تاریخ پژوهشهای سینمایی حرکتی است از روشهای کمی به سوی روشهای کیفی و از سوی روشهای کیفی به سمت روش های ترکیبی و امروزه به سمت رقمی شدن محض در تحقیقات سینمایی می رویم. در هزاره ی سوم و قرن بیست و یکم، سینما در ابعاد دیجیتالی و رقمی شده و با سرعت نور زیاد دیده می شود. برای قیاس روند تاریخی کاربرد روشهای پژوهشی در مطالعات سینمایی میان ایران و جهان با دکتر 'غلامرضا آذری'، استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، گفتگو کردیم تا از زبان ایشان سیر روشهای پژوهشی را در مطالعات سینمایی را از ابتدا تا به حال مرور کنیم...
- پژوهش در حوزهی سینما از چه سالی آغاز می شود؟ و در این میان چه روشهای پژوهشی شکل می گیرد؟
سابقهی پژوهش در سینما به سال 1930 برمیگردد. زمانی که' تورستون' و 'لیکرت' به این نتیجه رسیدند که سینما ممکن است آثار زیانباری داشته باشد؛ آثار زیانباری که هر کدام بعد کوتاه مدت و بلند مدت دارد. پس از آن شخصی به نام 'فرانسیس بولتن پاین' که رگه های کاتولیکی داشت در 'ایالات متحده' با کمک و همکاری بنیاد راکفلر 'بنیاد پاین'را شالوده گذاشت و با بودجهای که ازآن بنیاد گرفتند آغاز به کار کرد.
در سال 1933 نقطهی شروع 14 پژوهش با 'بنیاد پاین' آغاز میشود. این کار بعدها به 'هربرت بلومر'واگذار میشود. در واقع اساس پژوهش کمی نگر با هراسی که مسئولان، کشیشها، پدران و مادران نسبت به تعلیم و تربیت کودکان داشتند؛ در 'بنیاد پاین' ریخته می شود. در آغاز دههی 40 ،جامعه شناسانی مانند 'بلومر' و 'شاختر' دزبارهی سینما از حیث محتوا بحث میکنند.
از حیث تاریخی اولین کار تحلیل محتوا توسط 'ادگار دیل' و 'دوروتی جونز' انجام شد و پس از آن 'چارلز پیرس' زیر نظر 'تورستون' و' لیکرت' پژوهش خود را انجام داد. سومین کار توسط خانم 'ناتان لیتز' و 'مارتا ولفنشتاین' انجام شد. بعد از آن در 1945 بعد کمی تحلیل محتوا در همهی مراکز پژوهشی فیلم مبتنی بر این سه تحقیق بنیادی کاربردی شده و در سرتاسر 'آمریکا' گسترانیده شد اما تبدیل شدن تحلیل محتوا به عنوان یک روش پژوهشی به سال 1949 بر میگردد سالی که 'لنی ریفنشتال' مستندساز آلمانی تبار، مسئولیت فیلمسازی را زیر نظر 'هیتلر' بر عهده گرفت. ضرورت توجه به کارهای وی از این نظر است که فقط پلان یا سکانس را در نظر نمی گرفت بلکه به اجزای دیگر فیلم هم دقت میکرد. از سوی دیگر با ساخت فیلم 'به نام آزادی' زمینهی کار او با اندیشههای 'فرانک کاپرا' کارگردان مجموعه فیلمهای 'چرا می جنگیم؟' هم جهت شد. 'فرانک کاپرا' سرهنگ دوم حفاظت و اطلاعات ستاد ارتش' آمریکا' بود که ماموریت یافت با بنیاد راکفلر کار کند و اساساً زمینهای برای آشنایی کار وی با 'کارل هاولند' (اقناع شناس آمریکایی) شد.
اساس نظریههای روش ' تحلیل محتوا' در سینمای دوران جنگ دوم جهانی به شخصی برمی گردد که در سینمای 'آلمان' پیرو محتواشناسی بود. آدمی خاص که سلوک علمی داشت یعنی 'زیگفرید کراکائر' که کتاب وی با عنوان 'از 'کالیگاری' تا 'هیتلر' (این اثر در ایران توسط آقای 'مسعود جعفری جوزانی' ترجمه شده و حوزه هنری چاپش کرده است)که تز پایان نامه ی دکترای وی نیز بوده است تحلیل محتوای مفصلی روی سینمای 'آلمان' بوده که معیارهای خود را از واقعیات جامعه آن روز 'آلمان' گرفته است و چون این آدم وابستگی شدیدی هم با 'مکتب فرانکفورت' داشته است در واقع بین دیدگاههای چب و دیدگاههای وسط و غیر چپ امتزاج برقرار می کند. 'کراکائر' در کتاب خود 'سینمای 'آلمان' نازی' که توسط مسعود مدنی ترجمه شده است ، تبلیغات سیاسی را در سینمای 'آلمان' نازی به تحلیل محتواکشانده است و بعد، به این نتیجه رسیده است که در آلمان اتفاقاتی افتاده است که هم در راستای مسایل سیاست تبلیغات بوده است و هم هیاهویی که در کنار این جریانات به قرار گرفتن سینما در جایگاه خود کمک کرده است و در کنار این جریان وجودیافته. کاری که 'گوبلز' در کنار 'هیتلر' کرد همین بود که نخبههایی مانند 'ریفنشتال' را جذب می کرد که مأمور رایش میشدند و کارشان تحقیق در مؤسسات آلمانی و تهیه آثار تصویری مستند بود. در 'روسیه' هم روند بر همین منوال طی می شد و یک سری مورخان روسی تبار ذکر کرده اند که هم حرکت برای آنها مهم است و هم محتوای پشت حرکت. در دوران 'کراکائر'، سه دانشگاه مشهور' آمریکا' مبتکر پارادایم هایی غالب میشوند که برای عده ای در این دانشگاهها تصویر و صور حاکم بر آن اصل است و عده ای دیگر محتوا برایشان' کانون توجه' می شود این است که شما با دریایی از آرا و عقاید روبرو می شوید از یک طرف نشانه شناختی و ازطرفی، معنا شناسی و از یک سو تأویل و هرمنوتیک فیلم روی کار میآیند.
کاربرد روش تأویل و هرمنوتیک در سینما به دههی پنجاه برمیگردد، ولی از روششناسی آنها به طور مشخص تعریفی ارائه نشده بود و اطلاع جزئی وخاصی از آنها وجود نداشت.
- چه تفاوتی میان تحقیقات کمی و کیفی در پژوهشهای سینمایی وجود دارد؟
در تحلیل محتوای کمی، 'شمردن در درونهی فیلم' معنا پیدا میکند در هر مقدار و البته نوع هدف تحلیل، در تحلیل کیفی، دههی پنجاه، ما به اکمال شاهد روش زیبایی شناختی و تأثیراتی که زیبایی بر روی محتوای فیلم دارد،هستیم و چون معیار ما وجود مصاحبه با خود بازیگران و نظرسنجیهای انجام شده است در این زمینه است، معیارهای خوبی داریم که یکی از آنهابرای مثال، تحقیقات مفصلی است که شخصی به نام 'یوری لوتمن' انجام داده است یا تحقیقاتی که' آرتور آسا برگر' انجام داده است.
- روند تاریخی روشهای پژوهشی پس از تحلیل کیفی آثار چگونه طی شد؟
بعد از تحلیل محتوای کیفی یعنی بعد از دههی 60،ما وارد تفسیر فیلم می شویم. بعد از آن تحقیقات نشانهشناسی باب شد( کارهایی که از مکتب' امبرتو اکو' برخاست) که دنباله رو افکار و اندیشههای 'پیرس' و 'سوسور' بود شکل گرفت. نشانهشناسان فرانسوی زمینهای برای اکمال نظریهی 'لوتمن' شدند و نظریههای فرانسوی و آمریکایی با هم ترکیب شدند و به دال و مدلول سوسوری چیزی به نام نشانگان اضافه شد. بعد از دورهی تحقیقات نشانه شناسی دورهی 'معنا شناسی مفاهیم' با تحقیقات شخصی به نام 'سوزان هیوارد' روبرو میشویم. در دههی هفتاد شیوههای کمی و کیفی معنی شناسی و نشانه شناختی در تمام رساله ها و پایان نامه ها و کتابها وجود پیدا می کنند و ما وارد دورهای می شویم که اساس کارش به پیمایش و نظر سنجی مخاطبان برمی گردد یعنی بعد از سال 1970 پیمایش بطور اساسی وارد سینما می شود و سایهی پیمایش تا آخر دههی 80 19بر سینما حکمفرماست و ابداع روشهای تبیینی در سینما متوقف میشود به این دلیل که سنتهای پژوهشی دست و پاگیر می شوند و خیلی از نظریه پردازان سینما به این تن نمیدهند که فقط کار دانشگاهی انجام دهند. بعد از دههی هشتاد، اقدامات 'رابرت استم' و 'بیل نیکولز' بسیار مطرح میشود، افرادی که مفاهیم تحقیق کیفی را به حوزه ی معناشناسی میکشانند یعنی به هر دو بار مفهومی می دهند، باز همچنان پارادایم اندیشه های 'سوسور'،' بارت'، 'پیرس' و کلاسیکهایی که اندیشههای ناب آنها در این حوزه جاری و ساری است در میان آرای آنها دیده می شود.
اتفاق شاخصی که در این دوره میافتد این است که میان sign (ساین= نشانههای اصلی) و cue (کیو= نشانه ی فرعی) تفاوت کلی قائل میشوند یعنی اعتقاد آنها بر این است که نشانه شناسی هر اثر سینمایی نه تنها به پلان(نما) و سکانس(فصل) محدود نمیشود، به اینکه پلان در چه 'فضا و زمانی' رخ می دهد نیز توجه میشود و اساساً، اینکه یک ایده در چه'قاب بندی' مطرح می شود مورد توجه قرار میگیرد بعد از اینکه 'نیکولز' و همکارانش شروع به کار حرفهای میکنند، روشی در سینمای هالیوود به وجود میآید به نام 'روش ترکیبی' که هم کمی است و هم کیفی، و به نوعی بیختن آرا و عقاید در کنار هم می پردازد! پس از آن، سینما به سمت 'رقمی شدن' می رود و بعد از این در هزاره ی سوم و قرن بیست و یکم شما سینما را در ابعاد دیجیتالی و رقمی شدن و سرعت، حرکت، اقناع مخاطب، نورپردازی و بازی های تخیلی هیجانی زیاد می بینید. در نتیجه، تاریخ پژوهشهای سینمایی حرکتی است از کمیت به سوی روش های کیفی و از سوی روشهای کیفی به سمت روشهای ترکیبی و پس از آن به سمت تلفیقی شدن محض در تحقیقات میرویم.
- انعکاس این سنت های پژوهشی در ایران چگونه بود؟
در این بین تحلیل محتوا در ایران قبل از انقلاب با کارهای دکتر 'علی اسدی' شروع شد و بعدها توسط کسانی که به روشهای وی معتقد بودند ادامه یافت و تحقیقاتی هم در این زمینه راجع به فیلم فارسی از سوی دکتر 'کاووسی' و استفاده از سالن های نقد آثار سینمایی در سالهای 1349و 1350 صورت گرفت . اما،تحقیقات دههی 40 بیشتر تحلیل محتوایی و کمی بود. در سال 1343 مرکز تحقیقات و برنامهی رادیو و تلویزیون سابق با همکاری وزارت فرهنگ سابق بنیان گذاشته شد ولی تا 1349 کار جدیای صورت نگرفت .از سال 1350تا 1353دو تحقیق ملی در تهران صورت گرفت و بعد تحقیقات دکتر 'باقر ساروخانی' و 'منوچهر محسنی' را به صورت تحقیقات ملی در زمینهی رسانه تلویزیون داریم، بعد از این تحقیقات، ما دچار افت و خیزهایی در این حیطه میشویم به این علت که فقط یک سری سازمانهای خاص مأمور پژوهش در این زمینه شدند که پژوهشها در حد تحلیل محتوا و سنجش نگرش بودند و در ایران هم ما سینمای جدیای نداشتیم و سینمای عامه پسند(فیلم فارسی) بیشتر مورد استقبال قرار می گرفت.
- استفاده از روشهای کیفی در پژوهشهای سینمایی بعد از انقلاب در ایران چگونه مطرح می شود؟
این تحرکات پژوهشی توسط مجموعه نقدهای برخی از فیلم های سینمایی به وسیلهی 'خسرو دهقان'، 'محمد شهبا' و 'کامیار محسنی' معرفی شدند و تنها مجلهی دنیای تصویر (به سردبیری علی معلم) و مجلهی فیلم (به سردبیری مسعود مهرابی) از آن استقبال کردند. که بعد از آن دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران تصمیم گرفت به شکلی روشهای کیفی را اشاعه دهد. در دانشکدهی صدا و سیما 'مسعود اوحدی' و در دانشکده هنرهای زیبای تهران 'اکبر عالمی' مسئول این کار شدند، که رفته رفته باعث شد این روشها در دانشگاههای دیگر هم ظهور یابد. این روشها تنها در عناوین تزها خلاصه نمیشد چنانکه استادان بعد از آن تمایل پیدا کردند مبتنی بر مقیاسها و معیارهای جهانی مقالههایی در نشریات معتبر به چاپ برسانند(مثل کارهای فصلنامهی هنر یا فارابی). در حال حاضر، می توان گفت که 20 تا 25 سال است که به طور ناخودآگاه و ناهوشیار رویکرد کیفی در تحقیقات آغاز شده است(در این راه مرکز تحقیقات سینمایی وزارت ارشاد و توجه به تولیدات آن قابل توجه است).
- مزایا و معایب روشهای پژوهشی کیفی در مطالعات سینمایی را چگونه ارزیابی می کنید؟
در کشوری مثل ما، فیلمها مبتنی بر گرایشهای شخصی است و میزان زیادی با پایان خوش همراه است. چون فیلمها با مضمون شرقی ساخته می شوند به نظر می آید که نشانهشناسی و معناشناسی این آثار اهداف تحقیق را از قبل مشخص میکند که تحقیق چه میخواهد بگوید و لذا یک پیشداوری مشخص که با سوگیری آن متفاوت است در آخر همه ی پایان نامه های سینمایی، دیده می شود و محقق سینما، پایان نامه را همان طوری به پایان میبرد که دوست دارد و این موضوع با مهارت خاصی هدایت می شود که در اکثر پایان نامه های سینمایی فعلی مشهود است.
مسئلهی دیگر عدم انعکاس نتایج پایان نامه ها در سیاست های عمومی، ساختن فیلم ها و نوشتن فیلمنامهها است. اگر این نتایج به کار گرفته میشد توقع یارانهی سینمایی ما بالا می رفت و به وضعیتی تبدیل می شد که دست اندرکاران سینمایی و تمام عوامل فیلم در حدی کار کنند که تمام عوامل فروش فیلم از بین برود. ما نمونه های زیادی از این نوع کارگردانان داشتیم یعنی کارگردانانی که در این راستا کار کردند مانند 'پرویز کیمیاوی' و' کامران شیردل'.
مورد دیگر اینکه، برای پژوهشهای سینمای ایران باید چارچوب نظری ساخت نه به این معنا که باید کار غیرعلمی کرد بلکه شما بر اساس چارچوب های نظری با بنیانهای محکم ساخت و سازی را ترتیب دهید که با ارزشهای فرهنگی ما همخوانی داشته باشد.
از دیگر مواردی که باید در انتها به آن اشاره کرد، نبود اندیشهی 'جمع گرایی' در کارهای تحقیقاتی است به این دلیل که تفکر جمع گرایی در میان بین محققان سینمایی وجود ندارد و در کارهای تحقیقاتی ، فردنگری بر جمع نگری حاکم شده است.
میتوان گفت که در مجموع تا به حال کارهای ارزندهای در عرصه ی پژوهش انجام شده است ولی در زمینهی عمل فیلم شناسانه و تصویری خیلی ضعیف کار کردهایم، این شاید به دلیل آگاهی پایین باشد که افراد دست اندر کار خودشان را خیلی در معرض آگاهیهای معیار قرار نمیدهند که در حال حاضر در مغرب زمین بر اساس آنها کارهای جدی صورت می گیرد و به ته ماندههایی به صورت ترجمه بسنده می کنند.