عامل مشترک در پروندۀ خاص اتفاقی است که خواننده با آن درگیر میشود. یعنی ما یک پروندهای را تهیه میکنیم اما پرونده علاوه بر آن اتفاق، یک سکانسهایی دارد که واقعاً مثل سینما و فیلم میماند. بخشی از آن خبر دادن است ولی بخشی هم نوشتن یک سناریو برای یک پرونده است. در پروندههای معمولی آن اتفاقی مهم است که باعث گره خوردن خواننده به مطلب میشود اما در پروندههای معروف جذابیت خبر برای خواننده وقتی بیشتر میشود که یک آدم معروف در آن درگیر است...
مقدمه: سمیرا سلطانی- اگر چه عمر کوتاه مطبوعات در ایران مهمترین مانع متخصص شدن روزنامهنگاران است اما مسعود ابراهیمی دبیر حوادث روزنامهی ایران از سال 70 به صورت تخصصی در زمینهی حوادث کار میکند و شاید تجربه و تخصص او مدیون حضور مستمرش در روزنامهی ایران است. روزنامهای دولتی که اگر چه هر چهار سال با حوادث تغییرات مدیران روبه رو میشود اما عمری دراز دارد. ابراهیمی از شاگردان استاد محمد بلوری است و از زمان «خبر بیاری» حوادث تا به حال که صفحۀ حوادث روزنامه ایران را به صفحات شوک گسترش داده است در این زمینه فعالیت میکند. اگر چه او در سالهای 85 تا 90 دبیر حوادث روزنامههای هم میهن، تهران امروز، وطن امروز و... بود اما همچنان به فعالیت خود به عنوان عضوی از گروه حوادث روزنامه ایران ادامه داد. در گفت وگوی او با مدرسه همشهری که در ادامه میخوانید او به بررسی دلایل رسانهای شدن پروندهها و تأثیر رسانه بر افکار عمومی میپردازد. آنچه به نظر میرسد برای گروه حوادث روزنامهی ایران بیش از انتقال سادهی اخبار بوده است و گاهی تا آنجا پیش میرود که در ماجرای بیجه با تماسهای مردم قیامدشت برای پیدا کردن فرزندان گمشده به کشف جنایت پیش از پلیس میانجامد.
***
شما سالهاست روزنامهنگار صفحۀ حوادث هستید. فکر میکنید چه عوامل مشترکی در پوشش خبری رسانهها از یک پرونده تأثیرگذار است؟
عامل مشترک در پروندۀ خاص اتفاقی است که خواننده با آن درگیر میشود. یعنی ما یک پروندهای را تهیه میکنیم اما پرونده علاوه بر آن اتفاق، یک سکانسهایی دارد که واقعاً مثل سینما و فیلم میماند. بخشی از آن خبر دادن است ولی بخشی هم نوشتن یک سناریو برای یک پرونده است. در پروندههای معمولی آن اتفاقی مهم است که باعث گره خوردن خواننده به مطلب میشود اما در پروندههای معروف جذابیت خبر برای خواننده وقتی بیشتر میشود که یک آدم معروف در آن درگیر است. در این پروندهها مردم خیلی دنبال این بعد ماجرا هستند و ما ناچاریم از زوایای مختلف پرونده را پوشش بدهیم. آنچه ما در روزنامه ایران انجام میدهیم و به سریالی کردن حوادث معروف است در بعضی ماجراها ما هفت روز از یک حادثه خبر کار کردهایم و هشتمین روز اصلاً خبری از آن نداشتیم ولی به هر نوعی سعی کردیم یک چیز کوچک بسازیم و از آن پرونده خبر کار کنیم. در پروندهی شهلا ما بیست روز پشت سر هم از پروندهی او خبر کار کردیم. یک روز هیچ خبری از او نداشتیم و تیتر زدیم این هفته ما هیچ خبری از شهلا نداریم چون خواننده درگیر این پرونده بود.
در واقع به خواننده گفتید که خبری ندارید ولی حواستان به او به عنوان پیگیر این ماجرا هست.
بله. میخواهم بگویم این گره خوردن خیلی مهم است. ما در خیلی از وقایع این گره خوردن را داشتهایم و مردم هم همراهی کردهاند.
با توجه به صحبتهایتان میتوانم این طور برداشت کنم که شما به عنوان یک رسانه توجه مردم را به پروندههای خاصی جلب کردهاید؟
نه، ما نیاز و خواست مخاطب را پیدا کردهایم. من به عنوان یک رسانه آنچه خوانندهی من دنبال آن است پیدا کردهام و روی آن مانور دادهام. تلاش کردهام خواستهاش را به او بدهم و هر روز با نوشتارم عطش او را زیاد کردهام. به قول معروف او را تشنه کردهام یعنی خبر را مرتب به او دادهام و از زوایای مختلف آن را باز کردهام به نحوی که خوانندهی من منتظر شده است اتفاقات دیگر را ببیند. در پروندهی شهلا شاید اگر از همان روز اول یک بخشی از آن را میگفتیم که خواننده آن را رها میکرد این پرونده زیاد جنجالی نمیشد، ولی با بچۀ مقتول حرف زدیم، با ناصر محمدخانی حرف زدیم، عوامل دیگر را پیگیری کردیم آن وقت برای خواننده این سؤال پیش میآید که پس چرا با آقای درخشان حرف نزدند؟ اسم او در پرونده آمده بود. چرا با آقای علی پروین حرف نزدند. بنابراین فضا به این صورت باز میشود و وقتی فضا باز شد خواننده راحت تر با شما همراه میشود. مردم با حوادث ارتباط برقرار میکنند چون مردم حوادث، مشکلات و گرفتاریها را بهتر لمس میکنند و در حوادث درامی وجود دارد که مردم آن را دوست دارند مثل سریالهایی که دنبال میکنند.
گفتید در بعضی پروندهها مثل پروندهی شهلا مردم به خاطر شهرت افراد به پرونده گره میخوردند، در پروندههای معمولی این گرهها را چه طور ایجاد میکردید؟
پروندهی عروس بیستسالهای که هنوز هم خیلیها او را با این اسم به یاد دارند، زمانی اتفاق افتاد که اوج ازدواجهای اجباری بود و بعضی دختران به خاطر پول حاضر به ازدواج بودند و میگفتند زندگی راحت مهمترین چیز است. این پرونده به خودی خود درامهای زیادی داشت. یک آدم فقیر با یک آدم پولدار ازدواج کرده بود که خسیس بود و دختر فکر میکرد به آن خانه رفته است تا عروس باشد اما کلفت شده بود. بعد در فضایی قرار گرفته با چاقو مادر شوهرش را کشته بود. این یک درام بود و میتوانست عاملی باشد تا به مردم بگوییم دخترتان را به زور شوهر ندهید. دختران این جوری ازدواج نمیکنند بلکه فروخته میشوند. ما از این آدم حمایت کردیم یعنی یک سناریو برای حمایت از او چیدیم، وکیل گرفتیم و خیلی از کارهای دیگر این که چه طور با قاضی صحبت کند. دادگاه چه طور پیش برود و باورتان نمیشود که ما همهی اینها را هماهنگ کردیم، و از این اتفاق یک جریان ساختیم و این آدم را معروف کردیم. قبل از آن یک پرونده داشتیم به اسم مرد هوس ران که هیچ کس این فرد را نمیشناخت. او به خاطر یک زن، بچه و همسر خود را کشته بود. هنوز هم چنین افرادی هستند ولی آن وقت اوج این ماجرا بود. ما برای این که تلنگری به جامعه بخورد خیلی روی این مسئله مانور دادیم. این قدر فضا را باز کردیم تا قوۀ قضائیه تحت تأثیر این ماجرا قرار گرفت، او را محاکمه کرد و اعدام شد. البته در آن زمان دادسرا نبود و روند دادگاه سریع تر انجام میشد ولی الآن چون دادسرا وجود دارد پیگیری پروندهها دیرتر انجام میشود.
یعنی معتقدید با پوشش خبری بعضی پروندهها حتی توانستهاید بر رأی دادگاه هم تأثیر بگذارید؟
نه، بر رأی دادگاه تأثیر نگذاشتیم چون دادگاه و قاضی مستقل است اما بر رسیدگی دادگاه تأثیر گذاشتیم. ما فضا را برای یک پرونده در رسانه باز میکنیم چون دادگاههای ما هیئت منصفه ندارند تا بتوانند یک پرونده را از نظر روانی، جامعهشناسی و ابعاد مختلف بررسی کنند. مثلاً آدمی مثل کبری رحمانپور در چه شرایط خاصی قرار گرفته و آدمی را کشته است؟ قانون میگوید کسی که قتل کرد، باید قصاص شود. چون در این محاکم ما هیئت منصفه نداریم و افکار عمومی هیچ نقشی در دادگاه ندارند بنابراین مردم به اخباری که ما میگوییم و جریان سازی که میکنیم زودتر گره میخوردند. اگر به روزنامههای آمریکایی نگاه کنید میبینید چون آنجا هیئت منصفه است وقتی مردم فشار میآورند هیئت منصفه تحت تأثیر قرار میگیرد. اینجا این هیئت منصفه را نداریم. به همین خاطر روزنامهها فشار افکار عمومی را منعکس میکنند و دادگاه با افکار عمومی روبرو میشود. بعضی وقتها دادگاه مظلوم واقع میشود، هیچ کاری نمیتواند بکند و مردم رأی صادر شده را نمیپذیرند. در ماجرای شهلا و ناصر محمدخانی خیلی از مردم تماس میگرفتند و میگفتند ناصر باید محاکمه شود. اگر شهلا قاتل است در جای خود باید محاکمه و مجازات شود اما از آن طرف پس ناصر چه میشود؟ اگر هیئت منصفه بود شاید او هم محکوم میشد. برای این که زندگی پنهانی داشت و شرایط را طوری فراهم کرده بود که این جوری دو زن از هم انتقام بگیرند یا یک زن از زن اول انتقام بگیرد.
فکر میکنید مصاحبه با شاهدان حوادث میتواند بر رأی دادگاه تأثیر بگذارد؟
اگر ما با کسانی مصاحبه میکنیم که بازپرس یا مأمور تحقیق پرونده با آنها صحبت نکرده است او بعد از مصاحبه آنها را میبیند و بازجویی میکند. مطمئناً این موضوع میتواند کمک باشد. ما در خیلی از پروندهها این مسیرها را رفتیم.
مثال میزنید؟
سال 1372 یا 1373 من در بازپرسی بودم. در آنجا دیدم آقایی رضایت داد که زنش آزاد شود. مرد گفت زن من مریض است و او را از بازداشت بیرون بیاورید. بازپرس گفت شما نمیتوانید در این مرحله رضایت بدهید چون اتهام همسر شما قتل فرزندتان است. باید قرار صادر شود یا نامه بیاورید که او مریض است و باید در بیمارستان بستری شود. من دیدم این مرد خیلی راحت تصمیم میگیرد برای همین از بازپرس آدرس خانهاش را گرفتم و از همسایهها دربارۀ آنها سؤال پرسیدم. همسایهها به من گفتند این زن، خیلی زن آرامی است، اتفاقاً مرد بداخلاق است و دست بزن دارد و زن و بچهاش را کتک میزند. زن او خیلی از شوهرش میترسد. این موضوع برای من خیلی عجیب بود. پرس و جو کردم زن در کدام بیمارستان بستری شده است و ضبطم را هم برداشتم و به بیمارستان رفتم. ضبط هم آن وقتها از این ضبطهای با نوار بزرگ بود. بعد من به عنوان ملاقاتی به دیدن زن رفتم و بدون این که خودم را معرفی کنم به او گفتم چرا اعتراف کردی که بچهات را کشتی؟ وقتی من این حرف را زدم زن شروع به گریه کرد و گفت از شوهرم میترسم. خیلی میترسم. اگر این کار را نمیکردم من را اذیت میکرد و او به من گفت اعتراف کن بعد من رضایت میدهم از زندان بیرون بیایی و با تو کاری ندارند. من تمام حرفهای زن را ضبط کردم و فردا پیش بازپرس رفتم و گفتم ماجرا از چه قرار است. در اولین فرصتی که زن از بیمارستان مرخص شد از هر دو بازجویی شد و وقتی زن گفت این قتل را انجام نداده است شوهرش بازداشت شد و زن را آزاد کردند. این اتفاقها افتاده است که با شاهدان حرف بزنیم و بعد در یک پرونده ای به نتیجه ای برسیم.
اما شما این مصاحبه با شاهد را پوشش رسانه ای ندادید و به صورت شخصی وارد ماجرا شدید؟
ما این اتفاق را به صورت یک خبر کار کردیم اما کارهای من را نگفتیم. چون آن موقع ما در این فضا نبودیم و اگر اینها گفته میشد ما را به ضعیف نشان دادن عملکرد پلیس و متوجه نشدن بازپرس و ... متهم میکردند.
در پوشش خبری پروندههای دادگاه آیا تا به حال احساس کردهاید متهم، وکیل و ... با مظلوم نمایی و با استفاده از رسانهها سعی کنند افکار عمومی را به نفع خود همسو کنند؟
خوشبختانه ما چنین مواردی نداشتهایم. اگر من فکر کنم متهم قصد چنین کاری دارد حتماً نظر قاضی پرونده را میگیرم و چنین گفتگویی را انجام نمیدهم. مگر این که مثلاً شخصی قتلی انجام داده است و بعد از صدور حکم میگوید من پشیمانم که این کار را انجام دادهام. این حرفها را چاپ میکنیم برای این که طرف مقابل او رضایت بدهد. این مسئله هم با قاضی اجرای احکام هماهنگ است که شاید اگر شما این طوری بنویسید این فرد رضایت بدهد او آزاد شود. اما در ماجرای زورگیرهایی که اعدام شدند من خودم ناراحت شدم و به خاطر جریان سازی ای که انجام شد خودم را نمیبخشم. چون نباید این اتفاق برای اینها میافتاد.نگاه ما این بود که زورگیری جمع شود نه این که سه نفر بچه را اعدام کنند.
دقیقاً بحث مطرح شده بعد از اعدام آنها همین بود که به خاطر پوشش رسانه ای این مسئله در تلویزیون و روزنامهها رأی دادگاه زود صادر شد و حتی مطرح شد رأی دادگاه پاسخی به واکنش افکار عمومی بوده است؟
من به عنوان روزنامه نگاری که در این اتفاق شاید نقش پر رنگی هم نداشتم اعتراف میکنم خودم را نمیبخشم. چون احساس میکنم اعدام آنها فقط یک مسکن بود و خیلی زودگذر. به این موضوع باید ریشه ای نگاه میشد. ما زورگیرهای خیلی سابقه دارتری از این آدمها داشتیم که هنوز هم هستند. آمار اینها را هم پلیس و هم قوۀ قضائیه دارد ولی برای هیچ کدام از آنها چنین اتفاقی نیفتاد. اینها پروندۀ سنگینی نداشتند و فقط به خاطر رسانه ای شدن این اتفاق افتاد. اگر من در این اتفاق نقش داشتم اعتراف میکنم که اشتباه کردم.
اما بحث دیگر این است که روزنامه نگار کار خود را انجام میدهد و نمیتواند برای پوشش هر خبری فکر کند که این خبر میتواند باعث اعدام یک نفر بشود یا نه و این قاضی و دادگاه هستند که باید مستقل باشند و تحت تأثیر افکار عمومی قرار نگیرند.
من هم همین اعتقاد را دارم و میگویم قاضی مستقل است. اما در آن زمان شاید شرایط جامعه و جنبۀ عمومی در نظر گرفته شد. اگر من در شلوغ شدن این جنبۀ عمومی نقش داشتهام خودم را نمیبخشم.
در پروندهی کهریزک که در ماههای گذشته دادگاه آن غیر علنی اعلام شد بعد از جلسه سوم متهم با رسانهها مصاحبه کرد و اطلاعاتی داد که گفته شد برای همسو کردن افکار عمومی با خود این کار را انجام داده است. شما هم با این نظر موافق هستید؟
من در پروندههای سیاسی کمتر ورود میکنم اما در پروندههای ما به خصوص پروندههای سیاسی نه تنها متهم که هر دو طرف سعی میکنند خود را تبرئه کنند و این اصلاً درست نیست. یعنی قاضی پرونده میخواهد خود را تبرئه کند در حالی که در مقامی نیست که بخواهد خود را تبرئه کند. قاضی حکمش را صادر کرده است و فردی را با دلایل و مدارک موجود محکوم میکند. دیگر نیازی به ارائهی دلیل و تبرئه نیست که چرا این تصمیم را گرفته است. پلیس هم میخواهد خود را تبرئه کند در حالی که فکر میکنم پلیس بازوی اجرایی قوۀ قضائیه است و میتواند کارش را انجام دهد. اما یک متهم بالاخره دست به هر کاری میزند تا خود را تبرئه کند. اگر شما به یک بچۀ چهار پنج ساله بگویید چرا از جیب بابا پول برداشتی؟ میخواهد خود را تبرئه کند، شاید گریه و مظلوم نمایی هم بکند. چون این در ذات آدمی است که به او اتهامی زده شده است. اگر پول را برنداشته باشد گریه میکند و اگر پول را هم برداشته باشد گریه میکند چون میخواهد خود را تبرئه کند.
با توجه به ویژگیهای کار شما که برخلاف صفحه حوادث ساده و با فونتهای معمولی بعضی از روزنامههای دیگر، در صفحهی حوادث روزنامه ایران با تیتر، عکس و رنگ خیلی بازی میکنید، به نظر شما چه قدر میتوان حریم خصوصی افراد را حفظ کرد تا در صورت تبرئه شدن متهم و برگشت او به زندگی عادی برایش مشکلی پیش نیاید؟
در یک سری از پروندهها پلیس یا بازپرس پرونده میخواهد چهرهی متهم یا مشخصاتش چاپ شود. در پروندههای دیگر ما اصلاً این کار را انجام نمیدهیم. مگر مثل پروندهی مرد هوسران چهرهی او را از روز اول چاپ کردم، برای این که میدانستم او اعدام میشود یا خفاش شب و بیجه که میدانستم او اعدام میشود و این آدم این قدر جرم دارد که اصلاً نباید شرایط او را در نظر گرفت. در پروندههای دیگر این طوری عمل نمیکنیم و حتی اسم افراد را هم عوض میکنیم یا اگر پلیس میگوید واقعاً از کنارش رد میشوم و میگویم نمیخواهد این را کار کنید. چون مثلاً عکس یک بچهی هفده ساله را میدهند و میگویند او دزد سابقه دار است و شش سابقه در زندگیاش دارد. اگر من عکس او را چاپ کنم او تا آخر عمرش دزد است. شاید اگر من یک بار عکس او را چاپ نکنم او را نشناسند و دیگر چنین کاری انجام ندهد. در این موارد ما چنین نگاهی داریم. اگر دقت کرده باشید بعد از ماجرای زورگیری، دیگر به افراد لقب هم نمیدهیم که قبلاً در اخبار به افراد لقب میدادیم.
چرا؟
برای این که گفتیم اینها بعدها برای آنهایی که خیلی شرور هستند آلبوم میشود و برای آنهایی که شرور نیستند لقبی دادهایم که از آن استفاده کند. مثلاً اگر به او بگوییم «کامبیز کافر» بعد از این خود را به این لقب معرفی میکند و ما با این کار به او لقبی دادهایم که از آن استفاده میکند. نگوید من «کامبیز کافر» بودهام و الآن کامبیز هستم. یعنی به او یک مرحله کمک کنیم تا به جامعه برگردد. شاید هم هیچ نتیجه ای نداشته باشد اما برای تسکین روحیۀ خود این کار را انجام دادیم.
به نظر شما خبرنگاری که تازه کار است برای کسب اطلاعات از دادگاه و پوشش خبری درست چه کارهایی باید انجام بدهد و به چه نکاتی باید توجه کند؟
در وهلهی اول باید قانون را بداند اما نه مثل یک وکیل. قانون مطبوعات را بداند برای این که بداند چه حریمهایی هست و چه مواردی را باید رعایت کند. موضوعی را که میخواهد پوشش بدهد باید به خوبی بداند. رفتار و صحبت کردن با قاضی پرونده، وکیل و جایگاههای آنها را بداند. یعنی او باید بداند وکیل چه میتواند بگوید؛ قاضی چه میتواند بگوید؛ در پرونده حرف، حرف چه کسی است؛ در پرونده چه کسی تمام کننده است و حفظ حریم آدمها را هم باید بداند.
خبرنگار تازه کار برای گرفتن اطلاعات به چه کسی میتواند مراجعه کند؟ تاریخ جلسات دادگاه و ... را چه طور میتواند به دست آورد؟
روابط عمومی قوۀ قضائیه اخیراً فضای کار رسانه ای در دادگاه را بسته است ولی الآن رویه به این صورت است که خبرنگار از قوۀ قضائیه معرفی نامه میگیرد. مثلاً در دادگاه کیفری که محاکمات کیفری در آنجا برگزار میشود خبرنگار در جلسۀ دادگاه مینشیند و اول معاون دادستان کیفرخواست را میخواند و بقیۀ روند پرونده را پیگیری میکنند اما این تمام کنندۀ خبر نیست. باید با قاضی هم صحبت کرد. برای گرفتن وقت جلسات دادگاه هم بعد از این که یکی دو بار این ارتباط برقرار میشود دفتردارهای قضات هم وقت جلسات دادگاه را میدانند و میگویند مثلاً در روز دوشنبه دادگاه مردی است که زنش را کشته است و خبرنگاران به این جلسات میروند.
آیا به نظر شما در پوشش خبری دادگاه رسانه میتواند عملکرد قوهی قضائیه را نقد کند؟
بله، در پروندهی کبری رحمان پور، تاریخ اعدام کبری را رسماً اعلام کردند و قرار بود چهارشنبه او را اعدام کنند. ما روز یکشنبه خبری کار کردیم که خانوادۀ مقتول ممکن است رضایت بدهند و فقط رضایت دو نفر باقی مانده است. بعد روزنامۀ آن را به پدر کبری دادیم و او در جلسات دوشنبه که آیت الله شاهرودی با مردم داشت روزنامه را به او نشان داد و آقای شاهرودی همان جا دستور داد حکم را متوقف کنند و هنوز هم حکم متوقف است. این کاری بود که انجام دادیم و به نوعی روند را تغییر دادیم چون میخواستند او را اعدام کنند. یا در پروندۀ افسانه نوروزی ما با دادگستری هرمزگان درگیر شدیم و آنجا مرتباً برای ما جوابیه میفرستاد و این قدر این کار طول کشید تا نتیجهی پرونده این طوری شد. البته بعد روزنامههای دیگر هم به ما کمک کردند.
به نظر شما آیا همۀ رسانهها در انعکاس دادگاهها حساسیتهای یکسانی دارند یعنی حساسیتهای رسانهی تصویری با رسانهی مکتوب با هم تفاوتی هم دارند؟
با هم فرق میکنند و من فکر میکنم در پوشش تصویری حتماً باید یک خبرنگار گزارش بدهد چون در تصویر نمیتوانند کل اتفاقات دادگاه را به مخاطب ارائه بدهند تا بفهمد که ماجرا چه بوده است. یک بخشهایی از آن را پخش میکنند و برای این که بیننده بتواند آن تصویر را بفهمد و درست متوجه قضیه شود حتماً یک گزارشگر باید اول دادگاه یا ادامهی دادگاه را گزارش کند.
میتوانم از حرف شما برداشت کنم که وقتی دادگاه به صورت مکتوب پوشش داده میشود اطلاعات کامل تر و صحیح تر میتواند منتقل شود؟
بله، دقیقاً همین طور است. جلسۀ محاکمه کامل نوشته میشود ولی در نوشتار امکان خلاصه کردن مطلب برای این که منظورتان را برسانید راحت تر است تا این که بخواهید تصویر را خلاصه کنید. حتی اگر شما یک ساعت جلسهی دادگاه را کامل به من بدهید من میتوانم آن را در 10 پاراگراف طوری خلاصه کنم که لطمه ای به گزارش دادگاه هم نزند. اما در تصویر این طور نیست و شما نمیتوانید این کار را انجام بدهید که بخشی از صحبتهای قاضی را بیاورید با بخشی از صحبتهای متهم و این حرفها را به هم وصل کنید. برای همین باید حتماً یک گزارشگر آنجا باشد. البته این نظر من است شاید یک کارگردانی بگوید من میتوانم با تصویر هم این کار را انجام بدهم.
آیا تا به حال به استناد تبصرهی یک ماده 188 آئین دادرسی کیفری با روزنامهی شما برخورد شده است؟
با توجه به آگاهی کاملی که از این ماده قانونی دارم و تجربیاتی که به دست آوردهام در انتشار گزارشات حوادثی همه سعی و تلاشم را کردهام تا مشکلی پیش نیاید ، در گذشته من در سمت دبیر گروه حوادث روزنامه ایران با اعتماد به خبرنگارمان در همدان خبری از یک جنایت انتشار دادم که باعث خدشه دار شدن حیثیت همسر و پدر زن مقتول شد و برای جبران خودم به مدت سه روز به همدان رفتم تا توانستم رضایت بگیرم و خودم روزنامه ای را که اصلاحیه آن خبر چاپ شده بود، در بازار همدان دست به دست توزیع کردم، اما حالا با گذشت سالها و تجربه اندوزی همه جوانب را در پروندههای حوادثی مدنظر قرار میدهم بنابراین اگر پروندۀ پیچیدهای پیش رویمان باشد حتماً مدارک از جمله عکس، فیلم، برگههای بازجویی، احکام صادره و نظریات سازمانهای مسئول را به دست میآوریم سپس به انتشار اخبار میپردازیم و با عمل به این شعار حرفه ای که در انتشار گزارشها باید اصل بی طرفی رعایت شود سعی کردهام هیچ گاه به خاطر یک گزارش حادثه ای بی قانونی نکرده باشم.