زبان به عنوان یک پدیدهی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با ساخت اجتماعی و نظام ارزشهای جامعه دارد. این ارتباط کاملاً تعاملی و دو سویه است. یعنی هم زبان بر ساخت اجتماعی تأثیر دارد (حتی برخی موارد تفاوتهای زبانی ممکن است، منجر به تفاوتهای ادراک از جهان گردد) و هم اینکه ساخت و بافت اجتماعی و محیط پیرامون افراد بر روی زبان آنها تأثیر می گذارد.
وقتی دو نفر که هرگز یکدیگر را نمی شناسند، در کوپه قطار با هم روبرو می شوند، چه وضعی پیش می آید؟
آن دو درباره هوا صحبت می کنند. در برخی موارد این امر شاید صرفاً به این دلیل باشد، که موضوع را جالب می یابند و لی اغلب اینگونه نیست. اکثر مردم علاقه چندانی به تجزیه و تحلیل شرایط جوی ندارند. بنابراین دلایل دیگری برای تعیین این قبیل مکالمات باید وجود داشته باشد. یک دلیل آن این است، که اغلب موجب سردرگمی و بلا تکلیفی است، که در حضور کسی نا آشنا باشیم و با وی صحبت نکنیم. در صورتی که سر صحبت باز نشود، امکان دارد محیط ملال آوری ایجاد شود. بنابراین می توان از طریق صحبت کردن با او درباره موضوع بی دردسری نظیر هوا و بی آنکه عملاً الزامی برای بیان مطلب چندان زیادی باشد، با وی رابطه برقرار کرد. این قبیل گفتگوها که در واقع آنقدر ها هم صورت نمی گیرد، نمونه بارزی از کارکرد اجتماعی زبان است.
در کل زبان وسیلهای مهم برای برقراری ارتباط و حفظ رابطه با مردم است. اغلب زبان شناسان کارکردهای زبان را به دو دسته تقسیم بندی میکنند:
1. کارکرد زبان در برقراری ارتباط 2. کارکرد زبان در ارائه قرائتی در مورد متکلم این دو کارکرد مهم زبانی در ارتباط با یکدیگر شکل می گیرند و در حالتی که مکمل یکدیگرند، به شکلگیری عرصه زبانی ارتباط منجر می شوند. مورد اول شکل بارز و ظاهری ارتباط زبانی است. در مورد کارکرد دوم باید گفت: وقتی صحبت می کنیم، به نحو اجتناب ناپذیری نشانه هایی از اندیشه و شخصیت خود را در گفتار ظاهر می کنیم و در اولین سطح نشان می دهیم، که اهل کجاییم و چه پیشینه ای داریم. حتی ممکن است بدین طریق، قرائنی در مورد برخی از افکار و طرز تلقیهای خود به مخاطبان خود ارائه دهیم. هر دو جنبهی رفتار زبانی، بازتابهایی از این واقعیت هستند، که بین زبان و جامعه همبستگی نزدیکی وجود دارد.
زبان و جامعه
زبان به عنوان یک پدیدهی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی با ساخت اجتماعی و نظام ارزشهای جامعه دارد. این ارتباط کاملاً تعاملی و دو سویه است. یعنی هم زبان بر ساخت اجتماعی تأثیر دارد (حتی برخی موارد تفاوتهای زبانی ممکن است، منجر به تفاوتهای ادراک از جهان گردد) و هم اینکه ساخت و بافت اجتماعی و محیط پیرامون افراد بر روی زبان آنها تأثیر می گذارد. (مثال بارز آن زبان اسکیموها است، که برای' برف' هفت واژه گوناگون دارند. چرا که برای اسکیموها قدرت تشخیص و تمایز دقیق بین انواع برف ها ضرورت دارد)
علاوه بر محیط و ساخت اجتماعی، ارزشهای یک جامعه نیز می توانند روی زبان تأثیر داشته باشند. یکی از بارزترین شیوه تحقق این امر از طریق پدیدهای موسوم به 'تابو' می باشد. (تابو در زبان مربوط به اموری است، که ذکر نمی شوند و به ویژه با واژه ها و ترکیباتی که به کار نمی روند، سر و کار دارد. اما در عمل بدان معناست که ممنوعیت هایی در مورد استفاده ی عادی از چنین واژه هایی وجود دارد و اگر این واژه ها را ابداً به کار نگیرند، به سختی ممکن است در زبان باقی بمانند)
از گفتههای فوق می توان نتیجه گرفت، که جامعه بر زبان تأثیر می گذارد و زبان نیز بر جامعه اثر دارد. زبان و جامعه از راههای زیادی با یکدیگر پیوند می یابند و همبستگی پیدا می کنند.
هر طبقهای از مردم و گروههای اجتماعی، از دستور زبان، لغات و واژه های خاص و مختلفی استفاده می کند. این تفاوت ها در مفهوم 'گویش های طبقه اجتماعی' دسته بندی می شوند. این تفاوتها می توانند با تفاوتهای 'واجی' توأم باشند. یعنی لهجه های مختلفی در طبقات اجتماعی وجود دارد.
گویش شناسان دریافتهاند، که مرزهای گویش های منطقهای، اغلب منطبق بر مرزهای جغرافیایی نظیر کوهها، باتلاقها و رودها است. هرچه فاصله جغرافیایی بین دو گویش بیشتر باشد، به همان نسبت تفاوت آنها از نظر زبانی زیادتر است.
انتشار یک ویژگی زبانی ممکن است، در اثر موانع طبقاتی، سنی، نژادی، دینی یا عوامل دیگر متوقف شود. فاصله اجتماعی ممکن است تأثیری مانند تأثیر فاصله جغرافیایی داشته باشد. بدین معنا که یک نوآوری زبانی که به عنوان مثال از بالاترین طبقه اجتماعی آغاز می شود، اگر روی پایینترین طبقه اجتماعی تأثیری داشته باشد، در مرحله آخر آن را اعمال می کند. هیچ نوع مبنای نژادی یا فیزیولوژیکی برای تفاوتها در گویش و زبان وجود ندارد. البته در گذشته اعتقاد بر این بود، که بین زبان و نژاد رابطه وجود دارد و یا اینکه احتمال وجود این رابطه هست.
با اظهار تأسف برای طرفداران این باور، باید گفت که هر انسانی می تواند هر زبانی را یاد بگیرد و موارد مستند بیشماری از گروههای نژادی کاملی را که طی اعصار مختلف زبان خود را عوض کردهاند، در دست داریم.
از پژوهش های زبانشناسی چنین بر میآید، که در بسیاری از جوامع گفتار زنان و مردان متفاوت است. در برخی موارد این تفاوتها کاملاً مختصر و جزئی است و معمولاً کسی متوجه آنها نمی شود و احتمالاً آنها را نظیر اشارات و حرکات مختلف صورت، سرسری می گیرند. در بیشتر جوامع زنان و مردان به راحتی با یکدیگر در ارتباطند و ظاهراً موانع اجتماعی معدودی بر تراکم ارتباطات بین این دو جنس اثر میگذارد.
یکی از این عوامل تفکیک جنسی میان زن و مرد است. در برخی جوامع زنان و مردان به زبانهای مختلف تکلم نمیکنند، بلکه به گونه های متفاوت، زبان واحدی را مورد استفاده قرار میدهند و تفاوتها صرفاً جنبه واژگانی دارد. تفکیک جنسی در برخی موارد ممکن است ناشی از تابوها باشد. برای مثال زمانی که مردان کارائیبی روانه جنگ می شدند و اژه هایی را که صرفاً افراد مذکر بالغ مجاز به استفاده از آنها بودند، به کار می بردند. معتقد بودند که اگر زنان و پسران نابالغ این واژه ها را به زبان بیاورند، نحوست واژگان گریبان گیر آنها خواهد شد.
بنابراین شاید 'تابو' تأثیر نیرومندی در رشد واژگانهای جداگانه بر حسب جنسیت بطور اعم داشته باشد. زبان گونه های جنسی، نتیجه طرز تلقی های اجتماعی مختلف نسبت به رفتار زنان و مردان و طرز تلقی هایی است، که در نتیجه خود زنان و مردان نسبت به زبان به عنوان یک نماد اجتماعی دارند.
آنچه مسلم است این است که جامعه نقشهای متفاوتی را برای زنان و مردان قائل می شود. این امر نیز به همان اندازه صادق است، که آنچه را که جامعه مطرح می کند، می تواند تغییر یابد.تغییر هم می یابد و در آینده هم تغییر خواهد یافت، مشروط بر اینکه تعداد کافی از افراد جامعه احساس کنند، که وقوع چنین تغییری مطلوب است. مثلاً در اکثر جوامع غربی بسیاری از مردم شیوه احساس خود را نسبت به آنچه که متناسب با جنس مرد یا زن است، تغییر داده یا میدهند.
این حرکتها که جهت اجتناب از کلیشه سازی از نقش جنسی بود، احتمالاً این واقعیت را تبیین می کند، که امروزه تفاوتهای زبانی بین گوینده (در معنای عام کلمه) مرد و زن جوان، به نسبت مسنترها در ظاهر کمتر است. بخش بزرگتر این کاهش در تفکیک جنسی زبانی، ظاهراً بهصورت بازتابی ناآگاهانه از دگرگونیهای جامعه و طرز تلقیها رخ میدهد.
زبان نظیر سایر اشکال فعالیت اجتماعی، باید متناسب با حال و مقام گویندهای باشد که آنرا به کار می برد. در برخی جوامع اگر مردی زبانی غیر متناسب با جنس خود بهکار میبرد، مورد تمسخر قرار میگرفت. رفتار نه تنها باید متناسب با فرد، بلکه باید متناسب با موقعیتها و مناسبتها نیز باشد. به عبارت دیگر زبان نه تنها بر حسب خصوصیات اجتماعی متکلم (نظیر طبقه اجتماعی، گروه نژادی، سن و جنس وی)، بلکه بر حسب بافت اجتماعی ای که خود را در آن می یابد نیز تغیر میکند. (استفاده از زبان رسمی و زبان غیر رسمی یا خودمانی)
چگونگی استفاده از زبان در کنش متقابل محاوره ای از ملزومات ایجاد و حفظ روابط اجتماعی است.یکی از جنبه های مسلم گفتگوها این است، که بر مبنای نوبت گیری (turn-taking) استوار باشد. این ساختارها طوری سازمان دهی شدهاند که هر بار یک نفر صحبت کند.
آگاهی از این نوع تفاوتهای کاربرد زبان اهمیت دارد. چرا که رعایت نکردن چنین اصول و ساختارهایی در فرهنگهای مختلف، منجر به سوءتفاهم و حتی خصومت می شود.
چند زبانگی اجتماعی در واقع پدیده ای بسیار رایج است. اکثریت وسیعی از کشورهای جهان بیش از یک زبان بومی دارند، که در درون مرزهایشان باآن صحبت می کنند. در مواردی که جمعیت اقلیت های زبانی در یک کشور نسبتاً زیاد باشد، آن کشور معمولاً بیش از یک زبان رسمی دارد.در مواردی که اقلیت زبانی کوچکتر یا کم نفوذتر باشد، کمتر پیش می آید،که زبان یا زبانهای اقلیت، مقام رسمی داشته باشند. گویندگان اغلب از روی ضرورت عملی محض به دو زبانگی می گرایند.
بر خلاف اعضای گروه زبان، اکثریت این افراد باید حداقل به دو زبان تسلط پیدا کنند، تا بتوانند به عنوان اعضای کامل جامعه ی ملی ای که در آن زندگی می کنند، انجام وظیفه کنند. شاید بزرگترین مشکلی که با آن مواجه می گردند، مشکل تحصیلی است. دانش آموزان اقلیت باید علاوه بر زبان خود به زبان رسمی کشور -که کتابها و متون علمی به آن زبان به نگارش درآمده اند-نیز تسلط یابند. در برخی کشور ها، زبان و فرهنگ اقلیت بی ارزش معرفی می شود و در معدودی موارد نیز اقلیت ها را از مکالمه به زبان خودشان محروم می سازند. بسیاری از حکومت ها این واقعیت را مشکلی می دانند، که زبان می تواند نقش کانون نارضایتی را برای اقلیتهایی که خواهان قدرت بیشتر، استقلال و یا الحاق به کشورهای مجاور هستند ایفا کند. در مواردی که حکومت ها این امر را تهدید کننده یا نامطلوب نمی دانند، کاملاً ممکن است که به اقلیت های با حسن نیت بنگرند.در هر صوت پیامد این مشکلات به لحاظ روانی، اجتماعی و آموزشی وخیم است.
زبان ها ، لهجه ها و گویش ها، از مکانی به مکان دیگر با یکدیگر متفاوت هستند. دلیل وجودتفاوت بین لهجه ها، مثلاً بین شهر ها و روستاها این است، که نوآوریهای زبانی نظیر سایر نوآوریها اغلب از یک مرکز شهر به مرکز دیگر انتشار می یابند،و بعدها به روستاهای مجاور می رسند. انتشار ویژگیهای زبانی از یک منطقه به منطقه دیگر صرفاً متکی به مجاورت نیست و دلایلی دیگر از قبیل سلطه کلی اقتصادی، جمعیتی و فرهنگی در ساختار شبکه ارتباطی بر آن تأثیر دارد.
نوآوریهای زبانی می توانند، از یک گویش به گویش مجاور دیگر انتشار یابند. اگر این انتشار در مقیاس به قدر کافی وسیعی از مرزهای زبانی بگذرد، مناطق زبانی تشکیل می گردد.
واژه ها را می توان صرف نظر از مجاورت از زبانی به زبان دیگر قرض گرفت. دراغلب موارد که گویندگان زبان معینی، به صورت اتفاقی در زمینه خاصی تفوق دارند، سایر تیره های زبانی و اژه های مربوطه به زمینه مذکور را از آن زبان اقتباس می کنند.
بر این اساس می توان به نقش مهم و همه جانبه زبان به عنوان اصلی ترین ابزار ارتباطی اشاره کرد، که در تمام حوزه های مرتبط با زیست جهان انسانی ( از ارتباطات درون فردی تا ارتباطات مجازی) در صورت بندی پیام نقش محوری ای بر عهده دارد.