پدید آمدن تلویزیون به مثابه یکی از اقتضائات تاریخی دوره مدرنیته باعث شد که تلویزیون نمادی از تکنولوژی غرب در حوزه رسانه محسوب شود. تاثیر رسانه ها در زندگی مردم سبب گردید عالمان دینی تصمیم بگیرند از این رسانهها مخصوصاً تلویزیون در جهت رویکردهای دینی خود و احیای دین در جهان سکولار امروز استفاده کنند. سوالات بسیاری در مورد چگونگی بازنمایی دین در تلویزیون و نسبت آنها مطرح میشود که در گفتگو با دکتر اصغر فهیمی فر استاد دانشگاه صدا و سیما سعی کردیم زوایای این بحث را برای علاقه مندان روشن تر کنیم.
اشاره: پدید آمدن تلویزیون به مثابه یکی از اقتضائات تاریخی دوره مدرنیته باعث شد که تلویزیون نمادی از تکنولوژی غرب در حوزه رسانه محسوب شود. تاثیر رسانه ها در زندگی مردم سبب گردید عالمان دینی تصمیم بگیرند از این رسانهها مخصوصاً تلویزیون در جهت رویکردهای دینی خود و احیای دین در جهان سکولار امروز استفاده کنند. سوالات بسیاری در مورد چگونگی بازنمایی دین در تلویزیون و نسبت آنها مطرح میشود که در گفتگو با دکتر اصغر فهیمی فر استاد دانشگاه صدا و سیما سعی کردیم زوایای این بحث را برای علاقه مندان روشن تر کنیم.
***
دکتر اصغر فهیمی فر فارغ التحصیل کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته ی پژوهش هنر از دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. وی تحصیلات خود را در رشته ی تاریخ هنر با گرایش فلسفه هنر در انگلستان ادامه داد و پایان نامه ی خود را به استمرار و عدم استمرار مبانی زیبایی شناسی در هنرهای ایرانی اختصاص داد. دکتر فهیمی فر در حال حاضر عضو هیئت علمی دانشکده صدا و سیما است و مقالات و کتابهایی در زمینه ی تاریخ هنر، فلسفه هنر، سینما و تلویزیون دارد که در این میان می توان به این موارد اشاره کرد:
کتاب 'دیالکتیک صورت و معنا در سینما و تلویزیون'، 'استوری بورد' (بحثی است در مورد کارگردانی در تلویزیون) به همراه جواد شبانی 'فلسفه هنر'، (زیر چاپ) مجموعه ای در زمینه ی تاریخ هنر غرب با عنوان 'از کلاسیسیسم تا مدرنیسم'، کتاب 'عشق شرقی' (در زمینه ی دین در هنر تمدن های باستانی) و همچنین کتاب «حکمت رسانه های مدرن»که به 'معرفت شناسی و زیبایی شناسی رسانه های مدرن سینما و تلویزیون' می پردازد که زیر چاپ است.
فیلمنامه هایی تحت عنوان 'در سایه های بلند باد' که از سوی صدا و سیما منتشر شد و همچنین فیلمنامه ی سریال 'دزدان مادربزرگ' نیز از جمله فعالیت های هنری وی می باشد.
- برای شروع بحث بفرمایید که فرهنگ و تلویزیون چگونه در تعامل با یکدیگر قرار می گیرند؟
* نسبت بین تلویزیون و فرهنگ دو سویه است و رابطه ای کاملا دیالکتیکی دارند. از طرفی تلویزیون ناقل فرهنگ است چون یک رسانه است و فرهنگ را به مثابه ی محتوا و پیام منتشر و تکثیر می کند. از طرفی دیگر تلویزیون خود شکلی فرهنگی است و ماهیت آن فرهنگی است. از آنجا که تلویزیون در تقدیر تاریخی غربی به وجود آمد هویت معرفت شناختی و زیبا شناختی آن مبتنی بر فرهنگ غرب شکل گرفت اگر تلویزیون در فرهنگ ما به وجود می آمد؛ ماهیت آن براساس فرهنگ ما شکل می گرفت.
اگر به ریشه های زیبایی شناسی و ظرفیت های بیانی تلویزیون بپردازیم می بینیم که ریشه ی زیبایی شناسی تلویزیون عموماً غربی است. زیرا در بطن فرهنگ غرب شکل گرفت و بالنده شد. لذا مسئله رابطه ی فرهنگ و تلویزیون کاملا یک نسبت دو طرفه است که هر دو یکدیگر را تکمیل می کنند. تلویزیون ناقل فرهنگ است و فرهنگ شکل دهنده ی تلویزیون.
- با توجه به این مسئله، نحوه تعامل دین و تلویزیون چگونه باید باشد؟ تلویزیون و دین چه رابطه ای دارند؟ آیا می شود تلویزیون را به عنوان نهاد اجتماعی در نظر گرفت. من از بحثی که مطرح شد دریافت کردم که تلویزیون فقط رسانه ای است که به انتقال مفاهیم می پردازد که شاید بتوان یک نقش کارکردی برای آن در نظر گرفت در صورتیکه شاید خود رسانه بتواند نهادی اجتماعی هم باشد و حالا با این تعریف نسبت تلویزیون و دین چگونه ارزیابی می شود؟
* رابطه تلویزیون و دین از دو زاویه قابل بحث است. یک نظریه این است که تلویزیون را تنها یک ابزار تکنولوژیک بدون ماهیت و جهت فرهنگی تلقی می کند که چون ابزار صرف است رابطه ی آن با هر فرهنگی علی السویه است؛ همانطور که تلویزیون در کشورهای غربی در خدمت به فرهنگ سکولار است در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران در خدمت اهداف دینی و فرهنگی ایران قرار گرفته است. بر طبق این نظر نمی توان هیچگونه ماهیت فلسفی و فرهنگی جداگانه ای برای خود تلویزیون قائل شد و تلویزیون کاملا خنثی عمل می کند و می تواند در خدمت هر فرهنگی قرار گیرد.
از سوی دیگر عده ای معتقدند که تلویزیون ماهیت خنثی ندارد. افرادی مانند 'مک لوهان' یا 'پستمن' اعتقاد دارند که تلویزیون نتیجه و به نوعی محصول فرایند فرهنگی و تاریخی در یک کشور است و این فرایند فرهنگی در بستر تاریخی است که ماهیت تکنولوژیکیای را به نام تلویزیون رقم زده است. بر طبق این نظر تلویزیون اگر در فرهنگ دیگری بوجود آمده بود؛ حتما ماهیت آن متفاوت می شد. بنابراین از آنجا که تلویزیون در تاریخ فرهنگی غرب رقم خورده در خدمت به منافع غربی خیلی بهتر عمل می کند.
چرا که زبان آن در روند شکل گیری و تکامل فرهنگ غربی به وجود آمده و تکامل یافته است، این زبان وقتی محتوایی که با ماهیت خود منافات دارد را منتقل کند دچار لکنت می گردد و گاه محتوا را قلب می کند و دچار نقض غرض می شود. این مسئله نشان می دهد که همواره می بایست سن محتوا و شکل رابطه علی و معلولی برقرار باشد برای مثال وقتی که می خواهیم غزلی عرفانی بسراییم نوعی قالب و ظرفیت های زیبایی شناسی خاص خود را طلب می کند. در واقع محتوا وقتی در چارچوب رسانه های گوناگون عرضه می شود فقط فرم را عوض نمی کنیم بلکه؛ محتوا هم متاثر از فرم تغییر پیدا می کند.
آنچه که باید به آن توجه کرد این است که رسانه ی تلویزیون متشکل از دو جنبه است: جنبه سخت افزاری، تکنیکی و فنی (که این جنبه خیلی در اینکه چه پیامی دارد پخش می شود نمی تواند تاثیر بگذارد)
و جنبهی دیگر، زیبایی شناختی تلویزیون است. از این زاویه اگر بخواهیم تلویزیون را بررسی کنیم باید بگوییم که تلویزیون، نوعی زیان فرهنگی است. تلویزیون، شکل فرهنگ است. تبلور زیبایی شناختی و رسانه ای فرهنگ است؛ یعنی فرهنگ است که ماهیت رسانه ای تلویزیون را شکل داده است. در این منظر ماهیت تلویزیون دیگر ماهیت خنثی نیست بلکه تلویزیون ماهیتی فرهنگی دارد. که علی السویه نیست و بر هر محتوایی اثر خاص خود را می گذارد. وقتی که در حال تولید برنامه ای تلویزیونی هستیم در حقیقت ماهیت این برنامه ای مبتنی بر مختصات هنری این رسانه در حوزه رنگ، نور، ترکیب بندی و شکل دادن به فضا یا میزانسن و حرکت دوربین شکل می گیرد مجموعه این موارد 'زبان تلویزیون' را شکل می دهد. این زبان زیبایی شناسی، در ژانرهای گوناگون تلویزیونی از ابتدای اختراع تلویزیون در غرب به مرور شکل گرفته است.
و اما یک مثالی دیگر مسئله را روشن تر می کند. نحوه ی ارائه تلویزیونی یک کنسرت شاد پاپ اروپایی را در نظر بگیریم که آدمهای زیادی در کنار سن قرار گرفته اند و عده ای از نوازندگان بر روی سن مشغول نواختن هستند این شکل از ارائه به گونه ای است که بتواند با محتوای خاص این برنامه که اجرای یک موسیقی شاد است ارتباط داشته باشد. نحوه ی قرار گرفتن دوربین، نور و... سایر تمهیدات بیانی این موارد دستور العمل فنی ضبط آن برنامه است. آیا می توانیم بگوییم که یک کارگردان تلویزیونی آیا با همان دستور العملی که یک کنسرت شاد را ارائه می دهد می تواند یک مراسم دعا را ضبط کند؟ قطعا اینگونه نیست. مشکل اینجا است که دستورالعمل های زیبایی شناسانه ی تلویزیون در فرهنگ غرب تعریف شده اند و با موضوعات و فرهنگ غربی بیشتر نسبت پیدا کرده اند. و وقتی می خواهیم با آن زبان خاص موضوعات کاملا بدیع جامعه ی خود را که اصلا در تلویزیون آنها سابقه نداشته است مانند مراسم مذهبی از جمله دعای کمیل، ندبه و... را منتقل کنیم آن هنگام زبان دچار لکنت می شود و آن زبان و دستور العمل های زیبایی شناسی نمی تواند محتوای مورد نظر جامعه ی ما را به درستی انتقال بدهند.
- جدا از این نگاه فرهنگی در دوران مدرنیته و اوج سکولار شدن تلویزیون به وجود آمد و غلبه جاذبههای مادی، غلبه قالب بر محتوا، عادی سازی امور متعالی، از جمله خطراتی است که به صورت بالقوه میتواند از طریق تلویزیون به مردم خدشه وارد کند به این علت از سوی برخی عالمان دینی، تلویزیون رسانه ای غربی پنداشته می شود. که نداشتن دانش این تکنولوژی و دور بودن عالمان دینی از این رسانه این بدبینی را در آنها تشدید می کند. البته تلویزیون هم از یک سو چون رسانه ای مبتنی بر سرگرمی است و ویژگی های خاصی چون بصری بودن را دارد؛ با انعکاس مراسم مذهبی این ترس را در عالمان دینی به وجود آورد که باعث دور افتادن مخاطب از تجربه اصیل دینی مثل حضور در مسجد و کاهش مشارکت در شعائر دینی شود چرا که حضور مجازی را جایگزین آن می کند با این تفاسیر تلویزیون باید چه تمهیداتی را اتخاذ کند؟ آیا تلویزیون می تواند به مرجع دینی مردم مبدل شود؟
* از منظر اجتماعی این سوال اینگونه مطرح می شود که آیا تلویزیون می تواند و باید جانشین شیوه های سنتی ارتباطی مانند مسجد و گرد هم آیی های آیینی بشود و اگر حتی این قابلیت را داشته باشد باید این کار را انجام بدهیم یا نه. آیا باید تلویزیون را جایگزین همه رسانه های سنتی کرد و یا اینکه تلویزیون باید فقط نقش مکملی داشته باشد.
اعتقاد من بر این است که تلویزیون باید نقش مکملی داشته باشد. چرا که تلویزیون نمی تواند زبان گسترده و سلیسی را پیدا کند که همان تاثیر حضور فیزیکی در مراسم مذهبی را بر روی فرد بگذارد. بنابراین نمی تواند جانشین حضور فیزیکی آدم ها در مراسم باشد و حتی اگر هم بتواند ضرورتی ندارد چرا که اجتماع و وحدت دینی را از بین می رود و تبدیل به تکثر در میان افراد و شکست وحدت آنها می شود. تاکید بر وحدت حتی در آموزه های دینی هم آمده است و همیشه به اجتماع دینی توصیه شده است که «دست خدا با جماعت است». بنابراین اگر این بحث را بخواهیم از زاویه ی اجتماعی بررسی کنیم اینگونه است که تلویزیون نمی تواند و نباید آن مقدار گسترده شود که جانشین شرکت حضوری افراد باشد و در ضمن نباید نقش جانشینی برای رسانه های سنتی نیز مانند کتاب و غیره داشته باشد.
نقش جانشینی به این معنی است که تمام مراسم از طریق تلویزیون انعکاس داده شود. با این اتفاق چه بسا که افراد در مراسم ختم هم دیگر شرکت نکنند. همان طور که پخش مراسم احیا در ایام ماه مبارک رمضان از طریق تلویزیون باعث شده است که افراد زیادی در خانه هایشان در جلو گیرنده های تلویزیون خود بیدار می مانند و مراسم را اجرا می کنند و دعا می خوانند؛ در صورتیکه اصل این مراسم برای گردهمآیی و وحدت افراد است. مسئله ی دیگر این که با حضور در مراسم تاثیری ایجاد می شود که از طریق تلویزیون حاصل نمی شود. حتی اگر بالفرض تلویزیون باز به تاثیرگذاری مورد نظر دست یابد باز هم به صلاح نیست که تلویزیون جایگزین این مراسم باشد. بنابراین به لحاظ اجتماعی تلویزیون باید نقش مکمل را ایفا کند نه نقش جانشینی.
از منظر زیبایی شناسی تلویزیون نیز می توان اینگونه به این سوال پرداخت که تلویزیون از لحاظ زیبایی شناسی دارای ماهیت خاصی است بدین معنی که تلویزیون نسبت به رویکردهای خود به از مضامین سکولارتا مباحث عقیدتی و فرهنگی و دینی باید ظرفیت های زیبایی شناختی ویژه خاص خود را ابداع کند تاکید تلویزیون در یک حوزه سبب می شود. و بتدریج این رسانه به زبان متمایز با گرامر خاص خود در این زمینه دست یابد. در واقع انواع گونه های رایج تلویزیونی ظرفیت های به فعل درآمده و متبلور شده تلویزیون است و در این راستا کم کم زبان تلویزیونی شکل گرفته است. ژانر خبر، مسابقات ورزشی، درام و نمایش هر کدام مختصات فرمی و زبان خود را پیدا کرده اند. در بعد موضوعات مذهبی تلویزیون باید زبان فنی و هنری محتوای یاد شده را پیدا کنید وقتی با این رویکرد حرکت کنیم می توانیم ژانرهایی بدیعی مناسب این مضامین ابداع کنیم. بازن و مانستربرگ معتقدند سینما که مادر تلویزیون است ماهیتی رئالیستی دارد که بیننده می خواهد از دریچه ی آن دنیایی واقعی را ببیند بنابراین شما نباید بیش از حد، از کات و مونتاژ استفاده کنید چرا که مونتاژ وحدت فضا را می شکند، همانطور که می بینید تکنیک ها و قابلیت های بیانی همگی نوعی خاستگاه ایدئولوژیک ابتناء دارند. وقتی متناسب با رویکردهای مذهبی زبان خاص خود را دریابیم آن گاه محتوا تنزل پیدا نمی کند و زبان بدون لکنت محتوا را منتقل می کند. بنابراین باید متناسب با محتوای دینی خود ظرفیت های جدیدی را ایجاد کنیم که بتوان محتوا را در آن به بهترین شکل بگنجانیم.
زبان تلویزیون برای در برگرفتن محتوا باید متفاوت بشود دین هم باید منعطف عمل کند. مشکل ما همینجا است؛ چرا که متولیان دینی به این قضایا اهمیتی نمی دهند و تصور می کنند که ما هر محتوایی را می توانیم در همین قالبهای موجود ارائه بدهیم.
- گاهی گفته میشود که مثلاً پخش آیینهای دینی از تلویزیون ممکن است مانع حضور مؤمنان در خود این مراسم شود؛ مراسمی که به دلیل رابطه مستقیم بین برگزارکنندگان و مجریان آیین به نظر میرسد تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند. از سوی دیگر، ممکن است گفته شود بصری شدن، باعث میشود اعمال دینی به حد آداب نمایشی تقلیل پیدا کند و عمق دینی و تفکر از آنها گرفته شود. آیا استفاده از رسانهها یا رسانهای کردن معانی دینی، آنها را در معرض ساده شدن، عامهپسند شدن، نمایشی شدن و . . . قرار نداده است؟
* اگر بر آرا نظریه پردازان دقت کنیم می بیبنیم که برخی از آنها مانند پستمن و بودریار معتقدند که با تلویزیون نمی شود حرفهای جدی زد. این عدم توانایی زمانی رخ می دهد که بخواهیم مفاهیم عمیق را در قالب تلویزیون بیان کنیم. پستمن برای خود مثال می زند و می گوید زمانی در قدیم از طریق شعله های آتش با هم ارتباط برقرار می کردند و شعله های آتش را به یک رسانه تبدیل کرده بودند. شاید هنوز هم در بعضی از جاها این نوع از ارتباط صورت گیرد. اما توجه به این نکته لازم است که این نحوه ی برقراری ارتباط از طریق آتش قطعاً محدودیتهایی دارد و نمی توان از این رسانه ابتدایی بحثهای فلسفی و پیچیده را منتقل کرد چون آنقدر ظرفیت ندارد. تلویزیون هم همینطور، زبان تلویزیون ساختاری دارد که هم از نظر کمی محدود است و ما می توانیم فقط حجمی مشخص از مفاهیم را از طریق آن انتقال بدهیم و نه همه چیزها را و از سوی دیگر کیفی هم هست بدین معنی که با ماهیتی خاصی که دارد بیشتر با محتوایی خاصی نسبت برقرار می کند و پیام های خاص را بهتر را می تواند منتقل کند. پستمن معتقد است ماهیت تلویزیون با خوشی و سرگرمی نسبت نزدیکی دارد و او در کتابی که در این مورد نوشته شده است ''amuzing ourself to death یعنی سرگرم کردن خودمان تا سرحد مرگ. این موضوع را به خوبی توضیح داده است.
او می گوید زبان تلویزیون زیان سرگرمی و خوشی است و لذا محتوای جدی را ضعیف ارائه می کند و حتی آن را قلب می کند. اگر زبان سرگرمی را از تلویزیون بگیریم ماهیت خودش را از دست می دهد.
در نقد این دیدگاه باید گفت این قضیه به صورت مطلق قابل قبول نیست. البته اگر ما دستور زبان ویژه ی تلویزیون برای مفاهیم جدی و متعالی را پیدا نکنیم این برداشت درست است اما تلویزیون با وجود این خصلت معمول اش که مفاهیم دینی را می تواند مبتذل کند اگر زبان ویژه ای پیدا کند چه بسا بتواند به رسانه بسیار تاثیرگذاری در حوزه مفاهیم دینی تبدیل شود.
منتقدین تلویزیون می گویند اگر به نحوه ی تعامل فرد با تلویزیون بنگریم مسئله عدم سنخیت آن با انتقال مفاهیم مذهبی روشن تر می شود به عنوان مثال شما هنگام تماشای تلویزیون غذا هم می خورید، با تلفن هم ممکن است صحبت کنید یا غذا درست کنید در حالیکه قرار است تلویزیون یک مفهوم جدی را نیز به شما منتقل کند. لذا وضعیت محیط مانع تمرکز افراد بر مفهوم می شود. برای مثال زمانی که شما به یک بحث فلسفی گوش می کنید باید کاملا متمرکز باشید و اگر شما یک جمله کلیدی را از دست بدهید ممکن است بحث را از دست بدهید. یا در یک مراسم مذهبی شرکت کرده اید حتما با آدابی در آن حضور پیدا می کنید. اما هنگام تماشای تلویزیون آن آداب را رعایت نمی کنید لذا محتوا در انتقال دچار مشکل می شود.
برای برقراری ارتباط موثر، از طریق تلویزیون باید دید نسبت تلویزیون با آن محتوا چگونه است چون با ظرف تلویزیون هر محتوایی را نمی شود مطرح کرد. و طرح هر موضوع باید زبان مناسب آن موضوع را پیدا کرد.
در حوزه ی مسائل مذهبی نیز باید ژانرهای خاصی تعریف و تجربه شوند برای مثال وقتی تصویر بسته ای از روحانی بالا منبر گرفته می شود؛ اگر ترکیب بندی میکروفن با صورت درست انجام نشود؛ با وجود اینکه روحانی نوحه می خواند تصویر ممکن است باعث خنده مخاطب شود. این ساده ترین مسئله است تا پیچیده ترین مسائل که در جای خود باید صحبت شود. فراموش نکنیم زبان تلویزیون فقط شامل مهارت های تولید برنامه نیست بلکه شامل نحوه پخش و مدیریت رسانه نیز هست. چه پیامی، چه زمانی و چگونه پخش شود نیز بر کیفیت انتقال پیام تاثیر می گذارد.
اخیرا یکی از سریالهای مذهبی پخش می شد در یکی از صحنه ها خانمی بود که سر به سجده گذاشته بود و ناگهان از زیر در نوری تابیده می شود و در اتاق به یک بهشت باز می شود در ادامه زن در این باغ با یکی از بستگان خود که قبلاٌ فوت شده است ملاقات می کند. این صحنه می خواهد یک تجربه با احساسات متافیزیکی و مذهبی را به بیننده القا کند. صحنه به گونه ای تدارک شده بود که مکاشفه ی بازیگر به بیننده از طریق نور ، رنگ فضا و میزانسن منتقل شود؛ به علت بی تدبیری در پخش ناگهان نوار تبلیغاتی ای با رنگ نارنجی پررنگ مرکز توجه بیننده را از باغ بهشت و آن تجربه معنوی به این نوار که درباره ی پیش فروش واحدهای تجاری بود؛ منتقل می کند. در این میان دو فضا با هم خلط می شود از یک سو فضای تجاری و دنیوی و از سوی دیگر یک فضای ماورایی و معنوی. همین بی تدبیری تاثیر سریال را تقریبا از بین می برد. یا مثال دیگر اینکه بلافاصله بعد از اینکه یک برنامه ی مذهبی تمام می شود، بلافاصله یک برنامه ی ورزشی شروع می شود که بیننده دچار تناقض روانی می شود. .
- برنامه های دینی چه تعریفی و قالبی باید داشته باشند؟
* هر محتوا و موضوع دینی در هر برنامه ای با ساختاری ویژه به گونه ای متفاوتی عرضه می شود به عبارتی فرق می کند. محتوای دینی در قالب های مختلف به زبان آن قالب تبدیل می شود. محتوای دینی در رادیو و تلویزیون زمانی به برنامه ی دینی تبدیل می شود که ساختار فنی خاص خود را پیدا می کند که شامل تصویر و صوت (موسیقی و افکت و دیالوگ) است و وقتی محتوای دینی از این عناصر به گونه ای فکر شده استفاده کند، تبدیل به برنامه ی تلویزیونی می شود. لذا محتوای دینی، زبان و فرم دینی خاص خود را اقتضاء می کند
ما انواع و اقسام برنامه تلویزیونی در قالبهای مشخص داریم این فراورده های تلویزیونی فرایندهایی تولیدی هنری شناخته شده ای دارند و که از همان ابتدا از برنامه های تلویزیونی قدیمی تر تاکنون به وجود آمده اند. مسئله ای که تاکید می شود این است که این قالبها متناسب با رویکردهای عمدتا سکولار شکل گرفته اند بنابراین نسبت معقول تری با برنامه های سکولار دارند. بنابراین برنامه ی دینی باید فرم خاص ابداعی خود را داشته باشند تا بتوانند به هدف مطلوب برسند.
- رسانه ی دینی و تلویزیون دینی چه کارکردی باید داشته باشد؟
* برنامه ی دینی در تلویزیون به معنای عام یک کارکرد و ماموریت عمومی دارد و آن ارتقا سطح ایمانی و اعتقادی بیننده است. گاه در این فرایند ممکن است هیچ دانشی را به فرد نیفزاید اما موجد ایجاد حس ایمانی نیرومندی شود همین که سطح ایمان فرد را ارتقا می دهد و تعالی اخلاقی در طرف مقابل ایجاد می کند مراد ما حاصل می شود. این موضوع را شاید بتوان با کاتارسیس ارسطو پیوند بزنیم که ارسطو اعتقاد دارد که انسان زمانی که در مقابل اثر هنری قرار بگیرد دچار تزکیه می شود و احساسات در درونش به حالت تعادل می رسند و تخلیه روانی می شود؛ اگر غضبناک و افسرده است به حالت عادی برمی گردد. همینطور وقتی درام و نمایشی می بینیم با اینکه یک زندگی بازسازی شده است ما می توانیم خودمان را جای آن بگذاریم بنابراین هر چه از درون این درام حاصل شود پاسخی است به علایق فرد و سبب نوعی تصعید روح در درون او می شود
بنابراین با این وجود در درجه اول برنامه دینی باید موجب تعالی روح و عمق ایمان در فرد بشود مورد دوم دانش و ارتقاء سطح معرفت است که اگر بتواند دانشی را ایجاد کند این بسیار پسندیده است اما این دانش نباید صرفا عقل را در گیر کند بلکه عاطفه را هم باید درگیر کند و توامان عقل و دل را مورد هدف قرار بدهد بنابراین برنامه ی مذهبی باید باعث دگردیسی در وضعیت روحی و خلقی شود و دیگر این که بهتر است که نقشی اموزشی هم داشته باشد
- وضعیت دین در تلویزیون ایران را چگونه آسیب شناسی کنید؟
* به نظر من تلویزیون در ایران بسیار تلاش می کند که زبان مورد نظر خودش را پیدا کند اما متاسفانه هنوز به تمام قابلیت های موجود دست نیافته است. در حوزه ی برنامه های دینی تدابیر و تمهیداتی است که هنوز کشف نشده است. تلویزیون هم مانند باید رفته رفته زبان خود را در حیطه مسائل مذهبی پیدا کند و بیان زیبایی شناختی خود را کامل تر کند.
تلویزیون هم باید لباس و قامتی برای محتواهای موجود پیدا کند تا بتواند این فرم هیولایی و بی شکل را به طوری مناسب و زیبا مجسم کند. در این زمینه ها کارهایی انجام شده که در برخی موارد موفق بوده است.
جوهر دین اخلاق است که بنابراین اگر برنامه ی دینی هم ساخته شود نباید باعث نزول اخلاقی مخاطب شود و اگر خلاف این عمل کند می توان گفت که برنامه غیردینی است. در برخی کارها دیده می شود؛ دروغ و ناهنجاری از طریق شخصیت هایی که در ظاهر منفی است اما بیننده نسبت به انها سمپاتی پیدا کرد. ترویج می شود برای مثال در برخی از کارهای آقای عطاران شخصیت های منفی را به گونه ای سمپاتیک به تصویر می کشد که مخاطب به سمت آن شخصیت جذب می شود با اینکه این شخصیت منفی است؛
در کاراکتر و شخصیت پردازی نوعی پیام نهفته است و باید مراقب بود که جای شخصیت مثبت و منفی عوض نشود. در مجموع وقتی که اثری را می بینیم باید منجر به پندهای اخلاقی بشود نه ضد پندها و نه اینکه فرد را به کارهای خلاف ترغیب کند.
- آیا تلویزیون ایران می خواهد دینی باشد؟ چه راهکاری برای بهبود وضعیت بازنمایی دین در تلویزیون ارائه می دهید؟
* رسانه ی ملی، رسمی و دولتی وظیفه اش انعکاس تفکر حاکم بر مردم است تفکر عموم مردم ما اسلامی است؛ بنابراین تلویزیون سیمای حاکمیت اسلام است؛ پس رسانه ی ما باید دینی باشد.
اما این دینی بودن اگر بخواهیم به گونه خاص به آن نگاه کنیم یعنی محتوای دینی ای که با زبان دینی شده رسانه منتقل شود. این محتوا را نمی شود به خارج از کشور سفارش بدهیم که برای ما برنامه تولید کنند؛ بلکه فقط برنامه ساز آگاه ایرانی مسلمان می تواند به توفیق و اثر مطلوب برسد و آن محتوا را انعکاس بدهد و برای این محتوا زبانی متناسب پیدا کند. برای مثال ما اذان را به لحن و صوت های ایرانی و غربی شنیدیم ولی وقتی اذان موذن زاده را می شنویم قرابت بیشتری با آن احساس می کنیم چرا که در دستگاه ایرانی روح الارواح و بیات ترک عرضه شده است که خود این احساس را ایجاد می کند که ایرانی ترین اذان است در صورتیکه محتوای همه اذانها مشترک است. به قول استیونس محتوای نمایش نامه ی هملت را می شود هم در یک تئاتر دبیرستانی یافت و هم در اجرای یک گروه کاملا حرفه ای تئاتر. محتوایی نمایشنامه یکی است ولی تفاوت در صورت ها است و این تفاوت های بیانی و صوری است که ارزش ها را تعیین می کند.