مورد پژوهی ارزيابي برنامههاي تلويزيونی
بکارگیری الگوهای رایج ارزیابی محصولات صنعتی و خدماتی در سازمانهای فرهنگی با دشواریهای عمدهای روبهروست. از سوی دیگر، ویژگیهای هنری و خلاقانهی تولیداتِ فرهنگی سبب پیچیده شدن مباحث بر سر ارزیابی این محصولات شده است. این دشواریها سبب شده است که نهادها و جشنوارههای اندکی برای ارزیابی عملکرد و کیفیت محصولات فرهنگی ایجاد شود بهنحوی که اغلب مشاهده میشود تفاوتهای فاحشی در معیارهای ارزیابی نهادها و جشنوارههای مختلف وجود دارد....
مقدمه
بکارگیری الگوهای رایج ارزیابی محصولات صنعتی و خدماتی در سازمانهای فرهنگی با دشواریهای عمدهای روبهروست. از سوی دیگر، ویژگیهای هنری و خلاقانهی تولیداتِ فرهنگی سبب پیچیده شدن مباحث بر سر ارزیابی این محصولات شده است. این دشواریها سبب شده است که نهادها و جشنوارههای اندکی برای ارزیابی عملکرد و کیفیت محصولات فرهنگی ایجاد شود بهنحوی که اغلب مشاهده میشود تفاوتهای فاحشی در معیارهای ارزیابی نهادها و جشنوارههای مختلف وجود دارد. براي نمونه، معیارهای مدنظر برای ارزیابی فیلمهای سینمایی جشنواره فجر با آنچه برای ارزیابی فیلمها در جشن خانه سینما مورد توجه قرار میگیرد، تفاوتهای فاحشی دارد. گرچه ممکن است در وهله نخست به نظر برسد که وجود چنین تفاوتها و حتی تناقضاتی ناشی از ساختارهای بنیادین حاکم بر این دو است، اما بخش عمدهای از این تفاوتها ناشی از تفاوتها و تناقضاتی است که در ماهیت محصولات فرهنگی وجود دارد.
الگوهای ارزیابی عملکرد و کیفیت در محصولات صنعتی و خدماتی با گذشت زمان پیچیده تر شده است. نگاهی اجمالی به مطالعات و نظریات ارائه شده در این زمينه (از دهه 1950 تا بعد از سال 2000) نشان میدهد که معیارها و اهداف جدیدتری برای ارزیابی عملکرد و کیفیت در سازمانهای مختلف ارائه شده است. این معیارها در دهههای 1950 فقط بر روی کارایی تمرکز داشتند. در سالهای دههی 1980 کارایی و اثربخشی و بهرهوری به همراه انعطافپذیری جزو معیارهای ارزیابی قرار گرفت. از سال 2000 به بعد با مجموعهی متنوعی از مولفههایی مانند کارایی، اثربخشی، بهرهوری، انعطاف و خلاقیت در این حوزه مواجه هستیم.
اما در خصوص محصول فرهنگی، اینکه چه محصولاتی دارای بعد فرهنگی هستند و چه محصولاتی فاقد این ویژگی، در وهله نخست، ریشه در نگاهی به فرهنگ دارد که معطوف به تولید و مصرف محصولات هنری و ادبی هستند. از سوی دیگر، این شکل از محصولات در تقابل با سایر محصولات صنعتی صورتبندی میشوند و بیش از هر چیزی واجد بُعدی اندیشهای هستند. ادعا بر این است که در محصولات فرهنگی، اندیشه مبادله میشود و این نوع از محصولات درصدد انتقال معنا هستند. اما نگاهی دقیق تر به این ویژگی نشان میدهد که در برخی از موارد با پیوند درونی این دو روبهرو هستیم.
ارائه تعریفهاي مختلف درباره فرهنگ، شناخت ناکافی از این تعریفها، ناتوانیهای فراوان در عملیاتی کردن این تعریفها، و مواردی از این دست سبب شده است این نوع تَشتت معنایی و عملی در حوزه مفهومی فرهنگ، در ارزیابی محصولات فرهنگی نیز نمود یابد. به شکل کلی، نگاهی به تلاشهای انجام شده برای ارزیابی محصولات فرهنگی نشان میدهد که کمّیسازی و سنجش مفاهیم (بر مبنای نگاه مبتنی بر پوزیتویسم) بیشترین غلبه را در این زمینه داشته و این در حالی است که تکیه صِرف به چنین دادههایی نمی تواند ابعاد و پیچیدگیهای ذکر شده در باب فرهنگ را پوشش دهد. بنابراین، هر تلاشی برای ارائه شاخصها یا معیارهايی برای ارزیابی محصولات فرهنگی، در نهايت باید بخشی از تصمیم گیریها را به کارشناسان و افراد خبره حوزههای مختلف تفویض کند تا آنها با دخالت مستقیم خود در نتیجه نهایی ارزیابی ها، ابعاد مغفول ماندة شاخصها و معیارها را پوشش دهند.
نگاهي به تجربه کشورهاي مختلف جهان: موردپژوهی ارزيابي برنامههاي تلويزيونی
در میان مطالعات (هر چند اندکِ) انجام گرفته در ارزیابی برنامههای تلویزیونی، طرح مطالعاتی انجام شده در پنج کشور ایالات متحده امریکا، کانادا، انگلستان، سوئد، و ژاپن که با حمایتهای مالی شبکه تلویزیونی ان.اچ.کی 1993 انجام شده است، به عنوان شاخصترین مطالعه شناخته میشود. اعضای تیمهای پژوهشی در این پنج کشور در نوامبر سال 1990 در مرکز انتشارات هال[1] در توکیو گرد هم آمدند و به تبادل نظر اولیه پرداختند و انجام پژوهشی بین المللی در زمینه ارزیابی کیفیت در برنامههای تلویزیونی و رادیویی را بنا نهادند.
این گردهمایی به وضوح نشان داده است که این موضوع به شدت با کمبود منابع نظری و روششناختی روبهروست و حاضران به کرات اشاره کردهاند که مطالعات بسیار اندکی در این حوزه انجام شده و همين امر، کار آنها را در این حوزه مطالعاتی دشوار و در عین حال بدیع ساخته است. در اولین نشستهای این گروه پژوهشی است که برای نخستين بار مسئله 'تنوع[2]' پیش کشیده میشود. این طرح گسترده در هر یک از پنج کشور یاد شده ادامه یافت.
الف) کیفیت در برنامهسازی رسانههای اسکاندیناوی[3]
روزن گرن و همکارانش (1996) به مطالعات 25 ساله انجام گرفته در کشورهای اسکاندیناوی درباره کیفیت در برنامه سازی تلویزیونی اشاره میکنند. آنها در مقالهای با عنوان «کیفیت در برنامه سازی: مناظری از [کشورهای] شمال [اروپا]» درصدد پاسخگویی به این سوال هستند که چه نسبتی میان ارزیابی کیفیت با سطوح مختلف اجتماعی وجود دارد؟ به عبارت دیگر، چه عامل یا عواملی تعیین کنندة ارزشها، استاندارها، و معیارهای ارزیابی کیفیت هستند؟ و بدین ترتیب، چه عواملی باعث تغییر در این معیارها و ارزشها میشوند؟
طرح این پرسشها نشان میدهد که مسئله کیفیت برای روزن گرن و همکارانش در سطح متفاوتی مطرح بوده است؛ آنها کیفیت را به مفهوم کلانتر «سطوح اجتماعی» پیوند میزنند. از این رو، این پژوهشگران درصدد بررسی نقش عوامل کلان مانند ساختارهای اجتماعی، در کیفیت محصولات رسانهای هستند. در نتیجه روزن گرن و همکارانش به بحث نظریههای هنجاری در رسانهها رهنمون میشوند. آنچه در کلیت این نظریهها دیده میشود این است که این هنجارها از یک سو، بایدها و نبایدهایی را در ارتباط میان رسانه، جامعه، و عاملان رسانهای برقرار میکنند و از سوی دیگر، در مورد محتوای رسانهها نیز بایدها و نبایدهایی را ارائه میدهند. به لحاظ محتوایی، هنجارهای استخراج شده از نظریههای هنجاری در جدول زیر خلاصه شده است:
ردیف
هنجار محتوایی
1
رسانهها باید از بی احترامی به اکثریت، یا ارزشهای غالب اخلاقی و سیاسی اجتناب کنند.
2
حملات غیرقابل قبول به حاکمیت، انحرافات از سیاست رسمی، و بی احترامی به هنجارها را باید به مثابه بزه به شمار آورد.
3
رسانهها به مثابه یک کلیت لازم است کثرت گرا باشند و انحرافات جامعه خود را با ایجاد امکان دسترسی به ديدگاههاي متفاوت و قایل شدن حق پاسخگویی به آنها، انعکاس دهند.
4
رسانهها باید از هر آنچه منجر به وقوع بزه، خشونت، یا بی نظمی مدنی، یا توهین به اقلیتها ميشود، اجتناب کنند.
5
رسانهها باید نگاهی کامل و عینی از جهان و جامعه فراهم آورند.
6
رسانهها باید در محتوای برنامهای خود، براي زبان و فرهنگ ملی اولویت قائل شوند.
7
رسانهها باید اولويت را به اخبار و اطلاعاتی بدهند که آنها را به کشورهای در حال توسعة نزدیک به آنها از منظر جغرافیایی، فرهنگی، و سیاسی نزدیک میکند.
منبع: روزن گرن و همکاران 8:1996
نگاهی به جدول فوق نشان میدهد که این نظریهها با یکدیگر همپوشانیهایی دارند و از این رو، نمیتوان به نظریه هنجاری واحد و یکهای قایل شد که در آن از نظریههای دیگر هیچ رد و نشانی دیده نشود. از سوی دیگر، این نظریهها دارای مولفههای کلی هستند و در آن کمتر میتوان به نمونههای جزئی و عملیاتی اشاره کرد. از این روست که روزن گرن و همکارانش (1996) معتقدند: «معیارهای بخصوص و روشن در کیفیت برنامه سازی را به سختی میتوان از از نظریههای هنجاری رسانهها استنباط کرد». (ص، 8)
از این رو، آنها پژوهش خود را با تغيير جهتی عمده ادامه میدهند و تلاش میکنند به نوعی سنخ شناسی[4] برای کیفت در برنامه سازی تلویزیون دست پیدا کنند. سنخشناسی روزن گرن و همکارنش (1996) بر اساس ترکیب سه سطح تحلیلی و دو نوع بنیادین ارزشی استوار است. در نگاهي کلی، نسبت میان محتوای رسانه با سه عامل مهم، تعیین کنندة نوع نگاه کلی به آن محتوای رسانهای است. این سه عامل مهم عبارتند از: واقعیت، دریافت کننده، و فرستنده. بر این اساس، «سه رابطه کلی برای پیشبرد بحث شکل میگیرد که عبارتند از: (1) محتوای رسانه و واقعیت؛ (2) محتوای رسانه و دریافت کننده؛ و (3) محتوای رسانه و فرستنده.» (روزن گرن و همکاران، 14:1996).
بنابراین، اگر یک محتوای رسانهای با آنچه به عنوان واقعیت بیرونی شناخته میشود، مورد سنجش قرار گيرد، یا با خواسته ها، نیازها، و انتظارات دریافت کنندگان سنجیده شود، یا اینکه بر اساس تواناییهای فرستندگان یا تولید کنندگان آن مورد ارزیابی قرار گیرد، به نتایج متفاوتی میرسیم. بر اساس تقسیم بندی فوق، ميتوان چهار نوع کیفیت اصلی در محصولات رسانهای به دست داد. روزنگرن و همکارانش (1996) این چهار نوع اصلی کیفیت را اینگونه مطرح میکنند:
الف) کیفیت توصیفی: مربوط به رابطه میان پیام – واقعیت است. کیفیت توصیفی بیش از همه در بررسی کیفیتهای مرتبط با اخبار مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و جزء پربسامدترین مورد مطالعاتی است که در آن تلاش میشود نوع محتوای رسانهای بر اساس ارزش خبری، و صحت و دقت و عینیت خبری بررسی شود و در آن، ارزیابی بر اساس مقایسه محتوای برنامه با واقعیت صورت میگیرد.
ب) کیفیت مورد استفاده فرستنده: مربوط به رابطه میان پیام – فرستنده است. این بخش از حلقه ارزیابی کیفیت بیش از همه بر نظریه هنجاری رسانه استوار است. با توجه به آنچه به عنوان چارچوب هنجاری یک رسانه تعیین میشود، کیفیتهای متفاوتی برای فرستنده مشخص ميگردد.
ج) کیفیت مورد استفاده گیرنده: مربوط به رابطه میان پیام – گیرنده است. کیفیت مورد استفاده گیرنده عبارت از کیفیت محصول از منظر آخرین حلقه از زنجیره ارتباط، يعني همان گیرنده است. این صورتبندی از کیفیت، به شدت وابسته به ارزش ها، خواستهها، نیازها و علایق گیرندگان است.
د) کیفیت حرفهای: مربوط به رابطه پیام – صلاحیت حرفهای است. در تحقق سطح کیفیت حرفهای برنامه سازی نیز مهمترین نقش با نظریه هنجاری رسانه است. اما در بحث از خودِ کیفیت حرفهای، باید به درجه حرفهای بودن یا حرفهای عمل کردن افراد توجه شود؛ چرا که بخشهای مختلف یک سازمان رسانهای بايد از درجات مختلف حرفهای گری برخوردار باشند.
ب) رویکردهای قانونی، نهادی، و پژوهشی: نمونۀ متمایز برنامهسازی در کانادا
مارک رابی[5] (1996) با بررسی مطالعات انجام شده در کانادا نشان میدهد که در این کشور، تلاشهای انجام شده در ارزشهای اجتماعی ریشه دارد و اغلب مطالعاتی که کوشيدهاند با مسئله کیفیت درگیر شوند، آن را از منظری قانونی، نهادی، و حقوقی ارزیابی کردهاند. بنابراین، مطالعات انجام شده در این کشور بیشتر حولِ محورِ سیاستهای پخش انجام شده است. از نگاه رابی (1996)، سیاستهای پخش در کشور کانادا متکی بر چهار فرض اساسی است: (1) فرضهای مرتبط با 'بازار'؛ (2) فرضهای مرتبط با 'سیاستگذاری [سطوح] کلان'؛ (3) فرضهای 'حرفهای ها'؛ (4) فرضهای مرتبط به 'منافع عمومی'. (ص: 50).
به عبارت دیگر، کیفیت را بايد تامین این فرضها یا اهداف اولیه دانست. بر این اساس، بايد درخواست تمدید امتیاز یک شبکه رادیویی یا تلویزیونی، با توجه به پیشینه آن، داوری شود و در صورتی که این اهداف تامین شده باشد، با تمدید امتیاز موافقت گردد. البته در عمل چنین رویهای در کانادا عملی نمیشود؛ چرا که در اصل، فرض بر این است که همه شبکهها در این مسير عمل میکنند و تا زمانی که شکایتی رسمی علیه شبکهای اقامه نشده باشد، آن شبکه به فعالیت عادی خود ادامه میدهد.
در کشور کانادا، هدف اصلی از تامین استاندارهای کیفیت در حوزه محصولات رسانهای عبارت است از 'کسبِ حدِ ایده آل از عملکردِ مطلوبِ اجتماعی' (رابی، 52:1996). این نگاه کلی و اجتناب از ارائه نگاه جزئی سبب میشود که انعطاف پذیری در این مفهوم افزایش یابد. اما میتوان این پرسش را مطرح کرد که «حد عملکرد مطلوب اجتماعی» کجاست؟ از این رو، این گزاره دارای ابهام است.در کشور کانادا، به دليل جوشش فرهنگی عظیم در این کشور، «وحدت ملی» به منزله هدف مهم مردم و دولت شناخته شده است. از این رو، در این کشور، 'کیفیت هم ارز با نیازهای ملی از منظری ایدئولوژیک (یعنی ارتقای وحدت ملی[6])' (همان) تلقی میشود، نه در قالب مباحث صنعتی مانند پیشرفت فناورانه رادیو و تلویزیون.
اما نقص عمده این نوع نگاه به مفهوم کیفیت زمانی بروز پیدا میکند که با تغییرات ارزشی در جامعه روبهرو باشیم. این نوع نگاه تجویزی، اجتماع را ساختاری صُلب ميداند و آن را نظامي ارگانیک تلقی نمیکند. زمانی که چنین تصوری از فرهنگ و کلیت اجتماعی در ذهن قانونگذار بهوجود آید، نتیجه آن تدوین مجموعهای از قوانین کلی خواهد بود که در لحظه وقوع تغییرات اجتماعی و فرهنگی سببِ ایجاد ناسازگاری میشود. این مثالها نشان میدهند که در کشور کانادا، بيشتر رویهها سعی در پاسخگویی به اهداف و سیاستهای سطوح بالا و از منظر سیاستگذاران رادیو–تلویزیون دارند. بنابراین، تجربه مطالعاتی در کشور کانادا نشان میدهد که مهمترین، یا با اندکی مسامحه، بخشی از معیارهای دخیل در تعیین کیفیت محصولات، از سوی جامعه و سیاستگذران تعیین میشود. رابی (1996) به درستی اشاره میکند که دو معیار مهم مدنظر قرار گرفته در رادیو و تلویزیون کانادا عبارتند از: (1) توجه به تمایزات فرهنگی؛ (2) ارائه منصفانه برنامه ها.
اما این امر از پیچیدگیهای مستتر در مفهوم کیفیت و ارائه شاخصهای ارزیابی آن کم نمیکند. با این حال، چهار حوزه کلی که در این پژوهش مورد اشاره قرار گرفته و مولف معتقد است در مطالعه هر جنبهای در مسئله کیفیت باید به آنها توجه داشت، ابزار نظری مفیدی است که میتواند راهگشاي مطالعات دیگر باشد. این چهار حوزه کلی عبارتند از:
حوزه اصلی
ویژگیها
ایدهآلهای تلویزیون عمومی
ـ بر موضوعات مهم اجتماعی تکیه دارد.
- متوازن، متنوع، و چندوجهی است.
- در آن طیف وسیعی از ديدگاهها ارائه میشود.
- وجود امکان ارائه ديدگاههاي بیطرفانه گروههای مختلف جامعه
- عموم مردم آن را ميپسندند.
معیارهای مربوط به مخاطبان
ـ مخاطبان زیادی دارد.
- مخاطبان مهم را جلب میکند.
- در مورد مسائل خاص با مخاطبان خاص ارتباط برقرار میکند.
استاندارهای حرفهای با تکیه بر معیارهای اخلاق حرفهای نه معیارهای تکنیکی
ـ ارزشهای سطح بالای تولید را دارد.
- از سطح بالایی از کیفیت فني برخوردار است.
- از نظر کارشناسان برنامه سازی واجد سطح بالای استاندارهاست.
اهداف سیاست رسمی (که بازتابی از مصالح اجتماعی است)
- ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه را پربار ميسازد.
- آگاهی ملی و هویت فرهنگی افراد را تقویت میکند.
- اهداف رسمی و خط مشی رسانهای کشور را انعکاس ميدهد.
ج) رویکردهای ارزیابی کیفیت در انگلستان
تیموتی لگات[7] در مقاله خود ميکوشد رویکردهای ارزیابی کیفیت در محصولات تلویزیونی در انگلستان را شناسايي ميکند. در اصل، جدی ترین مباحث در خصوص کیفیت برنامههای تلویزیونی در انگلستان از زمان تصویب سند قانون پخش تلویزیونی در دههی 1990 شروع شده است. در این سند قانونی که به تصویب نمایندگان مجلس رسیده بود، دولت وظيفه داشت موارد زیر را دنبال کند:
از کل زمان برنامههای پخش شده، زمان کافي به برنامههای خبری و برنامههایی با کیفیت اختصاص داده شود و این برنامهها باید در زمان اوج مصرف برنامههای تلویزیونی پخش شوند.
اختصاص مدت زمان کافی به برنامههایی که دارای کیفیت بالایی باشند (علاوه بر اخبار و برنامههای جاری روزانه).
اختصاص زمان کافی به برنامههای مذهبی و برنامههای خاص کودکان.
اختصاص زمان کافي به برنامههایی که پاسخگوي طیف وسیعی از سلیقهها و علایق جوابگو باشد. (لگات، 74:1996).
آنچه در این گزارهها و گزارههای مشابه دیده میشود، مفاهیمی مانند کیفیت بالا، طیفی از برنامهها، سلایق، علایق، و مواردی از این دست است که برخی از آنها هستند بعدی ذهنی[8] و برخی از آنها بعدی عینی[9] دارند و برخی از آنها نيز واجد هر دو بعد هستند. لگات به درستی ذکر میکند که هر گونه قضاوتی درباره این موارد خود دارای وجهی ذهنی خواهد بود و به هیچ وجه نمیتوان از بُعد ذهنی قضاوت در این زمینه اجتناب کرد. به عنوان نمونه، برخی از شبکهها در طول زمان انتظارات خاصی را در بینندگان ایجاد میکنند و افراد از این شبکهها انتظار پخش برنامههايی خاص دارند. این انتظار به شکل مستقیمی بر روی ارزیابی بینندگان از کیفیت برنامة پخش شده تاثیر میگذارد و آن را باید جزء انتظارات ذهنی موثر در کیفیت برنامه تلویزیونی در نظر گرفت. این امر به زبان دیگر اینگونه صورتبندی میشود که اگر مخاطبان از شبکه خاصی توقع پخش سطح متوسط یا پایینی از برنامهها را داشته باشند و این سطح از انتظارات در آنها در طول زمان شکل گرفته و تثبیت شده باشد، امکان تغییر این وضعیت صرفاً با پخش برنامهای با کیفیت بالا محقق نخواهد شد؛ چرا که مخاطبان، سطح انتظارات خود از آن شبکه را برای خود تعریف کردهاند.
از سوی دیگر، میتوان با برنامهریزی و سیاستگذاری دقیق رسانهای، انتظارات خاصی را از شبکهاي خاص در بین بینندگان نهادینه کرد. ازاین طریق میتوان به جهت دهی انتظارات مخاطبان از برنامه و حتی کانالی خاص نایل آمد و از این مولفه به عنوان عنصری موثر در کیفیت برنامههای پخش شده استفاده کرد.
مطالعات دربارهی کیفیت محصولات تلویزیونی در انگلستان بر مفهوم «انتخاب» متمرکز بوده است. بر این اساس، کیفیت در برنامههای تلویزیونی طیفی از انتخابها را در بر میگیرد که مخاطبان از دل آن دست به گزينش میزنند و این امر مفهوم «انتخاب» را در بررسی مفهوم کيفيت برجسته ميسازد. در صورتبندی نظری مفهوم «انتخاب» از بین برنامههای تلویزیونی از سوي مخاطب با دو مسئله روبهرو خواهیم بود؛ از یک سو، انتخاب برنامه یا برنامههای خاصی از میان کل برنامههای یک شبکه تلویزیونی و از سوی دیگر، انتخاب برنامه یا برنامههای خاصی از میان برنامههای شبکههای مختلف تلویزیونی. شکل نخست را میتوان تنوع و تکثر افقی[10] و شکل دوم را ميتوان تنوع و تکثر عمودی[11] نامید.
د) مسالۀ کیفیت پخش در ژاپن
ایشی کاوا (1996) معتقد است، در حوزه برنامه سازی خلاقانة هنری لازم است فرايند ارزیابی بهوسیله افراد حرفهای و منتقدان برجستهای انجام شود که در این حوزه دارای تخصص و صاحبنظر هستند. «در ارزیابی کیفیت اشکال هنرهای خلاقانه مانند نقاشی، تئاتر، سینما، و موسیقی به توانایی خاص افراد حرفهای نیازمندیم». (ایشی کاوا، 96:1996)
بنابراین، ایشی کاوا به درستی نشان میدهد که برنامههای خاصی وجود دارند که نمیتوان در ارزیابی آنها، به توده مردم مراجعه کرد و با دستيابي به نظر آنها به معیاری برای ارزیابی کیفیت آن برنامهها دست يافت. اینگونه است که ایشی کاوا معتقد است، «نیاز واقعی امروز، سازمانی تشکیل شده از افراد حرفهای و منتقدان در رشته تولید و سازماندهی برنامههاست که از طریق آنها، ارزیابی کیفیت به شکل مرتب و استوار بر چارچوبی پیشینی، ممکن شود و این روش، معتبرترین روش برای ارزیابی کیفیت در يک برنامه واحد است و تحقیقات میدانی از بینندگان به عنوان مکمل آن عمل میکند» (همان). از این نظر، ایشی کاوا بار ارزشی بیشتری براي دیدگاه افراد حرفهای یا کارشناسان امر قائل است و در برابر، نگاه عموم مردم در ارزیابی هر برنامهای را به عنوان مکملی برای آن دیدگاه اصلی مطرح میکند. ایشی کاوا در ادامه ميکوشد از ارزیابی یک برنامه واحد به ارزیابی برنامههای یک شبکه گذر کند. این بخش از مطالعات ارزیابی کیفیت در کشور ژاپن کمتر مورد مداقه قرار گرفته است و از این رو، ایشی کاوا به شکل مشخصی سعی در ارائه دو گزاره اصلی در تعیین معیارهای ارزیابی کیفیت در یک شبکه تلویزیونی دارد: (1) هر شبکهای در پرتو مسئولیت سرویس عمومی مشخص شده برای آن، اهداف برنامه سازی خود را محقق میکند. این اهداف معمولاً با واژگانی انتزاعی (خوب/بد) وصف میشوند. ضرورت دارد که این واژهها به شکل عملیاتی تعریف شوند؛ (2) در بررسی این مفاهیم لازم است ابعاد مختلف آنها مورد توجه قرار گیرد.
جمعبندی و بحث
تغییرات در رسانهها و ارتباطات، مجموعهای از چالشها را در نظامهای ارتباطی به وجود آورده است و این امر سبب تغییرات عمدهای در معیارهای ارزیابی کیفیت محصولات شده است. مهمترین تغییرات در اینجا عبارتند از: (1) گسترش فزاینده کانالهای ارتباطی؛ (2) ظهور اشکال جدید سازمانهای ارتباطی؛ (3) تغییر الگوی اصلی ارتباطات از رسانههای تودهای سنتی به سوی اشکال تعاملی؛ و (4) شکل گیری اشکال پیچیده نظارت و کنترل رسانهای تعاملی.
با وجود به وقوع پیوستن تغییرات فراوان و سریع در عرصه ارتباطات، ابعاد سه گانه اصلی که ساختار کلی مطالعات ارتباطی را تشکیل میدهند عبارتند از سطح متنی یا برنامهای، سطح سازمانی و سطح کلان. سطح کلان در اصل سطح نظریهپردازی فرهنگی است. در بسیاری از بخشهای ارتباطات، اساس و شکل موضوعات و نگرانیها و نیز استانداردهای مربوط تغییر یافته است، اما الزامات «هنجاری» همچنان به عنوان الزاماتِ بنیادین تعیین کننده مرزهای عملِ رسانهای است که بُعد هنجاری را برای فعالیتهای رسانهای فراهم میکنند. در درون این نظام رسانه ای، سطح خرد یا برنامهای قرار دارد و حلقه واسط میان این دو عبارتست از سطح میانی یا سطح سازمانی. از این رو، برای تحقق فعالیتهای مطلوب رسانه ای، از یک سو لازم است که بین سه سطح کلان، سازمانی و برنامهای تفاهم دقیق وجود داشته باشد یعنی سطح سازمانی باید درک دقیق و روشنی از چارچوبهای کلان داشته باشد و بالعکس. همزمان، باید رابطه متقابل میان این سطوح منجر به تقویت یکدیگر شود؛ به این معنی که لازم است سیاستگذاریها در مسیری عملیاتی شود که با پرهیز از هر گونه تناقض و ابهام، فضایی روشن و شفاف برای فعالیت رسانهای فراهم کند. میدانیم که برنامهسازی با توجه به معیارهای سطح خرد، نیازمند ابزارهای فنی است که با توجه به رشد شتابانِ فناوريهای ارتباطی، لازم است با شتاب نوآوری در اين زمينه همراه باشد. تغییرات در عرصهی برنامهسازی دیجیتال نمونهای از این موارد است.
برخورداري از پیشرفته ترین ابزارهای برنامهسازی بدون در اختيارداشتن نیروی انسانی کارآمد نمیتواند منجر به تولید محصولاتی باکیفیت شود. از آنجایی که اغلب در آثار هنری، به جای «تولید» از «خلق» آثار صحبت شود، خلق آثار هنری باکیفیت نیازمند نیروی انسانی آشنا به ابزارها و فنون، آموزش دیده، آگاه از چارچوبهای کلان و آشنا به ویژگیهای مخاطب است. مضاف بر این، انعطافپذیری جزء جداييناپذيري از سازمانهای رسانهای است که مستلزم مبادله دائمی اطلاعات میان درون و برون سازمان است. از این رو، سازمانی که درصدد تولید محصولات باکیفیت است، لازم است دانشمحور، پویا و چابک باشد.
در سطح میانی (سطح سازمانی) مولفههایی مانند میزان انگیزش، عوامل موثر بر رفتار، ویژگیهای فردی و جمعی کارکنان، برنامه سازان و مدیران، فرهنگ سازمانی، الگوهای رهبری و مدیریت سازمانی، و مواردی از این دست، بايد مورد بررسی قرار گیرند. شاخصهای ارزیابی کیفیت همواره و همیشه قابل ارزشیابی دقیق و مطلق نیستند.
امروزه برنامهسازی تلویزیونی به شدت متاثر از ترکیب گونههاست. براي مثال، اخبار تلویزیونی با ترکیب ساختارهای سرگرم کننده، گونه ترکیبی جدیدی با عنوان اطلاعات-سرگرمی ایجاد کرده است که در آن، درهم آمیختگی قواعد ژانری گونه سرگرمی و اطلاعرسان ديده ميشود. مطالعات پیش رو در حوزه تلویزیون لازم است به این سمت و سو حرکت کند. به همین ترتیب، شاخصهای ارزیابی کیفیت در برنامههای تلویزیونی نیز از صورتبندیهای جدیدی برخوردار خواهند شد. البته در ترکیب گونهها نیز بسیاری از شاخصها دستخوش تغییر نمی شوند و هنوز به قوت خود باقی میمانند اما در این میان، لزوم تدوین شاخصهای جدید و تغییر برخی از شاخصهای پیشین اجتناب ناپذیر است.
در بحث از ارزیابی کیفیت در محصولات رسانه تلویزیون (یا هر رسانه دیگری) یکی از پرسشهاي بنیادین این است که کیفیت از منظر چه کسی مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. در این پژوهش، کیفیت بیشتر از منظر خودِ محصولِ تولید شده و همچنین چارچوبهای کلان مورد مداقه قرار گرفته است. اما اگر روی دیگر سکه یعنی مخاطبان را مبنای داوری در باب کیفیت محصولات تولید شده قرار دهیم، با مسئله نوینی روبهرو خواهیم شد. از این منظر، مخاطبشناسی برنامهها، به مسئلهای بنیادین بدل میشود. براي مثال، مخاطبان نمایش تلویزیونی (یا تله تئاتر) متفاوت از مخاطبان مسابقات تلویزیونی هستند. این تفاوت بیشک ناشی از تفاوتهای موجود در پایگاه اجتماعی، سطح تحصیلات، سن، و جنسیت مخاطبان است.
در نهایت، لازم است چشم اندازهای گستردهتری برای تولید محصولات رسانهای مدنظر سیاستگذاران و برنامهسازان تلویزیونی قرار گیرد. فعالیت تحت لوای این چشم انداز، سبب تولید محصولاتی میشود که صرفاً درصدد توزیع در درون مرزهای جغرافیای کشور نيستند و سعی در عرضه جهانی محصولات تولید شده دارند. این امر مستلزم بالا بردن سطح توقعات از برنامهسازی تلویزیونی و نیازمند ایجاد امکانات لازم برای ایجاد اين محصولات است به نحوي که قابل عرضه در سطح جهانی باشند.
منابع و ماخذ:
- Creeber, Glen (2007). The Single Play, in The Television Genre book, British Film Institute, 2001 - Language Arts & Disciplines
- Ishikawa, Sakae (1996). The Assessing Quality in Broadcasting: Research in Japan, In Quality Assessment of Television, Lutton press.
- Leggatt, Timothy (1996). Identifying the undefinable - An essay on approaches to assessing quality in television in the UK, In Quality Assessment of Television, Lutton press.
- Raboy, Marc(1996). Legal, Institutional and research perspectives on broadcast programme quality in Canada, In Quality Assessment of Television, Lutton press.
- Rosengren, Karl Erik & Carlsson, Mats &Tagerud, Yael (1996). Quality in programming: Views from the North, In Quality assessment of Television, Luton Press.
- Schement, Jorge Reina. And et.al. (2002)Encyclopedia of Communication and Information, Macmillan.
[1]. Hall.
[2]. diversity.
[3]. مشتمل بر سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، و ایسلند.
[4]. Typology.
[5]. Mark Raboy.
[6]. national Unity.
[7]. Timothy Leggatt.
[8]. subjective.
[9]. objective.
[10]. horizontal Variety.
[11]. vertical Variety.