موسیقی عامه پسند جزو حوزه های مطالعاتی است که کمتر بدان پرداخته است. گفتگوی زیر با دکتر 'مسعود کوثری'، مؤلف کتاب 'درآمدی بر موسیقی عامه پسند'، صورت گرفته است.
زهرا سخی - موسیقی عامه پسند جزو حوزه های مطالعاتی است که کمتر بدان پرداخته است. گفتگوی زیر با دکتر 'مسعود کوثری'، مؤلف کتاب 'درآمدی بر موسیقی عامه پسند'، صورت گرفته است...
***
برای شروع بحث بفرمایید انگیزهی شما از پرداختن به حوزهی موسیقی چه بود؟
- دلیل اصلی که باعث شد من به این حوزه وارد شوم این بود که احساس میکردم که راجع به موسیقی ایران به خصوص موسیقی جدید آن چنان که باید و شاید چیزی نوشته نشده است و مرز مفاهیم و دیدگاههایی که راجع به موسیقی خصوصاً موسیقی مردم پسند قضاوت میکنند، مشخص نیست و عدهای آنچه را که مردم پسند میدانند میپسندند. دیگران سنتی یا کلاسیک را موجه میدانند و دستهی دیگر برعکس.
این تشتت آراء من را به فکر انداخت و این سؤال را مطرح کرد که چرا در این مسئله اختلاف نظر هست و چرا بین مفاهیمی مثل موسیقی سنتی، پاپ، کلاسیک و ملی تفاوت آرا وجود دارد؟ این تفاوتها از کجا نشات گرفته است؟
دلیل دیگر هم این بود که چون به حوزهی مطالعات فرهنگی علاقهمند بودم، احساس میکردم که در این حوزه باید کارهایی انجام شود. موسیقی مردم پسند رکن مهم فرهنگ معاصر بویژه فرهنگ جوانان است. در کل، این دو عامل باعث شد که من وارد این حوزه شوم و به تدریج شروع به نوشتن کنم.
پس از آن متوجه شدم که در این حوزه هم دیدگاههای خیلی وسیعی در غرب وجود دارد و هم در حوزه موسیقی مردم پسند کارهای زیادی انجام شده است. در واقع این امر برخلاف آن چیزی بود که در ایران دیده می شد.
در ایران ما بیشتر ترجمههایی راجع به گروههای مردم پسند غربی داشتیم تا تجزیه و تحلیل آثار این گروهها. معمولاً هم به این حرفها بسنده میشود که این گروهها ضدسرمایه داری هستند و کارشان نقد جامعهی آمریکاست. در اصل نوعی پوشش و نوعی مخفی کاری در مورد این گروهها صورت میگیرد. ولی وقتی وارد ادبیات موضوع شدم متوجه شدم که موضوع خیلی گستردهتر است و دیدگاههای تجربی زیادی هم وارد این حوزه شدهاست.
- چرا صرفاً بر روی موسیقی 'مردم پسند' متمرکز شدید؟
- در مورد موسیقی سنتی کار بیشتری شدهاست و فکر کردم در حوزه موسیقی مردمپسند کمبود بیشتری احساس میشود و جای خالی بیشتری دیده میشود. این نوع موسیقی به نظر من در فرهنگ معاصر (بویژه در میان جوانان) بسیار تأثیر گذار است و موسیقی سنتی به نسبت موسیقی مردم پسند نقش کمتری دارد. این مسایل من را وادار کرد که به این موضوع بیشتر توجه کنم. البته تلاش میکنم که به آن حوزه هم بپردازم ولی کار بر روی موسیقی سنتی مستلزم زمان است تا اثر خوبی از کار در بیاید و ایدههای جدیدتری شکل بگیرد؛ چون هر آنچه که باید دربارهی موسیقی سنتی گفته شود، به اشکال مختلف گفته شدهاست و اگر کسی بخواهد کتابی در این زمینه بنویسد باید حرفی نو داشته باشد. در مورد موسیقی مردم پسند به نظرم حرف جدیدی برای گفتن داشتم ولی آن موقع فکر میکردم در مورد موسیقی سنتی حرف تازهای ندارم که متفاوت از کتابهای موجود در بازار باشد.
دلیل دیگرش هم این بحث بود که چنین موضوعی در میان جوانان از اهمیت بسزایی برخوردار است جوانان خیلی به آن توجه میکنند و این یکی از معضلات اساسی جامعه ماست. به یک معنا شاید در موسیقی (به صورت کلی) این معضل وجود داشته باشد ولی موسیقی سنتی در وضع فعلی در آرامش بیشتری است در مورد موسیقی مردم پسند، تضاد آرا زیادتر است. که حتی به حیطهی مداحی های پاپ مذهبی هم کشیده شده است بنابراین در اینجا دامنهی بحث و داغ بودن مباحث بیشتر بود.
- توجه پژوهشگران در دوران مدرن به سمت نخبه گرایی بود و هنر عامهپسند آن قدر سخیف بود که به آن توجه نمیشد. با توجه به رویکرد مطالعات فرهنگی، چه دلیلی برای پرداختن به موسیقی عامه پسند میتوان ارائه کرد و چرا این هنرها در این رویکرد بسیار قابل بررسی دانسته میشود؟
- من به پدیدههایی که خیلی پیش پاافتاده هستند علاقهمندم. به نظر پیش پاافتاده و مبتذل است ولی در پس آن معنای زندگی روزمرهی ما نهفتهاست، بنابراین من فکر میکنم که همین موضوعات مبتذل و پیش پاافتاده است که کسی آن را جدی نمی گیرد ولی باید در حوزهی مطالعات فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد.
موسیقی یکی از حوزههای مورد بررسی مطالعات فرهنگی است؛ مخصوصاً موسیقی جدید که استادان سنتی ما اصلاً آن را قبول ندارند و جایگاهی برای آن قائل نیستند و آن را 'موسیقی' نمیدانند و نوازندگان آن را موسیقی دان و موسیقی ساز به حساب نمیآورند. ولی به هر حال، این نوع موسیقی وجود دارد. این چیز پیش پا افتادهی مبتذلی که همه سر راهشان به آن لگدی میزنند، 'وجود دارد'. با در نظر گرفتن حوزهی مطالعات فرهنگی باید به این جنبهها توجه کرد؛ به جنبه هایی که معنای زندگی جوانان را در جامعهی ما میسازد و کسی هم به آن اعتنا نمیکند. از این منظر بود که ضرورت پرداختن به این حوزهها احساس میشد.
- تفاوت رویکرد مطالعات فرهنگی و نوع نگاه آن به هنر عامه پسند در مقایسه با دیگر دیدگاهها چیست؟
- رویکرد جامعهشناسی و برخی نظریهپردازان که الان، هم به عنوان بنیانگذاران جامعهشناسی و هم بنیانگذاران مطالعات فرهنگی شناخته شدهاند مثل'تئودورآدورنو' (Theodor Adorno) مبتنی بر نقد موسیقی عامهپسند است. چون آنها شکوه موسیقی کلاسیک را میدیدند و موسیقی مردم پسند را چیزی میدانستند که بیشتر به درد 'خواب کردن' جوانان منجر میشود یا نوعی فعالیت هیجانی است که باعث میشود که آنها برای کار فردا آماده شوند و خستگی کار از تنشان در برود. بنابراین دیدگاه خوشایندی به این نوع موسیقی نداشتند، حتی در مورد رقصهایی مثل 'جیتر باکس' که در دههی 1920 رایج بود ، 'آدورنو' میگفت: 'مثل حرکت حشرات مجذوب به دور لامپ یا نور میماند که دارند میرقصند'. لذا این متفکرین، شنوندگان این نوع موسیقی را منفعل میدانستند یعنی کودکان آرامی که به قول 'آدورنو' در بستر دراز میکشند و به این نوع موسیقی گوش میدهند یا کسانی که به دنبال هیجان و با جمع بودن هستند و بیشتر به هیجانات بدنی توجه می کنند که بدن خودشان را تکاندهند و برقصند و تخلیهی انرژی کنند.
ولی بهتدریج با آرای نظریه پردازان دیگری مثل 'دیوید رایزمن' و' هبدایج'، این دیدگاه تغییر کرد. اینجاست که مفهوم جدیدی به وجود آمد: موسیقی راهی است برای بیان خرده فرهنگ جوانان. به این معنی که مهم ترین راه تجلی فرهنگ جوانان، موسیقی است و به همین دلیل یکی از عناصر اصلی خرده فرهنگ جوانان را موسیقی دانستند. 'هبدایج' در اینجا نقش اساسی داشت و کارهایی که 'پل ویلیس' راجع به این موضوع در 'انگلستان' انجام داد باعث شد که معنای تازهای به موسیقی عامه پسند شکل بگیرد..
کار بعدی، کار مهم 'استوارت هال' و 'پدی وانل' است که قبل از دههی 1960 انجام دادند و جالب است که درست قبل از ماجرای می1968 بود. ایدههایی که این افراد در موسیقی پیدا کردند دقیقاً همان شورشی بود که در می1968 از 'فرانسه' و 'انگلستان' خود را نشان داد.
این مسائل باعث شد که رویکرد جدیدی نسبت به موسیقی مردم پسند شکل بگیرد؛ به عنوان جایی که معناسازی در آن شکل میگیرد و این معناسازی میتواند تعارض و تصادم با فرهنگ رایج یا فرهنگ بزرگسالان باشد.
نگاه دیگری که مطالعات فرهنگی دارد رابطهای است که میان قدرت و فرهنگ وجود دادرد؛ بنابراین مطالعات فرهنگی منظری انتقادی نسبت به پدیدههای مورد بررسی خود اتخاذ می کند. اینکه چطور قدرت هژمونی ایدئولوژی در فرهنگ متجلی میشود مسئله مطالعات فرهنگی است. بنابراین آنها از سویی دیگر میخواستند به این مسئله بپردازند که آیا این ایدئولوژی منتج از جوانان است؟ ایدئولوژی سرمایه داری در کجا وارد این حوزه میشود و پاپ استارهایی مانند 'مدونا' را میسازد؟ آنها چه تأثیری در ساخته شدن فرهنگ جوانان دارند؟
بنابراین مطالعات فرهنگی، دیدی است که رابطهی بین فرهنگ، هژمونی، ایدئولوژی و قدرت را به صورت کلی دنبال میکند. من سعی کردم به صورت مختصر نظریاتی را که در این حوزه وجود دارد، در این کتاب شرح دهم. البته نمی خواستم کل کتاب در مورد موسیقی مردم پسند غربی باشد بلکه به عنوان مقدمه در مورد تطور موسیقی مردم پسند بحث کردم و مبحثی هم در مورد نظریات این حوزه آوردم و سه، چهار فصل هم در مورد ایران نوشتم. تا جایی که من اطلاع داشتم اصول جمع و جوری در مورد موسیقی مردم پسند در ایران وجود نداشت. البته به صورت پراکنده در مجلات و کتابهای مختلف آورده شده است ولی هنوز به صورت جدی مطالب منتشر شدهای به صورت کتاب نداشتیم. لذا کتاب ترکیبی است از سه مسئله؛
- تطور تاریخی موسیقی مردم پسند به صورت اختصار
- بحث نظریههای مرتبط که نظریات مطالعات فرهنگی است
- در پایان فصلهایی در مورد موسیقی مردم پسند در ایران.
- صورتبندی گفتمان موسیقی ایران به چه صورت بوده است و بعد از انقلاب چه تغییری کرده است؟
- دلیلی که من موسیقی ایران را گفتمان نامیدهام و باعث میشود که دیدگاه منسجمتری در این مورد داشته باشم، این است که تا به حال دعوا بر سر این موضوع بوده است که 'کدام موسیقی بهتر است و کدام موسیقی درست تر است؟' بنابراین عدهای میگفتند که موسیقی سنتی هم بهتر و هم درستتر است و عدهای میگفتند که دوران موسیقی سنتی گذشتهاست و موسیقی کلاسیک غرب است که اساس قابل آموزش و توسعهای دارد، قدرتهای روایی دارد و بنابراین این نوع از موسیقی را باید در جامعه ترویج کرد. عدهای هم بر این عقیده بودند که موسیقی غرب برای ما فایدهای ندارد ما باید به موسیقی خودمان بپردازیم. بنابراین دعواها بر سر این بود که یک گفتمان حاکم شود؛ حالا این گفتمان در قدیم نزاع بین موسیقی سنتی و موسیقی کلاسیک غربی بود و بعداً تبدیل شد به نراع بین گفتمان موسیقی سنتی، موسیقی غربی و ترکیبی (تلفیقی) که وزیری و دیگران به دنبال آن بودند و بعداً تجلی آن در بین برنامهی گلهای جاویدان و گلهای تازهی رادیو ظاهر شد.
نکتهی اولی که مطرح میشود این است که در این نیم قرن و سدهی اخیر هیچکدام از این گفتمان ها نتوانستند مسلط شوند و بنابراین هیچکدام نتوانستند تمام مخاطبان را به سمت خود جذب کنند.
نکتهی دوم اینکه همین موضوع نشان میدهد که ما اگر بخواهیم به یکی از این گفتمانها بیندیشیم و آن را مسلط کنیم، نمی توانیم سیاست فرهنگی درستی اتخاذ کنیم. به همین علت فکر میکنم که ما باید در عرصهی موسیقی به تکثر و تنوع گفتمانها معتقد باشیم و به همهی آنها توجه کنیم؛ یعنی یک سیاست چندگفتمانی اتخاذ کنیم تا بتوانیم همهی این گفتمانها را داشته باشیم. هر کدام از اینها مخاطب خودشان را دارند. اینجا به نظر من آن دعواها وقتی به صلح جدیدی میرسد که ما دیگر فقط انتظار موسیقی خوب را داشته باشیم، صرف نظر از اینکه این موسیقی خوب توسط طرفداران موسیقی سنتی، غربی، تلفیقی یا پاپ ساخته شده باشد.
از اینجا این مسئله مطرح میشود که موسیقی پاپ و رپ هم میتوانند در این گفتمانها، جایگاه خودشان را داشته باشند؛ به شرطی که سیاست فرهنگی به طور کلی به سمت تولید موسیقی خوب باشد، یعنی موسیقی با کیفیت خوب، با نوازندگی خوب، با ترانهی خوب.
به نظر من وقتی اینگونه باشد ما در عرصهی موسیقی رشد بیشتری میکنیم (تا اینکه یک گفتمان را بر گفتمانهای دیگر مسلط کنیم). تاریخ 50 سال گذشته نشان دادهاست که این مسئله شدنی نیست. علیرغم همهی دعواهایی که بین بزرگان این گفتمانها بودهاست ـ بین وزیری ، میم باشیان و بعدا افراد دیگرـ دعوا حل نشده است و اگر ما فقط بخواهیم یک گفتمان را مسلط کنیم مسئله حل نمیشود.
- ضدگفتمان موسیقی ایران که در کتاب هم به آن اشاره شده است در این بین چگونه صورتبندی شده است؟
- من به نظرم گفتمان دینی یک گفتمان ضدموسیقایی است چرا که اولاً موسیقی را نمی پذیرد و هنگامی هم که میپذیرد یک نگاه کاملاً ابزاری به آن دارد. با این پیش فرض که موسیقی را تحمل کنیم و از آن استفاده کنیم نگاه باورمندی به موسیقی وجود ندارد، بلکه نگاه بسیار ابزاری است و نگاهی مطرودانه نسبت به موسیقی است که این نسبت به کل گفتمان موسیقی، ضدگفتمان اصلی است. این نگاه ابزاری و طرد موسیقی بعد از انقلاب به موسیقی ما آسیب بسیاری رساندهاست و در واقع اگر بخواهیم با عبارتهای سنتیتر بگوییم، موسیقی نوعی خوردن گوشت مردار تلقی میشود. حالا که در بیابان گیر کردیم و چیزی برای خوردن نیست حالا میتوانیم گوشت مردار هم بخوریم. در واقع نوع تلقی ما از موسیقی به جایگاه موسیقی در جامعه خیلی آسیب وارد میکند.
- مداحی پاپ در ایران چگونه شکل گرفته و به چه معنا است؟
- پدیدهی جالبی که در ایران اتفاق افتاد این بود که به دلیل انقلاب و ضرورت بسیج در محلات و جبهههای جنگ، مداحان جایگاه قابل توجهی پیدا کردند؛ مداحانی که میشود اسمشان را مداحان انقلابی گذاشت مثل کویتی پور و آهنگران.
برای نخستین بار در تاریخ ما مداحان بالنسبه منزلت بیشتری نسبت به واعظان پیدا کردند، چون در گذشته مجلس اصلی متعلق به واعظان روحانی بود و پامنبریها و تکملهی بحث متعلق به مداحان بود. یعنی انتهای مجلس به مداحان واگذار میشد که از مردم اشک بگیرند ولی اصل و اساس مجلس متعلق به روحانیون دینی بود. منتها بعد از انقلاب به دلیل نیاز به بسیج و ایجاد شور، مداحان منزلت بیشتری پیدا کردند و بویژه توانستند که با ترکیب شیوههای سنتی مداحی و سرودهای بالنسبه انقلابی شوری را ایجاد کنند و در جامعه برای خودشان جایی باز کنند و برای بسیج جوانها و تودهها به کمک جریان جنگ بروند. بنابراین به تدریج مداحان منزلت مهم تری پیدا کردند اما به تدریج از دههی دوم و پایان جنگ و رشد موسیقی غربی در ایران از طریق سی دیها و وسایل دیگر و جان تازه گرفتن موسیقی پاپ ایرانی و توجهی که جوانان نسبت به آنها داشتند، گرایش به استفادهی از این سبکها در مداحی افزایش پیدا کرد. لذا ما یک نسل واسطی در میان مداحان داریم که نه مانند مداحان انقلابی هستند نه به مداحی سنتی گرایش دارند.
اینها اشکال و فرم های جدیدی را برای مداحی انتخاب کردند که از مضامین موسیقی پاپ و حتی در شیوهی اجرا هم گاهی اوقات از موسیقی پاپ الهام میگرفت. صداسازیهایی که در موسیقی پاپ استفاده میشد، استفاده از میکروفن، استفاده از ریتم های سینه زنی، اینها بیشتر حالاتی بود که میتوانست با نحوه های اجرای موسیقی پاپ هماهنگ شود. موفقیت این نوع سبک باعث شد که نسل مداحان بیش از اینها به سمت درونمایههای شعر پاپ بروند. حتی فرم هایی را برای مداحی خوانی انتخاب کردند که برگرفته و هماهنگ با اجرای موسیقی پاپ در ایران بود. این موضوع قابل توجه است که این تغییرات در شیوهی مداحی متناسب با تغییراتی در ایجاد هیئتها است، چون هیئتهای مذهبی ما از شکل سنتی خودشان خارج شدند و به تدریج در محلات هیئت هایی به وجود آمد که با این نوع مداحی هماهنگ بودند و اجرا میشدند و جوانان هم جذب چنین هیئتهایی میشدند که میتوان آنها را هیئت های پاپ نامید. هیئتها با این نوع گرایش شکل گرفتند و همراه شدند که موضوع بسیار جالبی است که پیوند ظریفی را که بین مداحی و موسیقی پاپ وجود دارد آشکار میکند.
در واقع بحثهای انجام سازی موسیقی پاپ دینی نشان داد که آنها هم همان فرایند ستارهسازی و شهرت و اجرای موسیقی را به نحو دیگر اما درست مانند موسیقی مردم پسند اجرا میکند و برای منتقد فرهنگی هیچ فرقی ندارد که مداحی پاپ را بررسی کند یا موسیقی پاپ را. یعنی آنها به همان اندازه واجد معنا در مورد زندگی روزمره ی جوانان و خواستههای جامعه هستند.
- نتیجهی صنعتی شدن موسیقی و تأثیر آن در شیوهی مصرف را در ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
- صنعت موسیقی در ایران پدیدهای است که کار جدی ای روی آن صورت نگرفتهاست. ما هنوز نمی دانیم که شرکتهای تولید موسیقی چقدر فروش و درآمد دارند و چقدر هزینه میکنند. صنعت موسیقی در ایران، صنعتی نیمه پیدا و نیمه پنهان است و آنگونه که صنعت موسیقی در غرب کار میکند و فروشهای آن مشخص است؛ در ایران اینگونه نیست. بنابراین قضاوت درستی نمی توان در این مورد داشت؛ چون ما هیچ رقم جدیای در دست نداریم. بخشی از موسیقی هم در ایران زیر زمینی است یعنی فروشهای غیر آشکار دارد. آن هم پدیدهای است که جای بحث دارد و باید دقیقاً بررسی شود.
اما این مسئله بسیار جدی است که ما ببینیم که چه اتفاقی دارد میافتد و آیا این صنعت مثل صنعت موسیقی در غرب دارد کار میکند یا نه. چون تقریباً تحقیقات انجام شده نشان داده است بیشتر از 80 درصد تولیدات صنعت موسیقی در غرب توسط 6 شرکت صورت میگیرد از جمله سونی؛ که اینها تبدیل به غولهایی شده اند که صنعت موسیقی را در دست دارند و فرایند ستارهسازی را این شرکتها انجام میدهند . این شرکتها تشخیص میدهند که جه کسی باید ستاره شود؛ چند تا آلبوم باید پر کند؛ در چه فواصلی باید آلبوم پر کند و دورهی فرد که طی شد تقریباً او را کنار میگذارند و دنبال ستارههای جدید میروند. در ایران این چنین رابطهای وجود ندارد و بیشتر یک رابطهی محفلی هم بر روی این صنعت سایه انداختهاست، ضمن اینکه خود این صنعت به پول نفت هم مرتبط است یعنی ارتباطهایی با سازمانهای دولتی دارد، از آنها پول میگیرد و باید ملاحظات آنها را نیز در نظر بگیرد و لذا مجموعهی بسیار پیچیدهای در ایران کار میکنند و باید کنکاش کرد که چه اتفاقی دارد میافتد.
صنعت 'موسیقی مردم پسند' در ایران هم همان فرایندهای ستارهسازی را یاد گرفتهاست و این مسیر را دنبال میکند. به ویژه الان نقش تنظیم کنندگی و نقش دستگاههای الکترونیکی که بتوانند صداها را اصلاح کنند و یک پرده بالاتر بیاورند و یا پایین تر ببرند و باعث شده که آدمها با سادگی بسیار بیشتری بتوانند ستاره بشوند و این اتفاق در تناسبی با خواسته های صنایع موسیقی و خواسته های مردم رخ میدهد. این یک بحثی است که باید به آن توجه شود. بحث دیگر برمیگردد به اجراهای روی صحنه که در ایران خیلی ضعیف است به این معنی که با مخالفتهای زیاد دستگاههای دولتی همراه است که باعث میشود که این صنعت زیاد در ایران رشد نکند. چون بخش مهمی از مصرف کنندگان و کسانی که آلبومهای قبلی را میخرند و تمایل پیدا میکنند که آلبوم های بعدی را بخرند مربوط به همین اجراهای صحنهای است. به دلایل سیاستهای فرهنگی موجود این مسئله با مشکلات جدیای در ایران روبرو است. بنابراین صنعت موسیقی یک صنعت نیمهجان است که درآمدی برای گروهی دارد ولی آنچنان که باید و شاید صنعت رو به رشدی نیست و به همین دلیل در همان حوزههایی که میتواند به رشد موسیقی کمک کند هم سرمایه گذاری نمیشود. در واقع سود خودش را از این جریان میبرد بدون اینکه بازدهی در این جریان داشته باشد.
- تأثیر موسیقی زیرزمینی در رفتارهای اجتماعی چیست ؟ و با آن باید چگونه برخورد کرد؟
موسیقی زیرزمینی بحثی است که باید در ایران بیشتر به آن پرداخته شود - بیشتر از جهت آسیبی به آن نگاه شده است- البته این جنبهی آسیبی تا حدودی درست است و برخی از درون مایههای اشعار موسیقی زیرزمینی بویژه موسیقی رپ مسائلی از قبیل ترویج فحش و بد و بیراه گفتن، مصرف مواد مخدر و ترویج بیبندو باریهای جنسی است. از سوی دیگر بخشی از این موسیقی به انتقاد اجتماعی و سیاسی میپردازد که به نظر من این بخش مفید است و به دلیل اینکه انتقاد بی پروای اجتماعی میکند یا انتقاد سیاسی میکند؛ نباید محکوم شود. اتفاقاً به دلیل اینکه انتقاد صورت میگیرد جالب است، چرا که این ظرفیت در موسیقی سنتی و پاپ ما پرورش پیدا نکردهاست. البته زمینههای آن وجود داشت؛ شما میبینید که در مورد موسیقی سنتی، آواز گاهی رنگ انتقاد اجتماعی میگیرد و به ویژه برخی از غزلیات حافظ در همان دوران هم درگیر با سیاست، قدرت و دین بودند برخی از اشعار حافظ قابلیت این را دارد که با نوعی انتقاد اجتماعی خوانده شود و به نظر من آواز سنتی ما این حالت را دارد و وقتی که این آواز تبدیل به تصنیف میشود -مثل تصنیفهای عارف قزوینی- این قابلیت را دارد که به انتقاد اجتماعی بپردازد. در موسیقی پاپ ما هم قبل از انقلاب و حتی بعد از انقلاب این قابلیت انتقادی وجود داشته است؛ منتها حرکت کلی موسیقی پاپ بیشتر به سمت عشق بوده است تا انتقاد اجتماعی و بیشتر وجه رمانتیک داشته تا انتقادی. حتی موسیقی سنتی هم یا به سمت نوعی عرفانگرایی یا به سمت نوعی عشق الهی حرکت کرده است و بنابراین قدرت انتقاد خود را کمتر پرورش دادند در چنین فضایی طبیعی است که باید موسیقی ای در این بین وجود داشته باشد که ترانههای آن وجه انتقادی بیشتری داشته باشد. رپ این قابلیت را دارد یعنی رپ به همین دلیل که زبان گستاخ و بی پروایی دارد جالب توجه است. این جنبههای انتقادی رپ مفید است ضمن اینکه جنبههای منفی و آسیبی هم دارد هر دوی این جنبهها را باید مورد ملاحظه قرار داد و داوری منصفانهای کرد. ضمن اینکه این جنبههای انتقاد بی پروای آن شاید باعث شده که نوجوانان و جوانان جذبش بشوند بویژه افراد با متوسط سنی بین 14 و 20 سال، بنابراین یک گروه نوجوان و بسیار جوان این موسیقی را هدایت میکنند. خوب در این هدایت البته ممکن است انحرافهای آسیبهای اجتماعی هم به دلیل بی تجربگی این گروه پیش بیاید یعنی ممکن است که این گروه پختگی اجتماعی لازم را در برخی حرف های خود نداشته باشد و جز با یک سیاست فرهنگی متعادل و هدایت کننده نمیشود با این موسیقی مقابله کرد.
- آیا باید با این نوع موسیقیها مقابله کرد؟ به چه صورت؟
- منظورم از مقابله این است که باید سیاستهای تشویقی در مقابل این گروه اتخاذ کنیم؛ البته ضمن حفظ آن بیان انتقاد اجتماعی، تا به سمت انحراف هم نرود یعنی درون مایههای منفی خودش را کاهش دهد. این سیاست مثبتی است که میشود در مورد این گروهها اتخاذ کرد و آنها را دعوت کرد که موسیقی خوب بسازند. این به نظرم راه مثبتی است. تا به حال سیاست منفی نسبت به اینها اتخاذ شده است
رقابتی بین زیر زمین و رو زمین وجود دارد و سازمانهای مربوطه تلاش میکنند که اینها را دعوت کنند تا روزمینی شوند و بشود آنها را کنترل کرد. این به معنایی مثبت تلقی میشود و از سوی دیگر معنای منفی، آن هم این است که چیزی مانند موسیقیهای موجود میشوند و خاصیت انتقادی خود را از دست میدهند.
- بازخورد کتاب خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
- من در ابتدا فکر میکردم که خیلی مثبت تلقی کنند ولی الان احساس میکنم حیرتی حاکم است. شاید هنوز خوانده نشده است و هنوز کسی اظهار نظر جدیای در مورد این کتاب نکردهاست و من تا به حال بازخوردی نگرفتهام.