجش سازوکارهای مقابله با اخبار جعلی در پلتفرمهای آنلاین منجر به شکلگیری بدنۀ در حال رشدی از مطالعات دربارۀ قابلیتهای اخبار جعلی در تأثیرگذاری بر باورهای [کاربران] شده است. مطالعات تجربی در این حوزه اغلب از سویی به آزمون باورپذیری اطلاعات غلط میپردازند و از سوی دیگر به باورپذیری اطلاعات غلط در ترکیب با سازوکارهای مقابله با آنها. در این مطالعات چهار جریان اصلی وجود دارد. در مسیر نخست، آزمایشهای آنلاین دریافتند که قرار دادن برچسب حقیقتسنجی[5] روی اطلاعات غلط ضد-واکسن در توئیتر میتواند میزان پذیرش واکسن را افزایش دهد ((Featherstone et al., 2019. همچنین قرار دادن برچسب معتبر بودن و برچسبِ موضع سیاسی روی اخبار جعلی بر قابلیت اعتماد دریافتشده توسط کاربران تأثیر میگذارد (Gao et al., 2018). مسیر دوم مطالعات بر باورپذیری اخبار جعلی پس از تصحیح آن متمرکز است. به عنوان نمونه، مطالعهای دریافت که مقامات بهداشت عمومی در قیاس با سایر کاربران پلتفرم مدنظر این مطالعه، کارآمدی بیشتری در تصحیح اطلاعات غلط دارند (Vraga & Bode, 2017) درحالیکه مطالعۀ دیگری نشان میدهد تصحیحهای صورتگرفته توسط الگوریتمها به اندازۀ سایر کاربران مؤثر و کارآمده بوده است (Bode & Vraga, 2018). جریان سوم مطالعات در آثار مربوط به روانشناسی شناختی با تمرکز بر «تأثیر اثرِ مداوم» (H. M. Johnson & Seifert, 1994) انجام میشود که در آن، این مساله بررسی میشود که آیا اطلاعات غلط روی برداشتها – حتی پس از تصحیح آن – تأثیر میگذارد یا نه (Desai & Reimers, 2018; Rich & Zaragoza, 2016; Thorson, 2016). در نهایت، مسیر چهارم مطالعات بر تأثیرات اخبار جلعی روی نگرشها متمرکز است. نمونهای از این مطالعات توسط بالماس (2014) انجام شده است که در آن شواهدی دال بر نسبت مثبت غیرمستقیم میان دیدن اخبار جعلی و احساس بیکفایتی، از خود بیگانگی، و همچنین بدگمانی نسبت به سیاستمداران وجود دارد.
این قابلیت اخبار جعلی در تأثیرگذاری روی باورها میتواند به نوبۀ خود بر رفتارها اثر بگذارد (Gross, 2017; Levy, 2017). این نکته با سُنت قدرتمندی در علوم رفتاری پشتیبانی میشود که مولفههای عقلانی و علمی تعیینکنندۀ رفتار را بررسی میکنند. به عنوان نمونه، روانشناسی اجتماعی به بررسی تأثیر حقیقت و آموزش بر رفتار مدافع اجتماعی (Bierhoff, 2002; Twenge et al., 2007) و ارتباطات سیاسی به بررسی تأثیر اقناع بلاغی و احساسی بر رایدادن (Clarke et al., 2006; Wahl-Jorgensen, 2019) پرداخته است. با این حال، تلاش برای برقراری رابطۀ علّی برای رفتارها با درنظر گرفتن سوگیری مستتر در خود-اظهارگریها (Fisher, 1993; Podsakoff & Organ, 1986)، محدودیتهای اعمال الگوهای تصمیمگیری عقلانی بر رفتارهای روزمره (Back, 1961; Green & Shapiro, 1996)، تأثیر باورهای ناخودآگاه (Lodge & Taber, 2013) و همچنین برهمکُنش متغیرهای درهمآمیخته (Ewert & Sibthorp, 2009) بغرنجتر میشود. در نتیجه، پیشبینی رفتارهای پیچیده از دل فرایند عقلانی ناشی از یک اطلاعات غلط خاص دشوار میشود. رفع این معضل نیازمند رویکردهایی است که رفتار را به منزلۀ فرایندی پیچیده بررسی میکند تا اینکه به عنوان برآیندی مستقیم. چنین رویکردی در مطالعۀ حاضر نیز اتخاذ شده است.
مطالعه روی باورپذیری اخبار جعلی با جریان مطالعاتی نوظهوری روی رفتار همراه بوده است. با این حال، علیرغم اینکه دادههای مربوط به شبکههای اجتماعی، تحلیلِ رفتارِ منتج از مواجهه با اخبار جعلی را ممکن کرده، آثار موجود تا به امروز بیشتر محدود به بررسی گرایش افراد به باز-نشرِ اطلاعات غلط بوده است. به عنوان نمونه، گاس و همکارانش (2019) نشان دادهاند که سن و وابستگی سیاسی، بازنشرِ اخبار جعلی را تحت تأثیر قرار میدهند. گوا و بنریجی (2018) در بررسی کارکنان حوزۀ سلامت به این یافته رسیدند که میزان درگیری شخصی افراد روی میزان نشر شایعات حوزۀ سلامت تأثیر دارد. بویمر و تانداک (2015) به این نتیجه رسیدند که بازنشر متون تحت تأثیر منافع مورد انتظار کاربران و مخاطبانشان از متنی خاص قرار دارد. کالینادر (2019) دریافت که کاربران به احتمال کمتری اخبار جعلی را منتشر میکردند اگر بازخوردهای انتقادی به آنها در بخش نظرها داده میشد. در حالی که این مطالعه در شناسایی گروههایی بسیار مهم است که بیشترین میزان مواجهه یا برخورد با اخبار جعلی داشتهاند، چارچوبی دقیقتر از منظر روانشناسی لازم است تا قابلیت اخبار جعلی در جرح و تعدیلِ پنهان رفتار را فهمید؛ رفتاری که ممکن است خودآگاهانه نباشد؛ بهویژه رفتارهایی به جز بازنشر که ممکن است هدفِ موردنظرِ اخبار جعلی باشد.
2.2: نگرشها و رفتارهای ناخودآگاه
شواهدی دال بر احتمال تأثیر اخبار جعلی روی نگرشهای ناخودآگاه با هدف دستکاری رفتار در دست است. روانشناسی در سالهای اخیر بر این نکته تاکید کرده است که نگرشهای ناخودآگاه میتوانند بر فرایندهای شناختی، عاطفی، و اخلاقی تأثیر داشته باشند. گرینوالد و بناجی (1995: 8) نگرشهای ضمنی را به این صورت تعریف میکنند: «ردپاها یا نشانههای ناشناخته از خود (یا به شکل نادقیقی شناسایی شده) از تجربهای در گذشته که میانجی احساسات، افکار یا کُنشی مطلوب یا نامطلوب در قبالِ موضوعات اجتماعی میشوند». گاورونسکی، هافمان، و ویلبر (2006) تصریح میکنند که افراد ممکن است منابع نگرشهای خود، محتوای نگرشهایشان، یا تأثیر آنها روی فرایندهای شناختی یا فرایندهای تصمیمگیریشان را نشناسند. به همین قیاس، ویلسون (2000) الگویی ارائه میدهد که در آن نگرشهای ضمنی یا پنهان با نگرشهای واضح و روشن همزیستی میکنند و بدین قرار بر این نکته تأکید میکند که دارندۀ نگرشی ضمنی ممکن است از وجود آن بیخبر باشد. این مطالعات وجه مشترکی دارند که مطابق با آن، نگرشهای ضمنی غیرارادی هستند و میتوانند رفتاری را به سمتی خاص هدایت کنند یا به طور غیرمستقیمی بر رفتار تاثیر بگذارند مگر اینکه خودآگاه مانع انجام آن شود (Ajzen & Fishbein, 2005; Bargh, Chen, & Burrows, 1996; Fazio, 1990; Fazio & Olson, 2014; Fishbein & Ajzen, 2011; Greenwald & Banaji, 2017). این برداشت همراستا با شواهد برآمده از دل مطالعات همبستگی میان نگرشهای ضمنی و غذا خوردن (Hofmann & Friese, 2008)، رفتار مصرفی (Maison et al., 2004)، وابستگی به تمرین و شدت آن (Forrest et al., 2016) و همچنین موارد به دست آمده از فراتحلیلها (Greenwald et al., 2009) است.
مطالعۀ حاضر از سه برداشت برای بررسی نگرشهای ضمنی و ارائۀ برآیندهای رفتاری قابل پیشبینی استفاده میکند. این برداشت که مضمون نگرشهای ضمنی منعطف است (Dasgupta & Rivera, 2008) ما را به سوی برداشتی سوق میدهد که نگرشهای ضمنی را با هدف ارائۀ نتایج رفتاری قابلپیشبینی جرح و تعدیل میکند. به عنوان نمونه، مطالعات فراوانی در حوزۀ پزشکی رفتاری، تأثیرگذاشتن بر نگرشهای ضمنی از طریق فعالیتهای فیزیکی را به عنوان راه و روشی برای بهبود سلامت فیزیکی پیشنهاد میدهند (Chevance et al., 2018; D. E., 2017; Conroy et al., 2010; Forrest et al., 2016). برداشتهای مشابهی با هدف بهبود رفتارهای سالم در حوزه تغدیه (Hollands et al., 2011; Houben et al., 2010; Mattavelli et al., 2017) و کاهش استعمال دخانیات (Lee et al., 2017) ارائه شده است. داسگوپتا و ریورا (2008) در حوزۀ علوم اجتماعی این پیشنهاد را مطرح کردهاند که مواجهه مثبت رسانهای میتواند تصوّرات رفتاری را تحت تأثیر قرار دهد و از سوگیری ضمنی برای اعضای آن دسته از گروههای بیرونی بکاهند که غایبند یا در اجتماعات به چشم نمیآیند.
2.3: سنجش رایانهای رفتارهای ناخودآگاه
ابزارهایی بسط و توسعه داده شدهاند که با آنها میتوان نگرشهای ناخودآگاهی را بررسی کرد که در خوداظهاریها ناشناس میمانند (Strohminger et al., 2014). این ابزارها عبارتند از آزمون تداعی ضمنی یا آیایتی (Greenwald et al., 1998) و مولد سوءتداعی احساسی یا ایامپی (Payne et al., 2005). مضاف بر این، علوم اجتماعی اخیراً تمایلی به مطالعۀ واکنشهای بنیادیتر مانند موارد ایجادشده توسط سیستم اعصاب غیرارادی (Settle et al., 2020) از خود نشان داده است. این واکنشها را میتوان با مانیتورهای سنجش ضربان قلب، نوار قلب (ایسیجی)، حسگرهای الکترودرمال (ایدی آ) و سنجۀ حرکات چشم اندازهگیری کرد. این روش که سابقهای طولانی در روانفیزیولوژی دارد منجر به رشد حوزههای جدید مطالعاتی مانند فیزیولوژی سیاسی شده است که به بررسی علی و معلولی رابطۀ میان واکنشهای تنانه و محرکهای سیاسی میپردازد (Gruszczynski et al., 2013; Wagner et al., 2015). این ابزارهای اندازهگیری نگرشهای ضمنی و واکنشهای فیزیولوژیک درصدد دور زدن لایههایی از پیشفرضهایی است که خوداظهاریهای را آکنده است. به جای استنتاجِ دلایل دگرگونیهای رفتاری ناشی از اطلاعات نادرست از خلال اندازهگیری تغییرات خوداظهارشده در نگرشها یا مقاصد، مطالعۀ تجربی حاضر به طور مستقیمی به بررسی تغییرات رفتاری با استفاده از آزمون ضربهزدن با انگشت (افتیتی) میپردازد.
افتیتی نوعی آزمون کارکرد شناختی و جنبشی است که در مطالعات عصبروانشناختی به خوبی جا افتاده است. این آزمون در ابتدا در بین آزمونهای عصبروانشناختی هالستد بتری (Halstead, 1947) قرار گرفت و امروزه رتبه ششم را میان 20 آزمونهای ارزیابی عمومی عصبفیزیولوژیستها به خود اختصاص داده که بیش از هر چیزی ناشی از شواهد گسترده مرتبط با پایایی و روایی آن است (Strauss et al., 2006). به طور سنتی از شرکتکنندگان در این آزمون خواسته میشود با سرعت هر چه تمامتر با انگشتان خود ضربه بزنند (Cousins et al., 1998) اما آنان میتوانند همزمان توسط محرکی بیرونی (مانند مترونوم) یا حتی نوعی زمانبندی درونی توسط خود شخص (Tomassini et al., 2018; Witt et al., 2008) نیز هدایت شوند. حرکات انگشت را میتوان به طور چشمی هم ثبت و ضبط کرد اما دادههای بهتری را میتوان با استفاده از رایانه، تحلیلگر حرکتی تصویر-بنیاد دقیق (پیآرآیامایاس) یا ابزارهای تخصصی برای این منظور جمعآوری کرد (Jobbagy et al., 2005). از بررسی تفاوت میان سرعت ضربهزدن با انگشت و یکنواختی آن به عنوان سنجهای برای تشخیص ضایعههای مغزی (Strauss et al., 2006) و همچنین بررسی آسیبهای شناختی در بیماری پارکینسون (Jobb´agy et al., 2005) دریافت صوتی و تصویری (Jancke et al., 2000) و اسکیزوفرنیا (Carroll et al., 2009) استفاده میشود. تلاشها برای جعلِ آسیبهای شناختی را میتوان تلاشی مشکوک در افتیتی ردیابی کرد؛ نکتهای که افتیتی را قادر به دور زدن لایههایی از پیشفرضهایی میکند که خوداظهاریهای را آکنده است (Arnold et al., 2005).
مطالعات مختلف، ضربهزدن با انگشت را به تأثیرات شناختی و همچنین عوامل عصبی و زیستشناختی-حرکتی مرتبط میدانند اما فرایندهای شناختی مستتر در پشت ضربهزدن با انگشت به خوبی روشن نشده است (Austin, Petersen, Jimison, & Pavel, 2012). اشتروس و همکارنش (2006: 1050) اشاره میکنند که افتیتی «دستاوردهای شناختی قابلتوجهی دارد» و بنابراین «سرعت، همکاری، و الزامات زمانی ضربهزدن با انگشت میتواند تحت تأثیر مولفههای فراوانی باشد». مطالعات دربارۀ تغییرات رفتاری نهفته مدت زمان طولانی است که بر روی آن دسته از فرایندهایی تأکید میکنند که ذیل آنها ذکر مکرر واژههایی (مانند آرامتر و سریعتر) توسط افراد روی سرعت ضربهزدن با انگشت تأثیر میگذارند (Elson, 1975; Meichenbaum, 1977). به بررسی نسبت میان شناخت و کنترل حرکت ساده، بطور عامتر، توجه بیشتری میشود که مشتمل بر توجه به برآمدن از پس دو وظیفه به طور همزمان و همچنین تأثیر مطالبات یا خواستهها بر روی حافظۀ در حال کار است (Gidley Larson & Suchy, 2015). شواهد جدیدی در دست است مبنی بر تأثیر شناختی روی ضربهزدن با انگشت که منتج از تبدیل توالی منقطع ضربهزدن به انگشت به رشتهضربات (Loehr & Palmer, 2007)، توجه شناختی (Rabinowitz & Lavner, 2014) و خصایص شخصیتی است (Taylor & McFatter, 2003). از اینجاست که انتظار میرود تلاش برای ضربهزدن فزاینده و افزایش سرعت آن منجر به افزایش تأثیر شناختی روی افتیتی شود.
در عین حال، به طور گستردهای گفته میشود که عواطف در تمامی الگوهای رفتاری قابل شناسایی دیده میشود و تقریباً تمامی ابعاد شناخت را تحت تأثیر قرار میدهد (Dolan, 2002). مطالعات نشان داده است که عواطف واکنشهای سیستم عصبی غیرارادی مانند عرق کردن و ضربان قلب (Kreibig, 2010) را تنظیم میکند. از آنجایی که عواطف بیرون از افکار عقلانی به وقوع میپیوندند در قیاس با سایر فرایندهای روانشناختی کمتر در معرض آسیب قرار دارند (Dolan, 2002). کونست-ویلیام و زویانیک (1980) براساس پدیدۀ «افشای صِرف» نشان دادند که عواطف میتوانند از محرکی نشأت بگیرند بدون اینکه به طور خودآگاهانهای شناسایی شوند. این امر منجر به استفاده گسترده از احساس در مطالعات رفتاری شده (Klauer & Musch, 2003) و حاکی از این نکته است که عواطف میتوانند (هم به صورت ساده و هم به طور پیچیدهای) رفتارها را تحت تأثیر قرار دهند بدون اینکه ما بدان آگاه باشیم (Kreibig, 2010; W.; Li et al., 2007). گرچه شواهد اندکی درباره تأثیر احساس بر ضربهزدن با انگشت در دسترس است (Grecucci et al., 2011) براوت و همکارانش (2013: 157) اذعان میکنند که «حرکت دخیل در ضربات تک-انگشت پیچیده است و تحت تأثیر محرکهای صوتی و تصویری، سلامتی عاطفی و فیزیکی، و فاکتورهایی است که سیستمهای عصبی و کالبدی را تحت تأثیر قرار میدهد» و در نتیجه پیشنهاد میکنند که افتیتی «را در فضای آزمایشی مجزایی انجام دهیم» (Barut et al., 2013).
به کارگیری بررسی ضربات انگشت روش مناسبی در این مطالعه است چراکه رفتار پیچیدهای است که میتوان آن را در بالاترین سرعت انجام داد (با قصدیت آگاهانه ضربهزدن با انگشت). مطالعۀ تجربی حاضر مبتنی بر تأثیر شناختی و احساسی ناخودآگاه بر افتیتی و همچنین توانایی افتیتی در قیاس با خوداظهاریها در ثبت تغییرات موارد مشکوک است. در مطالعۀ حاضر از نوعی افتیتی استفاده شده است که در آن از شرکتکنندگان خواسته شده است تا قبل و بعد از مواجهه با محرکِ اخبار جعلی، انگشت واحدی را روی یکی از کلیدهای رایانه و با بیشترین سرعت ممکن بزنند؛ محرکهایی که تحریک عاطفیشان معطوف به تغییر سرعت انگشتزدن کاربر است. محیط آزمایشی تخصصی که مولفههای محیطی را کنترل میکند در این آزمایش به کار گرفته شده است (Barut et al., 2013). این الگوی تجربی تضمین میکند که هر تغییر در سرعت ضربهزدن به دلیل مواجهه با اخبار جعلی را میتوان نتیجۀ مواجههای ناخودآگاه به تحریک عاطفی اخبار جعلی دانست. به اختصار، این روش ما را قادر میکند بفهمم آیا اخبار جعلی به طور ناخودآگاهی میتوانند سرعت ضربهزدن فرد به کلید را تحت تأثیر قرار دهد حتی اگر این افراد به طور خودآگاهی سعی کنند با بیشترین سرعت ممکن به کلیدها ضربه بزنند. 2.4: وجه احساسی اخبار جعلی
اخبار جعلی که در مطالعۀ حاضر به عنوان محرک بکار گرفته شدهاند از نظر تاثیرات عاطفی از یکدیگر متفاوتاند. عواطف در شکلدادن تعاملات ما با ماشینها (Hilbert et al., 2018; Rahwan et al., 2019) و ادراکات ما از الگوریتمهایی نقش دارند که تجربیات آنلاین ما را وساطت میکنند (Bucher, 2017). شواهد تجربی نشان میدهند که پلتفرمها میتوانند عواطف را از خلال مواجهات دستچینشده با محتواهای خبری در بین کاربران تکثیر کنند (Kramer et al., 2014). عواطفِ مرتبط با اطلاعات غلط (مانند خشم) میتوانند میزان فعالیت در پلتفرمها را افزایش دهند و در مقابل، الگوریتمهای مرتبط با محتواها و خبرها را برانگیزانند تا همین اخبار غلط را بیشتر به کاربران نشان دهند و در اولویت قرار دهند (Garrett, 2016). نقش واقعی عواطف در پخش اطلاعات غلط میتواند ناخودآگاه یا ناشی از تأکید بیش از حد بر عواطفی باشد که قصد ارائۀ آنها وجود داشته است (N. J. Conroy et al., 2015). همچنین عواطف میتوانند ابزاری عامدانه برای دستکاری احساسی باشند که از نظریۀ هوش احساسی مشتق (Marcus et al., 2000) و در اخبار سیاسی غلط نیز دیده شده باشد (Bakir & McStay, 2018). نقش برجستۀ عواطف در اطلاعات غلط سببِ ادغام خصوصیات احساسی در الگوهای بررسی اخبار جعلی در هوش مصنوعی (Shu et al., 2017) شناسایی نظرات فریبنده در فضای مجازی (Guess et al., 2018; Y. Li et al., 2016; Ott et al., 2013; Hajek, Barushka, & Munk, 2020) و همچنین تعیین اعتبار منابع اطلاعات آنلاین شده است (Liu et al., 2020).
عواطف علاوه بر نقش داشتن در پخش اطلاعات غلط، میتواند منجر به افزایش کشش کاربر به سمت اطلاعات غلط شود. به عنوان نمونه، یافتههای مطالعات نشان میدهد که خشم و اضطراب، هم منجر به گرایش به سمت ارائۀ دیدگاههای مخالف میشود (Wollebæk et al., 2019) و هم به تفسیر اطلاعات براساس جبهههای تقابلی میانجامد (Weeks, 2015). آسیبپذیری احساسی در برابر اطلاعات غلط با شواهد تجربی دیگری تأیید میشود که براساس آنها، افراد اطلاعات غلط منفی را در قیاس با اطلاعات غلط مثبت بیشتر به یاد میآوردند (Porter et al., 2008, 2010). چاو و بنریجی (2018) دریافتند که اطلاعات غلط منفی (مبتنی بر ترس) مؤثرتر از شایعههای مثبت (مبتنی بر آمال و آرزوها) هستند.
در حالی که محتواهای فریبنده و آسیبپذیر در برابر اطلاعات غلط نوعاً مرتبط با عواطف منفی است (Newman et al., 2003) با قطبیشدن یا روبرویهم قرار گرفتن عواطف مخالف، محتواهای استوار بر شواهد نیز تحت تأثیر این قطبیشدن واگرا میشوند (Burnap et al., 2014; Ghanem et al., 2020). هایس (2019) دریافت که عواطف منفی، عواطف مثبت و تونالیتهی عواطف به اشکال مختلفی روی میزان درگیرشدن در فضای مجازی تأثیر میگذارند. این یافته و تفسیر موشکافانهای ارائهشده در آن همسو با تأکید بر اهمیت بافت یا زمینه در پیشبرد تأثیر عواطف است که میتوان آن را به همین قیاس از خلال مفهوم تغییر مسیر واکنش دریافت (Howard & Dailey, 1979). این نکته تا حدودی به عنوان نمونه در مطالعات تجربی روانشناختی ترسیم شده و تفاوتهای عاطفی را در افراد چندزبانه – وقتی به زبانهای مختلف دروغ میگویند – نشان داده است (Caldwell-Harris & Ayçiçe˘gi-Dinn, 2009)؛ طوری که در غیر این صورت میتوان انتظار داشت روی پلتفرمهای مختلف آنلاین (مانند توئیتر و فیسبوک) و همچنین بر اجتماعات گوناگون کاربران روی آن پلتفرمها نیز حادث شود.
به دلیل اهمیت عواطف در بحث از اطلاعات غلط، متون واجد اخبار جعلی که به عنوان محرک در مطالعۀ تجربی حاضر به کار گرفته شدهاند عامدانه بر تحریک عاطفی افراد (تجربه احساسی) انگشت میگذارند و از منظر میزان تأثیرگذاری از یکدیگر متفاوتند (احساس مثبت یا منفی). سوال تحقیق با توجه به تأثیرات رفتاری متمایز عواطف مثبت و منفی تدوین شده است تا شواهدی دقیق در این حوزه مطالعاتی به دست آورد.
5. 2: سوال تحقیق
بر اساس این چارچوب نظری، این سوال تحقیق استخراج شده و فرضیۀ صفر آن مورد آزمون قرار گرفت: آیا اخبار جعلی میتوانند رفتار ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر قرار دهند؟
3. روش تحقیق
3.1: شرکتکنندگان در تحقیق
مطالعهای آزمایشگاهی با حضور 223 مشارکتکننده انجام شد. شرکتکنندگان دانشجویان لیسانس دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاهی بزرگ و غیردولتی در فرانسه بودند. آنان در قالب بخشی از درس اجباری روش تحقیق تجربی در سال اول تحصیلشان در این مطالعه شرکت کردند. تمامی حاضران در این مطالعه میدانستند که میتوانند در هر مرحله از آزمون آزادانه آن را ترک کنند بدون اینکه هیچ جریمهای متوجهشان شود. شرکتکنندگان از نظر سنی بین 17 تا 21 سال (میانگین=18.45 و انحراف معیار=0.65) و اکثراً مونث بودند (%71.7). بیشتر آنان راستدست (%81.5) بودند، برخی چپدست (%11.2) و کسانی هم قادر به نوشتن با هر دو دست (%7.3) بودند. تمامی شرکتکنندگان بر انگلیسی مسلط بودند و این باعث شد آزمایش به زبان انگلیسی انجام شود.
3.2: طراحی تحقیق
این مطالعه از طرح بررسی کنترلشدۀ تصادفی سهگروهی استاندارد استفاده کرده است. شرکتکنندگان به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل تقسیم شدند. آزمایش با استفاده از متون دارای اخبار جعلیِ از نظر عاطفی بارز انجام شد که هدف از طراحی آنها بررسی افزایش یا کاهش حداکثر سرعت ضربهزدن شرکتکنندگان روی یکی از کلیدهای رایانه (که حداکثر سرعت ضربهزدن یا امتیاس نامیده میشود) بود. گروه کنترل شامل شرکتکنندگانی بود که متغیر سرعت ضربهزدن با آنها مطرح نشده بود.
هم حداکثر سرعت ضربهزدن واقعی شرکتکنندگان روی یکی از کلیدهای رایانه (اندازهگیری شده با وظیفۀ ضربهزدن روی کلید) و هم حداکثر سرعت ضربهزدن قابل انتظار از شرکتکنندگان روی یکی از کلیدهای رایانه (که توسط خود شرکتکنندگان تخمین زده شده بود) کنترل شد. کارآیی هر یک از این دو سنجه با استفاده از اندازهگیری تفاوت میان حداکثر سرعت ضربهزدن واقعی شرکتکنندگان روی یکی از کلیدهای رایانه میان زمان آزمون و زمان پس از آزمون (منهای تفاوت در عملکرد که توسط گروه کنترل ثبت شده بود) اندازه گرفته شد. برای کنترل روایی درونی – بهویژه کنترل این مسئله که تأثیر مدنظر ناخودآگاه بوده است – تفاوت میان پیش از آزمون و پس از آزمون (منهای تفاوت در عملکرد که توسط گروه کنترل ثبت شده بود) مورد محاسبه قرار گرفت.
مزیتهای قابل توجه این آزمایشگاه سبب شد هیچ آزمونی از دست نرود، هیچ یک از نمونهها کنار گذاشته نشوند، هیچ عدم رضایتی از سوی شرکتکنندگان اعلام نشود و درنهایت هیچ دادهای از دست نرود. این امر پشتیبانی آزمون آیتیتی[6] از این تحقیق را فراهم آورد (Armijo-Olivo et al., 2009).
3.3 چیدمان تحقیق
شرکتکنندگان در برابر آزمایشگاهی قرار گرفتند که در آن اتاقکهای مجزا از همِ دارای فضای خصوصی وجود داشت که میزان تداخل را به حداقل میرساند. به تمامی شرکتکنندگان در تحقیق یک نوع لپتاپ داده شده بود (لینووا 12). این امر سبب به حداقل رسیدن تفاوت در سرعت تایپ روی کیبوردها شد. تفاوت معناداری در دادههای پیشآزمون امتیاس در بین رایانههای به کار گرفتهشده دیده نشد. (F (23,209) = 0.81, p = 0.721). هر یک از رایانهها نیز به طور تصادفی در اختیار شرکتکنندگان قرار گرفت.
3.4 روند کار
به شرکتکنندگان پس از اینکه پشت رایانهها مینشستند دستورالعملی کوتاه ارائه و به آنان گفته شد که ویدئوهایی را خواهند دید که در آن افراد با حداکثر سرعت روی یکی از کلیدهای کیبورد ضربه میزنند. سپس به آنان گفته شد با حداکثر سرعتی که میتوانند روی کیبورد ضربه بزنند بدون اینکه هیچ گونه نگرانی در مورد ضربه سریع، صدای بلند ضربه یا حتی صدمه به لپتاپ داشته باشند. به آنها تضمین داده شد که واکنشهایشان بهصورت تصادفی و بدون ذکر نامشان گردآوری میشود. پس از اینکه این دادهها جمعآوری شدند از آنان خواسته شد به پرسشهای مربوط به جمعیتشناسی نمونههای آماری (سن، جنسیت، و چپ یا راستدست بودن) پاسخ دهند.
در مرحلۀ پیشآزمون، شرکتکنندگان چهار کلیپ ویدئویی دیدند. هر کلیپ 15 ثانیهای بود و فردی را نشان میداد که سریع بر کلید رایانهاش ضربه میزند. پس از نمایش هر ویدئو، از شرکتکنندگان درخواست شد تا تعداد مواردی را که بطور تقریبی فرد روی کلید ضربه زد تخمین بزند. این مرحله به عنوان تمرینی در اختیار شرکتکنندگان قرار گرفته بود تا با سرعت ضربهزدن بر روی کلید آشنا شوند. سپس از شرکتکنندگان خواسته شد تعداد ضربههایشان بر کلید را در عرض 15 ثانیه تخمین بزنند. از این تست به عنوان پیشآزمونی برای امتیاسِ تخمینزده شده توسط شرکتکنندگان استفاده شد. سپس از هر مشارکتکنندهای درخواست شد در عرض 15 ثانیه با حداکثر سرعت روی کلید ضربه بزند. این بخش پس از یک دوره 5 ثانیهای شروع، ثبت و ضبط شده و به عنوان پیشآزمون واقعی امتیاس مورد استفاده قرار گرفت.
در مرحلۀ اجرا، به هر یک از شرکتکنندگان در آزمون، محرکهای خاصِ هر گروه ارائه شد (یا متون حاوی اخبار جعلی یا فاقد آن یا متن کنترل) و به آنها گفته شد که آنها با این متون به بوتۀ آزمون گذاشته میشوند. این دستورالعمل با هدفِ ترغیب هر مشارکتکننده به تمرکز روی محتوای واقعی به عنوان ابزاری برای انحراف توجه او از تأثیرات عاطفی مدنظر تدوین شده بود. پس از اینکه هر مشارکتکنندهای متن را خواند به آزمونی چند-گزینهای پاسخ داد. با انتخاب هر پاسخی، بازخوردی سریع مبنی بر اینکه جواب درست بوده است یا نه ارائه شد و این به مشارکتکنندگان اجازه داد جوابهای خود را تصحیح کنند. این بخش با هدف کاهش استرس بالفعل ناشی از آزموندادن تدوین شده بود.
پسآزمون نیز از همان رویۀ پیشآزمون تبعیت میکرد. میزان سرعت ضربهزدن با نشاندادن چهار ویدئوی مشابه تسهیل شد (بیآنکه به آنان گفته شود که اینها تکراری هستند) و از شرکتکنندگان درخواست شد شمار تعداد ضربات هر فرد پس از هر ویدئویی را تخمین بزنند. این فعالیت تسهیلگری سبب شد چهار دقیقه فاصۀ میان پایان آزمون و شروع پسآزمون پُر شود و در نتیجه، پاسخهایی که قابلیت تغییر شدید در در مرحلۀ پسآزمون را داشتند با پاسخهایی قابل اعتمادتر، پختهتر، و باثباتتر جایگزین شدند. آنان سپس حداکثر سرعت ضربهزنی خودشان را تخمین زدند و دادههای حاصل از این بخش به عنوان «امتیاس اظهارشدۀ» آنان در مرحلۀ پساآزمون ثبت شد. در نهایت، از آنان درخواست شد به مدت 15 ثانیه با حداکثر سرعت ممکن ضربه بزنند. پس از پنج ثانیه، نتیجۀ این بخش به عنوان امتیاس واقعی بخش پسآزمون ثبت و ضبط شد.
شرکتکنندگان پیش از اینکه در جلسهای مجزای دیگری مورد آزمون قرار گیرند به تعداد اندکی سوالات پاسخ دادند که بازخورد آنها به آزمون بود. 3.5: فعالیت تسهیلگری
در هر ویدئو چهار دانشجو از دانشکده متفاوت با دانشکدۀ هر یک از شرکتکنندگان در پژوهش شرکت داشتند. به هر یک از آنها بابت شرکت در این تحقیق 20 یورو پرداخت شده بود. در این ویدئوها فقط دستان و کیبورد هر فرد نمایش داده میشد. ویدئوها همان مدل لپتاپی را تصویر کرده بودند که مشارکتکنندگان از آنها استفاده میکردند. افراد در ویدئوها با سرعتی ضربه میزدند که مطمئن بودیم ضربات به آسانی قابل شمارش نبود به راحتی شمرد اما سرعت به حدی بود که دستگاه ثبت ضربات میتوانست حرکت انگشتان روی کلید را ثبت کند. این سرعتی بود که ثابت میکرد میکرد شرکتکنندگان به جای شمارش ضربات، تخمینی شهودی از تعداد ضربات ارائه میکردند؛ قابلیتی که کمتر تحت تأثیر تغییرات عاطفی قرار دارد. این امر سبب (1) بهدست آوردن تعداد ضربات روی کلیدهایی میشد که توسط شرکتکنندگان ارائه شده بود (2) و به شرکتکنندگان آموزش میداد که بصورت شهودی (و نه از راه شمردن) امتیاس خودشان را تخمین بزنند و در نهایت (3) زمانی مناسبی پس از هر بخش فراهم میآورد تا بتوان تأثیرات هر یک از مراحل را بهطور قابل اتکایی ثبت کرد.
3.6: ارائه محرک به شرکتکنندگان
رویکردی هنجاری در طراحی محرک تجربیِ این آزمایش بهکار گرفته شد. این رویکرد ذیل این نکته اتخاذ شده بود که اخبار جعلی، ژانری در حال بسط و توسعه است و هم مولفهای است که نمیتوان آن را بهطور جامع در هر لحظه از زمان بصورت تجربی توضیح داد. بنابراین، در این پژوهش محرکهای تجربی طراحی شد که چهار قید مستتر در اخبار جعلی را مطالعه و بررسی میکند: (1) اخبار جعلی به منزلۀ متونی مصنوع یا جعلشده (2) این تصور که در اصل از شبکههای اجتماعی سر برآوردهاند (3) روی صفحات رایانهها به مخاطب ارائه میشوند و (4) در مدت زمان کوتاهی قابل خوانده شدن هستند. شرکتکنندگان با کلیک روی صفحات رایانه با طرز کار کردن متونی که قرار بود آزمایش بر روی آنها انجام شود آشنا شدند و در این مرحله به آنها گفته شد که این متون روی فیسبوک منتشر شده اند و آنان میتوانند صفحۀ اول این متون را روی رایانه بخوانند. شرکتکنندگان میتوانستند این متون را در جایگاه روی صفحات مقابلشان ببینند و بررسی کنند اما نمیتوانستند به صفحات قبلی برگردند.
متون مورد آزمایش حول کلیدواژههای منتخبی سامان داده شده بودند که در پایگاه واژههای عاطفی (مرتبشده بر اساس اهمیت) توسط وارینر، کاپرمان و بریسبارت (2013) جمعآوری شده است. کلیدواژههای مثبت و هیجانانگیز برای بررسی واکنشهای مثبت انتخاب شده بودند (برانگیختگی>6، در مقیاس 1-9). و کلیدواژههای منفی و هیجانانگیز نیز برای واکنشهای منفی (برانگیختگی>6، در مقیاس 1-9). متون خبری جعلی مثبتی که از این کلیدواژهها منتج شدند نشان دادند که امتیاس بالا نوعی ویژگی افراد از نظر اجتماعی موفق بود. این نتایج، امتیاس بالا را به هوش، برنده بودن، روابط مثبت، و خوشبختی نسبت میدادند. در مقابل، اخبار جعلی منفی نشان دادند که امتیاس سریع از خصوصیات مجرمان است. این نتایج، امتیاس سریع را به بیرحمی، انحراف و خشونت نسبت دادند. کلمات محرک مورد استفاده در این مطالعه، در شکل شماره یک ترسیم شدهاند. متن کنترلی در این مطالعه عبارت بود از مقدمه کتابی با عنوان همبستگی کاذب (Vigen, 2015).
تصویر شماره یک: فراوانی کلمات همنوع در محرکها. ردیف نخست نشانگر فراوانهایی است مبتنی بر کُل متن (نشانگر متون مثبت و منفی مورد تمرکز در ضربهزدن تند و سریع با انگشت). ردیف دوم نشانگر فراوانی کلماتی است که منحصر به هر متن خاص است. این نشانگر تفاوتهای میان متون آزمایشی با پیکرۀ منفی (N ∩ (C ∪ P)′) متمرکز بر واژگانی مانند «مجرم» و «زندانیان» و پیکره مثبت (P ∩ (C ∪ N)) متمرکز بر «هوش» و «عزت» است.
تمامی محرکها در چهار صفحۀ نمایشِ متون اخبار توزیع شد. در ادامۀ هر یک از آنها یک نمایش از ارجاعات قابل اطمینان و یک متن مرتبط با درک متن به مخاطبان ارائه میشد. تمامی متنها از نظر تعداد کلمات با هم برابر بودند (میانگین = 836 و انحراف معیار = 68)، از نظر سطح زبان انگلیسی در حد سطح بی2 قرار داشتند و از نظر میزان خوانایی قابل مقایسه با هم بودند. میانگین زمان مواجهه افراد با متون در هر گروه برابر با 4 دقیقه و 43 ثانیه بود (انحراف معیار = 114.27 ثانیه) و میزان مواجهه با متون بین گروهها با یکدیگر تفاوت معناداری نداشتند ((2,230) = 1.01, p = 0.367, η2 = 0.01).
4. یافتههای تحقیق
دو مورد از تغییر در امتیازهای کسبشده برای هر یک از گروهها محاسبه شد. این ارقام نشانگر تغییر در امتیازهای پیشآزمون و پسآزمون شرکتکنندگان در (1) امتیاس اظهارشده توسط هر یک از آنان و (2) امتیاس واقعی آنان بود. به تغییر در امتیازها در هر دو مورد، در قالب درصدی از امتیازهای کسبشده پیشآزمون در قیاس با کاهش میزان تأثیرات افزایشی و کاهشی بالقوه امتیازدهی شد. تغییرات بینگروهی در هر دو دسته از امتیازها در شکل شماره دو تصویر شده است.
تصویر شماره 2: تغییرات در پیشآزمون و پسآزمونِ حداکثر سرعت ضربهزدن (چپ) و حداکثر سرعت ضربهزدن که توسط مشارکتکنندهها اظهار شده است (راست) در بین گروههای مورد بررسی. این نمودار میلهای ذیل فاصلۀ اعتماد 95% ترسیم شده است. مقیاسها متفاوت با یکدیگرند تا تفاوتهای بینگروهی را نشان دهند.
برای پاسخگویی به سوال پژوهش در ارتباط با میزان نقش اخبار جعلی در تغییر رفتار ناخودآگاه، دو تحلیل واریانس یکطرفه و سه تحلیل همبستگی محاسبه شد. برای تصحیح خطای نوع اول منتج از آزمونهای چندگانۀ فرضیه، p-valueهای بهکارگرفته شده در این مطالعه با استفاده از الگوی بنیامینی-هاچبرگ (1995) تعدیل شدند و با عنوان q-value ارائه شدند و باید آنها را در قالب همان p-valueها تفسیر کرد. آن دسته از p-valueهای تعدیل نشده نیز در این مطالعه ذکر شدهاند تا امکان مقایسه با مطالعات آتی انجام شده با تعدیلات متفاوت فراهم آید. فقط q-valueها در این مقاله سنجیده شدهاند (در ناحیۀ بحرانی 0.05).
فرض صفر در این مطالعه (H0) بر این مبنا تدوین شده است که مواجهه با اخبار جعلی روی امتیاس واقعی شرکتکنندگان تأثیری نخواهد گذاشت. با توجه به تأثیرپردازی اندازه متوسط با توجه به دستورالعمل کوهن (1998) تغییرات بینگروهی در امتیاس واقعی معنادار بود (F (2,230) = 14.34, p < 0.001, q = 0.005, η2 = 0.1. بنابراین فرض صفر رد شد. تغییرات در گروهی که متون دارای وجه مثبت به آنان ارائه شده بود بیشترین بود؛ گروهی که امتیاس واقعیشان پس از خواندن متون واجد اخبار جعلی به طور متوسط 3.8% افزایش پیدا کرد. تأثیر متون با توجه به گروه کنترل، مورد ارزیابی قرار گرفت که مطابق با آن، در گروهی که اخبار جعلی مثبت به آنها داده شده بود امتیاس واقعی 5.15% افزایش یافت و این رقم در بین گروهی که با متون جعلی منفی مواجه بودند 1.5% افزایش یافت. تحلیل پس از آزمون با استفاده از اچاسدی (Tukey HSD) نشان داد تغییرات در گروهی که اخبار جعلی مثبت خوانده بودند در قیاس با گروه کنترل از نظر آماری معنادار بود (p < 0.001). با وجود این، تفاوت میان گروههای کنترل و گروهی که اخبار جعلی منفی خوانده بود از نظر آماری معنادار نبود. جدول شماره یک آمار توصیفی مرتبط با این سه گروه و همچنین تغییرات یافتهشده در این دو گروه آزمایشی را پس از کنترل تأثیرات مواجهه با اخبار جعلی توسط گروه کنترل ارائه میدهد.
تفاوت معناداری میان میانگین گروهی امتیاس تخمینزدهشده توسط خود افراد وجود نداشت (F (2,230) = 1.181, p = 0.309, q = 0.386, η2 = 0.01). جدول شماره یک نشانگر میانگینها و انحرافمعیارها و همچنین مقایسهها دوتایی است. این یافته با بررسیهای دیگری درباره رابطه میان تغییرات امتیاس واقعی و امتیاس اظهارشده توسط شرکتکنندگان با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون نیز تأیید شده است. همبستگی آماری معناداری میان تغییر در امتیازات گروه کنترل (r = 0.241, p = 0.037, q = 0.093)، گروهی که در معرض اخبار جعلی مثبت قرار داشتند (r = 0.081, p = 0.471, q = 0.471) یا گروهی که با اخبار جعلی منفی مواجه بودند (r = 0.215, p = 0.063, q = 0.105) دیده نشد. بنابراین، هیچ شاهدی دال بر آگاهی شرکتکنندگان از تأثیرات رفتاری اخبار جعلی بهدست نیامد.
جدول شماره یک: مقایسههای دوتایی میان گروههای مورد مطالعه / ** معناداری در سطح p < 0.001
5. بحث
این مطالعه نشان میدهد حتی مواجهه کوتاه (زیر پنج دقیقه) و حتی یکبار مواجهه با اخبار جعلی میتواند رفتار ناخودآگاه افراد را تحت تأثیر قرار دهد. آن دسته از اخبار جعلی که افزایش سرعت ضربهزدن در مواجهه با آنها با افزایش هوش مشارکتکنندگان نسبت داشت سرعت ضربهزدن را افزایش میداد؛ علیرغم اینکه به تمامی شرکتکنندگان گفته شده بود که هم در پیشآزمون و هم در پسآزمون با حداکثر سرعت ضربه بزنند. هیچ گواهی مبتنی بر آگاهی شرکتکنندگان از تغییر در رفتار خود وجود ندارد. لذا، این مطالعه نشان میدهد که اخبار جعلی میتوانند در ترکیب دستکاریهای رفتاری پنهان موفقیتآمیز عمل کنند.
در حالیکه شرکتکنندگان پس از خواندن متون اخبار جعلی مثبت با سرعت معناداری ضربه زدند چنین تأثیری بین گروههای کنترل و گروههای مواجه با اخبار جعلی دیده نشد. این امر میتواند در وهلۀ نخست به عنوان یافتهای در برابر آن دسته از یافتهها قرار گیرد که میگویند عواطف منفی تأثیرات قویتری در قیاس با عواطف مثبت و موارد فاقد هرگونه عواطف دارند (Chua & Banerjee, 2018; Porter et al., 2010). با وجود این، متون واجد عواطف منفی ممکن است بنا به دلایلی دیگری – مانند ناموجه بودن مقدمات – کمتر مؤثر باشند. بر این اساس، داشتن هوش کمتر ممکن است به عنوان تهدیدی جدی در نگاه دانشجویان سال اول لیسانس باشد که ترجیح میدهند کمهوش تلقی شوند تا اینکه مجرم دانسته شوند.
از منظر قابلیت اطلاعات غلط در جهتدهی به رفتار، باید این یافتهها را به عنوان حد یا کرانِ پایین تفسیر کرد. کمپینهای حاوی اطلاعات نادرست در جهان واقعی میتوانند تأثیرات به مراتب بیشتری روی کاربران داشته باشند چراکه این اطلاعات غلط از طُرق مختلف، از خلال بهکارگیری اطلاعات نادرست مضاعف (Grinberg et al., 2019)، تأیید اطلاعات نادرست توسط همراهان یک کمپین مشخص (Messing & Westwood, 2014) و تأثیر مداوم در طول زمان (Levy, 2017) به مخاطبان ارائه میشوند. روایتهای گروه، که بر طرز تفکر افراد تأثیر میگذارند (Sloman & Fernbach, 2018) میتوانند بهطور قانعکنندهای بازتاب اطلاعات نادرست را تقویت کنند. کارآمدی محرکی اطلاعاتی و میزان آسیبپذیری مخاطبان شبکههای اجتماعی را همچنین میتوان از طریق شرح حال روانسنجی، آزمون A/B، و بررسیهای سطح کلان (Bay, 2018; Hagar & Diakopoulos, 2019; Lavigne, 2020) تقویت کرد.
افزون بر موارد فوق، وسعت دسترسی پلتفرمهای آنلاین و قابلیت همهگیری یا وایرالشدن در شبکههای اجتماعی میتواند حاشیههای سطح پایین برخی از شیوههای تصمیمگیریِ از منظر اجتماعی مهم را پُر کند. به عنوان نمونه، اگر هر شهروندی که اجازۀ رایدادن دارد حداقل با کارایی %5.15 افزایش بر تأثیرپذیری – که در مواجهه با اخبار جعلی مثبت در این مطالعۀ تجربی بهدست آمد – (آن هم پس از کنترل تأثیر عمل) از اطلاعات نادرست متأثر میشد این رقم میتوانست نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را تغییر دهد (2016: 2.09%, 2012: 3.86%). میزان رای در کالجهای الکترال، اعتماد به دادههای جمعیتشناختی سیاسی کلیدی، و بهینهسازی کارایی محتوا و آسیبپذیری مخاطبان بیش از پیش اوضاع را وخیمتر میکند.
همانگونه که انتظار میرفت، هیچ شاهدی دال بر آگاهی شرکتکنندگان از تغییرات رفتاریشان به دست نیامد؛ گرچه تغییرات در خود-اظهارگری و همچنین همبستگیهای میان تغییر خود-تخمینزنی و تغییر واقعی مورد سنجش قرار گرفت. با بسط الگوهای شناختی ضمنی ارائهشده توسط گاورونسکی، هافمان و ویلبر (2006) و همچنین ویلسون (2000) به اخبار جعلی، این مطالعه تأیید میکند که تأثیرات اخبار جعلی روی رفتار میتواند بدین معنا ناخودآگاه باشد که افراد از (الف) وجود دستکاریهای رفتاری (ب) منابع آنها (ج) محتوای آنها (د) تأثیر آنها روی رفتار ناآگاه باشند. فقدان شواهد تأییدکنندۀ آگاهی شرکتکنندگان چالشی در برابر حفظ انسجام دموکراسی، بازارها و سایر سیستمهای متکی بر خودآیینی یا استقلالِ عاملان ایجاد میکند.
مطالۀ حاضر همچنین بر محدودیتهای مقابله با اخبار جعلی آگاه است. نخست، تولیدکنندگان اخبار جعلی میتوانند سازوکارهای شناسایی جعلیبودنِ این اخبار را دور بزنند که این مسئله منجر به شکلگیری استراتژیهای دفاعی، مداوماً منفعلانه، حساس به منابع و درجا زدن شده است. این امر درعینحال بدین معناست که افراد در آینده نیز در معرض اخبار جعلی قرار خواهند گرفت. مضاف بر این، یافتهها حاکی از این است که مسئولیتهای بیشتری در باب کنترل گفتمانهای عمومی بر دوش این پلتفرمها میگذارد؛ سردبیرانی که بیش از پیش بر گُردهشان فشار وارد میشود که محتوا را تعدیل و فیلتر و حتی حذف کنند؛ نکتهای که به نوبۀ خود، دغدغهها و نگرانیهایی دربارۀ آزادی بیان و سانسور ایجاد کرده است. دوم، تعریف استانداردِ «حقیقت» که ذیل آن خبری به عنوان خبر «جعلی» تلقی میشود از منظر نگاههای هنجاری تقلیلگراست چراکه سردبیران را ملزم به انتخاب از بین دو دیدگاه متضاد میکند؛ دو دیدگاهی که هر کدام برآمده از دل مکاتب معرفتشناختی متفاوتی هستند. سوم، ردیابی یا شناسایی خبر جعلی نمیتواند همواره ممکن باشد. این بهویژه در مواردی صادق است که دستکاریهای رفتاری در آن دسته از محتواهای آنلاینی جای گرفته باشد که مشروع هستند. این احتمال در باب دستکاریهای غیرقابل ردیابی در شکل شماره سه ذیل مسیر مواجهۀ ناامن آمده است.
مطالعۀ اخبار جعلی بهواسطۀ ماهیت بغرنج و ناپایدار موضوع آن به چالش کشیده شده است. سبک و شکلِ اخبار جعلی میتواند به سرعت در واکنش به سازوکارهای شناسایی، تغییرات در روح دوران و پیشرفتهای تکنولوژی دگرگون شود. گرایش به توضیحدادن سبکهایی که در مثالهای مربوط به اخبار جعلی مشترک هستند باعث بروز خطر چشمپوشی از اشکال نوظهور و اشکال چندپارچۀ اخبار جعلی میشود. همچنین، برخلاف شیوۀ رایجِ تعریف اخبار جعلی به عنوان نوعی ژانر، مقالۀ حاضر پیشنهاد میکند اخبار جعلی را به عنوان رسانهای با محدودیتهای تکنولوژیکِ خود تعریف کنیم. بر این اساس، مقالات حاوی اخبار جعلی بهکار گرفته شده در مطالعۀ حاضر، به گونهای طراحی نشده بودند که با سبک ویژهای از مقالات همخوان باشند بلکه بهصورتی بودند که بیشترین میزان کارایی را در چاچوب محدودیتهای مقالات حاوی اخبار جعلی داشته باشند؛ محدودیتهایی که به شکل خاصی عبارتند از (الف) اخباری جعلشده که (ب) روی شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشوند (ج) و روی صفحات [مانیتورها یا گوشیها] و (د) در مدت زمان کوتاهی خوانده میشوند. مطالعات آتی این امکان را دارند که محدودیتهای هنجاری اخبار جعلی از منظر شکل یا فُرم آنها و نیز سایر اشکال اطلاعات نادرست را به شکل دقیقتری مورد بررسی قرار دهند. (مانند دیپفیکها، توئیتهای فریبنده و تصاویر دستکاریشده). مطالعات آتی باید درباره دستکاریهای رفتاری پنهان با استفاده از اطلاعات نادرست باید به بررسی کارآمدی سایر تکنیکهای دستکاری در چارچوب محدودیتهای اجتماعی-تکنولوژیک اطلاعات نادرست (مانند اشکال مختلف عواطف، پیامرسانی پنهان، تقویت اجتماعی، و تکنیک تکرار) بپردازند. یک برنامۀ مطالعاتی در حوزۀ رفتار پنهان و اطلاعات نادرست باید این سوال را مدنظر خود قرار دهد: تکنیکهای دستکاری به چه میزان میتوانند به شکل کارآمدی در رسانۀ اطلاعات نادرست ادغام شوند و ما چگونه میتوانیم با این تهدیدات به مقابله بپردازیم؟
الگوی مقاومت در برابر دستکاری رفتاری ناخودآگاه نشانگر عوامل مؤثر بر دستکاری ناخودآگاه. گرچه مسیرهای محتمل مختلفی برای دستکاری وجود دارد، دو مسیر در اینجا مورد تأکید قرار گرفته است: مواجهه امن و مواجهه ناامن.
6. محدودیتهای تحقیق
نتایج بهدستآمده در این نمونه که محدود به دانشجویان لیسانس بود ممکن است در کل جامعه یا سایر گروههای جمعیتی صدق نکند. خواندن متون آزمایشی در آزمایشگاههای دانشگاهی ممکن است در قیاس با خواندن مقالههای حاوی اخبار جعلی در سایر وضعیتهای غیررسمیتر نتایج متفاوتی به بار آورد. استفاده از رایانههای دانشگاهی در مقایسه با تلفنهای هوشمند و رایانههای شخصی که افراد با آنها آشناتر هستند ممکن به نتایج متفاوتی منجر شود. اعتماد، پژواک صدا، حبابهای ایجادشده بهواسطه فیلترها، و مواجهههای مضاعف میتوانند نتایج را تحت تأثیر قرار دهند. محرکهای بهکارگرفتهشده در این مطالعه به شکل تعمدی غیرسیاسی بودند تا نتایج حاصلشده تحت تأثیر مواجهات پیشین شرکتکنندگان قرار نگیرد. اطلاعات سیاسی نادرست میتوانند تحت تأثیر فرایندهای شناختی دیگری مانند یادآوری خاطره، اثرات معکوس، و سوءگیری ناشی از پذیرش [یک گروه سیاسی خاص] باشد. محتواهای انتخابشده توسط فرد مانند انتخاب متنی با خواندن سرتیتر آن و کلیککردن هایپر-لینکی به خبری جعلی راه میبرد یا مواجهشدن با سرتیترهایی که بهواسطۀ الگوریتمهای خبری خلق شدهاند نیز ممکن است تأثیراتی روی نتایج داشته باشد.
اگر محرکهای استفادهشده در این مطالعه با توجه به گروه-همسالان طبقهبندی میشدند آنگاه نتایجی که در مطالعۀ تجربی حاضر بدست آمدند ممکن بود حاکی از تاثیرات قویتر باشند. کلیدواژههای منتخب در این مطالعه اکثرا توسط کاربران آمازون مستقر در آمریکا در سال 2012 فهرست شده بودند (Warriner et al., 2013) که ارزش و رتبۀ برانگیختگی عاطفیشان ممکن است در قیاس با شرکتکنندگان جوانتر سال 2019 دانشگاهی فرانسوی متفاوت باشد. مضاف بر این، ارزش محرک مثبت دقیقا برابر با ارزش سنجیدهشدۀ محرک منفی نبود. در نتیجه، نباید یافتههای این تحقیق را در قالب تأثیر تمایزگذار دوقطبی ارزشی تفسیر کرد. در عوض، یافتههای این تحقیق را باید به گونهای تفسیر کرد که طبق آن، اخبار جعلی مداخلات روانشناختی خاصی را باعث میشوند (تأثیر شناختی و احساسی ناخودآگاه). در نهایت، این مطالعه به آزمون تأثیرات بلافصل مواجههای یکباره و کوتاه با اطلاعات نادرست دستکاریکننده روی رفتار و خود-آگاهی پرداخته است. مطالعات طولی دیگر میتوانند نشان دهند چگونه این تأثیر و همچنین تأثیرات مواجهات مکرر یا تقویتشده به شکل دیگری در طول زمان پابرجا میماند.
7. جمعبندی
علیرغم تهدیدات عظیم و مخاطرات بالای ناشی از تغییرات رفتاری ایجادشده توسط اخبار جعلی در بین مخاطبان، مطالعات کنترلشدۀ اندکی درباره تأثیرات مستقیم اخبار جعلی روی رفتار انجام شده است. این مطالعه شواهدی جدید درباره قدرت اطلاعات نادرست در تغییر رفتار ناخودآگاه ارائه میدهد. یافتههای این مطالعه که بر اساس آن نشان دادیم مواجهۀ کوتاه با اطلاعات نادرست (همانگونه که در فضای مجازی مرسوم است) میتواند تأثیرات تعدیلکننده بر رفتار ناخودآگاه افراد داشته باشد، دغدغههایی فوری برای پلتفرمها، سیاستگذاران و کاربران شبکههای اجتماعی ایجاد میکند. این یافتهها را باید در چارچوب آزمایشگاه و حاصلِ یکبار مواجهه با اخبار جعلی تفسیر کرد. تأثیرات موجود در جهان واقعی که در آن مولفههایی مانند محتوای بهینهشده از منظر سنجههای روانی، مخاطبان هدفِ در سطح خِرد و مواجهات مکرر در آن مفروض گرفته شده باشند میتوانند تأثیرات بیشتر اخبار جعلی بر روی رفتار مخاطبان را مورد بررسی قرار دهند. فرایندهای تصمیمگیری که در آن اختلاف بین گروهها بسیار کم است – مانند نتایج انتخابات – متضمن این مهماند که تأثیرات اندکی از این دست میتوانند پیامدهای اجتماعی عظیمی از خود بر جای بگذارند. این نکته در خصوص مخاطرات فزاینده نیز صادق است همانگونه که تأثیرات عظیم جهانی تعداد اندکی از مبتلایان در مورد همهگیری کرونا را به چشم دیدیم.
این یافتهها دغدغه ها و نگرانیهای عمیقی را دربارۀ آیندۀ جامعه و سیاست مطرح میکند. اطلاعات نادرست مخاطرۀ تحریفِ دیدگاههای افراد و همچنین آسیبزدن به رفتار آنان را باعث میشود. اطلاعات نادرستی که با دقت و با هدف تولید شده و تغییر در رفتار افراد را هدف گرفته باشند این مخاطره را دوچندان میکند. دموکراتیک شدن یا دسترسپذیری هوش مصنوعی و ابزارهای تولید اطلاعات نادرست، این مخاطرات را بیش از پیش کرده و به ورای پلتفرمها – یعنی به کُل اکوسیستم کاربران و محتواهای شبکههای اجتماعی – تسری میدهد. تأثیرات رفتاری اطلاعات نادرست از طریق تحلیل محتواها و درستیسنجی موجود روشن و آشکار نیست و چنین اطلاعات نادرستی را، در نتیجه، به سختی میتوان ردگیری کرد. در حالیکه تأثیرات رفتاری اطلاعات نادرست تولیدشده توسط خالقان شرور محتواهای آنلاین را میتوان بهصورت تحربی مشاهده، تصفیه و پیشبینی کرد، فرایندهای دستکاری و پیامدهای تام و تمام آنها الزاما به تمامی توسط خودِ خالقان اطلاعات نادرست قابل فهم نیست. تلاشهای پیوستۀ عاملان شرور در جلوگیری از پیگیری یا ردیابی سازوکارهای اطلاعات نادرست متضمن این نکته است که ما باید وجود اطلاعات نادرست روی شبکههای اجتماعی را قبول کرده و با ذهنی باز با انواع مختلف اطلاعات نادرست و تأثیرات آنها روبرو شویم.
استقلال فردی، به عنوان اصلی هنجاری در دموکراسیهای لیبرال و هم به عنوان پیشنیاز عملی سیستمهای تصمیمگیری جمعی (مانند انتخابات و رفراندوم) مفروض گرفته میشود. یافتههای این تحقیق و مطالعات انجام شده در این حوزه نشان میدهد که ضروری است (1) مطالعات بیشتری دربارۀ سازوکارهایی انجام شود که اطلاعات نادرست از خلال آنها میتواند رفتار ناخودآگاه را تحت تأثیر قرار دهد. (2) اندازه و طول این اثرات را در زندگی واقعی تعیین کرد. (3) راه و روشهایی برای ردیابی و جلوگیری از این مخاطرات پیدا کرد و (4) طرحهای پیشبینی موارد غیرمترقبه یا سیستمهای قویتری برای شیوههای مرتبط با تصمیمگیریها و حمایت از دموکراسیها بنا نهاد. لذا، حوزۀ اطلاعات نادرست نشانگر مخاطرات جدیدی در نظامهای حکومتداری است. این امر همچنین نیازی فوری و فرصتی عاجل برای همکاریهای بینارشتهای (مشتمل بر حداقل پژوهشگران علوم سیاسی، محققان رسانه، و روانشناسان) و همچنین فعالیتهای بینا-بخشی (مشتمل بر دانشگاهیان، سیاستگذاران، شهروندان و پلتفُرمها) فراهم آورده تا از استقلال فردی و خود-مختاری جمعی حفاظت به عمل آورند. این تلاشها دیگر نباید محدود به اخبار جعلی، پخش آنها و ردگیریشان باشد بلکه لازم است به این نکته توجه شود که افراد به احتمال بیشتری با شمار روزافزونی از تغییرات رفتاری غیرقابل ردگیری روبرو خواهند شد که نشاتگرفته از محتواهای بیشمار آنلاین هستند و از این رو لازم است در مقابل چنین هجومی محافظت شوند.
این مقاله ترجمه متن زیر است:
Zach Bastick (2021). Would you notice if fake news changed your behavior? An experiment on the unconscious effects of disinformation, Computers in Human Behavior, Volume 116, 106633, ISSN 0747-5632, https://doi.org/10.1016/j.chb.2020.106633
جهت مشاهدۀ منابع و ضمیمه به اصلِ مقاله مراجعه شود.
[1] اصطلاح filter-bubbles اشاره به وضعیتی است در فضای آنلاین که در آن کاربران بواسطۀ الگوریتمهای به کارگرفتهشده توسط شبکههای اجتماعی یا وبگاهها فقط با آن دسته از اطلاعاتی مواجه میشوند که میخواهند ببینند. به بیان دیگر، دایرۀ اطلاعاتی که یک کاربر میبیند محدود به آن دسته از اطلاعاتی میشود که مورد علاقۀ اوست و در نتیجه نوعی انزوای شخصیسازیشده برای کاربر ایجاد میشود که در آن اطلاعاتِ متضاد با خواستهها یا علایق کاربر در اختیار او قرار نمیگیرد. م
[2] سال 2016 و در قالب نوعی نظریۀ توطئه بسط و گسترش یافت که پس از هک ایمیل مدیر کمپین انتخابات هیلاری کلینتون گفته شد که در این ایمیلها آمده است که برخی از اعضای ارشد حزب دموکرات امریکا به همراه گروهی از رستورانها در کار قاچاق انسان هستند. یکی از این رستورانها از رستورانهای زنجیرهای معروف در واشیگتن بود که شهرتش بیشتر به دلیل پیتزاهایش بود. به همین دلیل، این رویداد با عنوان پیتزاگیت نامگذاری شد. م
[3] اصطلاح Deep Fake نوعی فناوری جدید پاگرفته در هوش مصنوعی است که بر مبنای جعل تصویر و ارائۀ نسخۀ جعلی به شکلی فرا-واقعنمایانه عمل میکند. دقت این فناوری به حدی است که اساساً امکان تشخیص نسخه اصل از بدل بیش از پیش ناممکن شده است. م
[4] در برخی از متون برای دیستوپیا معادل ویرانشهر گذاشته است که در برابر اتوپیا یا همان آرمانشهر قرار میگیرد که از منظر مفهومی معادلی نابسند است. در متن حاضر از خود لفظ دیستوپیا استفاده شده است. م
[5] Fact-checking
[6] Intention To Treat (ITT)