آزادی بیان، رسانه و ادبیات در حکومت شوراها

محدودیت نویسندگان در شوروی

آزادی بیان، رسانه و ادبیات در حکومت شوراها

آزادی بیان، رسانه و ادبیات در حکومت شوراها

پس از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی در سال 1922 و نفوذ حزب کمونیست شوروی، ادبیات روسیه به عنوان یکی از ادبیات‌های سترگ و سنگین جهان نیز دچار دگرگونی‌ شد. اما برخلاف انتظار این دگرگونی‌ها نیک نبود. حزب جدید ادبیات را ابزاری می‌دانست برای خدمت به نظام حاکم نه یک رسانه آزاد و مستقل که صدای اعتراض و بوی آزادی از آن به مشام برسد. در واقع حزب حاکم ادبیات را در قالب و چهارچوبی که خودش می‌خواست قرار داد. اینجاست که سانسور و محدودیت به میان می‌آید و قفل بر دهان نویسنده و شاعر می‌نهد و هم اینجاست که آزادی بیان پر می‌کشد.

 

ادبیات در چنگال سانسور

در دوران مذکور کتاب‌ها به تدریج با ایدئولوژی کمونیستی همسو شدند. با این حال، برخی از نویسندگان روسی دربرابر دولت توتالیتر استقامت کردند و توانستند از میانه سختی و سانسور هنر بیافرینند. انقلاب اکتبر 1917 به رهبری بلشویک‌ها توجیهاتی ایدئولوژیک برای محدود کردن جریان افکار ارائه کرد. یکی از اولین مظاهر این امر ایجاد اداره اصلی امور ادبی و انتشاراتی بود که هدف آن پاکسازی جامعه شوروی از تمام عبارات مخرب و سرکوب مخالفت‌های سیاسی است. به واقع ادبیات در شوروی تحت کنترل دولت درآمد و همه کارهای مربوط به نشر هم باید با مجوز دولت انجام می‌شد. از ویژگی‌های کتاب‌هایی که برای اتحاد جماهیر شوروی «مضر» تلقی می‌شدند، می‌توان به عدم ارتقای آگاهی طبقاتی و تمایل به کار سخت، تبلیغات مذهبی، ایده‌های طرفدار تزار، مخالفت با مبارزه طبقاتی انقلابی و ترویج نفرت ملی اشاره کرد.

برخی نویسندگان از طریق اتحادیه سرکوبگر نویسندگان شوروی به آرمان مارکسیست-لنینیستی وابسته بودند. به همین دلیل همه تصمیمات درباره انتشار به عهده کمیته دولتی مربوط به مؤسسات انتشاراتی، چاپخانه‌ها و تجارت کتاب بود. (see: Shapero, 2016)

 این محدودیت‌ها به‌ویژه در دهه 1930 تحت حکومت استالین شدید شد؛ درست زمانی که رژیم ادبیات را براساس رئالیسم سوسیالیستی تنظیم کرد. مبارزات درون حزبی و سرکوب‌های متعاقب آن منجر به تشدید سانسور شد که اکنون نه فقط با هدف از بین بردن ایده‌های ضدسوسیالیستی، بلکه هرگونه ابهامی که به تفسیر آزاد می‌انجامید، صورت می‌گرفت. نویسندگان در آثار خود از ارجاعات تمثیلی بهره می‌بردند تا بتوانند کار خود را منتشر کنند و این گاه سبب به خطر افتادن آنها می‌شد. گاه هم آثار انتقادی و بحث‌برانگیز به صورت قاچاقی در خارج از کشور منتشر می‌شد. مجازات انتشار چنین آثاری از زندان تا اعدام و ترور را در بر می‌گرفت. (ibid)

آیزایا برلین،[1] فیلسوف سیاسی و کارمند وزارت امور خارجه بریتانیا در فصلی از کتاب ذهن روسی در نظام شوروی و در مقاله‌ای با عنوان «ادیب بزرگ روس» از زبان بوریس پاسترناک[2] به نقل می‌پردازد؛ روایتی درباره هجویه‌ای که اسیپ ماندلشتام[3] شاعر و نویسنده منتقد روسی در سال ۱۹۳۴ درباره استالین سرود و این به دستگیری و نهایتا مرگش در اردوگاه‌های استالین منجر شد. آیزایا برلین در سال ۱۹۴۵ از سوی وزارت امور خارجه برای تهیه گزارش از وضعیت زندگی مردم روسیه سفری سفری به آنجا داشت. او با چند تن از روشنفکران روسیه گفت‌و‌گو کرد و از آنچه بر سر اندیشمندان روسیه گذشته آگاه شد. روشنفکرانی که با برلین دیدار داشتند همگی بر این باور بودند که ماندلشتام برای حفظ صفات انسانی خود بهای تصورناپذیری پرداخت. از انقلاب استقبال کرد، اما در دهه ۱۹۳۰ از قرار معلوم کمتر از هر کس دیگری با تبعات ناگزیر انقلاب کنار آمد. (پورمحسن، 1392)

برلین در کتاب مذکور به عنوان یک ناظر بیرونی به فرهنگ روسیه در دوران حکومت استالین می‌نگرد. برلین در سفر به شوروی در گفت‌و‌گو با شاعران و نویسندگانی که از سرکوب‌های خونبار استالین جان سالم به در برده بودند، تصویر شفافی از حکومت استالینی به دست می‌دهد. استالین در دهه ۱۹۳۰ وضعیتی جدید پدید آورد که  به قول برلین «پس از سقوط تروتسکی در سال ۱۹۲۸ تثبیت شد و به دوره پرباری پایان داد که در آن بهترین شاعران،‌ رمان‌نویسان و درام‌پردازان و حتی آهنگسازان و فیلمسازان، اصیل‌ترین و به یادماندنی‌ترین آثارشان را خلق کرده بودند.» از دید برلین اعمال استالین چنان ویرانگر بود که از ادبیات و اندیشه آباد روسی چیزی جز ویرانه باقی نماند. برلین در این سفر، علاوه بر پاسترناک با آنا اخماتوا شاعر مبارز و متعهد روسیه نیز دیدار کرده است. او در این کتاب به صورت قابل تأملی درباره یکی از مخوف‌ترین نظام‌های سیاسی قرن بیستم روایت می‌کند. (همان)

جالب است که آندره‌ئی ژدانف،[4] سیاستمدار شوروی در سخنرانی نخستین کنگره نویسندگان شوروی در سال 1934 تصویری مناسب از وضعیت نویسندگان در دوره استالین ترسیم می‌کند. او در برابر ادبیات  بورژوایی که دچار انحطاط ناشی از سرمایه‌داری شده می‌ایستد و نویسندگان حامی پرولتاریا را مدح می‌کند؛ نویسندگانی که استالین آنها را «معماران روح» می‌نامد. ژدانف ادبیات شوروی را دارای ظرفیت برای آفرینش آثاری می‌داند که پاسخگوی نیازهای روزافزون توده‌ها در زمینه فرهنگ هستند. او در پایان سخنرانی خود از نویسندگان می‌خواهد که آثاری با محتوای ایدئولوژیک و هنری متعالی خلق کنند، به بازآموزی آگاهی اشخاص در زمینه سوسیالیسم بپردازند و به پدید آمدن جامعه‌ای بی‌طبقه کمک کنند. (رک: سیدحسینی، 1375 :179- 186) درواقع آنچه در این سخنرانی ایراد می‌شود، مدح شرایط موجود و اشاره به حمایت‌های «رفیق استالین» از نویسندگان سوسیالیت است.

انتشار زیرزمینی

با وجود سانسورهای شدید در اتحاد جماهیر شوروی، ناشران به روش‌های مبتکرانه‌ای قوانین را زیر پا می‌گذاشتند. صحافی جعلی برای کتاب‌ها یکی از این روش‌ها بود. نویسندگان نیز از سانسور سرپیچی می‌کردند و حتی گاه شاعران سروده‌هایشان را در کوسن یا کفش‌هایش، یا تشک و ظروف پنهان می‌کردند. همسر ماندلشتام شاعر در خاطرات خود به تلاش‌هایش برای محافظت از آثار همسرش اشاره می‌کند. (see: Ramm, 2017)

به طورکلی تکثیر و انتشار شعرهای ممنوع بخشی از فرهنگ سامیزدات[5] (زیرزمینی و خودنشر) شد؛ روشی در انتشار برای فرار از سانسور شدید. درین باره می‌توان گفت اینکه امروز اشعار ماندلشتام به دست مخاطبانش رسیده مدیون روش‌های مبتکرانه و ریسک‌های بسیار برخی افراد است. گفتنی است که سامیزدات یا انتشار پنهانی آثار فقط در شوروی رواج نداشت بلکه در همه کشورهایی که تحت سلطه بودند دیده می‌شود. برای مثال بهومیل هرابال،[6] نویسنده برجسته اهل چک‌و‌اسلواکی سابق رمان مشهور تنهایی پرهیاهو را در وضعیت سیاسی خاص سال‌هایی از دهه‌های 70 و 80 در چک به صورت سامیزدات منتشر کرد تا اینکه در سال 1989 به طور رسمی چاپ شد. سامیزدات طیف وسیعی از مطالب غیررسمی را دربر‌می‌گرفت و به اشکال مختلف رساله‌های سیاسی، متون مذهبی، رمان، شعر، فایل‌های سخنرانی و موسیقی درمی‌آمد. گفتنی است که آثار موسیقایی زیرزمینی نیز رواج بسیار داشتند و مخاطبان بیشتری هم نسبت به آثار مکتوب زیرزمینی.

اگرچه واژه سامیزدات به طور خاص به دوران شوروی (به ویژه پس از مرگ استالین در سال 1953) بازمی‌گردد، انتشار غیرمجاز در روسیه سنت طولانی دارد. در اواخر قرن نوزدهم، دانشجویان شب‌نامه‌های تندی در محکومیت تزار منتشر کردند و پس از انقلاب نافرجام 1905 و سرکوب آزادی‌های مدنی پس از آن، متن‌هایی که برانداز تلقی می‌شدند به طور گسترده منتشر می‌شدند. از زمان جنگ جهانی اول که همزمان با انقلاب 1917 روسیه و جنگ داخلی بود، محدودیت‌های بسیاری بر مطالب چاپی اعمال شد. در این میان گنجینه فرهنگی سامیزدات منعکس‌کننده چشم‌انداز سیاسی، فرهنگی و جغرافیاییِ در حال تغییر دولت شوروی بود. برخی از مطالب در اعتراض به سرکوب فرقه‌های مسیحی (ارتدوکس، کاتولیک، باپتیست یا تعمیدیون) بود. ولادیمیر بوکوفسکی،[7] نویسنده شهیر روسی درین باره چنین می‌گوید: «سامیزدات: من خودم آن را می‌نویسم، خودم ویرایشش می‌کنم، خودم سانسورش می‌کنم، خودم منتشرش می‌کنم، خودم توزیعش می‌کنم و خودم برای آن دوران زندان را می‌گذرانم.» (ibid)

طبق سخنان بوکوفسکی به نظر می‌رسد که سامیزدات یک عمل فردی است اما خطر وقتی رخ می‌نماید که نسخه‌های دیگری از این آثار تکثیر و منتشر می‌شود. زیرا آثار این‌چنینی اغلب توسط مقامات ردیابی می‌شد چون اکثر ماشین‌های تایپ شخصی باید در دولت ثبت می‌شدند. استفاده از اسم مستعار که ممکن بود به بی‌اعتباری نویسنده منجر شود و نداشتن دستمزد نیز از جمله مشکلات انتشار زیرزمینی آثار بود.

سخنرانی مخفیانه نیکیتا خروشچف[8] (دبیر حزب کمونیست و نخست‌وزیر شوروی که در دوران مسئولیتش برنامه‌هایی مثل استالین‌زدایی شوروی و اصلاحات نسبتاً لیبرال در زمینه سیاست داخل را به عهده داشت) در سال 1956 از جمله اسناد سامیزدات بود. چند سال پس از آن در سال 1962 رمان «یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» اثر الکساندر سولژنیتسین،[9] نویسنده نوبلیست به طور رسمی در مجله ادبی نوی میر (دنیای جدید) چاپ شد و این اتفاق عجیبی در تاریخ ادبیات  شوروی محسوب می‌شد زیرا موضوع رمان اردوگاه‌های کار اجباری در دهه ۵۰ میلادی در شوروی بود و روایت یک روز از زندگی یک زندانی معمولی‌ با نام ایوان. به‌واقع پیش از این هیچ کتابی درباره سرکوب‌های دوران  استالین به این صورت منتشر نشده بود. این کتاب پرتره‌ای از زندگی روزمره در اردوگاه زندان (گولاگ)[10] تحت حکومت استالین را به تصویر کشید. سیستم گولاک قبلاً تا حدی توسط  خروشچف برچیده شده بود. درواقع در دوران خروشچف بود که سامیزدات در اتحاد جماهیر شوروی شهرت یافت، زیرا تولید مطالبی که مطابق با ایدئولوژی رسمی نبود، دیگر حکم اعدام را در پی نداشت. اصلاحات لیبرال خروشچف با مقاومت شدید تندروها مواجه شد و در سال 1964 توسط دستیار سابقش لئونید برژنف[11] از قدرت برکنار شد.

کودتای برژنف زمینه‌ساز فروپاشی امپراتوری کمونیستی شوروی بود. با روی کار آمدن برژنف سانسور افزایش یافت و مخالفان زندانی یا تبعید شدند. در سال 1965، دو نویسنده - یولی دانیل[12] و آندری سینیاوسکی[13] - به دلیل انتشار آثار انتقادی زیرزمینی دستگیر شدند. درواقع آثار مجاز زمان خروشچف اکنون به اجبار به زیرزمین بازگشته بودند. البته این سرکوب‌ها با اعتراضاتی روبرو شد و  دو نامه سرگشاده به شکل سامیزدات منتشر شد که در یکی از آنها از برژنف درخواست شده بود که به دوران  استالینیسم بازنگردد. دیمیتری شوستاکوویچ[14] آهنگساز برجسته  از امضاکنندگان این نامه بود.

سامیزدات اکنون با بازگشت سانسور شدید، انگیزه‌ بیشتری یافته بود. به‌طوری که در سال 1968 گروهی از روشنفکران در مسکو یک نشریه بلند به نام کرونیکل[15] را منتشر کردند. این نشریه در 65 شماره در طول 15 سال موارد نقض حقوق مدنی و قضایی از جمله 424 محاکمه را که در آن افراد بسیاری محکوم شدند به طور دقیق شرح می‌داد. درواقع این نشریه این محاکمه ها را که در آن هیچ کس هم تبرئه نشد مستند کرد. (see: Ramm, 2017)

ادبیات انتقادی شوروی

سرپیچی از نظام شوروی عواقب وحشتناکی برای نویسندگان به دنبال داشت.  زیرا نظام از هنرمندان چیزی می‌خواست که طبق قوانین خودش باشد. اما به هر روی نویسندگان و شعرا کار خود را می‌کردند. درین باره می‌توان نویسندگان و شعرایی اشاره کرد که با آثار برجسته و انتقادی خود درصدد بیان حقیقت وجودی نظام سرکوبگر شوروی بودند.

ولادیمیر واینوویچ[16] نویسنده روسی تبار و منتقد شوروی در کتاب شوروی ضد شوروی با نگاهی طنزآمیز و انتقادی به شرایط زنده ماندن و زیستن در اتحاد جماهیر شوروی پرداخته است. او این کتاب را در دوران تبعید نگاشته است.

آرتور کوستلر،[17] نویسنده اهل مجارستان در کتابی به نام ظلمت در نیمروز داستان افرادی را روایت می‌کند که که در انقلاب اکتبر حضور داشته‌ و برای روی کار آمدن حزب کمونیسم کوشیده‌اند اما نهایتاً از صحنه حذف شده‌اند. ظلمت در نیمروز داستان یک کهنه بلشویکی است که در انقلاب روسیه حضور داشته و از سران حزب کمونیسم در تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بوده است. او به زندان می‌افتد و برای گناه‌ ناکرده‌اش محاکمه می‌شود. در این کتاب هیچ اشاره مستقیمی به روسیه و اتحاد جماهیر شوروی نمی‌شود جز اینکه اشاراتی به شخص استالین می‌شود.

مرشد و مارگاریتا  اثر میخائیل بولگاکف[18] نیز یکی از مهم‌‌ترین رمان‌های دوران روسیه کمونیستی است؛ یک فانتزی طنازانه که بعد از نگارش تا 30 سال اجازه انتشار نداشت. حضور شیطان در اتحاد جماهیر شوروی که در فساد غوطه می‌خورد، بهترین تمثیل برای نمایش وضعیت موجود است. درواقع بولگاکف به خوبی از اسطوره شیطان برای بیان مافی‌الضمیرش بهره می‌گیرد. دست‌نوشته‌ها نمی‌سوزند بولگاکف نیز که شامل یادداشت‌های روزانه و نامه‌های اوست مدت‌ها بعد از مرگ او منتشر شد .به واقع بولگاکف در طول زندگی هنری خود بیشتر برای نمایشنامه‌هایی که برای تئاتر هنری مسکو نوشت، شناخته شده است. او تعدادی رمان و داستان را در اوایل و اواسط دهه 1920 منتشر کرد، اما در سال 1929 به تیغ سانسور دولتی گرفتار شد و استالین شخصاً او را از مهاجرت منع کرد.

یوگنی زامیاتین[19] نیز از نویسندگان منتقد شوروی است. او با وجود بلشویک بودن از مخالفان حزب کمونیست شوروی است و به دلیل انتقادش به حزب کمونیست مطرح ‌است، او از اولین مخالفان حکومت شوروی به حساب می‌آید که در ۱۹۲۱ شورای سانسور شوروی یکی از آثار او به نام ما را ممنوع اعلام کرد. او نهایتا کتابش را برای انتشار به غرب فرستاد و این عمل به طرد او از کانون نویسندگان شوروی و حزب منجر شد. استاین نیز او را با تبعید از کشور مجازات کرد. رمان ما اثر او به مردی می‌پردازد که در یک جامعه توتالیتر در دوران آینده زندگی می‌کند و درنهایت دست به شورش می‌زند. این اثر یک داستان دیس‌اتوپیایی و ضدآرمانشهری است که بعدها اساسی برای نویسندگانی چون آلدوس هاکسلی، جورج اورول و مارگارت اتوود و بسیاری دیگر قرار می‌گیرد تا به خلق آثار این‌چنینی بپردازند.

آنا آخماتووا[20] شاعر برجسته روسی و از نامزدهای جایزه نوبل که همسر و پسرش اسیر اردوگا‌های  استالین بودند، از منتقدان حکومت استالین است. آخماتوا تنگناهای زندگی در دوران مخوف استالینی را در لفافی از عاطفه زنانه می‌پیچد و در هیئت اشعار لطیف ارائه می دهد. او مجموعه مرثیه را بین سال‌های 1935 و 1940 سرود اما تا سال 1987 در روسیه منتشر نکرد. اعدام همسر و دستگیری و حبس مداوم پسرش دو بن‌مایه مهم در اشعار  آخماتوآ هستند. همچنین تصویر اندوهگین زنان در صف ایستاده در بیرون زندان برای دیدن عزیزانی که به ناحق زندانی شده‌اند در مرثیه پیش چشم خواننده قرار می‌گیرد.

خاتمه

آنچه از مرور تاریخ ادبیات شوروی می‌توان دریافت اینکه کمونیسم با آن حجم از شعار برای مرام اشتراکی و آرمان جامعه بی‌طبقه در نهایت به دام دیکتاتوری و فاشیسم می‌افتد. در این میان ادبیات نیز دچار تبعات حکومت سرکوبگر ظاهراً انقلابی می‌شود زیرا هر نویسنده و شاعری با مرام حزب همسو نیست. تخیلِ تعین‌یافته هنرمند در اثر هنری‌اش – اعم از شعر و داستان و نقاشی و...- نمود می‌یابد و ردپای واقعیات اجتماعی نیز در جهان متن پیداست. زیرا با این وجود که دیدگا‌ه‌هایی چون هنر برای هنر، آثار هنری منفک از جامعه خود نیستند و متن جامعه از جهان متن نویسنده یا شاعر جدا نیست. دیکتاتوری چون استالین نیز در هراس از این تخیلِ تعین‌یافته صرفاً به مسائل مربوط به نظام خود می‌اندیشد؛ بنابراین می‌کوشد اندیشه و ذهن اهل قلم را در اختیار خود قرار بگیرد. اینجاست که نویسنده یا شاعر سر خم نمی‌کند و می‌خواهد که خودش را و جهانش را و مردمش را بنویسد. و دقیقاً همین جاست که سانسور و ارعاب و دستگیری و زندان و تبعید پا به میدان می‌گذارد و نویسندگان مستقل شوروی و گاه حزبی را درگیر می‌کند. اما نکته قابل توجه اینجاست که با وجود تمام محدویت‌ها قلم کار خودش را می‌کند و آثار ممنوع هم درنهایت از پسِ پشت پستوها سر برون می‌کند و ماندگار می‌شود.

 

منابع:

پورمحسن، مجتبی (1392). «مصائب روشنفکران دوره استالین به روایت آیزایا برلین»، قابل دسترس در: tarikhirani.ir/fa/news

سیدحسینی، رضا (1375). «سخنرانی آندره‌ئی ژدانف در نخستین کنگره نویسندگان شوروی»، کلک، شمارگان 79-76، صص  186-179)

Ramm, Benjamin (2017). “The writers who defied Soviet censors”, available at: https://www.bbc.com.

Shapero, Bernard (2016). “Censorship of books in the Soiet Union”, Available at: https://shapero.com

 

 


 

[1] . Isaiah Berlin

[2]. Boris Pasternak

[3]. Osip Mandelstam

[4]. Andrei Zhdanov

[5]. samizdat

[6].  Bohumil Hrabal

[7]. Vladimir Bukovsky

[8]. Nikita Khrushchev

[9]. Aleksandr Solzhenitsyn

[10]. gulag

[11]. Leonid Brezhnev

[12]. Yuli Daniel

[13]. Andrei Sinyavsky

[14]. Dmitri Shostakovich

[15].  Chronicle 

[16]. Vladimir Voinovich

[17]. Arthur Koestler

[18]. Mikhail Bulgakov

[19]. Yevgeny Zamyatin

[20]. Anna Akhmatova