سحر رضوی دانش آموختۀ علوم ارتباطات اجتماعی و سردبیر برنامۀ آژیر در گفت وگو با مدرسه همشهری میگوید ما قصد نداشتیم در بررسی پروندهها بر رأی دادگاه تأثیرگذار باشیم و برنامهی آژیر هدف آموزشی داشت. او معتقد است اسم برنامه میتواند مخاطب را صدا کند و با اهداف این برنامه یعنی هشدار و آموزش به خانوادهها برای پیشگیری از حوادث مشابه هم خوانی دارد.
مقدمه: سمیرا سلطانی- رسانهها در محدودۀ سیاستها و خط قرمزهای تعریف شده حرکت میکنند. در واقع حرکت در چهارچوب این سیاستها به عوامل تولید یک برنامه کمک میکند تا رفتار مناسب و قانونمند رسانهای داشته باشند. برنامۀ آژیر سال 88 گروه اجتماعی شبکه یک سیما نیز به دور از این سیاستها نبود و احمد درویش علی پور، کارگردان؛ امیر بیرانی، تهیه کننده؛ علیرضا رحیمی نژاد و مرجان لقائی محققان و بنفشه رافعی مجری آن بودند. سحر رضوی دانش آموختۀ علوم ارتباطات اجتماعی و سردبیر برنامۀ آژیر در گفت وگو با مدرسه همشهری میگوید ما قصد نداشتیم در بررسی پروندهها بر رأی دادگاه تأثیرگذار باشیم و برنامهی آژیر هدف آموزشی داشت. او معتقد است اسم برنامه میتواند مخاطب را صدا کند و با اهداف این برنامه یعنی هشدار و آموزش به خانوادهها برای پیشگیری از حوادث مشابه هم خوانی دارد. گفت وگویی که در ادامه میخوانید به واکاوی سیاستهای صدا و سیما در ساخت برنامۀ آژیر میپردازد. این برنامه با دعوت از کارشناسان پروندههای جنایی را از جنبههای مختلف بررسی میکرد. سیاستهایی که در لبۀ تیغ رعایت انصاف در مواجهه با دو طرف پرونده، رعایت حریم خصوصی افراد، آموزش مخاطبان و مسئولیت اجتماعی رسانهها حرکت میکنند.
***
برای شروع بهتر است از چگونگی ساخت برنامۀ آژیر صحبت کنید و این که چطور تصمیم گرفتید برنامه ای با این مشخصات بسازید؟
برنامۀ ما با اسم آژیر در گروه اجتماعی شبکۀ یک تولید میشد. ساخت برنامۀ آژیر خیلی یکدفعه پیش آمد. قبل از آن ما برنامه ای به اسم «تیتر یک» کار میکردیم که در آن برنامه اخبار هفت روز هفته را رصد و از بین آنها یکی را انتخاب میکردیم. بعد از زوایای مختلف به آن خبر میپرداختیم. چون این کار یک مقدار به حوادث میپرداخت، در جریان آن بودیم، تیم ما هم به این قضیه اشراف داشت، به همین دلیل بعداً به ما پیشنهاد شد آژیر را تولید کنیم. چون یک مقدار سرعت مهم بود اولین پرونده ای که انتخاب کردیم بهنود شجاعی بود. دادگاه او برگزار شده بود، حکم هم داده بودند و اگر حافظهام یاری کند برای دادگاه تجدید نظر رفته بودند.
وقتی با خانوادهها صحبت کردیم خانوادۀ بهنود شجاعی راغب بود اما خانوادۀ مقتول راضی نبود. مادر او میگفت هر وقت حکم اجرا شد بعد من صحبت میکنم. ما یک سری از مصاحبهها را انجام دادیم، حتی با بهنود به خانهشان رفتیم، بهنود تلفن کرد و اینها را توانستیم فیلم بگیریم اما خانوادۀ مقتول ماند. چون ما رسانه ای بودیم که انصاف را رعایت میکرد، نمیتوانستیم فقط با یک طرف قضیه صحبت کنیم و یک طرفه به قاضی برویم. بنابراین باید منتظر شنیدن حرفهای طرف دیگر قضیه هم میماندیم. بهنود اعدام شد و بعد از آن، همان روز ما تماس گرفتیم، مادر مقتول رضایت داد تا برای صحبت با او به خانۀ آنها برویم و به این ترتیب اولین کار، پروندهبهنود شجاعی بود.
علاوه بر بحث رعایت انصاف، یک بحث مسئولیت اجتماعی هم برای رسانه وجود دارد. این مسئله میتوانست با این دید هم منعکس شود که یک فرد زیر 18 سال به خاطر اشتباه مرتکب قتل شده است. شما در این کار با این ویژگیهایی که گفتید، چه حساسیتهایی داشتید؟
زمانی که برنامۀ آژیر پخش میشد حتی برنامۀ «شوک» هم پخش نمیشد. ولی شوک چون ادامه دار بود و خیلی منظم پخش شد، خیلی بهتر دیده شد و اسمش سر زبانها افتاد. ما حساسیتهای زیادی برای این برنامه داشتیم، برنامۀ بهنود شجاعی با نظر مستقیم آقای ضرغامی پخش شد. این برنامه اصلاً تا به حال پخش نشده بود و اجازه گرفتن برای پخش آن سخت بود. همان طور که شما میگویید رسانههای خارجی هم یک نگاه دیگری داشتند. فعالان حقوق بشر هم مخالف این موضوع بودند. ولی ما اصلاً نمیخواستیم وارد این قضایا بشویم و بگوییم آیا اعدام کردن خوب است یا بد؟ نمیخواستیم قضاوتی بکنیم چون اصلاً ما در جایگاهی نبودیم تا بخواهیم قضاوت بکنیم. ما در جایگاه یک رسانه میخواستیم پوشش بدهیم چه اتفاقی افتاده است و این اتفاق برای هر دو خانواده چه تبعاتی دارد. در واقع هر دو خانواده عزادار بودند و پای صحبت هر کدام هم مینشستیم شاید میتوانستیم حق را به او بدهیم. اما ما به هیچ عنوان نمیخواستیم قضاوت کنیم و احساسات جامعه را متأثر کنیم. جدای از این که به فکر خانوادههای دو طرف بودیم در عین حال نگاه ما پیشگیری بود تا بقیۀ خانوادهها دچار چنین قضیه ای نشوند و این آسیب به آنها تسری پیدا نکند. ما نه فعال حقوق بشر بودیم و نه قوهی قضائیه. ما یک مستند از آن واقعۀ اتفاق افتاده میساختیم و سعی میکردیم از ابعاد مختلف آن را بررسی کنیم و در این بررسی هم جانب انصاف را نگه داریم. وقتی آن مستند پخش میشد یک جلسۀ تحلیلی در استودیو داشتیم و با یک جامعه شناس، یک روانشناس و یک قاضی در مورد آن پرونده صحبت میکردیم. قاضی میگفت در این پرونده از نظر حقوقی چه اتفاقی افتاده است، روان شناس از دیدگاه روان شناختی و جامعه شناس هم از دیدگاه جامعه شناسی موضوع را بررسی میکردند.
با این رویکردی که در برنامه داشتید، وقتی جامعه شناس یا روان شناس به برنامه میآمد باز این حساسیت را داشتید که آنها چه بگویند و چه نگویند؟
هیچ رسانه ای در دنیا نیست که بگوید خط قرمزی ندارد. رسانۀ بی سیاست و بدون خط قرمز اصلاً نیست. اما رسانه ای میتواند نقش خود را درست ایفا کند که خطوط قرمز آن کاملاً مشخص باشد، بتواند آن را منعکس کند و در مرحلۀ بعد این خطوط قرمز با حساسیتهای جامعهاش همخوانی داشته باشد. ما خط قرمز داشتیم و اصلاً نمیتوانم بگویم که خط قرمز نداشتیم. ما کاملاً به آن سیاستها وفادار بودیم چون اصلاً سفارش میگرفتیم که بر آن اساس کار کنیم. مسلماً هر کدام از کارشناسانی که ما دعوت میکردیم یک نگاه شخصی هم برای خودشان داشتند. یکی ممکن بود طرفدار یک مسئله باشد و یکی نباشد. ولی همان طور که به شما گفتم ما خیلی دنبال این قضیه نبودیم که نگاه شما چیست و اعدام خوب یا بد است. ما میخواستیم به جامعه و مخصوصاً خانوادههای در معرض این مسئله آموزش بدهیم که در این شرایط چه کار می توانند بکنند. خیلی از اینها قتلهای تصادفی بود یعنی بهنود و آن پسر با هم دعوا کرده بودند و خیلی راحت میتوانست جایشان عوض شود و او بهنود را کشته باشد. ما به دنبال این موضوع بودیم که به خانوادهها یا به همان نوجوان و جوانی که برنامه را میبیند مهارت مواجهه با مسئله را یاد بدهیم. شاید درس عبرتی بود که چه طور ما میتوانیم به بچهها مهارت کنترل خشم را یاد بدهیم. این که وقتی بچهها در معرض خشم قرار میگیرند، چه کار باید بکنند یا خانوادهها در مواجهه با بچههایشان چه کار باید انجام بدهند.
به خاطر این رویکرد، معمولاً سراغ پروندههایی میرفتید که دادگاهش تمام شده باشد؟
نه، معمولاً این کار را نمیکردیم. ولی ممکن بود ما به دادگاهی برویم که اولین جلسۀ آن برگزار میشود. هدف ما این نبود که دادگاه را تحت تأثیر قرار بدهیم بلکه بیشتر هدف ما آسیب شناسی معضل بود. آن را هم از نگاه جامعه شناختی و روان شناختی بررسی میکردیم یعنی چه باعث شده این بزه اتفاق بیفتد و چه کار میتوانیم بکنیم که کمتر بشود.
وقتی برای فیلمبرداری به دادگاه میرفتید با چه مشکلاتی روبرو بودید؟
روابط عمومی قوۀ قضائیه یک سری از حساسیتها را برای ما مشخص میکرد. تصویر بردار را هم قوۀ قضائیه در اختیار ما قرار میداد ولی نوارها را همان موقع به ما نمیداد. یک بازبینی انجام میشد و بعد ما تصویرها را میگرفتیم. خدا را شکر! قوۀ قضائیه همکاری خوبی با ما داشت. ضمن این که در جلسات مشترک به ما گفته میشد مثلاً چهرۀ متهم نباید پخش شود یا حتی یادم نیست در کدام دادگاه بود که بخشی از دادگاه غیر علنی برگزار شد و مسلماً ما نمیتوانستیم آن قسمت را پوشش بدهیم. در واقع هر چیزی که جزو قوانین مربوط به حدود و اختیار رسانههای مکتوب در این زمینه است و آنها میتوانستند آن را بنویسند ما هم آنها را داشتیم یعنی قوانین خیلی فرق نداشت.
پس با این رویهای که توضیح میدهید در انتخاب زاویه و ... شما آزادی عمل زیادی نداشتهاید. چون اگر تصویر بردار از گروه برنامۀ آژیر بود شما بیشتر میتوانستید دربارۀ چگونگی فیلمبرداری تصمیم بگیرید؟
نه، این طور نبود. ما کارگردان داشتیم و تصویربردار از قوۀ قضائیه بود. کارگردان به او میگفت که من این یا آن زاویه را میخواهم.
آیا بعد از پخش برنامهها موردی داشتید که خانواده ای به هر دلیلی اعتراض کند؟
بله، ما تقریباً در اکثر پروندهها چه قبل از پخش چه بعد از پخش این بازخوردها را داشتیم، یا خیلی وقتها اتفاق میافتاد که ما برای فیلمبرداری به در خانۀ شاکی یا متهم میرفتیم و آنها برخورد میکردند. حتی یک بار یکی از آنها میخواست با بچههای گروه برخورد فیزیکی کند. ما سعی میکردیم هم اخلاق حرفه ای را رعایت کنیم و هم انسانیت را تا به صرف این که ما میخواهیم برنامه ای را بسازیم آن خانواده خیلی آسیب نبیند. سعی میکردیم با آنها صحبت کنیم تا به نوعی آنها را راضی کنیم ولی مواقعی هم پیش آمد که خانواده راضی میشدند بعد وسط کار پشیمان میشدند و میگفتند چرا این کار را کردید.
یعنی بعد از پخش هم شکایت میکردند؟
ببینید نمیتوانستند شکایت بکنند چون ما در چارچوب قانون جلو میرفتیم یعنی آن تصاویری را میگرفتیم و پخش میکردیم که مورد خاصی نداشته باشد. ولی گاهی اصلاً آن خانواده دوست نداشت و میگفت چرا این پرونده را مطرح میکنید؟ یا مثلاً فکر میکرد چون این پرونده مربوط به شوهرش است و خود او میداند پس همۀ مردم میفهمند این پروندۀ چه کسی است.
مطبوعات و خبرگزاریها برای پوشش اخبار دادگاهها معمولاً به ارزشهای خبری توجه میکنند اما شما با توجه به تفاوت کارتان برای ساخت این برنامۀ تلویزیونی نیازی به پوشش مرتب اخبار نداشتید. فکر میکنید پروندههای بررسی شده در این برنامه چه عامل مشترکی داشتند؟
عامل مشترک ما خانواده بود. در واقع پروندهها به نوعی مربوط به خانوادهها میشد. پروندههایی را انتخاب میکردیم که خیلی فجیع نباشد یا این که پروندهی خیلی منحصر به فردی باشد. مثلاً یک آدم دیوانه ای که قاتل زنجیره ای باشد یا یک نوع قتل خیلی خاص را انجام داده باشد و دیگر ممکن است این اتفاق نیفتد. سعی میکردیم پروندههایی را انتخاب کنیم که آمار آن بالاست. مثلاً نزاع خیابانی آمار بالایی داشت. سعی میکردیم اول به خانوادهها آموزش بدهیم که چگونه با مشکل مواجه شوند و دوم مسائلی انتخاب می کردیم که مسئلهی فجیع، خیلی عجیب و دلخراش هم نبود. چون نمیخواستیم خیلی سیاه نمایی کنیم.
یعنی بیشتر به پروندههای نزاع خیابانی میپرداختید؟
میدانید بیشتر پروندههای انتخاب شده این طوری بود که فرد از قبل برای آن نقشه نکشیده بود. البته یک پرونده داشتیم که او در کرج قاتل زنجیره ای خانمها بود و زنش را هم به جرم همدستی با او گرفتند. به آن پرونده هم پرداختیم ولی باز هم نگاه آموزشی داشتیم، مثلاً اگر شما میخواهید سوار ماشین شوید به چه نکاتی باید توجه کنید یا در مواجهه با این آدمها چه کار باید بکنید. نگاه این بود که ببینیم آمار چه مسئله ای رو به افزایش و فراوانی آن در جامعه زیاد است تا آن را انتخاب کنیم. بعد هم به دنبال گفتن جزئیات قتل نبودیم که چه طور این اتفاق افتاد؛ این آدم چه طو ر این کار را انجام داد یا صحنه سازی انجام بدهیم و وقایع را بازسازی کنیم. میخواستیم ببینیم 1- انگیزهی این آدم چه بوده است؟ 2- چه عواملی زمینه ساز این انگیزه شده است؟ یعنی این آدم در چه بافت خانوادگی و جامعه ای قرار گرفته است؟ به لحاظ خانوادگی چه طور یک آدم عادی قاتل شده است. یا مثلاً شرایط اجتماعی در جامعه چه طوری بوده و چه قدر نقش داشته است؟ ضمن این که ما به عنوان رسانه باید فرهنگ ساز هم باشیم و جامعه و نهادهای مرتبط را به این قضیه حساس کنیم تا بررسی کنند چه طور میتوانیم از آمار بزه و جرم در جامعه کم کنیم.
برای ساخت این برنامه چه مشکلاتی داشتید؟ آیا تابوهایی در جامعه وجود داشت که با وجود علاقه به ساخت مستند دربارۀ آن موضوع به خاطر شرایط اجتماعی نتوانستید آن را بسازید؟
ما با نهادهای دولتی مثل دادگاهها مشکلی نداشتیم و خیلی راحت بودیم چون افراد چه متهم چه شاکی در فضای دادگاه خود را نمیبستند و راحت صحبت می کردند. ولی مواردی داشتیم که خانوادهها جلوی دوربین ما صحبت میکردند بعد پشیمان میشدند. یا بعد از مصاحبه فکر میکرد حالا من این حرف را گفتم به ضرر من نشود. بنابراین عمده مشکل ما وقتی بود که میخواستیم وارد خانوادۀ این آدمها بشویم و با آنها صحبت کنیم. چون اینها راضی نمیشدند و میگفتند وقتی این مستند پخش شود و کسی آن را ببیند آبروی ما میرود.
یک مورد دیگر دربارۀ شاکی بهنود شجاعی بود که من به مادرش هم حق میدادم. به هر حال آن خانواده هم عزیزش را از دست داده بود، رنج کمی نیست. من گاهی خود را به جای او میگذاشتم و شاید اگر من هم در این موقعیت قرار میگرفتم همین طوری مثل او فکر میکردم. وقتی از بیرون نگاه میکنی میتوان راحت ژستهای روشنفکری گرفت و گفت اعدام بد است و از این حرفها. ولی گاهی هم باید خودمان را در شرایط آنها قرار بدهیم چه به لحاظ مصیبتی که به آنها وارد شده است چه به لحاظ بافت فرهنگی که در آن قرار دارند. ما نمیتوانیم همه چیز را یک شبه تغییر بدهیم. کسانی که در زمینۀ حقوق بشر فعالیت میکردند و افراد دیگر به گونه ای با این خانواده برخورد کرده بودند که این مادر میگفت ببین الآن آدم بد قصه ما شدهایم. یعنی علاوه بر این که بچه مان را کشتهاند، کلی فحش و بد و بیراه هم در روزنامهها و تلویزیونهای خارجی به ما میدهند. در صورتی که ما هم بچه مان را از دست دادهایم. من فکر میکنم شاید حتی اگر کسانی میخواهند در این زمینه فعالیت بکنند و رضایت بگیرند باید درست آموزش ببینند. خیلی هوچی گری نکنند و هیجان زده برخورد نکنند. چون گاهی بیشتر این خانواده را به لجاجت میاندازند. آدم احساس میکند اگر با خانوادهی شاکی بهنود این طور رفتار نمیشد آنها هم رضایت میدادند.
حتی بعضیها در ماجرای اعدام زورگیرها معتقد بودند اگر این اتفاق رسانه ای نمیشد شاید به این حکم نمیرسید؟
بله، حتماً این طور است. من میگویم ما نگاه شخصی را وارد کار حرفه ای نکنیم. یک وقت من با هزینۀ شخصی خودم میخواهم یک کار دلی انجام بدهم، یک وقت من در جایگاه سفارش گیرنده قرار دارم. وقتی که تلویزیون به من اعتماد میکند و بودجه و آنتن در اختیار من قرار میدهد من حق ندارم از این اعتماد سوء استفاده کنم. قرار است من با وجود آگاهی و شناخت به این خطوط قرمز و سیاستهای رسانه برنامه سازی کنم، یا قبول میکنم یا قبول نمیکنم. اگر قبول کردم که براساس همین باید جلو بروم ولی متأسفانه الآن این طوری نیست. خیلیها میآیند پول تلویزیون را میگیرند بعد یک کارهای دیگری انجام میدهند. عکسهای یادگاریشان را با افراد دیگری میاندازند بعد میگویند برنامهی ما قلع و قمع شد یا آن را سانسور کردند.
پس به نظر شما رسانه میتواند روی افکار عمومی تإثیر بگذارد و حتی در روند دادرسی دخالت کند؟ در حالی که گروه دیگری معتقدند قوهی قضائیه باید مستقل باشد و قاضی و رسانه هر کدام کار خود را انجام میدهند.
ببین حتما درست این است که قوۀ قضائیه باید مستقل باشد ولی متأسفانه گاهی وقتها جامعه هیجان زده میشود. قوۀ قضائیه باید مستقل باشد و قاضی باید شخصیت مستقل و محکمی داشته باشد که تحت تأثیر هیچ چیزی قرار نگیرد ولی جامعه این طوری نیست. به نظر من رسانه نمیتواند قوۀ قضائیه را خیلی تحت تأثیر قرار بدهد ولی جامعه و افکار عمومی را بیشتر میتواند تحت تأثیر قرار بدهد. به خاطر این که میتواند با احساسات بازی کند. شما در ماجرای زورگیرها میتوانید روی این قضیه کار کنید که آنها مظلوم بودند، بچه بودند، پول نداشتند، به خاطر 50 هزار تومان این کار را کردند، اگر جامعه درست رفتار کرده بود هیچ وقت اینها زورگیر نمیشدند و این راه حل نیست. اگر روی این مسائل مانور بدهید مسلماً احساسات جامعه نسبت به این آدم جریحه دار میشود و میگوید راست میگوید و جامعه این آدم را این طوری بار آورده است. اما میتوانید از یک منظر دیگر هم به این مسئله نگاه کنید که اگر ما دست این آدم را باز بگذاریم چه میشود. من نمیخواهم بگویم کدام اینها خوب است. میخواهم بگویم دو راه جداست. میتوانید شاکی یعنی کسی را که مورد زورگیری قرار دادند هم نشان بدهید و بگویید ببین با چه قساوتی دارد با او برخورد میکند، تمام لباس و ساعت آدمی را میکند که هیچ دفاعی هم ندارد. بعد از طرف مقابل میخواهی خودش را به جای او بگذارد. مثلاً شما فکر کن در خیابان راه میروی و یک نفر به شما تنه میزند. گاهی میخواهی سر آن آدم را بکنی این قدر عصبی میشوی چه برسد به این که کیفت را بزند، کتکت هم بزند، همۀ لوازمت را هم بردارد. خیلی قضیه فرق میکند. به نظرم نگاه درست این است که دو طرف را داشته باشیم ولی باز هم بستگی به سیاست آن رسانه دارد. نمیتوانم بگویم کدام درست و کدام غلط است. زمانی رسانه ای هستی که میخواهی نظام را بزنی و هر اتفاقی میافتد بدترین حالت را نشان میدهی، زمانی هم میخواهی اصل قضیه را بررسی کنی و این فرق میکند. من کاملاً با این موافقم که رسانه میتواند افکار عمومی را جهت بدهد. دربارۀ همان فیلم زورگیری که در اینترنت منتشر شد و همه دانلود کردند، من کنار هر کسی مینشستم و آن را میدیدم، میگفتند آنها را باید بگیرند و اعدام کنند. ولی وقتی از آن طرف چهرههای مظلوم پسرها را نشان داد و... همان آدمها میگفتند برای چه باید اعدام شوند، آنها بدبخت هستند و با این کار قضیه حل نمیشود. یعنی به نظر من میشود با رسانه مخاطب و عموم مردم را تحت تأثیر قرار داد.