'چندفرهنگیگرایی' (Multiculturalism) یک رویکرد سیاسی برای مدیریت تنوع اجتماعی در جوامع چند قومی است و بر احترام متقابل و تحمل تنوع فرهنگی در درون مرزهای یک کشور تاکید دارد. چندفرهنگیگرایی تلاش میکند بر جنبههای مثبت فرهنگهای مختلف متمرکز شود و این کار در برخورد با کسانی که تازه وارد جامعه جدید شدهاند جدیتر انجام میشود. در عمل چندفرهنگیگرایی برای اولین بار در تاریخ توسط کورش مورد پذیرش و تقدیر قرار گرفت. در منشور حقوق بشر کوروش، به صراحت از تحمل بین فرهنگی و آزادی مذهب و فرهنگ سخن به میان آمده است و بردهداری، لغو و تقبیح شده است.
مقدمه: 'چندفرهنگیگرایی' (Multiculturalism) یک رویکرد سیاسی برای مدیریت تنوع اجتماعی در جوامع چند قومی است و بر احترام متقابل و تحمل تنوع فرهنگی در درون مرزهای یک کشور تاکید دارد. چندفرهنگیگرایی تلاش میکند بر جنبههای مثبت فرهنگهای مختلف متمرکز شود و این کار در برخورد با کسانی که تازه وارد جامعه جدید شدهاند جدیتر انجام میشود. در عمل چندفرهنگیگرایی برای اولین بار در تاریخ توسط کورش مورد پذیرش و تقدیر قرار گرفت. در منشور حقوق بشر کوروش، به صراحت از تحمل بین فرهنگی و آزادی مذهب و فرهنگ سخن به میان آمده است و بردهداری، لغو و تقبیح شده است. در دنیای مدرن و در سال ۱۹۵۷ این کلمه برای اولین بار در مورد شرایط حاکم بر کشور سوئیس بهکار رفت. در اواخر دهه ۱۹۶۰ در کانادا رواج زیادی پیدا کرد و سپس به سرعت در میان کشورهای انگلیسی زبان گسترش یافت.
امروزه چندفرهنگیگرایی به عنوان تنها راه حل مناقشات درونی کشورهای مهاجرپذیر مورد قبول واقع شده است. به همین دلیل در سالهای اخیر شاهد ظهور طرحهای عملیاتیتر چندفرهنگیگرایی مثل تحمل چندفرهنگی و گفتگوی چندفرهنگی بودهایم. حوادث یازده سپتامبر و وقایع پس از آن مخصوصاً حوادث انفجار سال ۲۰۰۵ در متروی لندن توسط جوانان مسلمانی که در انگلستان به دنیا آمده و بزرگ شده بودند و همینطور شورشهای گروههای اقلیت قومی سال ۲۰۰۵ در فرانسه باعث شد که توجه متخصصان، بیشتر به این حوزه جلب شود. در این مقاله با نشان دادن رویکردهای کشورهای مختلف به چندفرهنگیگرایی و انتقاداتی که به آنها وارد میشود تلاش میشود تا یک روش کلی و عمومی برای چندفرهنگیگرایی ارائه شود. البته باید توجه داشت که این روشها روشهایی کلی هستند و نیاز دارند که در شرایط بومی با تغییراتی همراه شوند.
***
کشورهای مختلف و تجربه چندفرهنگیگرایی: کانادا چندفرهنگیگرایی در کانادا در سال ۱۹۷۱ و پس از تشکیل 'کمیسیون دوزبانی گرایی و دو فرهنگی گرایی' (Royal Commission on Bilingualism and Biculturalism) توسط دولت مورد پذیرش قرار گرفت. این کار در واقع پاسخی به شکایتهای اقلیت فرانسوی زبان کانادا مخصوصاً در استان 'کبک' بود. گزارش کمیسیون میگفت، دولت کانادا باید جامعه دوزبانی و دو فرهنگی کانادا را به رسمیت بشناسد و به آن احترام بگذارد. بلافاصله بعد از این بیانیه حملات از هر طرف به کمسیون آغاز شد. رهبر حزب ترقی خواه محافظه کار 'جان ویفن بیکر' (John Diefenbaker) چندفرهنگیگرایی را برخلاف اصول کاناداگرایی خواند. این بیانیه 'فرانکو فونهای' جوان 'کبکی' را که از ملیگرایی دم میزد را ارضا نکرد. از طرف دیگر این بیانیه، انگلیسی - کاناداییها را هم رنجاند. قویترین موضع علیه این بیانیه توسط کاناداییهای غیر انگلیسی - غیرفرانسوی اتخاذ شد که بعداً نیروی سوم نامیده شدند. دوفرهنگی گرایی با واقعیت موجود در استانهای غربی سازگار نبود. به عنوان مثال اقلیت کوچک اوکراینی- کانادایی با مشکلاتی مواجه شدند. بنابراین برای حل این مشکلات، فرمول به دوزبانیگرایی و چندفرهنگیگرایی تغییر کرد. دولت حزب لیبرال 'پیر ترو دیر' (Pierre Trudeau) در ۸ اکتبر ۱۹۷۱ طرح اجرای سیاست چندفرهنگیگرایی در قالب دوزبانی را به مجلس عوام برد. این طرح در واقع پیش زمینهی قانون چندفرهنگیگرایی کانادا بود که در جولای ۱۹۸۸ مورد موافقت قرار گرفت. این قانون تایید میکرد که کانادا یک ملت چندفرهنگی است. در مرحلهی بعدی نهادهای فدرال به گروهها و اقلیتهای قومی کمک کردند تا فرهنگ خود را پرورش دهند. آنها با ترتیب دادن مسابقات رقص محلی و ایجاد اجتماعات در مراکز خاص تلاش کردند تا چندفرهنگیگرایی را در میان اقلیتهای قومی تقویت کنند. رفته رفته احزاب فهمیدند که چندفرهنگیگرایی میتواند شعار خوبی برای جذب آرای اقلیتهای قومی باشد. حزب ترقیخواه محافظهکار به رهبری 'برایان مولرونی' (Brian Mulroney) پس از پیروزی در انتخابات سال ۱۹۸۴ سیاستهای گذشته چندفرهنگیگرایی را متوقف نکرد، هرچند که این حزب در گذشته انتقاد وسیعی به چندفرهنگیگرایی در کانادا وارد کرده بود. این سیاستها توسط دولتهای بعدی کانادا تا به امروز مورد حمایت قرار گرفته است. 'مک رابرتز' (Mc. Roberts) عضو کمیسیون عالی دوزبانی گرایی و چندفرهنگیگرایی به عنوان یک دانشمند سیاستمدار به شدت با سیاستهای چندفرهنگیگرایی مخالفت میکند. هر چند برخی معتقدند حرکت به سمت حمایت دولتی از چندفرهنگیگرایی، اثرات مهمی بر روابط 'کبک' با بقیه شهرهای کانادا نداشته است، اما 'مک رابرتز' میگوید، این سیاستها اثرات مصیبتباری بر ملیگرایی کانادایی گذاشته است. از نظر او، این سیاست کانادا را به دو ملت تقسیم کرده است و حتی کاناداییهای فرانسویتبار هم از این سیاستها متنفر شدهاند. برای بسیاری از آنها چندفرهنگیگرایی عامل تهدید کنندهای برای تقلیل آنها به یک گروه قومی دیگر است. جالب است بدانیم در بین تمام استانهای کانادا کمترین میزان حمایت از چندفرهنگیگرایی به استان کبک اختصاص دارد. کبکیها معتقدند این سیاستها کمکم دو گروه عمده کانادایی را تحلیل میبرد. آنها به گروههای مهاجر اجازه اقامت در استان خود را میدهند، اما آنها را برای هضم در فرهنگ فرانسوی- کانادایی خود تحت فشار قرار میدهند. دولت کبک اخیراً چندفرهنگیگرایی را رها کرده، به سیاستهای بین فرهنگیگرایی روی آورده است. این سیاستها در جهت جذب سایر فرهنگها و زبانها در جریان اصلی فرهنگی و زبانی کبک یعنی فرانسوی اتخاذ شدهاند. همه شهروندان برای ادغام شدن در فرهنگ مدنی موجود در جامعه فراخوانده میشوند. بین فرهنگیگرایی به مذاق مردم کبک بیشتر خوش میآید تا چند فرهنگیگرایی، چرا که بین فرهنگیگرایی تهدید کمتری برای ملیگرایی موجود در کبک محسوب میشود. زبان فرانسوی ابزار زندگی در منطقه کبک است و هر کسی از هر کجا که بیاید برای موفقیت باید این زبان را یاد بگیرد. برخی طرفداران بین فرهنگیگرایی میگویند این رویکرد جلوی نژادپرستی و بدفهمی نسبت به سایر قومیتها را میگیرد و در عین حال باعث حفظ اتحاد ملی میشود. 'بیسونداث' (Bissoondath) در کتاب 'فروش توهمات، پرستش چندفرهنگیگرایی در کانادا' میگوید: چندفرهنگیگرایی با محدود کردن گروههای اقلیت در فرهنگهای خودشان آزادی آنها را تهدید میکند. او میگوید فرهنگها بسیار پیچیدهتر از آن هستند که دولتها فکر میکنند و بهترین راه برای ادغام آنها ایجاد نسبتهای خویشاوندی میان آنها است. از نظر او ایجاد همایشها و جشنهای مشترک هم ممکن است به آسانی سبب کلیشه سازی شود. همچنین 'بیبی' (Bibby) در کتاب 'دیوانگی موزائیکی' میگوید که چندفرهنگیگرایی دولتی یک نیروی تجزیه کننده است و میتواند اتحاد ملی را به خطر اندازد. در کتاب 'دانیل استافمن' (Daniel Stoffman)، 'چه کسی وارد میشود؟' سوالات اساسیای در مورد سیاست چندفرهنگیگرایی دولت کانادا مطرح میشود. 'استافمن' نشان میدهد خیلی از اعمال فرهنگی مثل سرو کردن گوشت سگ در رستورانها و نمایش جنگ خروسها در خیابان، کاملاً با فرهنگ کانادایی و غربی ناهمخوان است. او از تعداد زیاد مهاجرانی که هنوز زبان جامعه پذیرنده را یاد نگرفتهاند اظهار نگرانی میکند. او تاکید میکند چندفرهنگیگرایی در نظریهها بهتر کار میکند تا در عمل. به دلیل نرخ بالای مهاجرت به کشورهای 'جی هشت' (G8) در حال حاضر حدود ۲۰٪ از شهروندان کانادا در خارج از کانادا متولد شدهاند. اکثر مهاجران در شهرهای ونکوور، مونترال و تورنتو زندگی میکنند. 'دانیل استافمن' را میتوان یک فرد دست راستی و متعصب دانست که نمیتواند نماینده مناسبی برای نظرات اکثریت مردم کانادا باشد. بر خلاف تلاشهایی که برای کم اعتبار کردن چندفرهنگیگرایی در کانادا میشود، این روش در کانادا به خوبی جواب داده است. آمریکا در آمریکا چندفرهنگیگرایی سیاست دولتهای فدرال نیست. در سطح ملی گاهی چندفرهنگیگرایی با دوزبانی گرایی انگلیسی-اسپانیایی همراه میشود. البته در سالهای اخیر دولت آمریکا به سمت حمایت از سیاستهای چندفرهنگیگرایی حرکت کرده است. حتی در این زمینه گاهی دولت آمریکا از کانادا و استرالیا هم جلوتر رفته است. به عنوان مثال، رانندگان کالیفرنیایی میتوانند امتحان گواهینامه خود را به زبان خود امتحان دهند و سیستم رایگیری در مناطق مختلف هم طوری طراحی شده که گروههای اقلیت بتوانند برای خود در دولت نماینده داشته باشند. دولت آمریکا در سالهای اخیر برای تأمین خصلت چندفرهنگیگرایی جامعه آمریکا طرح قرعه کشی گرین کارت را به مرحله عمل در آورده است. در این طرح سالانه هزاران نفر از کشورهای مختلف جهان (برخی کشورها مثل چین از حوزه عمل این قانون خارج هستند) دارای گرین کارت آمریکا میشوند. برخی از مخالفان چندفرهنگیگرایی در آمریکا میگویند پذیرش چندفرهنگیگرایی در آمریکا در واقع نقابی است بر چهره خصومت علیه جریان اصلی جامعه آمریکا. 'دینش دسوزا' (Dinesh D'Souza) در کاری که به عنوان 'آموزش غیر آزاد' انجام داد، اعلام کرد چندفرهنگیگرایی در دانشگاههای آمریکا ارزشهایی را که آموزش آزاد، تلاش دارد آن را تقویت کند، به شدت تهدید میکند. او مخصوصاً از افزایش مطالعات قومی ابراز نگرانی کرده است. چندفرهنگیگرایی در سراسر آمریکا مورد اعتراض محافظهکاران است. آنها چندفرهنگیگرایی را حمله به فرهنگ سنتی مسیحی آمریکایی میدانند. برخی به سخنان بنیانگذاران آمریکا در مورد حفظ وحدت و ارزشهای مشترک استناد میکنند. فرماندار مریلند 'رابرت الریش' (Robert Ehrlich) یکی از مخالفان صریح چند فرهنگیگرایی بود و آن را 'چرت و پرت' می خواند! او میگفت قبل از هر چیز ما آمریکاییها باید از خودمان بپرسیم آیا این کشور جهان اولی میخواهد یک کشور جهان سومی شود؟ سرنوشت ما چنین خواهد بود اگر همین امروز جلوی امواج مهاجران را با یک دیوار بتنی در کنار دریاها نگیریم. استرالیا پاسخها به چندفرهنگیگرایی در استرالیا مثل هیچ کشور دیگری نبوده است. در دههی گذشته انتقادات زیادی به چندفرهنگیگرایی در استرالیا وارد آمده است. در حالی که دولت کارگری 'پل کیتینگ' (Paul Keating) در اوایل دهه ۱۹۹۰ طرفدار چندفرهنگیگرایی بود، نخست وزیر کنونی استرالیا 'جان هووارد' (John Howard) خودش از منتقدان چندفرهنگیگرایی است و به جای آن از هویت ملی مشترک سخن میگوید. یک حزب ضد مهاجرت (و بنابراین ضد چندفرهنگیگرایی) به نام حزب 'یک ملت' بهوسیله 'پائولین هانسون' (Pauline Hanson) در اواخر دهه ۱۹۹۰ تشکیل شد و در ابتدا موفقیتهای انتخاباتی زیادی بهدست آورد ولی اکنون چندان پرطرفدار نیست. هلند
در قرن گذشته و در دهههای هفتاد، هشتاد و نود، چند فرهنگیگرایی سیاست هلند بوده است. این سیاست بهوسیله تمامی احزاب از چپ سبز گرفته تا راست لیبرال حمایت میشود. پس از پذیرش چندفرهنگیگرایی، جامعهی هلند دو میلیون مهاجر غیر غربی جذب کرد و در سال ۲۰۰۶ یک پنجم از جمعیت هلند را قومیتهای غیر هلندی تشکیل میدادند. به مهاجران ترک و عرب اجازه داده میشد کارهای خود را با زبان خودشان انجام دهند و به صورت واضح به آنها گفته میشد نیازی به آموختن زبان هلندی نیست. در این دوران انتقاد از چندفرهنگیگرایی و تصویب قانون علیه آن واقعاً تابو به شمار میآمد. اما رفته رفته با آشکار شدن مشکلات چندفرهنگیگرایی بازار انتقادات از آن داغ شد. ناتوانی در صحبت کردن به زبان هلندی باعث میشد شانس مهاجران برای پیدا کردن کار به شدت کاهش پیدا کند. گذشته از این، عدم دانستن زبان هلندی باعث میشد درصد ترک تحصیل فرزندان مهاجران به شدت بالا رود. ختنه زنان، ازدواج اجباری، ناموس کشی، ضدیت با یهودیان و احساسات ضد غربی همسو با فرهنگی آزاد گذاشته شدند. در شهرهای بزرگتر گروههای اصیل هلندی در محاصرهی سیل مهاجران قرار گرفتند. تخمین زده میشود تا سال ۲۰۱۰ تمام شهرهای بزرگ هلند دارای یک اکثریت غیرهلندی باشند. در سال ۲۰۰۰ یک عضو حزب کارگر -'پل شفر' (Paul Scheffer)- طرحی را ارائه داد که در آن به مشکلات مهاجرت تودهای به هلند اشاره شده بود. این طرح با مخالفت جامعه و مخصوصا نخبگان طرفدار چندفرهنگیگرایی روبرو شد. در سالهای بعد برخی متفکران به اسلامی شدن هلند اشاره کردند و آن را مورد حمله قرار دادند. 'فورتوین' (Fortuyn)، یکی از مخالفان چندفرهنگیگرایی شروع به تبلیغ علیه چندفرهنگیگرایی کرد و موفق شد موافقت بسیاری از مردم را جلب کند. در سال ۲۰۰۲ و به صورت ناگهانی به یکی از گزینههای اصلی برای پیروزی در انتخابات ملی ۱۵ مارس تبدیل شد؛ اما او یک هفته مانده به انتخابات توسط یک فعال چپگرای طرفدار حقوق حیوانات ترور شد. پس از مرگ او دولت هلند تغییراتی را در الگوی مهاجرت به هلند بهوجود آورد. امروزه زبان هلندی، مفاهیم اصلی دموکراسی غربی و دستاوردهای آن و حقوق زنان و همجنسبازان، پر اهمیتتر از گذشته هستند. انگلستان سی. دبلیو. واتسون (۲۰۰۰) تاریخچه چند فرهنگی شدن در بریتانیا را از زمان حملهی نورمنها به این جزیره در (۱۰۶۶) میداند. پس از این جمله موج خرده فرهنگهای فرانسوی از جمله خرده فرهنگ نظامی، هنری، بازرگانی و مذهبی به سمت این جزیره حرکت کرد و یک جامعهی پرتضاد و چند فرهنگی ایجاد کرد. در اواخر قرن نوزدهم و بر اثر غرور ملی ناشی از پیروزی در استعمار سایر کشورها هویت ملی در انگلستان بسیار نیرومند بود. در این دوره یک پروسهی همسانسازی به طرزی نیرومند در جریان بود تا بتواند این جزیره را تحت یک عنوان و یک فرهنگ گرد هم آورد. برخی حملات نژادپرستان و تبعات اقتصادی ناشی از آن برای جامعه انگلستان باعث شد، دههی اول قرن بیستم برای این کشور با یک تحملگرایی نسبی همراه شود. تا اوایل دههی پنجاه به دلیل موج مهاجرت به انگلستان، حساسیتها به خارجیان و فرهنگهای دیگر بالا رفت. در سالهای بعد و با فرآیند آزادسازی مستعمرات، انگلستان توانست بازنمایی خوبی از خود به کشورهای خارجی ارائه کند، اما این کشور به لحاظ داخلی چند فرهنگیگرایی را به عنوان یک سیاست مناسب برگزید. در انگلستان یکی از کاراترین سیستمهای چند فرهنگیگرایی وجود دارد. در این کشور اموری مثل چند همسری و رفتار تحقیرآمیز ممنوع است، در حالیکه بسیاری از رسوم دیگر برای اقلیتهای قومی، نژادی، فرهنگی و مذهبی آزاد گذاشته شده است. در حال حاضر دولت انگلستان در برابر اعتراضات برخی از تندروها در ایجاد محدودیت بیشتر برای اقلیتها، مقاومت میکند. رنگ چهره در بریتانیا حساسیتزاترین ممیزهی انسانی شناخته میشود و بنابراین بیشترین میزان تنشها در زمینهای فوتبال اتفاق میافتد. شعار همگرایی بدون همشکلی در انگلستان مورد اعتراض برخی منتقدان قرار گرفته است. منتقدان میگویند اگر بپذیریم که شرایط اجتماعی و نژادپرستی بزرگترین موانع در راه همگرایی اقلیتها هستند آنگاه باید قبول کنیم چند فرهنگیگرایی راه حل خوبی برای حل این مشکل نیست. در حال حاضر بحثهای زیادی دربارهی انسجام اجتماعی در انگلستان وجود دارد. پس از انفجارهای هفتم جولای ۲۰۰۵ انگلستان که بیش از پنجاه کشته بر جای گذاشت، گروه مخالف محافظهکار، محرمانه از دولت خواستند دست از سیاستهای چندفرهنگی بردارد. یکی از منتقدان چندفرهنگیگرایی در انگلستان، متفکر اوگاندایی الاصل 'آلیباهای - براون' است که در کتاب «پس از چند فرهنگیگرایی» به سیاستهای دولت انگلستان اعتراض کرده است. از نظر او چندفرهنگیگرایی عامل انزوای گروههای کوچک شده است و زمینه را برای بروز حملات خشن به دیگران فراهم آورده است. در نوامبر (۲۰۰۵) 'جان سنتامو' اولین اسقف اعظم ایالت یورک که از یک گروه اقلیتی قومی انتخاب شده بود گفت: «چندفرهنگیگرایی از نظر من یعنی اینکه به بقیه فرهنگها اجازه بدهید خود را ابراز کنند اما به اکثریت اجازه ندهید در مورد رنجها و شادیها و افتخارات خود چیزی بگویند». 'جیمز لینچ' (۱۹۸۶) معتقد است آموزش با استفاده از شیوه چندفرهنگیگرایی در مدارس انگلستان چند فاز را طی کرده است: فاز اقتصاد آزاد که از اواخر جنگ جهانی دوم شروع شد و تا دههی ۱۹۶۰ ادامه داشت. در این دوران به تفاوتهای فرهنگی در مدارس چندان توجهی نمیشد و آموزش در مدارس بیشتر تحتتأثیر سیاستهای هژمونی فرهنگی قرن نوزدهم قرار داشت. فاز ارزیابی کمبودها: در این فاز رفتهرفته مشکلات قانونی، روانی و اجتماعی عدم توجه به تفاوتهای فرهنگی خود را نشان داد و جایگزینهای دیگری برای آموزش در انگلستان انتخاب شد. اهداف این فاز ایجاد یک جامعه هماهنگ و به لحاظ فرهنگی متنوع بود. در این فاز که تکثرگرا خوانده میشود، بچهها میتوانستند در سیستمهای موازی آموزشی تحصیل کنند. فاز ضد نژادپرستی: رفتهرفته مسائلی مانند نژادپرستی، پیشداوری و تحلیلگرایی و... به نگرانی اصلی مدارس انگلستان تبدیل شدند. در این دوران چپ و راست چند فرهنگیگرایی در مدارس انگلستان را مورد انتقاد قرار میدادند. در این دوران عده زیادی در انگلستان نگران از دست رفتن ارزشهای سنتی بریتانیایی بودند. انتقادات کلی به چند فرهنگیگرایی: منتقدان میگویند چند فرهنگیگرایی ممکن است به جای گردهمآوردن اقلیتها باعث انزوای بیشتر آنها شود. از دید آنها برگزاری انتخابات ویژه اقلیتها و دو زبانیگرایی و چند زبانیگرایی باعث میشود بحثهای عمومیای که جنبهی حیاتی دموکراسی را تشکیل میدهند، نتوانند شکل بگیرند. امروزه همین پراکندگی زبانی و فرهنگی در اتحادیهی اروپا اعتبار دموکراتیک آن را زیر سؤال برده است. زبان مشترک علیرغم احترام به سایر زبانها برای جلوگیری در تشکیل دگرسازی، امری ضروری است. یکی از معروفترین منتقدان چند فرهنگیگرایی در جهان خانم 'آینرند' است. وی معتقد است که وجود تنوع قومی میتواند تهدیدی علیه جوامع مدرن و صنعتی باشد. از نظر او تک فرهنگیگرایی و چند فرهنگیگرایی دو روی سکه جزمیگرایی فرهنگی جمعی هستند. در مقالهای که او در سال ۱۹۹۹ با عنوان «آیا چند فرهنگیگرایی برای زنان بد است» نوشت، به طبیعت تبعیضآمیز برخی سنّتهای شرقی علیه زنان اعتراض شده بود. برخی فمینیستها مثل 'سوزان کی اوکین' در مورد این سنتها گفتند که چندفرهنگیگرایی نباید حرکت رو به جلوی زنان را دچار مشکل کند. نوشتههای برخی زنان نویسنده از اقلیتهای قومی مثل 'تونی موریسون' و 'ماکسین هانگ کینگستون' پر از انتقادات به فرهنگهای غالب و مغلوب سنتی است که به شکل دیدگاه ضد چند فرهنگیگرایی بیان شده است. یکی از علمیترین انتقادات موجود از چند فرهنگیگرایی مربوط به نظریهپرداز سیاسی 'برایانبری' است که در کتاب «فرهنگی و برابری؛ فرهنگ و برابری؛ نقد برابری طلبانه چندفرهنگیگرایی» (۲۰۰۲) میگوید برخی از اشکال چندفرهنگیگرایی در زمانی که لازم است مردم برای عدالت اجتماعی مبارزه کنند میان آنها شکاف میاندازند. 'بیکو پارک' (۲۰۰۲) میگوید باید بدانیم برخی لیبرالها و برابری طلبان بزرگترین منتقدان چندفرهنگیگرایی هستند، چرا که چندفرهنگیگرایی مستلزم اعطای برخی حقوق به اقلیتهاست و همین اعطای حقوق از دید این منتقدان یک نوع نابرابری اجتماعی است. به هر حال از دید آنها برابری به معنای اعطای حقوق یکسان به همهی شهروندان جامعه است و مثلاً اعطای حقوق ویژه به یک سیک هندی میتواند به معنای محدودکردن آزادی یک آمریکایی سفید باشد. 'لروی جی باردت' و 'ام لی منینگ' (۱۹۹۹) معتقدند همجنسبازان زن و مرد هم دارای فرهنگ همجنسگرایی هستند و باید با این فرهنگ هم مثل سایر فرهنگهای قومی برخورد شود. به سوی یک ترکیب در دنیای امروز با اطلاع از فرایند بومی ـ جهانی شدن باید برای مشکلات انسانی، راهحلهای بومی - جهانی پیدا کنیم. هابرماس (۱۹۸۳) از یک زاویه دید فلسفی به ارائه یکسری اخلاقیات عامگرایانه برای حل مشکلات مربوط به تفاوتهای فرهنگی پرداخته است. او به لزوم وجود یک راهحل کلی برای درک و اجرای چند فرهنگگرایی در جامعه تأکید کرده است. مانند بیشتر راهکارهای اجتماعی، راهکار ما هم برای مشکلات چند فرهنگیگرایی یک راهکار میانه است. در این قسمت تلاش خواهیم کرد در دو سطح نظری و عملی راهکارهایی ارائه دهیم که با مشکلات گذشته در مورد چند فرهنگیگرایی روبرو نشویم: الف- سطح نظری ارائهی معیار برای روابط بین فرهنگی: جوامع چند فرهنگی بهصورت دائمی با تنش میان عامگرایی و تفاوت دیگر راهحلهای سنتی مانند گفتگو، تحمل، ازدواج و آموزش چند فرهنگی کافی نیستند و باید خطوط اصلی چند فرهنگیگرایی در جامعه مشخص باشد. گفتگو و درک میان فرهنگها: برای کاهش نقش میان جوامع مقصد و گروههای اقلیت تنها پذیرفتن اقلیتها کافی نیست. در واقع راهحل نهایی برای حل مشکلات مربوط به جوامع فرهنگی احساس همدلی میان گروهها و اقلیتها و اکثریت جامعه است و این مسأله بدون وجود گفتگو و درک متقابل امکانپذیر نیست. ریشهی قدرت گفتگوی بینفرهنگی در حل مشکلات اجتماعی، در توانایی ارتباطات انسانی برای ایجاد همدلی و احساس خودی بودن نهفته است. کنترل پیشداوریها: تماس گروههای قومی با فرهنگهای متفاوت تنشزا است. البته 'آلپورت' معتقد است، تماس اگر دارای چهار شرط موقعیتهای برابر، وجود اهداف مشترک، همکاری بین گروهی و وجود کنترل از بالا باشد، میتواند در کاهش پیشداوری مؤثر باشد. کنترل پیشداوری هم میتواند بیرونی باشد و هم میتواند از درون شکل بگیرد. از نظر 'جوزف.ام پویگ رو ویرا' (۲۰۰۰) جنبهی مقاومت در برابر پیشداوری از درون، میتواند خیلی مؤثرتر از نوع بیرونی آن باشد. از دید او بهترین راه کاهش پیشداوری روی آوردن به مدارس و ارائه آموزشهای چند فرهنگی به فرزندان گروههای مختلف است. توجه به اصول کلی ارزشهای جهانی: نباید فراموش کنیم که چند فرهنگیگرایی یک روش نسبی است. در واقع مدارا با فرهنگهای اقلیت تا زمانی ممکن است که با ارزشهای مسلم پذیرفته شده جهانی در تضاد قرار نگیرند. به عنوان مثال اعمالی مانند ختنهی زنان و قربانی کردن انسان و ناموسکشی بهدلیل مسایل حقوقی و انسانی، نمیتوانند زیر سپر چند فرهنگیگرایی مورد پذیرش قرار گیرند. به عنوان مثال اخیراً یک دانشجوی ایرانی بهدلیل مسائل ناموسی توسط یک پدر بنگلادشی و دو پسرش به قتل رسید و دولت انگلستان با اینکه مسأله در فرهنگ پاکستانی ـ بنگلادش یک مسأله پذیرفته شده بود هر سه را به اتهام قتل بازداشت کرد. ب- سطح عملی اعطای تابعیت دو گانه
ـ حمایت دولتی از روزنامه، تلویزیون، نشریه و سایر اشکال رسانهای برای ارتقای فرهنگ و زبان گروههای اقلیت ضمن حمایت از زبان ملی برای کمک به شکلگیری گفتگو در جامعه ـ پذیرش لباسها و مذاهب گروههای قومی در مدارس، ارتش و جامعه ـ حمایت از آثار هنری تمام فرهنگهای جهان ـ ایجاد برنامههایی برای تشویق اقلیتها به داشتن نمایندگان سیاسی، آموزشی و کاری - تلاش برای ایجاد محیط های کاری مشترک نتیجه گیری چندفرهنگیگرایی علیرغم ایراداتی که به آن وارد میشود روزبهروز بیشتر مورد پذیرش قرار میگیرد. مشکلات مابعد استعماری کشورهای پیشرفته در برخورد با تفاوتهای قومی، مذهبی، بازنمایی فرهنگی و تقاضای روز افزون شهروندان برای برابری و داشتن زندگی بهتر و همینطور مشکلات ناشی از مسائل اقتصاد پست مدرن در افزایش نفوذ این حرکت نقش حیاتی داشته است. احساس تعلق به یک جماعت، فرهنگ، قومیت، مذهب، میتواند افراد را از قرار گرفتن در معرض تفکرات ناسالم باز دارد. یک تفکر ناصحیح درباره مقولهی فرهنگ، تغییر ناپذیر بودن آن است. در واقع فرهنگ یک پدیده پویا است و تلاش برای ارائه یک سری معیارها و رفتارها برای مشخص کردن یک فرهنگ ملی نمیتواند به نتیجهی مطلوبی منجر شود. شعار دولت ـ ملتها یعنی 'یک ملت، یک فرهنگ' در دنیای امروز دیگر نمیتواند پاسخگوی مشکلات جوامع باشد. البته دانستن یک زبان مشترک میتواند به بالا رفتن سطح تحمل و ایجاد همدلی در جامعه کمک کند اما در این زمینه نباید مانند گذشته از ابزارهای زور و اقتدار استفاده شود. شهروندان کشورهای غربی باید توجه داشته باشند که رفتار یک مسلمان به تنهایی بازنمایندهی فرهنگ مسلمانی نیست. در واقع فرهنگهای دیگر هم در خود مکانیزمهای انطباق را دارند و در صورت پیدا شدن فرصت مناسب، آنها هم برای غنی کردن فرهنگهای دیگر چیزی برای ارائه دارند. بازنمایی فرهنگهای 'دیگر' توسط رسانههای غربی عمداً و یا به دلیل طبیعت رویداد محور آنها، اغلب ناصحیح است و این بازنمایی ناصحیح نقش زیادی در شکلگیری دیدگاههای ناصحیح در مورد 'دیگران' دارد. برای ایجاد زندگی بهتر نیاز داریم با استفاده از تجربیات کشورهای چند فرهنگی یک روش عام و یک سری خطوط کلی را برای چند فرهنگی تعریف کنیم. اعطای تابعیت دوگانه، آموزش چند فرهنگی، احترام به آداب و رسوم، کمک به فعالیتهای گفتگو محور و تحمل گرا میتواند در این زمینه مفید باشد. البته در فرهنگ گرایی، تفکرات آرمانگرا میتواند اثرات مخربی داشته باشد و تندروی در چندفرهنگیگرایی نیز، در برخی موارد میتواند اثر معکوس داشته باشد.
منابع:
1- Baruth , G , Leroy & Manning , M , Lee , 1999 , Multicultural Counseling and Psychotherapy , USA , Merrill Education 2- Lynch , James , 1986 , Multicultural Education , principles and practice , London , Routledge 3- Modgil , Ceila & Leisester , Mal & Sohan , Modgil ,2000 , Systems of education , Theories ,policies and Implicit values , Great Britain , Falmer publications 4- Parekh , Bhikhu , 2000 , Rethinking Multiculturlism , Cultural Diverity and political Theory , Hampshire , Palgraves 5- Watson , W , C , 2000 , Multiculturalism , Philadelphia , Open university press