5 قدرت بزرگ رسانهها به بازیگران اصلی در تغییرات سیاسی کشور تبدیل شدهاند. بنگاههای رسانهها همیشه از قدرت تأثیرگذاری بر سیاست برخوردار بودهاند. البته این موضوع در طول تاریخ تازگی ندارد. اما این 5 بنگاه برتر از قدرتی برخوردارند که در طول تاریخ سابقه ندارد. این قدرت را فنآوریهای جدید و یکپارچگی اهداف سیاسیشان به ارمغان آورده است. انباشتن مستمر قدرت در دنیای خبر، رادیو و تلویزیون، مجله، کتاب و فیلمهای سینمایی به آنان اجازه انباشت قدرت مستمر را در سیاست داده است. رهبران سیاسی و احزاب میدانند که رسانههای خبری بر رأی مردم و انتخاب سیاستمداران تأثیر دارند.
مقدمه:
اسطوره بیطرفی در ارایه و انتشار اخبار عینی، همواره شاهبیت سیاستها و تبلیغات رسانهای قدرتهای اقتصادی مبتنی بر بازار را تشکیل میداده است. بر مبنای این ادعا، اصل بر گزارش بیطرفانه، غیرمغرضانه و آزاد اخبار و اطلاعات است و عوامل مؤثر در این امر (از جمله عامل سیاسی، اقتصادی و...) تقریباً نادیده انگاشته میشود. درعین حال برخی منتقدین از جمله 'چامسکی'(Noam Chamsky) و 'هرمان' (Edward S. Herman) به انتقاد از این طرز فکر و تلقی از آزادی رسانهای پرداخته و در مدل معروف خود، 'مدل پروپاگاندا' (Propaganda model) عواملی را برمیشمارند (به عقیده آنان) که به کمک آنها، بازیگران سیاسی ـ اجتماعی مهم و قدرتمند به اخبار شکل داده و در حقیقت ما با بازار هدایت شده خبری مواجهایم نه بازار آزاد خبری. چامسکی حتی از این هم فراتر میرود و اصولاً معتقد به دستکاری نظاممند از طریق تبلیغات و روابط عمومی میشود که طبیعتاً ارایه اخبار و اطلاعات نقش عمدهای در آن بازی میکند.
موارد زیادی وجود دارد که عقیده 'چامسکی' را تأیید میکند. بزرگان و پایهگذاران عرصه ارتباطات و روابط عمومی گاهی صریحاً بر جهتدهی افکار تأکید کردهاند. پدر روابط عمومی آمریکا، 'ادوارد برنیز' (Bernays Edward) در کتاب راهنمای خود توضیح داده است: '... دستکاری آگاهانه و هوشمندانة عادات و عقاید سازمان یافته تودهها، عنصر مهمی در جامعه دموکراتیک است '. 'برای تحقق این وظیفه اساسی اقلیت روشنفکر باید پیوسته و نظاممند از تبلیغات استفاده کند'، زیرا فقط آنها هستند که 'روندهای ذهنی و الگوهای اجتماعی تودهها را درک میکنند' و میتوانند 'از نفوذ و مهارت خود برای کنترل افکار عمومی استفاده نمایند'. کمی بعد، برنیز به خاطر مقالاتش از سوی انجمن روانشناسی امریکا در سال 1949، مورد تشویق قرار گرفت. البته چند سال بعد، هنگام سرنگونی دولت مردمی 'جاکوب آربنز' (Jacobo Arbenz Guzman) در گواتمالا که مبادرت به ملی کردن داراییهای شرکتهای آمریکایی کرده بود، کاملاً مشخص شد که هدایت افکار عمومی و دستکاری عقاید تودهها در جهت منافع جامعه دموکراتیک به چه معناست. 'توماس مک کن' (Thomas p. McCann) معاون سابق روابط عمومی شرکت 'یونایتد فروت' (United Fruit) شرکتی که بسیاری از زمینهایش را از دست میداد و غرامتی که دولت گواتمالا پیشنهاد کرده بود و براساس ارزش تعیین شده از طرف خود شرکت به منظور مالیاتبندی بود را رد کرد در کتاب خویش موسوم به 'یک شرکت آمریکایی' (An American Company)درسال 1976 نقل میکند که چگونه سفرهای تفریحی روزنامهنگاران برجسته آمریکا به گواتمالا ترتیب داده شد، چگونه 'تظاهرات کمونیستی' به محض ورود خبرنگاران راه انداخته شد و چگونه افکار عمومی در آمریکا علیه دولت گواتمالا تغییر یافت ... 'مک کن' میگوید مسئول ترسیم بهترین چهره از راهبرد شرکت 'ادوارد برنیز' بود.
'والتر لیپمن' (Walter Lippman)که مدتها مهمترین شخصیت مورد احترام ژورنالیسم آمریکا و مفسری معروف بوده، میگوید 'اقلیتی هوشمند' از 'مردان مسئول' باید بر امر تصمیمگیری کنترل داشته باشند. وی در ادامه میافزاید که اقلیت هوشمند 'طبقهای است متخصص' که مسئول تعیین سیاست و 'شکل دادن به عقاید عمومی سالم' است. 'لیپمن' ادامه میدهد: 'مردم باید سرجای خود نشانده شوند'.
'هارولد لاسول'(Halrold Lasswel56)یکی از بنیانگذاران علوم سیاسی در فرهنگ علوم اجتماعی، گوشزد میکند که مدیران اجتماعی باید به 'فنون کاملاً جدیدی از کنترل و اساساً از طریق تبلیغات' روی آورند.
محققان بسیاری به این گونه افکار اعتراض کرده و سعی کرده محدودیتهای حاکم بر ارایه و انتشار اخبار را تحلیل کنند. دو تن از آنها 'نوام چامسکی' و 'ادوارد هرمان' بودند. آنها در کتاب فیلترهای خبری (عنوان اصلی: Manufacturing Consent: the political economy of mass media) پس از ارایه 'مدل پروپاگاند' به شکلی کاربردی، پوشش خبری وسایل ارتباط جمعی در ایالات متحده آمریکا را با تکیه بر این مدل تجزیه و تحلیل میکنند. این دو، چند عامل (فیلتر) را در دستکاری و جهتدهی اخبار در جوامع غربی مؤثر میدانند که در متن حاضر به بررسی آنها پرداخته میشود.
فیلترهای خبری
'چامسکی' و 'هرمان' به 5 عامل در زمینه کنترل اخبار اشاره میکنند:
1. مالکیت و سودجویی وسایل ارتباط جمعی
2. آگهیهای تبلیغاتی
3. منابع خبری وسایل ارتباط جمعی
4. مؤاخذه شدید
5. ضدیت با کمونیسم به مثابه ماشین کنترل.
در جامعه سرمایهداری پیشرفته، با اطلاعات همچون کالا برخورد میشود و سرمایهداری شرکتی که روز به روز انحصارش را بر وسایل ارتباط جمعی تحکیم میبخشد، به اطلاعات و رسانه به چشم منبع تولید درآمد مینگرد. متفکر منتقد 'هربرت شیلر' (Herbert Schiller) میگوید: 'امروز با اطلاعات همچون کالا رفتار میشود. چیزی که همانند خمیردندان غلات صبحانه و اتومبیل بهطور روزافزون مورد خرید و فروش قرار میگیرد'. مجتمعهای عظیم در حوزه ارتباطات و فرهنگ امروزه با توانایی بیرقیبی برای شکل دادن به محیط نمادینی که در آن به سر میبریم، پا به عرصه وجود نهادهاند. البته ظاهراً حوزه ارتباطات و فرهنگ نیز تنها یک تخم مرغ در سبد تخممرغهای این شرکتهای تقریباً همه کاره محسوب میشود.
به عنوان مثال فهرست داراییهای شرکت 'ای اُ ال ـ تایم وارنر' (AOL- Time Warner) در سال 2000 بیش از 10 صفحه بود و 292 کمپانی مستقل وتوابعشان را دربرمیگرفت و یا کمپانی 'والت دیسنی'، دومین غول رسانهای آمریکا، داراییهای عظیمی دارد از جمله: 8 انتشارات کتاب،17 مجله، شبکه تلویزیونی ABC با 10 ایستگاه تلویزیونیاش (که 5 مورد آن درصدر جدول بازارند) 30 ایستگاه رادیویی (همگی درصدر جدول پرمخاطبترینها)،11 کانال تلویزیونی،13 کانال تلویزیونی بینالمللی،17 سایت اینترنتی،5 گروه موسیقی، یک چهار سهام تیم بیس بال 'آناهایم آنجلز'، 15 پارک تفریحی و خطوط تفریحی دریایی، شرکتهای تابعهای که در زمینه تولید محصولات اینتراکتیو فعالاند، بیش از 100 فروشگاه خرده فروشی مخصوص محصولات دیسنی در سراسر آمریکا، بخشی از سهام شرکت نفتی 'باس'، و ...
در سال 1990 'بن بگدکیان' در کتابش عنوان کرد که در سال 1981،46 شرکت بزرگ، کنترل بخش اعظم فعالیت روزنامهها، مجلات، تلویزیون، کتابها وفیلمهای سینمایی را در اختیار خود داشتند. امروزه این رسانهها در مقایسه با گذشته درآمد بیشتری ایجاد میکنند ولی تعداد غولهایی که بخش اعظم این درآمد را نصیب خود میسازند، از 46 شرکت به 23 شرکت تقلیل یافته است. چند سال بعد در سال 2004 وی مینویسد '5 شرکت با گسترهای جهانی که با بسیاری از ویژگیها و خصوصیات یک کارتل اداره میشوند، صاحب اکثر روزنامهها، مجلات، انتشارات و استودیوهای تولید فیلم سینمایی و ایستگاههای رادیو و تلویزیون در ایالات متحدهاند' این پنج شرکت عبارتند از: 'تایم وارنر'، 'والت دیسنی'، 'نیوزکورپوریشن' (News Corporation) 'وایاکام' و 'برتلزمان' در آلمان. ظاهراً انحصارات فشرده و فشردهتر میشوند و به قول 'بگدیکیان' گردانندگان رسانههای آمریکا که برای جمع شدن در سال 1983 احتیاج به یک سالن باله در یک هتل متوسط داشتند، در سال 2003، احتیاج به یک باجه تلفن دارند!
طبیعی است که مالکیت جلوی طرح ادعاها علیه صاحبان سرمایه را در رسانه بگیرد و مثالهای بیشماری نیز در این باره قابل ذکر است. به این ترتیب استاندارد دوگانهای حاصل میشود: رسانهها به کوتاهیها وکمکاریهای نهادهای دولتی حساسیت نشان میدهند (البته در چارچوب حفظ نظم موجود) اما به کوتاهیهای به همان اندازه مهم در بخش خصوصی حساس نیستند؛ به ویژه زمانی که پای بنگاههای اقتصادی کشور به میان میآید. لازم بهذکر است که منافع کمپانیهای بزرگ نیز کاملاً درهم تنیده شده و مشترکات زیادی با هم دارند. به عنوان مثال براساس مطالعات آرون موور که در 'کلمبیا ژورنالیزم ریویو' شماره آوریل ـ مارس 2003 منتشر شده، در شرکتهای 'نیوزکورپوریشن'، 'دیسنی'، 'وایاکام' و 'تایم وارنر' 45 درصد مدیریت مشترک وجود دارد و 5 مجموعه عظیم و چندمنظورهای رسانهای در مجموع 141 مورد 'سرمایهگذاری مشترک' (Joint Venture) دارند.
این 5 قدرت بزرگ رسانها به بازیگران اصلی در تغییرات سیاسی کشور تبدیل شدهاند. بنگاههای رسانهها همیشه از قدرت تأثیرگذاری بر سیاست برخوردار بودهاند. البته این موضوع در طول تاریخ تازگی ندارد. اما این 5 بنگاه برتر از قدرتی برخوردارند که در طول تاریخ سابقه ندارد. این قدرت را فنآوریهای جدید و یکپارچگی اهداف سیاسیشان به ارمغان آورده است. انباشتن مستمر قدرت در دنیای خبر، رادیو و تلویزیون، مجله، کتاب و فیلمهای سینمایی به آنان اجازه انباشت قدرت مستمر را در سیاست داده است. رهبران سیاسی و احزاب میدانند که رسانههای خبری بر رأی مردم و انتخاب سیاستمداران تأثیر دارند. هرچه قدرت رسانهها بیشتر باشد، نفوذش بر سیاستمداران و سیاستهای ملی بیشتر است. سیاستمداران محتاط و دوراندیش نیز با تمایلات همه بنگاههای عظیم با احتیاط رفتار میکنند و رویکردشان نسبت به رسانههای قدرتمند توأم با تکریم و احترام است.
پیامدهای سیاسی، زیست محیطی و اجتماعی این مراکز مدتهاست که مورد توجه منتقدین رادیکال بوده است. این غولهای اقتصادی، هم بهعنوان منابع کنترل مداخلهگر در زندگی مردم ـ هم در کار و هم در خارج آن - و هم بهعنوان نیروهای یکدست کنندهای که میکوشند آزادی فردی، خودجوشی، خلاقیت و آزادی انتخاب را سلب کنند، مورد انتقاد بودهاند.
'جرج اورول' (George Orvell) در رمان خود، 1984، داستان خیالی 'برادر بزرگ ' را به تصویر کشیده است. برادر بزرگی که به زندگی خصوصی مردم رخنه کرده و یک مالکیت بزرگ، تمامی رسانههای گروهی اجتماع را تحت کنترل درآورده است. برادر بزرگ از کنترل خود بر اخبار، اطلاعات و فرهنگ عامیانه برای تحقق جامعه موردنظر خود استفاده کرده است. بیشتر منتقدان با خواندن کتاب 'اورول' منطقاً به یاد جوامع کمونیست افتادند که در آنها درواقع تمامی افراد توسط یک مالک بزرگ رسانههای گروهی، احاطه شدهاند. امروزه در دموکراسیهای پیشرفته جهان از جمله آمریکا حرکتی در جهت مخالف برای کنترل تمرکز یافته رسانههای گروهی آغاز گردیده است. اما این بار نه از سوی حکومتها بلکه توسط چند شرکت بزرگ خصوصی.
2. آگهیهای تبلیغاتی
با تسلط سیستم بازار، رسانهها هرچه بیشتر برای بقا و ادامه حیات خود، محتاج به آگهیهای بازرگانی و درحقیقت اجازهنامه آگهیدهندگان بزرگ شدند پیش از مرسوم شدن آگهیهای بازرگانی به شکل امروزیشان، هزینههای نشریه از طریق فروش تک شمارهای یا آبونمان تأمین میشد اما با رواج آگهیهای تبلیغاتی، نشریاتی که توانایی جذب آگهیهای بیشتری را داشتند، توانستند قیمت تک شماره خود را زیر قیمت تمام شده یک تک شماره قرار دهند و بدین ترتیب مشتریان بیشتری جذب کنند. همین امر سبب شد که نشریاتی که آگهیهای بسیار جذب نمیکردند، در عرصه رقابت در موقعیت نامناسبی قرار گیرند و نه تنها قیمت تک شمارههایشان بالاتر باشد، بلکه دیگر توانایی سرمایهگذاریهای جدید در مورد خرید تجهیزات، استخدام کارکنان مجرب و خرید مقالات چشمگیر را نداشته باشند و به تدریج از گردونه خارج شوند. نمونههای بسیاری رامیتوان در این زمینه برشمرد از جمله ورشکستگی روزنامه 'دیلی هرالد' با 7/4 میلیون خواننده در دهه 1960 به دلیل ناتوانی از جذب آگهی، بنابراین نمیتوان ادعا کرد که سیستم متکی بر آگهیهای تبلیغاتی سیستمی است که خواسته عموم مردم از طریق بازار آزاد بر آن حکمفرماست. چرا که آگهیهای تبلیغاتی اجازه واقعی را به خریداران هر تک شماره برای ادامه فعالیت یک روزنامه نمیدهد و درحقیقت انتخاب آگهی کننده رشد و ادامه فعالیت نشریات را امکانپذیر میسازد نه انتخاب خریداران.
مسلماً شرکتهای آگهیدهنده به مخالفان و منتقدان خود از طریق دادن آگهی، پاداش پرداخت نمیکنند. وابستگی 50 تا 75 درصدی روزنامهها و مجلات و تقریباً 100 درصدی تلویزیون (در دهه 1990) نقش قدرتمند آگهی دهندگان را هرچه بیشتر نمایان میکند. اما این آگهیها برای چه کسانی پخش میشوند؟ ظاهراً اینکه نشریهای خواننده داشته باشد (یا رسانهای شونده و بیننده داشته باشد) چندان مهم نیست، آنچه مهم است، داشتن مخاطب مناسب است.
مخاطبان مناسب بیشتر افراد 49-18 سال طبقه مرفه هستند، چون آنان بیشتر خواهان آگهیاند گاهی برخی نشریات صراحت خاصی در این زمینه از خود نشان میدهند: مثلاً هفته نامه 'برودکاستینگ' برای جلب آگهی دهندگان، مطالب فراوانی در زمینه رونق رسانهها منتشر میسازد. در یکی از این آگهیها با کلمات درشت در بالای عکس 'ما یک داگلاس' مجری یکی از نمایشهای تلویزیونی چنین نوشته شده است: 'زنان 49-18 ساله: ما یک شمارههای شما را یادداشت کرد! در برنامه امروز مایک داگلاس، تعداد بیشتری از زنان 49-18 ساله حضور دارند ... درصدی بالاتر از زنان 18 تا 49 ساله، که در برنامه 'جان دیوید سون' شرکت دارند'.
در سیستمی مبتنی بر بازار آزاد و جذب هرچه بیشتر آگهی، سیاستهای شرکتهای ارتباطی در جهت جذب هرچه بیشتر مخاطب با سطوح درآمد بالا و همچنین عدم ارایه برنامههایی با محتوای آزاردهنده (رادیکال) است. فشار سازمانهای سرمایهگذار در وسایل ارتباط جمعی برای سود بیشتر که همراه با حذف مقررات مرکزیاند، سازمانهای ارتباطی را مجبور میکند که برنامههای جدی خود را حذف و فضای آگهیهای تبلیغاتی را افزایش دهند. آگهی دهندگان به شکلی خواهان حذف برنامههای با محتوای جدی و جنجالبرانگیز هستند. چرا که این نوع برنامهها در تضاد با 'روحیه خرید' قرار میگیرند. بنابراین کاملاً قابل درک است که چرا آگهی یک کالای گران قیمت نباید در کنار مقالهای راجع به وضع بد معیشتی اقشار کم درآمد چاپ شود یا پخش برنامههایی که دارای مضمون فرهنگی- مستند هستند خطرناک محسوب میشود (چرا که ممکن است کانال عوض شود) در نهایت نتیجه عقبنشینی اخبار به نفع آگهی و آگهیهای خبرگونه است.
یکی از دردناکترین ملاحظهکاریها در انتشار اخبار مرتبط با آگهی، ماجرای درج اخبار ضرر و زیان دخانیات برای سلامتی بوده است. در 24 فوریه 1936 دکتر 'ریموند پرل' (Raymond Pearl) در مقاله خود چنین نتیجه گرفته بود که مصرف دخانیات عمر انسان را کوتاه میکند (پس از تحقیقات گسترده)، خبری که برای میلیونها خواننده مطبوعات و شنونده رادیو بسیار جالب و شنیدنی بود. نمایندگان رسانهها در جلسه سخنرانی دکتر پرل حضور داشتند اما همگی یا در برابر این خبر سکوت کردند یا آن را لابهلای گزارشها و اخبار خود مدفون ساختند. در سال 1954، انجمن سرطان آمریکا، نتیجه یک بررسی را که بر روی 187.000 مرد صورت گرفته بود، منتشر ساخت. براساس یافتههای این بررسی، مرگ و میر مردان سیگاری که بر اثر بیماریهای مختلف فوت کرده بودند، 75 درصد بیشتر از مردان غیرسیگاری بوده است. سال 1954 زمانی است که از آن به بعد رسانههای خبری آمریکا دیگر هیچ توجیهی برای کتمان ارتباط میان استعمال دخانیات و مرگ و میر گسترده نداشتند. در سال 1954 یعنی همان سالی که گزارش انجمن سرطان امریکا منتشر شد، فهرست عناوین روزنامه نیویورک تایمز، چاپ 302 مورد مختلف از اخبار و گزارشهای مربوط به سیگار و سرطان را نشان میدهد. از این تعداد مطلب، که عمدتاً به ارتباط میان سیگار و بیماریها اشاره داشت، 32 درصد به تکذیب چنین رابطهای از سوی صنعت دخانیات و تنها 20 درصد به شواهد پزشکی در این زمینه اختصاص داشت. شانزده سال بعد، یعنی در 1980 مطالب نشریات آمریکا بیش از آنکه به علت مرگ و میر ناشی از سیگار که از هر 7 مورد یکی ناشی از مصرف دخانیات میباشد، بپردازند به علل بیماریهایی نظیر آنفولانزا، فلج اطفال و سل مبادرت ورزیدند.
جای تعجب نیست که چرا براساس نظرخواهی انجام شده از سوی 'گالوپ' (Galup)، 'روپر' (Roper) و 'چیلتون' (Chilton) که در سال 1980 صورت گرفت، 30 درصد مردم از رابطه سیگار و سرطان اظهار بیاطلاعی کردند، و 40 درصد مردان و زنان هیچ اطلاعی از این واقعیت نداشتند که 80 درصد از 98 هزار قربانی سالانه سرطان ریه را افراد سیگاری تشکیل میدهند. البته نمیبایست توقع داشته باشیم که رسانههای گروهی، منافع سرشار جذب آگهی صنعت دخانیات را فدای انتشار این اخبار میکردند.
موضوع سوءاستفاده از آگهی آن چنان ملموس و قابل فهم است که محافظهکاری چون 'جان کنت گالبرایت' (John Kenneth Galbraith ) نظر میدهد: '... سرمایهداری بزرگ درصدد بسط نفوذ خود بر مشتری از راه تبلیغ و آگهی و از طریق قدرت شرطی است. کسانی که آماج این تبلیغات هستند، کسانی که غرض از این تبلیغات تسلیم آنهاست، دست به دامان سازمانهایی میشوند که کارشان کشف ماهیت واقعی محصولات یا خواستار حقیقتگویی تبلیغاتاند'.
یکی از شیوههایی که رسانهها میتوانند اتکای خود را به آگهیهای بازرگانی کم کنند، دریافت یارانه از دولت است. البته این امر در واقع همانند تیغ دودم است و میتواند هم باعث نفوذ و تأثیرگذاری دولت در جریان انتشار اخبار و اطلاعات شود و هم میتواند استقلال نسبی رسانهها را از آگهیدهندگان خصوصی تضمین کند. ناگفته نماند که گاه خود دولت نیز یکی از آگهیدهندگان بزرگ به مطبوعات محسوب میشود. به عنوان مثال در ایران درآمد کلی روزنامهها از محل فروش 18 میلیارد تومان معادل 17 درصد و از طریق جذب آگهی 70 میلیارد تومان معادل 83 درصد است. اما در کنار راهکار افزایش قیمت، فروش و جذب آگهی، دولت ایران با هدف حمایت، تسهیلاتی را با عنوان یارانه مطبوعات در اختیار نشریات قرار میدهد که بسته به نوع نشریه، تیراژ، ترتیب انتشار، گستره توزیع، محتوا و برخی موارد دیگر، اختصاص این تسهیلات حمایتی متفاوت بوده و در شرایطی قابل افزایش است.این تسهیلات حدود 10 تا 12 درصد هزینه انتشار نشریه را پوشش میدهد. اما کسانی مانند 'عطریانفر' مسوول سیاستگذاری روزنامه توقیف شده 'شرق'، از اقدام دولت به عنوان آفت نام میبرد که آسیب جدی به مطبوعات و ماهیت نشریات مستقل وارد میکند. وی معتقد است بخش قابل توجهی از این یارانه براساس پارهای از روابط عمدتاً به روزنامههای دولتی و وابسته به نهادهای عمومی مانند 'کیهان'، 'جام جم'، 'اطلاعات' و 'همشهری' تعلق میگیرد. به این ترتیب دولت عملاً وارد بازار رقابت شده و به نفع طیفی خاص از رسانهها و به ضرر مابقی اقدام میکند. این در حالی است که رویکرد دولت کاملاً با این نظرات مخالف است و 'صفار هرندی' (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی) اعطای یارانه را متعلق به برآیند نهایی انتشار مطبوعات دانسته و این امر را از زاویه ممانعت از پرداخت پول بیشتر از سوی مردم برای خرید نشریات مینگرد.
منابع خبری
ضرورتهای اقتصادی و منافع متقابل، وسایل ارتباط جمعی را در همزیستی با نهادهای رسمی و افراد مقتدر جامعه بهعنوان منبع اطلاعاتی قرار داده است. رسانهها همواره به یک منبع دایمی و قابل اعتماد اخبار احتیاج دارند. زیرا اصولاً امکانات اقتصادی تهیه اخبار از تمام صحنههای خبری مهم را ندارند؛ در عین حال آنها مجبورند در ساعات معینی پخش شوند یا صفحات خود را ببندند. بنابراین آنها تنها میتوانند امکانات خود را بر روی اخبار بسیار مهم متمرکز سازند. سازمانهایی که دایماً کنفرانسهای خبری برگزار میکنند مثل وزارت امور خارجه، همیشه مورد توجه خبرنگاران هستند. اخبار محلی نیز بسیاری اوقات از نهادهایی مانند شهرداری، پلیس و ... جمعآوری میشود. به همه این موارد میتوان شرکتهای بزرگ تجاری و صنعتی را نیز افزود. این بورورکراسی و تکنوکراسیها، حجم عظیمی از اطلاعات را بهطور مداوم و به شکلی قابل استفاده برای برنامههای خبری رسانهها تهیه میکنند، تا آنها بتوانند برنامههای خود را در زمان کوتاهی که تا پخش دارند، آماده کنند. 'مارک فیشمن' (Mark Fishman) این مسأله را 'اصل پیوند بوروکراتیک' (The Principle of bureaucratic)مینامد. به این معنا که تنها بورورکراسیهای دیگر میتوانند احتیاجات بورورکراسیهای خبری را برآورده سازند.
منابع رسمی معمولاً بهعنوان منابع خبری موثق شناخته میشوند و این امر با ادعای اخبار عینی رسانهها مطابقت دارد. از طرفی اخبار نقل شده از طرف منابع رسمی، احتیاجی به تحقیق در مورد صحت خبر ندارد وعواقبی مانند شکایت و مؤاخذه مقامات را در پی نخواهد داشت. این شیوه مخصوصاً در جوامعی که فشار بر خبرنگاران بیشتر است. مؤثرتر میباشد. دولت و بخش خصوصی نیز همانگونه امکاناتی برای رسانههای خبری فراهم میکنند تا بهعنوان منبع موثق خبری در جامعه شناخته شوند. از جمله تسهیلات اینکه: این نهاد و سازمانها مکانهای تجع خبرنگاران را برای کسب خبر راهاندازی میکنند، تصاویر لازم را تهیه میکنند، کپی سخنرانیها و کنفرانسهای خبری را قبلاً در اختیار خبرنگاران قرار میدهند و کنفرانسهای خبری خود را در ساعاتی برگزار میکنند که خبرنگار، زمان ارسال خبر را پیش از بسته شدن صفحه داشته باشد ... نتیجه این امور پایین آوردن هزینه کسب خبر 'موثق' برای رسانههاست. اما از طرف دیگر سازمانهای مورد نظر با این هزینهها دسترسی به افکار عمومی را از طریق رسانهها تضمین میکنند. جالب توجه آنکه هزینه پروپاگاندای عظیم برخی سازمانها که از طریق مالیات شهروندان اداره میشوند، مانندوزارت خارجه را در نهایت مردم می پردازند.
اخبار مطبوعاتی که توسط مؤسسات نظامی مانند 'ناتو'، 'پنتاگون' و غیره که در آنها به سؤالات روزنامهنگاران پاسخ و اطلاعات به آنها داده میشود، معمولاً تحریف شده است. لذا اطلاعاتی که نظامیان ارایه میکنند دستکاری شده است. بدون شک، روزنامهنگاران انتظار چنین چیزی را دارند اما آنچه که در مورد بسیاری از الگوهای تبلیغاتی رسانهای صادق است، این است که به ندرت این اظهارات رسمی بررسی و پیگیری میشوند. بهخصوص زمانی که قضیه مربوط به کشور خودشان باشد، اغلب اعتماد بسیاری نیز نسبت به آن وجود دارد و نتیجه آن تبلیغات و تحریف است که نسخه رسمی (Official Version) تلقی میشود. یکی از موارد بارز اظهارنظرهای رسمی و تحریف اخبار، اظهارات شخص رییس جمهور آمریکا 'جرج بوش پسر' است که در مورد سلاحهای کشتار جمعی عراق به دروغپردازی پرداخت و در اعلامیههای بیشمار خود، این اتهامات را با اصرار تکرار نمود. وی طی بیانیهای رادیویی خطاب به ملت آمریکا در روز 8 فوریه 2003 پا رافراتر نهاده و جزییات تازهای را به ماجرا افزود: 'عراق تعدادی از متخصصان خود در زمینه مواد انفجاری و نیز جعل اسناد رسمی را به همکاری القاعده گماشته است، همچنین صدام به القاعده برای استفاده از سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک آموزشهایی داده است. یکی از مأموران القاعده در سال 1990 طی چندین نوبت به عراق اعزام شده تا برای بدست آوردن سموم و گازهای کمک کند'. این افشاگریها در رسانههای بزرگ انعکاس وسیعی یافت و بیوقفه از شبکههای 'فاکس نیوز' (Foxnews)، 'سی ان ان' (CNN)، 'ام اس ان بی سی' (SNBC)، شبکه رادیویی 'کلیرچنل' و روزنامههای معتبری چون 'واشنگتن پست' و 'وال استریت ژورنال' پخش شدند.
مورد دیگری که استفاده از این منابع خبری در جهت تضعیف انتشار اخبار مؤثر خواهد بود، این است که حتی اگر اطلاعاتی برخلاف ادعاهای 'رسمی' سازمانها و شرکتهای موردنظر موجود باشد، احتمالاً منتشر نمیشود زیرا وسایل ارتباط جمعی نمیخواهند موجبات ناراحتی منابع دایمی و اصلی خبری خود را فراهم سازند. قدرتمندان به عامل مهم دیگری هم توجه میکنند آنها مرتباً متخصصین همفکر خود را تربیت میکنند تا این متخصصین 'بیطرف'نظرات منتقدین را خنثی کنند. دکتر 'ادوین فولنر' (Edwin Feulner) از بنگاه 'هریتیج'(Heritage) بیان میکند که با خرید مغزهای دانشگاهی و 'فروش' دوباره این مغزها به مطبوعات میتوان برای سیاست عمومی مملکت اعتبار کسب کرد.
'چامکسی' و 'هرمان' با بررسی برنامه 'ساعت خبری مکنیل لهرر' (Mc neil Lehrer news hour ) در نیمه سال 1980 به این نتیجه رسیدند که بدون در نظر گرفتن خبرنگاران،54 درصد از شرکتکنندگان در بحثهای تلویزیونی، مقامات فعلی یا پیشین دولتی بودهاند، 7/15 درصد شرکتکنندگان محققین محافظه کار بودند که عمده آنان در سازمان تحقیقاتی بنام 'مرکز تحقیقات بینالمللی و استراتژیک جرج تاون' فعالیت میکردند. این مرکز تحقیقاتی که بهوسیله گروهی از سازمانهای محافظهکار تأسیس شده، به در پشتی وزارت امور خارجه و سازمان CIA مشهور است.
گروه دیگری از متخصصین، رادیکالهای بریده میباشند. اینها کسانی هستند که بهعنوان مثال مارکسیسم یا اسلام افراطی را رها کرده و به پرستش غرب میپردازند. آنها اغلب اشخاص گمنامی بودند که بعد از تغییر عقیده به شدت مورد توجه رسانهها قرار میگیرند. این سیاست عمدتاً از دوران مک کارتیسم بهجای مانده است.
مؤاخذه شدید
'مؤاخذه' اشاره به واکنشهای منفی نسبت به محتوای وسایل ارتباط جمعی دارد. 'مواخذه' میتواند به شکلهای گوناگون انجام گیرد، نامه، تلگراف، تلفن، طومار پروندههای قضایی، سخنرانی و حتی لوایح پیشنهادی به مجلس. آگهیدهندگان نیز قادرند با عدم سفارش پخش آگهی به رسانههای خاطی ضربه بزنند.
مؤاخذه مستقیم میتواند از طریق نامه یا تلفن از جانب دستگاههای حکومتی یا بنگاههای خصوصی صورت گیرد سازمانهایی هم وجود دارند (عمدتاً محافظهکار) که میتوانند با بهراهانداختن تبلیغات همهجانبه سیاسی رسانههایی که برنامههای ناخوشایند پخش میکنند را تحت فشار قرار دهند.
'چامکسی' و 'هرمان' از مؤسساتی نظیر 'بنیاد حقوق آمریکا' ( the American legal foundation ) ، 'بنیاد حقوق سرمایه' (the capital legal foundation)، 'سازمان رسانهها' (the media institute)، 'مرکز رسانهها و مسایل اجتماعی'، 'خانه آزادی' (freedom house)، .... نام میبرند و معتقدند هرگاه که احساس شود وسایل ارتباط جمعی از خط محافظهکاری در مورد سیاست داخلی و یا در سیاست خارجی فاصله گرفتهاند، این اهرمها بکار میافتند. وسایل ارتباط جمعی هرگاه که کوچکترین قصوری از خط محافظهکاری نشان دهند، خود به خود منتظر مشکلات عدیده و 'مؤاخذه' می شوند.
در حال حاضر نیز فشار مؤاخذه به روزنامه نگاران قابل ملاحظه است و مطابق آخرین گزارش سازمان 'خبرنگاران بدون مرز' (RSF)، زنگ خطر در دنیا به صدا درآمده است و در همه جهان در سال 2006 پسرفتهایی در امر آزادی بیان دیده میشود. ایالات متحده به خاطر عدم اجرای کامل آزادی بیان علیرغم قید صریح آن در قانون اساسی این کشور، مورد انتقاد قرار گرفت و در اروپا مشخصاً به مورد دانمارک اشاره شده و از عدم همبستگی اتحادیه اروپا با دانمارک در مورد جنجال چاپ کاریکاتورهای حضرت محمد(ص)، انتقاد شده است.
'چامسکی' و 'هرمان' زمانی این فیلتر را لحاظ کرده بودند که هنوز جنگ سرد پایان نیافته و ابرقدرت شوروی همپای آمریکا در مسایل جهانی تأثیر گذار بود و بنابراین در ایالات متحده حساسیت بسیاری در مورد اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت. امروزه به نظر میرسد که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بنیادگرایی اسلامی و تروریسم این موقعیت را در رسانهها و سیاستهای ایالات متحده پر کرده باشد, خصوصاً بعد از 11 سپتامبر 2001.
اصولاً دشمنی آمریکا با روسیه شوروی (دیگر نه فقط با موضوع ذهنی کمونیسم بلکه بهعنوان کمونیسم واقعاً موجود) از همان آغاز انقلاب روسیه شروع شده بود. با اینکه ماده شش از چهارده ماده ویلسون در سال 1918، مقرر میداشت: 'تخلیه تمامی قلمروی روسیه از نیروهای خارجی ( مقصود نیروهای آلمانی است که نقاطی از روسیه را طبق قرارداد برست- لیتوفسک در تصرف خود داشتند)و حل تمامی مسایل مؤثر در وضع روسیه، با این هدف که بهترین و آزادترین همکاری سایر ملتها را به منظور ایجاد فرصتی عاری از منافع و مزاحمت برای مردم روسیه فراهم کند...'از 1918 تا 1920 عملاً در روسیه شوروی دخالت نظامی کرد.
در همین حال دیوان عالی کشور (آمریکا) در رأیی که در سال 1919 صادر کرد، به حکومت آمریکا حق و اختیار میداد که چنانچه اعمال آزادی بیان موجب 'یک خطر آشکار و موجود شود'، حق آزادی بیان را محدود سازد. این گونه احکام و اعمال به نقض فاحش حقوق بشر منجر شد. به عنوان مثال 'ویکتور برگر' که از سال 1910 به بعد بهعنوان یک نماینده سوسیالیست (ونه کمونیست) در کنگره آمریکا حضور داشت، در انتخابات نوامبر 1918 باز هم انتخاب شد اما مجلس نمایندگان آمریکا از پذیرش اعتبارنامه او خودداری کرد و حتی در دسامبر 1919 که وی طی یک انتخابات ویژه برگزیده شد، باز هم به او اجازه ندادند که یک کرسی را تصاحب کند. مجلس ایالتی نیویورک نیز مانع از آن شد که 5 نماینده سوسیالیست بتوانند به مجلس راه یابند، حتی موقعی که همچون مورد ویکتور برگر در انتخابات ویژهای در سپتامبر 1920 از نو انتخاب شدند.
در مقاطع دیگر نیز همواره مطبوعات و رسانههای عمده به حمایت از خطمشی محافظهکارانه مقابل کمونیستها برمیخاستند. بهعنوان مثال چند هفته پیش از انتخاب ریاست جمهوری سال 1952، واشنگتن پست چاپ کاریکاتورهای 'هربرت بلاک' (Herbert block) را متوقف کرد. کاریکاتوری که کنار گذاشته شد، 'مککارتی' (کمونیست ستیز معروف) و 'ریچارد نیکسون' نامزد معاونت ریاست جمهوری را نشان میداد که سطل لجن در دست، آماده لجنمالیاند. و یا سازمان CIA با 'نیویورک تایمز' قرار گذاشت که 'سیدنی گراسون'، گزارشگر روزنامه در آمریکای مرکزی را در هنگام تدارکات کودتا در گواتمالا از آن کشور خارج کند؛ پیش از آنکه روسها یک هواپیمای U-2 را ساقط کنند و قرار ملاقات 'خروشچف' با 'آیزنهاور' را به هم بزنند، 'نیویورک تایمز' از پرواز آن هواپیماها بر فراز شوروی خبر داشت اما در این باره چیزی ننوشت. 'نیویورک تایمز' پیشاپیش از نقشة CIA برای حمله به خلیج خوکها در کوبا خبر داشت و این خبر را سانسور کردتا قریبالوقوع بودن آن و نقش CIA مکتوم بماند. هنگامی هم که تهاجم به خلیج خوکها انجام شد، در 20 آوریل 1961 چنین نوشت: 'نبردی که بر سر کوبا جریان دارد مانند جنگی طولانی، پیچیده و گسترده است. نبرد کوبا در چند روزآینده به شکست یا پیروزی خواهد رسید، اما 'جنگ' سالها ادامه خواهد یافت. ایالات متحده درگیر نبردی همه جانبه برای نجات نیمکره غربی به سود دموکراسی و آزادی است'. در موردی دیگر در 1987، شبکه ABC سریالهای کوتاه تلویزیونی 'آمریکا' را به نمایش گذارد که زندگی در ایالت متحده پس از تهاجم روسها را نشان میداد.
با نگاهی گذرا میتوان دریافت که ایالت متحده به بهانه مبارزه با کمونیسم رژیمهای بسیاری (عمدتاً دموکراتیک) را در سراسر جهان مستقیماً ساقط کرده و یا نیروهای دست نشانده فاسدی را در جهت قدرتگیری یاری کرده است. از جمله در شیلی (1973)، گواتمالا (1954)، کنگو (1964)، دومینیکن (1965)، گرانادا (1983)، تیمور شرقی (1975) و ... به این لیست میتوان دهها مورد دیگر دخالت در جنگ داخلی علیه نیروهای چپگرا مانند آنگولا، السالوادور، کلمبیا و ... را اضافه کرد و یا اعمالی مانند دخالت در عملیات مخفی علیه نیروهای چپگرا مانند عملیات کندور که یکی از مخربترین نمونههای جرم سازمان یافته دولتی بوده است که ایالات متحده در آن دست داشته است. طی این عملیات CIA به همراه پلیس مخفی کشورهای شیلی،آرژانتین، بولیوی، برزیل و پاراگوئه اقدام به ربودن و قتل صدها تن از مردم کردند و مداخلاتی دیگر از این دست. به این ترتیب درک فشاری که رسانههای پیشروی آمریکا از بابت پوشش دادن به اخبار مرتبط با موضوع کمونیسم متحمل میشدند، کار سختی نیست.
البته از دهه 1980 بهتدریج (در دوره ریاست جمهوری 'ریگان') شاهد موضعگیری تند علیه کشورهای اسلامیای که مقابل آمریکا ایستادگی میکردند به همراه کشورهای کمونیستی بودیم. این قسمت از یکی از نطقهای 'ریگان' در 1985به خوبی گویای این امر است: '... پس ما با ایران، لیبی، کره شمالی، کوبا و نیکاراگوئه روبرو هستیم که فرسنگها با هم فاصله و در قارههای متفاوتی قرار دارند ولی اهداف آنها یکسان است. من نیز مانند شما معتقدم که گسترش تروریسم در سالهای اخیر معلول شرکت فزاینده این دولتها در اقدامات تروریستی در کلیه نقاط دنیا بوده است... و ما قصد نداریم حملات این دولتهای یاغی را تحمل کنیم به دولتهایی که بهوسیله افراد دیوانه و غیر متعارف و جنایتکاران کثیف اداره میشوند که پس از رایش سوم نمونه نداشتهاند'.
دوگانگی در فعالیتهای سازمان یافته خبری
فیلترهای خبری میتواند تشریح کننده دوگانگی در انتشار اخبار در رسانهها باشد. طبق این سیستم اخباری مورد توجه هستند که توسط سازمانهای خصوصی و دولت پشتیبانی میشوند. به عنوان مثال در جنگ اول خلیجفارس، CNN بهعنوان پیشگام تلویزیونهای ماهوارهای، تصاویری از جنگ را به جهان مخابره میکرد که قدرت، اقتدار و پیروزی بلامنازع ارتش آمریکا و نیروهای مؤتلف را به نمایش میگذاشت. کنترل کامل و سانسور رسانهای حاکم بر اخبار جنگ نیز خطمشی مشخصی بود که پنتاگون و کاخ سفید اجرا کرده بودند.
'ادوارد هرمان'، مینویسد: 'پس از جنگ اول خلیج فارس در سال 1991، تصاویر تهیه شده از بولدوزرهای آمریکایی که هزاران سرباز عراقی کم و سن و سال را دفن میکردند، به طور کامل سانسور شدند، تصاویر سربازانی که بسیاری از آنها زنده بوده و برای تسلیم شدن تلاش میکردند. بدین ترتیب کشتار حالت عادی و طبیعی به خود گرفت'. در واقع آن سربازان عراقی، قربانیان بیارزشی بودند که بنا به دلایل خاص نمیبایست تحت پوشش خبری قرار میگرفتند. مثالهای متعددی در این زمینه قابل طرح است. از جمله قربانیان پرواز شماره 007 کره جنوبی که با تجاوز به حریم هوایی شوروی سابق سرنگون شد و دولت 'ریگان' با تبلیغات همه جانبه در مورد آن موفق شد بودجه نظامی ارتش را میلیونها دلار بیفزاید و قربانیان بیارزش ایرباس خطوط هواپیمایی ملی ایران که در آبهای آزاد سرنگون شد و مورد بیتوجهی رسانههای آمریکا قرار گرفت.
در ژوئن 1953، ساواک صدهاتن از شهروندان ایرانی را در ظرف یک روز به قتل رساند. شکنجه هم در زندانها معمول بود و عفو بینالملل اعلام کرد که 'هیچ کشوری در جهان پروندهای سیاهتر از ایران در زمینه حقوق بشر ندارد'. اما 'روزنامه نیویورک تایمز' از دیرباز ایران را عرصه کارزار دائمی جنگ سرد میدید. چندی بعد گزارشگر آن، 'سام پوپ بوئر' (افسر سابق اطلاعاتی آمریکا که ارتباط نزدیکی با CIA داشت) درباره کامیابی شاه در مبارزه علیه کمونیسم و 'مبارزهای بسیار موفق علیه عناصر مترصد براندازی' نوشت و اینکه 'حزب طرفدار شوروی ایران منهدم به حساب میآید'. در واقع قربانیان ایرانی ارزشی برای مطرح شدن در روزنامهای که همان سالها با 'شجاعت' مینوشت '... ما بر این حرف پای میفشریم که روح واقعی دموکراسی آمریکا محتاج احترام دقیق حتی برای پایینترین فرد است' نداشتند.
انتقاداتی به مدل پروپاگاندا (در نوشتن مطالب این بخش از مقاله نگاهی مجدد به مدل تبلیغ نوشته ادوارد اس هرمان و ترجمه احمد شایگان، برگرفته از کتاب جامعه انفورماتیک و سرمایهداری (مجموعه مقالات) استفاده شده است.
انتقاداتی به مدل پروپاگاندا وارد شده که در این قسمت به آنها پرداخته شده و پاسخ به آنها بررسی میشود:
1- نظریه توطئه
2- کوتاهی در محاسبهی حرفهای بودن و عینی بودن رسانه
3- کوتاهی در توضیح مخالفت و مقاومت مداوم
4- مدل تبلیغی بسیار مکانیکی و عملگرا است و فضا، رقابت و کنش متقابل موجود را نادیده میپندارد.
1- تئوری توطئه:
'هرمان' میگوید ما در کتاب ساختن توافق (ترجمه شده به فارسی: فیلترهای خبری) گفتیم:' ... این مدل تبلیغ را در بهترین حالت میتوان یک سیستم بازار هدایت شده دانست' و صریحاً توطئه را رد کردیم اما چون متهم کردن یک نقد رادیکال به نظریه توطئه، برای لیبرالها گران نخواهد بود، لذا همچنان این نقد کلیشهای برای این مدل بهصورت برچسب وارد میشود. وی تأکید میکند: 'مدل تبلیغ، رفتار و کارکرد رسانهها را بر اساس عوامل ساختاری توصیف میکند و طرح مسأله هدف، یک نکته انحرافی و غیر قابل اندازهگیری است'.
2-کوتاهی در محاسبهی حرفهای بودن و عینی بودن رسانهها:
'دان هالین' (dan hallin) استاد علوم ارتباطات، معتقد است که 'هرمان' و 'چامسکی' در مطالعاتشان روند بلوغ حرفهای گرایی را دخالت ندادهاند. وی معتقد است که در محافظت و توانبخشی حوزه مردمی، 'حرفهگرایی قطعاً بخشی از پاسخ است'. اما هرمان عنوان میکند: 'قواعد حرفهایگرایی و عینیگرایی، تظاهرات مبهم، انعطاف پذیر و مظاهر سطحی از مناسبات عمیقتر قدرت و روابط کنترل هستند'. هرمان اضافه میکند که حرفهایگرایی نه تنها تقبیح نشد، بلکه 'توسط بسیاری از صاحبان روزنامهها فعالانه تشویق شد' و کارکردش هم این بود که به ظاهر به روزنامهنگاری مشروعیت داد و این پیام را به خوانندگان میداد که'اخبار تحت تأثیر تمایلات مالکین، تبلیغاتچیها، یا خود روزنامهنگاران قرار نخواهد گرفت'. 'هرمان' میپذیرد که حرفهایگرایی درجهای از خودمختاری را فراهم کرد اما بلافاصله از قول 'بن بگدکیان' اضافه میکند: 'حرفهایگرایی باعث شده است که خبرنگاران نسبت به مصالحهای که مرتباً با مراجع قدرت میکنند، بیخبر باشند'.
3- کوتاهی در توضیح مخالفت و مقاومت مداوم:
'هالین' و 'والتر لافبر' (walter lafeber)مورخ به مخالفت با سیاست آمریکای مرکزی 'ریگان' اشاره میکنند که ظاهراً خلاف مدل پروپانگدا است. پاسخ 'هرمان' این است که 'منتقدین نتوانستند درک کنند که مدل تبلیغ درباره چگونگی کار رسانههاست نه در باره میزان کارایی آنها' وی اضافه میکند: 'برپایه منطق این نوع انتقاد، چون بسیاری از شهروندان شوروی قادر نبودند خطوطی را که پراودا مطرح میکرد، هضم کنند، پس پراودا در خدمت یک نقش تبلیغاتی دولتی نبود'.
4- مدل تبلیغی بسیار مکانیکی و عملگراست و فضا و رقابت و کنش متقابل موجود را نادیده میگیرد.
این مجموعه نقدها بیشتر بهوسیله تحلیلگران متمایل به چپ انجام شد. مثل 'فیلیپ شله سینگر' (philipe Schlesinger)، 'جیمز کوران' (james curran)، 'پیتر گلدینگ' (peter golding )، گراهام مرداک (graham Murdoc)، 'جان الدری (john eldridge)و همینطور 'دان هالین'. ' هرمان' میگوید: 'تنها شله سینگر است که هم عناصر مدل ما را به طور خلاصه ذکر میکند و هم شواهد ما را به بحث میگذارد.... اما در نهایت مدل ما را در یک دیدگاه به شدت جبرگرا درباره چگونگی عملکرد رسانهها همراه با یک درک کارکردی واضح از ایدئولوژی مییابد...'. 'هرمان' میپذیرد که سیستم آنها 'توانای مطلق' نیست و خود این امر جبرگرایی آنها را مورد سؤال قرار میدهد. وی میگوید:'هر مدلی شامل عناصر جبرگراست'.
'هرمان' معتقد است مدل تبلیغ با موارد بسیار پیچیدهای سروکار دارد و در بعضی موارد ممکن است اصلاً کاربرد نداشته باشد و در بسیاری موارد محلی محتاج به تعدیل است. وی میافزاید 'معمولاً منتقدان عاقلانه خود را به کلیات محدود میکنند و هیچ نقدی از جزییات یا مدل بدیلی عرضه نمیکنند، زمانی که منتقدان بدیلهایی ارایه میدهند، نتایج چشمگیر نیست'وی متقابلاً منتقدان را به عملگرایی متهم کرده و میگوید: '... ظاهراً تحلیل راهبردهای شرکتهای کوچک برای تأثیرگذاری به رسانهها قابل ستایش است ولی تمرکز بر کوششهای شرکتهای جهانی برای تأثیرگذاری بر رسانهها- همراه با تأثیرات مکمل هزاران راهبرد محلی- یک عملگرایی نامشروع است'.
در ادامه 'هرمان' این اتهام را که مدل تبلیغ هیچ محدودیتی برای صاحبان رسانهها و مدیران قایل نیست را رد کرده و چالش این شرایط را عدم توافق در میان نخبگان و حدودی از گروههای دیگر جامعه که نسبت به مسایل مطروحه علاقهمند و مطلع بوده و برای مبارزه درباره آنها سازمانیافتهاند میخواند. در نهایت هرمان خود را دارای پیشفرضی میداند با این مضمون: 'تحلیل از کانون کنترل رسانهها و مکانیزمی که با آن قدرتمندان قادرند بر جریان پیامها مسلط باشند و فضا را برای گروههای معترض تنگ کنند'.
پایان سخن:
'چامکسی' و 'هرمان' تلاش کردهاند در مدل ابتکاری خود عواملی را برشمارند که از دید آنها توضیحدهنده مکانیسم روند هدایت اخبار و به تبع آن دستکاری افکار عمومی است. ظاهراً در غرب فیلترهای یاد شده، نقش دستور مستقیم دولت کشورهای توتالیتررا بازی کرده و اخبار از صافی آنها میگذارد تا پالایش شده و به مخاطبان برسد و اگر هم نشریات در رسانههای کم مخاطبی اقدام به انتشار اخبار فیلتر شده کنند شاید بتوان موضوع را در قالب یک نظام سرکوب، مهار کننده استدلال و بحث و جذب تمامی صور مخالف، همانند تساهل سرکوبگر (repressive tolerance) مارکوزه، بررسی کرد و یا شاید همانند 'هرمان' عدم توافق میان نخبگان و مبارزه دیگر گروههای جامعه را موجب این امر بدانیم.
موارد زیادی از زمان طرح مدل پروپاگاندا به این سو وجود داشته که این نظر را هرچه بیشتر تأیید میکند و ظاهراً عرصه روزبروز بر تفکر رادیکال تنگتر میشود. شاید تنها راه چاره اکنون توسل و امید به تکنولوژیهای نوین ارتباط همانند اینترنت باشد که قبل از تصاحب آن بدست حکومت و سرمایه، آزادی بتواند جای پای محکمی در آن بیاید.
پیوست:
چکیده:
پس از رد درخواستهای مکرر حزبا... لبنان برای آزادی زندانیان لبنانی دربند در اسراییل، حزبا... طی حملهای غافلگیرانه در نوار مرزی لبنان و اسراییل، 2 سرباز اسراییلی را به گروگان گرفته و 8 مرزبان دیگر را کشت. در پاسخ به این اقدام، اسراییل حملات گستردهای را به اقصی نقاط لبنان آغاز کرد و متعاقب آن دو طرف وارد درگیری تمام عیاری بهمدت 33 روز شدند (12 جولای تا 14 آگوست 2006) که طی آن بیش از 1000 لبنانی و 157 اسراییلی زندگیشان را از دست دادند و قریب به 25% مردم لبنان خانه و کاشانهشان را.
با کمی بازگشت به عقب قطعنامه 1559 زمانی از طرف فرانسه و ایالات متحده پیشنهاد و تصویب شد (در سپتامبر 2004) که حزبا... تبدیل به قدرت بزرگی با نمایندگانی در کابینه و پارلمان بود. قطعنامه از جمله تقاضای خلع سلاح حزبا... را میکرد. در واقع حزبا... بدین شکل جایی در طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا و متحدان غربی آن از جمله بریتانیا نداشت.
در این مقاله، مقالات و گزارشهایی برگزیده از BBC مورد بررسی قرار میگیرد که تقریباً مقارن با زمان جنگ تحریر شده باشد. روش کار توصیفی ـ تحلیلی است و سعی شده است به مقالات در بستر سیاستهای منطقهای و جهانی نگریسته شود.
رویکرد BBC به حزبا... لبنان در جنگ 33 روزه حزب ا... و اسرائیل؛ سوگیری یا بیطرفی
دفاع از منافع ملی (یا چیزی که القا شده منفعت ملی است) همواره یکی از دغدغههای اساسی حاکمیتها در دولت ـ ملتها بوده و هست. آنها به این منظور از تمام امکانات و اهرمهای خود استفاده کرده و به اصطلاح تمام کارتهای خود را بازی میکنند. در سیستم لیبرال هم مانند سیستمهای محدودکننده آزادی از رسانهها به این منظور به گستردگی استفاده میشود ولی با این تفاوت که رسانهها تقریباً بدون هیچ اجبار مستقیمی، از برخی منافع غالب دفاع میکنند و این بدان علت است که به خوبی میدانند بقا و داوم آنها کاملاً به بقا و کارکرد سیستم وابسته است. البته مخالفتهایی وجود دارد ولی هیچگاه هسته حیاتی سیستم (که همانا لیبرالیسم و دموکراسی به سبک غربی است) هدف قرار نمیگیرد.
اگرچه جنگ رسانهای عمدتاً به هنگام جنگهای نظامی کاربرد بیشتری پیدا میکند، اما این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع جنگ رسانهای در جریان نبوده و یا مورد استفاده قرار نمیگیرد. در پشت این جدال ژورنالیستی معمولاً چیزی به نام سیاست رسانهای یک کشور نهفته است. در واقع بنیادیترین تعریف از 'جنگ رسانهای' استفاده از رسانهها برای تضعیف کشور هدف و بهرهگیری از توان و ظرفیت رسانهها (اعم از مطبوعات، خبرگزاریها، رادیو، تلویزیون، اینترنت و اصول تبلیغات) به منظور دفاع از منافع ملی است. سربازان جنگ رسانهای متخصصان تبلیغات، استراتژیستهای تبلیغاتی بینالمللی و کارگزاران هستند.
در حال حاضر جنگ رسانهای بسیار زیرکانه و غیرمستقیمتر شده و در آن از روشهای پیچیده فنی و روانی بهره گرفته میشود. شاید بتوان گفت اصطلاح جنگ نرم کنونی، شیوه هوشمندانهتر و رسانهایتر جنگ روانی است که از پیش به چشم میخورد (واژه جنگ روانی اولین بار در سال 1920 توسط یک تحلیلگر نظامی بریتانیا بهنام فولر بکار برده شده) بهعنوان مثال، 'ناپلئون بناپارت' قبل از حمله به مصر نامهای خطاب به عموم مردم نوشت که در سراسر آن از جنگ روانی استفاده شده است. متفقین در اواخر جنگ جهانی اول، میلیونها اعلامیه به سراسر جبهههای آلمان فرو ریختند که کمک شایانی به شکست آلمان در سال 1918 کرد. دکتر 'ژوزف گوبلز'در مقایسه سلاحهای شیمیایی و جنگ روانی میگوید: 'در سلول گاز میتوان در آن واحد صدها نفر را دچار مسمویت کرد ولی با یک دروغ که به خوبی ساخته و پرداخته شده باشد، میتوان ذهن صدمیلیون نفر را دچار مسمومیت کرد'. بعد از جنگ جهانی دوم جنگ روانی بهعنوان یک موضوع جدی در بین دولتمردان مطرح و راهکارهای پیشنهادی اجرا شد. سازمان جاسوسی آمریکا کار خود را از سال 1947 آغاز کرد. (قبل از آن O.S.S) این سازمان تلاش نمود با کنترل روزنامههای سراسری جهان، آنها را به نفع ایالات متحده و جهت کنترل اذهان عمومی بهکار گیرد و در این راه موفقیتهایی هم بدست آورد.
یکی از نمونههای موفق دیگر در عرصه جنگهای روانی از طریق رسانههای گروهی، ماجرای 'خلیج تونکن' بود (1964) که طی آن ادعا شد قایقهای توپدار دولت ویتنام شمالی به کشتیهای جنگی ایالات متحده حمله کردهاند و همین امر دستاویز خوبی برای بمباران گسترده ویتنام شمالی شد. بعدها آشکار شد که کل ماجرا ساختگی بوده است. نکته قابل توجه در این مورد، حمایت بیچون و چرا و گسترده رسانههای آمریکایی و متحدان خارجی آمریکا در تأیید موضوع و حمایت از موضع دولت آمریکا بود. به عنوان مثال در همان زمان روزنامه 'واشنگتن پست' نوشت: 'پرزیدنت جانسون با اداره مؤثر و دقیق بحران ویتنام، دنیای آزاد و مردم این کشور را سپاسگزار کرده است. نیاز شدیدی به این بود که به مهاجمان ویتنام شمالی نشان داده شود. اشتباه آنها در نادیده گرفتن اخطار بیابهام ایالات متحده و حمله به ناوگان آمریکا در دریای آزاد به ضرر خودشان تمام خواهدشد...'.
یکی از موارد بازر اظهارنظرهای رسمی و تحریف اخبار، اظهارات شخص رییس جمهور وقت ایالات متحده 'جرج بوش' است که در مورد سلاحهای کشتار جمعی عراق به دروغپردازی پرداخت و در اعلامیههای بیشمار خود، این اتهامات را با اصرار تکرار نمود.اتهاماتی که به گستردگی از طریق رسانه های جمعی منعکس شدند.
لبنان، میدان زورآزمایی و جنگ رسانهای
خاورمیانه از دیرباز منطقه مناقشه بین دولتها و قومیتهای مختلف بوده و پس از صدور اعلامیه 'بالفور'، پایههای پیدایش بازیگر جدید و دردسرسازی بنام اسراییل در آن شکل گرفته است. این کشور در سال 1948 پس از عقبنشینی نیروهای بریتانیایی رسماً اعلام استقلال کرد و تاکنون وارد درگیریهای زیادی با همسایگان عرب خود شده است؛ از جمله آنها منازعات 1948، 1956، 1967، 1982 را میتوان نام برد.
ریشههای بحران در لبنان به سالها قبل از ظهور حزبا... باز میگردد. در لبنان پس از 1975، سازمان آزادی بخش فلسطین، پایگاههای خود را در جنوب لبنان مستقر کرد و حملات آنها به اسراییل موجب واکنش تلافیجویانه اسراییل شد و درنتیجه آزادترین کشور جهان عرب، غرق در خونریزی گردید.
جنگ داخلی در سال 1975 آغاز شد. درگیری اصلی میان فلسطینیها و متحدین شیعه چپگرای آنها از یک سو و مسیحیان مارونی از سوی دیگر بود و جرقه آن نیز به خاطر حمله فالانژیستهای لبنان به اتوبوس حامل فلسطینیها در عین الرمانه و قتل تعدادی از آنها زده شد. این امرآغاز یکسری دخالتهای خارجی و درگیریهای مداوم چندین ساله در این کشور بود و طی آن اسراییل نیز چندین بار در این امر دخالت کرد؛ آخرین موج عظیم آن هم اشغال لبنان در سال 1982 و سپس عقبنشینی از این منطقه و کنترل نوار مرزی باریک در جنوب لبنان تا سال 2000 بود.
پس از تهاجم 1982 بود که حزبا... برای مقاومت در برابر نیروهای اشغالگر در لبنان پدید آمد. این گروه شیعه از همان آغاز با قدرت عمل کرد و هیچگاه اشغال جنوب لبنان را به رسمیت نشناخت تا سال 2000 که اسراییل را مجبور به عقبنشینی از مناطق اشغالی کرد.
در سپتامبر 2004، قطعنامه 1559 بهوسیله آمریکا و فرانسه در شورای امنیت تصویب شد که طی آن خواستار خلع سلاح حزبا... هم شده بودند، در حالی که اکنون حزبا... تبدیل به قدرت عظیمی با نمایندگانی در پارلمان و کابینه بود. قتل 'رفیق حریری' نیز در این میان در 14 فوریه 2005، دستاویز دیگری (پیش از شروع جنگ) برای اصرار بر اجرای قطعنامه 1559 و تشدید اختلافات سیاسی در لبنان شد. حتی پیش از شروع جنگ کاملاً مشخص بود که یکی از اهداف عمده این اقدامات فشار بر ایران است؛ بهطوریکه 'لوموند دیپلماتیک' در جایی اشاره کرده بود: '... در اوضاع و احوال کنونی منطقه، اولویت نخست ایالات متحده بستن راه نفوذ ایرانیان است تا بر آسیبپذیری حکومت این کشوردر برابر فشارهای بینالمللی بیافزایند تا وی را وادار به دست کشیدن از برنامه هستهای خود سازند و یا دست کم، در صورت حمله به تأسیسات هستهای، توانایی مقابله به مثلش را محدود کنند. سد کردن راه نفوذ ایرانیان مستلزم ناگزیر ساختن سوریه یعنی آخرین دولت هم پیمان ایران در خاورمیانه به قطع این هم پیمانی و خلع سلاح حزبا... است'.
سیاست حذف گروههای اسلامی و از جمله حزبا... به وضوح در این اقدامات مشهود است. این سیاست از لوازم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ توسط آمریکا و پیاده کردن دموکراسیهای محلی موردنظر آمریکا در منطقه (که در عین حال حامی غرب هم هستند) میباشد.
جنگ اخیر بین جنبش حزبا... و دولت اسراییل در شرایطی آغاز شد که موج فزاینده بیثباتی منطقه خاورمیانه را در برگرفته بود. بحران عراق همچنان از همه طرفین درگیر قربانی میگرفت و هیچ راه حل عاجلی در افق به چشم نمیخورد. این مسأله موجی از اتهامهای متقابل میان بازیگران در عرصه عراق را متوجه هم میساخت و اثرات منطقهای بحران را عمیقتر میکرد، طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا البته در مورد رژیمهای وابسته به ایالات متحده مانند پادشاهی سعودی که طی آن نیمی از اعضای شوراهای شهر (نیم دیگر را پادشاه تعیین میکند) منحصراً با رأی اتباع سعودی بدون حضور زنان برگزیده میشوند، خشنود بود. اصلاحات وعده داده شده از سوی رییس جمهور مصر اما به هیچ وجه تضمینی برای برقراری واقعی دموکراسی نبود و طوری تنظیم شده بود که هر کاندیدایی را که به تأیید شخص رییس جمهوری نرسیده باشد، از دور خارج میکرد.
بر خلاف انتظار ایالات متحده، احساسات ضدآمریکایی و غربی شدیدتر از همیشه بود، در فلسطین هم اوضاع بر سر ربوده شدن یک سرباز اسراییلی توسط گروه حماس به شدت ناآرام شده و بحثهای داغی نیز در محافل دیپلماتیک در مورد مسأله هستهای ایران در جریان بود. به همه اینها از جمله میتوان موج جدید عملیات انتحاری و مقاومت طالبان در افغانستان را اضافه کرد. در چنین شرایطی بود که جرقه کوچکی، بهانهای برای جنگی گسترده علیه حزبا... شد. در این بین ظاهراً دولتهای غربی (مخصوصاً ایالات متحده و بریتانیا) موقعیتی استثنایی را بهدست آورند تا کارزار تبلیغاتی گستردهای علیه ایران و سوریه (مخصوصاً ایران) در منطقه به راه اندازند. متأسفانه کشورهای عرب حامی آمریکا در منطقه هم به دلیل ترس از شکلگیری 'هلال شیعی' در منطقه و قدرتمند شدن شیعیان، ظاهراً با نظر مثبتی به این امر مینگریستند. در واقع ناکامیهای غرب و حامیان منطقهای آنان بدین وسیله به سوی ایران فرا فکنی شد.
درک واقعیت سیاسی متحد بزرگ و نزدیک آمریکا یعنی بریتانیا احتیاج به نبوغ زیادی ندارد. البته رسانه مورد مطالعه یعنی BBC ثابت کرده است که همیشه هم چشم و گوش بسته از مواضع دولت حمایت نمیکند (با اینکه کاملاً به مالیاتی که دولت وضع کرده و منافعش مستقیماً مورد استفاده BBC است، وابسته میباشد) مثال بارز آن رسوایی بزرگی بودکه بر سر افشای جعلی بودن گزارش دولت، مبنی بر توانایی آمادگی حمله عراق(صدام حسین) با استفاده از سلاحهای نامتعارف ظرف 45 دقیقه توسط BBC رخ داد. امابه نظر میرسد در مورد جنگ اخیر حزبا... و اسراییل علیرغم وجود نشانههایی در مورد گزارش همه جانبه و عینی جنگ، گزارشها و تفسیرهایی هم از طرف BBC منتشر شده که هدف از آنها معرفی ایران بعنوان حامی تسلیحاتی حزبا... و القاء نقش آتش افروزی ایران در منطقه بوده است.
موضوع BBC در قبال حزبا... و ایران را میتوان از4 محور مورد بررسی قرار دارد:
1- موجودیت حزبا... به عنوان عامل خارجی ودست نشانده ایران.
2- معرفی حزبا... بهعنوان مسبب جنگ و نقش ایران در این مورد.
3- نقش ایران در طول درگیری.
4- نتیجه جنگ.
موجودیت حزبا... به عنوان عامل خارجی و دست نشانده ایران:
BBC در خلال گزارشهایش درباره جنگ حزب ا... واسراییل (12 جولای تا 14 آگوست 2006) به مسأله چگونگی تشکیل گروه حزبا... پرداخته ونقش ایران را نیز از نظر دور نداشته است. بیشک حمایت معنوی جمهوری اسلامی ایران از گروه حزبا... غیر قابل انکار است؛ اما حمایت تسلیحاتی ایران از حزبا... همواره از جانب این کشور رد شده است. با این وجود BBC بدون ذکر منبعی خاص بارها ایران را به این امر متهم کرده است.
با توجه به حمایت گسترده مردمی از حزبا... لبنان و پیروزیهای چشمگیر انتخاباتی این گروه، شاید یکی از بهترین شیوههای وابسته معرفی کردن حزبا...، ادعای شکلگیری و مسلح شدن این گروه توسط دولت ایران باشد.
در گزارش ویژهای BBC دربحبوحه جنگ (July 18) به معرفی توان موشکی حزبا... پرداخت اما عملاً محتوای گزارش به معرفی چند موشک ایرانی برد کوتاه و متوسط منحصر شد. در این گزارش از قول 'کارشناسان' نقل شده که موشکهای 'رعد 1' حزبا... همان موشکهای 'شاهین1' انند. همچنین بدون توضیح بیشتری موشکهای 'فجر 3' و 'فجر 5' و 'زلزال' را نیز موشکهای ایرانی در اختیار حزبا... میداند (گفتنی است که BBC با بی دقتی در این مقاله راکت (rocket) و موشک (missile) را بهجای هم به کار می برد در صورتی که راکت برخلاف موشک دارای هیچگونه سیستم هدایت درونی و بیرونی نیست).
لازم به ذکر است که موشک زلزال (طبق طرحی که BBC ترسیم کرده است) میتواند حتی تلآویو را هدف قرار دهد (عملی که هیچ گاه اتفاق نیافتاد). BBC حتی از یک مورد منبع رسمی و مشخص در مورد این ادعاها یاد نمیکند. به علاوه نه در اینجا و نه در هیچ مقاله (مورد بررسی) دیگری به این امر اشاره نمیکند که ایران همواره این ادعاها را تکذیب کرده است. در عوض این مسأله که تسلیحات حزبا... هدایت شونده نیستند بارها مورد توجه BBC بوده است ودر گزارش یاد شده نیز بر آن تأکید شده است. BBC هدف حزبا... را در عین حال مناطق شهری معرفی میکند. در این بین شاید اولین نتیجهای که به ذهن میرسد، کشتار هرچه بیشتر شهروندان اسراییلی از طریق حملات با موشکهایی است که بیهدف به سوی مناطق شهری شلیک میشود.
BBC به این امر اکتفا نکرده و روز بعد عملاً در مقالهای مینویسد: 'تاکتیک حزبا... ایجاد حداکثر تلفات غیر نظامی است...'.
با این وجود BBC توضیح نمیدهد که چطور شلیک 3699 راکت (به قصد کشتن شهروندان) فقط 43 شهروند اسراییلی را در طول جنگ (طبق گزارشات پلیس اسراییل) کشته است و در عوض حملات غیر عمدی اسراییلیهای باعث مرگ 1109 غیر نظامی لبنانی شده است.
بدبینی نسبت به حزبا... در مورد بی توجهی به جان شهروندان (حتی لبنانی) بیگناه حتی در سخنان مقاماتی که قاعدتاً باید بیطرف باشند، دیده میشود کما اینکه BBC سخنان 'یان انگلند' (Jan England) هماهنگ کننده کمکهای اضطراری سازمان ملل را نقل کرده که حزبا... را متهم به تلاش برای مخفی شدن میان غیر نظامیان (و بنابراین تبدیل غیر نظامیان به اهداف نظامی) کرده و اظهار میکند گمان نمیکند که حزبا... واقعاً اهمیتی به رنجی که متوجه مردم لبنان است، بدهد والبته بازهم تکذیبی از جانب حزبا... دیده نمیشود.
در عین حال علاوه بر لبنان در عراق هم کارزار تبلیغاتی عظیمی علیه ایران از طرف خصوصاً آمریکا و بریتانیا به راه افتاده که ایران را تأمین کننده اسلحه و بمبهای به کار رفته در عراق برضد نیروهای اشغالگر معرفی میکرد.
این گونه تبلیغات میتواند به جو بیاعتمادی در منطقه دامن زده و در نهایت باعث نفاق روز افزون میان نیروهای شیعه و سنی و انزوای ایران در منطقه گردد. البته این اتهامات باید در دایره بزرگتری از جوسازیها پیرامون مسایل لبنان، فلسطین، عراق، برنامه هستهای ایران و سایر اتهامات دیگر علیه ایران مورد بررسی واقع شود که در نهایت هدف افزایش هر چه بیشتر فشار بر ایران را دنبال میکند.
معرفی حزبا... به عنوان مسبب جنگ و نقش ایران در این مورد:
در مورد علت و چگونگی آغاز جنگ نیز، BBC فقط به بخشی از جنبههای موضوع پرداخته و در گزارشها و تحلیلهایش بهنظر میرسد به قسمتهایی بیش از حد توجه نشان داده و تعادل را رعایت نکرده است.
به عنوان مثال BBC بارها علت شروع جنگ را (اغلب بصورت کوتاه) به گروگان گرفتن دو سرباز اسراییلی توسط حزبا... میداند، اما هیچگاه به در خواستهای مکرر و بیپاسخ حزبا... پیش از آن برای حل مسأله زندانیان لبنانی در بند اسراییل اشاره نمیکند. حتی در یک مورد خبرنگار BBC تقاضای تعویض زندانیان را مانع برقراری راه حل دیپلماتیک میداند.
BBC همچنین موضع اسراییل را بهعنوان علت شروع جنگ مورد توجه قرار داد و این امر را اساساً کوششی برای انحراف اجلاسG8 میدانست. در موردی نیز مستقیماً آنرا یکی از سناریوهای احتمالی معرفی میکند.
در مجموع کفه ترازوی جنگ افروزی به ضرر حزبا... در گزارشهای BBC سنگین است و طبعاً انگشت اتهام در مرحله اول بهسوی ایران (و همچنین سوریه) نشانه میرود که بنا به گزارشهای متعدد BBC تهیه کننده جنگ افزار و حامیان مالی این گروه است.
اصولاً شناسایی ایران به عنوان محرک جنگ میتواند در جهت بدبین کردن کشورهای عرب منطقه نسبت به ایران از طریق بازی کردن با کارت حزبا... کمک کند و در نهایت در جهت هر چه بیشتر تحت فشار گذاشتن ایران مؤثر باشد.
نقش ایران در طول درگیری:
با طولانی شدن درگیری و افزایش تلفات غیرنظامیان، علیرغم اینکه در ابتدا حتی کشورهای عربی منطقه اقدام حزبا... را 'غیرمسئولانه و غیرقابل قبول 'خوانده بودند، تقاضای آتشبس فوری هرچه بیشتر مطرح میشد. در این مدت حزبا... به سرعت میان مردم (عمدتاً سنی) کشورهای عربی منطقه محبوبیت کسب کرده بود و مواضع 'شیخ حسن نصرالله' (رهبر حزبا...) مبنی بر اینکه 'ما اکنون به خاطر تمام ملتها (مسلمان) میجنگیم'، اختلاف شیعه و سنی را در حمایت از حزبا... کمرنگ کرده بود. حتی در بریتانیا که متهم بود با آمریکا و اسراییل برای حمله به لبنان همدستی کرده است، 'تونی بلر' پذیرفت که حمایتش از جرج بوش در مورد اسراییل ]که مخالف آتش بس فوری بود] کابینهاش را دچار دودستگی کرده است.
به نظر میرسد BBC تنها به انعکاس تقاضای آتشبس برخی دولتها اشاره کرده به طور مشخص نامی از ایران به میان نیاورده است. به عنوان مثال در مقالهای در 28 جولای 'راجر هاردی' (Roger Hardy) تحلیل گر BBC ضمن اینکه به مخالفت اولیه دولتهای عربی (حامی آمریکا) با حزبا... برخلاف نظر شهروندان این کشورها اشاره میکند، از تقاضای آتش بس توسط اعراب یاد میکند. به عنوان نمونه از 'Iran' در این مقاله 4 بار استفاده شده که حتی یک مورد نیز به درخواست مشابه (آتشبس) از سوی ایران مربوط نبوده، بلکه به ترتیب به پشتیبانی ایران از حزبا...، ترس از اعراب از افزایش نفوذ ایران و حزبا...، باور اعراب به بهم خوردن تعادل منطقه به نفع ایران و تصور آنها نسبت به اینکه ایران و حزبا... قصد دارند از جنبش فلسطین به نفع خودشان استفاده کنند، اشاره داشت. علاوه بر مورد یاد شده، در هیچ مورد دیگری نیز به درخواست ایران برای ترک مخاصمه فوری همنوا با جامعه جهانی اشاره نشده است.
BBC همچنین به طرز معنیداری از انعکاس نظرات برخی مقامات ارشد سیاسی بریتانیا که مخالف آتش بس فوری بودند، اجتناب میکند و تنها از ایالات متحده و اسراییل در این زمینه نام میبرد.
این در حالی است که همزمان دولت بریتانیا در داخل، با انتقادات زیادی مواجه شده بود و حتی 'تونی بلر' مجبور بود تقاضاهای اسقف اعظم کانتربری واعضای حزب کارگر در پارلمان را نیز برای آتشبس فوری رد کند. موضع دولت روشن بود: 'بریتانیا از اسراییل نخواهد خواست که حملاتش را علیه مواضع حزبا... متوقف کند بدون آنکه گروه شبه نظامی حملات راکتی خود را متوقف کند و دو سرباز اسیر را اسراییل آزاد کند'. در واقع وقتی نهایتاً طرح صلح پیشنهادی آمریکا و فرانسهآماده ارائه شد (طرحی که مورد حمایت بریتانیا هم بود) به نظر میرسید اسراییل هزینه چندانی برای آن نخواهد پرداخت. به طوریکه 'رابرت فیسک' در'ایندیپندنت' اظهار نظر کرد که سیاست آمریکا به وسیله اسراییل اداره میشود. برای نمونه هیچ اشارهای به پاسخ نامتناسب نظامی اسراییل علیه حزبا... در آن نشده بود.
در نهایت شیوه یاد شده انتشار اخبار در قبال ایران همراه با انبوه اشارات مربوط به حمایت همه جانبه ایران از حزبا... ممکن است شائبه تحریک حزبا... به ادامه جنگ را به ذهن متبادر کند.
نتیجه جنگ:
علی رغم اینکه ظاهراً اسراییل به قصد نابودی توان حزبا... وارد درگیری شده بود، اما در عمل نتوانست به راکتپرانیهای آن پایان دهد و تا پایان جنگ بیش از 3600 راکت به این کشور شلیک شد. اسراییل حتی دو سرباز اسیرش را نیز هنوز نتوانسته بود آزاد کند و این در حالی بود که به نظر میرسید گروه همچنان از توان مالی خوبی نیز برخوردار است و حتی به گستردگی به خسارتدیدگان جنگ کمک مالی میکند.
با وجود اینکه BBC در گزارشهایی پذیرش شکست از سوی اسراییلیها را منعکس کرد، اما این امر پس از گذشت چند روز از پایان جنگ و بعد از اعتراف خود اسراییلیها به این امر اتفاق افتاد.
این رسانه بهطور مثال در فردای پایان یافتن جنگ ترجیح داد از اظهارنظر قطعی خودداری کرده و موضوع را به آینده موکول کند. در واقع شرایط موجود را به منزله شکست اسراییل تلقی نمیکرد و تنها در صورتی که حزبا... 'دست به جنگ طولانی و نامنظم چریکی' میزد اسراییلیها را بازنده میدانست.
اعلام صریح پیروزی حزبا... در این شرایط شاید میتوانست به موقعیت برتر جدید حزبا... که در پی جنگ حاصل شده بود مهر تأیید بزند و متعاقب آن موقعیت متحد نزدیک آن، ایران، در منطقه بهبود یابد، همانطور که خود BBC هم اشاره کرده بود، دولتهای عربی از طرف مردم کشورهایشان به ضعف در برابر اسراییل متهم میشدند و نفوذ یک گروه شیعی حتی میان شهروندان کشورهای سنی که اکنون ا ختلافات فرقهای آنان در مقابل هواداریشان از حزبا... کمرنگ شده بود، باعث نگرانی دولتهای عرب عمدتاً حامی آمریکا در منطقه بود.
در خاتمه:
در این نوشتار به طور مختصر برخی از مواردی بررسی شد که در آن ظاهراً برخی مطالب BBC عامدانه علیه ایران و حزبا... سوگیری داشته است. در نهایت باید توجه داشت که این برخورد BBC و پارهای رسانههای غربی با مسأله باید در بستر بحرانهای موجود فهمیده و بررسی شود و قطعهای از پازلی است که در نهایت اهرم فشار بر ایران را در منطقه تکمیل میکند.
فهرست منابع:
-بگدکیان، بن. اچ(1385)، انحصار نوین رسانهای، ترجمه علیرضا عبادتی، تهران، انتشارات روایت فتح.
-بویل، پیتر جی(1380)، تاریخ روابط آمریکا و شوروی ، مترجم محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
-پارسا، خسرو(1383)، جامعه انفورماتیک و سرمایهداری (مجموعه مقالات)، تهران، انتشارات آگه.
-چامسکی، نوام(1379)، بهرهکشی از مردم، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، نشر دیگر.
-چامسکی، نوام و هرمان، ادوارد (1377)، فیلترهای خبری، ترجمه تژا امیر فخرایی، تهران، انتشارات موسسه ایران.
-سورین، ورنر و تانکارد، جیمز (1381)، نظریههای ارتباطات، ترجمه دکتر علیرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
-ضیایی پرور، حمید (1383)، جنگ نرم، تهران، انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالملی ابراز معاصر تهران.
-طیب، علیرضا (1382)، تروریسم، تهران، نشر نی.
-گالبرایت، جان کنت (1381)، آناتومی قدرت، ترجمه محبوبه مهاجر. تهران، انتشارات سروش.
-لوموند دیپلماتیک، سال 2، ش 12 و 13 (ژوییه و اوت 2005)
-مارکس، کارل (1384)، سانسور و آزادی مطبوعات، ترجمه حسن مرتضوی، تهران، نشر اختران.
-مک سینز، پیتر (1383)، کار، تکنولوژی جدید و سرمایه داری، ترجمه خسرو پارسا، تهران، نشر آگه.
-واکر، مارتین(1382)، قدرتهای جهان مطبوعات، ترجمه م. قاعد، تهران، نشر مرکز.
-وبستر، فرانک(1384)، نظریههای جامعه اطلاعاتی، ترجمه مهدی داوودی، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.