The Post-Truth Era
عصر پساحقیقت سعی در پنبه کردنِ رشتههای «حیات نیک همگانی» و «امر جمعی» دارد. هدف آن تهی کردن جامعه از «اعتماد» است. میخواهد رابطه آدمی با واقعیت را بگسلد. میخواهد به جای اندیشیدن به «روابط و مناسبات» عینی و انضمامی، آدمی را به جهانی خیالی مشغول کند که بنیانش تامین منافع «صاحبان قدرت و رسانهها» است. پادزهر عصر پساحقیقت، خوانش و تامل انتقادی در متون رسانهای است...
مقدمه: در دل بحران اقتصادی ناگهان گفته میشود فلانی جای وزیر اقتصاد نشسته است. گفته میشود مدیر فلان سازمان مهم برنامهریزی عوض شد. گفته میشود فلانی گفته است زنانی که عمل زیبایی انجام دادهاند عکس خود را در فیسبوک نگذارند. گفته میشود فلانی گفته است رئیسجمهور باید استعفا کند. این خبرها در کانالها و شبکهها دستبهدست میشوند. سپس، ناگهان، همه این اخبار در چشم بر هم زدنی تکذیب میشوند. معرکهای به پا میشود. مخاطب نه میداند خبر نخست صحت دارد و نه میداند تکذیبهاش موثق است. اخبار قلابی یا جعلی (Fake News)، امکانهای تامل را از او سلب کرده است.
«اسطوره عصر ارتباطات و شهروندی» در هیبت هیولایی جدید رجعت کرده است. این هیولا، مخاطب را «سِر» میکند؛ مخاطب را به تکذیبیهها «عادت» میدهد. گویی مخاطب در عصر جدید نفس میکشد؛ اما آنچه استنشاق میکند مثل هوای تهران «مسموم» و مثل آب در آبادان «آلوده» است. به عبارت دیگر، فضای رسانهای و ارتباطاتی سر بر آورده است که «پُر از ناخالصی» است.
در این «شورهزار ارتباطی»، خبرها پُشتِ سر هم در کانالها و وبسایتها منتشر میشوند و در کسری از ثانیه تکذیب میشوند. فلانی جای بهمانی مینشیند و بلافاصله روابط عمومی آن سازمان اعلام میکند که بهمانی سر جای خود قرص و محکم نشسته است. گاهی همه چیز همینجا تمام میشود؛ گاهی اما نه. بهمانی مصاحبه میکند. از خبرنگاران شِکوه و گلایه میکند (گویا بهمانی هم از دونالد ترامپ یاد گرفته است که یکی از «رمزهای موفقیت» در عصر جدید، تاختن به «رسانهها و روزنامهنگارانِ مشخصی» است). اسم فلانی به عنوان گزینهی محتمل بر سر زبانها میافتد. بهمانی با فلانی لابی میکند. فلانی به کار خود ادامه میدهد و بهمانی «مدیر روابط عمومی» همان سازمان میشود. کار جدید بهمانی چیست؟ تولید خبرهای قلابی و تکذیب خبرهای دیگر. در این مورد مشخص، چرخه خبر قلابی-تکذیبیه اگر برای مخاطب «آب» نداشته باشد برای بهمانی «نان» داشته است.
همه چیز در شتابی غریب «به پیش» میرود؛ در واقع، «به پس». عکسها، گیفها، ویدئوهای چند ثانیهای، و جملات قصار از زبان گاندیها و اوشوها دست به دست میچرخند. همه چیز «لحظهای» و به سرعت برق و باد دستبهدست میشوند. کانالهای «اخبار لحظهای» و «قیمت لحظهای» مثل قارچ سر بر میآورند؛ خبرهای قلابی و تکذیبیههای «فلانی» و «بهمانی» مثل باران بهاری بر این قارچها میبارند. همه جا لیز و لعزنده میشود. سوت قطار ترمزبریدهای در فضا طنین انداخته است: «درنگ جایز نیست».
در دل این پارادایم افراطی با شعار «دَم غنیمت بشمار»، قطار ترمزبُریدهی اخبار قلابی و تکذیبیهها زمین و زمان را میروبد. همه منتظر خبری جدیدند؛ همه منتظر تکذیبیهای جدید. ما به مصرفکنندگان مستمر «تکذیبیهها» بدل شدهایم؛ خبر پشت خبر و تکذیبیه پشت سر تکذیبیه. دور نیست سربرآوردن روزگاری که تکذیبیههایی بر خبرهایی بخوانیم که پیشتر هرگز منتشر نشده بودند.
«کار رسانهای» نیز در این چارچوب از نو تعریف شده است. گروهی عظیم در حال «تولید انبوه» اخبار قلابی هستند؛ «محصولاتی» همشکل و همقد. افراد، روابطعمومی سازمانها، و وکلای سلیبریتیهانیز به تولید تکذیبیهها مشغولاند. تکذیبیه چنان جای خبر را گرفتهاند که گاهی کاربران «ترجیح» میدهند به همان خبر قلابی دل خوش کنند. گروهی به همان خبرهای قلابی میچسبند، گروهی دیگر به تکذیبیهها. جهان رسانهای، امروزه، جهان زیستِ لحظهای، آنی، و زودگذر در آشوبکدهی خبرهای قلابی و تکذیبیهها است.
نام این روزگار جدید «عصر پساحقیقت» است. چیستی عصر پساحقیقت
بهمانند بسیاری از مفاهیم موجود در علوم انسانی، عصر پساحقیقت را نیز نمیتوان بهتمامی تعریف کرد. به جای تلاشی از پیش نافرجام برای نیل به تعریفی جامع و مانع از این مفهوم، در اینجا ویژگیهای عصرپساحقیقت را در ده نکتهی زیر خلاصه میکنیم:
(1) اگر، پیشتر، دوران طلایی روزنامهنگاری متعهد و حرفهای با آرمانهایی چون شفافیت، مسئولیت اجتماعی، پرسشگری، و پاسخگویی تعریف میشد، عصرپساحقیقت، عصر چرخهی تولید خبر قلابی و مصرفِ تکذیبیهها است؛ عصر سر کردن با اخبار قلابی و تکذیبیهها: عصری که خبر چیزی نیست جز تکذیب خبر. عصر پساحقیقت نفی آرمانهای عصر روزنامهنگاری متعهد و حرفهای است.
(2) اگر روزنامهنگار متعهد و حرفهای خود را در تباین و تمایز با آن نوع روزنامهنگاریای تعریف میکرد از آن به «روزنامهنگاری زرد» یاد میشود، عصر پساحقیقت چیزیی نیست جز همگانی شدن سلطهی روزنامهنگاری زرد. سرگرمی، شایعه، خنده، و غافلگیری. اینها «ارزشهای خبری» روزنامهنگاری زرد است. آنها جای دقت، درگیری، مجاورت، و بداعت را گرفتهاند. «فکت» جایی در این میانه ندارد.
(3) «دیدهشدن» بنیانبرسازنده عصر پساحقیقت هستند. در این جهان جدید، کسی برای «نفع همگانی» و «مسئولیت اجتماعی» تره خُرد نمیکند. «لایک» و «فیو» سکههای رایج عصر پساحقیقتاند. آنها جای نقد و تفسیر نشستهاند. کسی «حوصله» خواندن متون استدلالی را ندارد. عصر پساحقیقت، روزگار «شتاب» و «بیحوصلهگی» است، روزگار «جیکجیکهای» توئیتری و «گزینگوییهای» سرسری.
(4) «گزینگویی» الزاما پدیدهای منفی نیست. گُزینگویی سُنتی ستبر در تاریخ اندیشه و ادبیات دارد. از نیچه تا بنیامین، و تا خیام، گزینگویی مَحملی برای اجتناب از مُهملگویی و کُلیگویی بوده است. اما در عصر پساحقیقت، گزینگویی ابزاری است برای «هیچگویی». آنها گفتارهایی بدون بافت و زمینهاند که قرار نیست چیزی جز احساسات زودگذر و غلیانهای آنی به مخاطب انتقال دهد. متون زمینه زدوده شده همواره متونی بیتاریخاند. فرایندها از آنها کسر میشود. در این جهان، سخن از گزارههایی است بیربط به یکدیگر. آنها دالهایی هستند بیمدلول، پراکنده در فضای رسانهای. بیمعنایی همان «معنای غایی» عصر پساحقیقت است.
(5) بیمعنایی نیز در عصر پساحقیقت امری عبث، بیهوده، و بیهدف نیست. در دل این متاخرترین صورتبندی از بیمعنایی، «کارکردی» نهفته است: گِلآلود کردن فضای اندیشیدن. روایتهای گوناگون – در قالب اخبار قلابی و تکذیبیههای تکراری و چرخهای– فضا را متشنج، مبهم، و آشفته میکنند. مخاطب از بالقوهگیهای انتقادی و سنجشگرانهی خود تهی میشود. او سرسام میگیرد. از چالهای درآمده به چاهی دیگر میافتد. روایت پُشت سر روایت در کورهی ذهنش نیمپز میشود. در چنین فضایی است که بنگاهها، دستگاهها، و افرادِ مستتر در پسِ پشت صفحهکلیدها و دستگاههای مونتاژ، «روایتهای بدیل» خود را ذرهذره در سبک و سیاقی هیجانی، سرگرمکننده، و «دلانگیز» به کام مخاطب میریزند. لاجرم، مخاطبِ خسته، ملول، و ناکام از «یکدو زدنهای مداوم برای دستیابی به خبری موثق»، به خبرهای قلابی «آری میگوید».
(6) در فضای مغشوش پساحقیقت، هیچ «حرف آخری» در میانه نیست. روایتها به «جمعبندی» نهایی نمیرسند. روایتی منعقد نشده است که شبهروایتی دیگر جای آن میگیرد. خبری قلابی در ذهن مخاطب هضم نشده است که تکذیبیهای صادر میشود. تکذیبیهی دیگری بر همان تکذیبیه منتشر میشود. خبر قلابی اول تعدیل شده و در قالب یا صورتی جدید به مخاطب عرضه میشود. «شبهروایتهای گوناگون»– و نه متکثر – از مضمونی واحد فضا را پُر میکند؛ آنهم از مضمونی واحد که خود چیزی نبوده است جز خبری قلابی و جعلی. در دل این آشوب، قلابی بر گلوی مخاطب گیر میکند. او صید شده است.
(7) سازمان تولیدِ متون در جهان پساحقیقت بر مبنای سلسلهمراتب «راز و رمز» و «پنهانکاری»اداره میشود. اهداف برای این سازمان به صورت موضعی، مقطعی، و آنی تعریف میشوند. هیچ هدف غایی جمعی و همگانی برای سازمانهای رسانهای عصر پساحقیقت تعریف نمیشود. «دور-کارانِ»منفک از همدیگر در حال سرهم کردن شبهروایتهایی هستند که قرار است تکهی خاصی از اذهان مخاطب را دستکاری کند. آنان خود را «ماموران معذوری» میبینند که امروز علیه این فرد، گروه، یا کشور «خبرسازی» میکنند و فردا بر علیه آن یکی. روایتهای سرهمشدهی آنان قرار است نفع شخصی و کوتاهمدت پشتمیزنشینان رده بالای سازمانهای رسانهای را تامین کنند. سازمانهای رسانهای در عصر پساحقیقت اعضای اصلی «حزب باد» هستند.
(8) منطق حاکم بر جهان رسانهای در عصر پساحقیقت، منطقی مطلقاً اقتصادی– یعنی «منطق بازار» - است. متون رسانهای تولید میشوند، «مشتری هدفشان» تعیین میشود، بازاریابی میشوند، و در نهایت به او «فروخته» میشود. ارزش حاصلشده، ارزشی اجتماعی، جمعی، و معطوف به خیری همگانی نیست. چنین ارزشی بهتمامی منفکِ از «امر سیاسی» است. اگر زمانی رسانهها و روزنامهنگاران یکی از پایههای دموکراسی شمرده میشدند، رسانهها در عصر پساحقیقت، نه تهدیدی بر دموکراسی که از قضا «نفی دموکراسی» هستند.
(9) عصر پساحقیقت، عصر «بیکُنشی» است. در این روزگار، به جای کُنش – به مقابه امری معطوف به خیر همگانی – با فعالیتهای تکافتاده، منزوی، و گسسته روبرو هستیم. افرادِ مقیم در جزیرههای رسانهای در عصر پساحقیقت، همان رابینسون کروزئههایی هستند که هیچ نسبتی باامر جمعی ندارند. فعالیتهای جمعی آنان به «اسلکتویسم» - پیوستن به گروهها و کانالهای سیاسی-اجتماعی، حمایتهای مَجازی از گروهها و مواردی از این دست – محدود میشود.
(10) افراد ساکن در عصر پساحقیقت، آن خبری را خبر قلابی میدانند که منافع فردیشان را به مخاطره میاندازد.
***
عصر پساحقیقت سعی در پنبه کردنِ رشتههای «حیات نیک همگانی» و «امر جمعی» دارد. هدف آن تهی کردن جامعه از «اعتماد» است. میخواهد رابطه آدمی با واقعیت را بگسلد. میخواهد به جای اندیشیدن به «روابط و مناسبات» عینی و انضمامی، آدمی را به جهانی خیالی مشغول کند که بنیانش تامین منافع «صاحبان قدرت و رسانهها» است.
برای مقابله با چنین جهانی، باید از «تامل جمعی» درباره مناسبات عینی و مستقر دفاع کرد، تامل انتقادی بر «کار رسانهای» را به رسالتی همگانی بدل کرد، و در برابر هجمههای همهجانبهی اخبار قلابی و تکذیبیهها،به دفاع از حقیقت پافشاری کرد.
پادزهر عصر پساحقیقت، خوانش و تامل انتقادی در متون رسانهای است.