در دورهای که رسانههای مکتوب مهمترین فرمت رسانهای محسوب میشدند توانایی افراد در خواندن و نوشتن، درک آنچه که نوشته شده است و توانایی ایجاد ارتباط از طریق نوشتار، مرز بین باسوادی و بیسوادی را تعریف میکرد.
اما تکنولوزیهای جدید، اقتصاد جهانی و اینترنت تعریف ما را از باسوادی متحول ساختهاند.
رسانههای مکتوب بر خلاف سابق دیگر فرمت رسانهای مسلط محسوب نمیشوند...
در دورهای که رسانههای مکتوب مهمترین فرمت رسانهای محسوب میشدند توانایی افراد در خواندن و نوشتن، درک آنچه که نوشته شده است و توانایی ایجاد ارتباط از طریق نوشتار، مرز بین باسوادی و بیسوادی را تعریف میکرد. اما تکنولوزیهای جدید، اقتصاد جهانی و اینترنت تعریف ما را از باسوادی متحول ساختهاند. رسانههای مکتوب بر خلاف سابق دیگر فرمت رسانهای مسلط محسوب نمیشوند. این نقش در حال حاضر در اختیار رسانههای الکترونیک است. با سواد بودن در دنیای امروز به معنی توانایی رمزگشایی، درک، ارزیابی و ایجاد ارتباط با همه اشکال رسانهای و همچنین توانایی در خواندن، ارزیابی و تولید متن، صدا و تصویر یا ترکیبی از همه این عناصر است.
مفهوم سواد رسانهای دربرگیرنده سه مرحله است که تحقق این سه مرحله به توانمندسازی رسانهای شهروندان منجر میشود: مرحله اول زمانی تحقق مییابد که افراد نسبت به اهمیت مدیریت رژیم رسانهای خود (همانند رژیم غذایی) آگاه و حساس شوند یعنی بتوانند تصمیم بگیرند که چه مقدار از وقت خود را صرف توجه به انواع رسانهها بکنند، به نحوی که قربانی اعتیاد و تخدیر رسانهای نشوند.
مرحله دوم زمانی تحقق مییابد که فرد مهارتهای خاص توجه انتقادی به انواع محتواهای رسانهای را فرا بگیرد. به عبارت دیگر یاد بگیرد که چگونه یک متن رسانهای را تجزیه و تحلیل کند، پیام نهفته در یک محتوای رسانهای را مورد نقد و پرسش قرار دهد و درک کند که چه چیزی در آن متن حاضر است و چه چیز غایب. در این مرحله افراد یاد میگیرند که چگونه بین خطوط را بخوانند و چگونه پرسشگری و تفکر انتقادی را پیشه خود سازند.
مرحله سوم، زمانی تحقق مییابد که افراد به مسایل عمیق تر فکر کنند. مثلاً اینکه تولیدکنندگان رسانهای چه کسانی هستند؟ چه اهدافی دارند؟ چه کسی از تولیدات آنها و نحوه بازنمایی واقعیتهای اجتماعی از سوی آنها سود میبرد؟ و چه کسی ضرر میکند؟ در این مرحله افراد در تجزیه و تحلیلهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود بر شناخت معانی تجربیات رسانهای خود و دیگران متمرکز میشوند و به این میاندیشند که تا چه حد رسانههای ارتباطی به تولید هژمونی فرهنگی، خلق شعور عامه و خلع سلاح گفتمانهای رقیب کمک میکنند.
چنین تأملاتی از سوی شهروندان در سطح کلان از سویی به شکلگیری گروههای فشار برای تحت تأثیر قرار دادن سیاستهای عمومی منجر میشود و از سوی دیگر، سرمایهگذاری بر جهل انسانها را به گزینهای عبث و بیاثر تبدیل خواهد کرد. در سطح خرد نیز سواد رسانهای به تقویت مهارتهای حل مسأله و شکوفایی خلاقیت انسانها کمک میکند و از افراد جامعه سوژههایی فعال، مشارکت جو، منتقد، دیرباور، پرسشگر و مقاوم در برابر انواع پیشداوریها، کلیشهها و سایر تلقینات رسانهای میسازد.