پرویز صداقت، 44 ساله و فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه تهران است. او در سال 67 پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در زمینه مطالعات اقتصادی به تحقیق و پژوهش پرداخت. در مقطعی در سالهای 73ـ70 به همراه فیروزه خلعتبری، فریبرز رئیسدانا، مهدی تقوی، حسین عبده تبریزی و برخی دیگر به مطالعات اقتصادی خود ادامه داد. در این فعالیت پژوهشی با سازمانهایی مانند سازمان مدیریت صنعتی، مرکز مطالعات شهرسازی و معماری و برخی شرکتهای مشاور به کار مشغول بود...
پرویز صداقت، 44 ساله و فارغ التحصیل اقتصاد از دانشگاه تهران است. او در سال 67 پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در زمینه مطالعات اقتصادی به تحقیق و پژوهش پرداخت. در مقطعی در سالهای 73ـ70 به همراه فیروزه خلعتبری، فریبرز رئیسدانا، مهدی تقوی، حسین عبده تبریزی و برخی دیگر به مطالعات اقتصادی خود ادامه داد. در این فعالیت پژوهشی با سازمانهایی مانند سازمان مدیریت صنعتی، مرکز مطالعات شهرسازی و معماری و برخی شرکتهای مشاور به کار مشغول بود. در این چارچوب، کتابهایی نیز مانند خصوصیسازی از تئوری تا عمل (مشترک) و ایدئولوژی نولیبرالی را منتشر کرده است. از نیمه دوم دهه هفتاد به دعوت دبیرکل وقت بورس، سیداحمد میرمطهری، سردبیری مجله بورس را به عهده گرفت. صداقت پیش از آن نیز، در دهههای 60 و 70 با نشریاتی نظیر حسابدار، فرهنگ توسعه، ایران فردا، آدینه، مجله اقتصادی رونق و برخی نشریات دانشگاهی همکاریهای گاه مستمری داشت. اما سردبیری روزنامه سرمایه مهمترین سمت مطبوعاتی او محسوب میشود.
***
* جناب صداقت دغدغه واقعی شما در کدام یک از جوزههای تحقیقات، مطبوعات و کار اجرایی و مدیریتی بود؟
ـ حوزه مطالعات و پژوهشهای اقتصادی دغدغه واقعی و اصیل من بود، ضمن این که ترجمه هم میکردم. شاید بنابر یک تصادف در سال 70 وارد حوزه مطالعات خصوصیسازی شدم و دریک فاصله زمانی 15ـ 10 ساله، درگیر مسائل مطالعاتی در حوزه اقتصاد مالی بودم که تلفیقی از علم اقتصاد و مالیه است. در مطالعات خصوصیسازی وارد بحثهایی مانند قیمتگذاری سهام، شیوههای عرضه سهام و مانند اینها شدم. حوزهای که عملا درگیر آن بودم، اقتصاد مالی و البته دلمشغولی اصلیام اقتصاد سیاسی بود.
* آیا درست فکر میکنم که در گروهی که بین سالهای73ـ 70 با آنها به فعالیت مشغول بودید، یک نوع تناقض در مشرب فکری وجود داشت. مثلاً به نظر میرسد که مشرب اقتصادی آقای دکتر عبده بیشتر نئولیبرال است؟
ـ نه، به نظرم دکترعبده مصلحتگرا و پراگماتیست است. این توانایی را دارد که در مقاطع مختلف مواضع مختلفی بگیرد.
* از آنجایی که خطوط فکری روزنامه برای من مهم است می خواهم بدانم که تناقض آن در کجا بود؟ چون در اینکه شما به مصلحت گرایی(پراگماتیزم) ایشان معتقدید، جای بحث وجود دارد.
ـ ارزیابی من به عنوان کسی که از 20 سال قبل ایشان را میشناسد این بود که مشرب اقتصادی ایشان بیشتر مصلحتگرایی است؛ چرا که تجربه مدیریت اقتصادی داشته است. معمولاً مدیران مصلحتها را به ایدئولوژیها ترجیح میدهند.
* به خاطر میآورید نخستین بار که موضوع روزنامه سرمایه مطرح شد، به چه صورت بود؟
ـ آقای دکتر عبده از سال81ـ80 به مدت دوسال صاحب امتیاز مجلهای به نام فصلنامه «بررسیهای مالی و سرمایهگذاری» بود و از من خواست آن را منتشر کنم، اما به دلیل اینکه همزمان سردبیر مجله «بورس» بودم تنها یک شماره از آن را منتشر کردم. ایشان در همان زمان درخواست مجوز روزنامه را نیز به ارشاد فرستاده بود. وقتی برای پیگیری پرونده رفتم متوجه شدم که مدت زیادی طول میکشد و پیشنهاد شد برای تسریع در کار، درخواست تغییر وضعیت فصلنامه به روزنامه را بدهیم.
* این مباحث و مسائل در چه دورهای صورت گرفت؟
ـ اواخر دولت هشتم (ماههای ابتدایی سال 1384) و اتفاقا فضایی بود که پیشبینی آنچه در انتخابات نهم رخ داد امکانپذیر نبود. در واقع همان زمان بود که در مورد انتشار روزنامه شروع به مشورت با افراد مختلف کردیم.
* به یاد میآورید که چه کسانی بودند؟
ـ بله، خیلیها بودند. شخصاً براساس تجربه همکاری با روزنامههای اقتصادی و مسئولیت اجرایی که آن زمان داشتم، کموبیش از نوع ارتباط روزنامههای اقتصادی با سازمانها مطلع بودم. مشکلاتی هم در این حوزه مشاهده میکردم. به نظرم نوع تعامل روزنامهها با بنگاههای اقتصادی در مواردی ناسالم و اطلاعرسانی آنها هم به تبع آن نادرست بود. گاهی میدیدیم اگر شرکت ها آگهی خود را بهموقع میدادند، روزنامه هم خبرهای جانبدارانه به نفع آنها منتشر میکرد و یا اگر تعهد خود را در مورد آگهی یا به هر حال توقعات مالی روزنامه را بهدرستی برآورده نمیکردند، برضد آنها خبر منعکس میشد. به عنوان مثال، به جرات میتوان روزنامه اقتصادی را که از نیمه دهه 1370 منتشر میشد ترکیبی از کاسبی و اعمال غیراخلاقی و حتی باجگیری دانست. طبیعتا درآن زمان نمیخواستم که ساختار روزنامهای که منتشر میکنم همانند آن روزنامه یا نمونههای مشابه بعدی باشد که به اخبار اقتصادی به عنوان سوژههایی برای کسب درآمد نگاه میکرد. دومین پس زمینه موجود در ذهنم که به زعم برخی در فعالیت روزنامه سرمایه تناقض ایجاد کرده بود، گرایشهای فکری من بود. همین گرایش باعث میشد که مثلاً تا آخرین روز حضورم در سرمایه، صفحه اندیشه داشتم.
با چنین دیدگاههایی برای تشکیل روزنامه با افراد مختلف شروع به مشورت کردم. در این میان، کسی که بیشترین ایده را به من ارائه داد و از آن استفاده کردم، دکتر ناصر فکوهی بود. از بین روزنامهنگاران کهنهکار اقتصادی هم آقای فرهت فردنیا را که البته از قبل میشناختم و دوستان مشترکی داشتیم برای مشاوره دعوت کردم. اغلب کسانی که با آنها مشورت میکردم به روزنامه و گردش مالی آن بسیار امیدوار بودند و تصور میکردند با توجه به سوابق اجرایی مدیر مسئول سرمایه، روزنامه میتوانست موفق شود.
* اما شما خیلی زود دچار بحران شده بودید؟
ـ فکر میکنم علت اینکه روزنامه ما از لحاظ اقتصادی دچار بحران شد، این بود که ما اهل سوءاستفاده از موقعیت روزنامه نبودیم و درفضای دیگری قرار داشتیم.
* چه فضایی؟
ـ سالم حرکت میکردیم، بر اساس آگهی با شرکتها تعامل نمیکردیم. در این مورد سختگیری هم میکردیم. در روزنامه های اقتصادی، تحریریه و بازرگانی ادغام شده بود و خبرنگارها آگهی هم میآوردند و این اتفاق خوبی نبود. بنابراین به خبرنگارها گوشزد کردیم که قاعده ما این است که بخش بازرگانی جداست و اگر خبرنگاری وارد حوزه آگهی بشود، نمیتوانیم با او همکاری کنیم. البته انکار نمیکنم که شاید در این زمینه افراط هم میکردیم.
* به یاد دارید که مشورتهایی که با افراد مختلف میکردید در چه حوزه ای اعم از فنی، محتوا یا خط مشی صورت میگرفت؟
ـ در همه حوزهها. مثلاً یکی از اولین بحثها درباره شکل روزنامه بود. یادم میآید از نظر فرم لی آوت تلاش کردیم الگویی شبیه گاردین داشته باشیم و به تبع آن از صفحهبندهای خودمان خواهش کردیم که شکل روزنامه را شبیه آن روزنامه طراحی کنند. البته این مسأله با توجه به اینکه در ایران روزنامه را معمولاً نیمتا میبندند، کمی دشوار بود.
* این دو چه فرقی با یکدیگر دارند؟
ـ وقتی صفحه اول روزنامه تمام صفحه بسته شود، شکل ارتباط نیمتای بالا و پایین متفاوت از زمانی است که نیمصفحه بسته میشود.
* شما به چه شکلی سازمان تحریریه را تشکیل دادید؟
ـ ایده من این بود که به جای جذب خبرنگاران روزنامه های اقتصادی، خبرنگاران اقتصادی روزنامههای غیراقتصادی را به کار بگیرم، زیرا آنها کسانیاند که به دلیل آرمانخواهیها وارد بحث آگهی نمیشوند و شان خود را بالاتر از آن میدانند. نمیدانم تا چه حد این ایده درست یا نادرست بود اما فکر میکنم عناصری از حقیقت در این وجود دارد، هرچند همه حقیقت نبود.
* مگر شما مدیریت آنها را برعهده نداشتید؟
ـ منظورم این است که این جابهجایی ساده مسئله را حل نمیکند. موضوع ریشهدارتر از این حرفهاست.
* چرا روزنامه در جذب آگهی موفق نبود؟
ـ چون بخشی از آگهی نگرفتن روزنامه در آن مقطع به خاطر فضای روشنفکری آن زمان بود. صاحب کالا دلیلی ندارد به روزنامهای با حال و هوای روشنفکری آگهی بدهد. چنین روزنامهای باید بنیه مالی قوی داشته باشد یک دوره طولانی منتشر شود، خوانندگان پروپاقرص پیدا کند، آن وقت از محل تکفروشی و آگهی هزینههایش را تامین خواهد کرد. یک مثال میزنم. فرض کنید یک ستون خالی در روزنامه دارید که میتوانید آن را به هر مطلبی اختصاص دهید و در این زمینه محدودیت ندارید. حال دو مطلب دارید که باید از میان آنها انتخاب کنید. یکی یادداشتی از مثلاً از بوردیو در نقد جهانیسازی و یکی هم آخرین قیمت خودرو. من به عنوان سردبیر آن وقت روزنامه بدون تردید یادداشت بوردیو را انتخاب میکردم و البته همچنان از این انتخاب دفاع میکنم. ولی این یادداشت ضدآگهی است و کمخواننده است. در حالی که مطالبی از قبیل قیمت کالاها و مانند آن میتواند آگهی به روزنامه بیاورد.
* به نظر شما چه اشکالی دارد که شما از یک شرکت یا موسسه آگهی را دریافت و چاپ کنید مشروط براینکه خبر واقعیت داشته باشد؟
ـ اشکالی ندارد؛ اما خواننده باید از منبع واقعی خبر مطلع باشد. گاهی خبر را خبرنگار تهیه کرده و واقعیت دارد و بعضی مواقع هم خبر به وسیله روابط عمومی یک سازمان به روزنامه یا خبرنگار داده میشود و به آنها گفته میشود: «وی این خبر کار کنید.» باید خواننده بداند منبع خبر کجاست. یعنی، امکان انعکاس این اخبار هم وجود دارد، ولی خواننده باید بداند این خبر را روابط عمومی فلان سازمان اعلام کرده است. .
* آقای صداقت یکی از انتقادات وارد بر شما این بود که اجازه برقراری ارتباط روزنامه نگار را با مؤسسات و نهادهای اقتصادی نمیدادید و درعین حال خبر هم به روزنامه نمیآمد، یعنی روزنامه از یک طرف از دریافت آگهی ممانعت میکرد و از طرف دیگر چون آگهی نمیگرفت ارتباط دوسویه هم برقرار نمیشد.
ـ شاید این همان رویه افراط و تفریط باشد که از آن صحبت کردم. در یک روزنامه خبرنگار به مجمع میفرستادند که به جای خبر آگهی بیاورند و ما هم متقابلاً خبرنگار را از هرگونه ارتباط با حوزه آگهی نهی میکردیم. فکر میکنم نیاز به زمان داریم تا به تعادل برسیم.
* فکر میکنید چند درصد از اخبار روزنامه «سرمایه» مبالغه بود؟
ـ از این زاویه به آن نگاه نکردم. مبالغه به شکل تحریف خبر را به یاد نمیآورم ولی گرایشهای فکری خبرنگار یا سردبیر میتواند در وزنی که به یک خبر میدهد موثر باشد و در نتیجه در نظر افراد بیرونی که با آن گرایش مخالفند شکل مبالغه پیدا کند.
* یک ابهامی که در مورد روزنامه «سرمایه» و سهم آورده آن وجود داشت هنوز به قوت خودش باقی است. ما هرگز نفهمیدیم که روزنامه سرمایه با چه حجم سرمایهای آغاز به کار کرد؟
ـ مگر در مورد روزنامههای دیگر سهم آورده صاحبان آن مشخص است؟
* فکر کنم آن اوایل یعنی حدود یک یا دو سال اول هیچ نوع آگهی در روزنامه شما نمیدیدم؟
ـ نه، آگهی داشتیم. با توجه به هزینههای روزانه بخش قابلتوجهی از هزینهها را از محل آگهی تامین میکردیم. چون ما تعرفهها را کاهش نداده بودیم و معمولاً همان مبالغی را که در تعرفه مشخص شده بود میگرفتیم. علاوه بر آن با چند شرکت هم قراردادهای بلند مدت آگهی بسته بودیم و هزینه آن را از قبل دریافت کرده بودیم که شاید نیمی از هزینهها را تامین میکرد.
* تحلیل شما از روند درآمدزایی روزنامه بر چه اساسی بود. در چه زمانی میخواستید به نقطه سربهسر برسید؟
ـ پیشبینی اغلب دوستانی که در ابتدا با آنها مشورت کرده بودیم این بود که روزنامه بعد از چندماه به نقطه سربه سر میرسد. اما شرایط به طور ناگهانی تغییر کرد و به خصوص بازار سرمایه و بورس گرفتار رکود اقتصادی شد. حجم آگهی بالقوه نیز به تبع آن در همان یک یا دو سال اول بسیار کاهش یافت. این برای یک روزنامه نوپا که بنیه مالی قوی ندارد ایجاد بحران میکند. مشکل دیگر که باید به عنوان بخشی از آسیبشناسی مطبوعات ایران از آن نام ببریم این بود که جامعه ما در سالهای اخیر در مقطعی شاهد آن بود که عملا مطبوعات جانشین احزاب شدند. مردم با شوق روزنامه میخریدند، اما زمانی که آن تغییرات که انتظارش را میکشیدند برآورده نشد، نوعی بیاعتمادی یا بهتر بگویم یاس نسبت به مطبوعات ایجاد شد و روزنامهها قدرت تاثیرگذاری خود را از دست دادند. در کل تاثیرگذاری روزنامه از اوایل دهه 80 بسیار تقلیل یافت و گمان میکنم از سال 84 به بعد (البته تا قبل از انتخابات اخیر) ضریب نفوذ روزنامه پایین آمد و گاهی میدیدیم خواننده روزنامهها تنها روابط عمومی ادارهها برای پاسخگویی بود و خواننده پیگیر و جدی کم بود. وقتی روزنامهها کمخواننده باشد، آگهی واقعی هم در آنها کم میشود.
* مگر شما به عنوان سردبیر، هنگام راهاندازی روزنامه این نکات را در نظر نداشتید؟
ـ نه، نمیتوانستم تحولات سالهای بعد را پیشبینی کنم و فکر میکنم تحولات غیرمترقبه بود.
* نحوه محاسبه شما در خصوص هزینههای روزنامه به چه صورت بود؟
ـ از طریق محاسبه هزینههای واقعی مربوط به کاغذ و تیراژ، چاپ، توزیع و تحریریه.
* پس چه طور این هزینهها را قرار بود تامین بکنید، شما که تصمیم گرفتید، آگهی نگیرید؟
ـ نه، آگهی نگرفتن که منطقی نیست. منظورم این بود که تحریریه نباید دنبال آگهی باشد.
* چرا سازمان آگهی ها را تشکیل ندادید؟
ـ ابتدا دنبال این بودیم که کل آگهی را یک سازمان بیرونی به صورت پیمانی انجام دهد و ما درگیر آن نشویم و با بعضیها هم مذاکره کردیم ولی سرمایهگذار این حوزه هم به مسایلی مانند افق چهارساله و اقتصاد رو به رکود، نگاه میکرد و نهایتاً تمایل نداشت.
* روزی که روزنامه منتشر شد ما میدانستیم که آقای عبده نهایتا 2 یا 3 ماه میتواند در آن سمت باشد و همه کارشناسها این مسأله را پیش بینی میکردند. با توجه به اینکه شما میدانستید 5 یا 6 ماه دیگر با رکود مواجه میشوید چرا این روزنامه را با کیفیت درخشان و دستمزد بالا شروع کردید؟
ـ میتوانم بگویم روزنامه را بر اساس پرنسیپهایی که به آن معتقد بودیم منتشر کردیم.
* مگر این طور نیست که نهایتا کسی که میخواهد هزینه کند باید آن را پیش بینی کند؟
ـ البته ما پیشبینی نمیکردیم که این چنین شود و فکر میکردیم که با آگهیها و اشتراک و فروش، هزینهها برمیگردد. این چیزی که در مورد مسایل مالی رخ داد، شما گفتید سناریوی بدبینانه یا یکی از بدبینانهترین سناریوها بود که متاسفانه تحقق پیدا کرد.
* در مکانهایی که مشغول به فعالیت بودید مثل مجله «بورس» چه کسی هزینهها را پرداخت میکرد؟
ـ در مورد مجله بورس، هزینهها را ابتدا سازمان بورس پرداخت میکرد ولی بعد از مدتی مجله از طریق آگهی هزینههایش را تامین میکرد و حتی سودآور هم شد.
* دقیقا میخواهم بدانم برای نشریهای که میتوانست مثمرثمر باشد چه اتفاقی افتاد؟
ـ روزنامه در شرایطی شکل گرفت و ایده اش عملی شد که هنوز دولت خاتمی سر کار بود و انتشار روزنامه در بدو ورود دولت نهم بود و من با تمام کسانی که سابقه کار روزنامه نگاری داشتند مشورت کردم و آنها معتقد بودند که موفق میشویم. فکر میکنم روزنامه سرمایه به طور نسبی در میان روزنامههای اقتصادی موفق بود و اغلب کسانی که با آنها صحبت کردهام آن را روزنامهای جدی ارزیابی کردند. کارنامه چهارساله انتشار سرمایه کارنامه موفقیتآمیز و قابلدفاعی بوده است. یعنی برخلاف آنچه به طور ضمنی در سوال شما مطرح است روزنامه مثمر ثمر بود.
* آیا به خاطر میآورید که چه مشکلاتی با تحریریه داشتید؟
ـ مشکلات با تحریریه چند بعد داشت که یکی از آنها مربوط به سلایق شخصی افراد است که با یکدیگر فرق میکند و طبعا گاهی اختلاف سلیقهها میتواند پررنگ باشد. بعضی از این اختلافها از خصوصیت فردی آدمها و فرهنگ و نوع آموزش آنها نشأت میگیرد. در آن مقطع، گاهی فشاری که بر اعضای تحریریه وارد میشد بیش از حد متعارف بود. بعضی از همکارانی هم که در تحریریه بودند احساس یأس و سرخوردگی میکردند. به گمان من، تجربیات قبلی و فضای روز بهشدت در سرخوردگی آنها موثر بود. به هر حال، بخشی از این مشکلات اجتنابناپذیر بود و بخش دیگری هم نیاز به درایت بیشتر داشت.
* یکی از ویژگیهای روزنامه سرمایه این بود که حدود 9 یا 10 ماه اول حقوقهای سطح بالایی پرداخت میکرد. چه نوع ارزیابی از این کار داشتید؟
ـ وقتی قرار است، خبرنگار آگهی نگیرد، بنابراین باید هزینه خود و معیشتش را از طریق کار حرفهای تامین کند. معمولا خبرنگارانی که در کنار کارشان آگهی میگیرند، بیشتر به دلیل نیاز مالیشان است و فکر نمیکنم از این کار لذت ببرند. این ایده من بود و مدیر مسئول روزنامه هم با آن موافق بود.
* شما خبرنگاران خود را درجه بندی میکردید؟
ـ بله ما خبرنگار رده یک و دو داشتیم.
* برحسب چه معیاری آنها را درجه بندی میکردید؟
ـ براساس پارامترهایی مانند سابقه و کیفیت کار و مسایلی از این قبیل. البته عمدتاً نظر دبیر هر سرویس را میگرفتیم. این دبیر سرویسها هم اغلب قبل از سرمایه، درجای دیگری این مسئولیت را برعهده داشتند.
* در خود تحریریه آیا افراد را بر اساس دانش و سطح تحصیلات آنها درجه بندی میکردید یا اصلا به آن مرحله نرسیدید؟
ـ البته تلاشی در این جهت صورت گرفت که همان بحث ردهبندی خبرنگاران بر حسب رتبه 1و2 بود. اما خیلی به مرحله اجرا نرسید. فشردگی کار روزانه اجازه نمیداد و بعد از یک سال هم من از روزنامه رفتم و دوستان دیگر کار را دنبال کردند و فکر میکنم کارنامه موفقی هم داشتند.
* چه مشکلات دیگری با تحریریه داشتید؟
ـ البته مشکلات وجود داشت. ولی باید فضایی را که در آن قرار داشتیم هم در نظر بگیرید. روزنامه در تنگناهای بسیار قرار دارد. تنگنای مالی هم یکی از آنهاست و خیلی هم مهم است. فضای یاس و سرخوردگی عمومی هم وجود دارد. اینها همه عواملی است که کار دستهجمعی را مشکل میکند.
* هیچ وقت از خودتان پرسیدید چرا همزمان سردبیری و مدیریت اجرایی را پذیرفتید؟
ـ در آغاز ناگزیر بودم این دو کار را همزمان انجام دهم. ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم که با این مسئولیت توامان نمیتوانم به کاری که علاقه دارم برسم. بیشتر دوست داشتم درگیر بحث های محتوایی روزنامه شوم اما به طور مستمر درگیر مسائل اجرایی شده بودم.
* سؤال من این است که آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا سردبیری را قبول کردید؟
ـ هیچگاه دور از فضای مطبوعات نبودم. با توجه به سابقه روزنامههای اقتصادی و فکر میکنم سطح نازلی که داشتند، آرزو داشتم و البته همچنان دارم که بتوانیم روزنامهای اقتصادی با کیفیت بالا منتشر کنیم. پذیرش سردبیری روزنامه هم طبعاً برای تحقق بخشیدن به این آرزو بود. البته روزنامه سرمایه حدود چهارسال منتشر شد و یک سال من سردبیر آن بودم. یعنی یکچهارم این زمان و بخش عمده این دوره چهارساله دوستان دیگری زحمت کار را کشیدند. فکر میکنم روند حرکت سرمایه در همه این چهار سال نشان داد که میتوان روزنامه اقتصادی جدی و تاثیرگذار منتشر کرد.
* چرا مدیر مسئول یادآوری نمیکردند که سقف هزینههای موردنظر من این قدر است و باید در این راستا حرکت کنید؟
ـ نه، اتفاقاً ایشان دایم گوشزد میکرد.
* به خاطر میآورید که حدود چند نفر در تحریریه فعالیت میکردند؟
ـ تصور میکنم در روزهای اول تاسیس حدود 40 یا 50 نفر.
* شما نهایتا موفق به تشکیل سازمان آگهیها شدید یا خیر؟
ـ بله. بعد از این که موفق به مدیریت پیمانی آگهیها نشدیم یک سازمان کوچک آگهی درست کردیم. آقای حمید امن زاده مدیر سازمان آگهیها بود و همکارانی هم داشت.
* دفترتان استیجاری بود؟
ـ نه، در مالکیت مدیرمسئول بود.
* درآگهیها چه شرکتهایی ثابت آگهی میدادند؟
ـ فکر میکنم معمولا شرکتهایی که به دیدگاههای روزنامه یا مدیر مسئول آن سمپاتی داشتنتد.
* چرا در روزنامههای اقتصادی این قدر جابجایی صورت می گیرد؟
ـ من فکر میکنم در همه روزنامهها این جابجایی وجود دارد و این هم از بیماریهای جامعه مطبوعاتی ماست.
*حرف آخری دارید؟
ـ بله حرف آخرم به نظرم موضوع مهمی است. تجربههای ناتمام را نمیتوان ارزیابی دقیق کرد. سردبیری من در سرمایه تجربهای ناتمام بود. خود انتشار سرمایه تجربهای ناتمام است. وقتی تجربه در نیمه راه متوقف شده نمیتواند درست ارزیابی شود. این تجربهها همه مانند کودکی است که به بلوغ نرسیده است. طبیعی است که باید بگذاریم این کودک رشد کند، ببالد و به بلوغ برسد تا بتوانیم عملکردش را ارزیابی کنیم.