ایورت راجرز: ارتباطات و نقش آن در کشورهای در حال توسعه

ایورت راجرز: ارتباطات و نقش آن در کشورهای در حال توسعه

مرگ پروفسور 'ایورت. ام. راجرز' (E. M. Rogers) در سال 2004 فقدانی عظیم در گروه دانشگاهی ارتباطات، به خصوص در زمینه ارتباطات و توسعه در کشورهای در حال توسعه بود. از اوایل دهه 60 تا آخرین روزهای عمرش، پروفسور راجرز تحقیقات و نوشته های دانشگاهیش تأثیر زیادی در زمینه ارتباطات و توسعه، اشاعه نوآوریها تکنولوژی، پژوهش ونظریه داشت و پنج نسل دانشمند و متخصص در این زمینه تربیت کرد. در این مقاله ادبیات (نوشته‌ها) و وضعیت توسعه در کشورهای در حال توسعه را با تأکید بر نوشته‌های تاثیرگذار وی در بدنه این کار خلاصه کرده‌ایم.

با درگذشت پروفسور ایورت راجرز، هنوز هم فقدان عظیم وی در زمینه ارتباطات و توسعه حس می شود. مقاله‌های وی در زمینه اشاعه نوآوری‌ها، تاریخ ارتباطات، پژوهش‌های جدید رسانه‌ای و ارتباطات و توسعه، بسیار برجسته و افسانه‌ای است. نوشته‌های افتخارآمیز متعلق به او و آثار حرفه‌ای بجا مانده از وی، بر رشد فکری ما از زمانی که من دانشجوی دوره کارشناسی در دانشگاه عثمانیا بودم، تأثیر گذاشته است. امیدوارم در این مقاله چکیده‌ای از ادبیات و نوشته‌ها در زمینه ارتباطات و توسعه در کشورهای در حال توسعه، با توجه به نوشته های تاثیرگذار در بدنه این کار، ارائه شود.

پارادیم مسلط (حاکم) در زمینه توسعه

یک پارادایم مسلط (حاکم)، هم روش و طرز تفکر منطقی را به صورت علمی در زمینه اقتصادی واجتماعی هدایت می کند هم اینکه در روش و نظریه ارتباطات و توسعه، صاحب نفوذ است. راجرز (1976) اشاره می کند که این مفهوم از توسعه در نتیجه حوادث تاریخی از این قبیل است: انقلاب صنعتی در اروپا و ایالات متحده، تجربه استعماری در امریکای لاتین، افریقا و آسیا، تجربه گرایی کمّی در علوم اجتماعی امریکای شمالی و فلسفه سیاسی اقتصادی نظام سرمایه داری. در حقیقت یک تعریف واحد از پارادایم مسلط (حاکم) و نه حتی شرح مختصری از آن وجود ندارد (سرویناس آر مالکوت در دهه 50 و 60). این راجرز بود که اولین بار مهم ترین عناصر این مدل از توسعه راپالایش کرد: رشد اقتصادی و ارزشهای علمی خودشان به عنوان کلیدی از توسعه برای راه حلهای توسعه نیافتگی هستند.بسیاری از مشکلاتی که کشورهای جهان سوم با آن دست و پنجه نرم می کنند مشحص شد که اقتصادی هستند. همان طور که راجرز (همان) یادآور می شود که اساسا این اقتصاد دانان بودند که مسئولیت توسعه یافتن را به عهده داشتند.

در چندین کشور برنامه های پنج ساله در جهت چفت و بند کردن فعالیتهای توسعه ای و کمک به پیشرفت های اقتصادی منظم، اجرایی شدند. این برنامه ها در سطح کلان بود. پس مشکلات شناسایی شدند و راه حل آنها به سطوح بالای حکومتی پیشنهاد شد. آگاهی ها ودیگر داده ها به سمت جوامع محلی هدایت شد. توسعه مشارکتی یا مستقل توسط جوامع محلی کُند و با بازده کم و اغلب غیر محتمل به نظر می‌رسند Malkotte and  Estevenes)). کشورهای در حال توسعه به سوی طرحهای صنعتی شدن از قبیل پروژه های هیدروالکتریکی (برق آبی)، صنایع فولادسازی و انواع قسمتهای تولیدی سوق پیدا می کنند. در نتیجه دنباله روی کشورهای پیشرفته، امریکای شمالی و اروپا می شوند. عملکرد توسعه توسط معیارهای کمی مثل تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه سنجیده می شد این معیارها به خصوص زمانی که در کنار مفاهیم دیگری همچون آزادی، عدالت و حقوق بشر در نظر گرفته شوند، برای اندازه گیری، عینی وسرراست هستند. آنها همچنین با گرایشهای تجربی و کمّی علوم اجتماعی در امریکای شمالی ارتباط پیدا می کنند ((Nordenstreng 1968: Rogers 1976 b. دهه 1960 دوره خوش بینی بی حد و حصر بود. سازمان ملل متحد آن را اولین دهه پیشرفت وتوسعه نامید که کشورهای در حال توسعه با اهداف از پیش تعیین شده به رشد اقتصادی می رسیدند. این اهداف نمایانگر راه حل آژانس‌های کمک دهنده سازمان ملل در درجه اول بانک جهانی است به طور وسیع سازگار بودند با اهدافی که به تازگی با کمک دو جانبه سازمانها شکل گرفته بود. در طول نخستین دهه توسعه، انتقال تکنولوژی از شمال به جنوب با موانعی همراه بود.این موجب یک احساس انکارناپذیری شد که مردم در جهان سوم شیوه های سنتی را کنار بگذارند و با تکنولوژیهایی سازگار شوند که سبب پیشرفت چشمگیری برای کشورهای پیشرفته شمال شده است. راجرز (1976) این مرحله را گرایش «پرانیوشن» نامید. این می تواند تا به امروز هم، پایدار مانده باشد؛ اگرچه نوآوری‌ها در اکثر اوقات تغییر می کنند و گرایش‌ها و موضوع‌های جدید به عنوان یک چیز خوب پدید می‌آیند.

نوسازی در یک سطح کوچک

همه نظریه های نوسازی بر تغییرات اجتماعی تاکید می کنند که الزاما در سطح کلان نسیتند. زمانی که تحول و رشد اجتماعی و نهادی مورد بررسی قرار می گرفت برخی می گفتند این تحول و رشد اتفاق نمی افتد مگر اینکه ابتدا افراد تغییر کنند (Wiener, 1966). منشا عقلانی این مکتب، نظریه وبر در مورد اخلاق پروتستان و گرایش عمومی که در جامعه شناسی امریکا بر مبنای مجموعه های ارزشی هنجار بنیاد بود، گذاشته شده بود. این دانشمندان فرض کردند مدرنیزاسیون کشورهای در حال توسعه به تغییراتی که در شخصیت افرادی که در آنجا زندگی می کنند، بستگی دارد. برای همانند بودن بیشتر نگرش وارزش به صورت نزدیک به هم.

خصوصیات مردم در امریکای شمالی و اروپا (Hagen 1962: inkeles 1966، lerner 1958: Mc Clelland 1966) کللند. ایورت راجرز در این کتاب: مدرنیزاسون در بین دهقانان و کشاورزان و معیشت آنها در هند، نیجریه و کلمبیا به عنوان اینکه اکثریت جمعیت این کشورها و دیگر کشورهای در حال توسعه، روستایی هستند، بررسی کرد. در پی همساز شدن با نظریه های رایج آن زمان، راجرز گمان می کرد که مدرنیزاسیون اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه کشاورزان به صورت فردی واز طرفی دیگر یکجا به تغییر در شیوه های سنتی زندگی شان تشویق شوند. پژوهش راجرز نمایانگر یک خرده فرهنگ از طبقه کشاورزان بود که با ده عنصر ترسیم شده بود.

نظریه اشاعه نو آوری

هنگامی که دانشمندان و سیاست گذاران بحث و گفتگوهایی در سطح کلان داشتند و کسب تجربه کرده بودند بر نقش رسانه ها در پشتیبانی و حمایت از مدرنیزاسیون تاکید کردند و نظریه اشاعه نو آوریها به تدریج به عنوان یک چهارچوبی در سطح محلی برای طرحهای ارتباطی برای مدرنیزاسیون هدایت شد. اشاعه نوآوریها همچنین پیوندهای نظری مهم با پژوهش در زمینه ارتباطات موثر دارد. تاکید بر اثرات ارتباطی خاص بود به خصوص توانایی پیامهای رسانه و رهبران عقیده برای خلق اطلاعات و روشها و ایده های نوین که (افراد) مورد هدف را برای سازگار شدن با ارائه نو آوریها تشویق کنند.

تصوری که از تغییر استنتاج می شد در فرضیاتی از مفاهیم اساسی در تحقیقات اشاعه، سایه افکنده بود. تعریف اولیه از توسعه یک نوع از تغییراجتماعی بودند که در آن نگرشهای جدیدی را به نظام اجتماعی معرفی می کرد که هدف آن ایجاد درآمدهای سرانه بالا و پیشرفت سازمانهای اجتماعی بود (Rogers, 1978).

 در مدرنیزاسیون یا توسعه (رشد) افراد بعنوان فرایندی در نظر گرفته می شدند که در آن افراد از یک رویه زندگی سنتی به یک مجموعه پیشرفته تر از لحاظ فناوری و به سرعت به یک نوع جدید از زندگی تغییر رویه دهند (همان). مسیر ضروری برای این تحول برای تغییر از یک فرد سنتی بودن به یک فرد مدرن شدن فهم این بود که ارتباطات و پذیرش ایده های نوین از منابع خارجی به داخل نظام اجتماعی باشد (Fies, 1976). در پارادایم مسلط (حاکم)، ارتباطات به عنوان حلقه مرکزی در ذهن مجسم می شد که از طریق آن ایده های بیرون از بدنه نظام، داخل جوامع محلی می شد که دانشمندان اشاعه (نوآوری) آن جوامع (محلی) را، به عنوان نظامهای بسته مورد بررسی وپژوهش قرارمی دادند. اشاعه نوآوریها همچنین بر ماهیت ونقش ارتباطات تاکید داشت تا نقش آن  را در انتشار بیشتر (نوآوری) توسط جوامع محلی مشخص کند. مختصر اینکه پژوهش اشاعه نوآوریها اهمیت ارتباطات در سطح محلی را در فرآیند مدرنیزاسیون اثبات کرد.

راجزر به عنوان مهم ترین دانشمند این حوزه کار می کرداو عناصر اصلی در هر تجزیه و تحلیل اشاعه یک  ایده، پدیده یا نوآوری را که در زیر آمده است، مشخص کرد: نوآوری و ارتباطات علاوه بر مجراهای مشخص در زمره آن، نمایندگانی دارند که درنظام اجتماعی نیز، نقش دارند (Rogers and Shoemakr, 1976).

سال 1960 نقطه عطفی در صدور پژوهشهای مربوط به اشاعه از غرب به طرف کشورهای در حال توسعه بود. در این دوره افزایش ناگهانی در پژوهشهایی که در مورداشاعه به صورت جهانی صورت گرفت، دیده شد. راجزر ثابت کرد کار و پژوهشی که در زمینه اشاعه انجام گرفته بود و جریا ن نوآوریهای حوزه فناوری در کشورهای جهان سوم را مورد بررسی قرارمی دادند.به برنامه ریزان ودیگر مقامات محلی بسیار کمک می کرد به عنوان یافته های پژوهشی که نه تنها چهارچوب نظری بلکه یک روش ارزیابی برای سازمانهای متولی توسعه است(Rogers & Adhekarya, 1979). عامل دیگری که باعث افزایش چشمگیر مطالعات در زمینه نوآوریهای شد برنامه تنظیم خانواده،  اطلاعات و آگاهی  نگرشها و سازگارشدن با این برنامه در دهه 1960 و اوایل دهه‌ی 1970بود که به اوج خود رسید.

در طول سال 1973این پیمایشها، ارزیابیهای بیش از نیازی را از فعالیتهای ارتباطی در کورد تنظیم خانواده در 72 کشور فراهم کرد (Rogers, 1973).

اضافه بر آن نظریه اشاعه به عنوان هدایت کننده برنامه ارتباطات در فعالیتهای توسعه کافی نیست. این در بسیاری از مناطق توسط اصول وروشهای بازاریابی اجتماعی در حال جایگزین شدن است که مدلی برای محاسبه علمی وراهبردی پیام و راهبردهای پیام برای ارتقای اهداف وانگیزه های اجتماعی است (Kotler, 1974: Pietrowe 1997). موضوعهای مهم در بافت کشورهای جهان سوم که شامل برنامه تنظیم خانواده در مورد تساوی منزلت زنان، روابط جنسی مسئولانه، باسواد شدن بزرگسالان، پدر و مادر بودن مسئولانه (در برابر فرزند)، پبشگیری و کنترل ایدز بود (see singhal & Rogers, 1999).

ساختارشکنی الگوی حاکم  در توسعه

در طول دهه 1970 به طور روزافزونی در آسیا و امریکای لاتین مشخص  شد که محدودیت  های ساختاری اقتصادی اجتماعی قدرت رسانه های جمعی را در غلبه بر مشکلات و موانع توسعه بسیار زیاد کاهش می دهد (Belteran, 1976: Rogers 1976). فرایند توسعه آسان و سریع و سرراست و دقیق و شسته رفته نبود که بتوان سریع آن را مجسم کرد. وسایل ارتباط جمعی خیلی مانده بود تا در فرایند تغییر به عنوان یک متغیر مستقل عمل کنند این رسانه ها خودشان تحت تاثیر بسیاری از عوامل خارجی بودند.

بسیاری از پژوهشهای قبلی در مورد ارتباطات، تکیه اغراق آمیزی بر افراد داشتند و فرضیه های علت و معلولی درباره عقب ماندگی را مقصر می دانستند در اینکه محدودیتهای نهادی، سیاسی و ساختاری   اجتماعی دچار پیچیدگی و آشوب می شوند و این محدودیتها در برابر تلاش افراد برای تغییر یافتن می ایستند.دانشمندان بی اعتنایی کمی که نسبت به محدودیتهای سیاسی و ساختاری - اجتماعی بر توسعه وجود داشت را به چالش می کشیدند. به خاطر قضایای خارجی، اهداف وروشهایی که درزمینه  پژوهشهای ارتباطات نفوذ کرده بودند (Belteran, 1976). به خصوص رسانه های جمعی انتقاد می کردند به خاطر: الف) محتوای بی اهمیت و نامربوط آنها؛  ب) شدت بخشیدن به ناکانی های فزاینده در اثر دگرگونی در کشورهای در حال توسعه (Lerner, 1958) افزایش شکاف آگاهی بین قشرهای مرفه و محرومین و غیر برخوردار جمعیت (Tichenore, 1970). با آغاز نیمه دهه 1970 حوزه توسعه و نقش ارتباطات و رسانه ها در فرایند توسعه دچار ناآرامی و تهییج شد که منجر به سرخوردگی از پارادایم حاکم شد.

زمانی که ایورت راجرز نقش اساسی در استحکام بخشیدن به مفروضات پارادایم حاکم، بازی می کرد اگرچه او در نوسازی جوامع در حال توسعه و اشاعه نو آوریها فعالیت داشت با این حال وی از اولین کسانی بود که به اشکالات اساسی که در مدلها ونظریه های  اولیه در مورد ارتباطات و توسعه وجود داشت، اعتراف کرد. ابتدا او مفهوم توسعه را بازتعریف کرد. در عین حال از مدلهای ابتدایی فن سالارانه و بیش از حد ماده گرایانه (ماتریالیستی) و جبرگرایانه نقل مکان کرد. راجرز یک مفهوم نوین از توسعه تعریف کرد که به صورت گسترده ای وارد فرایند تغییرات اجتماعی در یک جامعه شد. نیت وی این بود که هم موجب پیشرفت اجتماعی و هم  بیشتر، محیط اطراف شود (Rogers 1979).راجرز (همان منبع) دیدگاههای جایگزینی برای توسعه ترسیم کرد که نشانگر چندین هدف برای توسعه واقعی و قابل فهم در کشورهای جهان سوم بود. الف) برابری در توزیع اطلاعات و دیگر  امتیازات توسعه  ب) مشارکت فعال مردم عادی  پ) استقلال جوامع (جمعیت. گروه) محلی  (یا ملتها) برای طراحی پروژه های توسعه برای اهداف خودشان  ت) ادغام ایده های قدیم و جدید نظامهای سنتی و نو، عناصر داخل بدنه و خارج از بدنه که آمیزه ای منحصر به فرد بود و مناسب برای نیازهای یک جامعه خاص بود.

راجرز نقشهای اصلی ارتباطات را در توسعه از درون خلاصه می کند (همان). پیشنهادات وی که عبارتند از:

1. فراهم کردن اطلاعات فنی درباره مشکلات مسائل و امکانات بالقوه توسعه و درباره نوآوریهای مناسب در پاسخ به درخواستهای محل

2. اطلاعات در جریان (متداول) درباره دستاوردهای توسعه از درون در گروههای محلی به این منظور که چنین گروههایی سود ببرند از تجربه و شاید چالشی که برای رسیدن به یک  عملکرد مشابه به دست می دهد.

نقش وسایل ارتباط جمعی، در تلاشهایی که برای توسعه از درون می شود مثل کاتالیزوری در تغییرات بود که در خدمت محرک اصلی باشد. در این دیدگاهها نقش و جایگاه ارتباطات در تغییرات رفتاری و اجتماعی از بیخ و بن با مفروضات اصلی پارادایم نوسازی متفاوت بود.

همچنین قبلا نشان داده شده بود توسط دانشمندان و پزشکان در بیش از سه دهه قبل در میان مردم  به خصوص افراد عادی مشارکت فعال و ممتازی دیده بودند. در ظاهر اینها انحرافی مثبت و سازنده بود از پیشینیان که دیدگاههای آنها یا بش از حد بالا یا پایین بوده اند و در ضمن تجویزی (پیشنهادی). بنابراین ترکیب غالب نخبگان به هم ریخته بود. دیاز برد ناو (1980) اشاره میکند که در این دیدگاههای جدید مشارکتی که مورد انتظار بود اغلب توسط اسناد و آژانسهای متولی تغییر شکل می گرفت. بنابراین در دیدگاههایی که (طبقات) پایین را برای توسعه فرامی خواندند، مردم به فعالیتهای خودیاری تشویق می شدند. اما راه حلهای اساسی برای رفع مشکلات محلی از آژانسهای متولی توسعه که خارجی بودند، انتخاب می شد. بحث و گفتگوی منتقدین این بود که برای یک مشارکت واقعی و حقیقی می بایستی مردم را در تمامی سطوح به مشارکت به عنوان یک عمل اجتماعی و سیاسی تشویق کرد. مدلهای ارتباطات مشارکت گرا از نبود یک نظریه در مورد مشارکت، رنج می برند   

برخی دانشمندان فرض می کنند که نظریه هابرماس درباره کنش ارتباطی (Habermas, 1984 & 1989) یک دیدگاه تحلیلی ارائه می دهدکه در آن مشکلات تعیین ومقیاس اندازه گیری فعالیتهای مشارکت در ارتباطات پیش‌بینی شده است(See Jacobsen, 1999). سخن یاکوبسن این است که نظریه کنش اجتماعی هابرماس یک چهارچوب برای تشخیص تفاوت بین انواع تغییرات اجتماعی در ارتباطات که در نظریه نوع شناسی انواع کنش مورد استفاده قرار می گیرند. 

توانمند شدن به عنوان پارادایم جایگزین برای تغییرات اجتماعی

اگرچه روش ارتباطات مشارکت گرا بر همکاری و مشارکت و سهیم شدن دانش و آگاهی مساوی بین مردم و کارشناسان و یک بافت محلی و مجاورت فرهنگی بود، با این حال پیامد آن در بسیاری از موارد مردم را به به طور صحیح قدرتمند نکرده است اما دستیابی به برخی نشانه های توسعه به صورت روشن در پارادایم نوسازی بیان شده است.

بنابراین دیدگاههای مشارکتی تشویق می شوند، اگرچه هدایت پیامها و برنامه های کاری  توسعه به دست کارشناسان همچنان به قوت خود باقی بود. همچنین جریانهای قدرت و هدایت توسط صاحبان قدرت ساختارهای وابستگی، بی عدالتیهای صاحبان قدرت در فضای جهان سوم مورد توجه قرار  نمی گیرد (Wilkins, 1999).

با این همه بسیاری از دیدگاهها، از جمله مدل مشارکتی در اصل شراب کهنه ای هستند در بطری جدید.ساخت شکنی پست مدرنیسم در پارادایم توسعه مشارکتی، تمرکزشان رادرست بر روابطی که امروزه، قدرت در جوامع دارد و ساختارهایی از نابرابری و بی عدالتی ها یی که ایجاد وتقویت می شود، گذاشته اند.

تغییرات اجتماعی جدی و واقعی، برای افراد وگروهها به حاشیه رفته بود و یک پژوهش برای مدلهای ارتباطی توسعه است و ابزاری است برای اینکه به این موانع نظام بنیاد توجه کند و بر آنها چیره شود. دوتا از حوزه ها یا مفاهیم که به این عرصه تلاش نگاه سودمندی دارند یکی پژوهش کنش مشارکتی است و دیگری راهبردهای توانمندسازی است. 

پژوهش کنش مشارکتی

پژوهش کنش ارتباطی شامل روشهای تجربی می شود. در این فرایند، مردم، روشهای خودشان درباره روشنگری (ارتقای آگاهی) یا آگاهی نقادانه ای از موقعیت وجودی، پرورش می دهندآگاهی که بوسیله روشهای مردم سالارانه و گروهی، تولید یا حیات تازه ای به آنها بخشیده می شد. واین در نتیجه بازاندیشی و خودارزیابی نقادانه ایست که منجر به کنش مشارکتی جمعی درونی می شود. در اصل این شیوه هایی از کار عملی است (Rahman, 1991).

پژوهش کنش مشارکتی به عنوان روشی موثر و راهبرد کنش، در درجه اول واکنشی است نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی فقر که گروههایی که نادیده گرفته شده و به حاشیه رانده شده اند. پژوهش کنش مشارکتی متعهد به این است که هم به توانایی افرادی که به حاشیه رانده شده اند و هم آگاههی عمومی شان روح تازه ای می دمد. و این در نتیجه بازاندیشی و خودارزیابی  نقادانه است که منجر به کنش مشارکتی جمعی درونی می شود. در اصل این شیوه هایی از کار عملی است (Rahman, 1991).

پژوهش کنش مشارکتی به عنوان روشی موثر و راهبردکنش، در درجه اول واکنشی است به شرایط اقتصادی و اجتماعی فقر و گروههایی که نادیده گرفته شده و به حاشیه زانده شده اند و هم آگاهی عمومی شان روح تازه ای می دمد. 

 آگاهی که پژوهش کنش مشارکتی در صدد تولید آن است بومی و اختصاصی است نه غربی است و نه اثبات گرا. مهم اینکه همواره کنش اجتماعی مشترک آغاز به کار کرد برای توانمند کردن آگاهی عمومی تا به دانش بومی اختیار یا وکالت دهد و توانایی ذاتی که در اجتماع هست بیرون کشیده شود در آگاهی که بیرون از طبقه مرفه وجود دارد (Friesen, 1999).

توانمندسازی برای ارتباطات و حرفه هایی که به انسان خدمت می کنند معمولا پوچ و بی معنی و در مواردی حتی غیر اخلاقی است که کمک به حل مشکلات بی اهمیت و آنی کنند در حالیکه موانع فراگیری که توسط جوامعی ایجاد شده که بی عدالتیها و نابرابریها را در میان شهروندها مجاز می دانند و تداوم می بخشند و نادیده می گیرند.

 به طور یقین، تغییرات باثبات امکان پذیر نخواهد بود مگر اینکه ما به مشکلات حیاتی مثل فقدان توانایی اقتصادی و اجتماعی افراد در سطح توده مردم توجه و رسیدگی کنیم. بیش از سی سال پیش متخصصان ارتباطی امریکای لاتین همچونن بلتران (1976) در میان دیگران ساختارهای ناعادلانه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که در کشورهای در حال توسعه وجود داشت اینکه موانعی بر سر راه تغییرات اجتماعی ایجاد کنند.

هنوز بسیاری از مدلها و یازوکارهایی که در پی آمدند موفق نمی شوند کاملا به این محدودیتها توجه کنند. افراد رو به تحلیل می روند یا بیمار می شوند ویا اغلب در سازگارسدن با روشهای مفید، کند عمل می کنند و این به خاطر این نیست که آنها فاقد آگاهی یا خرد هستند بلکه آنها به فرصتهای مناسب یا باثبات دسترسی ندارند که زندگی شان را بهبود بخشند. این یک جریان قدرت است. اگر ما علاقه مند به شناخت و عمل به آن باشیم، کار ما هم بی نتیجه یا سطحی خواهد شد و هم کارکردش به به منزله مرهمی موقتی برای مشکلات بسیار بزرگ خواهد بود. اگر توسعه ارتباطات برای تداوم انجام یک نقش موثر در فرایند تغییرات اجتماعی است، محققان و متخصصان می بایستی مشکلات اساسی در مورد روابط نابرابر قدرت را مورد عنایت قرار دهند

سازماندهی تغییرات اجتماعی

اهمیت سازماندهی تغییرات اجتماعی این است که امکانات قدرتمندسازی به ویژه در میان توده مردم، در دو دهه گذشته ریشه دوانیده و پیشرفت کرده است وعده آینده ای درخشان، در پدیدار شدن حوزه هایی در ارتباطات در مورد قدرتمندسازی می دهد. آرویند سینگال و ایورت راجرز (2003) اهداف این رویکرد نظری را خلاصه می کند به مثابه تلفیقی از عناصر ارتباطات سازمانی و توسعه ارتباطات به منظور درک فرایندی که از دریچه آنیک گروهی از افراد ضعیف آینده خود را رهبری و در دست بگیرند. یکی از اولین نمونه های مستند از یک سازماندهی محلی موثر مربوط به مادرانی می شود که در روستای اوریولی در کشور کره، گروهی از زنان بودند که به طرحهای خودیاری بزرگ می پرداختند و با سازماندهی کردن تلاش و کوشش ابتدایی شان شناورهایی را با موفقیت نصب می کردند. در این مدت برخی از تواناییها که در قبضه مردان بود به دیگران در جامعه تغییر جهت داده است و این قدرتمندسازی به خصوص به سمت زنان که جزء گروههای به حاشیه رانده شده اند، هدایت شده است. بیشتر گزارشهای اخیر که موفقیت آمیز بوده اند مربوط به خانمهایی است که در هند وگجرات شغل گاوداری داشته اند. این طرح، هدایت، آموزش و سازماندهی را ایجاد می کند که منجر به بالا رفتن آگاهی و خرد در زمینه توانمند شدن بین زنان کشاوورزی که به حاشیه رانده شده اند، می شود.(در نتیجه) بیشترین تاثیر را بر تعاونیهای لبنیات سازی و تولید شیر بیشتر دارد. یک پژوهش موردی دیگر هم که هم مستند و هم تکرار شده است، بانک روستایی گرامین در بنگلادش که توسط محمد یونس پایه گذاری شد که به طور چشمگیری زنان فقیر را توانمند می ساخت و به همراه خود توسعه سازنده و راهگشایی برای جامعه به بار میآورد. (نگاه کنید به سینگال و راجرز 2003). شرکت برای ارتباطات حمایتی توسعه، یک مفهوم سازی دوباره برای نقشهایش است. اعتبار بیشتری برای جهت دادن به ارزشهای سازمانی در ارتباطات و نقش تلاشهای ارتباطی در توانمندسازی شهروندان نیاز دارد. در اصل اینکه من از ارتباطات حمایتی توسعه استفاده می‌کنم به خاطر این است که نقل مکانی است از مرحله اجرای توسعه (از قبیل روشن بیان کردن پارادایم حاکم و کمک به حرفه‌‌ها) به مرحله کمک و مساعدت به فرایند توانمندسازی.

نتیجه گیری

ممکن است توانمندسازی، وقت زیادی بگیرد تا شکل گرفته، به کمال برسدوبه نتایج اساسی و مهمی دست پیدا کند. افراد و گروههای حاشیه جامعه اقتصاد، سیاست یا فرهنگ هستند طیفی از جامعه در یک سطح کوچک هستند که بهتر بود استعداد برای الف) فهمیدن و روشن بیان کردن واقعیتهای سیاسی اقتصادی و تاریخی ب) عملیاتی کردن نیازهایشانج) شناسایی منابعی که آنها نیاز دارندد) شناسایی، روشن بیان کردن و عملیاتی کردن مناسب راه حل جایگزینهار) شناسایی و دسترسی به افراد، موسسه ها یا سازمانهایی که درتامین نیازها و حل مشکلاتشان تعیین کننده هستند ز) ایجاد مهارتهای ارتباطی از قبیل عرضه نشریات به صورت مستدل س) کسب مهارت در تضاد وتعارض تصمیم، مذاکره و میانجی گری و الی آخرش) توانایی در یازماندهی و رهبری این مهارتها به صورت نامنظم بین مردم یک جامعه توزیع شده است و این مساله در افرادی که در حاشیه هستند به مراتب بدتر است. این مهارتها یک جای پای محکم برای حمایت از توسعه استکارکنان و متخصصان ارتباطی در فرایند توانمندسازی در نقش تسهیل کننده و ایجاد توانایی، کمک می کنند. دست یابی به و توانمندسازی یک وظیفه راحت نیست. در توانمندسازی فقط لازم نیست با جزیره هایی از قدرت و نفوذ که کاملا در ساختارهای جهانی و ملی لنگر انداخته اند، سروکار داشت بلکه همچنین مارکت فعال افراد و گروهها در اموری که رفاه و آسایش آنها را تحت تاثیر قرار می دهد، به همراه داشته باشد. بنابراین سک امر صحیح است اگر ما به درستی تغییرات اجتماعی پایدار و متناسب را مورد توجه قرار دهیم.

سخن آخر

ایورت راجرز در توسعه ذهن من به عنوان یک دانشمند منتقد نقش زیادی داشت. به عنوان یک دانشجوی دوره کارشناسی ارتباطات در اوایل دهه 1970 برای اولین بار با نوشته های راجرز آشنا شدم (1962، 1969، 1971 و مراه با شومتر). یک دانشجوی دوره کارشناسی بودن هنوز اطمینان درباره حوزه علاقه دانشگاهی اش نداشتم این مطالعات به گسترش علاقه زیادی که در زمینه ارتباطات و توسعه داشتم، کمک کرد. به من انگیزه داده بود به تحصیلات تکمیلی بپردازم و آگاهی و دانشم را در زمینه ارتباطات و نظریه های توسعه قوی کنم همانند مهارتهای پژوهشی در روشهای تجربی هم در کارشتاسی ارشد و هم در (ام. پی اچ آی). من به صورت عمیق در زمینه طرحهایی که در هند داشتم کاوش می کردم و از کتابهای راجرز و دیگر نوشته ها روش شناسی و. تجربه ای که مرا به سمت طرح نظریه می برد، بهره مند می شدم. در آن زمان پژوهشها در مورد تنظیم خانواده در هند بسیار مورد استقبال عامه مردم بودند. ومن هم یک پیمایش (کا ای پی) برای کارشناسی ارشدم انجام می دادم. رساله مورد استفاده من که به عنوان راهنمای شخصی من بود، رساله راجرز در مورد سازوکارهای ارتباطی برای طرحهای تنظیم خانواده بود (1973). در سال 1980 من به موسسه ایورت در ایالت لوآ سفر کردم تا به صورت تخصصی به مطالعه ارتباطات و توسعه بپردازم. به عنوان یک دانشجوی دکتری در در دانشگاه لوآ پایان نامه ای نو شتم که به صورت انتقادی سهم پژوهشهایی که در مورد اشاعه نوآوریها شده بود در نظریه های ارتباطات و توسعه می سنجید. من مجذوب همکاری و مشارکت چشمگیری شده بودم که موسسه راجرز به کالبد این تحقیق کرده بود. ایورت راجرز تا سالهای بسیاری روشنفکرانه فعالیت و کار می کرد. اشتیاق وی برای آگاهی های جدید و تعهدش در حوزه ارتباطات و تغییرات اجتماعی، افسانه ای بود. او الهام بخش من خواهد بود و امید است برای همه متخصصان و دانشجویان این حوزه باشد.

منابع:

Beltran, Luis Ramiro, S. (1976). Alien Premises, Objects, and Methods in Latin American Communication

Research. Communication and Development: Critical Perspectives, pp. 15-42. Beverly Hills: Sage Publications. 

120 Srinivas R. Melkote

Diaz-Bordenave, J. (1976). Communication for Agricultural Innovations in Latin America. In E. M. Rogers

(ed.), Communication and Development: Critical Perspectives, pp. 43-62. Beverly Hills, CA: Sage Publications.

---. (1980). Participation in Communication Systems for Development. Unpublished paper. Rio de Janeiro.

Fjes, Fred (1976). Communications and Development. Unpublished paper. Urbana-Champaign: College

of Communications, University of Illinois.

Habermas, J. (1984). The Theory of Communicative Action: Reason and the Rationalization of Society (Volume 1).

Boston: Beacon Press.

---. (1989). The Structural Transformation of the Public Sphere: An Inquiry into a Category of Bourgeois

Society. Cambridge, MA: MIT Press.

Friesen, E. (1999). Exploring the Links between Structuration Theory and Participatory Action Research.

In T. Jacobson and J. Servaes (eds). Theoretical Approaches to Participatory Communication, pp. 281-308.

Creskill, NJ: Hampton Press.

Hagen, Everett E. (1962). On the Theory of Social Change. Homewood, IL: Dorsey.

Inkeles, Alex (1966). The Modernization of Man. In M. Weiner (ed.), Modernization: The Dynamics of

Growth, pp. 138-50. New York: Basic Books.

Jacobson, T.L. (2003). Participatory Communication for Social Change: The Relevance of the Theory of

Communicative Action. In P.J. Kalbfleisch (ed.), Communication Yearbook (Volume 27), pp. 87-123.

Mahwah, NJ: Lawrence, Erlbaum Associates/Publishers.

Kotler, P. (1984). Social Marketing of Health Behavior. In L.W. Frederiksen, L.J. Solomon and K.A. Brehony

(eds), Marketing Health Behavior, pp. 23-39. New York: Plenum Press.

Lerner, Daniel. (1958). The Passing of Traditional Society: Modernizing the Middle East. New York: Free Press.

McClelland,David C.(1966).The Impulse to Modernization.In M.Weiner (ed.),Modernization: The Dynamics

of Growth, pp. 28-39. New York: Basic Books.

Melkote,S. and H.L.Steeves.(2001). Communication for Development in the Third World: Theory and Practice

for Empowerment. New Delhi: Sage Publications.

Nordenstreng,Kaarle. (1968). Communication Research in the United States:A Critical Perspective.Gazette,14: 207-18.

Piotrow, P. T., D.L. Kincaid, J.G. Rimon II and W. Rinehart. (1997). Health Communication: Lessons from

Family Planning and Reproductive Health. Westport, CT: Praeger.

Rahman, M.A. (1991). The Theoretical Standpoint of PAR. In O. Fals-Borda and M.A. Rahman (eds.),

Action and Knowledge: Breaking the Monopoly with Participatory Action-Research, pp. 13-23. New York: Apex Press.

Rogers, E.M. and F.F. Shoemaker. (1971). Communication of Innovations: A Cross Cultural Approach. NewYork: Free Press.

Rogers, E.M. and R. Adhikarya. (1979). Diffusion of Innovations: An Up-to-date Review. In D. Nimmo

(ed.), Communication Year Book 3, pp. 67-81. New Jersey: International Communication Association.

Rogers, Everett M. and D. Lawrence Kincaid. (1981). Communication Networks: Toward a New Paradigm for
Research. New York: The Free Press.

---. (1976a). Communication and Development: The Passing of the Dominant Paradigm. In Evertt M.

Rogers (ed.), Communication and Development: Critical Perspectives, pp. 121-48. Beverly Hills: Sage Publications.

---.(1976b).The Passing of the Dominant Paradigm: Reflections on Diffusion Research in W.Schramm

and D. Lerner (eds), Communication and Change, pp. 49-52. Honolulu: University Press of Hawaii. 

Everett Rogers and His Contributions 121

Rogers, Everett M. and D. Lawrence Kincaid. (1976c). Where are We in Understanding the Diffusion of

Innovations? In W. Schramm and D. Lerner (eds), Communication and Change, pp. 204-22. Honolulu: University of Hawaii.

---. (1969). Modernization Among Peasants. New York: Holt, Rinehart and Winston.

Rogers, Everett M. (1962). Diffusion of Innovations. New York: Free Press.

---. (1973). Communication Strategies for Family Planning. New York: Free Press.

Shore, Larry. (1980). Mass Media for Development: A Re-examination of Access, Exposure, and Impact. In

Emile G. McAnany (ed.), Communications in the Rural Third World, pp. 19-45. New York: Praeger Publishers.

Singhal, A. and E. M. Rogers. (2003). Empowerment and Communication: Lessons Learned from Organizing

for Social Change. In P.J. Kalbfleisch (ed.), Communication Yearbook (Volume 27), pp. 67-85. Mahwah,
NJ: Lawrence, Erlbaum Associates/Publishers.

Singhal, Arvind and Everett M. Rogers. (1999). Entertainment-Education: A Communication Strategy for

Social Change. Mahwah, NJ: Lawrence, Erlbaum Associates.

Tichenor, P.J., G. Donahue and C. Olien. (1970). Mass Media Flow and Differential Growth in Knowledge.

Public Opinion Quarterly, 34: 159-70.

Wang, Georgette and Wimal Dissanayake. (1984). Culture, Development and Change: Some Explorative

Observations. In G. Wang and W. Dissanayake (eds). Continuity and Change in Communication Systems.

New Jersey: Ablex, pp. 3-20.

Weber, Max. (1964). The Sociology of Religion. Boston: Beacon Press.

Weiner, Myron (ed.) (1966). Modernization: The Dynamics of Growth. New York: Basic Books.

White, S.A. (1994). Introduction: The concept of participation. In White, S.A., K. S. Nair, and J. Ascroft (eds),

Participatory Communication: Working for Change and Development, pp. 15-32. New Delhi: Sage Publications.

Wilkins, K.G. (1999). Development Discourse on Gender and Communication in Strategies for Social

Change. Journal of Communication, 49 (1): 46-68.

Williamson, A.H. (1991). The Fogo process: Development support communication in Canada and the

developing world. In F.L. Casmir (ed.). Communication in Development, pp.270-88.Norwood, NJ:Ablex.

Zimmerman, M.A. and Rappaport, J.A. (1988). Citizen participation, perceived control, and psychological

empowerment. American Journal of Community Psychology, 16(5): 725-50.

توضیحات:

[1] سرویناس آر مالکوت (استاد بخش ارتباطات دور، مدرسه عالی مطالعات ارتباطی دانشگاه بولینگ گرین استیت)