بحث ما در مورد مدیریت و مخصوصاً مدیریت رسانههای جمعی، رادیو و تلویزیون است. این که چرا در دههی سوم انقلاب نام رادیو و تلویزیون برای رسانه ملی گذاشته شد؟ برای پاسخ به این سوال و سوالات مشابه باید تاریخچه ای را در نظر بگیریم. رسانهها از زمانی که شروع به کار کردند از عرصهی محدودی کار خود را آغاز کردند...
- به عنوان اولین سؤال، از آنجایی که تاریخچه مدیریت رسانه در ایران می تواند بیانگر سیر تحول این رشته درکشورمان باشد در این باره چه سیری را برای رشته مدیریت رسانه در ایران ترسیم می کنید؟
بحث ما در مورد مدیریت و مخصوصاً مدیریت رسانههای جمعی، رادیو و تلویزیون است. این که چرا در دههی سوم انقلاب نام رادیو و تلویزیون برای رسانه ملی گذاشته شد؟ برای پاسخ به این سوال و سوالات مشابه باید تاریخچه ای را در نظر بگیریم. رسانهها از زمانی که شروع به کار کردند از عرصهی محدودی کار خود را آغاز کردند. این عرصهی محدود در حوزه اطلاع رسانی و خبر بود و مطبوعات به طور اعم، رادیو و سپس تلویزیون این نقش اطلاع رسانی را ادامه دادند. زمانی که رسانههای دیگر وارد 'ایران' شدند، همان نقش را (گاهی به طور پررنگتر) ادامه دادند. نقش دیگر رسانهها پس از صنعتی شدن نسبی جامعه آن بود که بخشی از زمان مردم را که از آن تحت عنوان اوقات فراغت یاد می شد را پر کنند و رسانهها نقش پر کردن اوقات فراغت مردم را بر عهده گرفتند.
مهمترین نقشی که من اعتقاد دارم رسانهها می توانند داشته باشند (چه در جوامع در حال گذار و چه در جوامع توسعه یافته) نقش نظارت اجتماعیشان است. این نقش بسیار حساس است و ما باید نگاهی کلی و جامع به این جریان داشته باشیم. همه کارکردهای وسایل اجتماعی جمعی، ذیل نقش نظارت اجتماعی قرار میگیرند. نظارت اجتماعی میگوید که رسانهها، جامعه را هم در زمان بحران و هم در زمان سکون به سوی آرامش رهنمون میشوند. یعنی هدف نهایی نظارت اجتماعی ایجاد وحدت ملی است. اگر همگرایی در جامعه وجود نداشته باشد ما به نوعی دچار افتراق و هرج و مرج خواهیم شد. به هر حال، نظارت اجتماعی نقش بسیار مهمی در جوامع در حال توسعه دارد. شاید عده ای این نقص را وارد کنند که رسانهها، خردگرایی را محدود کردهاند، اعتراض را در مردم کم کرده اند و اشتراک نظر و وحدت را افزایش دادهاند. ولی رسانهها میتوانند جامعه را به سمت آینده نگری سوق دهند، پس از این بعد، کار رسانه ها قابل تقدیر است. وقتی من بحث وحدت را مطرح می کنم، منظورم این نیست که تکثرگرایی خوب نیست. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و مخصوصاً کشور ما که در هر مقطع تاریخی، بحران زده است، رسانهها میتوانند در همگرایی و حرکت جامعه به سمت توسعه که رهبران جامعه برای آن برنامهریزی کردهاند، مؤثر باشند. بنابراین بحث مدیریت مطرح میشود. در تعریف کلاسیک، مدیر کسی است که اهداف سازمانی را در زمان مورد نظر محقق کند. این شاید بنیان تعریف مدیریتی باشد که در سازمانهای صنعتی، تولیدی و فرهنگی هم مطرح میشود. این تعریف برای یک سازمان رسانهای محدود است و ما نمی توانیم برای این قبیل سازمان ها تعریف کلاسیک مدیریت را به کار بریم. مدیرانی که در این حوزه کار می کنند شاید یک تعریف دیگری داشته باشند. اینها به مدیریت اقتضایی نزدیکترند و با توجه به وقت، انرژی و امکانات خودشان، جامعه را کنترل و هدایت میکنند. همان طوری که نظریه پردازان در زمانهای گذشته مطبوعات را رکن چهارم دموکراسی میدانستند الان هم رسانهها، رکن اساسی قدرت هستند. بنابراین رسانهها باید در شرایط خاص اجتماعی کارکرد نظارتی خودشان را حفظ کنند و همیشه دنباله رو مردم نباشند و در بعضی مواقع هم پیشرو باشند و آنها را هدایت کنند.
- سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که اهمیت نظارت اجتماعی برای رسانه، مخصوص رسانه در جامعهی اسلامی است و یا برای رسانهها در جامعهی غیر دینی نیز مطرح است؟
صرف نظر از این که ماهیت جامعه چه باشد، جامعه نیازمند ثبات و آرامش است تا به رشد برسد و در مسیر رشد و توسعهای که مدنظر برنامهریزان است، حرکت کند. بنابراین این نقش آن نقشی نیست که ما آن را منتسب کنیم به یک پسوندی که جامعه دینی باشد یا غیر دینی؛ جوامع سکولار هم چنین نیازی دارند یعنی به هر حال، رسانه ها به عنوان یک نهاد کنترل کننده در جامعه کنار نهادهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حرکت میکنند.
حالا شاید در بعضی جوامعی که گرایشهای دینی بیشتر است و از جمله جامعهی ما که ادعاهایمان این است که همه مبنای حرکت اجتماعی و نهادهایمان بر مبنای دین طراحی میشود، در اینجا همان ماهیت را خواهد داشت فقط تفاوتهایش این است که شاخصهایش کمی تغییر میکند و اگر به این شکل هم نگاه کنیم شاید به خطا میرویم چون در هر جامعهای وقتی که برنامهریزی کلان چندساله انجام می شود، قطعاً برنامهریزان با زیرساختهای اجتماعی و دیدگاهها و نگرشهای خودشان این کار را میکنند. من این را منحصر به نوع نگاه و دیدگاهی که در هر جامعه حاکم است، رسانه ها اساساًً این نقش را بر عهده دارد و هر جا به تناسب ایدئولوژی و یا فلسفه حاکم بر جامعه میتوان آنرا تقویت و یا تضعیف کرد. بنابراین در جامعهی ما می توان این کار را انجام داد چرا که در جوامع اروپایی هم همین کار را انجام میدهند و حتی وقتی اتفاقی در کشور فرانسه می افتند و ساختار سیاسی و خدمات اجتماعیاش به دلایل اقتصادی تغییر پیدا میکند، تنها رسانهها هستند که میتوانند برای تشویق و تثبیت حامی این دیدگاه باشند. بنابراین رسانهها وارد میدان میشوند، روزنامه و حتی نشریات تخصصی وارد میدان میشوند و وظیفه تنویر (روشنگری) افکار را بر عهده میگیرند. رادیو و تلویزیونها نیز صرف نظر از این که دولتی باشند یا تجاری و یا ترکیبی باشند یا وابستگیهایی خاص به احزاب مختلف یا نهادهای سیاسی مختلف داشته باشند، آنها هم در این جهت گام بر میدارند؛ حتی اگر مخالفتی هم بکنند در راستای آن قوانینی است که می دانند امکان تغییر وجود دارد.
- با توجه به تفاوتهایی که بین رسانه و دیگر سازمانهای تولیدی وجود دارد، بفرمایید در مورد کارکردهای رسانه، مدیریت یک رسانهی دینی چه تفاوت های ماهوی با مدیریت یک رسانه غیر دینی و سکولار دارد؟ دینی بودن جامعهی ما چه اهمیت و نقشی و چه کارکردها و پیچیدگیهایی به مدیریت یک رسانهی دینی در جامعه میگذارد؟
اگر مدیریت را به شکل ابزار کار ببینیم، من معتقدم که مدیریت دو بخش عمده دارد. یک بخشی از آن مهارت و یک بخشی رهبری است. الان ما مدیر را به عنوان یک مدیر ساده در رسانههای ارتباطی نمی دانیم بلکه او باید یک لیدر باشد، او باید یک رهبر اجتماعی باشد نه این که صرفاً یک مدیر باشد. بنابراین اگر شما به تعبیر کلاسیک یا سنتی اکتفا کنید، مثل این که بگوییم فلان مدیر کارخانه باید مواد اولیه را بیاورد و نیروی کارش را آموزش دهد، روابط سازمانیاش را حفظ کند، این مواد اولیه از یک پروسهای عبور میکند و در گام آخر محصولش یک خروجی دارد که یک کالا یا خدمت است. در مورد رسانهها نمیشود به این شکل برخورد کرد یعنی ما میدانیم منابعی داریم که قطعاً وجود دارد. من فکر می کنم آن چیزی که میگویید، منبع ورودی ماست. یعنی این که در یک رسانه، این که داعیهی یک رسانهی دینی و اخلاقی را دارد، ورودیهایش که نوعی اطلاعات و سازماندهی اطلاعات است و نوع نگاهی که به مردم و مخاطب دارد، آن وقت میتواند در کارکرد آن رسانه و یا در تولیدی که خواهد داشت - برای این که آن هدایت را بر عهده بگیرد- کمی متفاوت باشد. ولی این به این معنا که ما با ساختار متفاوتی روبرو هستین نیست. مثلاً اگر کارخانهای امکان ساختن شراب را دارد شما باید یک طرف انگور بریزید و از آن طرف شراب بگیرید. حالا اگر شما بگویید من این طرف گل میریزم و از آن طرف گلاب میخواهم، این کار شدنی نیست چرا که لازم است کارکرد آن دستگاه را تغییر دهید اگر چه بخش هایی از این پروسهاه شبیه هم باشد.
حالا من شاید اینطور پاسخ شما را بدهم که اگر چه رسانهها داعیه این را داشته باشند که در محیطی با زیرساخت دینی عمل کنند و یا این که در کشورهای توسعه یافته مثل آمریکا و یا کشورهای اروپایی با زیرساخت تجاری عمل میکنند، به هر حال آنها نمیتوانند بدون برنامه باشند یعنی باید بدانند که در کشوری که اصل کار بر رفاه فردی گذاشته شده، رسانهاش باید چگونه عمل کند که خشنودی فردی حاصل شود و مخاطب احساس رضایتمندی کند. بنابراین درحالی که رسانهای مثل رسانهی ما مدعی کارکرد دینی است، این رسانه باید در واقع با این زیرساخت فلسفی که میخواهد انسان را در جهت تعالی انسانی و نزدیک شدن به خلیفه اللهی هدایت کند، فعالیت داشته باشد. حالا اگر همین را به عنوان یک هدف کلان بپذیریم، همانطوری که در خط مشی سازمان صدا و سیما هم آمده، که این رسانه باید در جهت تحقق اسلام ناب حرکت کند. بنابراین اولین چیزی که مدیران رسانهی ما را درگیر میکند این است که چه چیزی ناب است و چه چیزی ناب نیست. آن چیزی را که ناب است چگونه می توانیم به توده، مردم یا مخاطبینی که با اسلام عجین هستند عرضه کنیم، طوری که مخاطبان میآیند و مدام محک می زنند که آنچه که رسانه میدهد، با ساختار یادگیری مدرسهای آنها، با آنچه که اکتساب کرده اند، آنچه که به صورت ژنتیکی از والدینشان به آنها رسیده، آنچه که خودشان دارند، چقدر نزدیک است. حالا به این نکته میرسیم در ارتباط با سؤال شما که رسانههایی که در چنین جوامعی کار میکند، مدیریتشان فراتر از مدیریت جوامعی است که رسانهها با تودهشان خیلی نزدیک به هم هستند. چون در آنجا رسانه میخواهد دیدگاههای موجود را تقویت کند ولی در ایجاد دیدگاه جدید خیلی تلاش نمی کند. نوع تغییر هم خیلی بنیادی نیست یعنی خیلی راحت از یک جایگاهی به جایگاه دیگر میتواند تغییر را انجام بدهد. این مشکل را ما اوایل انقلاب داشتیم الان دیگر این حالت را نداریم.
- رسانه دینی و غیر دینی چقدر با هم تفاوت دارند؟
رسانههایی که صرفاً اوقات فراغت را پر میکنند عمدتاً بر اساس نیازهای فیزیولوژی توده حرکت میکنند. فیلم ها و برنامه های اکشن پرزرق و برق و سکسی و ... از این نوع هستند. این گونه رسالت برای رسانههای دینی و یا اخلاقی وجود ندارد. در رسانههای دینی اگر چه به نیازهای مخاطب توجه میشود اما به دو مسئله تمرکز دارند اول این که خواستههایشان چیست و دوم این که مصلحتشان چیست و این مصلحت را مدیران تعیین نند. رسانه مصلحت تعیین نمیکند. ایدئولوژی که در رسانه دینی وجود دارد، آن ایدئولوژی و چارچوب های دینی هستند که مصلحت را تعیین میکنند. چه بسا مدیران رسانه برای این که اعتبار و مشروعیت پیدا کنند در بین مردم، شاید ناخودآگاه به سمت رسانههای تجاری نزدیک شوند و برنامهی خاصی را نشان دهند و اگر نتوانند با برنامههای بخش تجاری همانندسازی کنند به یک نوعی به آن برنامهها نزدیک شوند. ولی این مصلحتی که دین و اخلاق تعیین کرده آنها را محدود میکند. در اینجا تفاوتهایی با رسانههای دیگر در سطح جهان وجود دارد و آن هم در عرصهی تولید است. در مورد مدیریت در عصر بازسازی، به بازتاب زندگی مردم در رادیو و تلویزیون بیشتر تأکید شده بود یعنی این که شما اصل هستید و ما شما را بازتولید می کنیم و این هم ناشی از دین ماست که می گوید 'مردم هستند که باید دین را حفظ کنند'. در اینجا ما شاهد ظهور عصری هستیم که برنامهها برای مردم شاید دلنشین تر بودند. شما اگر به تاریخ رسانههای جهان نگاه کنید شاید این توسعهی کمی در سازمان ما (صدا وسیما) بینظیر باشد. ما الان حدود 140 یا 150 شبکه رادیو- تلویزیونی داریم. یکی از دلایل این رشد شاید این بود که انقلاب ما تثبیت شده بود و هم اکنون هم دوره نظارت در دورهی غیر بحران را میگذارنیم.
- اجازه بفرمایید تا یک مروری بر تجربه رسانهی ملی در انقلاب اسلامی و یک مرور اجمالی هم به دورانهای گذشتهی انقلاب اسلامی داشته باشیم. در اوایل انقلاب، شما به عنوان یکی از شخصیتهای انقلابی وارد سازمان صدا و سیما شدید. در مورد خاطرات آن دوران و مدیریت شرایط خاصی که در آن دوران وجود داشت و با توجه به رسالتی که برای رسانهی ملی در زمان انقلاب قائل هستید، در مورد رسانهی ملی و اوضاع و احوال آن زمان توضیحاتی بفرمایید.
به نکات جالبی اشاره شد. قبل از انقلاب، ساختاری که حاکم بود ساختار ارزشی یا نظام ارزشی بود که در رسانههای آن زمان وجود داشت و خیلی هم با نظام ارزشی انقلاب مطابق نبود. شاید کارکرد آنها در همان زمان و با نظامی که خودشان طراحی کرده بودند جواب میداد. حسنی که انقلاب داشت، تنوع سلیقهها بود و حتی شاید تنوع ذهنی هم وجود داشت. به مرور ناخالصیها کنار میرفت و بر گفتهی امام و اطرافیانشان تکیه میشد که 'اگر ارزش ها درونی نشوند جامعه دچار مشکل خواهد شد'. این برای نیروهایی که رهبری انقلاب را بر عهده داشتند به گونهای درونی شده بود که دیگر میتوانستند آن را به طور مشخص اعلام کنند. شاید رادیو- تلویزیون جایی بود که جریانهای انقلابی و ضدانقلاب همه تلاش میکردند تا آن را در اختیار خودشان داشته باشند و رادیو به دلایل خاص تکنولوژیکی و امکان دسترسی که برایش وجود داشت، پیشگام تر از تلویزیون بود و آن زمان خیلی هم کار سختی نبود که انقلابیون یک فرستندهی رادیویی را در اختیار داشته باشند. به همین دلیل است که ما مقاومت تلویزیون را در طرح مسائل انقلابی می بینیم، چون به نظر من تلویزیون دیرتر به تسخیر انقلابیون درآمد اما رادیو خیلی جلوتر از آن عمل کرد. رادیو، صحبت های حضرت امام (ره) را پخش میکرد و گزارشهای مستقیم داشت اما تلویزیون به دلیل مشکل تکنولوژیکیاش و سخت افزارهای خیلی بزرگی که داشت، انجام این نقش برایش مشکل بود. ولی آن چیزی که بعد از انقلاب اتفاق افتاد یک به هم ریختگی خاصی بود که در رادیو و تلویزیون به وجود آمده بود؛ به دلیل این که بخشی از نیروهای قدیمی جریان انقلاب را باور نداشتند و بخشی هم کمی متقاعد شده بودند، ولی آنها، هم از ترس نیروهای انقلابی و هم از ترس نیروهای قدیمی که صاحب نظر بودند، حالت های ممتنع به خود داشتند. نیروهای انقلابی هم که در رادیو و تلویزیون مستقر شده بودند، حقیقتاً با اصول این رسانهها آشنا نبودند چون خیلی از آنها شاید در منازل خود تلویزیون نداشتند و حداکثراز رادیو استفاده میکردند. این مدیریت، نقش خیلی مهمی را ایفا کرده بود. ابتدا یک شورایی مستقر شد که این شورا باید میتوانست سیاستهای کلان را حداقل تعبیه کند و آن هم عمدتاً در بخشهای خبری بود، چون بخشهای تولیدی تقریباً تعطیل بود و شاید در چند ماه اول انقلاب عمدتاً برنامهای وجود نداشت جز برنامههایی به شکل گفتگو و میزگرد، و موسیقی هم که قطع شده بود. یعنی میشود گفت شاید در چند ماه اول انقلاب، بشترین کارکرد رسانه کارکرد خبری اش بود تا کارکردهای دیگر.
نگاه مردم همه به رسانه بود. اعلام شده بود که این دو رسانه یعنی رادیو و تلویزیون در خدمت انقلاب قرار گرفته است اگر چه در داخل چالش زیادی داشت ولی به هر حال مردم این انتظار را داشتند که صدای انقلاب را بشنوند و سیمای انقلاب را ببینند.
شورایی در آنجا مستقر شد. طبیعی بود که آنها هم اختلاف نظر داشتند ولی به نحوی توانستند قضیه را جمع و جور کنند و به هر حال مجبور شدند تا به انتخابی برسند و رئیسی را برای رسانه انتخاب کنند اگرچه دولت مستعجل بود و نتوانست خودش را با جریانهای انقلاب خیلی تطبیق دهد ولی به هر حال نیروهایی که در آنجا مستقر شده بودند، این کارها را انجام می دادند.
نکتهی جالب(که ماهیت هر انقلابی است) وجود اختلاف سلیقهای در نیروها است. به نظر من تنها مهارت رهبران فکری که در رأس سازمان صدا و سیما تحت عنوان شورا قرار گرفتند در این بود که بتوانند هم دعواهای نیروهای انقلابی را در درون سیستم کاهش دهند و هم به نوعی به نیروی غیرانقلابی بفهمانند که آنها دیگر ارزش عملی ندارند. چون یکی از وجه ممیزهای کاملاً مشهود ما با دیگر انقلابها این بود که در کوتاه ترین مدت، قانون اساسیاش نوشته شده و به رأی مردم گذاشته شده بود و رادیو - تلویزیون نیز در این خصوص خیلی اطلاع رسانی کرده بوند. البته در زمینههای فرهنگی اختلاف نظرهای زیادی وجود داشت. رادیوی بدون موسیقی وجود داشت و از منابع دینی خیلی زیادی در محتوای برنامه ها استفاده میشد و فرصت پردازش و برنامه سازی اصلاً نبود. برای این که تنوعی ایجاد شود، بعضی اوقات گویندهها را عوض می کردند؛ این در حالی بود که گویندهی حرفهای نداشتیم و آنها با آزمون و خطا پیش میرفتند.
به هر حال، مدیریت دارای بحران بود و در آن زمان میزان پخش بسیار محدود و تعداد شبکههای رادیو و تلویزیون محدود بودند. در تلویزیون فقط یک شبکه سراسری فعال بود و یک شبکه آموزشی هم داشتیم. در رادیو هم یک شبکه سراسری داشتیم و یک شبکه هم در تهران بود. البته استانها هم دارای پخش محدود بودند که آنها هم تابع تهران بودند. ولی از سالهای بعد سعی شد با برنامهریزی عمل شود؛ چون که قانون اساسی تصویب شده بود، نظام تأیید شده بود، مردم منتظر بودند که ببینند انقلابیون چه کار میکنند و رهبران انقلاب چه برنامهای دارند و رئیسی که احساس می شد کمتر چالش دارد، سرکار بود.
در این میان نظارت دقیق دفتر حضرت امام بر روی رادیو و تلویزیون شاید بینظیر بود. من یاد دارم که حتی دفتر امام در مورد بعضی برنامهها اظهار نظر می کرد و سعی بر این بود برنامههای خارجی که پخش میشد حداقل از نظر شکلی به اصول انقلاب نزدیکتر باشند. به مرور که رادیو و تلویزیون جان می گرفت و ارزشهای انقلاب به سمت تثبیت پیش میرفت و کار را برای مدیران سازمان آسان میکرد، ما با جنگ مواجه شدیم. در یک دورهی کوتاه که جنگ هنوز شروع نشده بود، نظارت عمدتاً بر تحقق شعارهای انقلاب بود که در دل مردم وجود داشت و رسانه فقط آن را تقویت میکرد تا به فراموشی سپرده نشود. ولی وقتی جنگ آغاز شد نوع نظارت هم تغییر پیدا کرد. یعنی اینجا علاوه بر این که شعارهای انقلاب محقق می شدند، یک وحدت اجتماعی برای مبارزه ملی صورت گرفته بود. رسانهها به بازتولید وحدت اجتماعی برای یک مبارزه ملی توجه میکردند.
رسانهها در این جا جنگ را پا به پای نیروهای مسلح تحت نظارت قرار میدادند. یک اتفاق خوب و میمونی که در بحران دوم- یعنی 8 سال دفاع مقدس که یک مقطع خیلی طولانی هم بود- اتفاق افتاد این بود که نیروهای نظامی در عین حال که متوجه اهمیت این رسانه شده بودند به نوعی خودشان را مرهون این رسانه میدانستند. یعنی این رسانه توانست در بسیاری از موارد بازتاب واقعی جنگ و جبهه باشد. به تصویر کشیدن رزمندهها و شور و مشارکت را در مردم بالا ببرد. به نظر میرسد که پا به پای رزمندههای ما در جبهه و مدیران ما در حوزه رزم و دفاع، مدیران رسانه هم در عرصهای دیگر جنگیدند که به این مسئله خیلی کم توجه میشود. از آنجایی که جنگ نیاز به نیروهای جوان، متخصص و متعهد داشت، 'دانشکدهی صدا و سیما' از سال 1362 شروع به کار کرد در حالی که ما میدانیم پس از انقلاب به دلیل انقلاب فرهنگی، دانشگاهها از سال 1363 بازگشایی شدند.
به هر حال، ما هم با نیروهای صدام می جنگیدیم و هم در جنگ رسانه ای داشتیم با کل جهان مقابله می کردیم تا حقانیت انقلاب را به اثبات برسانیم. با نیروهایی که در آن زمان در سازمان وجود داشت و با زمان الان که کلی نیروی متخصص وجود دارد، قابل مقایسه نیست. در آن زمان نیرو کم، تکنولوژی و منابع مالی بسیار محدود وجود داشت ولی در مقابل، اخلاص و همدلی بسیار بالا بود. تجربهی شخصی من نشان داده که هر قدر ما فاصلهی سلسله مراتبی را بیشتر کردیم کارایی نیروهایمان خیلی کمتر شد. عمدتاً کار در رسانهها مشارکتی است و زیر مجموعه باید با مافوق خود احساس همدلی کند و مافوق هم باید از رفتارهای آمرانه صرفنظر کند. این به معنای هرج و مرج نیست ولی هر چقدر این همدلی بیشتر باشد، پیشرفت کار نیز زیاد خواهد بود.
شعاری که بین نیروهای سازمان قبل و پس از انقلاب وجود داشت این بود که 'رادیو و تلویزیون خانهی اول ماست و خانه و زندگی شخصی در وهلهی دوم قرار دارد' و این شعار هنوز هم مطرح است.
بنابراین مدیریت جنگ، مدیریت خاص خودش را داشت. اتفاقی که در این مورد افتاد، افزایش انسجام و همدلی و کثرتی بود که پس از پیروزی به وجود آمده بود یعنی کثرت کمتر شد و انسجام و همدلی بیشتر. تا این که به عصر بازسازی می رسیم که این هم باز خودش یک مقطعی دیگر از مدیریت رسانه است.
در زمان پیروزی انقلاب، مأموریت اصلی صدا و سیما این بود که ما تمام شعارهای انقلاب را بازسازی و بازخوانی کنیم تا جامعه آنها را فراموش نکند و آن بخشی از اسلام که رهبران انقلاب با آن موافقتی نداشتند، پاکسازی شود ولی فرصت درونی کردن آن در جامعه محدود بود یعنی جنگ ما را به سمت دیگری برد. ولی از طرف دیگر، جنگ خدمت بزرگی کرد و همان طوری که امام فرمودند 'جنگ یک نعمت است' و نعمت جنگ این بود که تمام انرژی به سمت این رفت که چگونه هم از دین، هم از انقلاب و هم از میهن دفاع کنیم که همه اینها با همدیگر بوده و تفکیک ناپذیر هستند.
در عصر بازسازی که کشور با ویرانه مواجه بود، نیروهای زیادی را از دست داده بودیم که به عنوان سرمایه مملکت میتوانستند پایه های انقلاب را تحکیم بخشند. رسانه هم نمی توانست در این بعد ساکت بماند. بخشی از انرژی رسانه به این سمت رفت که این رشادت ها و شهامت ها و ایثارگری ها حفظ شود و فرصتی بود که به تصویر کشیده شود و برای مردم به نمایش در بیاید و روح وحدت و شجاعت مردم را به رخ جهانیان بکشد. بخش دوم از انرژی رسانه به این سمت رفت که اگر احتمالاً یأس و ناامیدی در مردم به وجود آمده بود، این روحیهی یأس تقویت نشود و جای آن را نشاط و شادابی، کار و تلاش و سازندگی بگیرد. بنابراین ببینید مأموریت رسانه تغییر پیدا میکند یعنی وظیفهی اطلاع رسانی و خبر دادن دچار تغیر می شود و به نقش مشارکتی و حرکت جدیدی نزدیک میشود. این نقش مهم در دو عرصه بود یکی این که مشوقی باشد برای مشارکت مردم در بازسازی و نوسازی و دوم این که برای مردمی که کمی خسته شده بودند، آنها را از دغدغه ها فارغ کند و اینگونه می شد مردم را آسوده کرد که برنامه های تولیدی ما وارد عرصه شود تا این نقصان را به نوعی پر کنند.
- اولویت های رسانه در عصر ثبات چه چیزهایی است؟
در چشم انداز 20 ساله برای رسانهها هم برنامههایی در نظر گرفته شده است. بنابراین اولویت ها در راستای آن برنامهی20 ساله و افق تدوین شده در نظر گرفته میشود. حالا نظارت در ثبات، همان همگرایی و همدلی برای تزریق انرژی بیشتر به منظور رسیدن به ثباتی است که مدنظر قرار دارد.