شما خوابهای سیاه و سفید میبینید یا خوابهای رنگی؟ چه کسی میتواند با صراحت بگوید که رویاهای رنگی قشنگتر از رویاهای سیاه و سفیدند یا برعکس؟ چه کسی میتواند با دیدن عکسهای سیاه و سفید قدیمی خانوادگی به گذشتههای دور سفر نکند و لحظاتی را در دنیای بیرنگ آن عکسها با خاطرات همان آدمهای آشنا زندگی نکند؟
شما خوابهای سیاه و سفید میبینید یا خوابهای رنگی؟ چه کسی میتواند با صراحت بگوید که رویاهای رنگی قشنگتر از رویاهای سیاه و سفیدند یا برعکس؟ چه کسی میتواند با دیدن عکسهای سیاه و سفید قدیمی خانوادگی به گذشتههای دور سفر نکند و لحظاتی را در دنیای بیرنگ آن عکسها با خاطرات همان آدمهای آشنا زندگی نکند؟ در گذر از آن سالها، اکنون مدتهاست که دنیای رنگی تولد کودکانمان را تنها در قالبی رنگی بر دل آلبوم عکسها ثبت میکنیم تا برای فردا روزشان خاطرهای از روزهای رنگارنگ کودکی بماند. به حق میتوان اقرار کرد تمام این رنگها و بیرنگیهاست که لحظات زندگی را بر دل تاریخ ثبت میکنند؛ هرکدام با ظرافتها و قابلیتهای خود راوی این قصهگویی به روایت تصویر است.
سیاه، سفید، خاکستری، قرمز، آبی و... موضوع گفتاری از افشین شاهرودی، از عکاسان بهنام و برجسته کشور و مدیر مسئول فصلنامه «عکاسی خلاق» است. از چشم هنرمند هرکدام از عکسهای رنگی و سیاه و سفید جایگاه و کارآیی خاص خود را در هنر عکاسی دارد.
***
در ادامه متن کامل دیدگاههای افشین شاهرودی، درباره عکاسی رنگی و سیاه و سفید از نظرتان میگذرد:
در مورد عکاسی رنگی وسیاه و سفید صحبت های مختلفی شده است و اکثرا هم به جنبه های تکنیکی کار توجه میکنند اما من بدم نمی آید اشاره ای بکنم به گفته معروفی از ادوارد وستون؛ او می گوید، خیلی ها تصور می کنند که عکاسی رنگی و سیاه و سفید جای هم را می توانند بگیرند، ولی عکاسی رنگی و سیاه و سفید دو مقوله متفاوت هستند، برای تامین دو هدف مختلف. با همین تعریف میتوان متوجه شد که این دو مقوله به هیچ وجه قابل قیاس نیستند، نه رنگ می تواند جای عکاسی سیاه و سفید را بگیرد، نه تونالیته های سیاه و سفید می تواند جانشین رنگ شود.
خیلی وقت ها عکسی را به صورت رنگی می گیریم، آن را سیاه و سفید می کنیم، می بینیم که بهتر می شود، یا بالعکس آنرا سیاه و سفید می کنیم، می بینیم عکس بدتر می شود و اصلا بی معنا می شود. رنگ عنصری است که باید بخشی جدا نشدنی از یک اثر باشد.
عکس رنگی عکسی است که شما نتوانید رنگ را از آن حذف کنید؛ یا عکس سیاه و سفید، عکسی است که اگر قرار باشد رنگ به آن اضافه شود، خراب شود. شما به کارهای انسل آدامز توجه داشته باشید. او زیباترین عکس های ممکن را از طبیعت گرفته و اوج و شکوه و اقتدار طبیعت را به بهترین شکل ممکن در مقابل چشم ما قرار می دهد، ولی همه این عکس ها سیاه و سفید هستند. آدامز وقتی در اواخر عمرش تعدادی عکس های رنگی از طبیعت گرفت، عکس های بدی بودند، چون تمام عمر با ذهن سیاه و سفید به طبیعت نگاه کرده بود. می توان گفت کارهای انسل آدامز تا به امروز زیباترین کارهایی است که از طبیعت گرفته شده است. تصور رنگی بودن این عکس ها، آن ها را کاملا نابود می کند. شما در این عکس ها، حس رنگ را در تمام تونالیته های خاکستری می بینید.
در این عکس، با آسمان سیاه، برف های سنگین روی کوه و صخره های پر ابهت، کدام آبی آسمانی می تواند شکوه این آسمان سیاه را القاء بکند؟ آن اقتدار، اوج، قدرت و صلابت طبیعت فقط در عکس های انسل آدامز با تونالیته های خاکستری است که خودش را نشان می دهد. خیلی جرات می خواهد که یک عکاس، عکس گل را با تونالیته های سیاه و سفید با این لطافت و زیبایی بتواند القاء کند. به نظر من، این عکس اگر رنگی بود، به کلی نابود می شد و به حد ساده ترین و معمولی ترین عکسی می رسید که هر فردی می توانست از یک گل بگیرد. ولی هنرمندی انسل آدامز در این است که این زیبایی و لطف و لطافت را در تونالیته های سیاه و سفید می بیند.
مجموعه ای است تحت عنوان خواستگاری ژاپنی. در ژاپن سنتی وجود دارد که دخترها و پسرهایی که به سن ازدواج می رسند، به استودیوی یک عکاس حرفه ای مراجعه می کنند، با آرایش ها، لباس ها، صحنه ها و دکورهای مختلف عکس می گیرند، این عکس ها را به صورت یک آلبوم درست می کنند و آلبوم را به فامیل می دهند. فامیل ها این آلبوم ها را به کسانی که پسر دارند، نشان می دهند و یا بالعکس، آلبوم پسرها را به دخترها نشان می دهند و به این طریق خواستگاری می کنند. این مراسم «اومیای» نام دارد. جذابیت رنگ در ماهیت چنین کاری می تواند نتیجه موفقیت آمیزی داشته باشد. چنین عکس هایی ماهیتا رنگی هستند. در اینجا جذابیت های لباس، دکوراسون و آرایش خیلی مهم است.
گاهی واقع گرایی صرف مد نظر ما است، در آن صورت شاید عکاسی رنگی به ما کمک کند، به خاطر اینکه رنگ بخشی از واقعیت است. موضوعی که رنگی عکاسی شود، واقعی تر به نظر می رسد. وقتی رنگ های مختلف به تونالیته های سیاه و سفید تبدیل می شوند، در حقیقت به نوعی واقعیت را تغییر داده ایم. در اینجا برداشت های ذهنی عکاس مورد نظر است. در زمان جنگ دوم جهانی عکاسی سفید و سفید عمومیت بیشتری داشت و برای همین بیشتر استفاده می شد، یا در جنگ ویتنام، و حتی تا 20 یا 30 سال پیش، عکاسی رنگی اینقدر عمومیت نداشت. به حادثه بم، آخرین فاجعه یا مصیبتی که در ایران داشتیم دقت کنید، عکس هایی که در آنجا داشتیم بیشتر رنگی بود. اگر بخواهیم به ماهیت موضوع هم نگاه بکنیم، مرگ و خون و درگیری، با رنگ بهتر می تواند منتقل شود.
عکاس هایی مثل وستون یا آدامز با دو رویکرد متفاوت به عکاسی از طبیعت پرداختند. آدامز، شکوه و اقتدار و صلابت و قدرت طبیعت را با فرم های سیاه و سفید و تونالیته های خاکستری نمایش داد و ادوارد وستون، لطافت و زیبایی و ظرافت هایی را که در طبیعت وجود دارد با عکاسی سیاه و سفید به نمایش کشید. البته شاید اگر الان این عکاس ها زنده بودند به گونه ای دیگر به طبیعت نگاه می کردند. در سطوح کاملا آماتوری، عکاسی رنگی رواج زیادی دارد ولی در سطوح حرفه ای است که پای انتخاب به وسط می آید؛ عکاس از میان رنگ و تونالیته های سیاه و سفید، به عنوان عاملی که می تواند در بیان تصویری عکس نقش داشته باشد، دست به انتخاب می زند.