عمر کوتاه روزنامه نگاران حرفه‌ای

عمر کوتاه روزنامه نگاران حرفه‌ای

 ترجمۀ کتاب گزارشگران بزرگ را تازه تمام کرده‌­ام. دیوید رندال نویسندۀ کتاب زندگی و آثار سیزده گزارشگر را که برابر سنجه­‌های او شایستۀ صفت بهترین‌­ها هستند، در این کتاب آورده است. داوری در بارۀ ارزشمندی یا بی­ارزشی کتاب را به خوانندگان و صاحب­نظران وامی­گذارم. دریغم می‌­آید اما ننویسم خواندن این کتاب تا چه ­اندازه از یک دیدگاه من­ را آزرده کرد: پیری زودرس روزنامه‌­نگاران هم­وطن.

 بچه‌­های اهل روزنامۀ ما خیلی زود- اغراق یا غیر اغراق- برای خود سابقه‌ه­ای دست و پا می­کنند و احساس 'کسوت' می­کنند. یعنی فاصلۀ میان غوره بودن تا در عالم مویزی، کسی شدن را به­ سرعت می‌پیمایند. مستقیم و غیر مستقیم می‌خواهند بگویند دیگر از ما گذشته است. زمانی با روان­شاد احمد عبادی مصاحبه می‌­کردم که همه قبول دارند در نواختن سه‌­تار بی‌مانند بود. سه‌­تار را هم که بر زمین گذاشت، هنوز کسی با قابلیت او، از این ساز نتوانسته است نغمه بیرون بکشد. پوست کنده به من گفت: آفت موسیقی معاصر ما استاد پروری است. بگذارید اول چند نمونه از چهره‌­های کتاب را نمونه بیاورم و برگردم به بحث.

 جرج سل­دس 104 سال عمر کرد. در نوزده سالگی- 1909 میلادی- وارد دنیای روزنامه­نگاری شد. در 27 سالگی گزارشگر جنگ بود. از جبهه­های جنگ اول جهانی گزارش نوشت. با هیندن بورگ صدراعظم آلمان شکست خورده- دور از چشم نظامیان آمریکایی- مصاحبه­ای کرد که نگذاشتند چاپ شود. دفتر شیکاگو تری­بیون را در پاریس بنا گذاشت و سال­ها از آن­جا برای آن روزنامه گزارش فرستاد. از قحطی ویرانگر روسیه در دهۀ 20 قرن بیستم گزارش­های ماندگاری تهیه دید. ماجرای آلفرد لین­گِل را او افشا کرد. از لین­گل وقتی در خیابان کشته شد، چون یک قهرمان ملی تجلیل کردند. سل­دس چند هفته بعد توانست فاش کند که آن مرد، از هواداران آل کاپون، گانگستر ترسناک شیکاگویی بوده و سال­ها از او دستمزد می­گرفته است. از حکومت فاشیستی ایتالیا و از زندگی و شعارهای موسولی­نی گزارش­های نیش­داری فرستاد و سپس ناچار شد از ایتالیا بگریزد. پیش از آغاز جنگ دوم هم گزارشگر جنگی بود. در این دوران در گزارش­هایی، نقش شک برانگیز برخی از شرکت­های بزرگ آمریکایی را در همکاری با دولت آلمان هیتلری افشا کرد.

 در سال 1938 وقتی دکتر ریموند پرل از دانشگاه جانز هاپکینز برای نخستین بار رابطۀ میان سیگار و سرطان را فاش کرد، سل­دس از آن پژوهش گزارشی نوشت که کم­تر روزنامه­ای جرأت کرد منتشر کند. چون در آن هنگام روزنامه­ها نزدیک به پنج میلیون دلار از شرکت­های توتون و تنباکو آگهی می­گرفتند. رویارویی او با شرکت­های تولیدی بزرگ و روزنامه­های وابسته به آن­ها از همین جا آغاز شد. در سال 1941 مجله­ای را راه­اندازی کرد که در آن غوغا انگیزترین گزارش­ها را با عنوان' آن­چه روزنامه­های دیگر نمی­نویسند' انتشار داد.

 همین هم شد که بعد از سال­‌ها گزارشگری، مثل بسیاری از اهالی اندیشه در آمریکای دهۀ 50، دچار دادگاه­های ضد چپی سناتور مک­کارتی شد و به او اجازۀ کار در مطبوعات بزرگ آمریکایی را ندادند. در دوران دوری از روزنامه‌­های بزرگ چند‌ین کتاب از خاطرات خود و آن­سوی ماجراهای بزرگ دهه‌­های پیشین آمریکا را انتشار داد که با شمارگان چشم­گیر به فروش رفتند. سرانجام در سال 1995 و پس از هشتاد و چند سال روزنامه­‌نگاری در گذشت.

  الیزابت کوچران( نلی بلی) هم از چهره­های جالب کتاب است. این خانم در میان گزارشگران زن از اولین­هاست. با زحمت توانست وارد حرفۀ روزنامه­نگاری شود و به همین سبب باید با هر دشواری ممکن، خود را به دیگران اثبات کند. داوطلب تهیۀ گزارش از جزیرۀ کوچک بلک ول شد. این جزیره بیمارستانی روانی بود که خروج از آن ممکن نمی­شد. نلی بلی کاری کرد که او را به نام بیمار روانی روانۀ بلک ول کردند. ده روز در این بیمارستان ماند و توانست گزارشی مستند و کم­نظیر از روزگار ترس­ناک بیماران دردمند آن بیمارستان تدارک کند: بد رفتاری، خشونت و بی توجهی نسبت به بیماران، سوء استفادۀ گستردۀ مدیران و کارکنان در دارو، غذا و امکانات دولتی ویژۀ بیماران، تشخیص­های نادرست بیماری و نگاه به بیماران روانی به چشم مجرمان. گزارش او باعث تحولی گسترده در قوانین مربوط به بیمارستان­ها، برقراری نظارت دولت و جدی گرفتن وضع بیماران روانی شد.

 نلی بلی کمی بعد دست به کار جالب­تری زد که نتیجۀ آن توجه گسترده­تر روزنامه­ها به کارآیی روزنامه­نگاران زن بود: سفر به دور دنیا در 80 روز: بر روی نقشه مسیر سفر خیالی فیلیاس فاگ قهرمان کتاب ژول ورن را مشخص کرد و شرط گذاشت که پیش از 80 روز سفر خود را به پایان آورد. روزنامه او- نیویورک ورد با مالکیت جوزف پولیت­زر- ترتیبی داد تا خوانندگان در بارۀ رسیدن نقطه به نقطۀ گزارشگر، در زمان مقرر، نظر دهند. این سفر در 14نوامبر 1889 آغاز شد و نلی بلی زنجیره­ای از گزارش­ها از هر شهری که به آن می­رسید، تهیه می­کرد و با سریع­ترین وسیلۀ ممکن به نیویورک می­فرستاد. زیباترین فصل این سفر دیدار نلی بلی با خود ژول ورن در فرانسه بود که باعث سه روز دیرکرد او از برنامه شد. این سفر 72 روز و شش ساعت و 14 ثانیه طول کشید و نام الیزابت کوچران را پرآوازه کرد. او گزارش­های خواندنی بسیار دیگری هم در عمر حرفه­ای خود به یادگار گذاشت. از جمله زنجیره­ای از گزارش­های معروف به «نفوذی»- یعنی ورود به فضای گزارش با ظاهر ساختگی- نوشت. پر سر و صداترین این گروه گزارش­ها مراجعه به شش پزشک برای درمان یک نوع بیماری ادعایی بود؛ شش تشخیص و شش تجویز برای یک بیماری!

 فلوید گیب­سون- گزارشگر سوژه­های ناممکن- گزارشگری بود که دشوارترین مأموریت­های گزارشی زمان خود را به پایان برد. در زندگی حرفه­ای خود- از 1907 تا 1939- چندهزار گزارش نوشت که بیشتر آن­ها را در بیرون وطن تدارک دید. خصلت گزارش­های او، حضور در دشوارترین صحنه­های ممکن بود: جنگ­ها، شورش­ها، جنایت­های بزرگ، قحطی­ها و بمباران­ها. رندال دربارۀ او نوشته است:' گیب­سون در نُه جنگ بزرگ، دو سقوط هواپیما، یک حادثۀ غرق شدن کشتی به دلیل برخورد اژدر، شلیک مستقیم به سوی او، از جانب ارتش هفت کشور مختلف، چهار بار بودن زیر بمباران هوایی و بی­شماری ماجرای خطرناک دیگر حضور داشت و از تمام این­ها جان به دربرد.'

 ورود به اردوگاه پان­چو ویلا انقلابی مکزیکی که بخشی از کشور خود را ناامن کرده بود و هر روز ارتش مکزیک در تعقیب او بود، از ماجراجویی­های عجیب اوست. پان­چو ویلا قسم خورده بود که اگر یک خبرنگار آمریکایی را ببیند، بدون درنگ او را خواهد کشت. برخورد حرفه­ای این گزارشگر نه تنها باعث صرف­نظر کردن از این قسم شد که پان چوویلا او را سوار بر یک قطار اختصاصی از بخش عظیمی از مکزیک عبور داد.  گیب­سون هم­چنین پس از پشت سر گذاشتن برخوردهایی پر خطر توانست از قحطی روسیه شوروی گزارش تهیه کند.

  در سال 1918 و در گرماگرم جنگ اول جهانی، گیب­سون همراه نظامیان آمریکایی شد تا از جریان جنگ با آلمان گزارش تهیه کند. با کمین نظامیان آلمانی رو به­رو شدند و گلوله­های مسلسل، گروهی از همراهان او را کشت و زخمی کرد. گلوله­ای به سر او برخورد و یک چشم او را کور کرد. صحنۀ درگیری چنان خونین بود که تا سه ساعت نتوانستند او را از میدان جنگ بیرون آورند.

  از خانم گزارشگر دیگری هم در این مجموعه یاد شده است: آن لس­لی که از 1962- بیست و یک سالگی- تا کنون در روزنامه­های نام­آور آمریکایی گزارشگری می­کند. این گزارشگر در دهه­های پر آشوب نیمۀ دوم قرن بیستم و دهۀ نخست قرن بیست و یکم در صحنه­های گوناگون حادثه­ها در گوشه و کنار دنیا حاضر بوده است. جالب آن­که وقتی در دفتر نمایندگی روزنامۀ دیلی اکسپرس در شهر منچستر کار خود را آغاز کرد و پس از آن تا چند سال، هدف بیشترین طعنه­ها و بدترین ریشخندها بود. فهرستی از گزارش­های مهم­تر آن لس­لی: حملۀ ارتش سرخ شوروی به مجارستان، خاندان کندی پس از ترور جان کندی، محاکمه و سپس آزادی نلسون ماندلا از زندان، محاکمۀ قاچاق­چیان مواد مخدر در مکزیک، مجموعۀ حیرت انگیز کفش و لباس ایمیلدا مارکوس- همسر مارکوس خودکامۀ فیلیپینی-، محاکمۀ او.جِی. سیمپسون، رسوایی بیل کلینتون، گورباچف و فروپاشی اردوگاه شرق، هند در دوران خانم گاندی، کودتای یلتسین علیه گورباچف، کشتار گستردۀ مسلمانان در سارایه­وو، قحطی در کرۀ شمالی، کوبا و خانوادۀ کاسترو، محاصرۀ هائیتی از سوی کشورهای غربی و گرسنگی مردم فرودست آن جزیره، خاک­سپاری پرنسس دایانا، جنگ آمریکا علیه عراق در پی اشغال کویت از سوی عراق صدام حسین، بازگرداندن هنگ کنگ به چین، ویران کردن دیوار برلن، درگیری و کشتار در میدان تیان آن­من پکن، گزینش پوتین در آخرین شب قرن بیستم، یازدهم سپتامبر، رویدادهای وابسته به آن، ورود آمریکاییان به بغداد و. . .

  در طول چهار دهۀ نخست روزنامه­نگاری خود، آن لس­لی به 45 کشور دنیا سفر کرد و از بسیاری از این کشورها بیش از یک‌­بار گزارش تدارک دید و هنوز هم کار می­کند.

  این چند نمونه را به راستی اتفاقی آوردم و کارهای آنان را فهرست­وار مرور کردم. آنانی که علاقه­مند باشند، پس از انتشار کتاب می­توانند از کار آنان و چهره­های دیگر، بیشتر بخوانند. اما به پرسش اول بازگردم: چرا عمر روزنامه­نگاری در فضای رسانه­ای ما چنین کوتاه است؟ نخست توضیح دهم که- چون حرفه­های دیگر- روزنامه­نگاران تازه پس از دهه­های سوم به بعد کار حرفه­ای خود، می­توانند نقشی کارساز داشته باشند. این درست  که حس و نیرو و پویایی دوران جوانی در این حرفه عاملی ارزشمند و بی­بازگشت است. اما این هم هست که در دهه­های پنجاهم و شصتم، روزنامه­نگار به خرد حرفه­ای می­رسد، از ماجراجویی فاصله می­گیرد، میل رسیدن به ثروت، شهرت، محبوبیت و افتخار در وجود او متعادل می­شود و - به شرط از سر گذراندن دهه­های فعال- اکنون می­تواند برای رسانۀ خود بهترین نقش­های حرفه­ای را بر عهده گیرد. این ثروت پر ارزش را در جهان توسعه یافته، به ارزانی از دست نمی­دهند.

  کوتاهی عمر حرفه­ای روزنامه­نگاران فرآیندی انتخابی نیست که روزنامه­نگاران در آن نقشی داشته باشند. در اساس گریز از این حرفه دلایل گوناگونی دارد که در مجموع اندکی از آن به روزنامه­نگاران باز می­گردد:

* مهم­ترین عامل، نبود امنیت حرفه­ای است. بنیان­های کامل نشدۀ سیاسی- اجتماعی روزنامه­نگاران را به صف نخست لطمه دیدگان از تحول­ها و دگرگونی­ها می­راند. در 170 سال تاریخ روزنامه­نگاری همیشه و همواره در رویدادهای مهم، روزنامه­نگاران، بیش از صاحبان مشاغل دیگر به مخاطره دچار شده­اند. در ماجرای برانداختن مجلس و مشروطه، روزنامه­نگاران حتی بیش از سیاست­مداران مخالف شاه­ قاجاری کشته دادند، راهی زندان شدند، رنج تبعید را پذیرفتند یا خانه­نشین شدند. در جریان تغییر پادشاهی از قاجاری به پهلوی هم روزنامه­نگاران بیش از دیگران ستم کشیدند. این روند هم­چنان ادامه دارد. بیش از هر عاملی آمیختگی روزنامه­نگاری با سیاست این روند را قوت می­بخشد.

در عین حال عامل ناامنی حرفه­ای بیشتر به مطبوعات غیر دولتی و مطبوعات هوادار احزاب ربط می­یابد. مطبوعات دولتی و دارای سازمان گسترده­تر همواره از این آسیب به دور می­مانند. گو این­که کارکنان روزنامه­های ارگان دولت نیز با تغییر ساختار دولت و جابه­جایی مدیریت از گرایشی به گرایش دیگر دچار مشکلات مشابه می­شوند.

* ناامنی اقتصادی هم در کوتاهی عمر روزنامه­نگاری اثر قاطعی می­گذارد. حتی در مطبوعات دولتی، میزان دست­مزد روزنامه­نگاران، نسبت به مشاغل دیگر- با در نظر گرفتن میزان تحصیل- پایین­تر است. در مطبوعات غیر دولتی، این تفاوت به حدی چشم­گیر می­رسد. همکاران جوان من، آنان که می­پذیرند با همین دستمزد ناچیز بسازند و در کار خبر بمانند، برای آن­که چرخ زندگیشان از گردیدن نیفتد، چه باید بکنند؟ آنان­که نیاز فوری­تر و همت بیشتری دارند و هم­زمان نمی­خواهند کاری غیر از نوشتن در عهده گیرند، یکی دو کار دیگر در نشریه­های دیگر می­یابند. انصاف اما این­که توان نوآورانه و تلاش حرفه­ای یک نفر- حال با هر اندازه آمادگی در کار- چنین گسترده نیست که روزنامه­نگار بتواند در هر دو یا سه نشریه­ای که با آن­ها کار می­کند، کارهایی ماندگار؛ (شاه­کار، پیش­کش) تولید کند. چنین است که این بچه­ها سال­ها می­روند و می­آیند، گزارش می­نویسند، مصاحبه می­کنند، یادداشت می­دهند و . . . دریغ از پنج قطعۀ آبرومند حاصل این سال­ها که شوقی برانگیزد، الگویی باشد، یا اثری برجای گذارد.

  بعضی که این اندازه ایستادگی ندارند، یا کار دوم را بیگانه با روزنامه­نگاری- و گاه در برابر آن- بر می­گزینند و با کار حرفه­ای روزنامه­نگاری مدارا می­کنند؛ تنها- شاید- با این انگیزه که روزی بهتر از راه برسد. برخی هم همین که روزنامه­نگارشان بدانند، دل خوش دارند. برخی دیگر- رسم رایج­تر این روزگار- توان حرفه­ای را یک­سر وقف تمجید و تجلیل و بزرگداشت مجریان عرصه­های تولید و خدمات می­کنند. یعنی کار دشوار آگاهی­رسانی را وامی­گذارند و حرفۀ تبلیغ را بر می­گزینند. اینان ریزه­کاری­های حرفه­ای، جاذبه­های مهارتی و زیبایی­های زبانی را در این راه به خدمت می­گیرند. ظاهر و 'زیست-رسم' اینان - بویژه جوان­ترک­هاشان- هیچ شباهتی با روزنامه­نگاران نسل من ندارد. بسیار مشتاقم که از نبود این شباهت شادمان باشم و بسیار مایلم این استدلال آنان را بپذیرم که:' این­هم وجهی از کارهای حرفه­ای است'؛ نمی­توانم اما.

   گروهی هم هستند که خوش ظهور می­کنند. یا دانش­آموختۀ دانشکده­های چندگانۀ روزنامه­نگاری هستند یا دوره­ای فشرده­تر را جایی دیده­اند یا در ذات خود صاحب استعداد هستند. یکی دو سه گزارش، چند مصاحبه و چند مورد چیره­دستی در کار خبر از خود بروز می­دهند تا دل کسانی را چون من را در نگاه امیدوارانه به فردای این حرفه، گرم کنند. ناگهان جاپای اینان از صفحۀ روزنامه­ها پاک می­شود. خبر می­آید که جایی در یک روابط عمومی یا جای دیگری در یک سازمان دولتی- اغلب جایی که حوزۀ خبری آنان بوده است- استخدام شده­اند.

   نه! اشتباه نکنید. من تمام این بچه­ها را درک می­کنم و به آنان حق می­دهم. دارم روند گریزها را توضیح می­دهم.

* عامل اثرگذار دیگر در عمر کوتاه روزنامه­نگاران، عمر کوتاه خود روزنامه­هاست. بویژه در سال­های اخیر فاصلۀ میان طلوع و غروب روزنامه­ها بسیار کوتاه شده است. صرف نظر از چند روزنامۀ بزرگ­تر که هر یک به شکلی به بودجۀ عمومی وابسته­اند- وبه همین دلیل پایداری بیشتری دارند- عمر پنج سال و ده سال، حداکثر سقف ماندگاری روزنامه­های دیگر است. عمر تایمز لندن به حدود 250 سال می­رسد و نیورک تایمز، منچستر گاردین، هرالد تری­بیون و. . . از یک قرن بیشتر است.

 * در توفیق روزنامه­نگارانی که یادی از آنان شد، عامل مهم دیگری هم وجود دارد: پشتوانۀ مالکان و ناشران روزنامه. روزنامه­نگاران ثروت­های زندۀ هر رسانه هستند. ناشر روزنامه خوب می­داند که شبکۀ رایانه­ای و چاپ­خانه و ساختمان و سهام و نام و اعتبار و . . . وقتی دارای وزنی هستند که گروه پدیدآورندگان، روزنامه را بگردانند.

  در همین نمونه­ها و در نمونه­های دیگر کتاب، ایستادگی و حمایت ناشران و مالکان روزنامه­ها نقش اول را در کارهای حرفه­ای گزارشگران داشته است.

* عامل دیگری هم هست: دشواری و خطرپذیری در این حرفه. یک پایانۀ خبری رسانه­ای اوایل مهرماه امسال خبر داد که از اول سال 2009 تا آن زمان نزدیک به 1200 روزنامه­نگار در دنیا به انگیزه­های سیاسی و امنیتی دستگیر شده­اند، به زندان رفته­اند یا کار خود را از دست داده­اند. روزنامه­نگاران به سبب ورود ناگزیر به عرصه­های نا امن، در صف نخست آسیب بینندگان از تحول­های جامعۀ خود قرار می­گیرند.

 یک نکتۀ فرعی دیگر هم هست: در هیچ حرفه­ای چون کار خبر، شاغلان با سرعت از چند و چون فضای جامعه­ای که در آن زندگی می­کنند، با خبر نمی­شوند و در نتیجه در نگاه و برداشت سیاسی و اجتماعی آنان دگرگونی ایجاد نمی­شود. مکرر شاهد بوده­ام که جوانی با عقیده و برداشتی خاص وارد یک تحریریه شده است و اندک زمانی بعد نظر و عقیده­ای یکسره متفاوت با آن برداشت اولیه می­یابد؛ این هم خصلت حرفۀ خبر است.

 بر روی هم مدار این حرفه چنین است: گروه گروه شاغلانی با پیشینۀ تحصیلی و خانوادگی متفاوت وارد این حرفه می­شوند. اما در این حرفه خیلی نمی­پایند یا نمی­توانند بپایند. نتیجه آن­که محیط تحریریه­ها از روزنامه­نگاران کارآزموده و به بلوغ حرفه­ای رسیده هرچه خالی­تر می­شود.